تاریخ معاصر
یک روز یک خاطره
- تاريخ معاصر
- نمایش از شنبه, 29 مرداد 1390 18:14
- بازدید: 4850
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 67، امرداد و شهریور 1390، رويه 13
قاسم پورکاشانی
سیزده ساله بودم که توی حیاط خانهمان در پل چوبی صدای تیر شنیدم. بیرون آمدم دیدم مردم به سوی میدان بهارستان دوانند. من نیز در خیل آنان، به آن سوی شتافتم. نزدیکیهای خیابان هدایت صدا رساتر و فاصله شلیکهاکمتر شد. اندکی بعد مسلسلوار شلیک میشد و صدای تیر، بند نمیآمد.
نبش خیابان بهارستان و فخرآباد دکهای قرار داشت که سالها پا برجا بود. تابلوی دکه، آبلیموی دست افشار شیراز بود.
کنار این دکه ایستاده بودم دیدم جوانی به زمین خورد و دیگر برنخاست. کشان کشان به حیاط مسجد فخرالدوله بردندش.
در این هنگام، جمعیتی سر در عقب جیپی نهاده بودند که خلاف جهت حرکت مردم پیش میرفت گویا جیپ ارتشی فرار میکرد و مردم قصد بازداشتنش را داشتند. توی جیپ را نگاه کردم افسری با لباس تمیز به سوی مردم تیر میانداخت. شاید قاتل جوان کشتهشده، همین افسر تمیز پوش و نازک بدن بود.
حدود ده دقیقه گذشت جیپ بازگشت. دیدم در عقب جیپ یک نظامی اسلحه را پر میکند و بدست افسر میدهد.
روز 31 تیر 1330 روزنامهها با عکس و تفصیلات نوشتند: ضامن کشتار سی تیر شاهپور محمدرضا بود. به عکس توی روزنامه نگاه کردم. جیپ همان جیپ بود و افسر همان افسربود.