فروزش 5
فدرالیسم و مسائل آن در گفتوگو با دکتر محمدرضا خوبروی پاک - همه جای ایران سرای همهی اقوام است
- فروزش 5
- نمایش از شنبه, 19 مرداد 1392 20:58
- بازدید: 4832
برگرفته از فصلنامه فروزش، شماره پنجم (زمستان 1391)، رویه 109 تا 111
ابراهیم عبداللهزاده
دکتر محمدرضا خوبروی پاک، وکیل، حقوقدان و استاد ایرانی ساکن کشور سوئیس است. وی در سال 1326 در شهرستان رشت به دنیا آمده و دارای درجهی دکترای حقوق از دانشگاه تهران است. از این پژوهشگر سرشناس، کتابها و مقالههای متعددی به زبانهای فارسی و فرانسوی به چاپ رسیده که در حوزهی مباحث قومی، بهویژه موضوع فدرالیسم، میتوان به کتابهای اقلیتها، نقدی بر فدرالیسم، تمرکززدایی و خودمدیری و فدرالیسم در جهان سوم (در دو جلد) اشاره کرد. این گفتوگو، در ماههای گذشته و به صورت مکتوب انجام شده است.
چه شد که وارد این حوزه شدید و کتابها و مقالههایی را در زمینهی فدرالیسم به نگارش درآوردید؟ آیا وجود تجربهها، دیدگاهها یا زمینههای خاصی شما را به این مبحث وارد کرد؟
تحقیق دربارهی فدرالیسم برمیگردد به دوران دانشجویی من؛ دورهی دکترای رشتهی حقوق در دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران. در آن زمان درس «حقوق اساسی» و تحقیق درباره آن چندان مورد توجه نبود. در سال 1981، در دانشگاه لوزان، دوستم، دکتر شاهرخ وزیری که در انستیتوی علوم سیاسی تدریس میکرد، کتابچهای را به من داد که موضوع آن «قانون اساسی ایران فدرال» بود. این کتابچه بهوسیلهی جناح افراطی دست راستی در آمریکا تهیه شده بود. هنوز نیوکانها پا به عرصهی سیاست آمریکا ننهاده بودند. من در آن هنگام، افزون بر تحقیق دربارهی حقوق اساسی، عضو کمیتهی تحقیق درباره اقلیّتها در دانشگاه لوزان بودم. در آن کمیته و کتابخانهی دانشگاه، مطالب فراوانی در مورد کشور ما و بهویژه ــ به قول دایههای مهربانتر از مادر ــ دربارهی «فراموششدگان تاریخ»، که اقوام ایرانی باشند، جلب توجه میکرد. از سوی دیگر، بخشی از نخبگان ایرانی در بیرون از کشور نیز آب به آسیاب این دایهها میریختند. حوادث خونین کردستان، ترکمنصحرا و خوزستان نیز هر ایرانی را به تفکر و تحقیق وادار میکرد که من هم یکی از آنان بودم.
از نوشتههای شما اینگونه برمیآید که کاربرد اصطلاح «اقلیت» را برای اقوام و گروههای زبانی و قومی ساکن در ایرانزمین درست نمیدانید. آیا اقوام ایرانی، واجد ویژگیهای اقلیت بودن نیستند؟
تعریف ساده و نخست اقلیتها را میتوان گروهی دانست که در کشور محل زندگیشان پایگاه جداگانهای دارند، آنها را استثنا بر اصل تلقی کرده، تحت سلطهی دیگران بوده و مورد تبعیض واقع میشوند. این تعریف ابتدایی است و جامع و مانع نیست. اما مسألهی اساسی این است که باید مفهوم اجتماعی اقلیّتها را از مفهوم شمارشی آنان جدا کرد. در جامعهشناسی اگر گروهی در اکثریت عددی هم باشد ولی مورد تبعیض و ستم قرار گیرد، اقلیّت به حساب میآید: مانند سیاهپوستان در ایالت آلاباما در ایالات متحدهی آمریکا، شیعیان در عراقِ رژیم بعثیها و یا سنّیها در خاک سوریهی کنونی. تفاوت وضع و پایگاه اجتماعی است که نُمود اقلیّتهاست. افزون بر آن، احساس مشترک در اقلیّت بودن و فرقگذاری گروهی، دو عامل دیگر تشخیص اقلیّتهاست. با این تعریف مختصر تعیین کنید که صاحبان سلطه در عرصههای مختلف مانند سیاست و اقتصاد و ارتش کیاناند؟ چه گروهی به علت وابستگی قومی یا سرزمینی مورد ستم قرار گرفتهاند؟ ستمی که سازمانیافته بوده و با قصد و ارادهی جمعی به گروهی تحمیل شود. آیا روی کار آمدن مستبدان در کشور ما جنبهی قومی داشته؟ آیا آقامحمدخان و رضاشاه به ترتیب برای تسلط ترکمانها و مازندرانیها قدرت را به دست گرفتند؟ این عوامل ممکن است در برخی از کشورها وجود داشته باشد، امّا ایران ویژگیهای برجسته دیگری دارد که گاهی استثنا بر اصل است. این ویژگیها عبارتاند از:
ـ سرزمینهای محل سکونت اقوام ایرانی از سحرگه تاریخ تاکنون متعلق به آنان بوده و هنوز هم به نام آنان خوانده میشود؛
ـ ما نخستین کشور در منطقه بودیم که صاحب قانون اساسی شدیم؛ امّا در این قانون اساسی بر عکس همهی کشورهای دیگر نامی از زبان رسمی برده نشد. زیرا «پدران بنیانگذار» استفاده از زبان فارسی را امری طبیعی میدانستند و تحمیلی برای بهکارگیری آن در میان نبود. یادآور میشوم که هم در میان تدوینکنندگان و هم نمایندگان مجلس نمایندگان آذربایجانی مشارکت مؤثری داشتند، مانند مستشارالدوله و تقیزاده و...؛
ـ در ایران قومی به نام ایرانی وجود ندارد؛ برعکسِ کشورهای همسایه که در آنها، به عنوان نمونه، کردها در برابر ترکها و یا عربان قرار دارند. به همین دلیل ستیز دو قوم ایرانی با یکدیگر، یا هیچگاه رخ نداده و یا نادر است؛
ـ پیشینهی تاریخی مشترک، افسانههای مشترک و فرهنگ مشترک از ملاط هایی است که اقوام ایرانی را به هم پیوند میدهد. گوش کنید به گوشههای موسیقی ایرانی که در آن از سرزمینهای گوناگون یاد میشود و به یاد بیاوریم که همهی اقوام ایرانی کموبیش رستم و کاوهی آهنگر را از آنِ خود میدانند. ایران، مانند قالیهای دستباف خود، از همهی این رنگها و گلبوتهها ترکیب شده است، نه مانند موزائیک که غربیها برای برخی از کشورها به کار میبرند؛
ـ قبول سرنوشت مشترک بهوسیلهی اقوام ایرانی ــ که نمونهی آخری آن جنگ عراق با ایران بود. جابهجایی ارادی مردم در برابر دشمن مشترک نشان میدهد که «همه جای ایران» سرای همهی اقوام است؛
ـ در ایران، همانندسازی (Assimilation)، برعکس کشورهای نوپای همسایه و غیر آن، در مورد اقوام ایرانی به کار گرفته نشد. این فاتحان بودند که، با توجه به ژرفای فرهنگ ایرانی، همانند ایرانیان شدند نه برعکس. بنگرید که چگونه اقوام ترکی که وارد خاک ایران شدند نوشتن آموختند و مسلمان شدند؛
ـ ایران تنها کشوری در دنیا بود و هست که بیش از 2500 سال قوم یهود را میزبان شد. در حالیکه چنین سابقهای حتی در خاک فلسطین هم برای آنان وجود ندارد.
بدیهی است این استثنا بودن به هیچ روی نمیتواند توجیهکنندهی ممنوعیت بهکارگیری زبان مادری و محلّی باشد که از حقوق سلبنشدنی مردم است. متأسفانه در ایران احساس در اقلیّت بودن را ــ که دلایل فراوان دیگری هم دارد ــ بیشتر، حاکمان فراهم میآورند. مردم عادی از این فرقگذاریها بری هستند. در ایران نه گتو داشتیم و نه پوگروم. امّا، بیتوجهی و کوتهبینی حاکمان وضعی را فراهم میآورد که مردم دور از پایتخت احساس بیتفاوتی و یا بیزاری میکنند. در دورهی نهضت ملّی شدن صنعت نفت، با تمام قدرتِ حزب توده و نفوذ آن در روشنفکران کشور و با وجود ضعف قدرت مرکزی، اثری از شعارهای امروزی قومگرایان دیده نمیشود.
متأسفانه در ایران احساس در اقلیّت بودن را بیشتر حاکمان فراهم میآورند. بیتوجهی و کوتهبینی حاکمان وضعی را فراهم میآورد که مردم دور از پایتخت احساس بیتفاوتی و یا بیزاری میکنند. در دورهی نهضت ملّی شدن صنعت نفت، با تمام قدرتِ حزب توده و نفوذ آن در روشنفکران کشور و با وجود ضعف قدرت مرکزی، اثری از شعارهای امروزی قومگرایان دیده نمیشود |
جنابعالی هویت ایرانی را در چه مؤلفهها و شاخصهایی تعریف میکنید؟ آیا هویت ایرانی، مقولهای است جدید و برساخته، یا پیش از این هم وجود داشته؟
نکتهی نخست اینکه، هویّت انسانها چند گونه است؛ به این اعتبار شخصی میتواند همراه با هویّت ملّی خود هویّتهای دیگری نیز داشته باشد. مانند هویّت قومی، مذهبی و مانند آنها. این هویّتهای گوناگون لزوماً در کشمکش با هم نیستند. از مجموع این هویّتهای گوناگون، هویّت جمعی پدید میآید که با آن یک شخص خود یا گروه و ملیّت خود را میشناساند. برخی از متفّکران ــ با بدبینی ــ هویتهای گوناگون و برجسته کردن آنها را همانند سیاست نژادپرستان میدانند که به جای بهکارگیری واژهی نژاد، هویّت را به کار میگیرند.
نکتهی دوّم آن که همهی هویّتهای یادشده در گردش روزگار تغییرپذیرند. احساس وابستگیهای موروثی تحت تأثیر عوامل گوناگون تغییر میکنند. در کتاب اقلیّتها، صفحههای86 تا 89، با استفاده از نوشتهی امین معلوف مثالی از یک مرد صربی در سالهای 1980 میلادی و پس از آن آوردهام که چگونه با گذشت زمان مرد صربی خود را با عناوین متعددی مانند: پرولتر، اهل یوگسلاوی، اهل بوسنی، مسلمان و یا امروزه اروپایی معرّفی میکند.
نکتهی سوّم آنکه یکی از ویژگیهای ملّتها ــ به ویژه ملل تاریخی ــ تداوم تاریخی هویّت آنان است. امّا، در هر کشوری احساس ملّی و وابستگی ملّی با کشورهای دیگر تفاوت دارد. ما دوران درازی را بی داشتن حاکمیّت مرکزی سر کردهایم، ولی وفاق ملّی خود را محفوظ نگاه داشتهایم و با آن سرنوشت مشترکی را پذیرفتیم. مقاومتهای فرهنگی، نهضتهای مذهبی و معنوی و یا قیامهای مختلف در تاریخ ایران حاکی از مقاومت مردم و قبول سرنوشت مشترک است. وابستگی قومی با وابستگی ملّی در تضاد نیست؛ میتوان کُرد، آذربایجانی، بلوچ و یا مثل من گیلک بود، ولی ایرانی باقی ماند. متأسفانه نخبگان محلّی ما، همانند حاکمان، از درک این نکته غافلاند که همانگونه که حاکمان قادر به هویتسازی نیستند نخبگان و احزاب محلی هم نمیتوانند هویّتی غیرمعمول و غیرتاریخی را به آنان تحمیل کنند. نمونهی آن را در سالهای 1324 و 1325 در ایران ــ بی در نظر داشتن مداخلهی بیگانگان ــ دیدیم.
عدهای از فعالان فرهنگی و قومی، فدرالیسم را یگانه راه حل و یا دستکم، مهمترین راه حل برای غلبه بر مشکلات فعلی اقوام ایرانی میدانند. نظر شما چیست؟ آیا این راهکار را قابل پیاده شدن در ایران میدانید؟
نمونههای گوناگونی را در کتاب فدرالیسم در جهان سوّم آوردهام که پاسخ شما را میدهد. هیچ کشور غیر دموکراتیکی تاب تحمل نظام فدرالی را ندارد. نخست باید دموکراسی را برقرار کرد و سپس به راه حلهایی مانند تمرکززدایی ــ اختیار سپاری ــ خودمدیری و فدرالیسم پرداخت. در کشور دموکراتی مانند سوئیس، که با توجه به شمار جمعیت آن هنوز دموکراسی مستقیم در آن برقرار است، 81 درصد کارمندان دولت فدرال را آلمانی زبانها تشکیل میدهند. آیا هواخواهان فدرالیسم ایرانی تاب تحمل چنین ستمی را دارند و آن را ستم مضاعف تلفی نخواهند کرد؟ در این که فعالان فرهنگی و قومی و یا حزبهای محلّی نمایندهی گروه مردم باشد تردید فراوان است. زیرا در کشور ما هنوز همانند سدهی هژدهم میلادی در اروپا، مفهوم حزب بیشتر به مفهوم دار و دسته و فرقه تعبیر میشود. در چنین تعبیری، کثرتگرایی حزبها به عنوان یکی از ضرورتهای آزادی یا به عنوان یکی از تضمینهای حمایت از حقوق تلقی نمیگردد. حزبها در ایران در همین حالت سدهی هژدهمی باقی ماندهاند. آنان هنوز به عنوان نشانههایی از رقابت سترون میان دستهبندیهای کوچک (Clique) یا نشانی از آشوب عمیق اجتماعی، سرانجام اگر به قدرت برسند نمونهای از فساد سیاسی میشوند. چنین حزبهایی تنها به ادامه و زنده نگه داشتن جنگی درونی در کشور میپردازند و وجودشان حاکی از کهنگی و نابههنگامی آنان است. اوضاع در اقلیم کردستان عراق فدرال نمونهی خوبی برای اثبات این نظر است.
آیا فدرالیسم لزوماً به دموکراسی و توسعه میانجامد؟ یا اینکه تجربههای بشری، خلافِ این موضوع را نشان میدهد؟ با توجه به مطالعات تطبیقی و گستردهای که در این زمینه دارید و کتابها و مقالههایی که نوشتهاید، این موضوع را تشریح کنید.
نگاهی کوتاه به بخش دستآوردهای کتاب فدرالیسم در جهان سوّم نشان میدهد که دموکراسی در این گونه کشورها کمیاب است. چرا؟ به این علت که اغلب این کشورها گرفتار استعمار بودند و فدرالیسم آنها حکیمفرموده است؛ به جای آنکه اسب را به جلوی ارابه ببندند، آن را به پشت ارابه وصل کردهاند.
برخی از «خودخوانده نخبگان» در بیرون از کشور، هند را به عنوان نمونهی دموکراسی، آنهم از نوع منسجم آن، میدانند؛ در حالی که هند دولت برحقی نیست. نگاه کنید به وضعیت حقوق بشر در هند و کشتارهای خونین مذهبی در آن. بنگرید به انتخابات رایج در آن کشور که آرای عمومی به گونهای گروهی از رهبران کاستها، از سرکردگان محلهها، از مافیا و سندیکاها خریداری میشود. یکی از اقتصاددانان انگلیسی به نام پیتر باوئر (Peter Bauer) اقتصاد هند را اقتصاد دزدسالاری (Kleptocratie) خوانده است. زمانی کارل پوپر گفته بود دموکراسی آن نیست که مردم رهبران خود را با آرای همگانی برمیگزینند؛ بل آن جامعهای است که خود را از رهبران، بی به کار بردن خشونت، خلاص میکند. نگاه کنید به ترور رهبران سیاسی در هند. توسعهی اقتصادی حتماً دموکراسی را به همراه خود ندارد. برای توسعه نگاه کنید به دستآورد فدرالیسم در آفریقای جنوبی، که با وجود برقراری نوعی از دموکراسی و اجرای سیاست همترازی (Affirmative Action) به ویژه در زمان نلسون ماندلا، هنوز سیاهبختی سیاهپوستان برقرار است که نمونهی اعلای آن تفاوت درآمد آنان با سفیدپوستان است.
نکتهای که قومگرایان ما بیشتر روی آن تکیه میکنند، موضوع زبان است. این تنها تکیهگاه برای این است که، همانگونه که در پاسخ پرسش دوّم شما طرح کردم، در بقیهی عوامل تشکیلدهندهی ملیّت همهی اقوام ایرانی با هم شریکاند. امّا گفتنی است که در هیچیک از کشورهای فدرالِ چندزبانه در جهان سوّم موضوع زبان حلّ نشده است تا چه رسد به دموکراسی و توسعه.
بهتازگی کتاب «فدرالیسم در جهان سوم»، که اثر ارزندهای از شماست، روانهی بازار نشر شده است. آیا در این کتاب در خصوص فدرالیسم قومی نیز سخنی به میان آمده است؟
بلی، نگاه کنید به سرنوشت کشور فدرال اتیوپی که فدرالیسم آن برابر قطعنامهی سازمان ملل متّحد بود. امّا فدرالیسم قومی توانایی حلّ دشواریها را نداشت و سالها مردم گرفتار جنگ داخلی بودند که سپس به جداسازی اریتره انجامید.
راهکار و یا الگوی پیشنهادی خودتان برای غلبه بر مشکلات فعلی در حوزه اقوام چیست؟
راه حلّ پیشنهادی من به گفتهی سهروردی «احیای خِرد گذشتگان» است. هر کشور، فرهنگ حقوقی ویژهی خود را دارد. پیشینهی مملکتداری در ایران وسیعتر از آن است که بتوان آن را پنهان و یا فراموش کرد. واژهی ساتراپ و ساتراپی که در فرهنگهای بیگانه نیز آمده است، نشانی از این پیشینه است. آخرین نمونهی راه حلّ ایرانی همزیستی اقوام ایرانی، قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی است که پیش از متمم قانون اساسی مشروطیّت تدوین و تصویب گردید. با بازنگری این قانون با کمک خبرگان تاریخ، جغرافیا، جامعهشناسان، مردمشناسان و حقوقدانان میتوان کمک مؤثری به همزیستی اقوام کرد. بدیهی است، پیش از آن باید به دموکراسی و تمرین آن پرداخت وگرنه قانون نوین هم به سرنوشت قوانین متعددی که در مورد شوراها تصویب شده گرفتار خواهد شد.
آیا از فدرالیسم هیچ بهرهی مثبتی در ایران نمیشود گرفت؟
اجازه میخواهم که «در ایران» شما را به «مردم ایران» دگرگون سازم. مردم ایران در دموکراسی، با رعایت آزادیهای فردی و گروهی، با داشتن حزبهای واقعی محلّی و ملّی که قادر به بالا بردن سطح شعور سیاسی مردم باشند ــ نه اینکه به میلشیاپروری بپردازند ــ میتوانند به بهرهای مثبت برسند. وگرنه اگر بهرهی مثبت «در ایران» را برای جنگبارگان میخواهید (نیجریه)؛ برای نظامیان میخواهید (پاکستان)؛ برای شاهان متعدد میخواهید (مالزی)؛ اگر میخواهید رکورد کودتا را در دنیا بشکنید (کومور و پاکستان)؛ اگر قصد جداسازی دارید (اتیوپی)؛ و سرانجام اگر قصد دارید بهرهی مثبت را به لابیها، گروههای فشار و یا کاستها و سرکردگان محلی (هند) بدهید؛ این شما و این هم کیمیای سعادتی به نام فدرالیسم.