شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست کتاب‌شناخت کتاب‌ جهان هولوگرافى، جهان هپروتى، و جهان هالوسالارى‏

کتاب‌

جهان هولوگرافى، جهان هپروتى، و جهان هالوسالارى‏

برگرفته از تارنگار ایران چهر

 

محمدرضا توکلى صابرى‏

 جهان هولوگرافیک
نوشتۀ: مایکل تالبوت
ترجمۀ: داریوش مهرجویى
چاپ چهاردهم  1388
 464 ص - 80000 ریال
ناشر: انتشارات هرمس
 
 کتاب جهان هولوگرافیک آخرین کتاب مایکل تالبوت پیش از مرگ اوست که در آن به تئورى‏هاى شبه‏علمى و ضدعلمى رایج در غرب مى‏پردازد. تالبوت ادعا دارد که «این نظریه در متن و چارچوبى علمى، اولین بار است که مطرح شده است» (ص 401). مترجم نیز معتقد است: «نظریه هولوگرافیک بودن جهان نه تنها واقعیت‏هاى ملموس زندگى ما را در بر مى‏گیرد، بلکه مى‏تواند پدیده‏هاى حیرت‏آورى همچون تله‏پاتى، نیروهاى فراطبیعى انسان، وحدت کیهانى، درمان‏هاى معجزه‏آسا و... را توضیح دهد. با خواندن جهان هولوگرافیک با جهانى روبه‏رو مى‏شویم که هر ذره آن ویژگى‏هاى کل آن را در خود دارد و خواننده ایرانى بسیارى از مفاهیم متافیزیکى را که ریشه در فلسفه و عرفان شرق دارد در قالب زبانى روشن و امروزى باز مى‏شناسد» (پشت جلد کتاب).
    متأسفانه او در این کتاب نه تنها هیچ توضیح عقلانى از این پدیده‏ها به دست نمى‏دهد و هیچ یک از این ادعاها را ثابت نمى‏کند، بلکه خواننده ایرانى هم هیچ رابطه‏اى بین مفاهیم مورد ادعا در این کتاب و عرفان اسلامى یا ایرانى نمى‏یابد. انبوه خیال‏بافى‏هاى موجود در این کتاب براى کسى که در جهان واقعى زندگى مى‏کند، تفکر عقلانى دارد، و مبادى علوم را مى‏داند واقعاً حیرت‏آور است. این کتاب به استدلال منطقى و تفکر عقلانى نه پوزخند، بلکه قهقهه‏زده است. دنیاى تالبوت دنیاى هولوگرافى نیست، دنیاى هپروت و هالوسالارى است. «جهان هولوگرافیک» تالبوت کاریکاتورى از مُثُل افلاطونى همراه با آمیزه‏اى از خرافات است. تنها بخشى از کتاب که حاوى حقایق علمى است، بخشى است که به توضیح هولوگرافى مى‏پردازد، که البته در این مورد هم تالبوت زیاد موفق نبوده است و خیالات خود را در میان توضیحات علمى جا زده است. تالبوت البته کتاب‏هاى شبه‏علمى زیادى نوشته است و افسانه‏پردازى‏هاى زیادى کرده است، ولى این کتاب از نظر تحمیق مردم، واقعاً سرآمد آن‏هاست. او با نوشتن این کتاب ژانر جدیدى به نام افسانه شبه‏علمى (pseudoscientific fiction) به وجود آورده که کاریکاتورى است از افسانه‏هاى علمى (science fiction) و شبه علم (pseudoscience).

 تالبوت در این کتاب مگسى را ماموت کرده و چهل کلاغ را چهل هزار کلاغ سپید رنگ جلوه داده است که از قو زیباترند! او استاد گزافه‏گویى، اغراق، ساده‏انگارى و توجیهات بى‏منطق و دلیل است. از حسین کرد شبسترى شوالیه تهمتنى مى‏سازد که در تمام نبردها پیروز بوده است و رستم دستان و هرکول یونانى در پیش او انسان‏هاى کوچک و حقیرى مى‏نمایند. او بین پدیده‏هاى نامربوط و تصادفى روابط جدى و مهمى را به کمک تخیل بى‏نظیر خود کشف مى‏کند.
    دنیس گابور، فیزیک‏دان مجارى در سال 1947 هولوگرافى را اختراع کرد و به همین خاطر جایزه نوبل را برد. هولوگرام، یک عکس سه بُعدى است، برخلاف عکس‏هاى معمولى که دو بُعدى هستند. در واقع هولوگرام یک تصویر سه بعدى بر روى یک صفحه دوبعدى است. تالبوت نظریه پریبرام، روان‏شناس اتریشى‏تبار را مبنى بر این که مغز ما شاید مانند یک هولوگرام باشد که تصویرهاى سه بعدى را در ذهن ما تولید مى‏کند و نظریه بوهم فیزیک‏دان امریکایى را (که بسیارى از فیزیک‏دان‏ها آن را نپذیرفته‏اند) مبنى بر این که یک سطح دیگرى از حقیقت در وراى واقعیت فیزیکى ادراکات روزمره ما وجود دارد با همدیگر تلفیق کرده و با تخیلات و افسانه‏هاى پرداخته ذهنش چیزى ساخته است که فراى ادعاهاى این دو دانشمند است. تالبوت بدون هیچ شک و تردیدى اعلام مى‏دارد که نه تنها مغز ما یک هولوگرام است، بلکه تمامى عالم یک هولوگرام است. سپس نتیجه مى‏گیرد که گذشته هم هولوگرام است و از دست نرفته است بلکه به شکلى در ادراکات ما وجود دارد و ذهن آدمى و سابقه هولوگرافیک گذشته در یک حوزه همسایه همدیگر هستند و به این ترتیب قابل دسترسى هستند.
    تالبوت بر اساس این ادعاى ثابت نشده اعلام مى‏کند که پس مى‏توان غیب‏گویى کرد. به این ترتیب نه تنها به گذشته مى‏توان دسترسى یافت، بلکه آینده هم که در هولوگرام جهانى است قابل دسترسى است. سپس اعلام مى‏دارد که در هر سلول ما تمامى عالم مستتر است و مغز ما فضا و زمان را در درون خودش مى‏سازد. رویاها هولوگرام‏هاى درونى هستند، و بیشتر رویاها به منزله رفتن به جهان‏هاى موازى هستند. بیمارى‏هاى روانى (پسیکوزها) دسترسى به سطوح هولوگرافیک واقعیت هستند و بیمارى افراد چندشخصیتى به علت تغییر از یک سطح هولوگرافى به سطح دیگر است. هیچ تفاوتى بین جهان فیزیکى و جهان ذهنى نیست و بدن نیز یک هولوگرام است. اثر دارونماها به این علت است که بدن نمى‏تواند بین واقعیت خیالى و واقعیت موجود تفاوت بگذارد، بنابراین براى درمان باید نیروى هولوگرافى مغز را مهار کنیم. بعضى افراد مى‏توانند اندام‏هاى درونى دیگران مانند استخوان‏ها، دل و روده و جگر و پانکراس را ببینند! در اواسط کتاب اعلام مى‏دارد که تمام قوانین فیزیک یک عادت است، و تمام معجزات و امور فراعادى به علت این است که بخش بزرگى از واقعیت‏ها ساخته تخیل هستند، حتى ذرات زیر اتمى را ذهن فیزیک‏دان مى‏سازد و وجود واقعى ندارند! تمام امور ممکن هستند زیرا که به تعداد بى‏نهایت زیادى حقیقت بالقوه وجود دارد. به این جهت است که کارها و ادعاهاى ساى بابا، سوندنبرگ، چند مکانى، هاله، شمنیسم، کاساتاندا، پسیکومترى، باستان‏شناسى روانى، تناسخ، بینش از راه دور، تجربه نزدیک مرگ، حتى شى‏ء پرنده ناشناس (UFO)، اجنه و پریان، و رابطه با ارواح و بسیارى چیزهاى دیگر همگى واقعیت دارند. او حتى مى‏گوید که بعضى از اشیاء پرنده ناشناس پدیده شبه هولوگرام هستند و موجودات فضایى به زمین مى‏آیند و انسان‏ها را مى‏دزدند و برروى آن‏ها آزمایش مى‏کنند. هدف اصلى او در پایان کتاب نمودار مى‏شود که مى‏گوید: «باید علم را تجدید ساختار کرد.» چرا؟ چون علم این توهمات و مهملات آقاى تالبوت را نمى‏پذیرد. به این ترتیب، بر حسب توصیه تالبوت، اگر کفش اندازه پا نیست، باید پا را جراحى کرد تا به اندازه کفش شود!

 در جهان تخیّلى تالبوت، هر چیز خیالى صورت واقعیت پیدا مى‏کند. به نظر او پژوهشگران امور فراعادى (paranormal) از این جهت کشفیات شگرف خود را اعلام نمى‏کنند، چون مى‏ترسند از سوى دانش‏ورزان (scientists) به مسخره گرفته شوند، نه این که آن‏ها واقعاً حرف جدى ندارند. در همین جهان تخیلى است که تالبوت بر سر طحالش فریاد مى‏کشد و سپس به توصیه درمانگر همفکرش از طحال مبارک خود دلجویى مى‏کند تا زودتر بهبود یابد! تالبوت در هولوگرام پاسخ تمام پرسش‏هاى طبیعى و ماوراء طبیعى، مشکلات، مسائل، معماها، و دردهاى بشرى را مى‏جوید. تمامى متن کتاب در مورد ناتوانى علم در تفسیر جهان و قدرت نظریه هولوگرافى ایشان در تفسیر مسائل فراعادى است.
    هنگامى که این کتاب در سال 1991 منتشر شد، همانند کودکى که سر زا مى‏رود، بى‏جان به دنیا آمد و هیچ‏گاه دیگر تجدید چاپ نشد. در آن موقع چند نقد در مورد آن منتشر شد که همگى نظرى منفى و بسیار انتقادى به توهمات موجود در کتاب داشتند. با خواندن مقدمه مترجم، خواننده در مى‏یابد که سال‏ها بعد نویسنده‏اى ایرانى آن را در سفر به امریکا «کشف» مى‏کند و بسیار هیجان‏زده مى‏شود. سپس مترجمى آن را مانند «یک داستان شیرین هیجان‏انگیز» مى‏یابد که به «سؤال‏هاى بزرگ هستى‏شناختى، یزدان‏شناختى، و فلسفى‏اش جور خاصى جواب روشن امروزى مى‏داد». حیرتا! آیا فلسفه و منطق در سرزمین فارابى، رازى، بوعلى‏سینا، و ملاصدرا که فرهنگش تأثیر جهانى داشته است، تا به این حدّ نازل سقوط کرده است که تحصیلکرده‏ها و کتاب خوانده‏هایش (نمى‏گویم روشنفکرانش، چون روشنفکرى با تخیلات و توهمات مایکل تالبوت مانعةالجمع است) فرق بین مهملات و فلسفه را نمى‏دانند؟ البته مرز میان فلسفه و نافلسفه و مهملات مرز بسیار باریکى است، اما مهملات تالبوت نباید آن قدرها براى کتاب خوانده‏ها نامشخص باشد که به همین سادگى مابعدالطبیعه (metaphysics) را با ماوراء طبیعى، فراطبیعى و یا فراعادى (paranormal) اشتباه بگیرند؟ ناشر هم به اشتباه کتاب را جزو «فلسفه و کلام» طبقه‏بندى کرده است. قدما مطالب فراعادى را که خلاف امور طبیعى و به اصطلاح خارق عادت است جزو «علوم خفیه» (occult) تقسیم‏بندى مى‏کردند. در دوران جدید آن را فراعادى و فراطبیعى (به قول مترجم فراهنجارى) مى‏خوانند و جزو مطالب «عصر جدید» (new age) طبقه‏بندى مى‏کنند. «عصر جدید» یک جنبش شبه مذهبى بود که در دهه 1960-70 و در اوج هیپى‏گرى و جنگ ویتنام رواج یافت که بیشتر بر مبناى خودیارى و فراروان‏شناسى بود و بعضى‏ها سعى مى‏کردند آن را با فیزیک کوانتوم، روان‏شناسى، طب کل‏نگر، بودیسم، تائوئیسم، و هندوئیسم بیامیزند و ذهن، بدن، و روح را دریک سطح قرار دهند و خداباورى و خدانابارورى، و علم و شبه علم را در هم آمیزند. به این ترتیب آن‏ها آغاز عصر جدیدى را اعلام مى‏کردند. تالبوت از آسمان و ریسمان بافتن‏هاى خود آگاه است، زیرا در مقدمه مى‏نویسد: «بدرستى که الگوى هولوگرافیک نیز خود ایده‏اى بسیار تضادآفرین و تخالف‏زا بوده، و اغلب دانشمندان به هیچ روى آن را تأیید و تصدیق نکرده‏اند. با این همه چنان‏که خواهیم دید، بسیارى از متفکران برجسته و اثرگذار (در عرصه علم و اندیشه) از آن حمایت و پشتیبانى کرده و معتقدند که این الگو دقیق‏ترین تصویر واقعیت را تا به حال به ما عرضه داشته است.» (ص 4) این متفکران برجسته چه کسانى هستند؟ البته تالبوت از فلان دکتر و استاد، یا بهمان انستیتو نام مى‏برد. با نگاهى به سابقه این افراد به خوبى روشن مى‏شود که افرادى همانند خود تالبوت هستند که درجه دانشگاهى‏شان کمکى به آن‏ها در درک واقعیت این جهان نکرده است. بعضى از این مؤسسات شامل یک یا چند نفر است که همانند یک انجمن کار مى‏کنند. بیشتر گزارش‏هاى «تحقیقاتى» آن‏ها با روش‏هاى جدّى علمى انجام نشده و تکرارپذیر نبوده‏اند. با نگاهى به منابع کتاب به آسانى مى‏تواند دید که به طور عمده منابع او منحصر است به نشریه‏هاى عمومى، نشریه‏هاى زرد، رنگین‏نامه‏هاى عمومى، و انجمن‏ها و ناشرانى که عموماً معتقدین به مسائل فراعادى از سنخ تالبوت و ناشرش هستند. اگر هم از مؤسسات مهم و دانشگاهى مطلبى نقل مى‏کند، همیشه آن‏ها را با تعبیر و تفسیرهایى درجهت اثبات دیدگاه‏هایش همراه مى‏کند، یا گزیده‏اى است از یک متن که وى آن را براى تأیید نظریاتش آورده است. در حالى که آن متن در اصل در تضاد با توهمات تالبوت است. اگر هم شخص یا مؤسسه دانشگاهى جزو منابع کتاب است، تعبیر و تفسیر گفته‏هاى آن شخص در جهت تأیید اظهارات تالبوت آمده است.

 باید دانست که در امریکا هر چیزى که پولساز باشد، بدون توجه به واقعیت و یا مفید بودن آن، قانونى است و یک ارزش اجتماعى مهم محسوب مى‏شود. پورنوگرافى و محصولات فراعادى دو نمونه از این دست است. امریکایى‏ها نسبت به اروپاییان، فرهنگ بسیار ساده‏نگرى دارند و مردم معمولى امریکایى به لحاظ فکرى همانند مردم هر نقطه‏اى از جهان سوم هستند. بدین ترتیب است که کانال‏هاى تلویزیونى، روزنامه‏ها و مجلات زیادى در مورد پدیده‏هاى فراعادى، از رؤیت‏شدن الویس پریسلى و مایکل جکسون در انظار عمومى تا دیده‏شدن موجودات فرازمینى و آدم‏هاى گرگ‏نما مطالب زیادى منتشر مى‏کنند. برنامه‏هاى تلویزیونى بسیارى پخش مى‏شود در مورد افرادى که با ارواح و مردگان صحبت مى‏کنند و پیامشان را انتقال مى‏دهند یا کسانى که به طور جدى داستان ربوده شدنشان را توسط انسان‏هاى فرازمینى و آزمایش‏هاى پزشکى برروى بدنشان شرح مى‏دهند. در امریکا کسانى وجود دارند که به آن‏ها روانمند (psychic) مى‏گویند. آن‏ها براى خود مغازه‏هایى دارند و در انتظار مشتریان ساده‏لوح مى‏نشینند و برایشان از آینده خبر مى‏دهند. و در واقع همان کار فالگیرها و غیبگویان ما را مى‏کنند. تکنیک‏هاى آن‏ها که شامل «قرائت سرد» (cold reading) و «قرائت داغ» (hot reading) است براى شعبده بازان کاملاً شناخته شده است و خود یک رشته تخصصى در شعبده بازى است. اگرچه این برنامه‏ها براى انسان‏هاى منطقى بیشتر جنبه تفنن دارند، اما هستند کسانى که این برنامه‏ها و نشریات را جدّى مى‏گیرند و آن‏ها را باور مى‏کنند. تالبوت یکى از همین افراد است. در واقع پدیده فراعادى یک صنعت چند صد میلیون دلارى را در امریکا تشکیل مى‏دهد.

    اگر براى تالبوت دنیاى جنّ و پرى واقعیت دارد، براى مترجم نیز جابلقا و جابلسا واقعیت دارد؛ همان شهرى که هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار نفر پاسبانى مى‏کنند. این دو شهر در نزدیکى سراندیب قرار دارد. البته اگر شما بخواهید آن را از روى نقشه گوگل پیدا کنید نتیجه‏اى به دست نمى‏آورید! چرا که مملکت جابلقا و جابلسا با دوربین‏هاى ماهواره‏اى قابل عکس‏بردارى نیستند، زیرا ماهیت هولوگرافى دارند! اگر هم بخواهید با کشتى به این دو شهر بروید به آن نمى‏رسید. چرا؟ چون به هر مقدارى که به آن‏ها نزدیک شوید، به همان مقدار از شما دور مى‏شوند، و به هر مقدارى که از آن‏ها دور شوید، به شما نزدیک مى‏شوند. بنابراین همیشه در دید شما قرار دارند بدون آن که بتوانید به آن‏ها دسترسى یابید. البته مى‏دانید که این از ماهیت هولوگرافى امور است. مردمان این سرزمین «مى‏توانند هرکه را بخواهند پیش روى خود مجسم کنند، و مى‏توانند با هر بخش از اندام خود که مى‏خواهند ببینند، و هر گونه میوه و غذایى را که میل دارند مى‏توانند تجسم ببخشند. آن‏ها از طریق یک سلسله عکس‏هاى نورانى تله‏پاتیک ارتباط برقرار مى‏کنند» (ص 366). آرى، آن‏ها در جهان هولوگرافیک تالبوت زندگى مى‏کنند. «این شهرها نورانى هستند و بسیار زیبا، با معمارى بهت‏آور، مدرسه‏ها و مراکز دانش و کتابخانه‏هاى بسیار» (ص‏380). لابد مدیریت این شهرها هم با همان شَمَن‏هایى است که در کتاب توصیفشان آمده است.
*
 تالبوت در مقدمه کتاب مى‏نویسد: «از آن‏جا که رویدادهاى فراهنجارى را نمى‏توان به یارى فهم و ادراک علمى مرسوم‏مان توضیح داد، این رویدادها نیازمند نگاهى تازه به جهان‏اند، یعنى یک الگوى (پارادیم) معرفتى علمى جدید نیاز دارند. این کتاب علاوه بر نشان دادن این‏که چگونه الگوى هولوگرافیک مى‏تواند پدیده فراهنجارى را توضیح دهد، به بررسى و سنجش شواهد فزاینده‏اى که در جهت اثبات پدیده فراهنجارى و لزوم نگه‏داشتن چنین الگویى است مى‏پردازد.» (ص 7). تالبوت ادعاهاى بسیارى را از قول افراد و گروه‏هاى مختلفى نقل کرده است و ما فقط به سه دسته از آن‏ها، یعنى ادعاهاى پزشکى، ادعاهاى مربوط به پدیده‏هاى فراعادى، و ادعاى مربوط به خرافات مسیحى مى‏پردازیم. چون اگر بخواهیم به همه ادعاهاى او بپردازیم، مثنوى هفتاد من کاغذ شود. باید تأکید کرد که همه این پدیده‏هایى را که در این کتاب آمده است با علم مى‏توان توضیح داد، و تکرار کرد و این کار بارها و بارها انجام شده است.
 

 ادعاهاى پزشکى‏
 آیا اگر ما چیزى را تخیل کنیم و در ذهن خود بسازیم، در جهان بیرون از ذهن ما هم واقعیت پیدا مى‏کند؟ مثلاً اگر تصور کنیم که ثروتمند هستیم، و یا بیمارى مهلک ما درمان یافته است، و یا زبان ژاپنى را خوب مى‏دانیم، آیا ثروتمند یا سالم مى‏شویم و به روانى ژاپنى صحبت مى‏کنیم؟ در جهان خیالى هولوگرافیک تالبوت همه این‏ها امکان‏پذیر است، زیرا «در نظم مستتر، مثل خود مغز تخیّل و واقعیت در نهایت از هم تشخیص ناپذیرند، و بنابراین نباید مایه تعجب باشد که تصاویرى که در ذهن جاى دارند نهایتاً به صورت واقعیات عینى در بدن جسمانى ما ظاهر شوند» (ص 113). به این ترتیب او فهرست زیادى از بیماران را دنبال هم مى‏کند که دچار بیمارى سرطان بوده‏اند. به آن‏ها آموزش داده شده بود که در خیال خود تصور کنند که اشعه‏درمانى شده‏اند و گلبول‏هاى سفید آن‏ها به سلول‏هاى سرطانى حمله کرده است. نتیجه این «تصویرسازى ذهنى» چنان بود که بر همه این بیماران سرطانى «تأثیر معجزه آسایى» داشت و عوارض اشعه درمانى را هم نداشت. این تصویرسازى ذهنى به حدى مؤثر بود که بیماران مى‏توانستند به طور اختصاصى نوتروفیل‏ها و سلول‏هاى تى را به طور مجزا در بدنشان افزایش دهند (ص‏113).
    در مورد اثر دارونما که شیوه‏اى است براى حذف عوامل ذهنى در آزمایش‏هاى عینى پزشکى، چنین مى‏خوانیم: «از منظر هولوگرافى، واکنش شگفت‏انگیز بیمار به دارونماى آسم را مى‏توان دوباره بر پایه ناتوانى ذهن و جسم در تشخیص میان واقعیت تخیلى، و واقعیت راستین تبیین کرد» (ص 124). و به این ترتیب در طى صفحات متوالى در فصل «من ترانه هولوگرافیک را مى‏خوانم» آقاى تالبوت در نقش یک پزشک بسیار مطلع ظاهر مى‏شود که اصرار دارد ثابت کند که ما مى‏توانیم با تخیّل خود، بدون استفاده از داروها و درمان‏هاى پزشکى نوین، بسیارى از بیمارى‏ها را درمان کنیم، و «مى‏توانیم سبب شویم که تومورها در عرض یک شبانه‏روز آب شوند» (ص‏127) و اگر به داروها اعتقاد داشته باشیم اثر دارند و وقتى اعتقادى به آن‏ها نداریم بى‏اثرند (ص‏128). و این ادعاى غیرواقعى را بیان مى‏کند که «خوردن یک دارونما ممکن است به خوبى همان تأثیرى را ایجاد کند که داروى واقعى، و برعکس خوردن داروى واقعى ممکن است هیچ تأثیرى بر جا نگذارد» (ص‏130). بى‏اعتقادى تالبوت به جهان عینى و پزشکى نوین و تأثیر داروها به حدّى است که باعت مى‏شود بنویسد: «پزشکان مى‏باید با به کاربردن دارویى ما را تحمیق کنند تا بتوانیم نیروهاى مهارکننده شفابخش درون خود را فراخوانیم» (ص‏137).

 اکتشافات پزشکى آقاى تالبوت حدّ و حصرى ندارد، مثلاً به این پاراگراف توجه کنید: «مردمان جزایر تروبریاند روابط جنسى قبل از زناشویى را تأیید مى‏کنند، ولى حاملگى قبل از ازدواج را به شدت تقبیح. آن‏ها از هیچ‏گونه وسیله جلوگیرى استفاده نمى‏کنند و به ندرت به کورتاژ متوسل مى‏شوند. به عبارت دیگر، باردارى قبل از ازدواج بیش و کم براى آنان چیزى ناشناخته است. این بدان معنى است که زنان ازدواج نکرده به سبب باورها و اعتقادات فرهنگى‏شان ناخودآگاهانه مانع باردارى خود مى‏شوند» (ص‏137). عکس این قضیه این خواهد بود که آبستنى‏هاى تین‏ایجرهاى امریکایى به خاطر این است که آن‏ها به علت باورهاى فرهنگى‏شان باردار مى‏شوند، نه به خاطر روابط جنسى بدون استفاده از روش‏هاى پیشگیرى. به همین سادگى! تخیلات و تئورى‏هاى شبه‏علمى از این هم فراتر مى‏رود. وى معتقد است که پس از این که رابرت کخ کشف کرد که عامل بیمارى سل یک باکترى است، میزان مرگ و میر ناشى از سل کاهش یافت. علت این کاهش چه بود؟ بر طبق نظر ایشان غلبه بر ترس از سل بود و نه توصیه روش‏هاى بهداشتى، تغذیه‏اى، و پزشکى و به همین‏سان از نظر ایشان علت توفیق در عمل پیوند اعضا، غلبه بر ترس از پیوند زدن بوده است (ص 138) نه روش‏هاى جدید نگهدارى بافت‏هاى زنده، روش‏هاى پیچیده جراحى، داروهاى ایمینولوژیک، و دیگر روش‏هاى درمانى و بهداشتى.
    سهل‏انگارى و راحت اندیشى تالبوت باورنکردنى است. او گزارشى از روان‏شفابخش‏هاى (psycholhealer) فیلیپینى مى‏دهد (ص‏173) که به جراحى روانى (psychosurgery) مى‏پردازند و بیماران را بدون هیچ اثر چاقو و یا آثار دیگر جراحى مى‏کنند. سال‏هاست که کلک این شیادان کشف و معلوم شده که آن‏ها با پنهان کردن مقدارى دل و جگر مرغ همراه با خون در زیر میز بیمار و وانمود کردن این که آن‏ها را از بدن بیمار بیرون آورده‏اند، بیماران را فریب مى‏دهند. جیمز رندى، شعبده باز معاصر، به خوبى‏این جراحى را انجام داده و سپس شیوه انجام آن را آشکار کرده است. فقط تالبوت از این موضوع آگاه نیست.

 تالبوت خود اعتراف مى‏کند که «من در خانواده‏اى فراروانى بزرگ شدم» (ص‏10) و شاید به همین دلیل باشد که او این قدر به مسائل فراعادى علاقه‏مند است و با تخیلات خویش چنان آن‏ها را گسترش مى‏دهد و به توضیح معماها و رازهاى مختلف مى‏پردازد که باورنکردنى است و با این توضیحات معماگونه و رازآمیز خویش معماها و رازهاى بیشترى را تولید مى‏کند! البته کسى که در خانواده روان‏مند به دنیا آمده است، مشکل بتواند حقایق علمى و معارف واقعى را بپذیرد و از دنیاى تخیلات خویش بیرون آید. به نظر مى‏رسد که تالبوت بیشتر یک بیمار روانى (psychotic) است تا یک فرد روان‏مند یا فراروان (psychic)، زیرا مدتى دچار مشکلى در ناحیه طحال مى‏شود و سعى مى‏کند با تصویرسازى، یعنى تصور سالم‏بودن طحالش، سلامتى را به این اندام خود بازگرداند (چگونه تشخیص این مشکل را داده و چرا پیش پزشک نرفته معلوم نیست). سرانجام وقتى مى‏بیند که این روش درمانى بى‏نتیجه است خشمگین مى‏شود و طحال خود را مورد شماتت قرار مى‏دهد. سپس نزد یک غیب‏گو به نام خانم درایر مى‏رود. این خانم از او مى‏پرسد که آیا سر طحالش فریاد زده است؟ تالبوت تصدیق مى‏کند. خانم درایر مى‏گوید که طحال شما بیمار شده و توصیه مى‏کند که هرگز از بدن و اندام‏هاى درونى خود دلخور و خشمگین نشوید. تالبوت سپس مى‏گوید: «این حادثه نه تنها مهارت خانم درایر را در نگریستن به درون بدن انسان نشان داد، که به من نیز نشان داد که طحال من گویا داراى نوعى ذهنیت یا آگاهى خاص خودش است» (ص‏258). چنین است دیدگاه تالبوت در مورد بیمارى‏ها، روش‏هاى درمان بیمارى‏ها و نوع درمان‏شناسانى که به آن‏ها اعتقاد دارد!
 
 پدیده‏هاى فراعادى‏
 یکى دیگر از حوزه‏هایى که تالبوت به آن وارد شده است، حوزه شعبده بازى (magic) است. او به طور آگاهانه و یا ناآگاهانه براى همه حقه‏هاى شعبده بازى تفسیر فراطبیعى دارد. در این‏جاست که با توجه به سابقه شعبده‏بازى در اروپا و امریکا و وضع کنونى این حرفه به هیچ وجه نمى‏توان نوشتن این همه مطالب بى‏پایه را به بى‏اطلاعى یا ساده‏لوحى او نسبت داد. بلکه بسیار مشخص است که به عمد حقایق را نادیده گرفته است تا تئورى هولوگرافى خود را ثابت کند. او موارد بسیارى از پدیده‏هاى فراعادى را با چنان آب و تابى وصف مى‏کند که گویى اجراکنندگان آن‏ها به جهانى معنوى و برتر از جهان مادى ما دسترسى دارند و معجزه مى‏کنند. اعمالى مانند فروکردن سوزن به بدن و شمشیر در دهان بدون ایجاد خونریزى و یا احساس درد، راه رفتن روى آتش، گرفتن زغال‏هاى گداخته در کف دست، فروبردن قلاب‏ها در پوست بدن افراد و ردکردن طناب از قلاب‏ها و آویزان کردن آن‏ها بدون آن که احساس درد و خونریزى کنند. امکان ندارد که تالبوت این‏ها را در سیرک‏هاى امریکا و یا حداقل در برنامه‏هاى تلویزیونى ندیده باشد و یا به کتاب‏هایى که در این‏باره نوشته شده، رجوع نکرده باشد. کتاب‏هاى زیادى در مورد این کارهاى شعبده بازى نوشته شده و طرز انجام آن‏ها شرح داده شده است.

 کریس انجل، شعبده باز معروف امریکایى، رکوددار معلق‏ماندن در هواست. او در حالى که قلاب‏هایى در بدنش فرو رفته بود به مدت شش ساعت در تایم اسکوئر نیویورک به حالت معلق آویزان ماند. هم او یک بار دیگر در حالى که این قلاب‏ها در بدنش بود و با سیمى به هلیکوپترى آویزان بود، به مدت چندین دقیقه در هوا و در حومه شهر لاس وگاس و در حضور تماشاچیان چرخانده شد. کریس انجل شعبده بازى‏هاى زیادى کرده است از جمله راه رفتن روى آب، معلق ماندن بین دو ساختمان بلند، بالا رفتن بدون وسیله از ساختمان هرمى‏شکل هتل میراژ در لاس وگاس و صدها کار دیگر که شعبده بازان انجام مى‏دهند و براى کسانى که به امور شعبده بازى واردند، کارى است عادى و با استفاده از همین علوم مادى انجام مى‏گیرد و هیچ معجزه‏اى در کار نیست. اگر عمر تالبوت براى دیدن کارهاى کریس انجل کفایت نکرد، در زمان او شعبده بازان بزرگى بودند مانند جیمز رندى، داگ هنینگ، جانى تامپسون، و مارک ویلسون که در زمان خود به اندازه مایکل جکسون مشهور بودند. آن‏ها در سریال‏هاى تلویزیونى، تئاترها، نمایشگاه‏ها، و فیلم‏هاى خود همه این شعبده‏بازى‏ها را که تالبوت امرى خارق‏العاده و فراعادى و فقط در جهان هولوگرافیک امکان‏پذیر مى‏داند انجام داده‏اند و بعید است که آقاى تالبوت آن‏ها را ندیده باشد، یا درباره آن‏ها نخوانده باشد.

  آتش پدیده آشنا اما ناشناخته‏اى در طول تاریخ بشر بوده است. در این کتاب گزارش کسان زیادى آمده است که از آتش عبور کرده، زغال افروخته را در دست گرفته و یا بر روى زغال‏هاى آتشین راه رفته‏اند. یکى از تخصص‏هاى شعبده‏بازان آتش است (fire magic). اگر تالبوت به یکى از سیرک‏هاى امریکا رفته و یا برنامه‏هاى تلویزیونى شعبده‏بازان را دیده بود، این قدر خود را هالو جلوه نمى‏داد. ویدئوها و کتاب‏هاى آموزشى فراوانى براى آتش خوردن، در دست گرفتن آتش و روى آتش راه رفتن، فروکردن انگشتان در قلع مذاب وجود دارد و این‏کار هیچ مکانیسم پیچیده و فراعادى‏اى نیست و به جهان هولوگرافیک هم اصلا ربطى ندارد.

 در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدیده‏اى به نام روح‏باورى (spritualism) در امریکا و اروپا رواج یافت. افرادى بودند که ادعا داشتند مى‏توانند با مردگان رابطه برقرار کنند و با آن‏ها صحبت کنند که به آن‏ها واسط (medium) مى‏گفتند. آن‏ها حتى در اتاق‏هاى نیمه تاریک و بدون الکتریستیه آن دوران، اشیایى را ظاهر مى‏کردند و مى‏گفتند که مردگان به آن‏ها داده‏اند. با اختراع دوربین عکسى و در دسترس همگان قرار گرفتن آن در پایان این قرن، حتى بعضى‏ها ادعا داشتند تصویر فرشتگان و ارواح را برروى فیلم عکاسى ثبت مى‏کنند. البته بعدها معلوم شد که همه این‏ها کلک و حقه است. زیرا وقتى اتاق نورکافى داشت مردگان نمى‏توانستند این چیزها را به واسطها بدهند! عکس‏ها نیز پیش از آن برروى فیلم‏ها ثبت شده بودند! جالب است بدانیم که کنان دویل، نویسنده معروف انگلیسى و خالق شرلوک هولمز که با استدلال منطقى و تفکر عقلانى خود راز همه گونه جرم و جنایت را کشف مى‏کرد، به روح باورى اعتقاد پیدا کرده بود و چندین کتاب در این زمینه نوشت. هارى هودینى شعبده باز معروف آن زمان که با کنان دویل دوست بود مبارزه شدیدى را با روح‏باوران آغاز کرد و تمام حقه‏هاى آن‏ها را در طى نمایش‏ها، مصاحبه‏ها و کتاب‏ها و مکاتباتش با کنان دویل فاش کرد. با همه این‏ها کنان دویل از اعتقاد به روح‏باورى دست بر نداشت و حتى معتقد بود که هودینى داراى یک نیروى فراطبیعى است! نویسندگان بیوگرافى کنان دویل معتقدند این مرد منطقى پس از مرگ پِى‏درپىِ همسر، پسر، برادر، و برادر همسرش دچار افسردگى روانى شد و روال منطقى فکرش را از دست داد و به روح باورى روى آورد.
    در همین زمان گروهى به نام پولترگایست‏ها (poltergeist) (ص 205) بودند که در اتاقک‏هاى چوبى با دست‏ها و پاهاى بسته و چشمانى که نوارى برآن بسته بود مى‏نشستند. ویولن و یا سازهاى دیگرى را که دور از دسترشان بود در اتاقک‏ها مى‏گذاشتند. وقتى در اتاق را مى‏بستند این آلات موسیقى به صدا در مى‏آمدند و وقتى در را باز مى‏کردند این افراد با دست‏هاى بسته و چشمان بسته همان جا نشسته بودند. هارى هودینى کوشش عظیمى در مبارزه با روح باوران و پولترگایست‏ها کرد و رازهاى آن‏ها را افشا کرد. تا مدت‏ها یکى از کارهاى شعبده‏بازان در اوایل قرن بیستم در سیرک‏ها تکرار کار پولترگایست‏ها بود، ولى به تدریج جاى آن‏ها را به شعبده بازى پیچیده‏ترى داد.

    در دهه شصت میلادى نیز با رواج هیپى‏گرى و جنگ ویتنام که نوعى گرایش ضد تکنولوژى در امریکا رایج کرده بود، پدیده شرق نگرى (منطور هند، چین و فرهنگ‏هاى متأثر از آن‏هاست) علاقه به مسائل فراعادى و فراروان‏شناسى بسیار شایع شد. کسى که در این زمینه تأثیر فراوانى گذاشت یورى گلر بود. او مى‏توانست فکر افراد را از راه دور بخواند (تله پاتى)، آینده را پیشگویى کند، شکل درون یک پاکت را نقاشى کند، فلزات مختلف را با نیروى فکر خم کند، و بسیارى کارهاى دیگرى که فراى امور طبیعى بود. گلر توجه بسیارى از آزمایشگاه‏هاى امریکا را جلب کرد. او مى‏گفت که این قدرت را موجودات فرازمینى به او داده‏اند. یورى گلر توسط دو فیزیک‏دان به نام هارولد پوت هاف و راسل تارگ در مؤسسه تحقیقاتى استانفورد مورد مطالعه قرار گرفت و آن‏ها تأیید کردند که کارهاى او واقعى است و اصطلاح «پدیده گلر» را وضع کردند. پدیده گلر چنان جهان را فراگرفت که او را به کشورهاى مختلف دعوت کردند و براى دیدن نمایش‏هایش پول‏هاى هنگفتى پرداختند. در سال‏هاى دهه پنجاه شمسى او به ایران هم آمد و موجى از شگفتى را به وجود آورد. در همان زمان جیمز رندى شعبده باز معروف که همانند هودینى کلک‏هاى کسانى را که مدعى داشتن نیروهاى فراطبیعى هستند افشا مى‏کرد، تمام کارهاى گلر را در برابر دوربین تکرار کرد، ولى بسیارى نمى‏توانستند باور کنند که گلر یک شعبده باز است. تا این که جانى کارسون، شومن امریکایى و دوست جیمز رندى که خود زمانى شعبده باز بود گلر را به برنامه خود دعوت کرد تا فلزات مخلتفى را خم کند. پیشاپیش جیمز رندى به او گفته بود که به هیچ وجه به فلزاتى مانند قاشق، کلید، چنگال، و غیره که گلر با خود مى‏آورد اعتماد نکند و خودش این اشیاء فلزى را تهیه کند و نگذارد که هیچ یک از همکاران و نزدیکان گلر به این فلزات نزدیک شوند. آن شب در برابر چشم میلیون‏ها بیننده، گلر نتوانست هیچ یک از قدرت‏هاى فراطبیعى خود را اعمال کند. بهانه او براى ناتوانى‏اش این بود که در استودیو «انرژى منفى» وجود دارد. آن شب پایان کار گلر بود، و دیگر هیچ‏گاه براى نمایش کارهاى فراطبیعى خود در اجتماع ظاهر نشد.

    این جریان‏ها به همه آموخت که چقدر دانشمندان هم ممکن است به سادگى فریب بخورند. دانشمندان علوم‏تجربى با طبیعت سروکار دارند و طبیعت دروغ نمى‏گوید و قوانینش همیشگى و ثابت و دائمى هستند. این انسان‏ها هستند که دروغ مى‏گویند. از آن پس، دانشمندان براى بررسى هرگونه ادعاى نیروى فراطبیعى از مشورت شعبده بازان هم استفاده مى‏کنند! از وقتى که آن‏ها شعبده بازان را براى آزمودن مدعیان داشتن نیروى فراعادى به کار مى‏گیرند، شماره این مدعیان به نحو چشمگیرى کاهش یافته است. جمیز رندى سال‏هاست بنیادى درست کرده و جایزه‏اى یک میلیون دلارى براى کسى که بتواند کارهاى فراعادى انجام دهد اختصاص داده است. تا به حال بسیارى ادعا کرده‏اند و مورد آزمایش قرار گرفته‏اند، ولى همگى رد شده‏اند، زیرا از همان شیوه‏هاى شعبده بازان استفاده مى‏کرده‏اند. کارهاى گلر رشته تخصصى جدیدى را در شعبده‏بازى به وجود آورد که به خم کردن فلزات (metal bending) و منتالیسم (mentalism) معروف است. با دانستن این تاریخچه، وقتى تالبوت پژوهش‏هاى تارگ و پوتهاف را پس از چند دهه در کتابش مى‏آورد، تردیدى نیست که یا او دچار همان بیمارى کنان دویل است و یا همانند مریدان چشم و گوش بسته فرقه‏هاى مذهبى و مریدان فراطبیعى، چشمش را بر روى حقایق مى‏بندد. بعضى افراد چنان به اعتقادات و باورهایشان اعتیاد پیدا مى‏کنند که هیچ استدلالى را نمى‏پذیرند.

    تأسف‏آورترین بخش کتاب جهان هولوگرافیک، در مورد «هندى مقدسى» است به نام ساتیا ساى بابا که هم مؤلف و هم مترجم را فریب داده است. نه تنها تالبوت به شرح معجزات او مى‏پردازد، بلکه مترجم هم در مقدمه خود به روال مؤلف کارهاى او را به تئورى بوهم پیوند مى‏زند، و چه پیوند زدنى! ساى بابا خود را تجسم و حاصل تناسخ یک گوروى دیگر به نام ساى باباى شیرودى مى‏داند که در نیمه دوم قرن بیستم درگذشته است. او در یکى از آشرام‏هاى هندى زندگى مى‏کند. به شیوه تجسد (materialization) در معبد خود قفل، انگشتر، حلقه، جواهرات مختلف، غذاهاى گرم، میوه‏هاى مختلف، و خاکستر و نمک از هوا مى‏آفریند و به هوادارانش مى‏دهد. پیروان او درباره معجزات او کتاب‏هاى زیادى نوشته‏اند و بدیهى است که مراد خود را در حد خدایى بالا ببرند. البته همان‏طور که تالبوت اطلاع دارد در هندوستان کسانى که بتوانند این کارها را بکنند، کم یا ناشناخته نیستند. این افراد را به طور عموم مرتاض یا آموزگار (guru) مى‏نامند. تالبوت اگر کمى تحقیق مى‏کرد به آسانى متوجه مى‏شد که ساى بابا یک شعبده‏باز شارلاتان است. زیرا از حرفه شعبده‏بازى که هدف‏اش تفنن و تفریح و یا آموزش مردم است براى فریب و کلاهبردارى افراد استفاده مى‏کند. در هندوستان فقرزده که میزان بى‏سوادى بسیار بالاست افراد زیادى جذب این مرتاضان و گوروها مى‏شوند. ساى بابا سالانه میلیون‏ها دلار درآمد دارد که همگى از پول پیروان فقیر و ثروتمندش فراهم شده است. قدرت او بر پیروانش و در محیط هندوستان بسیار زیاد است. باساوا پراماند که خود زمانى گورو بود و به افشاگرى علیه ساى بابا مى‏پرداخت، بارهإ؛  توسط پیروان او تهدید به مرگ شد و سرانجام پسرش که دستیارش بود به قتل رسید. تاکنون جسد سه دختر جوان در خانه ساى بابا کشف شده است، ولى قدرت و نفوذ ساى بابا بر سیاستمداران و پلیس مانع از هرگونه تحقیق در این مورد شده است.

    اگر در زمان تالبوت اینترنت و یوتیوب هنوز ابداع نشده بود، و او نمى‏توانست اطلاعات دست اول را در مورد ساى بابا پیدا کند، مترجم محترم که مى‏توانست چنین کند. در اینترنت، این جام جهان نما، اطلاعات فراوانى در مورد این مرد به اصطلاح مقدس وجود دارد. با نگاهى به بریده‏هاى فیلم‏هاى او در یوتیوب به آسانى مى‏توان فهمید که کارهاى معجزه آساى او در حد کار یک شعبده باز متوسط است.
 
 خرافات مسیحى‏
 به طور کلى در جهان مسیحیت هنوز هستند افراد بنیادگرایى که نمى‏توانند دستاوردهاى علمى را که با  کتاب مقدس تضاد دارد، مانند کروى بودن زمین و گردش آن به دور خورشید، تکامل زیست‏شناختى، طولانى بودن عمر زمین، دانش ژنتیک و بسیارى اکتشافات دیگر را بپذیرند. این افراد تحصیلات دانشگاهى هم دارند و ممکن است حتى در رشته‏هاى خود محققان بزرگى هم باشند، ولى همواره به نظریه‏ها و فرضیه‏هاى گذشته مى‏چسبند. کیمیاگرى را مهم‏تر و پیشرفته‏تر از علم شیمى مى‏دانند و بقراط و جالینوس را که از وجود سلول‏ها و گردش خون در قلب اطلاع نداشتند. داناتر از پزشکان کنونى مى‏شمارند. در واقع با نظام فکرى آن‏ها نظریه‏هاى کهنه و نادرست قدیمى بیشتر سازگار است تا نظریه‏هاى مدرن. به همین دلیل است که آن‏ها هومئوپاتى، تماس درمانى، انرژى درمانى، رفلکسولوژى، عنبیه‏شناسى، کف‏بینى، طالع‏بینى، طب‏سوزنى، و احکام نجوم (آسترولوژى) را همچون دانش‏هاى مقدس و معتبر مى‏شناسند. تالبوت جزو این گروه است و در سراسر کتاب‏اش به تقدیس این به اصطلاح «علوم» پرداخته است. این‏ها علم نیستند بلکه شبه‏علم هستند که با روش‏هاى علمى آن‏ها را نمى‏توان آزمایش کرد. اگر هم بتوان آن‏ها را آزمایش کرد در آن رد مى‏شوند. این‏گونه باورهاى شبه‏علمى اصولا به صورت یک نظام اعتقادى عمل مى‏کنند. براى مثال تا پیش از اختراع میکروسکپ در قرن شانزدهم، طبیعى‏دان‏ها فکر مى‏کردند که اسپرم انسان حاوى انسان‏هاى بسیار ریزى کاملاً شبیه خود انسان است. موجودات کوچکى که شکل و شمایل انسان را در مقیاس بسیار کوچک‏ترى دارند! این آدم کوچولوها را آدمک (homonculus) مى‏نامیدند. حال مى‏بینیم که تالبوت مى‏خواهد  هومونوکلئوس را دوباره زنده کند. او در کتاب‏اش تصویر این انسان کوچولو را براى طب سوزنى آورده است (ص‏156). البته براى پشتیبانى از نظر خود از پزشکان فرانسوى و امریکایى هم نقل قول کرده است!

    حوزه دیگرى که تالبوت به طور مفصل به آن مى‏پردازد خرافات مسیحى و ادعاهاى بعضى از شخصیت‏هاى تاریخى مسیحى است. در سال 1858 در شهر لورد فرانسه دختر 15 ساله‏اى ادعا کرد که حضرت مریم را دیده است. پس از آن کسان دیگرى نیز همین ادعا را تکرار کردند. از آن زمان تاکنون لورد به مکانى مقدس و توریستى تبدیل شده است که سالانه صدها هزار نفر از کاتولیک‏هاى معتقد از آن دیدن مى‏کنند. هر ساله هزاران مورد شفاى بیماران و بینا شدن کوران و معجزات دیگر را به آن‏جا نسبت مى‏دهند. این ادعاها به قدرى گزاف بوده که پاپ پیوس دهم سرانجام مجبور شد از کمیته‏اى از پزشکان و روحانیون بخواهد تا به این موضوع رسیدگى کنند. این کمیته گزارش کرد از هفت هزار موردى که ادعاى شفایافتن را داشتند تنها شفاى 68 نفر آن‏ها از نظر علمى قابل توضیح نیست. هم اکنون لورد به یکى از زیارتگاه‏هاى مهم کاتولیک‏هاى سراسر جهان تبدیل شده است. تالبوت چند مورد از این معجزات را از کتاب‏ها و مجلات نقل کرده است (144-147). با این حال خاطر نشان مى‏کند که ممکن است شفاى این بیماران به علت ایمانى بوده که بیماران به شهر لورد داشته اند، و نه دخالت حضرت مریم!

    از خرافات مسیحى دیگرى که تالبوت به آن مى‏پردازد داغ‏زدگى (stigmata) است. در طى تاریخ کسان زیادى بوده‏اند که ادعا داشتند که زخم‏هایى که در دست و پاى حضرت مسیح پس از مصلوب‏شدن به وجود آمده، دوباره در بدن آن‏ها به شکل صلیب ظاهر شده است. امروزه کسان زیادى چنین ادعاهایى دارند ولى بررسى همه این موارد نشان مى‏دهد که هیچ کدام از زخم‏ها طبیعى نبوده‏اند. داغ زدگى یکى از کارهاى شعبده بازان است و وسایل و روش‏هاى ایجاد آن در فروشگاه‏هاى وسایل شعبده‏بازى فروخته مى‏شود. بنابراین اظهارات تالبوت که معتقد است اعضاى رده بالاى کلیساى کاتولیک بر این باورند که «زخم‏پذیرى حاصل» تأمل عارفانه است، یعنى «در حالت مراقبه شدید، توسط ذهن، آفریده مى‏شود» حرف سخیفى است، زیرا خود ایشان باید دست کم در تلویزیون دیده باشد که شعبده‏بازان مختلف چنین کارهایى را انجام مى‏دهند.

    یکى دیگر از خرافات مسیحى که تالبوت به عنوان معجزه نقل مى‏کند، شیشه خونى است که ادعا مى‏شود متعلق به یکى از قدیسان مسیحى به نام جانوآریوس است. گفته مى‏شود که این خون سالى دوباره منعقد مى‏شود. تابه حال کلیساى رم اجازه نداده است که دَرِ شیشه را باز کنند تا متخصصان آن را آزمایش کنند و ببینند که آیا این محلول خون واقعى است و یا یک ماده رنگى. ولى کسانى که در این زمینه مطالعه کرده‏اند محلول‏هاى مشابهى ساخته‏اند که همانند خون این قدیس است و بر حسب زمان و حرکت دادن آن جامد و یا مایع مى‏شود. این پدیده‏اى است که در مبحث فیزیک و شیمى به پدیده سل - ژل معروف است. بسیار تأسف‏انگیز است که تالبوت از این مطالعات بى‏خبر است و گزارش خود را بر پایه ادعاى این کشیشان و بنیادگرایان مسیحى و معتقدان به معجزه بودن این مایع بنا نهاده است و به روده‏درازى بیهوده‏اى دست‏زده است.

    خرافات‏پذیرى و خرافات‏باورى تالبوت حد و حصرى ندارد. او با حیرت و تعجب، فهرست بلندى از معجزات پزشکى پیروان کشیش کاتولیکى به نام کورنلیوس ژانسن را که در قرن هفدهم مى‏زیسته است ردیف مى‏کند. این فرقه به شدت با کاتولیک‏ها و دربار فرانسه در ستیز بود. در آن دوران معجزات و شفابخشى‏هاى بسیارى را به رهبران این فرقه و پیروان آن نسبت مى‏دادند. البته با سرکوبى که این رهبران و پیروان مى‏شدند، آن‏ها براى تبلیغ فرقه خود و زنده نگه‏داشتن‏اش به شایعه‏پردازى در مورد این درمان‏هاى معجزه‏آسا نیاز داشتند. حال باید پرسید که چگونه است که خداوند یک فرقه کاتولیک را بر دیگر فرقه‏هاى کاتولیک ترجیح داده و آن‏ها را به انجام چنین معجزاتى مفتخر ساخته است؟
 
 محصولات هولوگرافى‏
 در سریال «دایى جان ناپلئون»، مش قاسم که تسلیم تخیّلات غیرواقعى دایى جان شده، بارها از انگلیسى‏ها صحبت مى‏کند. این انگلیسى‏ها چنان در ذهن او جا مى‏افتند که در پایان کتاب به شکل یک موجود مجزا و مستقل با شخصیت واقعى به نام «انگلیسیا» در مى‏آید. به این ترتیب که او مى‏گوید یک انگلیسیا آمده بود و یا یک انگلیسیا را دیدم. جهان هولوگرافیک تالبوت هم در اواخر چنان برایش واقعیت مى‏یابد که او از مشتقات مختلف هولوگرافیک صحبت مى‏کند. فرآورده‏هاى هولوگرافیک تالبوت عبارت‏اند از: الگوى هولوگرافیک، ایده هولوگرافیک، الگوى هولوگرافیک آشفتگى، گل و لاى هولوگرافیک، انرژى هولوگرافى، اقلیم هولوگرافیک، سوپ هولوگرافیک، هولوجهش، هستى‏هاى هولوگرافیک، سوپر هولوگرام، انرژى هولوگرافیک، توضیح هولوگرافیک، آسمان همچون هولوگرام، بدن همچون هولوگرام، چند جهان موازى هولوگرافیک، هولوگرافى بودن تجلى حضرت مریم، هولوگرام بودن بشقاب پرنده‏ها، جسمیّت‏یابى هولوگرافیک. در دنیاى تخیلى تالبوت البته سیمرغ، عمو نوروز، و بابانوئل حقیقى هستند زیرا در اسطوره‏هاى ایرانى و اروپایى آمده‏اند و در جهان هولوگرافیک و در ذهن اسطوره‏اى این ملل وجود داشته‏اند!

    تالبوت چنان از شمن‏ها و غیبگویى و قدرت فراطبیعى آن‏ها تعریف مى‏کند که گویى دانشى متعالى‏تر و پیشرفته‏تر از متفکران، فلاسفه، عرفا، و دانشمندان بزرگ جهان دارند. شمن‏ها همان به اصطلاح پزشکان محلى، یا جادوگران قبایل بدوى افریقایى و سرخپوستان امریکاى شمالى و جنوبى، استرالیا و به ویژه جنگل‏هاى آمازون هستند. شمن‏ها که یادآور انسان‏هاى پیش از تاریخ‏اند و داراى همان دانش و معرفت، در میان قبایل خود مشهورند که مى‏توانند با ارواح تماس بگیرند و طلسم‏هایى را که سبب بیمار شدن افراد مى‏شوند باطل کنند. دانش شمن‏ها همان اسطوره‏هاى قبیله‏اى است که نسل به نسل از پدر به پسر انتقال یافته است. نسل‏هاى جوان‏تر که از میان این قبایل بیرون آمده و روستاها و شهرک‏هاى اطراف خود را دیده‏اند و به اصطلاح چشم و گوششان باز شده، شمن‏ها را مورد تمسخر و تحقیر قرار مى‏دهند. با ورود ماهواره و تلفن همراه دیگر دکان شمن‏ها در میان مردم خودشان هم مشترى ندارد. البته فقط تالبوت ظاهرا از این موضوع بى‏خبر است، زیرا مى‏نویسد «شمن مى‏تواند با مردگان گفت و گو کرده و بى‏درنگ به هر دانشى که مى‏خواهد دسترسى یابد» (ص‏371). او از شمنى به نام «گوزن سیاه» که جادوگر قبیله سرخ‏پوستى اوگلاسیو است نقل مى‏کند که گفته است «هر جایى مرکز جهان است». (ص 407). و به این ترتیب مى‏خواهد به گفته او مفهومى متافیزیکى و عارفانه ببخشد. من معتقدم که «گوزن سیاه» به شدت در اشتباه است و با بزرگ‏ترین متفکر ایرانى یعنى ملانصرالدین موافقم که گفته است «مرکز جهان، همان‏جاست که خر من ایستاده است»!

    تالبوت واقعا معتقد است کسانى که مشروب مقدس شمنى را که از گیاهى توهم‏زا تهیه مى‏شود مى‏نوشند به تجربه خروج روح از بدن نایل مى‏شوند و در سطحى به سیر و سلوک مى‏پردازند که مى‏توانند خدایان و اساطیر کانیبو، دیوها، خدایان با سرهاى تمساح را ببینند! البته من به چشم خود دیده‏ام کسانى هم که حشیش و افیون مى‏کشند، یا به مقدار زیاد نوشیدنى‏هاى الکلى مى‏نوشند دچار همین تجربیات مى‏شوند، که در اصطلاح عامیانه زبان فارسى به آن «فرمایش افیون و الکل» مى‏گویند. تالبوت متوجه نیست که بسیارى از کسانى که خیالات و توهماتشان را برایش گفته‏اند و او آن‏ها را به عنوان تجربیات معنوى و سیر و سلوک تفسیر مى‏کند، بیماران روانى به درجات مختلف هستند که از واقعیت‏ها گسیخته‏اند. تالبوت همچنین از «طرز بصیرت‏یابى از ادراک تجربه ال - اس دى» (ص 129) نیز صحبت مى‏کند!

    تالبوت به وجود ارواح، اشباح، جن و پرى و شاه پریان اعتقاد دارد و مى‏کوشد با نقل‏قول‏هایى از کسانى که آن‏ها را دیده‏اند وجودشان را به شیوه هولوگرافى ثابت کند. مى‏پرسد که چرا این روزها پریان کمتر دیده مى‏شوند؟ پاسخش را از قول مرد سالخورده‏اى ساکن یکى از جزایر اسکاتلند نقل مى‏کند. شگفت است که چگونه تالبوت به این پاسخ درست و واقعى نرسیده است. این پیرمرد مى‏گوید: «قبل از آن‏که مردم این جزیره باسواد شوند زیاد پریان را مى‏دیدند، ولى حالا افراد کمى آن‏ها را مى‏بینند»! (ص‏281). پیرمرد پاسخ درستى داده است. اگر تالبوت هم کمى عمیق تر تحقیق کرده و کمى باسواد بود، حتماً چنین کتابى را نمى‏نوشت!

    تالبوت که از گفتن این که به تناسخ معتقد است شرم دارد، سعى مى‏کند به طور غیرمستقیم و از قول دیگران کشفیاتى را در مورد تناسخ مورد بررسى قرار دهد. تناسخ که از مذاهب بودایى و هندى وارد بعضى فرقه‏هاى صوفیان شرق شده است بر این باور است که هر کس پس از مرگ دوباره به شکل انسان، حیوان یا گیاه به دنیا مى‏آید. تالبوت سپس گزارش‏ها و یا قصه‏هاى متعددى از کسانى را مى‏آورد که ادعا مى‏کنند که قبلاً به شکل افراد دیگرى در این دنیا زندگى کرده‏اند.

    او هر ادعایى را از هر کسى، بدون هیچ‏گونه مدرک و شاهدى، چه تجربى و یا منطقى، مى‏پذیرد. در جهان هولوگرافیک وى هر ادعایى هر چه پوچ‏تر باشد، جالب‏تر است. به این ترتیب او هیچ نقدى و یا انتقادى بر آن‏چه شنیده و یا خوانده ندارد و بى‏درنگ آن را مى‏پذیرد. پس از ادعاى بتى و بارنى هیل مبنى بر دیدن فرود سفینه‏هاى فضایى و دزدیده‏شدن آن‏ها توسط انسان‏هاى فضایى و بردنشان به کرات دیگر و انجام آزمایش بر روى آن‏ها در سال 1961 در امریکا، افراد بسیارى ادعاهاى مشابهى کرده‏اند، ولى هیچ یک تاکنون کوچک‏ترین مدرک و سندى ارائه نداده‏اند. در مجموع بیشتر این مدعیان به علل مختلفى مانند مشکلات روانى، کسب شهرت، دریافت پول براى مصاحبه و... چنین ادعاهایى را داشته‏اند. تالبوت بدون هیچ‏گونه گواه و شاهد سعى مى‏کند در دنیاى ذهنى خویش علت‏هاى هولوگرافیک براى آن‏ها بتراشد. او نه تنها به وجود بشقاب پرنده اعتقاد دارد، بلکه ادعاهاى افراد مدعى دیدن آن را هم توجیه مى‏کند. (صص 394 - 386).
    فصل آخر کتاب، «سفر در هولوگرام» است که در آن پریشان‏گویى و هذیان‏گویى‏هاى هولوگرافیک‏وار به نهایت خود مى‏رسد. به چند نمونه توجه کنید: «همبستگى ماهوى ذرات کوانتوم لامکان در امر پیش آگاهى و غیب‏بینى و غیبگویى نقش عمده‏اى دارد» (ص 286)، افراد روحانى «ارتعاشات بسیار بالاتر» از دیگران دارند (ص 245). «این ایده که گذشته به وجهى هولوگرافیک در امواج کیهان ضبط شده و اغلب مى‏توان آن را به یارى ذهن انسانى فراخواند و مبدل به هولوگرام‏ها ساخت شاید بتواند تا حدى پدیده جن‏زدگى را توضیح دهد» (ص 278).
 
 اما درباره ترجمه کتاب‏
 عنوان کتاب مى‏باید عالم و یا گیتى هولوگرافى ترجمه مى‏شد، چون جهان کره‏زمین و حداکثر منظومه شمسى را افاده مى‏کند. در حالى که عالم یا گیتى فراتر از آن مى‏رود و همه هستى از جمله کهکشان‏ها را هم شامل مى‏شود. ترجمه کتاب به طور کلى روان است به جز آن‏که ناآشنایى مترجم و ویراستار کتاب با اصطلاحات علوم تجربى‏پزشکى، روان‏پزشکى، روان‏شناسى، فراروان‏شناسى، و فراعادى در سراسر کتاب به چشم مى‏خورد و بعضى‏ها را در این‏جا مى‏آوریم: (معادل‏هاى مترجم در پرانتز آمده‏اند): سرن (CERN) (کرن)، آزمایش بى‏خبرى دوجانبه (double-blind experiment) (آزمایش کورى مضاعف!)، داغ‏زدگى (stigmata) (زخم‏پذیرى)، جنبانش فراروانى (psychokinesis) (جنبش فراروانى)، غیب‏گویى (clairvoyance) (غیب‏بینى)، تجسد، جسمیت یافتن (materialization) (عینیت‏یابى)، بخشى از دایره بزرگ روى شبکیه چشم (meridian) (بخشى از دایره بزرگ روى عنبیه)، آشفتگى chaos) (هاویه)، بازیافت روح (recovering the soul) (روح را دریاب)، گل سرخ سیزده گلبرگى (thirtee-petaled rose) (برگ گل سیزدهمین)، درون‏گرا (introvert) (درون بین) و برون‏گرا (extrovert) (برون بین، فراعادى (paranormal) (فراهنجارى)، نماد (projection) (فرافکنش)، روانمند (psychic)( فراروان).
    ابن سینا که پزشکى دانشمند، فیلسوفى دانا، و عارفى آگاه بود در فصل پنجم، فصل هفتم، و فصل بیست و پنجم از نمط دهم کتاب اشارات و تنبیهات خود، این متن زیباى عرفانى، مى‏گوید که حتى کارهاى عارفان «علل و اسباب طبیعى» دارند. آیا ما از فلسفه و دانش هزار سال پیش عقب‏تر رفته‏ایم. آیا ما هم یک شمن واقعى شده‏ایم؟ اکنون که سینماى ایران در جهان سینما جایگاهى یافته است، کاش آقاى مهرجویى به جاى این کتاب، کتابى در زمینه کار هنرى و حرفه‏اى خود ترجمه مى‏کرد و بدون دانستن شنا، در میان امواج اقیانوس لاطائلات این کتاب غرق نمى‏شد.

 

برگرفته از مجله جهان كتاب، آبان و آذر 1389، شماره‌های 259 - 258

دیدگاه‌ها   

0 #1 Guest 1391-05-27 17:23
واقعا اين حرفها خرافات هستند
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید