جمعه, 10ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تازه‌ها گزارش ژاپنی که مخبرالسلطنۀ هدایت دید

گزارش

ژاپنی که مخبرالسلطنۀ هدایت دید

برگرفته از مجله ایران‌شناسی، تابستان 1368، ص 383-359

هاشم رجب زاده

آغاز سخن

سفر و سفرنامۀ مخبرالسلطنه
مهدیقلی هدایت (حاج مخبرالسلطنه) از معدود رجال دانشور و پرمایه و قریحه‌ای است که در سالهای نزدیک به جنبش مشروطه‌خواهی به میدان سیاست آمده و در رویدادهای تاریخ معاصر ایران در پایان عصر قاجار تا دورۀ پهلوی اول چهره‌ای برجسته داشته، و نیز با همتی والا یادها و دیدها و یافته‌های خویش را در سیاست و اندیشه و ادیان و فلسفه و موسیقی و دانشهای دیگر به قلم آورده و به یادگار گذاشته است.

او پسر علیقلی‌خان مخبرالدوله، و نوۀ رضاقلی‌خان هدایت است؛ در سال 1280 قمری زاده شد و پس از فرا گرفتن مقدمات، در سال 1295 برای تحصیل به آلمان رفت، اما بزودی بازگشت و آموختن فارسی و عربی و موسیقی را در ایران دنبال کرد، در سال 1302 به معلمی زبان آلمانی در دارالفنون پرداخت و از سال 1311 وارد کار دولتی شد و در 1316 به سابقۀ شغل پدر و نیایش ریاست پستخانه  و گمرک و تلگرافخانۀ تبریز راه یافت، اما چند ماهی بعد از این کار دل کند و در تهران به ریاست مدرسۀ علمیه و سرپرستی مدارس دیگر معیّن شد و در سفر دوم مظفرالدین شاه به فرنگ به خواست میرزا  علی‌‌اصغرخان امین‌السطان به قافله پیوست. پس از صدور فرمان مشروطیت در تهیۀ قانون انتخابات سهیم بود و سپس به وزارت معارف رسید. از سمتهای دیگرش حکومت آذربایجان (سه بار)، حکومت فارس، وزارت دارایی، وزارت فواید عامه و تصدی وزارتخانه‌های دیگر و سرانجام، نخست‌وزیری رضا شاه در سالهای 1306 تا 1312 بود.

از این دانشی‌مرد ایران‌دوست و آزاداندیش کتابهای ارزنده به یادگار مانده که زندگینامۀ او به‌ نام خاطرات و خطرات بی‌گمان مهمترین این آثار دربارۀ رویدادهای تاریخ معاصر ایران است. از دیگر کتابهای او افکار امم در شرح  آداب و اندیشه و باورهای اقوام گوناگون، گزارش ایران در چهار جلد شامل تاریخ ایران از پیش از اسلام تا برافتادن قاجاریان، تحفۀ مخبری با دیوان شعرهای او در بیان اندیشۀ اجتماعی و فلسفی و سیاسی‌اش، و نیز مجمع الادوار در علم موسیقی است که حاج مخبرالسلطنه درآن صاحب‌نظر بود. و پیرت بلوشر سفیر آلمان در ایران در سالهای 1311 تا 1312 دربارۀ او می‌نویسد: هنگامی که این رئیس‌الوزرای ایرانی با آلمانی روان و بدون غلط و بی‌لهجه‌ای مرا مورد خطاب قرار داد در حیرت فرو رفتم. وی از شمار ایرانیان محترم روزگار قدیم بود که تربیت آلمانی را نیز بر اصالت فطری خود مزید کرده بود و در برخورد و سخن گفتن، وقار و صمیمیت را به نحوی غیر قابل تقلید با یکدیگر توأم می‌کرد... لطف و گیرایی مسحورکننده‌ای نیز از او می‌تراوید1.

اما کتاب سفر او به گرد جهان به نام سفرنامه تشرف به مکۀ معظمه از راه چین، ژاپن و امریکا (چاپخانۀ مجلس، 1324 خورشیدی)2 با همۀ گیرایی و ارزشی که دارد محل توجه شایسته  نشده و برای بسیاری از مردم کتابخوان نیز ناشناخته مانده است. زبان و اسلوب هدایت در این کتاب و شرح دل انگیزی که از دیده‌ها و یافته‌های خود در سفر خاوردور، آمریکا و اروپا و عربستان می‌دهد، شیرین و آموزنده است، به‌ویژه که سفر او و همراهانش به ژاپن مقارن است با یکی از مهمترین رویدادهای سرنوشت‌ساز در تاریخ این کشور که همان جنگ با روس است. نگاهی به شیوۀ دریافت و برداشت او از این جریان ذهن بیدار و اندیشۀ درست وی را دربارۀ بسیاری از مسائل که در جهان و پیرامون ما هنوز ناگشوده مانده است نشان می‌دهد.

بهرۀ ژاپن در سفرنامۀ هدایت بی‌گمان یک مجموعۀ کوتاه اما سرشار ژاپن‌شناسی است. نویسنده هنگام دیدار از ژاپن مردی چهل ساله، پخته، آموخته و با فرهنگ بوده و دیدنیها را با دیده تن و با چشم دل هر دو دیده و به دیدن هم بسنده نکرده و از سخن او پیداست که پیش و پس از سفر و هم در هنگام آن به گردآوردن و خواندن کتابهای عمده‌ای که ژاپنیان و غربی‌ها دربارۀ ژاپن نگاشته بوده‌اند پرداخته و آرای این بینندگان و نویسندگان را موشکافانه بررسیده و در  ترازوی خرد و انصاف و علم سنجیده و سفرنامۀ خود را پس از پنجاه سال تأمّل و تفکّر و در 86 سالگی به‌قلم آورده است3 وی در سفر به هر داننده‌ای که برمی‌خورد از او  آگاهی می‌گرفته است، چه ایتو، که «ترقیات ژاپنی نتیجۀ حسن تدبیر و تعلیمات» اوست، چه کُنیشی مترجم آنها در توکیو و چه خبرنگار ژاپنی که در چیفُو برای مصاحبه با آنها آمده بود (ص 25) با افسران روسی تازه از مدرسه درآمده که در راه منچوری با آنها هم قطار شده بودند (ص 20) در راه و در شهرهای چین نیز فرصتهای بررسیدن کم نبوده است. آنها دیداری هم با سرساتور Sir Ernest Satow وزیر مختار بریتانیا در پکن و خاورشناس انگلیسی داشته‌اند. (ص 28) هدایت با سفرنامۀ پر ارزش انگلیرت کمپفر Engelbert Kaempfer ژاپن شناس پیشگام آلمانی و نیز کتاب سر رادرفورد انگلیسی Sir Ratherford alcock آشنا بوده است. از چمبرلن Basil Hall Chamberlain و کتاب سرشار او چیزهای ژاپنی، Japanese things که در پایان قرن نوزده نگاشته شده، جابه‌جا یاد کرده و به کج‌اندیشی پی‌یر لوتی Piere Loti فرانسوی در کتاب او، مادام کریسانتم Madame Chrysantheme تاخته است. هدایت در این بررسیدنها همه‌جا دوستدار و مدافع ژاپن و تمدّن و ادب خاورزمین جلوه می‌کند و زرق و برق باخترزمین را در برابر آن ارجی نمی‌شناسد.

سفرنامۀ مخبرالسلطنه جدا از گزارش گشت وگذار او در سفر، اشاره‌های بسیار به وضع سیاسی و اجتماعی ایران در آن روزگار دارد، و نیز در بررسی احوال ایران و در نوشته‌هایش از دیده‌ها و شنیده‌های خود در ژاپن سود جسته است. در انتقاد از پیمان سعدآباد (9 مهر 1314) می‌نویسد: (رضا) شاه در نطق خود در مجلس یازدهم گفت: پیمان سعدآباد در مشرق بی‌سابقه بود و در این هنگام که امور عالم مشوش است مدد بزرگ به بقای صلح خواهد بود.

این‌گونه پیمانها در مشرق تظاهر مشت است در مقابل سندان... در توکیو سفیر انگلیس به اتابک گفت روزی که عهدنامۀ صلح وجنگ بین انگلیس و ژاپن امضا شد در لندن تظاهر کردند و در توکیو به رو نیاوردند، و ما در اثر پیمان بی‌اساس رجزخوانی کردیم. متانت حکومت دوهزار سالۀ (ژاپن) بر حکومت هفتصد سالۀ (انگلیس) چربید تا چه رسد به حکومت ده سالۀ (پهلوی)،
او در ژاپن بر روی هم 25 روز در توکیو، 22 روز بسر برده اما شرح وی دربارۀ ژاپن چنان است که پژوهنده‌ای آگاه و آزموده سالی چند احوال ژاپن را بررسیده باشد. در این‌جا به یافته‌ها و اندیشه‌های او از میان سفرنامه‌اش نگاهی می‌کنیم.


آغاز و بهانۀ سفر
فکر سفر به گرد جهان با استعفای میرزا علی اصغرخان امین‌السطان (اتابک) پیش می‌آید و بهانۀ آن زیارت حج است. مظفرالدین شاه در 22 جمادی‌الاخر 1321هجری استعفای اتابک را می‌پذیرد و نیز اجازۀ زیارت خانۀ خدا را به او می‌دهد. هدایت می نویسد: «اتابک اجازۀ سفر مکه خواست. مایل بود من همراه باشم. حاضر شدم و دوستان ملامت کردند. نیز، با «ذوق تشرّف» به مرکز توجه میلیونها مخلوق این فکر هم برای من پیش می‌آمده که ممکن است. در این مسافرت زمینۀ افکار اتابک برای اصلاحات آینده ساخته شود (ص 3). رابطۀ او با اتابک و احساس وی نسبت به صدراعظم قاجار که او را به وزارت معارف برداشته است و برکشیدۀ خود می‌داند، بررسیدنی است. با همۀ پاس حرمت داشتن و فروتنی، جابه‌جا از خرده‌گیری از منش و روش او فروگذار نکرده، اما در بازگشت بر این باور است که سفر ژاپن و دیدار با دولتمردان آن دیار تنبّه و تحوّلی فکری در او پدید آورده است1. باز می‌نویسد: پنج ماه به رسم حج مانده بود و اتابک نخواست این مدت را در اُرُپ باشد، نقشۀ مسافرت از طرف چین ریخته شد7.

هدایت در این سفر کار دستیار و مترجم اتابک را دارد و با گروه کوچک حاشیۀ او همراه است.8 اتابک و همراهان در آخر جمادی‌الاخر یا اول رجب 1321 (اوایل اکتبر 1903) از تهران به راه می‌افتند. در قزوین توقف نشد... در سنقرآباد... صحبت از ا ختیار طریق پیش آمد، معلوم شد گوشۀ خیال اتابک اختیار راه شرق است یعنی به طرف چین و ژاپن. من هم تقویت کردم. فرمودند تا مسقو مکتوم باشد (ص5) .

ژاپن در این روزگار از آزمون تجدد پیروز بیرون آمده، چین را در جنگ 1895 شکست داده با قدرتهای اروپایی به رقابت برآمده، با انگلیس پیمان اتحاد بسته وآمادۀ انتقام گرفتن از روسیه برای چنگ انداختن بر پورت آرتور است.9 پس شگفت نیست که آگاهان وحتی مردم کوچه و بازار سرزمینهای آسیایی ژاپن را با دیدۀ ستایش بنگرند.
اتابک و همراهانش از راه انزلی و باکو و باطوم به مسکو می روند و راهشان را با راه آهن دنبال می‌کنند و پس از سفری سخت با راه آهن سیبری و منچوری به پورت‌آرتور و از آنجا به بندر چیفو در  کنارۀ شرقی  چین می‌رسند، سپس با قطار به تین‌سین و پکن می‌روند و از شانگهای در سفری دو روزه با کشتی به ناگازاکی، بندر غربی ژاپن می‌آیند. ورود آنها به ژاپن روز 9 دسامبر 1902 است، و پس از دیدن ناگازاکی، کوبه و کیوتو روز 14 دسامبر به توکیو می‌رسند و تا 6 ژانویه 1904 که با کشتی روانۀ آمریکا می‌شوند، 22 روز در این شهر می‌مانند. راه افتادن  آنها از توکیو همزمان است با درگرفتن جنگ روس و ژاپن.


شیوۀ سخن مخبرالسلطنه در سفرنامه
زبان و قلم هدایت در سفرنامه نیز، چنان که در کتابهای دیگر او، اشارتگر اما زیبا و رساست و در کوتاه‌نویسی هم به اندازۀ نوشته‌های دیگرش، به‌ویژه خاطرات و خطرات پیش نمی‌رود. گفتار او شیرین است و  پر از موسیقی و سجع و آهنگ، همراه با نکته‌پردازی و لطیفه‌گویی، نمونه‌هایی از وصف ژاپن در سفرنامه او را که نزدیک به 50 صفحه از کتابش را گرفته است، در اینجا می‌خوانیم:
در زیبایی طبیعت ژاپن می گوید: «اطراف ناگازاکی ماهور است، دریا در دره پنجه افکنده آخر دره بندر است» (ص 92) مقارن مغرب در پرتو آفتاب گویی  پرده‌ای از سونش زر اطراف منظره را گرفته، نگارخانۀ ژاپنی و نقش ارژنگی است... گاهی مهی در هوا بود و منظر چون ماه از پشت آن پیدا (ص 94) و در عرض راه (کوبه تا کبوتر) تبادل سهال و جبال، دشت و  جنگل، درختان سر درهم و مزارع منظم جالب توجه است. (ص 96) «آب دریا همه‌جا اطراف توکیو پنجه در خاک افکنده اطراف مزارع نیزار است» (ص 121).
نیز شاید او نخستین کسی است که کوه فوچی ژاپن را به دماوند مانند کرده : «فوجی یاما که عروس جبال ژاپن است و جامۀ ابیض در بساط اخضر زیر گنبد نیلی فلک بر سر دارد» (ص 121) فوجی یاما دماوند ژاپن است. (ص 99)
هدایت در پیراستن سخنش از بزرگان ادب فارسی به‌ویژه سعدی ومولانا، یاری می‌گیرد و نیز جابه‌جا خود مضمون می‌آفریند. «لابد شب را در کشتی به‌سر بردیم تا چه زاید سحر» (ص 25) «یادی از بندر آرطور و رنج موفور کردیم» (ص 95) «خدمتکارها همه زنند و غیر زننده» (ص 95) «الزام کارها را... یعنی تازه کردن سر و صورت، صورت دادیم» (ص 96) «مختصر تنظیفی شد و مفصل شامی خوردیم» (ص 99)، (ژاپن) همه فکر جنگ روس است و تقاص پرت آرطور،
ولوله در شهر نیست جز شکن پشت خصم
فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی روس
 (ص 108)

  «غذاها نیمه ظرف خوراکی بود نیم دیگر پارکی» (ص 109)، «خورشید در سپهر سرایه مشغول ملاعبه با اقمار بود و شوگون یگانه فرمانگذار» (ص117). اخیراً شینطوتی را عزت است و از کاتلیکی نفرت (ص 120)، «دربار کیوتو پی به آخر کار برده از برداشت انگارۀ فرو داشت را گرفت (ص123)، «(خودکشی) در همه‌جا آخر چاره است منتها ژاپنی به‌جای پیراهن شکم خود را می‌درد» (ص 125). (شاید در اشاره به این مضمون که: در غم او جامه قبا کن حافظ). قلم ژاپنی در تمثیل به نگار روشنتر است تا به گفتار» (ص 126) (یعنی ژاپنی با تصویر بهتر بیان می‌کند تا به سخن). و «چینی را عدّت مغرور کرد آخر معلوم شد از تُف چهارصد میلیون دشمن را آب نمی‌برد و از پف توپ هرون آب در دهن همه خشک می‌شود. (ص137)

زبان هدایت گاه رنگ شیرین عامیانه پیدا می‌کند: «خبرنگار بود و مدتی مرا سر طاس نشاند» و «ذوق کردیم و زود وا ذوقیدیم» (ص 25). «به تماشا قناعت نمی‌کردیم، چه می‌کردیم» (ص 105)  و در سخن از مرد خسیس، «مرده‌شوی چنین مکنتی را ببرد، برای نهادن چه سنگ و چه زر» (ص111) «طلاب هندی... کل و ول فارسی می‌دانستند». (ص 107) «در گذرگاههای دلربا گردش نمودیم و دل را به تماشا اقناع فرمودیم» (ص112) «طبقۀ منورالفکر که بیعاری بیخ ریششان را که ندارند گرفته است» (همان جا).
«یوکوهاما... بر تجارت خارجه و استقرار دفاتر بی پیر گشوده شد» (ص117) و پس از آمدن پیکرۀ بودا از چین اندک اندک چه بود چه بود برویم ببینیم، آن خانه محل زیارت شد» (ص121)
گیرایی دیگر در نوشتۀ هدایت برابرهایی است که او برای واژه‌های بیگانه یا نامأنوس آورده که پیداست چندتایی ساختۀ خود اوست. از این نمونه است (فرمانفرما = شوگون: سپهسالار حاکم ژاپن). سلحشور و منصب‌دار = سامورایی). (پدر مقامی و رافع = ریش‌سفیدی که میانۀ وصلت را می‌گیرد و سمت بزرگی نسبت به عروس و داماد پیدا می کند). (دریای وسط = دریای سرزمینی). (کرسی = پایتخت). (پذیرایی‌چی = مهماندار). (یورد = اتاق هتل). (اخوانیات = سخنان تعارف‌آمیز و خوشامد). (کریاس = سرسرا). (نمرۀ مخصوص = زن بدراه). (مطربه = گیشا). (قبا = کیمونو). (آرخالق = قبا). (بالاپوش و عبای کردی = کمیونوی مردانه). (مجلس انس = بزم). آوردن گهگاه امثال فارسی هم ویژگی دیگر قلم هدایت است.
نکته‌هایی نیز در یادداشتهای سفر آورده که گویای ذوق لطیف اوست خانمی انگلیسی که در پورت‌آرتور با آنها به کشتی نشسته است فرانسه و آلمانی و چینی می‌داند و سالها مقیم چین بوده است. خیلی خانم است. تصنیفی در آن اوقات معمول شده بود. از کجا میاد از چین، پاش چه چیزه لب چین، قر می‌ریزه ورچین...» (ص 24) در ناگازاکی به تماشای نقل زغال از بارکش به کشتی می‌ایستند، که «چهل پنجاه نفر زن زنبیلها در دست داشتند و دست به‌دست رد می‌کردند به ضرب مفعول مفاعیل مفاعیل فعول» (ص 94) و باز می‌گوید که «چون فوق‌العاده از صفای دریای وسط تعریف کرده بودند حرکت با کشتی را رجحان دادیم...
مقداری از صفای موصوف را شب در خواب دیدیم. (همان جا) و «گزارش شب نگارش نمی‌خواهد... در این موارد بهترین اشتغال خواب است ولو سر در کنار جانان نباشد» (ص 95).


