جمعه, 10ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی حکمت و فلسفه جایگاه آموزه «علم حضوری» شیخ اشراق در فلسفه و کلام

حکمت و فلسفه

جایگاه آموزه «علم حضوری» شیخ اشراق در فلسفه و کلام

برگرفته از تارنمای دایرة المعارف بزرگ اسلامی

پژوهش در علم حضوری و مباحث مرتبط با آن، همچون ویژگی ها و اقسام آن، پس از شیخ اشراق تا عصر حاضر رشد قابل توجهی نداشته، بلکه صرفا به تحقیقات خود شیخ اشراق در این زمینه اکتفا شده و بیش از آن مطلب جدیدی عمدتا ارائه نشده است.


شهاب الدین سهروردی ملقب به شیخ اشراق (۵۴۹ - ۵۸۷ ق) از نامدارترین فیلسوفان ایران است. پس از شیخ اشراق، متکلمان و حکما به خصوص پیروانش، کم و بیش از آموزه های ایشان به ویژه "علم حضوری" برای حل برخی مشکلات فلسفه و کلام بهره برداری کردند و این اصطلاح را به روشنی در آثار خود به کار بردند. در میان آنها، محقق طوسی (597 -672 )، علامه حلی (647 -726ق )، قطب الدین شیرازی (634 – 710 ق)، شمس الدین محمد شهروزی ( 687ق) و میرداماد ( 1040 ق) در خور توجه هستند.


می توان ادعا کرد که پس از شیخ اشراق، دیدگاه وی در باب علم حضوری مقبولیتی همگانی و گسترده داشته و علاوه بر حکما،بسیاری از متکلمان نیز آن را پذیرفته اند. البته با نگاهی گذرا به آثار متاخران، آشکارا می بینیم که پس از شیخ اشراق قلمرو علم حضوری گسترش نداشته، بلکه محدودتر شده است. از جمله، دیدگاه او مبنی بر معرفت شهودی و حضوری انسان به جهات محسوسات،با مخالفت شدیدی روبه رو شده و بسیاری از جمله صدر المتالهین، آن را نقد و انکار کرده اند.


از میان کسانی که از دیدگاه شیخ اشراق در این باره دفاع کرده و به ایرادهای صدرالمتالهین پاسخ گفته اند می توان حاج ملاهادی سبزواری را نام برد. وی به اشکالات صدر المتالهین پاسخ گفته و از نظریه شیخ اشراق مبنی بر اشراقی بودن معرفت ما به جهان خارج محسوس دفاع کرده است.


علاوه بر این می توان گفت پژوهش در علم حضوری و مباحث مرتبط با آن، همچون ویژگی ها و اقسام آن، پس از شیخ اشراق تا عصر حاضر رشد قابل توجهی نداشته، بلکه صرفا به تحقیقات خود شیخ اشراق در این زمینه اکتفا شده و بیش از آن مطلب جدیدی عمدتا ارائه نشده است. البته در عصر حاضر"علم حضوری"در فلسفه اسلامی بیش از گذشته مورد توجه و بازنگری قرار گرفته است. اندیشمندان مسلمان در این دوره، با نگاهی هستی شناسانه و نیز معرفت شناسانه،به پژوهش و بررسی این مسئله پرداخته اند و از آن برای حل مسائل بسیاری در فلسفه،بهره برداری کرده اند.
مهمترین بهره برداری را می توان در معرفت شناسی سراغ گرفت. آنجا که معرفت های یقینی بشر بر سنگ بنایی یقینی"بدیهات اولیه و وجدانیات" ابتنا می یابد. وجدانیات گزاره هایی هستند که از علم حضوری حکایت می کنند. از این رو قابل ارجاع به علم حضوری اند. افزون بر آن به نظر می رسد می توان بدیهیات اولیه را نیز به علم حضوری ارجاع داد.


نخستین سنگ بنای معرفت یقینی انسان بر علمی حضوری، بدون واسطه و تردید ناپذیر مبتنی است. این بهره برداری در گذشته، کمتر مورد توجه قرار گرفته یا اصلا بدان توجهی نشده است. می توان بر اساس آموزه "علم حضوری" رشد چشمگیر و قابل توجهی در معرفت شناسی داشت.


با اذعان به گزاره هایی وجدانی همچون گزاره "من هستم"، "قوایی تحریکی و ادراکی همچون حواس و عقل دارم"، "مفاهیم و صور ذهنی و افکار و اندیشه هایی دارم" و بسیاری از گزاره های دیگر که از علم حضوری ما حکایت می کنند و نیز اعتراف به بدیهیات اولیه، ادعاهای شکاکان و نسبیت گرایان مبنی بر انکار هرگونه معرفت یا تردید در آن، نامعقول و غیر عقلانی می گردد.


معرفت شناسی بر سرمایه هایی معرفتی مبتنی است. بدون این سرمایه ها، نمی توان معرفت شناسی را به جد آغاز کرد. وظیفه یا نقش معرفت شناسی این است که پس از اذعان به برخی از معرفت ها،از راه آنها و به کمک آنها گزاره های درست را از خطا و نادرست تمییز دهد.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید