خبر
چرا افراد باهوش چیزهای عجیب و غریب را باور میکنند؟
- خبر
- نمایش از جمعه, 14 تیر 1392 15:15
- بازدید: 5465
ادوارد ارنست و سیمون سینگ
ترجمه: دکتر محمدرضا توکلی صابری
ما نتایج صدها مقاله علمی را گردآوری کردهایم تا چهار نوع پزشکی جایگزین را بررسی کنیم: طب سوزنی، هومیوپاتی، کایروپراکتیک درمانی و طب گیاهی. در حالی که مدارکی غیر قطعی در مورد تأثیر طب سوزنی در بعضی انواع درد و تهوع وجود دارد اما در ارائه هرگونه فواید پزشکی در موارد دیگر ناتوان است و مفاهیم بنیادی آن بیمعنی است. در مورد هومیوپاتی مدارک به سوی صنعت کاذبی اشاره دارد که به بیماران چیزی جز یک وضعیت خیالی را ارائه نمیدهد. از طرف دیگر کاپروپراکتورها ممکن است از لحاظ درمان بعضی کمردردها با فیزیوتراپیستها رقابت کنند، ولی بقیه ادعاهای آنها فرای اعتقاد است و ممکن است سبب ایجاد خطرهای مهمی شود. داروهای گیاهی بدون شک تا حدودی درمانهای جالبی را ارائه میدهند، ولی تعداد آنها بسیار کمتر از داروهای گیاهی اثبات نشده، رد شده و حتی بسیار خطرناک موجود در بازار است.
صنعت چند میلیارد دلاری جهانی طب جایگزین در ارائه آن نوع مزایای بهداشتی که ادعای ارائه آن را دارد ناموفق بوده است. بنابراین میلیونها بیمار دارند پول خود را هدر داده، سلامتیشان را با روی آوردن به یک صنعت روغن مار به خطر میاندازند. تصور این که دهها طب جایگزین غیر قابل اطمینان وجود دارد که حتی ادعاهای عجیبتر میکنند تا حتی پول بیشتری را از بیمارانشان اخذ کنند، بسیار حیرتآور است.
برای مثال مغناطیسدرمانی در انتهای منفیتر این طیف قرار دارد. درمانگران در قرون متمادی ادعا کردهاند که مغناطیسها نیروی شفابخش دارند. ظاهراً کلئوپاترا یک مغناطیس به خود بسته بود تا جوانیش را حفظ کند. پاراسلوس (Paracelus) پزشک سوئیسی در قرن شانزدهم اعلام داشته بود که «همه التهابات و بسیاری از بیماریهای با مغناطیس شفا مییابند». و در کاتالوگ سال 1866 دکتر سی. جی. تچر (C.J. Thacher) لباسهای کامل با 700 مغناطیس وجود داشت که «حفاظت کامل و جامع همه اندامهای بدن» را فراهم میآورد. امروزه بازار سالیانه جهانی برای مغناطیس درمانی بیش از یک میلیارد دلار است که شامل دستنبد مغناطیسی، کف کفش مغناطیسی، گردنبند مغناطیسی و حتی بالش مغناطیسی میشود. تولیدکنندگان آنها ادعا میکنند که مغناطیسی که در نزدیکی بدن گذارده میشود، میتواند بیماریای مختلفی را درمان کند، مانند کمک به التیام استخوانها، بهبود جریان خون و تسکین درد. متأسفانه پژوهشهای جدی که بر روی مغناطیس درمانی شده است این ادعاها را تأیید نمیکند. اگر که فقط موضوع دور ریختن 20 دلار توسط مبتلایان به آرتریت برای یک دستبند مغناطیسی بیفایده بود، مغناطیس درمانی مسئله زیاد جدی نبود ولی مسئله به دهها جایگاه اینترنتی مربوط میشود که فرآوردههایی تا قیمت 5000 دلار را عرضه میکنند، از جمله تشکی که ظاهراً سرطان را درمان میکند.
یک جستجوی سریع در اینترنت درمانگران با بلور (crystal healer) رفلکسولوژیستها، پاککنندههای هاله و انواع و اقسام مدعیان عجیبی را آشکار میکند که ادعاهای بزرگی میکنند، بدون آن که مدرک علمی در پشتیبانی آن ارائه دهند. برای مثال هنگامی که در گوگل جستجو کردیم، اولین آدرس ما را به درمانگاهی راهنمایی کرد که تاکیون درمانی (tachyon therapy) ارائه میداد که ظاهراً میتواند استخوانهای شکسته و رباطهای پاره شده را درمان کند. تاکیونها ذراتی هستند که سریعتر از سرعت نور حرکت میکنند و نیم قرن پیش از این توسط فیزیکدانها فرض شدند. با توجه به این که هنوز هیچ کسی وجود آنها را اثبات نکرده است، تعجب آور است که کسی توانسته است از آنها برای مقاصد پزشکی استفاده کند! علاوه بر آن، این کلینیک یک درمان هیجانآور عجیبتر ارائه میدهد: «جراحی چند بعدی DNA یک شیوه کانالی است برای پاک کردن الگوهای ناکارآمد در سطح DNA و جایگزینی آنها با کیفیات الهی».
بسیاری از جایگاههای اینترنتی حاوی واژهای فنی مانند انرژی، امواج و رزونانس هستند. به طور مطمئن این واژهها به هنگامی که در جای خود به کار میروند اهمیت علمی دارند، ولی هنگامی که در متن طب جایگزین به کار می روند، بیمعنی هستند. برای مثال تماس درمانی (therapeautic touch) یک نوع طب جایگزین است که ظاهراً با دستکاری «حوزههای انرژی» بیمار جهت درمان طیفی از بیماریها، از جمله تسکین درد، شفای زخمها و سرطان عمل میکند. شاغلین به این کار معمولاً بیمار را لمس نمیکنند و به این جهت است که این درمان را «تماس درمانی بدون تماس» یا «شفابخشی با فاصله» هم میگویند. تماس درمانی بسیار شبیه ریکی درمانی (reiki therapy) است تا جایی که حوزههای انرژی ظاهراً دستکاری میشوند، اغلب بدون نیاز به لمس بیمار. اگرچه درمانگران تا 200 دلار برای یک جلسه تماس درمانی یا ریکی حساب میکنند، قابل توجه است هیچکس تاکنون به طور کامل مشخص نکرده است که منظور از حوزههای انرژی انسانی چیست، نشان نداده است که واقعاً آیا وجود دارند، یا ثابت کرده است که میتوان آنها را برای بهبود سلامتی دستکاری کرد.
در واقع مدارک فراوانی در این مورد وجود دارد که حوزههای انرژی انسان فقط یک افسانهاند. در سال 1996 دانشورزان در کولورادو تصمیم گرفتند که تماس درمانی را با آزمایش توانایی 21 درمانگر آزمایش کنند. امیلی روزا (Emily Rosa) از هر یک از درمانگران خواست تا هر دو دست خود را از سوراخی در یک پرده عبور دهند. سپس با شیر و خط آوردن یک سکه تعیین میکرد که دستش را نزدیک دست راست یا چپ درمانگر بگذارد. سپس درمانگر میبایست حوزه انرژی امیلی روزا را حس کرده و بگوید که او دستش را کجا گذارده است. 21 درمانگر در کل 280 بار آزمایش کرده و از پیش مطمئن بودند که پیوسته میتوانند محل دست این دانشورز را تعیین کنند. احتمال و شانس 50 درصد موفقیت را پیشبینی میکند، اما در واقع درمانگران تماس درمانی 44 درصد مواقع درست حدس زدند. این آزمایش نشان داد که حوزه انرژی احتمالاً بیشتر از یک خیال در ذهن درمانگران نیست.
در این مرحله، جالب توجه است بدانیم هنگامی که امیلی این آزمایش را انجام داد فقط نه سال داشت. این آزمایش در اصل پروژه علمی مدرسهاش بود ولی در سال بعد او نتیجه پژوهشهایش را به کمک مادرش که یک پرستار بود، نوشت و در مجله معتبر جورنال آو امریکن مدیکال اسوسیشن (Journal of American Medical Association) منتشر ساخت. امیلی جوانترین فردی بود (تا آنجا که میدانیم) که یک مقاله پژوهشی در نشریهای منتشر ساخت که توسط محققین پزشکی مرور میشود. تعجبی ندارد که مقاله با عنوان «نگاهی نزدیک بر تماس درمانی» بر روی بعضی منتقدین تأثیری نداشت. دولورس کرایگر (Dolores Krieger) که اصول تماس درمانی را فرموله کرده است این پژوهش را «از نظر طراحی و متدولوژی» ضعیف خواند. در واقع روش آزمایش بسیار ساده و روشن و رد کردن نتیجه گیریش سخت بود. علاوه بر آن تاکنون هیچ کس برای یافتههای او آزمایشی نکرده است.
بر طبق پژوهش امیلی و دیگران، تماس درمانی، ریکی و بسیاری از درمانهای مشابه بر پایه چیزی جز آرزوهای محال نیستند. هر فایدهای هم که دارند به طور کلی مربوط به اثر دارونما است. با این حال این گونه درمانها بخشی از یک صنعت عظیم و جهانی است. بر طبق مقاله امیلی 100000 تماسدرمانگر در سراسر جهان وجود دارند که ظاهراً میلیونها بیمار را درمان میکنند و همه ساله در حدود چند صد میلیون دلار به دست میآورند. بیماران معمولی این به اصطلاح انرژی درمانگران و سایر درمانهای جایگزین بیاثر نه احمق هستند و نه ساده. این موضوع پرسش جالبی را پیش میآورد. چرا یک کودک 9 ساله قادر بود تماس درمانی را آزمایش کرده و آن را رد کند، در حالی که افراد بزرگسال و بالغ کاملاً با این درمانگران تحمیق میشوند؟
این بخش مختص بررسی دلایل مربوط به این است که چرا افراد باهوش به طب جایگزین اعتقاد دارند، در حالی که ما نشان دادهایم که بیشتر آنها بیاثرند. این دلایل باید قاطع باشد تا میلیونها نفر را قانع کنند تا در کوششی نادرست برای حفظ گرانبهاترین سرمایه خود، یعنی سلامتیشان، از میلیاردها دلار خود جدا شوند.
دلایل اصلی این که چرا افراد خواهان طب جایگزین هستند اغلب به سه اصلی مربوط میشود که پایه بسیاری از این درمانها است. گفته میشود که آنها بر پایه رویکردی طبیعی، سنتی و کلنگر نسبت به مراقبتهای بهداشتی است. طرفداران طب جایگزین پیوسته این اصول را به عنوان زمینهای قوی برای گزینش پزشکی جایگزین ذکر میکنند، اما در واقع به آسانی میتوان نشان داد که آنها چیزی جز ترفندهای بازاریابی زیرکانه و گمراه کننده نیستند. این سه اصل پزشکی جایگزین واقعاً مغلطهایی بیش نیستند.
1- مغلطه «طبیعی» بودن
فقط به خاطر این که چیزی طبیعی است، به این معنی نیست که چیز خوبی است و فقط به این علت که چیزی غیرطبیعی است به این معنی نیست که بد است. آرسنیک سم کبرا، پرتو هستهای، زمینلرزه و ویروس ابولا (ebola) را همگی میتوان در طبیعت یافت، در حالی که واکسنها، عینک و پای مصنوعی همگی ساخت انسان هستند یا آن چنان که مدیکال مونیتور (Medical Monitor) گفته است : «طبیعت هیچ جانبداری نمیکند و به روشنی و با سرسختی در گسترش همهگیریها (epidemics) در حال کار است، هم چنان که در زایمان یک نوزاد سالم».
2- مغلطه «سنتی» بودن
این تصور که هر چیز سنتی کیفیت خوبی دارد به بسیاری از درمانگران پزشکی جایگزین کمک میکند، زیرا به این معنی است که اثر دارونما با یک مقدار احساس سنت پرستی تقویت شده است. در هر حال اشتباه است اگر فرض کنیم که درمانهای سنتی ذاتاً خوب هستند. فصد کردن برای چندین قرن یک روش سنتی بود و در طی این مدت به افراد بیشتری آسیب رساند تا این که آنها را درمان کند. وظیفه ما در قرن بیست و یکم این است که آنچه را که نیاکانمان برای ما به میراث گذاشتهاند، بیازمائیم. به این ترتیب ما میتوانیم سنتهای خوب را ادامه دهیم، سنتهای بالقوه خوب را برگرفته و سنتهای دیوانهوار، بد و یا خطرناک را رها کنیم.
3- مطالعه «کلنگر» بودن
درمانهای جایگزین اصطلاح کلنگر را به کار میگیرند تا به طور ضمنی بگویند که رویکرد آنها برتر از پزشکی مرسوم است ولی این دیدگاه «کلنگرتر از تو» بیمورد است. کلنگری صرفاً به این معنی است که در پزشکی رویکردی نسبت به کل شخص داشته باشیم، و پزشکان معمولی نیز بیمار را به شیوهای کلنگرانه درمان میکنند. پزشکان شیوه زندگی بیمار، رژیم غذایی، سابقه خانوادگی، زمینه پزشکی، اطلاعات ژنتیکی و نتایج بسیاری از آزمایشها را در نظر میگیرند. در حالی که پزشکی مرسوم رویکردی کلنگرتر از پزشکی جایگزین در پیش میگیرد.
صنعت پزشکی جایگزین علاوه بر این که اصول کاذب، و با این حال به ظاهر جالب، خود را تبلیغ میکند، سعی دارد تا بیماران را نیز به خدمت گیرد تا به دانشورزان (scientist) حمله کنند. درمانگران طب جایگزین البته آگاهند که دانشورزان عموماً از درمانهای جایگزین انتقاد میکنند، بنابراین آنها سعی دارند تا انتقاد علمی را کم اهمیت جلوه داده و اعتبار خود دانشورزی را مورد پرسش قرار دهند. حمله به دانشورزی در سه حوزه انجام میشود، ولی باز هم میتوانیم ببینیم که درمانگران پزشکی جایگزین تبلیغات خود را بر پایه مغلطه قرار میدهند.
1- مغلطه «دانشورزی نمیتواند پزشکی جایگزین را بیازماید»
دانشورزی (science) در آزمودن پزشکی جایگزین بسیار توانا است. در واقع دقیقاً به همین علت است که دانشورزان در مورد ادعاهای متنوع و متعدد پزشکی جایگزین شکاک هستند. همه این درمانهای جایگزین لاف میزنند که تأثیر فیزیولوژیکی واقعی و مهمی دارند که از تسکین درد تا درمان سرطان متفاوت است و علوم پزشکی روشهایی را برای اندازهگیری همه این نتایج پزشکی تهیه دیده است. اگر دانشورزی نمیتواند منافع مورد ادعای پزشکی جانشین را تشخیص دهد، دلیلش این است که یا این منافع وجود ندارد و یا آن قدر جزیی هستند که به آنها اهمیت نمیدهند.
2- مغلطه «دانشورزی پزشکی جایگزین را نمیفهمد»
این موضوع واقعیت دارد، ولی به آن ربطی ندارد. نفمیدن طرز اثر یک روش درمانی هیچگاه مانعی برای پذیرفتن مؤثربودن این روش نبوده است. در واقع تاریخ پزشکی پر است از روشهای درمانی راهگشایی بوده است که آشکارا مؤثر بودهاند و با این حال در ابتدا فهمیده نشده بودند. برای مثال هنگامی که جیمزلیند در قرن هجدهم کشف کرد که لیمو میتواند از بیماری اسکوربوت پیشگیری کند، او نمیدانست که واقعاً شیوه اثر لیمو چگونه است. با این حال روش درمانی او در سراسر جهان شیوع یافت. فقط در حدود سال 1930 بود که دانشورزان ویتامین C را جدا کردند و فهمیدند که چرا لیمو از اسکوربوت جلوگیری میکند. اگر همین فردا ثابت شد که یک روش درمانی پزشکی جایگزین مؤثر است، در آن وقت دانشورزان آن را میپذیرند و بیدرنگ سعی میکنند که هم آن را به کار گیرند و هم مکانیسم بنیادین آن را درک کنند.
3- مغلطه «دانشورزی نسبت به ایدههای پزشکی جایگزین تعصب دارد»
این مغلطه حتی از دو مغلطه اولیه عجیبتر است. افرادی که ایدههای متفاوتی دارند تکرو هستند و تمامی دانشورزی معاصر توسط افراد تکرو بنا شده است، از گالیله تا آخرین گروه برندگان جوایز نوبل در واقع میتوان گفت که همه دانشورزان بزرگ از لحاظی تکرو هستند. متأسفانه عکس آن واقعیت ندارد. یعنی همه افراد تکرو لزوماً دانشورز نیستند. چالش برای یک فرد تکرو پس از پیدا کردن یک نظر به این است که برای بقیه جهانیان ثابت کند که نظریهاش درست است، متأسفانه در این جا است که اکثریت پیشگامان پزشکی جایگزین درمیمانند
ارزش آن را دارد که آخرین مغلطه را بیشتر بررسی کنیم زیرا دانشورزی را اغلب مانند یک جامعه بسته به تصویر می کشند، در حالی که جامعه دانشورزانه (scientific) تمام تکروهایی را که برای ادعاهایشان مدرک ارائه میدهند با محبت در آغوش میکشد. برای مثال در سالهای 1980 بَری مارشال (Barry Marshall) و رابین وارن (Robin Warren) پژوهشگران استرالیایی اظهار داشتند که بیشتر زخمهای گوارشی در اثر باکتریها ایجاد میشوند. دیدگاه جاری این بود که اسید اضافی، رژیم غذایی نادرست و استرس زیاد عوامل مهم در ایجاد زخمهای گوارشی هستند و به همین علت بود که هیچ کس این نظریه انقلابی مارشال و وارن را جدی نگرفت. با این حال در یک آزمایش مشهور و شهامتآمیز مارشال به طور موفقیت آمیزی این باکتری خطرناک را شناسایی کرده، رشد داد و سپس آن را خورد و دچار زخم معده شد و به این ترتیب اثبات کرد که زخمای گوارشی منشأ باکتریایی دارند. مسلم است که دانشورزان پزشکی دیگر اکنون این نظریه جدید را باور دارند و جایزه نوبل سال 2005 را به مارشال و وارن اعطاء کردند. حتی مهمتر از آن، مجموعهای از دارودرمانی برای از بین بردن این باکتری و درمان مبتلایان به زخمهای گوارشی تهیه شده است. این دارودرمانی مؤثرتر و ارزانتر و سریعتر از روشهای درمانی پیشین است. بنابراین میلیونها نفر در سراسر جهان از همین نظریه که زمانی تکروانه بود، بهره بردهاند.
مهم نیست که این تکروان چه کسانی هستند یا چگونه، چه وقت و در کجا به کشف خود رسیدهاند، حتی اکتشافات تصادفی اگر تأیید شوند به سرعت به رسمیت شناخته میشوند. ویاگرا (Viagra) که یکی از موفق ترین اکتشافات دارویی در سالهای اخیر است، ابتدا برای درمان دردهای قلبی تهیه شده بود ولی یک بررسی نمونه نشان داد که در درمان این ناراحتی کار اثری ندارد. با این حال هنگامی که پژوهشگران تصمیم گرفتند که این بررسی را متوقف کنند و قرصهای مصرف نشده را جمعآوری کنند، از امتناع داوطلبان شرکت کننده در آزمایشها در پس دادن قرصها متحیر شدند. مصاحبههای بعدی نشان داد که ویاگرا یک عارضه جانبی غیرمنتظره و مطلوب دارد. آزمایشهای بیشتر و آزمونهای ایمنی منجر به عرضه گستره کنونی آن برای درمان ناتوانی جنسی شد. هیچ داروی هومیوپاتیک، گیاهی یا طب سوزنی قادر نبوده است که چنین اثر چشمگیری را بر روی درمان ضعف جنسی بگذارد.
عجیب است که پزشکی جایگزین که از یک طرف اغلب در انتقاد از علم سریع است، اما از طرف دیگر به همان اندازه مشتاق است تا هر جا که به نفعش است از دانشورزی به سود خود استفاده کند. علاوه بر آن درمانگران پزشکی جایگزین بر استدلالهای نادرست و مفاهیم اشتباه تکیه میکنند تا برای خود تبلیغ کنند. این مغلطهها در سه گروه عمده قرار میگیرند:
1- مغلطه «توضیح دانشورزانه»
بعضی از درمانگران پزشکی جایگزین توضیحات دانشورزانه (scientific explanation) را به کار میگیرند تا به روشهای درمانی خود اعتبار بخشند، ولی چون یک توضیح قانع کننده به نظر میرسد به این معنی نیست که واقعیت دارد. برای مثال، درمانگران با مغناطیسم گاهی استدلال میکنند که آهنربا بر روی آهن خون اثر کرده و تعادل الکترومغناطیسی را برقرار میسازد ولی این مطلب هیچ معنی دانشورزانه ندارد. هموگلوبین خون ما البته آهن دارد ولی به شکلی نیست که مغناطیسم بر آن اثر کند. گاهی اوقات توضیحات پزشکی جایگزین حاوی اصطلاحات شبه دانشورزانه است مانند درمانگاه شفابخشی مستقر در لندن که اصطلاحاتی مانند «مدار الکترومغناطیسی مشتری» و «بخش بخش کردن (defragmentation) بدن» را به کار میبرد، ما نویسندگان این مقاله که دکترای پزشکی و پی اچ دی در فیزیک ذرات و رئولوژی خون داریم با این اصطلاحات حیرت زده می شویم.
2- مغلطه «ابزارهای دانشورزانه»
چون بعضی از درمانگران پزشکی جایگزین ابزارهایی را به کار میبرند که توجهبرانگیز است، به این معنی نیست که این وسایل واقعاً اثر گذار هستند. برای مثال آکوادتوکس (Aquqa Detox) یک حمام الکتریکی برای پاها است که ادعا دارد که برای مثال سموم را از بدن بیرون میکشد. در طی استفاده از این دستگاه آب آن قهوهای رنگ میشود که به نظر میآید دلیل آن است که بدن پاک شده است. یک درمانگاه پزشکی جایگزین در انگلستان ادعا میکند که این روش درمانی به افرادی از همه سنین، از نوزادان (با دستگاهی که به اندازه پای آنها است) تا سالخوردگان کمک کرده و ناراحتیهایی مانند اختلالات گوارشی، بیماریهای پوستی، خستگی مزمن و میگرن را بهبود می بخشد که اینها تعداد کمی از این بیماریها است... همچنین توسط بیماران سرطانی استفاده شده است تا رادیواکتیویته را پس از شیمیدرمانی از بدنشان بیرون بکشد». متأسفانه آب درون آکوادتوکس فقط به علت یک واکنش الکتروشیمیایی که آهن اتصالهای اطراف این دستگاه را میخورد و زنگ میزند، قهوهای میشود. به عبارت دیگر آب با سموم بدن اشباع نمیشود بلکه آلوده به زنگ آهن است. روزنامهنگار علمی بن گلداکر (Ben Goldacre) این آب را پیش از استفاده از آکوادتوکس و پس از آن آزمایش کرد. مقدار آهن در آب به طور قطعی پنجاه بار افزایش یافته بود، ولی هیچ علایمی از مهمترین سموم نبود. در یک آزمایش دیگر گلداکر فقط یک عروسک را در دستگاه گذاشت و باز هم آب قهوهای رنگ شد، که فقط این دیدگاه را تأیید میکند که تغییر رنگ فقط به علت عملکرد خود دستگاه بوده است.
3- مغلطه «آزمایش های بالینی دانشورزانه»
ما بر نقش حیاتی آزمایشهای بالینی در تعیین حقیقت یک روش درمانی تأکید کردهایم اما محض این که یک درمانگر پزشکی جایگزین، آزمایشی را در حمایت از یک درمان معین نقل میکند، دلیل اثربخش بودن آن نمیشود. مشکل در این است که یک آزمایش تکی برای مؤثربودن یک درمان معین کافی نیست، زیرا آن آزمایش معین ممکن است خطا یا تصادفی بوده و یا حتی تقلبی باشد. به همین علت است که نتیجهگیریها خود را در این کتاب بر پژوهشهای انفرادی نگذاشتهایم، بلکه بر توافق تمام مبنی بر کلیت مدارک قابل اطمینان گذاشتهایم. به ویژه ما بر متاآنالیز و مرور سامانمند (systematic review) تأکید داشتهایم که در آن گروهی از دانشورزان وظیفه بررسی همه پژوهشها را به عهده گرفتهاند تا به یک نتیجه فراگیر برسند.
اهمیت مغلطه سوم را میتوان با نگاهی به پژوهشهای مربوط به اثر نیایش بر وضع بیمار نشان داد. دانشورزان قبول کردهاند که بیمارانی که میدانند بستگانشان برایشان دعا میکنند ممکن است شانس کمی بهتری برای بهبودی داشته باشند. این موضوع را میتوان با اثرهای مسلم روانی توضیح داد مانند احتمال این که دعا به بیمار احساس محبت، امید و حمایت را در هنگام بحران میدهد. بنابراین برای بیمارانی که از دعای خانواده آگاه هستند و از آن بهره بردهاند، نیازی نیست تا به یک توضیح فراطبیعی (paranormal) متوسل شد. در هر حال دانشورزان این پرسش را داشتهاند که در مورد بیمارانی که برایشان دعا شده است، اما از این دخالت معنوی بیاطلاعند، چه پیش میآید. هرگونه فایده حاصل را نمیتوان به عوامل روانی نسبت داد زیرا بیمار از این دعاها بیاطلاع است. بنابراین اگر این بیماران از این دعاهای مخفیانه فایدهای ببرند، پس نشان میدهد که یک نوع دخالت ماوراء طبیعی در کار است.
یکی از مشهورترین مطالعات در مورد نیروی دعا کردن در سال 2001 میلادی توسط سه پژوهشگر منتشر شده است، از جمله دانشورزی که در دانشگاه معتبر کلمبیا در نیویورک کار می کند. پژوهش های آنها در مورد فایده دعا در درمان بیماران تحت درمان ناباروری بود. این آزمایش شامل 199 زن در کره جنوبی بود که 100 نفر آنها لقاح مصنوعی (in vitro fertilization) دریافت کردند و تصاویر آنها به گروه های دعا کننده در کانادا و استرالیا فرستاده شد و 99 نفر دیگر فقط لقاح مصنوعی را دریافت کردند. نکته مهم این بود که این زنان نمی دانستند که آیا در گروهی هستند که برایشان دعا می شود یا نه. با این حال میزان بارداری زنانی که برایشان دعا شده بود، دو برابر گروه دیگر (گروه کنترل) بود، که نتایج بسیار قابل ملاحظه ای است.
این پژوهش در نشریه مستند جورنال آو ری پروداکتیو مدیسین (Journal of Reproductive Medicine) انتشار یافت و سپس در سراسر جهان با عنوان هایی گزارش شد که اعلام می کرد دانشورزان اثبات کرده اند که دعا کردن به بیماران کمک میکند. در همین حال پژوهشگران دیگر اعتقاد داشتند که بسیار زود است که به چنین نتیجهگیریهایی برسیم. اگرچه به طور مطمئن این پژوهش جالبی بود، اما این یک آزمایش منفرد بود و جامعه دانشورزی از پذیرفتن نتایج یک پژوهش، به ویژه آن که نتیجه آن خارقالعاده بود، امتناع میکرد. تنها راه جدی گرفتن نتایج این پژوهش این بود که آزمایشهای بالینی بعدی نیز به همان نتیجهگیری برسند. از طرفی اگر آزمایشهای بالینی هیچ اثری را نشان نمیدادند، پس درست میبود اگر فرض کنیم که بررسی اولیه از جهاتی دارای خطا بود و به طور منطقی میتوان آن را نادیده گرفت.
در واقع بررسی مشابهی درباره دعا در سال 2001 در حال انجام بود. این پژوهش شامل 799 بیمار در یک واحد مراقبتهای عروق تاجی (coronary) در آمریکا بود. برای نیمی از بیماران بدون این که اطلاع داشته باشند به مدت شش هفته از گروههای دعا کننده «دعاهای شفاعتی» میشد و برای نیمه دیگر هیچ دعایی نمیشد. تعداد مرگ و میر حملات قلبی و سایر عوارض جدی در هر دو گروه شبیه هم بود که نشان میداد دعا کردن تأثیری نداشت.
در یک بررسی دیگر که در سال 2005 انجام گرفت برای 329 بیمار که تحت آنزیوگرافی یا سایر جراحیهای قلبی قرار گرفتند هیچ دعایی نشد در حالی که برای 317 بیمار توسط مسیحیان، مسلمانان، کلیمیان و بوداییها دعا شد. متأسفانه این دعاها هیچ تأثیر قابل اندازهگیری بر روی ناراحتیهای قلبی عروقی جدی، پذیرش مجدد در بیمارستان و یا مرگ نداشت. و در سال 2006 نتیجه یک مطالعه ده ساله که 5/2 میلیون دلار هزینه داشت انتشار یافت که در آن پژوهشگران اثر دعا را بر روی 1000 جراحی کنار گذر قلبی (cardiac bypass surgery) در بیماران در شش مرکز پزشکی آمریکا از جمله کلینیک مایو (Mayo Clinic) و هاروارد مطالعه کرده بودند. گروه های مسیحی برای نیمی از بیماران دعا کرده بودند، در حالی که برای نیمه دیگر دعا نشده بود. باز هم میانگین نتیجه برای هر دو گروه یکی بود که نشان می داد دعا کردن بی تأثیر بود.
امروزه وزنه مدارک به وضوع برعلیه امکان شفای ماوراأطبیعی از طریق دعا است. یعنی مطالعه اولیه بر روی نیروی دعا، که نتایج مثبت حیرت آوری داشت، روش انجام آن به احتمال حاوی خطاهای جدی بود. در واقع به چندین دلیل می توان به این آزمایش معین مشکوک بود.
نخست، پس از این که این پژوهش منتشر شد، معلوم شد که این مطالعه بدون کسب رضایت انجام گرفته است. به طور مشخص زنانی که در این مطالعه شرکت داشتند، نمی دانستند که عکس هایشان برای گروه های دعا کننده فرستاده شده است. با در نظر داشتن این که ناباروری یک موضوع حساس و شخصی است، این کار مغایر روش پژوهش است. دکتر بروس فلام (Bruce Flamm) که در مورد این بررسی تحقیق کرده است می گوید:
علاوه بر آن، به علت این که این مطالعه در کره انجام گرفته است که اکثریت جمعیت آن بودایی، شامانیست یا غیرمذهبی هستند، بسیاری از بیماران شرکت کننده در مطالعه ممکن است به دعاگویان مسیحی اعتراض داشته و این دعاها را نخواسته، آن را کفرآمیز یا با اعتقادات خود متضاد بیابند. ولی از آنجایی که این بررسی بدون اطلاع یا اجازه آنها انجام شده بود، افراد مورد مطالعه هیچ راهی برای به صدا رساندن اعتراضات خود یا بیرون آمدن از این بررسی را نداشتند. این فقدان رضایت به خودی خود نتایج آزمایش را بیاعتبار نمیکرد، ولی باعث شد که یکی از سه پژوهشگر موضوع نگران کننده دیگری را آشکار کند. دکتر روجریو لوبو (Rogerio Lobo) که به علت موقعیت خود به عنوان رئیس دپارتمان در دانشگاه کلمبیا به این پژوهش اعتبار داده بود اعتراف کرد که در انجام پژوهش شرکت نداشته است، بلکه فقط به ویرایش و انتشار مقاله کمک کرده است. دکتر لوبو اکنون نامش را از مقاله برداشته است که دال بر این است که اعتقاد ندارد پژوهش معتبری است و ترجیح میدهد که دیگر به آن ارتباط داده نشود.[1]
دانیل ویرث (Daniel wirth) که دومین نویسنده بود، هنوز هم معتقد است که پژوهش معتبری است ولی شخصیت او زیر سؤال رفته است زیرا در سال 2004 او به تقلب و سوءاستفاده از نامهای مختلف برای ارتکاب به جرم اعتراف کرده است. او به پنج سال زندان محکوم شد. سومین نویسنده مقاله دعا ـ ناباروری که دکتر کوانگ چانگ است این موقعیت یگانه را دارد که هم نسبت به این پژوهش وفادار است و هم این که یک مجرم محکوم شده نیست.
این خطر به وضوح وجود دارد که ممکن است بیماران از این پژوهش معین درباره دعا آگاه باشند، بدون آن که چیزی در مورد زمینه تردیدآمیز بودن آن یا وجود سایر مطالعات متضاد با نتیجهگیری آن بدانند. این موضوع نیز به نوبه خود ممکن است در بیماران اعتماد بیموردی را در مورد قدرت دعا ایجاد کرده و به این ترتیب آنها را وسوسه کند که به درمانگران روحانی (spiritual healer) اعتماد کرده و به آنها پول بدهند.
این تاریخچه مختصر پژوهش درباره دعا- ناباروری یک نکته کلی را درباره پزشکی جایگزین نمایش میدهد. پیش از این که بیماران بخواهند در مورد صرف وقت، پول و امید در زمینه درمانهای پزشکی جایگزین تصمیم بگیریند، مهم است که در مورد نتیجهگیریهای کلی در مورد همه پژوهشهایی که در مورد یک درمان معین انجام گرفته است، اطلاع پیدا کنند
همان طور که تاکنون شاید تشخیص داده باشید نتیجهگیریهای ما به جز چند استثناء مهم در مورد پزشکی جایگزین، عموماً منفی است. ما بارها و بارها مجبور شدهایم واژههایی مانند «رد شده است» ، « اثبات نشده است» و یا حتی «خطرناک است» را به کار ببریم. این است آنچه که نتایج مدارک به ما میگوید و ما بهترین سعی خود را کردهایم تا شرح دهیم که چگونه به این نتیجهگیریها رسیدهایم و چرا شما باید آنها را جدی بگیرید. با این حال یک دلیل وجود دارد که چرا ممکن است هنوز هم از پذیرفتن نتیجهگیریهای ما اکراه داشته باشید و چرا در عوض ممکن است مایل باشید به پزشکی جایگزین احتمال مؤثر بودن را نسبت بدهید.
شنیدن کی بود مانند دیدن
برای بسیاری از بیماران مدرک دانشورزانه عامل تصمیم گیری در مورد استفاده از یک درمان معین پزشکی جایگزین نیست. حتی اگر بدانند که نتیجهگیری کلی مبنی بر همه پژوهشها منفی است. هنوز هم احتمال دارد که بیماران یک روش درمانی را که فایده آن را با چشمان خود دیدهاند به کار گیرند. بالاخره گفتهاند «شنیدن کی بود مانند دیدن». این واکنش کاملاً طبیعی است و به طور کلی قابل فهم است، با این حال بیماران را در معرض خطر درمانهای بیتأثیر و به احتمال خطرناک قرار میدهد.
اگر به عنوان نمونه هومیوپاتی را در نظر بگیریم، میبینیم که میلیونها نفر به علت تجربه شخصیشان قانع شدهاند که مؤثر است. آنها به بیماریهای مختلف دچار هستند. آنها داروهای هومیوپاتیک را مصرف میکنند و احساس بهتری پیدا میکنند، بنابراین کاملاً طبیعی است که فرض کنند که درمان هومیوپاتیک مسؤل بهبودی آنها بوده است. این حقیقت که مدارک دانشورزانه نشان میدهد که هومیوپاتی کاملاً بیاثر است، برای بیشتر افرادی که در این وضعیت قرار دارند اهمیتی ندارد. چگونه میتوانیم این تضاد میان تجربه شخصی و پژوهش علمی را حل کنیم؟ احتمال نمیرود دویست سال آزمایشهای دانشورزانه اشتباه باشد، بنابراین بگذارید تصور کنیم (دستکم در حال حاضر) که هومیوپاتی بیاثر است. این به این معنی است که تجارب شخصی ما تا حدودی ما را گمراه میکند، اما چگونه؟
مسئله اصلی این است که ما وسوسه میشویم تا باور کنیم که دو واقعه که یکی پس از دیگری رخ میدهد باید با هم رابطهای داشته باشد. اگر بهبودی از یک بیماری پس از خوردن چند قرص هومیوپاتیک پیش بیاید، پس آیا مسلم نیست که قرصهای هومیوپاتیک سبب بهبودی شده است؟ پاسخ یک «نه» است.
اگر به نمونه جالبی که بابی هندرسون (Bobby Henderson) نویسنده کتاب مقدس غول اسپاگتی پرنده نگاه کنیم، میتوانیم ببینیم که چرا رابطه (correlation) را نباید با علیت (causation) اشتباه کرد. او یک رابطه بسیار جالبی را میان افزایش گرمایش جهانی در دو قرن گذشته و کاهش دزدان دریایی مشاهده کرد. اگر رابطه مترادف با علت و معلول باشد، او نتیجه گرفت که کاهش دزدان دریایی سبب گرمایش جهانی میشود. بنابراین هندرسون پیشنهاد کرد رهبران سیاسی باید تشویق کنند دزدان دریایی بیشتر به دریا بروند تا با گرمایش جهانی مبارزه کنند. ممکن است این موضوع مسخره به نظر بیاید ولی هندرسون این وجود رابطه اتفاقی میان دزدان دریایی و گرمایش جهانی را با مدارک بیشتری تقویت کرد. برای مثال تعداد زیادی افراد برای شب هالووین [2] لباس دزدان دریایی را میپوشند و ماههای پس از 31 اکتبر معمولاً خنکتر از ماههای پیش از آن است.
نمونه مضحک دزدان دریایی آب و هوای هندرسن برای نمایش این موضوع کافی است که دو واقعهای که همزمان رخ میدهند لزوماً با هم مرتبط نیستند. بنابراین به طور مطمئن قابل تصور است که داروهای هومیوپاتی عامل بهبودیهایی نیست که به آن نسبت میدهند. با این حال این موضوع مشکل جدیدی را ایجاد میکند. پس چگونه و چرا بیماران احساس بهتری دارند؟ ما فقط وقتی میتوانیم هومیوپاتی را به عنوان عامل بهبودی به کناری بگذاریم، اگر توضیح منطقیتری برای این موضوع پیدا کنیم که چرا بیماران خیلی زود پس از خوردن قرصهای هومیوپاتی اظهار بهبودی میکنند. این طور که معلوم است یافتن چنین توضیحی نسبتاً ساده است.
برای مثال ممکن است در همان زمانی که بیمار داروی معمول خود را میخورده است و تأثیر کرده است، قرصهای هومیوپاتی را خورده باشد. اگرچه این داروی معمولی بیمار است که اثر کرده است اما ممکن است بیمار آن را به قرص هومیوپاتی نسبت دهد. توضیح دیگر ممکن است این باشد که بیمار به توصیههای دیگر هومیوپات عمل کرده باشد، مانند توصیه به استراحت، رژیم غذایی یا ورزش. این تغییر در روش زندگی میتواند به طور مؤثری بر روی یک رشته شرایط مختلف اثر بگذارد و منافع حاصل آن را به آسانی میتوان به قرصهای هومیوپاتی نسبت داد که در آن موقع خورده شده است. نیز باید این احتمال را در نظر بگیریم که داروی هومیوپاتی ممکن است با استروئیدها و یا سایر داروهای معمولی آلوده باشند. در چنین مواردی این قرصهای هومیوپاتی نیستند که به بیمار کمک میکنند بلکه مواد آلودهکننده، توصیه هومیوپات یا درمان معمولی همزمان است که کمک میکند.
سایر دلایل مربوط به این که چرا به نظر میرسد هومیوپاتی مؤثر است به علت تغییراتی است که در بدن خود بیمار رخ میدهد. برای مثال بالا و پایین رفتن علائم بیماری کاملاً طبیعی است و ممکن است خوردن قرص همزمان با بهترشدن حال بیمار باشد در واقع هنگامی که یک بیمار حالش بسیار بد است، شاید در هنگام یک حمله آنفلوآنزا ممکن است که وسوسه شود تا از داروهای هومیوپاتی استفاده کند، ولی در آن موقع وضع او در حال بهتر شدن بوده است. این به نام واگشت میانگین (regression to the mean) معروف است: یعنی بیماری که خیلی حالش بد است به احتمال به نقطه اوج بیماری رسیده است و احتمال زیادی میرود که به حالت معمولی (میانگین) بازگردد.
نیز قابل توجه است که بسیاری از بیماریها دوره طبیعی کوتاهی دارند، که به این معنی است که بدن به موقع خودش را شفا میدهد. کمردرد بدون علت در ظرف شش هفته تقریباً در 90 درصد بیمارانی که هیچ درمانی دریافت نمیکنند به مقدار زیادی بهبود مییابد، بنابراین هر فرد هومیوپاتی که بتواند بیمار را برای یکی دو ماه نگه دارد به احتمال زیاد در این مدت بیمار یک نوع بهبودی پیدا میکند. به احتمال زیاد این بهبودی به طور بیموردی به موفقیت پزشکی جانشین نسبت داده میشود.
بعضی از این بهبودها به مقدار زیادی به همزمانی (coincidence) مربوط میشود. همزمانیهای قابل توجه بسیار کمیابند. مانند همزمانی که کوری کالهون (Cory Calhoun) کارشناس معما متوجه آن شد. او مشاهده کرد که حروف «بودن یا نبودن: این است آن پرسش، در یک ذهن این شرافتمندانهتر است تا این که از فلاخن و تیر اقبال بیحد رنج کشد...» را که از نمایشنامه هاملت شکسپیر است میتوان به جمله زیر دوباره مرتب کرد که بسیار مناسب است. «در یکی از بهترین تراژدیهای شاعر، قهرمان پیگیرما، هاملت، از دو جهت درباره این که زندگی چگونه منهدم میشود، میپرسد» از سوی دیگر همزمانیهای پیشپا افتادهتر فراوان هستند. هنگامی که میلیونها نفر سرما میخورند، و تعداد زیادی از آنها از روشهای درمانی پزشکی جایگزین استفاده میکنند به ناگزیر تعداد قابل توجهی از آنها بیدرنگ پس از استفاده از این روشها به طور همزمان در وضع بیماری خود احساس بهبودی میکنند.
خوشبختانه درمانگران پزشکی جایگزین در موقعیتهای ایدهآلی هستند تا از این مفهوم همزمانی استفاده کرده و به این ترتیب یک اعتبار دروغین را به جای نیروی شفابخشی خود بدن به خود نسبت دهند. آنها اغلب بیماران مبتلا به بیماریهای مزمن را درمان میکنند که معمولاً علائم نوسان کنندهای دارند که موقعیتهای متعددی را برای آنها فراهم میآورد تا بیماری را در مرحله فروکش بیماری تحت درمان قرار دهند. کمردرد، خستگی، بیخوابی، آسم، تشویش و سندرم کولون تحریکپذیر همگی عوارضی هستند که یک چرخه غیرقابل پیشبینی بهبودی به بدتر شدن را دارند. یک قرص گیاهی یا هومیوپاتیک اگر هنگامی که بیمار در بدترین وضعیت است، خورده شود یا یک جلسه طب سوزنی در هنگامی که بیمار در هر حال رو به بهبودی است، همگی ممکن است عامل تغییر حال بیمار محسوب شوند.
حتی اگر شروع درمان با بدتر شدن وضع بیمار همراه باشد، آن را بهانه به اصطلاح «بحران شفایابی» یا «وخامت» قرار میدهند و ادعا میشود که این جریان بخش ذاتی درمانهای جایگزین است که طی آن انتظار میرود که سلامتی بیمار پیش از آن که بهبود یابد، بدتر شود. ظاهراً به علت این که سموم دارند دفع میشوند. سرانجام هنگامی که بهبودی به هر علتی واقعاً آغاز میشود، درمانگر پزشکی جایگزین هنوز هم در موقعیتی هست که آن را به خود نسبت دهد.
احتمال دارد که بسیاری از همزمانیهایی که تاکنون شرح داده شدند به ویژه آن دسته از بیمارانی را تحت تأثیر قرار دهند که اعتقاد جدی به پزشکی جایگزین دارند. علتش این است که معتقدان در برابر تأیید جانبدارانه(confirmation bias)، که عبارت است از تفسیر حوادث به شیوهای که پیشداوریها را تأیید کند، آسیبپذیرند. به عبارت دیگر معتقدان بر روی اطلاعاتی تمرکز میکنند که عقاید پیشین را تأیید میکند و اطلاعاتی را که با آن عقاید در تضاد است، نادیده میگیرند. این درمانگران به شدت در معرض تأیید جانبدارانه قرار دارند، زیرا آنها اشتراک منافع دارند، هم از نظر عاطفی و هم از نظر مالی در دیدن اثربخشی درمانیشان. این نوع تأیید جانبدارانه را گاهی سندرم تولستوی مینامند که از مشاهده تولستوی گرفته شده است:
«میدانم که بیشر مردم، از جمله آنهایی که مسائل بسیار پیچیده را آسان میگیرند، به ندرت سادهترین و مسلمترین حقیقت را میپذیرند، اگر این حقیقت طوری باشد که مجبورشان کند که کذب نتایجی را بپذیرند که با افتخار به دیگران آموزش دادهاند، و رشته به رشته در بافت زندگیشان بافتهاند.»
یک دلیل خوب دیگری وجود دارد که توضیح میدهد چرا تعداد زیادی افراد پس از مصرف درمانهای جایگزین به نوعی بهبود مییابند، اگرچه مدارک علمی نشان میدهد که این روشها کاملاً بیاثر هستند. ممکن است پیشاپیش شما توضیح آن را حدس بزنید، و آن اثر دارونما (placebo effect) است. توجه داشت باشید که این پدیدهای است که بیمار به طور مثبت به آن پاسخ میدهد، زیرا اعتقاد صادقانه دارد که درمان مؤثر است. اثر دارونما یک پدیده بسیار جدی است. به طوری که پزشکان احتمالاً از دوران باستان از آن آگاه بودهاند و به شیوه دانشورزانهای بیش از نیم قرن در مورد آن مطالعه شده است. اثر دارونما بالقوه بسیار نیرومند است و هر چیزی از تسکین درد تا تقویت سیستم ایمنی بیمار را ایجاد میکند.
اکثریت روشهای درمانی پزشکی جایگزین در بیشتر موارد چیزی جز اثر دارونما ندارند. در نتیجه محکوم کردن همه این روشهای درمانی به عنوان این که بیارزشاند، وسوسه کننده است. ولی این نگرش ساده انگارانهای است، زیرا بهبودی واقعی را که میتواند در نتیجه اثر دارونما ایجاد شود، نادیده میگیرد.
از مهمترین و جدالبرانگیزترین پرسشها در مورد اثر دارونما است. پرسش این است: حتی اگر پزشکی جایگزین از اثر دارونما برای کمک به بیماران استفاده میکند، چرا درمانگران پزشکی جایگزین از اثر دارونما برای کمک به بیماران استفاده نکنند، به ویژه آن که میدانیم که میتواند تا این حد نیرومند باشد؟
پینوشتها:
1. خوانندگان باید توجه داشته باشند که در این آزمایش ها مسیحیانی که حضرت عیسی را فرزند خدا و خود خدا می دانند برای کسانی دعا کرده اند که به خدای ابراهیمی اصلاً اعتقادی ندارند و کیش آنها پرستش نیاکان و یا بت پرستی است و مسیحیت را کفرآمیز می دانند. در تعالیم اسلامی خلوص نیت و اعتقاد به دعا از شرایط مهم استجابت دعا است وگرنه ادعاهای کشیشان قرون وسطی یا درمانگران بودایی در عصر حاضر که با گرفتن پول به عنوان واسط حضرت عیسی و یا بودا به بیماران وعده شفای فوری می دهند، ادعایی دروغین است.
2. هالووین یکی از جشن های سنتی مغرب زمین است که مراسم آن در شب 31 اکتبر برگزار میشود. در این شب مردم لباسهای عجیب و غریب میپوشند تا شناخته نشوند و کودکان برای جمعآوری شکلات و شیرینی به در خانهها میروند.