دانسته‌ها و دانستنی‌ها
وصف جغرافیایی هدایت خواندنی است «ژاپن شامل نه جزیرۀ بزرگ است. هشت جزیره از آنها را که نجیب می‌شمارند یاسیما (یاشیما) (هشت جزیره) می‌گویند. یسو (یزو) از این جرگه خارج است و محل سکنای مردم وحشی آنینو. جزایر را مجموعاً یاماتو می‌گویند (ص 92) و در سفرنامۀ مارکوپولو ژاپن جیپنگو است که به انگلیسی جپین شده است به فرانسه ژاپن... در اصل نیهُن بوده مطلع آفتاب. وسعت خاک جزایر مجموعاً 474 هزار و کسری کیلومتر مربع است که از سه مرکز اداره می‌شده است کیوتو، توکیو و اوساکا، در 1887 جمعیت ژاپن زاید بر 38 میلیون بوده است. کوهستانش غالب آتشفشانی است که از آن جمله بیست آ‌تشفشان دایر است. فوجی یاما با 2850 متر ارتفاع برف دائم دارد. جریان استوایی نواحی جنوب را گرما و جریان قطبی نواحی شمال را سرما می‌بخشد. از طلا و نقره که ادریسی خبر می‌دهد اثری نیست... زمین چون در چین متعلق به پسر آسمان است و منقسم بین رعایا به شکل اقطاع ... محصول عمده‌اش برنج است...
مردم به پنج گروه منقسم شده‌اند. ملکه از گروه اول اختیار می‌شود. بومیان دو طایفه بوده‌اند آئینو که پشم دارند، گوریل که اسماً هم از جنس گوریلند (میمون) مغول یکی را به شمال و یکی را به جنوب پس زده جای آنها را گرفتند، آئینو در جزیره یزو اجماع دارند و گُریل در نواحی جنوب، ژاپن از نژاد مغول است. (ص 115)
پیداست که دانش جغرافیایی هدایت متعلق به زمان اوست. خاک ژاپن با از دست رفتن سرزمینهای زیر ادارۀ او پیش از جنگ، اکنون کوچکتر شده و حدود یک پنجم خاک ایران است.
جمعیت ژاپن از 110 میلیون گذشته است بلندی کوه فوجی را 2870 متر اندازه گرفته‌اند. یاماتسو نام باستانی پایتخت تاریخ ژاپن است که امروزه نارا خوانده می‌شود و خوانده شدن کشور به این نام شاید از اینجا بوده است. از بومیان آئینو کمتر از 20 هزار باز مانده‌اند.
جزیره هوکایدو (یزو) در شمال ژاپن  که با وسعت 78000 کیلومتر مربع یکی از چهار جزیرۀ بزرگ ژاپن امروز شمرده می‌شود پس از جنبش تجدد ژاپن و به‌ویژه در سدۀ بیستم رو به ‌آبادانی رفت. جزایر کوریل در شمال هوکایدو است نه در جنوب ژاپن و این جزایر را روسیه در روزهای پایان جنگ دوم در اختیار گرفت و تلاش ژاپن برای بازگرفتن آن و شاید بازگشت به تقسیم 1855 و دست یافتن به دو جزیرۀ کوتاشیری و اوتوروفو به جایی نرسیده و این جلوی عادی شدن مناسبات با شوروی را گرفته است.
مسألۀ نژاد ژاپنی هم که هدایت آن را مغول می‌داند هنوز حل نشده مانده و زمینۀ بحث و کنکاش پژوهندگان است. اما سخن هدایت در ریشۀ نام ژاپن درست است. در جاهای دیگر نیز به این معنی اشاره دارد: «نیپُن برآمدن‌گاه آفتاب است» (ص93). در عهد ملکه سوبکو (593، 628 میلادی) شاهزاده شوء توکو نایب‌السلطنه، دانشمند و اصلاح‌اندیش ژاپن نخستین فرستادۀ رسمی را در سال 607 روانۀ دربار چین کرد و نامه‌ای به او سپرد که چنین آغاز می‌شد «امپراتور سرزمین برآمدن آفتاب به امپراتور سرزمین فرو شدن آفتاب می‌نویسد» بر این پایه ژاپن را خراسان جهان می‌توان خواند.

زبان پهلوی هر کاو شناسد
خراسان آن بود کز وی خور آسد
(فخرالدین اسعد گرگانی)

هدایت به مناسبات دیرین ایران و ژاپن هم می‌پردازد. «در بازدید بندر نظامی) سر ناهار یکی از حضار عنوان کرد که وزیر علوم ما از طوماری که جوف هیکل بودایی درآورد معلوم کرد در غلبۀ اسکندر یکی از شاهزادگان ایران به ژاپن آمده است و رشتۀ سلاطین ژاپن بدو منتهی می‌شود» و اتابک پاسخ می‌دهد: «درآن هنگامه می‌دانیم که شاهزادگان ایرانی متفرق شدند به کجا رفتند؟ نمی‌دانیم» (ص 102) هدایت می‌افزاید «در مهاجرت قومی از موغول که مقارن همان اوقات است ممکن است از شاهزادگان ایرانی کسی همراه ایشان به ژاپن رفته باشد...» مترجم هیأت گفته بود که این را در کتابی دیده است و این کتاب را هدایت نتوانسته است به‌دست بیاورد. اما می‌نویسد: «سلطنت ژاپن را در سلسلۀ حاضره 2540 سال می‌دانند، از غلبۀ اسکندر 2275 سال می‌گذرد، اگر تاریخ صحیح باشد مطابقه نمی‌کند، لکن کلاه آفتاب روی بیرق و طمغای گل داودی که در حواشی تخت جمشید همه‌جا هست شبهه می‌آورد، باز الله اعلم . (همان جا، زیرنویس)، هدایت در وصف قصر میکادو در کیوتو نوشته است: «گل داودی شانزده برگ در همه‌جا در نقش و نگار ظهور دارد که طمغای سلطنتی است.10 (ص 97)
چند وچون مناسبات ایران و ژاپن باستان چنان که سرچشمه و نژاد مردم ژاپن تاکنون دریافته نشده است. ماتومؤتر سیچو نویسندۀ نامی معاصر ژاپنی که این زمینه را بررسیده در کتابش هینوکایرو گفته است که به گمان او در سدۀ ششم یا هفتم میلادی گروهی از ایرانیان به ژاپن ‌آمده و در فرهنگ ژاپن اثر گذاشته‌اند. هایاشی ریوایچی پژوهندۀ دیگر ژاپنی در کتابش به نام راه ابریشم (شیلکو رودو، توکیو 1964) از بزرگان ایرانی یاد می‌کند که پس از برافتادن ساسانیان به چین و از آن راه به ژاپن آمده و ارمغانهای فرهنگی بسیار همراه آورده و در این پهنه رواج داده‌اند.

آثار تازه‌ یافت شده در تپه‌ها و ویرانه‌های باستانی ژاپن به‌ویژه در نارا پایتخت قدیم این کشور نمونه‌های تازه و فراوانتری از نمادهای همانند یا نزدیک با نقشهای تخت جمشید به‌دست داده است. در ادبیات دو کشور نیز رنگی از این پیوند دیرین پیداست، هرچند که در زیر رنگ و غبار سالهای دراز بسی تار نشان می‌دهد. دوستان ژاپنی روزگار به‌سر برده می‌گویند که پیش از جنگ دوم که مدرسه می‌رفته‌اند سرودی داشته‌اند که از آرزوی رفتن به آمور و آن سوی آن می‌گفته است، و این ترانه را آن روزها مردم زیاد می‌خوانده‌اند. آمور نام رودی در چین نیز هست. اما آمور در این سرود همان ایران و سرزمین آریاها بوده و شاید که با آمودریا پیوندی داشته است.
وجود ما معمایی است حافظ
  که تحقیقش فسون است و فسانه


فضیلت‌های ژاپنیان
هدایت ویژگیهای ستودۀ ژاپنی‌ها را در یک جمله آورده: «نظافت، مناعت، تواضع، رفاقت، علاقۀ پدر و فرزندی، احترام بزرگتر، حس عدالت، استفاده از زیبایی طبیعت، حبّ وطن و تحقیر مرگ از خصایل ایشان است»، (ص115) و جابه‌جا نیز به شرح این فضیلتها  و آوردن نمونه‌هایی برای هریک پرداخته است.
در وصف سادگی زندگی ژاپنی از سرای امپراتور آغاز می‌کند: «عمارت میکادو ساده‌تر از آن است که به وصف بیاید» (ص 100) و باز: «آنچه از مؤسسات ژاپنی دیده می‌شود به‌صورت بسیار ساده است و حیرت انگیز، همه کارهاشان با متانت و ابهت است، هیچ زینت و تظاهری در کار ندارند. (ص 102) دربارۀ آرامگاههای سرداران تاریخ ژاپن  در «تیکو» می‌نویسد: «مقابر و معابد که می‌گوییم ... عمارتی است ساده» (ص 105) نیز در مهمانخانه‌ای در توکیو «وارد یکی از سالنها شدیم، دیوار گل‌اندود است و فرش حصیر در کمال سادگی» (ص 109) جامۀ ژاپنی‌ها  هم «قبای راسته است و شال یا عبای کردی». هرچند که «لباس ژاپنی غالب ابریشم است. قدک که می‌گوییم برای به دست آمدن برش و قواره است و شباهت به مردم سادۀ خودمان» (ص 110، زیرنویس) «زندگی ژاپنی نیز دارای صفا و سادگی است و بنیان آن بر تشکیل خانواده» (ص 126)، «هیچ یک از اطوار بلوارهای اروپایی به ژاپن سرایت نکرده است» (ص 111) و «طلاق در ژاپن ندرت دارد» (ص 128) «زنهای محترم نه فقط رو می‌گرفته‌اند بلکه مضایقه داشته‌اند که آواز آنها را نامحرم بشنود» (ص 120) هدایت ژاپنی‌ها را می‌ستاید که سادگی زندگی را از دست نداده‌اند و دریغ دارد که ما ایرانیان فریفتۀ جلوه‌های گمراه‌کنندۀ تمدن فرنگ شدیم (ص 121) «نظافت و ظرافت ژاپنی بر لطف طبیعی می‌افزاید» (ص 93، 94) او همه‌جا را از اتاق مدیر گمرک گرفته تا مهمانخانه‌های کوبه و توکیو و خیابانهای کیوتو و عمارت امپراطور در سادگی و تمیزی جالب نظر می‌بیند (ص 95، 97، 100) و دربارۀ ژاپنی‌ها می‌گوید که «نظافت از فضائل ایشان است» (ص 115) و در اشاره به افسانۀ آمدن نخستین نیاکان ژاپنی‌ها به زمین می‌نویسد: ایزاناگی برگشت و خود را در زمین شستشو کرده استحمام از آنجا جزء آداب مذهبی گشت. (زیرنویس، استحمام را  همه روزه ژاپنی لازم می‌داند  تا روزی سه نوبت)» (ص 121) در ظرافت و زیبایی دوستی این مردم همین بس که «کمتر ملتی به گردش باغ و صحرا انس ژاپنی را دارد، به گل و گیاه تعلق مخصوصی دارند؛ مجالس انسشان دلپذیر است» (ص 125)
از متانت ژاپنی از قول سفیر انگلیس در توکیو می‌گوید: «روزی که عهد صلح و جنگ بین انگلیس و ژاپن امضاء شد در لندن تظاهر کردند و در توکیو به رو نیاورند... متانت حکومت دو هزار سالۀ (آسیایی) بر حکومت هفتصدسالۀ (اروپایی) چربید» (ص 110: و خاطرات و خطرات، ص 412)

پیش از پای نهادن به خاک ژاپن نظم ژاپنی را به‌چشم می‌بیند: «وارد قرنتین ناگاساکی شدیم... طبیب صحیۀ ژاپنی با کمال احترام و حدود محفوظ با دفاتر و اسناد کشتی ر وارسی کرد. مسافرین از مرد و زن در ناهارخوری کشتی جمع شدیم. جناب دکتر سر پله ایستاد، یک  یک را به اسم سان دیده رد کرد، به سطحه رفتیم، اجازۀ حرکت به کشتی داد و رفت. منظری معجب بود پس از ملاحظۀ اوضاع درهم برهم چین» (ص 92 ، 93) نیز بارها از این یاد می‌کند که با اطلاع زمان ورودشان به وزیر مختار ژاپن در پکن، در ژاپن همه‌جا آمادۀ پذیراییشان بوده‌اند»11

هدایت سرزندگی و روح تحرک را در ژاپنی‌ها که از مایه‌های عمدۀ پیشرفت ژاپن دانسته شده است به‌خوبی باز می‌شناسد: «هیجانی که در مردم ژاپن است شخص را سر دماغ می‌آورد» (ص 93) عزم و ارادۀ ژاپنی نیز پیداست. «همه فکر جنگ روس است و تقاص پرت‌آرطور» (ص108)
بالندگی ژاپنی در نگاه اول جلوه می‌کند: «چینی را مهموم دیدیم، سر پیش افکنده، اینجا گردن افتخار اهالی بلند است. در چین صاحبخانه معلوم نبود، لاشخورها (بیگانگان) هر طرف خودنمایی می‌کردند. اینجا صاحبخانه مشخص است و متشخص، شاد وخندان» (ص 93)
در تحسین مناعت ژاپنی می‌نویسد: «در ژاپن اهل سؤال دیده نشد برخلاف چین که ازدحام دارند» تا آنجا که «زنی سبد سیبی داشت اتابک نیم ین بدو داد و گذشتیم، سراسیمه دنبال ما دوید که در عوض سیب برداریم. معلوم شد بلاعوض قبول نمی‌کند، لابد برگشتیم و چند سیب برداشتیم» (ص 97) نیز دربارۀ رسم نبودن انعام گرفتن در ژاپن می‌گوید و این مهماندار و پاسبان انعام نمی‌گرفته اند» (ص 99، 105، 114) خوانندۀ آشنا خوب می‌داند که اگر همین رسم در میان ما مردم بود تا چه اندازه زندگیمان آسان و ارزشهای فرهنگیمان بهتر جلوه‌گر می‌شد. نیز از حقیر شمردن زندگی در طریقت شینتو و غرور و روح سلحشوری در آیین سامورایی می‌گوید، (ص 134، 138) و از خودکشی از سر غیرت یا برای افتخار، «ژاپنی به‌جای پیراهن شکم خود را می‌درد» (ص 125)، و سخن یک نویسندۀ ژاپنی را می‌آورد که «مادام که گل غیرت در دل ژاپنی می‌شکفد دولت آفتاب شؤونات خود را حفظ می‌کند» (ص 131)

مخبرالسلطنه صنعتگری ژاپنی را نیز خوب شناخته است، «تماشایی در ژاپن بیشتر صنایع قوم است» (ص 96) و « در عرضۀ هنر خودشان اهتمامی دارند و به تجارت توجه تام» (ص 97) گویی که این وصف ژاپن امروز است، «ژاپنی در تتبع قدرتی دارد» (ص 125) و «دست صنعت ژاپنی از هیچ چیزی می‌سازد که محل حیرت است» (ص 99)، و سخن سر رادرفورد12 را می آورد که «ملتی هستند سی میلیون صنعتگر و مهربان و با استعدادتر از هر ملتی در جهان ... در هیچ چیز آن قدر تعجب نیست که در استعداد اختراع آنها» (ص 127).

بیداری و روشن‌بینی ژاپنی در برابر احوال عالم از فضیلتهای دیگری است که هدایت آشکار می‌بیند. گفتگو از جنگ نزدیک روس و ژاپن گرم است که او و همراهانش در پورت‌آرتور که در دست روسهاست در کشتی  می‌نشینند: «کشتی به حرکت درآمد، خرامان خرامان از دهنه بیرون رفتیم... باطریهای توپ از معافل قلل پیداست، با ملاحظۀ این احوال تعجبمان از ژاپنی‌ها بیشتر شد غافل از این که ژاپن مملکت آسیایی هست اما مثل ما نخوابیده است و تدارک اروپایی دارد» (ص 24) و در سخن از بیداد اروپاییان و کشیش‌نمایان و تحمیل حق قضاوت کنسولی در چین گوید: «ژاپنی به‌موقع دریافت که کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است، خود را ساخت و مهیای جنگ شد» (ص 89) ژاپنی که در مقابل چند کشتی (اشاره به آمدن آمریکاییان به ژاپن و به‌زور گرفتن اجازۀ تجارت) عاجز شد امروز کبادۀ جنگ با روس می‌کشد (ص 119) در کیوتو «روز 13 دسامبر تمام خانه‌ها شاخۀ سبزی به درب خانه زده بودند گویی عیدی بود. معلوم شد امروز در حوزۀ کیوتو سربازان جدید داخل نظام می‌شوند. پیداست که ... افکار جمهور تا چه اندازه متوجه امور است» (ص 97)، دو مدرسۀ نظامی توکیو با دیدن شور رزمی افسری که در جنگ گذشته زخم خورده بوده است، صاحب‌منصبان روسی رفیق راه را به‌خاطر می‌آورد که از خبر جنگ ملول می‌شدند. تفاوت از کجا تا به کجا (ص 103) و به دیدن این احوال ژاپن را در جنگ با روس فاتح می‌داند: «این قوم شکست نخواهد خورد و بی‌گدار به آب نمی‌زنند»13 (ص 110) بینش ژاپنی‌ها را می‌ستاید که «همه کارشان با متانت و ابهت است» (ص 103) و «تریاک در ژاپن سخت ممنوع است و آن را مرض چینی می‌دانند»14 (ص 121)
آنچه که هدایت را بیشتر از همه شیفته ساخته است مردم ژاپنند که «صورۀً و معناً خود را به مقامی عالی رسانده و حفظ آداب خود کرده است» (ص 119) «هرج و مرج زندگی اروپایی را خوش ندارد، دام مُدبر آنها نمی‌شود نهاد و به متاع هیچ سرمایۀ آنها را به باد هوس نمی‌شود داد (ص 119) و آنچه در خارج ببینند به‌طرز خود درمی‌آورند و به آداب خود مستحیل می‌کنند» (ص 127)، به راجه هندی که ژاپن را سیاحت می‌کرده و کوتاهی همت او خرده گرفته است که جز رنگ و زینت و زیورها ندیده و تنها به بردن چند گیشا از ژاپن دل خوش کرده است (ص 89) او خود را دوستدار و حامی ژاپن می‌یابد و به رد بدگویان برمی‌آید: «گویند ژاپنی اوهام‌پرست است، آن که نیست کیست؟
گفتی بتِ پندار شکستم، رستم
  این بت که ز پندار برستی باقی است
                                (ص 119)

جای دیگر گوید: «بودایی در اصل مرام بر کاتلیکی ترجیح دارد و اگر خرافات است همه‌جا به دیانات بسته‌اند و معلوم نیست قوانین معاش سایرین بهتر از دستورات کنفوتسه (کنفوسیوس) باشد» (ص 89).
او از سخن اکساویه داعی عیسوی که در سال 1549 به ژاپن آمد، یاد می‌کند که «این قوم لذت روح من است» و از قول انگلبرت کمپفو گوید که ژاپنی‌ها «از عیسویان در عقیده صادق‌ترند و در عمل مراقب‌تر، نهایت توجه را به کفارۀ گناه دارند، به‌اصطلاح خودمان تقوی» (ص 137)، نیز به پی‌یر لوتی نویسندۀ بدگوی فرانسوی می‌تازد که او «اهل سخریه است و ژاپنی معتقد به جدیت» و «بدبخت قومی که دنبال تازگیهای مغرب از آن جمله که منظور پیر لطی‌هاست بروند» (ص 119)


دیدارها و دیدنی‌ها
اشاره‌های هدایت به قامت و بالا و منظر و سیمای ژاپنی‌ها نیز خواندنی است زیرا که به‌گونه‌ای نمودار تصور مردم آن روزگار از اقوام خاوردور و از آن میان ژاپنی‌ها است. ایرانیها تا چند سالی پیش ژاپنی‌ها را بر روی‌هم کوتاه‌قد و عاری از لطف و ظرافت در چهره و قامت می‌انگاشتند، هدایت نیز که در ورود به  خاک ژاپن با دیدن نظم کار و متانت رفتار پزشک قرنطینه با شگفتی و ستایش نوشته است: «منظری معجب بود.. پس از ملاحظۀ اوضاع درهم برهم چین، خصوص با مقایسۀ قد و بالای ژاپنی نسبت به هیاکل اروپایی» (ص93) در نخستین روز گردش در ژاپن در قهوه‌خانۀ نزدیک آبشار کوبه می‌بیند که «خدمتکارها همه زنند و غیرزننده!ی (ص 95) و باز برایش شگفت می‌آید که «پادشاه مردی خوش‌اندام و خوش‌سیما» بود و «پیچیدگی در چشم او ظاهر نبود... قیافۀ جازم و جاذب داشت. (ص101)
گویی مقدر است که هر ژاپنی دارای پیچیدگی در چشم باشد. باز کمی که می‌گذرد درمی‌یابد که «شکل زنهای جوان ژاپنی زننده نیست» (ص 109) و می‌نویسد: «ما در اول ورود به چین و ژاپن مردم به چشممان غریب می‌آمدند. پس از چند روز عادت حتی بسیاری را خوش‌سیما و شکیل می‌دیدیم» (ص 126) و از کتابی در تاریخ ژاپن نقل می‌کند که «ژاپنی‌ها نسخۀ چاپ الماس بشرند ... این عبارت هم حقارت جثه را می‌رساند و هم علو طبع را» (ص 127) سرانجام هم کمبودهای جسمانی را به کمال نفسانی می‌بخشد: «ژاپنی رنگش خفه است، چشمش قدری مورّب، موش سیاه، ریشش کوسج، صندوق سینه‌اش برآمده بالاتنه بلند، دست کوتاه، دماغ (بینی) پهن، در عوض فکرش روشن، نظرش راست، یدش در صنعت طولی، طاقتش در کار رسا، شجاعت، مناعت و غیرت دارد... چون راست و کج اعتباری است اگر ژاپنی چشم غیر ژاپنی را کج بداند حق دارد» (ص 126) اما این تصویر هنوز در اندیشۀ عامه کمتر درمی‌آید. مظفرالدین شاه لوده‌پرست نمایندۀ اینان است: «نوبتی در فرح‌آباد  مشرف شدم. جرگه معتاد دور شاه را گرفته بودند و همه روی زمین نشسته، مجلس به مزاح می‌گذرد. از من پرسیدند پسر بحرینی بدگل‌تر است یا ژاپنی‌ها؛ می‌بایست عرض کرد که به بدترکیبی او در ژاپن ندیدم که تفریحی بشود. یادم از آرزوهای خودم آمد، ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا.»15
سخن هدایت دربارۀ چیزهای ژاپنی هم شیرین است «نقش گل داوودی شانزده برگ که طمغای سلطنتی است (ص 97) برایش رازگونه می‌نماید. از منقل ژاپنی (ص 95 و 101) می‌گوید و از شراب برنج یا ساکه (ص 109) گذار مسافران ما به خانۀ مردم عامه نیفتاده است تا کرسی ژاپنی ببینند و گرنه آن را همانند کرسی خودمان می‌یافتند، با این تفاوت که این در میان اتاق است و رختخواب در چادرشب پیچیده برای پشتی در پیرامون ندارد. در میهمانی شاهزادۀ ژاپنی بازی چوگان مانند سرگرمشان می‌کند (ص 104) می‌گویند که این بازی امروزه رواجی ندارد و فقط در یکی از ولایات ژاپن در موسم خاصی برگزار می‌شود.

هدایت از شطرنج ژاپنی و بازی گوْ، که این هم گونه‌ای شطرنج است، و نیز از طاق و جفت کردن (یویی ـ یویی ـ یو که امروزه «جان ـ کِن ـ پو» گفته می‌شود) شرحی آورده است (ص 126) به شعر و ترانه و ادب و افسانه و امثال ژاپن هم پرداخته و نمونه‌ای از ‌آن را یادداشت کرده است و نیز نمونه‌ای از سخن ژاپنی را (ص 105 و 112و 122 تا 124) شعر هایکو (هفده هجایی) ژاپنی را همانند گاتاهای اوستا می‌داند از شیوۀ غذاخوردن ژاپنی «با دو سیخچه»، چپق ژاپنی  (ص 121)، آرایش مو (ص 130)، دندان سیاه کردن دخترها پس از شوهر کردن (ص 129) رسم و راه زندگی گیشاها یا به‌قول او مُطربه (همان جا) و شکار مرغابی وحشی (ص 111) هم یاد کرده است. در صندلی چرخدار یا جین ویکشا که در چین و ژاپن وسیلۀ حرکت است و «حمال آن را می‌کشد و آنها را کولی می‌گویند» نیز نشسته اما این سواری به دلش ننشسته است (ص 22) اما شاید که خواندنی‌ترین سخنش در این زمینه دربارۀ موسیقی ژاپنی باشد که آن را در پایۀ یک اهل فن و شناخت شنیده و بررسیده است. می‌نویسد: «کنفوتسه (کنفوسیوس) گفته است درجۀ تعالی هر قومی از تکمیل موسیقی آن قوم شناخته تواند شد».  شگفتا که از موسیقی قهوه‌خانۀ چینی بیزاری نشان می‌دهد (ص 128) و در شهر چینی نیز «روده فروشی در سر راه داشتیم که هروقت مشتری نداشت رود می‌زد. چند بار که بر او گذشتیم سیر حالش را کردیم نواش در ما اثری نداشت؛ بی‌نواییش تأثرانگیز بود. (ص 27) اما چون در تین‌تسین به محلۀ ژاپنی می‌روند و به خانه‌ای «گیشایی  چند  (مطربه)» از در درآمدند کسی درنیامده است بدین خوبی از دری در لباسهای رنگارنگ و هر کدام سازی در چنگ، سازهایی که مخصوص خودشان است، سامسون (شامیسن) می‌گویند... به زدن و رقصیدن مشغول شدند ... تقلید حرکت پروانه در عشقبازی می‌کنند سازشان هم مطبوع‌تر از ساز چینی است که در گوش ما هم مطلوب نمود...» (ص 32). در توکیو هم در مجلس انسی گیشاها شامیسن و کوتو و دهل و نقاره زدند و خواندند، «ساز و آواز ژاپنی به گوش ما وحشی نبود و بدمان نمی‌آمد» (ص 110).
هدایت به رسوم و عادات و اعیاد مردم ژاپن نیز پرداخته و از آن میان از رسم تماشای ماه در یک شب پاییز و لطف آن (به ژاپنی، «چوکیمی» دیدن ماه تمام) (ص 120) رسم جام‌گردانی در مهمانی (ص 109)، عزاداری (ص129 و 130) آداب زایمان (ص120) جشن پنج سالگی است پسران و 60 و 70 و 77 و 80 و 88 و 90 و100 سالگی مردان، و آیین چای (ص131) یاد کرده است. او به آیین سلحشوران (بوشیدو) هم پرداخته است. از آیینها و باور مردم ژاپن با ستایش و احترام یاد می‌کند. در دیدار از قصر میکادو در کیوتو می‌نویسد: در گوشۀ این تالار قدری خاک ریخته‌اند و محل انجام رسومات مذهبی است که باید روی خاک باشد». (ص 97)
دربارۀ شینتو آیین باستانی ژاپن می‌گوید: اساس مذهب ژاپنی آفتاب- پرستی است و این دلالتی طبیعی، چه نشر و نمای نبات و حیوان در اثر روشنایی و حرارت است و اثر جانبخش آنها ظاهر» (ص 119) و نیز «بودها به معنی بیداری است... در بودایی ذکری از ارباب نیست» (ص 122) « در هر قوم و هرجا روی تصورات بشری بت و بتخانه پیدا شده است» (ص 124). مذهب چینی معجونی است از اصول بودا، برهمن، کنفوتسه، لا أتسه و نیاپرستی که به ژاپن سرایت نموده به شینطوئی آمیخته است ... با همۀ معایب اگر ایمان و صدق نیّت باشد همۀ مذاهب به یک راه دعوت می‌کنند به شرط آن که راه را بروند... ریای پیشوایان هواپرست بی‌تقوی خانۀ مذهب را خراب کرده است... این همه گفتند و حل نگشت مسایل» (ص 122-122)

تجدّد ژاپن
دربارۀ سیاست تجدّد ژاپن می‌نویسد: «چینی را قناعت، اعتماد به نفس و اجتناب از آموزش در غیر حوزۀ خود به هیچ، فکر خود محصور ساخت. ژاپنی زودتر از خواب بیدار شد و خود را برای معارضه ساخت» (ص 137)
دیده‌ها و دریافته‌ها در ژاپن اعتقاد  هدایت را به آموزش و بیداری مردم که برای تعالی کشور بایسته است، راسختر می‌سازد: «مارکی ایتو در کنار دریا کوشکی دارد .... با راه آهن به منزل او رفتیم ... اتابک عنوان کرد که دانسته‌ایم که ترقیات ژاپنی نتیجۀ حسن تدبیر و تعلیمات جناب‌عالی است... پرسید از کجا شروع کردید؟ گفت چون دست به کار زدیم، دیدیم مرد کار نداریم، از جوانهای آزموده به اُرُپ و امریکا فرستادیم. در هر شعبه علمی تکمیل شدند سپس به تشکیلات پرداختیم و هرگونه مدرسه در مملکت ساختیم. بین من و اتابک صحبتها در این زمینه رفته بود، فرمایشات مارکی باری از روی دل من برداشت» (ص 101، 102) و در بازدید مدرسۀ دخترها می‌نویسد که «شاید انتخاب این مدرسه در پروگرام برای نمودن تربیت دخترها بود» (ص 102) نتیجۀ اهتمام در آموزش آن شد که «ژاپنی در هیچ فنی محتاج خارجی نیست. جوانانی که به خارج فرستاده‌اند در تحت مراقبت سرپرستان هنر آموخته و ثمر بخشیده‌اند». (ص 111).
سیاست رهبران تجدّد ژاپن در از میان برداشتن بهانۀ فشار و تحمیل غربی‌ها نیز چشمگیر است و همگونی مسأله‌ای که آنها در پایان سدۀ نوزده داشته‌اند با احوال کشور ما در آن روزگار حیرت انگیز، در دیدار با کنت کاتسورا (نخست وزیر) از اتابک سؤال کرد که در مدت زمامداری خود برای اقتصاد چه کرده‌اید؟ اتابک گفت عهدنامه با روس داشتیم و از شروط آن حصر گمرک به پنج درصد بود در گمرک اختیار نداشتیم اخیرا ً ‌موفق شدیم با روس قرار تازه بگذاریم.
«کنت گفت ما هم همین گرفتاری را داشتیم و مبتلا به کاپیتولاسیون هم بودیم. عدلیه را مطابق مرسوم اُرُپ ساختیم، قوانین را تنظیم کردیم، قوای نظامی خودمان را تکمیل نمودیم و عهدنامه‌ها را فسخ کردیم. اروپاییان ایرادی نداشتند سرنیزه را هم می‌دیدند تمکین کردند.
«دولت آلمان شصت نفر از قضات معمر مجرب را مأمور کرد در ظرف بیست سال قانون مدنی‌ای نوشتند. مقرر بود از ابتدای 1900 مجری شود. ژاپنی‌ها آن دورۀ قانون را ترجمه کردند یک سال قبل، (در) 1899 در ژاپن مجری کردند» (ص 100).
در این زمینه او به آزادی مذهب نیز می‌پردازد (ص 123) اما ژاپنی که مایه و جوهر تمدن صنعتی را دریافته، در زندگی اجتماعی به آداب خود وفادار مانده است: «در صمیمت اروپایی تردید حاصل کردند... متوجه به عادات و آداب خودشان شده‌اند» و «هرچند که اجتماعات غربی در پردۀ دموکراسی و آزادی سعی و کوشش را در ژاپن کردند» (ص 128) «ژاپنی زود آتش تجدّدش فرو نشست ... از صورت به معنی پرداختند و با طرز خود ساختند» (ص 121) «بیماریهای تمدن هنوز به ژاپن راه نجسته است» (ص 111)
هدایت با دیدن ژاپن و پیشرفتهای درخشان آ‌ن و با دریافتن دیدار و صحبت بزرگمردانی که این کشور آسیایی را در راه تعالی پیش برده‌اند، به تحسین آنها برآمده است. نخستین اینان امپراتور مسیحی است که به هیأت ایرانی بار می‌دهد: «امپراتور در اتاق جنب تالار که قدری هم تاریک بود جلو صندلی‌ای از چوب فوفل و ظاهراً کار هند ایستاده بود16 سربرهنه و چون مجسمه بی‌حرکت ... پادشاه گفت: سفارش کرده‌ام که هرجا بخواهبد برای تماشا شما را هدایت کنند. منتظرم به شما در ژاپن خوش بگذرد... تا ما از اتاق خارج نشده بودیم سیخ سر جای خود ایستاده بود بعد از در دیگر تشریف بردند... گفتند هشت سال است که پادشاه در تقاص تصرّف پرت‌آرطور توسط روسها از قصر خود بیرون نرفته است و آنی از صرافت تدارک بیرون نیست» (ص 101) نیز در بیان سهم سازنده  میکادو («پسر آسمان» که لقب پادشاه است) در تجدّد ژاپن می‌نویسد: «موتسو هیتو (امپراتور مسیحی ) از پسری آفتاب گذشته آفتاب درخشان تعالی ژاپن شد». (ص 118)
از میان رهبران تجدّد ایتو هسیروبومی را بیش از همه ستوده است. از زبان اتابک می‌نویسد که «ترقیات ژاپنی نتیجۀ حسن تدبیر و تعلیمات» اوست (ص 102) و در جای دیگر از تدبیر و تلاش او در بنیانگذاری ژاپن نوین می‌گوید (ص 118) و باز می‌نویسد: «مارکی ایتو، اینوئه و رفقای ایشان یاماگاتا، یامادا و آکی پنج نفر از مبرزین سلحشور بوده‌اند که مشاورین پادشاه شدند و ژاپن را رو به تعالی سوق دادند. ایشان سیاست را به مملکت گنجاندند، شوکت شوگون‌ها (فرمانروایان لشکری پیش از تجدّد) شکست  و ادارات آراسته شد» (ص 128) از سایگو تاکاموری هم نام برده است که «مرد هزار مرد بوده است» (ص 118) (در اصطلاح ژاپنی مردم دلیر را «مرد صدمرد» گویند) سایگو از سران تجدّد ژاپن و مانند ایتو و دیگر رهبران این جنبش از طبقۀ سامورایی بوده است. اما استقلال رای و بلندپروازی  و روح جنگجویش او را از دیگران جدا می‌سازد و در برابر یاران قدیم برمی‌خیزد، «سی هزار از سلحشوران گرد خود جمع می‌کند و پس از هفت ماه زد و خورد خودکشی (هاراکیری) (ص 118)
در سیاست مردم‌نوازی گوید: «در اخلاق امپراتور داییگو (898-930) نوشته‌اند که به درویشی زندگی می‌کرد و بیشتر نمی‌طلبید. روزی دید دود از روزن خانه رعیتی برمی‌آید، به زنش گفت، دیگر غصه ندارم، ما متمکن شده‌ایم، ملکه گفت خانه‌ات خراب است، لباست مندرس از کجا متمکّن شده‌ای؟ گفت رئیس قوم تمکّنش به تمکّن رعیت است نمی‌بینی که از سرخانه‌های رعایا دود برمی‌آید نه علامت تمکّن است؟ (ص 140) با  چنین ستایشی از رعیّت‌پروری امپراتور به شرح ژاپن در سفرنامه‌اش پایان می‌دهد.


ژاپن، آسیا و باخترزمین
نمونۀ ژاپن برای هدایت گواهی بر اصالت و قدمت و برتری تمدّن و فرهنگ شرق نسبت به غرب است. بسی از نابسامانیها و تیره‌روزیهای مردم خاور زمین را پیامد نیرنگ، دست‌اندازی و جهانخواری باختریان می‌داند. او بیشترین بیزاری را از دُعات کاتولیک نشان می‌دهد، چنان که «در جنگ یُکسر، که بازمایۀ فشار دُعات مسیحی بود با اغراض محلی، تجاوزات دُعات و تعدّیات دول به حمایت آن ذوات کثیرالحیل تنفر چینی را نسبت به خارجه روز افزون نمود» (ص 89) در ژاپن «در سنۀ 1542/920 هجری) که پرتقالیها نغمه بر طنبور افزودند، دُعات بساط را به پسر دوم آسمان 17 رنگین کردند و تا بودایی را به تمکین بیاورند کارهای ننگین» (ص 117) اما «با نفوذ بودایی و تجاورات کاتلیک شؤون نیاکانی همچنان وجهه نظر عام است بلکه اخیراً شینطویی را عزت است و کاتلیکی را نفرت» (ص 120) پس از باز شدن پای دُعات به ژاپن «پرتقالیان و اسپانیلیان پا در کفش هم می‌کردند و کلاه سر ژاپنی می‌رفت... دعوت  (کاتلیکی) را مقدمۀ نفوذ سیاست دانسته‌ اندیشناک شدند» (ص 123) گفتند اروپاییان خود بر ضد مذهبند، ازجان ما چه می‌خواهند، در یک دست انجیل در دست دیگر توپ و تفنگ، (ص 124) در  آغاز کار «گول مدرسه و مریضخانۀ دُعات بد ذات را هر دو (چینی و هم ژاپنی) خورد که خبث نفس نگردد به سالها معلوم» (ص 127).
هدایت چین را گرفتار و پریشان و نابسامان دیده است، که آنجا «صاحبخانه معلوم نبود لاشخورها هر طرف خودنمایی می‌کردند» (ص 93) «راه آهن منشوری را روس به شرط کشیده است که پس از هشتاد سال مال چین باشد... اگر تا آن زمان چینی باقی بگذارند» (ص 20)،  و در تاریخ شهر ناگاساکی گوید: «اول بندری است که ژاپن به روی اروپایی برگشوده است ... در  سند 1810 که ناپلیون هلاند را متصرف شد انگلیس که مترصد چنین روزهاست دست به مستملکات هلاند نهاد فقط در ناگاساکی باد به پرچم هلاند می‌خورد» (ص 94) در شرح رویدادهای دهۀ 1850 از گشوده شدن یوکوهاما و چند بندر دیگر بر تجارت خارجه و استقرار دفاتر بی پیر» یاد می‌کند (ص 117) سرانجام سیاست اروپا را در جهان چنین خلاصه می‌کند: «جلب نفع به هر طریق وجهۀ نظر اروپایی است و دست انداختن به هرجا و اگر مردمی مدعی شوند که در خانۀ ما چه  می‌خواهید بی‌تربیتی است و حال آن که مردم آسیا مربی ملل سایره بوده‌اند» (ص 119). و باز (در این موقع که من سفرنامۀ خودم را خلاصه می‌کنم (شاید سال 1324 خورشیدی)... دنیا روی حرص دول معظمه باجا و بی‌جا متزلزل است در کنج غارها هم مردم امنیت وآسایش ندارند» (ص 17).

هدایت به زندگی افسارگسیختۀ غرب سخت می‌تازد و آن را از «بیماریهای تمدن» (ص 111) و «آزادی بی‌بنیانی که در اُرُپ مایۀ فریب جماعت شده است» (ص 128) می‌داند، « از دُعات مذهبی خانه‌خراب‌کن‌تر، دُعات مُد است که لکل جدید لذید، بلای مُد خطیرتر از بلای عقیده است» (ص 124). ژاپنی را تحسین می‌کند که در زندگی خصوصی قدیمی از آداب خود بیرون نرفته است، «اشخاص بیمایه اول تقلیدی که می‌کنند لباس است و لباس است که عقاید را در مردم بی‌فکر تغییر می‌دهد» (ص 124) 18 ژاپنی «با اروپایی، اروپایی است و بین خودشان به آداب اجدادی ژاپنی، هرج و مرج زندگی اروپایی را خوش ندارد، دام مُد بر آنها نمی‌شود نهاد» (ص 119) نیز سنّت و نظم و اعتقاد و فرمانبرداری را می‌ستاید ودموکراسی‌گونۀ غربی را بی‌ارج می‌داند: «پنج فصل از اصول کنفونسه (کنفوسیوس) اساس طریقۀ بوشیدو است و وظیفۀ سامورایی: اطاعت محکوم از حاکم، محبت پدر و فرزند، کوچکی زن نسبت به شوهر، تمکین کوچکتر از بزرگتر، صداقت دوستان نسبت به هم ... منُسه (منزیوس) چیزی از اصول دموکراسی (که اول نافرمانی است) به مراد افزود... قومی که عدالت را اُس اساس سامورایی می‌دانند دموکراسی برای آنها حرف تازه‌ای ندارد...» (ص 139)
او در ژاپن جامعۀ سالمتری می‌یابد: «در ژاپن از خانواده دختری بی‌شوهر نمی‌ماند، در اُرُپ از صد، هشتاد  هرزه‌گردند.» (ص 128) و باز «اروپایی تعجب می‌کند که در مشرق دختر به اختیار پدر و مادر است.. از بس (که) گفتند، ژاپنی‌ها در مجالس خارجه زن را جلو می‌اندازند که به خانمهای تربیت‌شده برنخورد.19

او بر پایۀ اندیشه و دریافت خود به نقد آراء نویسندگان غربی می‌پردازد: «خوشم آمد از انصاف هس وارتگ که در کتاب خود چین و ژاپن گوید چینی‌ها و ژاپنی‌ها، در دوره‌ای صاحب تألیفات بوده‌اند که ما گرمانیان (آلمانیها) سر و پا برهنه در جنگلها می‌دویدیم» (ص 135)
باز، بدگویی پی‌یر لوتی نویسندۀ فرانسوی را از ژاپنی‌ها نمونۀ غرض- ورزی می‌داند: «بدبخت قومی که دنبال تازگیهای مغرب از آن جمله که منظور پیر لطی‌هاست بروند، من به قول ناصرخسرو عذر می‌خواهم:

با گروهی که بخندند و بخندانند
چون کنم چون نه بخندم نه بخندانم

.... پیر لطی اهل سُخریه است ژاپنی مقیّد به جدیت» (ص 119) و «تعجب است از مردمی که سوزن را در پای غیر می‌بینند و جوال‌دوز را در پای خود فراموش می‌کنند» (ص 140)
گفتنی است که در پیش او در باخترزمین باز اروپا بر آمریکا شرف دارد: «زندگی اروپایی را من به مورچه تشبیه کرده‌ام که یگانه مرامشان جمع‌آوری مال است آن هم به نفع قلیلی و ضرر جماعت؛ زندگی امریکایی را به مورچه سواری تشبیه توان کرد که عجله و شتابشان بیشتر است... برای زندگی در شهرهای بزرگ امریکا باید انسان تاجر باشد و صاحب عصبی مخصوص» (ص 149) و «امریکایی زنش را در جلوت می‌بوسد و در خلوت می‌زند.» (ص 140) سرانجام، در پیش او «مدعیان تربیت امروز» همه سر و ته یک کرباسند: «به قول، نه به دل، پیرو مذهبی هستند که در معنی عبری است و در صورت هلتی و عندالواقع هیچ کدام، مذهب  موضوعی برای جدال بین علماء و روحانیون است، و عامۀ مردم در میانه سرگردان و گرفتار عادات، و دولت از بین دو سنگ آرد می‌خواهد» (ص 124)
هدایت در رخسار و اندام نیز به ژاپنی امتیاز می‌دهد: «ژاپنی رنگش خفه است، چشمش قدری مورّب ... در عوض فکرش روشن... حق دارد بگوید مغرب‌زمینی دراز، کلفت، رنگ‌پریده است، به قول خودشان سیب‌زمینی پوست کنده، چشمها وزغ و بی‌نور» (ص 136).


مشرب نویسنده
هدایت در میان سخن، جابه‌جا  به طرح نکته‌ای می‌پردازد یا مبحثی اساسی را پیش می‌کشد که درد دلی است با خواننده و گویای منش و اندیشۀ او. نکته‌هایی چند از این میان یاد می‌شود.
در زمینۀ ادیان جانبداری او از آیین باستانی ژاپن، شینتو، دست کم برای ژاپنی‌ها، و از بینش بودایی آشکار است: «بودها به معنی بیداری است وانتباه، همه گفته‌اند و کسی بیدار نشد، همه ایراد به ماده است و همه مادیند» (ص 122) اصول فلسفۀ کنفوسیوس را ارج می نهد، آراء منزیوس را نمی‌پسندد. سرانجام با همۀ خرده‌گیری از رسم و راه کاتولیک می‌نویسد: اگر ایمان و صدق باشد همۀ مذاهب به یک راه دعوت می‌کنند، به‌شرط آنکه راه را بروند. ریای پیشوایان هوی‌پرست بی‌تقوی خانۀ مذاهب را خراب کرده است» (ص 123)
سخن او در قانونگذاری از دل برخاسته و بارآمد تجربۀ تلخ اوست «تنظیم قانون تجربء بسیار می‌خواهد و آنجا که مبانی در دست باشد زیاد دشوار نیست. اشکال در اجراء است و مشکل‌تر تربیت قضاتی قانوندان بخصوص صحیح العمل که رشوه نگیرند و کلاه نسازند» (ص 100).

در اشاره به خرافه در ژاپن می‌نویسد: «عدد صحیح مفرداً و مرکباً نحس است. نمی‌دانم کجاست که کلثوم ننه ندارد؟» (ص 132).
دربارۀ خوی و منش خود گوید: «در این مسافرت بنای من بر این بود که نزاکت بیجا به‌خرج ندهم وحرفهای بجا بگویم. روزی در توکیو اتابک گفت از ایرانی کسی چنین مسافرتی نکرده است. گفتم چرا، گفت کی؟ گفتم صحاف‌باشی مکرر به ژاپن آمده است ... حس کردم که خوشش نیامد. حق هم داشت چه مسافرتها یکسان نیست.
«نوبتی در صحبت گفتم ابوالفتح بستی گوید: «الدولۀ اتفاقاۀ حسنه» نوبتی با ناظر کشتی صحبت می‌کردم اتابک سؤالی کرد. من صحبت با ناظر را قطع نکردم.. البته من به روی خود نمی‌آوردم و کار خودم را می‌کردم در چین مخارج را به دست من داد...  پکن تا سن‌فرانسیسکو مخارج نصف آن شده بود که از مسقو به پکن و بیشتر خریدها در ژاپن شد.
در سن‌فرانسیسکو مفخم‌الدوله که به پیشواز آمده بود متصدی مخارج شد و با من دیگر کاری نبود، مفخم‌الدوله برای کرنش حاضر بود.. » (ص 114 و 115)


آرزوی بر باد رفته
هدایت در نوشته‌هایش قصۀ نومیدی خود را در پایان سفر باز می‌گوید و این هنگامی است که آرزوهای خود را برای ایران نقش بر آب می‌بیند، پس از چین و ژاپن و امریکا و اروپا و از آنجا به شتاب روانۀ حج شدن روزهایی را باز در اروپا می‌گذراند و سپس به سفارش نزدیکانش راه ایران در پیش می‌گیرد. چهار شبانه‌روز در راه است تا به خاک ایران برسد، می‌نویسد: «آفتاب همان آفتاب است، افق تغییر می‌کند ... بعد از آن خرمیهای ژاپن، کوههای خشک بی‌سبزۀ مکه و مدینه ... کجا بودیم، حال کجا هستیم»20 «راه تازگی نداشت، مکرر دیده بودم، لکن در هر  منزلش آرزوهای تازه در دل من پیدا می‌شد گاه این فکر برای من می‌آمد که اصرار مظفرالدین شاه در مراجعت من باری کسب اطلاع از اوضاع ژاپن است که دولت آسیایی است و ترقیات اروپایی کرده است! زودتر بروم بگویم شاید اثری داشته باشد.

«ورودی انزلی قدری آتش افکار مرا خاموش کرد. دیدم همان آ‌ش است و همان کاسه، از بهبودی اثری نیست ... به سلامت به تهران رسیدیم. حالا مردی هستم دور کره گردیده، جاها دیده، چیزها شنیده، به‌کار خواهم خورد یا نه نمی‌دانم ... در موارد شرفیایی شاه از ژاپن می‌پرسند لکن از استماع حرفهای سیاسی استنکاف دارند. روزی خواستم از مارکی ایتو و اقدامات او در کار ژاپن صحبت کنم، فرمودند از تباتاتش بگو.»21 و نیز  نوبتی با دیدن رفتار و سخن لودۀ مظفرالدین شاه افسوس می‌آورد که : «یادم ازآرزوهای خودم آمد.  ببین تفاوت راه از کجاست تا به کجا.»22 باز «شاه مایل است احوالات ژاپن را از من بپرسد. روزی در فرح‌آباد مرا خواست، در ایران حرکت می‌کرد، جز سید بحرینی کسی نبود واز هم دور ایستاده بودیم.
نوبتی به من نزدیک شده گفت: ژاپن مجلس دارد؟ عرض کردم: هشت سال است شورای ملی دارد.»23 «شبهه  نیست که ایجاد مجلس در ذهن شاه بود و می‌ترسید اظهار کند. به‌قدری ملاحظه می‌کرد که هروقت می‌خواستم از ترقیات ژاپن چیزی بگویم می‌گفت: از درختهاش بگو.
«در اوقات مرض شاه یک شب تا صبح پای رختخواب او نشسته بودم. می‌بایست از ژاپن صحبت کنم، اما وارد سیاسیات نشوم»24
بی‌گمان در پنجاه سال فاصلۀ دیدار ژاپن و نگارش نهایی سفرنامه این اندیشه‌ها و یادها در ذهن و دل هدایت زنده بوده و در کارها و تصمیم‌هایش در مقام یک مرد سیاست اثر داشته است.
سهم او در تلاش برای سازندگی و ایجاد بنیادهای نوین در ایران به‌ویژه در دوران تصدیش، هرچند هم که اندک بوده باشد باز انکارکردنی نیست. او طبعاً هم با دموکراسی ارمغان غرب، به‌ویژه برای جامعه‌ای که با آن بار نیامده میانه‌ای نداشته است. حتی از انقلاب فرانسه چنین یاد می‌کند، «تجاوز اهل حل و عقد از حدود اعتدال، بلوای کبیر فرانسه را پیش آورد و در دورۀ هرج و مرج آواز آزادی و مساوات و برادری بلند شد... دموکراسی کشید به سوسیالیسم و کمونیسم و مذهب رفت روی ماتریالیسم (ماده پرستی)25 نیز در مقدمات مشروطیت گوید: «ملت حکم آکوملاتور را دارد که به‌تدریج قوۀ برق درآن جمع  می‌شود، بالاخره آتش می‌گیرد. بشر از هر وضعیتی خسته می‌شود. ناصرالدین شاه گاهی هوس دیزی باغبانها می‌کرد... می‌دوند و سر جای خودند، وضعیت موجود را بر هم می‌زنند و بر غم می‌افزایند.
امساک عین‌الدوله دست به‌دست با تفرعن، تندی و لجاج، مقدمات آشوب را ایجاد کرد. اخگری می‌خواست که آتش روشن شود».26
هدایت اعتقاد به «انقلاب از بالا» دارد و درستی زمامداران و کارگردانان را چاره‌ساز می‌داند، «ملت نمی‌تواند سیاسی باشد، سیاست باید ملی باشد» (ص 137).

پی نوشت ها
1. وسپرت بلوشر، سفرنامۀ بلوشر، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، انتشارات خوارزمی، تهران، 1362، ص 174.
2. از این پس در این مقاله هرجا که نقل از این سفرنامه یا رجوع به آن است فقط شمارۀ صفحه در میان کمان خواهد آمد.
3. در سخن از ایتو هیرویومی، از رهبران تجدّد ژاپن، می‌نویسد که او هنگام مسافرت اتابک حیات داشت (ص 118) (ایتو در سال 1909 به دست یک جوان کره‌ای در چین کشته شد). نیز با آوردن سخن یک نویسندۀ ژاپنی که گفته است«ژاپنی در جنگ شکست نخواهد خورد» می نویسد: از شق اتم خبر نداشت، شب دوشنبه 5 شهریور 24» (ص 121) و باز در سخن از جشن 50 و 60 و 70 و 77 و 80 و 88 و 90 و 100 سالگی مردان ژاپنی گوید «بنده اینک 86 سال دارم و شش عهد مغبونم» (ص 130) در آغاز سفرنامه هم می‌نویسد: « در این موقع که من سفرنامۀ خودم را خلاصه می کنم که به خاطرات من بگنجد، دنیا روی حرص دول معظمه باجا و بی‌جا متزلزل است در کنج غارها هم مردم امنیت و آسایش ندارند» (ص 17) که اشاره به احوال پس از جنگ دوم است.
4. خاطرات و خطرات، تهران، کتابفروشی زوار، 1329، (چاپ دوم: 1344)، ص 412.
5. گزارش ایران، تهران چاپخانۀ مجلس، 1317 در جای دیگر می‌نویسد: «قصد من از این مسافرت نفوذ در افکار اتابک بود چون منظور در مصاحبت تلماک» «خاطرات و خطرات، ص 135). تلماک Telemaque پسر اولیس و پنلوپ در داستانهای یونان هنوز کودک بود که پدرش راهی تروا شد. تلماک بعدها به جستجوی پدر برخاست و در این راه آتنا همچون راهنما مربی با او بود. رویدادهایی که برای تلماک پیش آمد مایۀ الهام فنلون Fenelon در نوشتن رمان معروف او ماجراهای تلماک (Les advertrures de telemaque) شد که داستانی حماسی به تقلید اشعار قدیم است و با هدف تربیت دوک دوبورگنی ساخته شده است، در نوشتۀ هدایت نام آتنا پس از کلمۀ «منظور» باید از قلم افتاده باشد.
6. خاطرات و خطرات، ص 152؛ طلوع مشروطیت به کوشش امیر اسماعیلی، انتشارات خیام، تهران، 1262، ص 47.
7. گزارش ایران، ص 159 ، همان‌جا می‌افزاید: «در ایرگوتسک به اتابک گفتم؛ دو بیتی باباطاهر را مناسب است بر کارتی به طهران بنویسید، گفت: خودت به موثق‌الدوله بنویس نوشتم:
بشم واشم از این عالم به درشم
بشم از حاجیان حج بپرسم
  بشم از چین و ماچین دورتر شم
که این دوری بسه یا دورتر شم

گویی باباطاهر این دوبیتی را برای این مسافرت اتابک گفته بوده است.
8. «ما هفت نفریم، اتابک، میرزا احمدخان (پسر اتابک)، من، وثوق حضور، عبدالله قهوه‌چی، حسین خان پیشخدمت، عبدالله خان که همراه من می‌آید و عکاسی بلد است» (ص 7) در منازل میان راه گاه کسان دیگری که آشنا به محلند به قافله می‌پیوندند.
9. به دنبال پیروزی ژاپن بر چین در سال 1895 روسیه و فرانسه و آلمان ژاپن را واداشتند که از پاره‌ای از دعاوی و دستاوردهایش از جنگ بگذرد. از آن میان بندر آرتور را روسیه برد.
10. او سالها پس از آن و هنگام گشت وگذار در تخت جمشید نیز از این نشانه یاد می‌آورد: «در حواشی صفّه ردیفهای گل پنج برگ نقش است. به مناسبت حکایتی که در ژاپن شنیده بودم و علامت دولتی که گل داوودی است، به اختلاف درجه شانزده تا پنج پر، یکی از آن نقشها را که جدا شده بود به ژاندارمها سپردم که به شیراز بیاورند، در راه از دست رفت یا برای  خودشان برداشتند. (خاطرات و خطرات، ص 247)
11. گزارش ایران، ص 159 و 161.
12. Sir Ratherford Aicock K.C.B.the capital of the tycoon, greenwood  pulishesrs new York, 1969 (originaiiy pubiished 1863)
13. و نیز، گزارش ایران، ص 161.
14. و نیز: خاطرات و خطرات، ص 381.
15. خاطرات و خطرات، ص 128.
16. پادشاه در ژاپن تخت وکرسی نداشته و نشانۀ پادشاهی در ژاپن از دیرباز شمشیر، نگین و آیینۀ مقدس بوده است آنچه که هدایت «صندل از چوب فوفل و ظاهراً کار هند» دانسته است باید صندلی دسته‌داری که از گونه‌ای خبزران می‌سازند، باشد، کمپفر در سفرنامۀ خود نگاره‌ای را از صندلی فرمانروای ژاپن، که آن را «کرسی حکومت» خوانده آورده است: نگاه کنید به :

 
Engelbert kaempfer, A history of Japan, J.G. Scheuchzer (Tras) AMS Press, NY, 1971 (reprinted from clasgow, 1906)p.2.336.
17. همان
18. همان
19. همان
22. همان‌جا، ص 138.
23. گزارش ایران، ص 162، و همین دو خاطرات و خطرات، ص 142.
24. گزارش ایران، ص 163، و همین دو خاطرات وخطرات ٰ ص 142
25. خاطرات و خطرات، ص 480 در ورود خود به خدمت رسمی گوید: «(ناصرالدین) شاه از من پرسید تو فرانسه می‌دانی؟ عرض کردم کمی «و در نوبتی دیگر که شاه او را آزمایش کرد، فرمودند اندکی! و سری تکان دادند. این اندکی نبود مگر جواب من که فرانسه را کمی می‌دانم و چهار ماه قبل گفته بودم قصدم این بود که از آن کتابها (شرح رولوسیون ) نخوانده ام، همان‌جا، ص 16- 170
26. همان‌جا، ص 140.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه