جهان ایرانی
گفتوگو با محمدجان شکوریبخارایی از تاثیرگذارترین شخصیتهای فرهنگی تاجیکستان - تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند
- جهان ايراني
- نمایش از پنج شنبه, 29 دی 1390 17:12
- بازدید: 5572
برگرفته از روزنامه شرق
حمیدرضا محمدی
«سبب اساسی سخت جانی زبان فارسی تاجیکی، شاید این است که ریشههای تاریخی عمیقی دارد و در طول عصرها، از معنویت عالی، تاب و توانی یافته است. نیروی بزرگی که حیات معنوی خلق از قدیم جمع میآورد، به فرهنگ و زبان ملی استواری خاصی عطا کرد و قابلیتی داد که در برابر بسیاری آفتها و فاجعههای تاریخ تاب بیاورد.»
محمدجان شکوری بخارایی
اگر بگوییم که تمام عمر 86 سالهاش را در راه زبان فارسی گذاشته است، بیراهه نرفتهایم و سخنی به گزافه نگفتهایم. او بود که نخستین بار و پس از صدرالدین عینی که فرهنگ روسی- تاجیکیاش در سال 1926 ناکام ماند و در چنبره کتابسوزی حاکمان دستنشانده شوروی گرفتار آمد، همت گمارد تا بار دیگر فرهنگی را تالیف و تدوین کند تا بلکه زبان فارسی اعتلا یابد و بهرغم دشمنیها و نامردمیها، از زبان نیفتد که اگر نبود این تلاشها، چه بسا پس از فروپاشی شوروی و استقلال تاجیکستان، همچنان زبان روسی در سرزمین تاجیکها حکم میراند و از فارسی تاجیکی خبری نبود. شاید به همین دلیل است که ظفر صوفی، سردبیر نشریه آزادگان در شهر دوشنبه گفته است: «او بیشتر از یک دانشمند و جامعهشناس، بهعنوان یک ایدئولوگ ملی رشد کرد و راز ماندگاریاش در همین است.» و این «او»، کسی نیست جز «استاد محمد جان شکوریبخارایی» که البته هموطنان و همزبانانش به «شکور اف» میشناسندش. پایه و ریشه این وطنپرستی و عشق به زبان فارسی را باید در خانواده پدریاش جستوجو کرد. پدر؛ شریف جان مخدوم صدریضیا، پیش از انقلاب اکتبر 1917 در نواحی گوناگون بخارا به قضاوت میپرداخت و البته شاعر و نثرنویس قهاری نیز بوده و خاطرات و یادداشتهای بسیار نیز نگاشته است. در سال 1932 به دلیل مبارزاتش علیه ظلم و جور زمانه، به زندان میافتد و در همان جا نیز وفات مییابد. اما گویا آزادیخواهی پدر به مادر نیز سرایت میکند و مادر نیز در سالمرگ پدر، در زندان تسلیم فرشته مرگ میشود و به این سبب است که فرزند نیز به راه والدینش میرود و از همه چیزش میگذرد به گونهای که قادر رستم، نویسنده تاجیک گفته است که: «محمدجان شکوری، در حساسترین لحظههای سرنوشتساز در کنار مردم قرار گرفت و تلاش کرد تا برای پرسشهایی که جامعه را فرا گرفته بود، پاسخی پیدا کند و در زمانی که مساله حیات و ممات ملت و آینده ملت مطرح بود، به جنبشهای مردمی پیوست.» اما او جبهه فرهنگی را هم خالی نگذاشت و از سال 1951 که به عضویت فرهنگستان علوم تاجیکستان درآمد، تمام همش را بر ادبیات معاصر تاجیکی و زبان فارسی تاجیکی گذاشت تا اینکه توانست در سال 1989 «انستیتوی زبان و ادبیات رودکی» را پایهگذاری کند. شکوری حق بسیاری بر گردن همه فارسیزبانان دارد و همین موضوع، ما را برآن داشت که در فرصت کوتاهی که در ایران بود و تنها چند ساعتی بیشتر به بازگشتش باقی نمانده بود، به دیدارش برویم. اگرچه بیماری استاد بر حذرمان داشت تا بیش از این بپرسیم تا شاید در وقتی دگر به حضورش رسیده و ارجگذار خدماتش باشیم. آنچه در پی میخوانید، متن کامل این گفتوگوست که در یک نیمروز آذرماه به انجام رسید...
آقای شکوری! قصد دارم بحث را با طرح این پرسش آغاز کنم که هماکنون مردم تاجیکستان به چه زبانی میاندیشند؟ فارسی یا روسی؟
تا قبل از استقلال تاجیکستان در سال 1991 زبان رسمی فقط روسی بود، چراکه زبان دولتی، روسی بود. اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نهتنها همه روسهای ساکن و حاکم بر تاجیکستان گریختند بلکه ساحت زبان نیز تغییر کرد به طوری که هماکنون تنها نیمدرصد آنها باقی ماندهاند و از آن زمان، زبان رسمی به فارسی تاجیکی تغییر یافته است. من معتقد هستم که مردم به فارسی میاندیشند. چراکه پدرانشان آمیخته با فارسی بودند و بنابراین نمیتوان آنها را از زبان فارسی جدا کرد.
اگرچه اشارهای کوتاه به رسمی بودن زبان روسی در زمانه حاکمیت شوروی بر تاجیکستان کردید، اما میخواهم بدانم که مردم در آن زمان به کدامیک تمایل بیشتری نشان میدادند؛ فارسی یا روسی؟
در زمانه حاکمیت شوروی، بر تمام جامعه زبان روسی حکم میراند. کارمندان همه ادارههای دولتی باید به روسی مینوشتند؛ به طوری که اگر شما عریضهای را به فارسی تاجیکی مینوشتید، ترتیب اثر داده نمیشد، البته حکومت زبان روسی تنها در کوچه و خیابان بود. در خانهها، در خانوادهها و در قلب مردم زبان رسمی، زبان فارسی بود؛ اگرچه جوی به وجود آمده بود که اگر فرزندی فارسی نداند باکی نیست، اما اگر روسی نداند، نمیتواند در جامعه گلیم خود را از آب بیرون بکشد.
در مدارس چطور؟ در آنجا چه زبانی به بچهها آموزش داده میشد؟
در تاجیکستان سه مکتب وجود داشت: مکتب تاجیکی، مکتب ازبکی و مکتب روسی. مثلا در دوشنبه به غیر از سه مکتب که تاجیکی بود، بقیه روسی بودند.
با وجود اینکه مردم به زبان فارسی علاقه بیشتری داشتند، وضعیت این زبان در عرصه رسمی و دولتی به چه صورت بود؟ آیا فقط کاربرد رسمی نداشت یا اینکه استفاده از آن ممنوع هم بود؟
در دوران حکومت روسها بر تاجیکستان، زبان فارسی بسیار آسیب دید و محدود شد. در این راه سه کتاب بیشتر از بقیه باعث خشم حکومت شد. یکی از اینها، کتابی بود که صدرالدین عینی برای تدریس در مدارس و مکاتب نوشته بود. این کتاب که الان نام دقیقش در خاطرم نیست، از سال 1926 به کار گرفته شده بود. اما دشمنان خلق تاجیک گفتند که در این کتاب امیرستایی و شاهپرستی، ستایش شده است؛ در صورتی که در دوران رودکی جز امیر سامانی، کس دیگری حکومت نمیکرده است. اما طاقت نیاوردند و دستور کتابسوزی را صادر کردند. کتاب دیگر فرهنگ روسی به تاجیکی بود؛ فرهنگی که با هدف گرایش جوانان به فارسی تاجیکی تالیف شده بود اما این هم به سرعت ممنوع شد و کتاب سوم هم، اثری بود از نویسنده تاجیک، جلال اکرامی. در این کتاب آمده بود: «قهرمان ماشینسوار از کوچه میگذرد و از پس چنگ میخیزد.» حکومت اعلام کرد که این عبارت و عبارات مشابه اینطور به ذهن القا میکند که این فرد، دشمن خلق است. کتاب از کتابخانهها جمع و سوزانده شد.
وضعیت زبان فارسی در شهرهای دیگر ایران فرهنگی چون سمرقند، بخارا، خجند و... چگونه است؟
در سمرقند اگرچه به زبان فارسی صحبت میکنند، اما فارسی دری است و فارسی ما فارسی تاجیکی. بنابراین تنها یکی، دو مکتب را داریم که تاجیکی تدریس میکنند. اما در بخارا وضع به گونهای دیگر است و آن هم این است که از سال 1920 که پان ترکیستها سر کار آمدند، کمر همت بستند به نابودی فارسی تاجیکی و همه مکاتب را ترکی کردند. آخر بخارا مرکز اسلام بود، مرکز فرهنگی بود، قبهالاسلام بود و باید تخریبش میکردند. اما خجند را به لنینآباد تغییر نام دادند. آن زمان ناراحت بودیم که چرا نامش را تغییر دادهاند. اما حال که فکر میکنم، میبینم که چه خوب شد که حداقل توفیق یافتیم با این حربه، آن را از نابودی برهانیم. شاید جالب است که برایتان بگویم که همین دوشنبه خودمان هم استالینآباد شده بود.
از شما خواندهام که در جایی گفته بودید: «زبان فارسی، قدرتمندترین زبان جهان است.» میخواستم چرایی این گفته شما را بدانم؟
چراکه زبان فارسی به لحاظ ادبی و فرهنگی، در قرون متمادی تاثیرات عمیقی را بر گستره وسیعی از جهان گذاشته است و خودش هم هنوز زوایای کشفنشده بسیاری دارد. از سوی دیگر این قدرت را دارد که به همه نیازهای زمان ما در همه رشتهها پاسخ گوید.
اما راز ماندگاری این زبان، از نظر شما چیست؟
سبب ماندگاری فارسی بسیار است. یکی این است که از لحاظ فرهنگی بر سایر کشورها تاثیر گذاشته است. مثلا فارسی در منطقه ما، در بین قوم ازبک که عموما ترکنژاد هستند، سبب شده است که مطالب فلسفی هم داخل شود. نمونه دیگر این است که تحت تاثیر فرهنگ فارسی باعث شده که ملاهای تاجیکی به لحاظ سواد و اطلاعات، از اقوام اطراف خود خصوصا قوم ازبک بالاتر باشند. دیگر دلیل ماندگاری این زبان در این است که سبب گسترش اسلام در بین ترکان آسیایمرکزی و شرقی شده است.
یعنی اگر زبان فارسی نبود، اسلام به آن مناطق نمیرفت؟
قطعا نمیرفت. چراکه در آن زمان در آن مناطق زبان اصلی و رسمی فارسی بود و اگر مبلغان فارسی زبان نبودند، قطعا دین اسلام تا آن مناطق نمیگسترد. میخواهم این را به شما بگویم که حتی اسلام هم به زبان فارسی مدیون است.
چرا زبان فارسی از خراسان و ماوراءالنهر به سایر نواحی گسترش پیدا کرد؟ به واقع پرسش این است که خراسان چه ویژگیای دارد که این نقش پایهای را ایفا کرده است؟
خراسان زادگاه یک فرهنگ متعالی است و سرزمین فرهنگ و معنویت است. فرهنگی که هم انسانهای آزادیخواه و وطنپرست را در دامن خود پرورانده و هم انسانهای عالم را؛ چه از نوع عارف و چه از نوع فیلسوف. شما ببینید که خراسان و ماوراءالنهر در تمام واقعههای سیاسی شرکت داشته. حتی جنگهایی هم که در این منطقه اتفاق افتاده، تماما نبردهای دیارخواهی و میهنپرستی بوده است. خراسان مهد فرهنگ و معنویت ایرانزمین است.
حکیم ابوعبدالله رودکی سمرقندی را پدر شعر فارسی دانستهاند و حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی را نیز به دلیل شاهنامه سترگش، کسی میدانند که اگر نبود امروز دیگر اثری از زبان فارسی به معنای اصیلش باقی نمانده بود. شما بهعنوان یک پژوهشگر و ایران شناس فارسی زبان تاجیک، نقش کدام یک را در بقا و استحکام زبان فارسی موثرتر و مهمتر میدانید؟
این دو بزرگوار در میدان ادبیات ما چنان حرکت کردهاند که مضمونش برابر است. مهم این نیست که هریک چه مقدار شعر سرودهاند چراکه به لحاظ کمی، تقریبا هر دو در یک پله ایستادهاند. حتی از لحاظ صفت شعر به این معنا که شعر خواننده را به کدام سو میبرد هم در هر دو اینها برابر و یکسان هستند. فردوسی شاهکار داستانهای فولکلوریک پارسی را سروده است و رودکی هم همه جوانب شعر فارسی را داشته است اما آنها را کمکم کار کرده است. شاید جالب باشد برایتان بگویم که این همرنگی و برابری تا به آنجاست که رودکی دقیقا در همان سالی وفات یافت که فردوسی متولد شد یعنی سال 329 هجری.
میزان تاثیرپذیری نویسندگان تاجیک از نویسندگان ایران را تاچهاندازه میدانید؟
در زمینه نثر بیشتر به ادبیات روسی وابستهایم و رابطه با نثر ایران کمتر است. رابطه ادبیات معاصر فارسی و تاجیکی کمتر است. شاید از آن رو که آثار نثر فارسی نسبت به شعر کمتر در دسترس نویسندگان ما بوده است. برای نویسندگان، پیداکردن چنین نثری دشوار بود. گاهی تنها اگر مجله یا کتابی میرسید، میشد که از آن استفاده کرد اما شعر چون کوچکتر و کمحجمتر بود، راحتتر میشد پیدا کرد و شاید از این نظر باشد که شعر ایران بیشتر از نثر، در تاجیکستان گسترش یافته است.
پس شاید بهتر باشد که این پرسش را مطرح کنم که آیا اساسا بین ادبیات امروز تاجیک با ادبیات امروز فارسی پیوندی وجود دارد؟
بله وجود دارد. درباره شعر که من هیچ جدایی بین فارسی و تاجیکی نمیبینم. چراکه این فارسی همان است که در گستره ایران بزرگ کاربرد داشته و برای همه ایرانینژادان مشترک و یگانه است و درباره نثر هم که در سوال قبل به شما پاسخ گفتم. اما مجموعا نویسندگان ما به گونهای جدی به آموختن ادبیات معاصر ایرانی مشغولند. به گمان این آشنایی در آینده در شناخت و شعور آنها تاثیر خواهد گذاشت. میخواهم این را بگویم که پیوند وجود دارد و بسیار محکم و استوار است.
از فرهنگ فارسی- تاجیکی که تالیف کردهاید، برایمان بگویید؟
همانطور که پیشتر هم گفتم در سالهای دهه 40 و 50 (میلادی) وضع زبان تاجیکی بسیار خراب بود و زبان روسی تمام میدانهای اجتماعی را به دست گرفته بود. بنابراین لازم بود که فرهنگی ساخته شود و آن را دوباره احیا کند. چند گروه ترتیب داده شد تا هرکس بخشی از آن را به دست بگیرد و من را نیز با اینکه یک فرهنگنویس نبودم، بهعنوان ویراستار انتخاب کردند. این کار 9سال به طول انجامید. ما میخواستیم که این فرهنگ، به طرز نو و علمی نگاشته شود. همان زمانی که کار به انجام رسید، حدود یک و نیممیلیون ماخذ برای این کتاب جمعآوری شد که ما حتی از کتابهای چاپ ایران هم استفاده کردیم و نهایتا این کتاب در پژوهشگاه زبان و ادبیات فارسی رودکی به انجام رسید.
در پایان میخواستم نظر شما را درباره ایران بدانم؟
ایران، تاجیکستان و افغانستان در همه زمانها در کنار هم و با هم بودهاند. اما رابطه ایران و تاجیکستان فراتر از اینهاست. من معتقدم که باید روابط این دو، در همه زمینهها گسترش وسیعی یابد چراکه تاجیکستان بدون ایران نمیتواند زیست کند. رابطه ایران و تاجیکستان، رابطه پدر و فرزندی است. ولی جدایی از پدر، در همه امور تنها به ضرر فرزند است.