یکشنبه, 02ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر روز 30 تیر - دکتر هوشنگ طالع

تاریخ معاصر

روز 30 تیر - دکتر هوشنگ طالع

 

رخداد 30 تیر - بخش یکم ـ استعفای دولت دکتر مصدق


طرح از مریم شمسایی

روز هفتم اردی‌بهشت ماه 1331 ، دوره‌ی هفدهم مجلس شورای ملی گشایش یافت و پس از تصویب اعتبارنامه‌ی بیش‌تر نمایندگان ، روز 14 تیر ماه اعلام آمادگی کرد . دکتر مصدق که چند روز پیش از مسافرت به لاهه بازگشته بود ، برپایه‌ی قرارداد پارلمانی ، از کار کناره گرفت و در سخن‌رانی که از رادیو پخش شد ، برای ادامه‌ی خدمت اعلام آمادگی کرد و افزود :1

چه این دولت سر کار باشد و چه نباشد ، محال است که دیگر وضع سابق تجدید شود و آب رفته به جوی باز آید ...

فردای آن روز (15 تیرماه) ، اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی در جلسه‌ی خصوصی ، به نخست‌وزیری دکتر محمد مصدق ، ابراز تمایل کردند . همان روز ، مجلس سنا در عریضه‌ای به شاه ، خواستار آن شد که فرمان نخست‌وزیری به نام دکتر مصدق صادر شود تا این که مجلس پس از تشکیل دولت و بررسی برنامه‌ی آن ، نظر خود را نسبت به آن اعلام دارد . اما دکتر مصدق ، همان روز گفت که پیش از ابراز تمایل مجلس سنا ، حاضر به پذیرش نخست‌وزیری نخواهد بود. دو روز بعد ، مجلس سنا با اکثریت ضعیف ، تمایل خود را نسبت به نخست‌وزیری دکتر مصدق اعلان کرد :2

نخست‌وزیر ، ابتدا به کمی رای سنا معترض بود و آن را برای قبول زمامداری کافی نمی‌دانست ، ولی پس از ملاقاتی که با هیات رییسه سنا به عمل آورد ، حاضر به قبول مسئولیت گردید .

حزب‎ پان‎ایرانیست، با توجه به تحولات داخلی و نیز بررسی جریان‎های خارجی، به این نتیجه رسید که روز‎های سختی در پیش خواهد بود. با توجه به این بررسی‎ها، در روز‎های میانی تیر ماه 1331، به افراد خود در سرتاسر کشور، دستور داد :3

در هر کجا که هستید، با دشمنان مصدق مبارزه کنید، با زبان ، با قلم ، با مشت، با تظاهرات ، با هر وسیله که می‎توانید، حمایت قاطع حزب را از برنامه‎های دکتر مصدق اعلام دارید.
بلشویک‎های مزدور ، نوکران بی‎آزرم انگلیس ، این دشمنان ایران و معاندین مصدق را منکوب کنید.

دکتر مصدق ، با توجه به ترکیب مجلس شورای ملی، رای اخیر مجلس سنا و جبهه‌بندی‌های جدید داخلی ، به این نتیجه رسید که در حال حاضر شاید مبارزه در جبهه‌ی داخلی ، سخت‌تر از مبارزه با استعمارگران خارجی است . از این‌رو ، برای پیش‌گیری از گزندهای احتمالی ، باید جبهه‌ی داخلی را نیرومندتر سازد . از این‌رو ، وی بر آن شد که مسئولیت اداره‌ی وزارت جنگ را برپایه‌ی قانون اساسی ، دولت عهده‌دار گردد و برای رویارویی با بحران برخاسته از محاصره‌ی اقتصادی ایران ، اختیاراتی از مجلس درخواست کند .
محمدرضا شاه پس از تغییر قانون اساسی در سال 1328 ، عنوان تشریفاتی فرماندهی کل قوا را به دست آورده بود . وی با بهره‌گیری از این عنوان تشریفاتی ، نیروهای مسلح را در اختیار گرفته بود . وزیران جنگ از زمان قدرت‌گیری رضاشاه ، از سوی شاه ، منصوب می‌شدند .
روز 25 تیرماه ، پس از یک گفت‌وگوی سه ساعته با شاه ، دکتر مصدق که نتوانسته بود موافقت وی را با گزینش وزیر جنگ از سوی نخست‌وزیر به دست آورد ، استعفا کرد . دکتر مصدق در این باره گفت :4

پس از مراجعت از لاهه که دولت می‌بایست به مجلس معرفی شود ، برای این که اختلاف دربار با دولت راجع به بعضی از اصول متمم قانون اساسی به صورت بارزی جلوه‌گر نشود ، چنین به نظر رسید که وزارت جنگ را این جانب عهده‌دار شوم ...
این بود که روز 25 تیر 1331 قبل از ظهر به پیشگاه ملوکانه شرفیاب شدم و این پیشنهاد را نمود که مورد موافقت قرار نگرفت و اعلی‌حضرت همایون شاهنشاهی ... فرمودند: پس بگویید من چمدان خود را ببندم و از این مملکت بروم .
چون هیچ وقت حاضر نمی‌شدم چنین کاری بشود ، فورا استعفا دادم و از جای خود حرکت کردم . ولی چون اعلی‌حضرت پشت در اتاق که بسته بود ایستادند و از خروج من ممانعت فرمودند ، این کار مدتی طول کشید . دچار حمله شدم و از حال رفتم و پس از بهبودی که اجازه‌ی مرخصی دادند ، فرمودند تا ساعت هشت بعدازظهر اگر از من به شما خبری نرسد ، آن وقت استعفای خود را کتبا بفرستید و چنان چه برای من پیش‌آمدی بکند ، از شما انتظار مساعدت دارم که عرض شد که به اعلی‌حضرت قسم یاد کردم و به عهد خود وفا دارم .

از آن جا که تا ساعت هشت ، آگاهی از سوی شاه به نخست‌وزیر نرسید ، دکتر محمد مصدق از سمت خود استعفا داد :5

پیشگاه مبارک اعلی حضرت همایون شاهنشاهی
چون در نتیجه‌ی تجربیاتی که در دولت سابق به دست آمده ، پیش رفت کار در این موقع حساس ایجاب می‌کند که پست وزارت جنگ را فدوی شخصا عهده‌دار شود و این کار ، مورد تصویب شاهانه واقع نشد . البته بهتر است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند . با وضع فعلی ممکن نیست مبارزه‌ای را که ملت ایران شروع کرده است ، پیروزمندانه خاتمه داد .
فدوی ـ دکتر مصدق
25 تیرماه 1331

متن استعفای دکتر مصدق ، از رادیو خوانده شد و در روزنامه‌ها به چاپ رسید. این خبر ، مردم را به هیجان آورد و تظاهرات در حمایت از دکتر مصدق از سوی حزب‌های ملی آغاز شد . بیش‌تر مغازه‌های شهر و به ویژه بازار تهران ، به حالت تعطیل درآمدند .
روز 26 تیرماه ، مجلس شورای ملی ، بدون حضور نمایندگان جبهه‌ی ملی و در نتیجه داشتن شمار لازم برای تشکیل و گرفتن تصمیم، به نخست‌وزیری احمد قوام اظهار تمایل کرد و شاه فرمان نخست‌وزیری را با لقب « جناب اشرف‌ » ، به نام وی صادر کرد .
احمد قوام، فردای آن روز، یعنی روز بیست و هفتم تیر ماه 1331، اعلامیه‎ای صادر کرد :6

ایران دچار دردی عمیق شده و با دارو‎های مخدر درمان‎پذیر نیست ...
باید ملت، هم‎کاری بی‎دریغ خویش را از من مضایقه ندارد تا بتوانم به این بیماری، علاج قطعی بدهم. مخصوصا در یک سال اخیر، موضوع نفت، کشور را به آتش کشیده است ... این همان موضوعی است که ابتدا من عنوان کردم ... بعضی، تصور می‎کردند اشاره در این مورد ، باعث سقوط حکومت من شده ... اما من ، از اقدام خود ، نادم نیستم.
زیرا جانشین آینده من جناب آقای مصدق السلطنه ، آن فکر را با سرسختی بی‎مانندی دنبال نمود و در مقابل هیچ فشاری ، از پای ننشست ... من هم به همان اندازه که از عوام فریبی در امور سیاسی بی‎زارم ، در مسایل مذهبی نیز از ریا و سالوس منزجرم . کسانی که به بهانه‎ی مبارزه با افراطیون سرخ، ارتجاع سیاه را تقویت نموده‎‎اند، لطمه‎ی شدید‎ی به آزادی وارد ساخته، زحمات بانیان مشروطیت را از نیم قرن به این طرف، به هدر داده‎اند.
من در عین احترام به تعالیم مقدسه‎ی اسلام ، دیانت را از سیاست ، دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد ...

اشتباه مرگ بار قوام ، بخش فرجامین اعلامیه‌ی او بود. در این بخش، خودکامگی و تحقیر مردم ، موج می‌زد و لحن برخورنده‌ی آن ، بر خشم مردم افزود . قوام در این اعلامیه گفته بود :7

... وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه‏‌ی من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم ، مانع بتراشند ، یا نظم عمومی را بر هم بزنند . این گونه آشوب‌گران ، با شدیدترین عکس‌العمل از طرف من روبرو خواهند شد ...
به عموم اخطار می‌کنم که دوره‌ی عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است . کشتی‌بان را سیاستی دگر آمد .
27/4/1331
رییس الوزرا ـ احمد قوام

در این میان ، احمد قوام چنان به موفقیت خود اطمینان داشت که از شاه خواسته بـود که بـا انحلال مجلس هفدهم موافقت کند و او نیز موافقت کرده بود .6
احمد قوام در باز گرداندن آذربایجان به ایران، همراه با ندادن نفت به روس‎ها، کار بزرگی انجام داد:8

قوام‎السلطنه ، زیرکانه روس‎ها را با دست به دست کردن کار آذربایجان و نفت، فریب داد تا کار تخلیه‎ی آذربایجان انجام گرفت.
باید انصاف داد که در این کار، سخت کامیاب شد و در این راه، به میهن خود ایران ، خدمت بزرگی کرد .

البته باید دانست که هر گاه روس‎ها در برابر تخلیه آذربایجان موفق شده بودند که امتیاز نفت شمال را به دست آوردند ، در آن صورت ملی کردن صنایع نفت در سرتاسر کشور در سال 1330 ، امر غیر ممکن بود. اما احمد قوام، با استادی و مهارت هر چه تمام‎تر:9

حریف مسکوی خود را در موقعیتی قرار داد که این حریف ، هر ورقی را بازی می‎کرد ، قوام دست بالایش را می‎آورد.
اگر روی نفت متمرکز می‎شد، آذربایجان را به عنوان یکی از اقمار احتمالی از دست می‎داد و اگر آذربایجان را می‎پایید، نفت را می‎باخت.

بسیاری از پژوهش‎گران و تاریخ نگاران بر این باورند که بدون «قوام»، آذربایجان از دست رفته بود.
فشار زیادی که برای حل غائله‎ی آذربایجان بر احمد قوام وارد شد ، او را به کلی فرسوده و پیر کرده بود. اما او بدون توجه به پند خواجه شیراز که «چون پیر شدی حافظ ، از میکده بیرون شو» ، خود را هنوز جوان «گود سیاست» می‎دانست.
او در حالی برای چندمین و آخرین بار ، کرسی نخست وزیری را پذیرفت که افزون بر فرسودگی و پیری ، بیمار بود و برای رهایی از گرمای تابستان ، از تهران بیرون رفت و در کاخ تابستانی وزارت امور خارجه در شمیران (پل رومی) ، مستقر شد.
بدین سان، او در فرجامین حضور سیاسی ، همه دست‎آورد و اندوخته‎ی گران قدر در حل غائله‎ی آذربایجان ، در معرض مخاطره و دست‎اندازی قرار داد.
بر پایه‎ی اسناد و مدارک موجود او حتا با آن نوشتار روان و تسلط کامل بر ادب فارسی ، تهیه‎ی اعلامیه اعلامیه‎ی روز 27 تیر ماه را به دیگران واگذار کرده بود.10

لحن فرجامین بخش اعلامیه‌ی قوام و منم منم کردن‌های او و تهدید مردم به واکنش تند و گفتن این جمله که « روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است » که بیش‌تـر بـه سخـن فـرمانده‌ نیروی اشغال‌گر می‌مانست تـا نخست‌وزیر کشور ، « نفت » ی بود که بر آتش شعله‌ور خشم مردم پاشیده شد .
لحن اعلامیه‌ی قوام، سخت به مردم برخورد و به مردم گران آمد و توفان خشم مردم ، دولت او را روز 30 تیر 1331 ، از بنیان کند .

 


بخش دوم ـ خیزش 30 تیر


طرح از مریم شمسایی

روز 26 تیرماه ، نمایندگان جبهه‌ی ملی در مجلس شورای ملی ، اعلام کردند :11

ما امضاکنندگان ذیل ، نمایندگان مجلس شورای ملی ، در تایید سوگندی که برای حفظ مبانی مشروطیت در مجلس شورای ملی یاد کرده‌ایم و به علت این که در شرایط فعلی ادامه نهضت ملی ، جز با زمامداری دکتر مصدق میسر نیست ، متعهد می‌شویم با تمام قوای خود و وسایل موجود از دکتر مصدق پشتیبانی نماییم
] اصغر [ پارسا ـ صفایی ـ ] مهندس احمد[ زیرک‌زاده ـ دکتر
] عبدالله [ معظمی ـ دکتر ] سیدعلی [ شایگان ـ دکتر ] مظفر [ بقایی ـ ] سید شمس‌الدین[ قنات‌آبادی ـ حسین مکی ـ ] سید جواد[ خلخالی ـ ] سید مهدی [ حاج سید جوادی ـ محمود نریمان ـ‌ ]سید ابوالحسن [ حایری‌زاده ـ] علی اصغر [ مدرس ـ ] نادعلی [ کـریمـی ـ ] سید مرتضی [ شبستری ـ ] احمد [ اخگر ـ ] سید محمدعلی[ انگجی ـ] سید ابراهیم [ میـلانـی ـ ] فخرالـدین [ فرزانه ـ مهندس ] کاظم [ حسیبی ـ ناصر قشقایی ـ خسرو قشقایی ـ ] سید باقر [ جلالی موسوی ـ ] محمدابراهیم [ شاپوری ـ مهندس ] سید احمد [ رضوی ـ یوسف مشار ـ ] حسین‌علی[ راشد ـ دکتر
] ابوالحسن[ ملکی ـ ] دکتر احمد [ ناظرزاده کرمانی ...

آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی نیز ، اعلامیه‌ای در پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق منتشر کرد . در این اعلامیه آمده بود :12

برادران عزیزم ... کوشش من و شما برادران مسلمان در قطع ریشه استعمار و برانداختن مظاهر و آثار استثمار ، به عنایات پروردگار می‌رفت که نتیجه قطعی خود را بخشیده و ایران را برای همیشه از شر اجانب رهایی بخشد ، ولی سیاستی که قرون متمادی دولت‌های مزدور را بر سر کار می‌آورد ، بالاخره حکومت دکتر مصدق را که بزرگترین سد راه خیانت خود می‌دانست ، بر کنار و درصدد برآمد عنصری را که در دامان دیکتاتوری و استبداد پرورش یافته و تاریخ حیات سیاسی او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملی حکم مرگ و قطع حیات سیاسی او را صادر کرده است ، برای چندمین بار بر مسند خدمتگزاران واقعی گمارد ...
احمد قوام باید بداند ، در سرزمینی که مردم رنجیده آن پس از سال‌ها رنج و تعب ، شانه از زیر دیکتاتوری کشیده‌اند نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دسته‌ جمعی تهدید نماید . من صریحا می‌گویم که بر عموم برادران مسلمان لازم است که در راه این جهاد اکبر کمر همت محکم بر بسته و برای آخرین مرتبه به صاحبان سیاست استعمار ثابت کنند که تلاش آن‌ها در به دست آوردن قدرت و سیطره‌ی گذشته محال است و ملت مسلمان ایران ، به هیچ یک از بیگانگان اجازه نخواهد داد که به دست مزدوران آزمایش شده ، استقلال آن‌ها پایمال ، و نام با عظمت و پرافتخاری را که ملت ایران در اثر مبارزه مقدس خود به دست آورده است ، مبدل به سرشکستگی شود ...

همان روز (بیست و ششم تیر ماه 1331) ، حزب پان ایرانیست ، با صدور اعلامیه‌ای در پشتیبانی از دولت ملی دکتر محمد مصدق ، اعلام داشت :13

ملت قهرمان ایران
تنها دکتر محمد مصدق را نخست‌وزیر قانونی ایران می‌داند
ما توطئه‌های دشمنان را در هم می‌کوبیم

هم‌میهنان ، رزمندگان دلیر حزب پان ایرانیست :
اجازه ندهید توطئه‌ی دشمنان که حاصل آن استعفای پیشوای مبارزات ملی ایران دکتر محمد مصدق از مقام نخست‌وزیری شد ، به بار نشیند .
سربازان از جان گذشته حزب پان ایرانیست . دوشادوش مردم شریف ایران ، نبرد را تا استقرار مجدد جناب آقای دکتر محمد مصدق در مقام نخست‌وزیری ادامه خواهند داد .
در این راه ، از جان خود گذشته‌ایم و مرگ را بر زندگی ذلت‌بار ترجیح می‌دهیم .
26 تیرماه 1331
کمیته عالی رهبری حزب پان ایرانیست

به دنبال اعلامیه‌ی کمیته عالی رهبری حزب پان ایرانیست ، پایگاه‌ها و سازمان حزب در تهران و دیگر شهرهای کشور ، بر تلاش خود برای رویارویی با خیانت آشکار دربار و هیات فاسد حاکمه ، افزودند .

پایگاه البرز ، به عنوان نیرومندترین یگان دانش‌آموزی کشور ، همراه با پایگاه‌های دیگر دانش‌آموزی ، مانند پایگاه دبیرستان مروی ، هدف ، دارالفنون ، پیرنیا ، فیروز بهرام ، ادیب ، رهنما و... ، دست‌اندرکار برنامه‌ریزی گسترده برای انجام تظاهرات همگانی ، میتینگ‌های موضعی ، چاپ و پخش اعلامیه ،‌ شعارنویسی بر روی دیوارها ، تظاهرات در گروه‌های 3- 2 نفره در درون اتوبوس‌ها و... شدند .
سازمان‌های جوانان ، بانوان ، کارمندان و اصناف حزب در تهران نیز ، همه‌ی افراد خود را برای شرکت در تظاهرات ، بسیج کردند و برنامه گسترده‌ای را تدارک دیدند .
هم‌چنین یگان کارگری حزب پان ایرانیست در تهران نیز دست اندرکار برنامه‌ریزی و اجرا شد . نشست همگانی مسئولان سندیکای ملی لکوموتیورانان راه آهن و سندیکای ملی کارگران دخانیات (وابسته به حزب پان‌ایرانیست) ، همراه با نمایندگان کارگران ملی سیلو ، بلورسازی و چیت‌سازی ، زمینه‌ی گسترده‌ای را برای حضور کارگران در تظاهرات علیه دولت قوام و پشتیبانی از دولت ملی دکتر مصدق ، فراهم آورد .
سازمان‌های حزب پان‌ایرانیست در شهرستان‏ها نیز ، با شتاب فراوان ، خود را بیش از پیش ، آماده‌ی شرکت در تظاهرات کردند .
حزب پان ایرانیست ، در سر تا سر خوزستان دارای تشکیلات گسترده‌ای بود، به گونه‌ای که تشکیلات در خوزستان دارای سرپرستی ویژه‌ی به خود بود . سرپرستی سازمان‌های حزب پان‌ایرانیست در خوزستان را ، شادروان دکتر حسین طبیب که در شهر اهواز مستقر بود ، به عهده داشت .
تشکیلات حزب در مشهد و دیگر شهرهای خراسان ، دارای گسترش زیادی بود . به گونه‌ای که تشکیلات حزب در مشهد که سرپرستی شهرستان‌های استان را نیز به دوش می‌کشید ، هفته‌نامه‌ای به نام « ندای خون » را با شمارگان زیادی منتشر می‌کرد .
با وجودی استواری تشکیلات حزب پان ایرانیست در شهر رشت ، قلب تپنده‌ی تشکیلات حزب در استان گیلان ، در شهر رودسر می‌زد . در هیچ کجای دیگر ، حزب دارای تشکیلات روستایی به گستردگی رودسر نبود .
در شهر زاهدان ، تنها تشکیلات موجود حزبی ، تشکیلات حزب پان‏ایرانیست بود که از اقبال خوبی در میان مردم ، برخوردار بود . امیر قاسم بهزادی مسئول تشکیلات ، با روشن‌بینی و پشتکار ، توانسته بود دفتر حزب پان ایرانیست در زاهدان را به مرکز گره‌گشایی و تظلم مردم بدل کند .
تشکیلات حزب پان ایرانیست در کرمانشاه نیز از گستردگی قابل توجهی برخوردار بود و در روز 30 تیر ، توانست ، نقش راهبری تظاهرات مردم را به عهده گیرد . حزب پان ایرانیست ، در قزوین دارای تشکیلات پهناوری بود و تشکیلات حزب، اتحادیه‌های کارگری و شهری مانند سندیکای ملی کارگران بافنده ، اتحادیه درشکه‌چی‌ها ، صنف قهوه‌چی ، نانوایان ، قصاب‌ها و ... را دربرمی‌گرفت . هم‌چنین تشکیلات حزب در روستاهای مهم قزوین مانند « شال » و « اسفرودین » ، زرشک و ... دارای شعبه‌های فعال و پرعضو بود .
دماوند نیز از مناطق نفوذ کامل حزب پان ایرانیست بود و در تظاهرات روز 30 تیر ، بسیاری از اعضای حزب در دماوند ، خود را به میدان بهارستان رسانیده بودند .
در شهرهای آذربایجان ، به ویژه در تبریز و رضاییه (ارومیه) ، حزب دارای تشکیلات منظم و گسترده بود . در بوشهر و بندرعباس نیز ، حزب دارای تشکیلات گسترده‌ای بود و با توجه به اداره‌کنندگان حزب، از نفوذ زیاد محلی برخوردار بود .
روزنامه باختر امروز درباره رویدادهای روز آدینه 27 تیرماه در برابر مجلس شورای ملی ، نوشت :14

در مقابل مجلس ، پلیس و سرباز ، جوانان میهن‌پرست ایرانی را به خاک و خون می‌کشند و کامیون‌ها بود که مرتبا از مجروحین پر می‌شد. جوان پان ایرانیست ، در حالی که در خون خود می‌غلتید و پلیس او را کشان کشان به طرف کامیون می‌برد ، فریاد می‌زد : زنده باد دکتر مصدق

روزهای بیست و هشتم و بیست و نهم تیرماه 1331 ، تظاهرات مردمی ، بیش‌تر اوج گرفت و با اعلام سازمان‌ها و حزب‌های سیاسی کشور برای برگزاری تظاهرات گسترده در روز 30 تیر ، همه در انتظار رویارویی سرنوشت‌ساز ، در این روز بودند . روز 29 تیر ، بازار و بیش‌تر مغازه‌های شهر بسته بود و همه جا سخن از روز 30 تیر بود . مردم ایران تصمیم داشتند که در این روز ، دوباره حاکمیت ملی را برقرار کنند و با در هم کوبیدن توطئه ، راه را برای برقراری دوباره‌ی دولت ملی دکتر مصدق ، هموار سازند .
باید گفت که اعلامیه‌ی آیت ‏الله‎سید ابوالقاسم کاشانی ، نقش ارزنده‌ای در پایداری مردم در روز 30 تیر داشت . گرچه متاسفانه ، وی با مخالفت با نهضت ملی و هم‌گامی با عاملان کودتای 28 امرداد 1332 ، همه‌ی دستآورد ملی ـ سیاسی سالیان دراز خود را از دست داد .

آیت‌الله کاشانی ، همراه با پدرش و گروه دیگری از مراجع بزرگ جهان تشیع، در میان رودان علیه سلطه‌ی بریتانیا بر این سرزمین اعلام جهاد کرده بود و خود نیز مسلحانه جنگیده بود .
در نبرد نخست جهانی ، برخلاف عنصر عرب که به نهضت لورنس پیوسته بودند و با راهبری انگلستان علیه عثمانی وارد جنگ شدند ، کردها و شیعیان در سرزمین میان‌رودان ، برابر سلطه‌ی بریتانیا در میان‌رودان ، درهم گامی و هم‌آوایی با هم ، وارد جنگ شدند .
در سال‌های بعد ، وی به حزب کبود به رهبری حبیب‌الله نوبخت پیوست و به دنبال دستگیری افراد حزب مزبور در سال 1323 از سوی نیروهای اشغال‌گر انگلیس در ایران ، به لبنان تبعید شد . پس از پایان جنگ دوم جهانی ، از تبعید به کشور بازگشت و استوار گام علیه سلطه‌ی سیاسی بریتانیا ، مبارزه را پی گـرفت . با آغاز خیزش مردم ایران برای ملی کردن صنایع نفت ، وی نیز به این نهضت پیوست و توانست با تکیه بر اعتبار دینی ـ ملی ـ سیاسی خود ، در این مبارزه ، نقش آفرین باشد . اما ، چرا پس از آن همه تلاش و کوشش برای بریدن نفوذ سیاسی ـ نظامی بریتانیا از این منطقه از جهان ، با عوامل کودتای 28 امرداد 1332 ، هم‌آوا شد ؟

 


پی‌نوشت‌ها

1 ـ جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و ... ـ ص 219
2 ـ همان ـ ص 220
3 ـ هفته‎نامه ندای پان‎ایرانیسم ـ شنبه 14 تیر ماه 1331 ـ شماره 35
4 ـ خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق ـ ص 259
5 ـ روزنامه‌های صبح و عصر 25 تیرماه 1331
6 ـ یادداشت‌های سیاسی سی‌ام تیر ماه 1331 ـ حسن ارسنجانی (پیرایه روزنامه بامشاد) 1339 / جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و ... ـ ص 223
7 ـ همان / همان ـ صص 224-223
8 ـ ما و بیگانگان (خاطرات سیاسی دکتر جهان شاهلو افشار ـ ص 169)
9 ـ جنگ جهانی در ایران ـ ص 392
10 ـ پاره‎ای بر این باورند که این اعلامیه، نوشته‎ی حسن ارسنجانی است و پاره‎ای، آن را نوشته‎ مخبر‎الدوله سپهر می‎دانند
11 ـ جنبش‎ ملی شدن صنعت نفت ایران ـ ص 225
12 ـ روزنامه کیهان ـ 26 تیرماه 1331
13 ـ از اسناد بایگانی نویسنده
14 ـ باختر امروز ـ شنبه 28 تیر 1331

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید