شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ تجزیه چکیده تاریخ تجزیه ایران - بخش هشتم - دکتر هوشنگ طالع

تاریخ تجزیه

چکیده تاریخ تجزیه ایران - بخش هشتم - دکتر هوشنگ طالع

برگرفته از تارنمای کاربرد

نام‌کتاب‌:چکیده‌ی‌تاریخ‌تجزیه‌ایران‌
مؤلف‌:دکترهوشنگ‌طالع‌
ناشر:سمرقند

بخش‌ هشتم‌
غوغای‌ جنگ‌ جهانی‌ نخست‌
(تلاش‌ در راه‌ وحدت‌)

سرانجام‌ روز سوم‌ اوت‌ 1914 میلادی‌ (11 امردادماه‌ 1293 خورشیدی‌)، نبردی‌ که‌ سال‌ها اروپاییان‌دست‌اندرکار تدارک‌ آن‌ بودند، آغاز شد.

در یک‌ سو، دولت‌های‌ بریتانیا، فرانسه‌ و روسیه‌ (اتحاد مثلث‌)، و در سوی‌ دیگر آلمان‌ و امپراتوری‌ اتریش‌ ـمجارستان‌، رو در روی‌ هم‌ صف‌ کشیده‌ بودند. رفته‌ رفته‌ دولت‌های‌ صربستان‌، رومانی‌، ایتالیا، ایالت‌ متحده‌،یونان‌، بلژیک‌، پرتقال‌ و چند کشور دیگر، به‌ “اتحاد مثلث‌” پیوستند و عثمانی‌ و بلغارستان‌ نیز به‌ صف‌ “اتحادمرکز” ملحق‌ شدند.
ایران‌ در این‌ جنگ‌ اعلان‌ بی‌طرفی‌ کرد. اما از آن‌جا که‌ دولت‌ ایران‌ دارای‌ قدرتی‌ نبود که‌ بتواند بی‌طرفی‌ راحفظ کند، خاک‌ کشور بدل‌ به‌ صحنه‌ی‌ نبردهای‌ سنگین‌ میان‌ نیروهای‌ عثمانی‌ با قوای‌ روس‌ و انگلیس‌ شد.شهرها و روستاهای‌ کشور زیر سم‌ ستوران‌ و چکمه‌ی‌ سربازان‌ بیگانه‌ لگدمال‌ شده‌ و دست‌ به‌ دست‌ می‌گشت‌.دولت‌ مرکزی‌ که‌ یارای‌ جلوگیری‌ از دخالت‌ بیگانگان‌ را نداشت‌، ناچار به‌ اعتراض‌ بسنده‌ می‌کرد.
سرانجام‌ آلمان‌ها نیز به‌ وسیله‌ی‌ جاسوسان‌ خود، وارد صحنه‌ی‌ نبردهای‌ ایران‌ شده‌ و پیروزی‌هایی‌ نیز به‌کف‌ آوردند. دخالت‌ آلمان‌ در صحنه‌های‌ پیکار بر سر ایران‌، بهانه‌ی‌ تازه‌ای‌ به‌ دست‌ روس‌ها برای‌ گسترش‌عملیات‌ داد. روسیان‌، نیروهای‌ تازه‌ نفسی‌ از راه‌ بندر انزلی‌ در خاک‌ ایران‌ پیاده‌ کرده‌ و تهران‌ را هدف‌ گرفتند.
در این‌ راستا، گروهی‌ از نمایندگان‌ مجلس‌ و رجال‌ کشور، به‌ قم‌ مهاجرت‌ کرده‌ و در آن‌جا “کمیته‌ی‌ دفاع‌ملی‌” را بنا نهادند. بخش‌ بزرگی‌ از نیروهای‌ ژاندارم‌ نیز که‌ از نظر سطح‌ سواد، تعلیمات‌ و تجهیزات‌، زبده‌ترین‌نیروهای‌ نظامی‌ ایران‌ به‌ شمار می‌رفت‌ و افسران‌ میهن‌پرست‌ زیادی‌ را در خود جای‌ داده‌ بود، بدین‌ کمیته‌پیوست‌. گروهی‌ که‌ در قم‌ اجتماع‌ کرده‌ بودند، برای‌ رهایی‌ کشور از سلطه‌ی‌ روس‌ و انگلیس‌، هم‌کاری‌ با آلمان‌را برگزیده‌ بودند. در آذرماه‌ 1294 (دسامبر 1915) نیروهای‌ کمیته‌ی‌ ملی‌ در قم‌ و همدان‌ از روس‌ها شکست‌خورد. به‌ دنبال‌ این‌ پیروزی‌، روس‌ و انگلیس‌، برپایه‌ی‌ یک‌ قرارداد محرمانه‌، موافقت‌ کردند که‌ منطقه‌ی‌بی‌طرف‌ قرارداد 1907، ضمیمه‌ی‌ منطقه‌ی‌ نفوذ انگلستان‌ شود و در برابر، روس‌ها مجاز باشند که‌ هر بخش‌ ازخاک‌ عثمانی‌ را که‌ اشغال‌ کردند، به‌ خاک‌ خود منضم‌ نمایند.
نبرد ایران‌، با دخالت‌ اندک‌ و گه‌گاه‌ ایرانیان‌ از سوی‌ حکومت‌ موقت‌ در کرمانشاه‌ و نیروهای‌ ژاندارم‌ ادامه‌داشت‌. در همین‌ اوان‌، دولت‌ مرکزی‌ زیر فشار خردکننده‌ی‌ روس‌ و انگلیس‌، نیروهای‌ ژاندارم‌ را منحل‌ کرد.بدین‌ سان‌، در شمال‌ کشور نیروی‌ قزاق‌ به‌ فرماندهی‌ افسران‌ روسی‌ و در جنوب‌ کشور، پلیس‌ جنوب‌ که‌ زیر نظرافسران‌ انگلیس‌ قرار داشت‌، به‌ نام‌ دولت‌ ایران‌ و به‌ هزینه‌ی‌ ملت‌ ایران‌، عمل‌ می‌کردند.
روز سیزدهم‌ فروردین‌ ماه‌ 1296 (2 آوریل‌ 1917)، نیروهای‌ اشغالگر روس‌ و انگلیس‌، آخرین‌ هسته‌های‌مقاومت‌ ایرانیان‌ را درهم‌ شکسته‌ و در کرمانشاه‌ به‌ یکدیگر پیوستند. آنان‌، نیروهای‌ عثمانی‌ را از بخش‌های‌بزرگی‌ از ایران‌ رانده‌ و کشور را به‌ اشغال‌ خود درآوردند. در این‌ میان‌، دولت‌ مرکزی‌ که‌ حیطه‌ی‌ نفوذش‌ به‌درون‌ دروازه‌های‌ تهران‌ محدود شده‌ بود، چونان‌ شبحی‌ به‌ حیات‌ خود ادامه‌ می‌داد.
روز پانزدهم‌ مارس‌ 1917 میلادی‌ (24 اسفندماه‌ 1295 خورشیدی‌)، با استعفای‌ تزار نیکلای‌ دوم‌ وخودداری‌ برادرش‌ “گرانددوک‌ میشل‌”، از پذیرفتن‌ تاج‌ و تخت‌، امپراتوری‌ روسیه‌ فرو پاشید. ایرانیان‌ ازفروپاشی‌ نظام‌ جبار روسیه‌، غرق‌ در سرور و شادمانی‌ شدند. با انتشار خبر فروپاشی‌ امپراتوری‌ ، ارتش‌ اشغالگرروسیه‌ در ایران‌، از هم‌ پاشید و به‌ صورت‌ فرار شروع‌ به‌ عقب‌نشینی‌ کرد. اما، در آن‌ لحظه‌های‌ زودگذر، کسی‌نمی‌توانست‌ تصور کند که‌ حکومت‌ جانشین‌ آن‌، با خشونت‌ و ستم‌گری‌ بیشتری‌ هدف‌ها و سیاست‌ تجاوز وتوسعه‌ی‌ ارضی‌ تزارها را دنبال‌ خواهد کرد.
در ماه‌ ژوئیه‌ 1917 (تیرماه‌ 1296). حکومت‌ پرنس‌لووف‌، جای‌ خود را به‌ حکومت‌ موقت‌ کرنسکی‌ داد.حکومت‌ کرنسکی‌ با دست‌ زدن‌ به‌ اصلاحات‌ اقتصادی‌، به‌ جنگ‌ با آلمان‌ ادامه‌ داد. اما ارتش‌ روسیه‌ در نبردگالیسی‌ (Galicie)شکست‌ سختی‌ را متحمل‌ شد. در این‌ فرآیند، ارتش‌ آلمان‌ به‌ داخل‌ خاک‌ روسیه‌ نفوذ کرد.
لنین‌ که‌ سال‌ها در تبعید به‌ سر می‌برد، با آلمان‌ها به‌ توافق‌ رسید. وی‌ متعهد شد که‌ در برابر کمک‌ آلمان‌ها،در صورت‌ دست‌ یافتن‌ به‌ حکومت‌، به‌ طور یک‌جانبه‌ ترک‌ مخاصمه‌ کرده‌ و مطامع‌ ارضی‌ آنان‌ را برآورده‌ سازد.از این‌ روی‌، دولت‌ آلمان‌ وی‌ را با یک‌ قطار ویژه‌ از مناطق‌ اشغالی‌ عبور داده‌ و وارد خاک‌ روسیه‌ کرد. لنین‌ دراندک‌ مدت‌ با بهره‌گیری‌ از حمایت‌های‌ همه‌ جانبه‌ی‌ آلمان‌ها، نارضایی‌ مردم‌ از جنگ‌ و شکست‌ فاحش‌حکومت‌ موقت‌ در نبرد گالیسی‌ (Galicie) برابر ارتش‌ رایش‌ دوم‌ ، قدرت‌ را در روسیه‌ قبضه‌ کرد.
روز هفتم‌ نوامبر 1917 (16 آبان‌ 1296)، بلشویک‌ها با کودتا، حکومت‌ کرنسکی‌ را سرنگون‌ کردند. دراین‌ روز، نیروهای‌ کودتاگر مرکب‌ از ملوانان‌ و سربازان‌، مراکز حساس‌ پتروگراد، پایتخت‌ روسیه‌ را اشغال‌ کرده‌ وسران‌ حکومت‌ را بازداشت‌ نمودند.
گرچه‌ به‌ صورت‌ ظاهر، تغییرات‌ بنیادین‌ در روسیه‌ انجام‌ گرفت‌، اما نفس‌ دیکتاتوری‌ در درون‌ و سیاست‌تجاوز و گسترش‌ ارضی‌ نسبت‌ به‌ بیرون‌، تغییری‌ نیافت‌. بدین‌ سان‌، “دیکتاتوری‌ شاهزادگان‌ و اشراف‌” به‌ عنوان‌پر طمطراق‌ “دیکتاتوری‌ پرولتاریا” تبدیل‌ گشت‌ و اتحاد شوروی‌ تا آخرین‌ روز فروپاشی‌، از سیاست‌ امپراتوری‌روسیه‌ که‌ بر پایه‌ی‌ منشور توسعه‌ و گسترش‌ ارضی‌ “پتر” بنا شده‌ بود، پیروی‌ کرد.

مردم‌ اران‌ و قفقاز، از متلاشی‌ شدن‌ امپراتوری‌ تزارها، بهره‌ جسته‌ و از روسیه‌ اعلام‌ جدایی‌ کردند. اما ازبخت‌ بد، در ایران‌ حکومتی‌ وجود نداشت‌ که‌ بتواند تکیه‌گاه‌ مبارزات‌ رهایی‌بخش‌ مردم‌ مزبور قرار گیرد. دخالت‌عثمانی‌ها و سپس‌ انگلیس‌ها در قفقاز، فرصت‌ تاریخی‌ مردم‌ اران‌ و قفقاز را برای‌ رهایی‌ از قید و بندهای‌استعمار و پیوند دوباره‌ با “سرزمین‌ مادر”، عقیم‌ گذارد و سرانجام‌ با قدرت‌ گرفتن‌ بلشویک‌ها، مبارزه‌ی‌ مزبور،به‌ مسلخ‌ کشانیده‌ شد.

با وجودی‌ که‌ نیروهای‌ آلمان‌ در جبهه‌های‌ جنگ‌ سرپا بودند، امپراتوری‌ آلمان‌ از درون‌ فرو پاشید. امپراتوربه‌ کشور هلند پناهنده‌ شد و در این‌ فرآیند، حکومت‌ جدید آلمان‌ که‌ به‌ “جمهوری‌ وایمار” معروف‌ گشت‌، روزیازدهم‌ نوامبر 1918 میلادی‌ (19 آبان‌ ماه‌ 1297 خورشیدی‌) تقاضای‌ متارکه‌ی‌ جنگ‌ را کرد. در پی‌ آن‌،متحدان‌ آلمان‌ نیز تسلیم‌ شدند و بدین‌ سان‌، آتش‌ جنگ‌ جهانی‌ نخست‌ فرو نشست‌. به‌ دنبال‌ تسلیم‌ نیروهای‌”اتحاد مرکز”، پیروزمندان‌ برای‌ تعیین‌ سرنوشت‌ شکست‌خوردگان‌ و تقسیم‌ مرده‌ ریگ‌ آنان‌ در قصر ورسای‌(حومه‌ی‌ پاریس‌) گرد آمدند.
دولت‌ ایران‌، زیر فشار ملیون‌ و افکار عمومی‌ مردم‌ و با توجه‌ به‌ فروپاشی‌ امپراتوری‌ خونخوار و ستمگرروس‌، نمایندگانی‌ به‌ عنوان‌ دادخواهی‌ و اعاده‌ی‌ وضع‌ درباره‌ی‌ سرزمین‌های‌ غارت‌ شده‌ وسیله‌ی‌ امپراتوری‌روس‌ و عثمانی‌، به‌ کنفرانس‌ صلح‌ ورسای‌ فرستاد. هم‌زمان‌، گروه‌هایی‌ از مردم‌ سرزمین‌های‌ تجزیه‌ شده‌ی‌خوارزم‌ و ماوراءالنهر، نخجوان‌ و...، تومارهایی‌ به‌ کنفرانس‌ مزبور فرستاده‌ و خواستار الحاق‌ به‌ سرزمین‌ مادری‌،یعنی‌ ایران‌ شدند. حتا مردم‌ بخارا و برخی‌ مناطق‌ دیگر، هیأت‌هایی‌ برای‌ پی‌گیری‌ امر وحدت‌ به‌ “ورسای‌”،گسیل‌ داشتند .

تقاضای‌ اهالی‌ نخجوان‌ در الحاق‌ به‌ ایران‌
روز نهم‌ اردیبهشت‌ ماه‌ 1298 خورشیدی‌ (30 آوریل‌ 1919 میلادی‌) تمامی‌ مردم‌ شهر نخجوان‌ در برابرکنسولگری‌ ایران‌ اجتماع‌ کردند. آن‌ها با فریاد زنده‌ باد شاهنشاه‌ ایران‌، زنده‌ باد دولت‌ ایران‌، پاینده‌ باد ولیعهدجوان‌ بخت‌ ایران‌، تقاضای‌ تابعیت‌ ایران‌ و الحاق‌ به‌ وطن‌ اصلی‌ خود را نمودند. تظاهرات‌ مردم‌ نخجوان‌چندین‌ روز به‌ درازا کشید.
اهالی‌ نخجوان‌، رییسان‌ حکومت‌ محلی‌، رییس‌ قشون‌ محلی‌، کلیه‌ی‌ محترمین‌ و وجوه‌ اهالی‌ با ارسال‌ 12فقره‌ تلگراف‌ به‌ دولت‌ ایران‌، شاه‌، سفرای‌ خارجه‌، رئیس‌جمهور آمریکا، انجمن‌ صلح‌ ورسای‌ و غیره‌، تقاضای‌الحاق‌ به‌ ایران‌ را کرده‌ و همه‌ جا متذکر شدند که‌ اصلا ایرانی‌نژاد و مسلمان‌ بوده‌ و 92 سال‌ است‌ به‌ زور از خاک‌ایران‌، جدا شده‌اند .
دولت‌ موقت‌ محلی‌ نخجوان‌، متشکل‌ از کلبعلی‌خان‌ رییس‌ قشون‌ و سلطان‌اف‌ رییس‌ حکومت‌، حاج‌حسینعلی‌ قربان‌اف‌ رییس‌ ستاد قشون‌ و چند نفر از متنفذین‌ و کلیه‌ی‌ اعضای‌ شورای‌ ملی‌، با امضای‌قطعنامه‌ای‌ خود را تابع‌ ایران‌ و ایرانی‌نژاد معرفی‌ و یک‌ هیأت‌ نمایندگی‌ مرکب‌ از شیخ‌ عبدالجبار بکتاش‌،مهدیقلی‌خان‌ دیاربکری‌، حاج‌ سیدباقر حیدرزاده‌، حسین‌آقا نوروز آزاده‌ را تعیین‌ و به‌ تبریز اعزام‌ داشتند.آنان‌، ضمن‌ نامه‌ی‌ بسیار شورانگیز و مهیج‌ خطاب‌ به‌ ایرانیان‌ و اظهار تأثر از این‌ که‌ 92 سال‌ به‌ حکم‌ زور ازبرادران‌ خود دوریم‌، به‌ عنوان‌ نیل‌ به‌ آرزوهای‌ دیرینه‌ تقاضای‌ الحاق‌ به‌ وطن‌ اصلی‌ خود ایران‌ را نمودند.
در اوایل‌ اردیبهشت‌، نمایندگان‌ آن‌ها به‌ تبریز آمدند و از طرف‌ دولت‌ ایران‌، آقای‌ علی‌ هیأت‌ به‌ عنوان‌نماینده‌ به‌ نخجوان‌ اعزام‌ شد. شخص‌ دیگری‌ نیز به‌ نام‌ “مصدق‌ دیوان‌” از طرف‌ دولت‌، نماینده‌ رسمی‌ درنخجوان‌ بود. “اما در این‌ قضیه‌ انگلیس‌ها باطناً مخالف‌ و مایل‌ نبودند ایران‌ اراضی‌ از دست‌ رفته‌ خود را بازپس‌گیرد. زیرا در این‌ صورت‌ ممکن‌ بود از طرف‌ دول‌ دیگر ]شرکت‌کننده‌ در انجمن‌ صلح‌ ورسای‌[ موضوع‌بلوچستان‌ منتزع‌ شده‌ از ایران‌ نیز مطرح‌ مذاکره‌ قرار گیرد. سرانجام‌ انگلیس‌ها در انجمن‌ صلح‌ نگذاشتند ایران‌کاری‌ صورت‌ دهد و این‌ قضیه‌ هم‌ از بین‌ رفت‌”.

تقاضای‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ (اران‌) درباره‌ی‌ فدراسیون‌ با ایران‌
در این‌ میان‌، مردم‌ اران‌ نیز خواستار وحدت‌ دوباره‌ با ایران‌ شدند. گرچه‌ در آن‌ زمان‌، یک‌ صد و شش‌ سال‌از جدایی‌ می‌گذشت‌، اما پیوندهای‌ دیرین‌ هم‌ چنان‌ پابرجا بود.
هیأت‌ نمایندگی‌ آذربایجان‌ (اران‌) که‌ به‌ انجمن‌ صلح‌ ورسای‌ آمده‌ بود، گفتگوهای‌ مفصلی‌ را با هیأت‌اعزامی‌ ایران‌ انجام‌ داد. آن‌ها، خواستار پیوندهای‌ همه‌جانبه‌ بودند. حتا در یک‌ مورد به‌ نمایندگان‌ ایران‌ اظهارداشته‌ بودند: “مقصود ما این‌ است‌ که‌ آذربایجان‌ استقلال‌ داخلی‌ داشته‌ باشد. قوه‌ی‌ مقننه‌ و ادارات‌ و مسایل‌داخلی‌ از خود داشته‌ باشد. در مسایل‌ خارجی‌ و قشون‌ و گمرگ‌ و پست‌ و تلگراف‌ و طرق‌ و شوارع‌ و سکه‌ و این‌قبیل‌ امور با ایران‌ اشتراک‌ داشته‌ باشد...”.
نصرت‌الدوله‌ وزیر امور خارجه‌ دولت‌ وقت‌ ایران‌ ، چکیده‌ی‌ خواسته‌های‌ نمایندگان‌ جمهوری‌ آذربایجان‌(اران‌) را ضمن‌ نامه‌ای‌ به‌ زبان‌ فرانسه‌ برای‌ طرح‌ در انجمن‌ صلح‌ پاریس‌، تسلیم‌ لرد کرزن‌ وزیر امور خارجه‌ی‌بریتانیا کرد.
1. حدود آذربایجان‌ قفقاز که‌ طی‌ ادعانامه‌ای‌ که‌ توسط هیأت‌ اعزامی‌ آذربایجان‌ به‌ کنفرانس‌ صلح‌ ارائه‌شده‌، در نقشه‌های‌ ضمیمه‌، یک‌ بار برای‌ همیشه‌، از روسیه‌ تحت‌ هر نوع‌ حکومت‌ باشد، جدا می‌شود.
2. جمهوری‌ آذربایجان‌ که‌ از 28 مه‌ 1918 م‌ 6] خرداد 1297 خورشیدی‌[ تأسیس‌ شده‌ است‌ به‌ عنوان‌جمهوری‌ مستقل‌ و آزاد شناخته‌ خواهد شد و پایتخت‌ آن‌ باکو خواهد بود. رئیس‌ جمهور انتخاب‌ خواهد شد ودارای‌ مجلس‌ خواهد بود که‌ از طریق‌ قوانین‌ ارگانیک‌ که‌ توسط مجلس‌ مؤسسان‌ آذربایجان‌ تدوین‌ شده‌، اداره‌خواهد شد. دولت‌ آذربایجان‌ درصدد تشکیل‌ این‌ مجلس‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ رأی‌ عمومی‌ انتخاب‌ خواهد شد.
3. جمهوری‌ دموکراتیک‌ آذربایجان‌ که‌ در همسایگی‌ کشور شاهنشاهی‌ ایران‌ قرار دارد، با آن‌ کشور ارتباطسیاسی‌ ـ اقتصادی‌ خواهد داشت‌، به‌ شکل‌ یک‌ کنفدراسیون‌ که‌ اساس‌ و شکل‌ و نحوه‌ اجرای‌ آن‌ تهیه‌ خواهدشد که‌ بعداً به‌ رأی‌ مجلس‌ هر دو کشور ارائه‌ خواهد شد. ولی‌ از هم‌ اکنون‌ اعلان‌ می‌شود که‌ روابط خارجی‌ این‌دو کشور مشترک‌ خواهد بود.
4. برای‌ رسیدن‌ به‌ اهداف‌ فوق‌ (1 و 2) جمهوری‌ آذربایجان‌ به‌ کمک‌ واقعی‌ بریتانیای‌ کبیر احتیاج‌ دارد تااستقلال‌ خودش‌ را بشناساند و نگه‌ دارد و برای‌ اینکه‌ از هرگونه‌ خدشه‌ مصون‌ بدارد و بتوانند مانند ایران‌ قوای‌سیاسی‌، اقتصادی‌، فرهنگی‌ و نظامی‌ خودش‌ را توسعه‌ دهد.
وثوق‌الدوله‌ نخست‌وزیر نیز در تهران‌ کوشید تا دولت‌ انگلستان‌ را به‌ شناسایی‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ (اران‌)و تشکیل‌ کنفدراسیونی‌ از سوی‌ دو کشور ایران‌ و آذربایجان‌ (اران‌)، تشویق‌ کند. سرپرسی‌ کاکس‌ وزیر مختاربریتانیا در تهران‌ در تلگرافی‌ که‌ در یازدهم‌ ژانویه‌ 1920 (20 دی‌ 1299 خورشیدی‌) پیرو تلگراف‌ ششم‌ژانویه‌ (16 دی‌) به‌ وزیر خارجه‌ی‌ کشور مزبور مخابره‌ کرد، از قول‌ وثوق‌الدوله‌ نوشت‌: “.. اتحاد آذربایجان‌ باایران‌ نه‌ تنها به‌ تفکر پان‌تورانیستی‌ یکی‌ شدن‌ دو آذربایجان‌ تحت‌ حمایت‌ و سرپرستی‌ ترکیه‌ خاتمه‌ خواهدداد بلکه‌ به‌ حل‌ مسأله‌ی‌ کنترل‌ آتی‌ قسمت‌ جنوبی‌ دریای‌ “خزر” نیز به‌ نحوی‌ که‌ مطلوب‌ ایران‌ و بریتانیای‌ کبیرباشد، کمک‌ خواهد کرد. اما، دولت‌ بریتانیا برای‌ مسکوت‌ گذاردن‌ طرح‌ مسأله‌ی‌ وحدت‌ دوباره‌ی‌ ایران‌، به‌ویژه‌ در منطقه‌ی‌ قفقاز ، از هیچ‌گونه‌ کارشکنی‌ خودداری‌ نکرد. زیرا بیم‌ آن‌ داشت‌ که‌ مردم‌ افغانستان‌،مکران‌ و بلوچستان‌ نیز مانند مردم‌ اران‌ و خوارزم‌ و فرارود، خواستار وحدت‌ دوباره‌ گردند.

تقاضای‌ مردم‌ سرخس‌ در الحاق‌ به‌ ایران‌
به‌ دنبال‌ فروپاشی‌ امپراتوری‌ روس‌، در کنار مردمان‌ دیگر، اهالی‌ شهر سرخس‌ کهنه‌ نیز خواستار بازگشت‌به‌ سرزمین‌ مادر شدند. در این‌ راستا نیروهایی‌ نیز از سوی‌ دولت‌ ایران‌ به‌ آن‌جا فرستاده‌ شد. اما انگلیس‌ها مانع‌گردیدند. محمدتقی‌ بهار می‌نویسد:
“.. دولت‌ انگلیس‌ میل‌ داشت‌ در خوارزم‌ و ترکستان‌ و ماوراءالنهر نیز دولت‌هایی‌ به‌ نام‌ “ترکمنستان‌” درخوارزم‌ و “تاجیکستان‌” در بخارا و “ازبکستان‌” در سمرقند به‌ وجود آید. به‌ یاد دارم‌ اوقاتی‌ که‌ در نتیجه‌ی‌مراجعه‌ی‌ اهالی‌ بلاد سرحدی‌ مشرق‌ به‌ دولت‌ ایران‌، عده‌ای‌ از قوای‌ چریک‌ خراسانی‌، سرخس‌ روس‌ را تصرف‌کرده‌ بودند. من‌ با سرپرسی‌ کاکس‌ وزیر مختار انگلیس‌ ]در ایران‌[ ملاقات‌ کردم‌. مشارالیه‌ می‌گفت‌ که‌ دولت‌ایران‌ باید سرخس‌ روس‌ را تخلیه‌ کند و ابداً پیرامون‌ تعرض‌ به‌ حاکمیت‌ همسایه‌ی‌ شرقی‌ نگردد، زیرا مامی‌خواهیم‌ در آن‌جا، دولتی‌ به‌ نام‌ “ترکمنستان‌” ایجاد کنیم‌.
انگلیس‌ها نتوانتسند، برنامه‌ی‌ کشورسازی‌ خود را در سرزمین‌های‌ خوارزم‌ و فرارود پی‌ گیرند، امابلشویک‌ها پس‌ از تسلط بر این‌ مناطق‌، نقشه‌ی‌ انگلستان‌ را به‌ مورد اجرا گذاردند.
انگلیس‌ها، از این‌که‌ هنوز پس‌ از گذشت‌ دهه‌های‌ بسیار، بانگ‌ وحدت‌خواهی‌ از دو سوی‌ مرزهای‌ تجزیه‌ به‌گوش‌ می‌رسید، سخت‌ یکه‌ خوردند. آن‌ها احساس‌ کردند که‌ در صورت‌ “اعاده‌ی‌ وضع‌” و پیوند دوباره‌ی‌سرزمین‌های‌ مزبور با ایران‌، ممکن‌ است‌ مردم‌ افغانستان‌، مکران‌ و بلوچستان‌ نیز به‌ فکر وحدت‌ افتاده‌ و در این‌فرآیند، تلاش‌های‌ کشور مزبور برای‌ تضعیف‌ ایران‌ و ایجاد حایلی‌ به‌ دور هندوستان‌، بر باد رود. انگلیس‌ها به‌بهانه‌ی‌ این‌ که‌ ایران‌ به‌ طور مستقیم‌ در جنگ‌ شرکت‌ نداشت‌، از حضور نمایندگان‌ ایران‌ و دیگر نمایندگانی‌ که‌خواستار پیوند دوباره‌ با ایران‌ بودند، به‌ کنفرانس‌ صلح‌ ورسای‌، جلوگیری‌ کردند.
با وجود حمایت‌ هیأت‌ نمایندگی‌ آمریکا برای‌ حضور هیأت‌ ایرانی‌ در انجمن‌ صلح‌، دولت‌ انگلستان‌ به‌شدت‌ با این‌ امر مخالفت‌ کرد و سرانجام‌ هیأت‌ ایران‌ که‌ با عدم‌ حمایت‌ لازم‌ دولت‌ وثوق‌الدوله‌ روبرو بود، ازشرکت‌ در جلسات‌ مأیوس‌ شد و تقاضاهای‌ خود را در کتابچه‌ای‌ منتشر کرده‌ و در اختیار هیأت‌های‌شرکت‌کننده‌ گذارد. این‌ تقاضا در سه‌ بخش‌ سیاسی‌، اقتصادی‌ و قضایی‌ تنظیم‌ گردیده‌ بود.
در بخش‌ سیاسی‌، ایران‌ خواستار لغو فوری‌ قرارداد 1907، برچیده‌ شدن‌ بساط مستحفظان‌ و گاردهای‌مسلح‌ سفارت‌خانه‌ها و کنسولگری‌های‌ خارجی‌ و نیز استرداد سرزمین‌هایی‌ بود که‌ “طی‌ قرن‌ نوزدهم‌ به‌ زور ازایران‌ گرفته‌ شده‌ است‌...این‌ سرزمین‌ها شامل‌ ایالات‌ مرو، خیوه‌، ترکستان‌ و هفده‌ شهر قفقاز بود که‌ طی‌ دودوره‌ جنگ‌های‌ ایران‌ و روس‌ از ایران‌ منتزع‌ شده‌ بود. به‌ این‌ ترتیب‌ سرحدات‌ ایران‌ به‌ صورتی‌ درمی‌آمد که‌ درابتدای‌ قرن‌ 19 وجود داشته‌ است‌. در غرب‌ هم‌ تقاضا شده‌ بود، ایالات‌ کردستان‌ و موصل‌ و دیار بکر ضمیمه‌ی‌خاک‌ ایران‌ گردد و رود فرات‌ سرحد غربی‌ ایران‌ شناخته‌ شود...”
در بخش‌ اقتصادی‌، ایران‌ خواستار پرداخت‌ غرامت‌ خسارات‌ و تلفاتی‌ شد که‌ از سوی‌ نیروهای‌ متخاصم‌ به‌سرزمین‌ و مردم‌ ایران‌ وارد گردیده‌ بود. در بخش‌ قضایی‌، ایران‌ خواستار الغای‌ کاپیتولاسیون‌ و برچیده‌ شدن‌محاکم‌ کارگذاری‌، در ارتباط با رسیدگی‌ به‌ جرایم‌ خارجیان‌ بود.
در این‌ زمان‌، انگلیس‌ها سرگرم‌ گفتگو و پرداخت‌ رشوه‌ به‌ وثوق‌الدوله‌، نخست‌وزیر ایران‌ بودند. آن‌ها در آن‌لحظات‌ حساس‌ که‌ ملت‌ ایران‌ خواستار باز پس‌گیری‌ سرزمین‌های‌ از دست‌ رفته‌ بود، مردی‌ را یافتند که‌ به‌خاطر چند لیره‌ حاضر شد که‌ استقلال‌ ایران‌ را دو دستی‌ تقدیم‌ انگلیس‌ها کند. تاریخ‌ ایران‌ نام‌ وی‌ را از یادنخواهد برد. وثوق‌الدوله‌، با عدم‌ حمایت‌ لازم‌ از هیأت‌ نمایندگی‌ ایران‌، یکی‌ از بزرگترین‌ بخت‌های‌ تاریخی‌ این‌ملت‌ را به‌ چند سکه‌ی‌ طلا فروخت‌.
انگلستان‌ فاتح‌ اصلی‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ به‌ شمار می‌رفت‌. بزرگ‌ترین‌ رقیب‌ انگلستان‌ در اروپا، یعنی‌امپراتوری‌ آلمان‌، فرو پاشیده‌ بود و رقیب‌ بزرگ‌ آن‌ در آسیا، یعنی‌ امپراتوری‌ تزاری‌ نیز به‌ سرنوشت‌ امپراتوری‌آلمان‌ دچار شده‌ بود.
انتشار خبر قرارداد محرمانه‌ی‌ وثوق‌الدوله‌ ـ کاکس‌ (Sir Percy Cox)وزیرمختار دولت‌ انگلستان‌ درتهران‌، توفانی‌ از خشم‌ عمومی‌ را برانگیخت‌. مردم‌ ایران‌، هم‌دل‌ و هم‌آوا، این‌ قرارداد را رد کردند. دولت‌های‌آمریکا و فرانسه‌ نیز که‌ از زیاده‌خواهی‌های‌ دولت‌ انگلستان‌ به‌ تنگ‌ آمده‌ بودند، از مردم‌ ایران‌ جانبداری‌ کردند.
دولت‌ ایالات‌ متحده‌، درخواست‌ بریتانیا را مبنی‌ بر حمایت‌ از منافع‌ کشور مزبور رد کرد. سفارت‌ آمریکا درتهران‌، روز 19 سپتامبر 1919 (27 شهریور 1298) ضمن‌ بیانیه‌ای‌ اعلام‌ داشت‌: “در کنفرانس‌ صلح‌ ورسای‌،مساعی‌ صادقانه‌ نمایندگان‌ دولت‌ آمریکا برای‌ این‌که‌ هیأت‌ نمایندگی‌ ایران‌ بتواند فرصتی‌ برای‌ اظهار مطالب‌خود به‌ دست‌ آورد و مسأله‌ی‌ ایران‌ مطرح‌ و مورد مذاکره‌ قرار گیرد، به‌ نتیجه‌ نرسید و این‌ امر باعث‌ تعجب‌دولت‌ آمریکا شد که‌ چرا از جانب‌ هیچ‌ دولت‌ دیگری‌ با آن‌ دولت‌ مساعدت‌ نشد و دولت‌ ایران‌ از نمایندگان‌ خودپشتیبانی‌ ثمربخشی‌ ننموده‌ است‌. اکنون‌ معلوم‌ می‌شود که‌ علت‌ این‌ رویه‌، انعقاد قراردادی‌ است‌ که‌ ایران‌ را اززمره‌ی‌ دول‌ دارای‌ استقلال‌ و حاکمیت‌ محو می‌نماید.”


پی‌نوشت‌های‌ بخش‌ هشتم‌
ـ این‌ قرارداد، پس‌ از فروپاشی‌ نظام‌ تزاری‌، وسیله‌ی‌ حکومت‌ بلشویگی‌ نائل‌ شد.
بر پایه‌ی‌ قرارداد سری‌، به‌ دولت‌ روسیه‌ اجازه‌ داده‌ شد که‌ در منطقه‌ی‌ مربوط به‌ خود، نیروی‌ قزاق‌ را به‌ وجود آوردو فرماندهی‌ آن‌ را به‌ دست‌ گرفته‌ و هزینه‌های‌ آن‌ را جز بدهی‌های‌ گذشته‌ و آینده‌ی‌ دولت‌ ایران‌ محسوب‌ نموده‌ و به‌ نام‌قیم‌ دولت‌ ایران‌، به‌ هر نحوی‌ که‌ مقتضی‌ بداند از قوای‌ مزبور بهره‌ گیرد. افزون‌ بر آن‌، دولت‌ روسیه‌ اجازه‌ یافت‌ در شمال‌منطقه‌ بی‌طرف‌، از کرمانشاه‌ تا بروجرد، کاشان‌، تربت‌ حیدریه‌، تبس‌ و بخشی‌ از قاین‌ تا جام‌ (با خرز)، خواف‌ و سرخس‌نیروههای‌ خود را به‌ جلو آورد.
- رایش‌ دوم‌، در سال‌ 1871 (1250 خورشیدی‌) از سوی‌ بیسمارک‌ صدراعظم‌ آلمان‌ پایه‌گذاری‌ شد و با تسلیم‌آلمان‌ در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ در سال‌ 1918 (1297 خورشیدی‌) فروپاشید.
- هفتم‌ نوامبر برابر است‌ با 25 اکتبر به‌ گاه‌شماری‌ یولیان‌ روسی‌. از این‌ روی‌، بلشویک‌ها از کودتای‌ مزبور که‌ درماه‌ نوامبر انجام‌ شده‌، به‌ عنوان‌ “انقلاب‌ اکتبر” نام‌ می‌بردند.
- پس‌ از فروپاشی‌ اتحاد شوروی‌ در سال‌ 1991 میلادی‌ (1370 خورشیدی‌)، دولت‌ فدراسیون‌ روسیه‌ به‌ صورت‌رسمی‌ اعلام‌ کرد که‌ از تعقیب‌ اجرای‌ منشور پتر، دست‌ برداشته‌ است‌.
- جمهوری‌ وایمار (Weimarer Republik). پس‌ از تسلیم‌ آلمان‌ در جنگ‌ جهانی‌ نخست‌، مجمع‌ قانون‌اساسی‌ آلمان‌ در 11 اوت‌ 1919 (20 امرداد 1298 خورشیدی‌) در شهرک‌ وایمار تشکیل‌ گردید. مجمع‌ مزبور، هندادجمهوری‌ را برای‌ آلمان‌ برگزید. با پیروزی‌ ناسیونال‌ سوسیالیست‌ها در انتخابات‌ سرتاسری‌ آلمان‌ در سال‌ 1933 (1312خورشیدی‌) و گزینش‌ آدلف‌ هیتلر به‌ عنوان‌ صدراعظم‌، به‌ عمر جمهوری‌ وایمار پایان‌ داده‌ شد.
- پیمان‌ صلح‌ با آلمان‌ در ورسای‌ (Versailles) روز 1919/6/28 (6 تیر ماه‌ 1298). با اتریش‌ در سنت‌ژرمن‌(Saint - German) روز /9/10 1919 (18 شهریور ماه‌ 1298) . با مجارستان‌ در ترینون‌ (Trainon) روز 1920/6/4(14 تیر ماه‌ 1299) . با بلغارستان‌ در نویی‌ (Neuilly) روز 1919/11/27 (5 آذر ماه‌ 1298) و با عثمانی‌ در سور (Sevres)روز 1920/8/10 (19 مرداد ماه‌ 1299)
ـ تزارها و تزارها ـ ص‌ 19
ـ گرگانی‌، منشور ـ رقابت‌ روسیه‌ و انگلیس‌ در ایران‌ ـ مؤسسه‌ مطبوعاتی‌ عطایی‌ ـ چاپ‌ نخست‌ ـ تهران‌1368 ـ ص‌ 80
ـ همان‌
ـ همان‌ منبع‌ ـ ص‌ 81
ـ همان‌
- پیش‌ از خرداد ماه‌ 1297 خورشیدی‌ (مه‌ 1918 میلادی‌)، نام‌ آذربایجان‌ و آذری‌ در منطقه‌ی‌ قفقاز، کاربردنداشت‌.
پیش‌ از اسلام‌، نام‌ این‌ ناحیه‌ آلبانیا یا آلبانیای‌ قفقاز بود. پس‌ از اسلام‌، رفته‌رفته‌ نام‌ آران‌ جای‌ آلبانیا را گرفت‌.روس‌ها پس‌ از استیلا بر قفقاز، به‌ تحقیر، ساکنان‌ نژاده‌ و والا تبار سرزمین‌ اران‌ (آران‌) یا آلبانیای‌ قفقاز را “تاتارهای‌قفقاز” نامیدند. این‌ اصطلاح‌ در دوران‌ استیلای‌ روسیه‌ی‌ تزاری‌ بر قفقاز- چه‌ در نوشته‌های‌ روسیان‌ و چه‌ در نوشته‌های‌اروپاییان‌ - برای‌ مردم‌ اران‌ به‌ کار گرفته‌ می‌شد.
در درازای‌ تاریخ‌، از عهد اساطیری‌، مراد از “آذربایجان‌” (آذرآبادگان‌، آذربایگان‌ و...)، یکی‌ از استان‌های‌ مهم‌ ایران‌بود که‌ در جنوب‌ رود ارس‌، قرار داشته‌ و دارد.
به‌ دنبال‌ فروپاشی‌ امپراتوری‌ روسیه‌، مردمان‌ قفقاز با هویت‌ تاریخی‌ خود به‌ پا خاستند. مردمان‌ اران‌ نیز در پی‌نامی‌ برای‌ سرزمین‌ خود بودند تا از ننگ‌ “تاتار” بودن‌ برهند. از این‌ روی‌ و برای‌ زنده‌ کردن‌ پیوندهای‌ دیرین‌ و دیرپا،متوجه‌ی‌ سرزمین‌ مادر شدند و در این‌ راستا، از میان‌ مناطق‌ نام‌آور ایران‌ چونان‌ خراسان‌، فارس‌ و ... ، نام‌ آذربایجان‌ راکه‌ نزدیک‌ترین‌ استان‌ به‌ آنان‌ بود بر سرزمین‌ خود نهادند.
گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر سرزمینی‌ که‌ پیش‌ از آن‌ هرگز این‌ نام‌ را نداشت‌ و اقبال‌ عمومی‌ مردم‌ از گزینش‌ این‌ نام‌،نمایان‌گر میل‌ درونی‌ آن‌ مردمان‌ به‌ ایجاد یگانگی‌ با دیگر ایرانیان‌ و سرزمین‌ مادر بود.
مردم‌ قفقاز به‌ دنبال‌ اعلام‌ استقلال‌، خواست‌ خود را مبنی‌ بر ایجاد فدراسیون‌ با ایران‌ به‌ انجمن‌ صلح‌ ورسای‌ اعلام‌کردند. اما چنان‌ که‌ می‌دانیم‌، یورش‌ بلشویک‌ها به‌ قفقاز، امکان‌ عملی‌ شدن‌ فدراسیون‌ با ایران‌ را از میان‌ برد. به‌ دنبال‌فروپاشی‌ اتحاد شوروی‌، مردم‌ اران‌ در سرمای‌ سخت‌ زمستان‌، شناکنان‌ از آب‌های‌ سرد ارس‌ گذشتند و خود را به‌ ایران‌رسانیدند. آن‌ها فریاد می‌زدند: “آذربایجان‌ بیراولسون‌- تبریز، مرکز اولسون‌” (آذربایجان‌ یگانه‌ گردد- تبریز مرکز آن‌گردد). این‌ مردمان‌، نیک‌ می‌دانستند که‌ تبریز، مرکز یکی‌ از مهم‌ترین‌ استان‌های‌ ایران‌ است‌. آنان‌ در این‌ راستا،خواست‌ وحدت‌طلب‌ و یگانگی‌جویی‌ خود را این‌گونه‌ ابراز می‌داشتند.
در راستای‌ خواست‌ یگانی‌ مردم‌ اران‌ با ایران‌، وثوق‌الدوله‌ نخست‌وزیر در نامه‌ای‌ به‌ لردکرزن‌ وزیر امور خارجه‌ی‌بریتانیا درباب‌ مسأله‌ی‌ قفقاز و به‌طور کلی‌ مسأله‌ی‌ جمهوری‌ آذربایجان‌ به‌طور ویژه‌، می‌نویسد: “... این‌ ارتباط ]ارتباطمیان‌ ایران‌ و اران‌[ به‌ قدری‌ است‌ که‌ حتی‌ به‌ خود اجازه‌ دادند از این‌ نام‌ ]آذربایجان‌ [استفاده‌ کنند تا جدایی‌ خودشان‌را از امپراتوری‌ سابق‌ روسیه‌ مدلل‌ سازند. (نصرت‌الدوله‌، مجموعه‌ی‌ مکاتبات‌، اسناد، خاطرات‌. سند شماره‌ -63 ص‌170)
از سوی‌ دیگر، گروهی‌ نیز در این‌ میان‌ می‌خواستند مقاصد دیگری‌ را از این‌ نام‌گذاری‌، برآورده‌ سازند. چنان‌ که‌این‌ نام‌گذاری‌ برای‌ “ترک‌های‌ عثمانی‌ که‌ قصد داشتند از این‌ پایگاه‌ نه‌ فقط آذربایجان‌ ـ یعنی‌ شمال‌ غرب‌ ایران‌ ـ که‌بخش‌هایی‌ از آسیای‌ میانه‌ را نیز به‌ دست‌ آورده‌ و امپراتوری‌ جدیدی‌ تحت‌ عنوان‌ “توران‌” برپا دارند، فرصت‌ گران‌بهایی‌ بود”. (کاوه‌ بیات‌، آذربایجان‌ در موج‌ خیر تاریخ‌ ـ ص‌ 9)
هنگامی‌ که‌ بلشویک‌ها بر این‌ خطه‌ دست‌ یافتند، نه‌ تنها نام‌ نوظهور آذربایجان‌ بلکه‌ بسیاری‌ دیگر ازخصوصیات‌... را حفظ کردند. در واقع‌ جمهوری‌ جدید آذربایجان‌ شوروی‌ در استراتژی‌ کلی‌ بلشویک‌ها، همان‌ نقشی‌ رابر عهده‌ گرفت‌ که‌ در استراتژی‌ کلی‌ پان‌ ترکیست‌های‌ عثمانی‌ بر عهده‌ داشت‌...” (همان‌ ـ ص‌ 14)
آقای‌ محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ (از فعالان‌ حزب‌ دموکرات‌ در تهران‌ و مدیر روزنامه‌ ایران‌ نو، ارگان‌ حزب‌ مزبور و ازبنیان‌گذاران‌ حزب‌ مساوات‌) گفته‌ می‌شود از زمره‌ی‌ کسانی‌ است‌ که‌ نام‌ “آذربایجان‌” را بر خطه‌ی‌ اران‌ نهادند. وی‌ درتوجیه‌ تاریخی‌ گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ اران‌، می‌نویسد:
اسم‌ این‌ قوم‌ ]بدون‌ تردید مقصود وی‌ سرزمین‌ است‌[، نه‌ آران‌ است‌، نه‌ شیروان‌ و نه‌ مغان‌، تنها آذربایجان‌ است‌.این‌ معنی‌ یا تعبیر نه‌ آن‌ است‌ که‌ بعد از انقلاب‌ روسیه‌ و بعد از ظهور هوس‌ استقلال‌ پیدا شده‌ بلکه‌ قبلا نیز موجود بوده‌است‌. 35 سال‌ قبل‌ 1264] خورشیدی‌ ـ 1885 میلادی‌[ در دارالفنون‌ پطروگراد طلاب‌ مسلمان‌ که‌ از بادکوبه‌ و گنجه‌ وایروان‌ رفته‌ بودند و بر روی‌ اساس‌ ملیت‌ ]؟€[ جمعیتی‌ تشکیل‌ دادند آن‌ را “جمعیت‌ آذربایجان‌” نامیدند و هر ساله‌ یک‌جشن‌ و مسامره‌ در پایتخت‌ روس‌ تشکیل‌ داده‌ (مسامره‌ گاردن‌ پارتی‌) و آن‌ را لیله‌ آذربایجان‌ موسوم‌ نمودند...”(روزنامه‌ آذربایجان‌ ـ چاپ‌ باکو ـ شماره‌ 152 ـ 7 رجب‌ 1377 برابر با 18 فروردین‌ 1298 / 8 آوریل‌ 1919)
هرگاه‌ این‌ قول‌ آقای‌ رسول‌ زاده‌ را بپذیریم‌ و قبول‌ کنیم‌ که‌ طلاب‌ مسلمان‌ بادکوبه‌ و گنجه‌ و ایروان‌ در پایتخت‌روس‌، انجمنی‌ درست‌ کرده‌ و هر ساله‌ جشنی‌ به‌ نام‌ آذربایجان‌ برپا می‌کردند، از یک‌ سو تایید برداشت‌ نویسنده‌ ازمساله‌ است‌ و از سوی‌ دیگر رد ادعاهایی‌ نادرستی‌ است‌ که‌ از آن‌ روز آغاز شده‌ و تا امروز ادامه‌ دارد:
تایید برداشت‌ نویسنده‌ است‌، زیرا دانشجویان‌ مزبور که‌ به‌ دلیل‌ استیلای‌ درازمدت‌ امپراتوری‌ تزاری‌ اصلیت‌ خودرا فراموش‌ کرده‌ بودند، در پی‌ هویتی‌ بودند تا از عنوان‌ سخیف‌ “تاتار” بگریزند. از این‌ روی‌ چنان‌ چه‌ گفته‌ شد، در میان‌نام‌ سه‌ استان‌ بزرگ‌ ایران‌، یعنی‌ خراسان‌، پارس‌ و آذربایجان‌، نام‌ اخیر را که‌ بیش‌تر به‌ گوش‌هایشان‌ آشنا بود و در اثرحضور هزاران‌ آذربایجانی‌ در خطه‌ی‌ اران‌ ، این‌ نام‌ را برگزیدند.
اما، نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ آذربایجان‌، نامی‌ است‌ دیرین‌ و دیرپا. پیشینه‌ی‌ آن‌ را دستکم‌ در دو هزار سال‌ پیش‌ ویا بیشتر می‌توان‌ پی‌ گرفت‌. آیا این‌ که‌ گروهی‌ اندک‌ در سال‌ 1264 خورشیدی‌ (1885 میلادی‌)، نام‌ آذربایجان‌ را برانجمن‌ خود نهاده‌اند، بنیان‌ تاریخی‌ و مبنای‌ توجیهی‌ برای‌ نامیدن‌ خطه‌ی‌ اران‌ به‌ نام‌ آذربایجان‌ می‌شود؟
اسماعیل‌ خان‌ زیادخان‌ اوف‌ و شاهزاده‌ همایون‌ میرزا، نمایندگانی‌ بودند که‌ حکومت‌ بادکوبه‌ در آغاز کار به‌ تهران‌گسیل‌ داشت‌. استدلال‌ زیادخان‌ اوف‌ در مورد گزینش‌ نام‌ آذربایجان‌ بر خطه‌ی‌ اران‌، شنیدنی‌ است‌. او می‌گوید:
“قفقازیه‌ فعلا به‌ چهار قسمت‌ متمایز تقسیم‌ شده‌ است‌: اولا، آذربایجان‌ قفقاز با گنجه‌ و توابع‌، پایتخت‌
بادکوبه‌ و ...”
“پرسش‌ شد: آیا چه‌ سابقه‌ای‌ برای‌ این‌ وجود دارد که‌ قسمت‌ اول‌ را آذربایجان‌ نام‌ نهادید. در حالی‌ که‌ تا حال‌آذربایجان‌ جز به‌ ایالت‌ مهم‌ ایران‌ اطلاق‌ نمی‌شده‌ و اصرار در تسمیه‌ی‌ مزبور برای‌ چیست‌؟
جواباً اظهار داشتند: از نقطه‌ نظر تاریخی‌ چون‌ که‌ بادکوبه‌ در قدیم‌ معبد آتش‌ پرستان‌ بوده‌ و کلمه‌ی‌ آذر از آن‌مشتق‌ است‌ به‌ این‌ علت‌ این‌ نام‌ را برای‌ مملکت‌ جدید التاسیس‌ خود اختیار نموده‌ایم‌.
مجدداً پرسیده‌ شد، بر فرض‌ این‌ که‌ بادکوبه‌ معبد آتش‌ پرستان‌ بوده‌ باشد و علاقه‌ به‌ این‌ کلمه‌ داشته‌ باشید، چه‌اصراری‌ دارند که‌ کلمه‌ی‌ آذربایجان‌ را انتخاب‌ کنند. در حالی‌ که‌ می‌توان‌ آذرستان‌ بنامند... .
آقای‌ اسمعیل‌ خان‌ ]زیادخان‌ اوف‌[ در جواب‌ گفتند این‌ بد حرفی‌ نیست‌ و در آینده‌ باید در این‌ زمینه‌ صحبت‌کرد...”. (روزنامه‌ ایران‌ ـ شماره‌ 411 ـ غره‌ رجب‌ 1337 / 12 حمل‌ 1298 12] فروردین‌ 1298 خورشیدی‌[
در سال‌ 1270 خورشیدی‌ 1891] میلادی‌[، سلطان‌ اوف‌ در روزنامه‌ی‌ کشکول‌ چاپ‌ باکو در یک‌ مقاله‌ طنز آمیزمی‌نویسد: “در گفتگوی‌ دو مسلمان‌ قفقازی‌ یکی‌ از دیگری‌ می‌پرسد، ملیت‌ تو چیست‌؟ می‌گوید ترک‌ و مسلمانم‌.می‌پرسد عثمانی‌؟ می‌گوید، خیر، بی‌جانلی‌. می‌پرسد، سرزمین‌ بی‌جانان‌ کجاست‌؟ پاسخ‌ می‌دهد، آن‌ سوی‌ ارس‌ موطن‌آذری‌هاست‌ و این‌ سو نیز سرزمین‌ بی‌جان‌ها. خلاصه‌ی‌ کلام‌ آن‌ که‌ نتیجه‌ می‌گیرند چرا مشکل‌ را با ترکیب‌ آن‌ دو، یعنی‌آذربایجان‌، حل‌ و فصل‌ نکنند؟€” (کاوه‌ بیات‌ ـ آذربایجان‌ در موج‌ خیز تاریخ‌ ـ ص‌ 6 و 7)
سال‌ها بعد، محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ که‌ متوجه‌ نادرستی‌ کار شده‌ بود، بر اثر تاثر دایمی‌ خود، “از سو تفاهماتی‌ که‌در افکار عمومی‌ ایرانیان‌ پیدا شده‌ است‌” به‌ سید حسن‌ تقی‌زاده‌ می‌نویسد: “... اگر بالای‌ سر ما حکومت‌ مقتدر ایرانی‌وجود می‌داشت‌، روس‌ها به‌ این‌ سهولت‌ نمی‌توانستند وارد بادکوبه‌ شوند و نه‌ در قفقاز این‌ همه‌ فجایع‌ را می‌توانستندمرتکب‌ گردند”. وی‌ در ادامه‌ می‌نویسد: هر نوع‌ “... خط حرکتی‌ در آذربایجان‌ قفقازیه‌ (یا به‌ تعبیر شما که‌ مناسب‌دیده‌اید “اران‌”)، ضروری‌ و اصلح‌ باشد، بیان‌ کرده‌ و خاطرنشان‌ می‌سازم‌ که‌ ... با کمال‌ خلوص‌ نیت‌ و اطمینان‌ خاطرمنتظر دریافت‌ دستورات‌ شما هستم‌”. (مجله‌ آینده‌ ـ فروردین‌ ـ اردیبهشت‌ ـ 1367 ـ سال‌ چهارم‌ ـ شماره‌ 1 و 2 ـ ص‌57).
اما، راستی‌ چرا امثال‌ محمد امین‌ رسول‌ زاده‌ها، نام‌ تاریخی‌ آن‌ سرزمین‌ را به‌ دست‌ فراموشی‌ سپردند و با جعل‌تاریخ‌ و بافتن‌ “آسمان‌ و ریسمان‌” در این‌ کار پیشگام‌ شدند. تنها انگیزه‌، خدمت‌ به‌ امیال‌ جهانگیری‌ حکومت‌ عثمانی‌بود؟ یا “بحران‌ هویت‌”؟ گرچه‌ طرفداران‌ “پان‌ ترکیسم‌” و سپس‌ حکومت‌ شوروی‌ و اکنون‌ پس‌ ماندگان‌ هر دو، در پی‌بهره‌گیری‌ نامشروع‌ از این‌ نام‌گذاری‌ بوده‌ و هستند. اما مردم‌ اران‌ برای‌ گریز از عنوان‌ ناصواب‌ تاتار قفقازی‌ که‌ بر آن‌نهاده‌ شده‌ بود، خود را محق‌ می‌دانستند که‌ به‌ سرزمین‌ مادر ملتجی‌ گردند.
ـ سند شماره‌ 61 ـ نصرت‌ الدوله‌ فیروز ـ مجموعه‌ی‌ مکاتبات‌، اسناد و ... ص‌ 168 ـ 166
ـ همان‌ ـ سند شماره‌ 62 ـ ص‌ 168 و 169
نصرت‌الدوله‌ در یادداشت‌ رسمی‌ که‌ راجع‌ به‌ دعاوی‌ اراضی‌ ایران‌ تسلیم‌ لرد کرزن‌ نمود و متن‌ کامل‌ آن‌ در سندشماره‌ی‌ 140 اسناد فوق‌ آمده‌، خط مرزی‌ جدید میان‌ ایران‌ و قفقاز را چنین‌ ترسیم‌ کرده‌ بود:
این‌ خط از آرارات‌ بزرگ‌ شروع‌ شده‌ و از خطالرأس‌ کوهستان‌های‌ مرزی‌ چنان‌ رد خواهد شد که‌ ناحیه‌ی‌ شارور درآن‌ سوی‌ مرز ایران‌ قرار گیرد. سپس‌ در امتداد قله‌ کوه‌های‌ دارآلاگوز (آلاگوزتنگ‌) و قراباغ‌ ]قرداباغ‌؟ [پیش‌ خواهد رفت‌به‌ نحوی‌ که‌ سرتاسر حوضه‌ی‌ رود ارس‌ منضم‌ به‌ خاک‌ ایران‌ گردد.
خط مرزی‌ جدید سپس‌ از دهکده‌ آفتالو که‌ آغازه‌ی‌ دشت‌ مقابل‌ است‌ به‌ خط مستقیم‌ متوجه‌ دهکده‌ قراقویون‌ (میش‌سیاه‌) خواهد شد که‌ در ملتقای‌ رودخانه‌های‌ کر و ارس‌ قرار دارد و امتداد این‌ رودخانه‌ را تا مصب‌ آن‌ در دریای‌ خزردنبال‌ خواهد کرد.
- کمالی‌، حبیب‌الله‌ - استعمار انگلیس‌ در ماورای‌ قفقاز (-1921 1918)- برپایه‌ی‌ اسناد محرمانه‌ی‌ وزارت‌خارجه‌ی‌ بریتانیا- مؤسسه‌ چاپ‌ و انتشارات‌ وزارت‌ امور خارجه‌- چاپ‌ اول‌ 1376، ص‌ 219
- ... ممتاز الملک‌ از صاحبان‌ منصبان‌ وزارت‌ امور خارجه‌ و مدت‌ها در قفقاز نماینده‌ی‌ سیاسی‌ دولت‌ ایران‌ بود وبه‌ واسطه‌ی‌ حسن‌ سلوک‌ و هم‌زبانی‌ با مردم‌ قفقاز ، به‌ هنگام‌ انقلاب‌ بلشویکی‌ چون‌ مردم‌ قفقاز نمی‌خواستند ازانقلابی‌ها تبعیت‌ کنند و تمایل‌ داشتند که‌ به‌ ایران‌ ملحق‌ شوند، تقاضا کردند که‌ ممتازالملک‌ از طرف‌ دولت‌ ایران‌ به‌والی‌گری‌ قفقاز انتخاب‌ شود. ولی‌ دولت‌ وقت‌ که‌ در برابر خارجی‌ها، کاسه‌ گرم‌تر از آش‌ بود، روی‌ خوش‌ نشان‌ نداد...”(نامه‌ای‌ از مرتضی‌ خان‌ ممتاز الملک‌ و حاشیه‌ای‌ بر آن‌- پارسا تویسرکانی‌ - مجله‌ وحید- شماره‌ -35 از 15 شهریور تا15 مهر 1353 - ص‌ 71 - 70)
“... حدود سنه‌ 316 ]قمری‌ 1277 خورشیدی‌[ ، وقتی‌ که‌ پس‌ از طی‌ سه‌ روز مسافرت‌ از تبریز با چاروادار در آخرین‌منزل‌ که‌ در قریه‌ی‌ “سوجا” نزدیک‌ “جلفا” باشد، خوابیدم‌. از اهالی‌ آن‌ جا شنیدم‌ که‌ یکی‌ گفت‌ وقتی‌ به‌ آن‌ طرف‌ ارس‌یعنی‌ خاک‌ قفقازیه‌ رفته‌ بود در دهی‌ به‌ اسم‌ “یاجی‌” نزدیک‌ رود ارس‌، روزی‌ دیدم‌ که‌ جمعی‌ از اهالی‌ قریه‌ در میدان‌ ده‌دور هم‌ نشسته‌اند و چند نفر پیر مرد در میدان‌ نهال‌ چنار کاشته‌اند و هر روز مراقبت‌ و آبیاری‌ می‌کنند. پس‌ روزی‌ به‌آن‌ها گفت‌، عمو چرا این‌ همه‌ زحمت‌ به‌ خودتان‌ می‌دهید. این‌ چنارها سال‌ها می‌خواهد که‌ درخت‌ تناور سایه‌دار شود وشما با این‌ سن‌ و سال‌ ، رشد و بزرگی‌ آن‌ها را نمی‌بینید. پیرمردها گریه‌ کردند و گفتند: پسر ، ما از خدا همین‌ قدر عمرمی‌خواهیم‌ که‌ این‌ چنارها بلند و تناور شوند و این‌ جاها باز ملک‌ ایران‌ گردد. ماموران‌ مالیاتی‌ ایران‌ این‌ جا برای‌ جمع‌]آوری‌[ مالیات‌ بیایند و ما قادر به‌ ادای‌ دین‌ مالیاتی‌ خود نباشیم‌ و آن‌ مامورها، پاهای‌ ما را به‌ این‌ چنارها بسته‌ و شلاق‌بزنند...” (زندگی‌ طوفانی‌ ـ خاطرات‌ سید حسین‌ تقی‌ زاده‌ ـ به‌ کوشش‌ عزیزالله‌ علی‌زاده‌ ـ نشر فردوس‌ ـ تهران‌ 1379 ـص‌ 28 ـ 27 )
- بهار، محمدتقی‌ - تاریخ‌ مختصر احزاب‌ سیاسی‌ ایران‌: انقراض‌ قاجاریه‌ (دو جلد)- چاپ‌ سوم‌- انتشارات‌ امیرکبیر -1363 -1375 جلد نخست‌- ص‌ 26
- تزارها و تزارها- ص‌ 19
- تاریخ‌ روابط خارجی‌ ایران‌ ـ ص‌ 358
این‌ بیانیه‌ وسیله‌ی‌ علی‌ قلی‌خان‌ مشاورالملک‌ در اسفند 1298 خورشیدی‌ (فوریه‌ 1919 میلادی‌) در پاریس‌ آماده‌ شده‌و به‌ چاپ‌ رسید. متن‌ انگلیسی‌ این‌ لایحه‌ نیز موجود است‌. عنوان‌ فرانسه‌ی‌ آن‌ عبارت‌ است‌ از:
Requete Adresse par la Gouvernement Persan, a la Confrence des Perliminaires de paixa Paris a fin d'ettre Admis a y Participer, Paris, Fevrier 1919.
ـ همان‌ ـ ص‌ 359
این‌ مساله‌ را روس‌ها، پس‌ از گذشت‌ سال‌ها، در دیدار قوام‌السلطنه‌ از مسکو دوباره‌ مطرح‌ کردند: “.. آن‌گاه‌ ژنرالیسم‌]استالین‌[ با اشاره‌ به‌ کتابی‌ که‌ در برابرش‌ بود گفت‌: بعد از جنگ‌ اول‌ بین‌المللی‌ هیأت‌ اعزامی‌ ایران‌ در پاریس‌تقاضاهایی‌ بر ضد منافع‌ شوروی‌ ]؟€[ کرد و نشان‌ داد که‌ سیاست‌ دولت‌ ایران‌ در آن‌وقت‌، نسبت‌ به‌ ما خصمانه‌ بوده‌است‌...” (از سخنان‌ قوام‌السلطنه‌ در مجلس‌ شورای‌ ملی‌، پیرامون‌ گزارش‌ سفر به‌ مسکو)
“... چنان‌که‌ در سال‌ 1919 در کنفرانس‌ پاریس‌، یادداشتی‌ از سوی‌ دولت‌ ایران‌ به‌ زمامداری‌ صمصام‌السلطنه‌، به‌ امضای‌مشاورالملک‌ وزیر امور خارجه‌ی‌ وقت‌ تسلیم‌ گردید و تقاضا شده‌ بود که‌ آذربایجان‌ شوروی‌ ]؟€[ با شهرهای‌ بادکوبه‌ وترکمنستان‌ شوروی‌ با شهرهای‌ عشق‌آباد و مرو و ایروان‌ و غیره‌ به‌ ایران‌ واگذار گردد...”. (از پاسخ‌ وزارت‌ امور خارجه‌ی‌شوروی‌ به‌ یادداشت‌ دوم‌ ایران‌- 9 اسفند 1324 (28 فوریه‌ 1964)
- تاریخ‌ روابط خارجی‌ ایران‌ ـ ص‌ 361


بیانیه‌ی‌ دولت‌ ایران‌ به‌ کنفرانس‌ پاریس‌

آقای‌ رییس‌، آقایان‌ نمایندگان‌ کنفرانس‌ صلح‌ پاریس‌: دولت‌ ایران‌ برای‌ موفقیت‌ به‌ این‌ منظور که‌ درکنفرانس‌ دارای‌ نماینده‌ شده‌ و شرکت‌ در عملیات‌ داشته‌ باشد، به‌ مراتب‌ عالیه‌ عدالت‌پروری‌ زمامداران‌کنفرانس‌ صلح‌ مراجعه‌ می‌نماید.

بیان‌ مقدمه‌
برای‌ تشخیص‌ و مداقه‌ی‌ صحیح‌ در وضعیات‌ ایران‌ لازم‌ است‌ که‌ به‌ طور اختصار وقایعی‌ را که‌ در آن‌مملکت‌ قبل‌ از حدوث‌ جنگ‌ عالم‌گیر جریان‌ یافته‌ مجملا بیان‌ گردد.
در آخر قرن‌ هیجدهم‌، روسیه‌ متعاقب‌ توسعه‌ اراضی‌ و بسط متصرفات‌ خویش‌، از طرف‌ قفقازیه‌ همسایه‌ی‌مملکت‌ ایران‌ گشت‌ و مطابق‌ همان‌ سیاست‌ امپریالیست‌ (جهانگیرانه‌) عملیات‌ وی‌ معطوف‌ به‌ غصب‌ واستیلای‌ اراضی‌ ایران‌ بود. در ابتدای‌ قرن‌ 19 روسیه‌ بهانه‌ای‌ برای‌ اعلان‌ جنگ‌ با ایران‌ به‌ دست‌ آورد و مملکت‌ایران‌ دلیرانه‌ از خود دفاع‌ کرد، لیکن‌ به‌ واسطه‌ی‌ تفوق‌ و کثرت‌ قوه‌ی‌ روسیه‌، ایران‌ مغلوب‌ شد و قسمتی‌ ازاراضی‌ وی‌ را روسیه‌ منتزع‌ ساخت‌. دولت‌ روس‌ به‌ این‌ موفقیت‌ قناعت‌ نکرد و پس‌ از چند سال‌ دیگر، مجدداً به‌ایران‌ حمله‌ نمود و باز هم‌ یک‌ قسمت‌ عمده‌ از اراضی‌ ملکی‌ ایران‌ را ربوده‌ و این‌ دفعه‌ غرامت‌ سنگینی‌ هم‌مطالبه‌ کرد. متعاقب‌ این‌ فتح‌ ثانوی‌ روس‌ و معاهده‌ ترکمان‌چای‌ که‌ توسط قوه‌ی‌ قهریه‌ در سنه‌ 1828 به‌ ایران‌تحمیل‌ شده‌ بود، سیاست‌ روسیه‌ در مدت‌ یک‌ قرن‌ تمام‌ پیوسته‌ این‌ بود که‌ ایران‌ را ضعیف‌ و مضمحل‌ سازد وکوشش‌ می‌کرد که‌ یک‌ ملت‌ بی‌قوه‌ را تحت‌ رقیت‌ و استیلای‌ خود درآورد و برای‌ اجرای‌ این‌ منظور، روسیه‌ممانعت‌ می‌نمود که‌ ایران‌ ثروت‌ اراضی‌ خود را استخراج‌ و به‌ کار اندازد و از همین‌ نظر در روابط خود نسبت‌ به‌ایران‌ و ایرانیان‌، همواره‌ یک‌ رویه‌ی‌ سخت‌ و تشددآمیزی‌ را انتخاب‌ و اتخاذ کرده‌ بود.
منافعی‌ که‌ بریتانیای‌ کبیر در ایران‌ داشت‌ مستلزم‌ این‌ بود که‌ در مقابل‌ فشار پیش‌ آمدن‌ روسیه‌، مقاومتی‌ابراز شود، ولی‌ همین‌ تصادم‌ منافعی‌ که‌ یک‌ قرن‌ تمام‌ بین‌ انگلیس‌ و روس‌ وجود داشت‌ منجر به‌ قرارداد 1907دولتین‌ گشت‌ که‌ ایران‌ در نتیجه‌ی‌ آن‌، به‌ دو منطقه‌ی‌ نفوذ یکی‌ متعلق‌ به‌ انگلیس‌ و دیگری‌ متعلق‌ به‌ روسیه‌، بایک‌ منطقه‌ی‌ بیطرف‌ در وسط، تقسیم‌ گردید و به‌ موجب‌ همان‌ قرارداد بود که‌ شمال‌ ایران‌ مختص‌ به‌ روسیه‌شد. با وجود تأمین‌ و ضمانت‌ استقلال‌ و تمامیت‌ ایران‌ که‌ در مقدمه‌ی‌ همان‌ قرارداد از طرف‌ دولتین‌ قید شده‌بود، روسیه‌ خویشتن‌ را مجاز و مختار پنداشت‌ که‌ در منطقه‌ی‌ نفوذ خویش‌ نقشه‌ی‌ حرص‌ و طمع‌ ورزی‌ خودرا آزادانه‌ طرح‌ریزی‌ نماید و پیوسته‌ در صدد به‌ دست‌ آوردن‌ بهانه‌هایی‌ بود که‌ در نواحی‌ شمالی‌ ایران‌ داخل‌شده‌ و آن‌ نقاط را به‌ توسط قشون‌ خود اشغال‌ نماید.
مختصر، مدتی‌ قبل‌ از قرارداد 1907 دولتین‌، “رولوسیون‌” و نهضت‌ مشروطیت‌ ایران‌ صورت‌ یافته‌ و رژیم‌آزادی‌ و ترقی‌ را ایرانیان‌ برقرار کرده‌ بودند. متعاقب‌ رولوسیون‌ مزبور، دولت‌ روس‌ اندیشناک‌ شد که‌ نهضت‌آزادی‌ ایران‌ مبادا در روسیه‌ تأثیر نماید و بیم‌ داشت‌ که‌ در نتیجه‌ آزادی‌، ایران‌ قدم‌ در جاده‌ی‌ ترقی‌ نهاده‌ ویک‌ چنین‌ طمعه‌ای‌ که‌ سنوات‌ متمادی‌ ربودن‌ آن‌ را در نظر داشت‌، مبادا از دست‌ طمع‌ورزی‌ او گرفته‌ شود،خصوصاً که‌ دولت‌ و ملت‌ انگلیس‌ هم‌ نهضت‌ آزادی‌طلبی‌ ایران‌ را تشویق‌ نموده‌ بودند. به‌ همین‌ واسطه‌ دولت‌مزبور از همان‌ قدم‌ اول‌ با مقاصد و عملیات‌ آزادی‌طلبان‌ ایران‌ بنای‌ ضدیت‌ و مخالفت‌ نهاد و پادشاه‌ وقت‌ راوادار کرد که‌ با کمک‌ و مساعده‌ صاحب‌منصبان‌ روسی‌ که‌ در استخدام‌ مملکت‌ ایران‌ بودند، متشبث‌ به‌ کودتاشده‌ و پارلمان‌ را بمباران‌ و ملیون‌ را محبوس‌ و به‌ دار آویخته‌ یا طرد و تبعید می‌نمود. این‌ اقدامات‌ تعددی‌کارانه‌ نتوانستند از نهضت‌های‌ طرفداران‌ آزادی‌ جلوگیری‌ نمایند و عناصر آزادی‌ طلب‌ خصوصاً در آذربایجان‌از منظور و مقصود خویش‌ مدافعه‌ می‌کردند. دولت‌ روس‌ به‌ بهانه‌ی‌ اغتشاشاتی‌ که‌ خود محرک‌ و فراهم‌ کننده‌آن‌ها بود و به‌ عنوان‌ آن‌که‌ لازم‌ است‌ اتباع‌ روس‌ مقیم‌ تبریز را محافظت‌ کرده‌ و به‌ آنان‌ آذوقه‌ رساند قشون‌ به‌آذربایجان‌ فرستاد در صورتی‌ که‌ جان‌ و مال‌ اتباع‌ خارجه‌ حتا در دو سه‌ ساله‌ انقلاب‌ پیوسته‌ در ایران‌ محفوظ ومحترم‌ بود. دولت‌ روسیه‌ به‌ همین‌ اندازه‌ هم‌ قناعت‌ نکرد، در همان‌ موقعی‌ که‌ آزادیخواهان‌ بر قوای‌ مرتجعین‌فائق‌ آمده‌ و موفق‌ شدند که‌ در سنه‌ی‌ 1909 1288] خورشیدی‌ [مجدداً پارلمان‌ را افتتاح‌ نمایند، روس‌هامساعی‌ خود را برای‌ مرعوب‌ کردن‌ و اضرار آنان‌، دو مقابل‌ نمودند و به‌ بهانه‌ی‌ تأمین‌ انتظامات‌ و رفاهیت‌ عامه‌متدرجاً شهرهای‌ عمده‌ی‌ ایالات‌ شمالی‌ ایران‌ را اشغال‌ نظامی‌ کرد و اراده‌ و میل‌ خود را به‌ پایتخت‌ تحمیل‌ واز موفقیت‌ و نفوذ خویش‌ در شمال‌ استفاده‌ می‌کردند و بالاخره‌ به‌ انجام‌ مقاصد سیاسی‌ و اقتصادی‌ خود موفق‌شدند.
روس‌ها به‌ تمام‌ وسایل‌ متصوره‌ با وعده‌ و وعید و دسیسه‌ و تحریک‌ و تخویف‌ و تهدید و غیره‌ و غیره‌،پیوسته‌ موانع‌ و مشکلات‌ برای‌ ترقی‌ ملت‌ ایران‌ و اصلاحاتی‌ که‌ دولت‌ در نظر می‌گرفت‌ ایجاد می‌نمودند.روس‌ها کینه‌ و عداوت‌ مخصوصی‌ نسبت‌ به‌ رژیم‌ آزادی‌ و بغض‌ بین‌ و لجوجانه‌ای‌ نسبت‌ به‌ وطن‌پرستان‌ ایران‌ابراز می‌داشتند و در این‌ راه‌ برای‌ وصول‌ به‌ مقصود خود از هیچ‌گونه‌ ظلم‌ و لطمه‌ به‌ حق‌ حاکمیت‌ مملکت‌ وهیچ‌ نوع‌ عملیات‌ وحشیانه‌ پروا نداشتند. ملیون‌ ایرانی‌ حتا اشخاصی‌ خیلی‌ محترم‌ را دستگیر می‌کرده‌ و به‌ دارمی‌آویختند و از مرتجعین‌ حتا ارتجاعیونی‌ که‌ از اشرار خیلی‌ پست‌ بودند، به‌ حکومت‌ و حکمرانی‌ برقرارمی‌ساختند، بقعه‌ی‌ مقدس‌ شهر مشهد را بمباران‌ کردند و در روز محترم‌ عاشورا رییس‌ مذهبی‌ بزرگ‌ تبریز رامصلوب‌ نمودند. خلاصه‌ آن‌که‌ مظالم‌ آنان‌ حدی‌ نداشت‌.
نمایندگان‌ روسیه‌ در تهران‌ همواره‌ یک‌ نوع‌ فشار سختی‌ به‌ هیأت‌ دولت‌ ایران‌ وارد می‌نمودند و پیوسته‌تعهداتی‌ که‌ مخالف‌ استقلال‌ و تمامیت‌ مملکت‌ بود از دولت‌ طلب‌ می‌کردند. برای‌ ذکر یکی‌ از این‌ قسم‌ مظالم‌،این‌ مطلب‌ کافی‌ است‌ که‌ در موقعی‌ که‌ در سنه‌ی‌ 1911 ]میلادی‌ برابر با 1290 خورشیدی‌ [دولت‌ ایران‌هیأت‌ مستشاران‌ آمریکایی‌ را برای‌ اصلاحات‌ مالیه‌ استخدام‌ نموده‌ بود دولت‌ روسیه‌ که‌ همواره‌ مخالف‌ هرگونه‌تجدد و تعالی‌ ایران‌ بود، یک‌ عده‌ قوای‌ نظامی‌ به‌ ایران‌ فرستاده‌ و اولتیماتومی‌ به‌ کابینه‌ی‌ تهران‌ داد و به‌ این‌تهدید که‌ اگر قبول‌ ننماید پایتخت‌ را اشغال‌ خواهد نمود. تقاضا کرد که‌ مستخدمین‌ آمریکایی‌ را اخراج‌ نموده‌ وملتزم‌ شود که‌ پس‌ از این‌ بدون‌ آن‌که‌ قبلا به‌ روسیه‌ مراجعه‌ نکرده‌ و آن‌ دولت‌ تصویب‌ ننماید، حق‌ استخدام‌مستشاران‌ خارجی‌ را نخواهد داشت‌ و چون‌که‌ سیاست‌ روسیه‌ پیوسته‌ معطوف‌ به‌ ضعف‌ و اضمحلال‌ ایران‌ بوددولت‌ روس‌ همواره‌ از ایجاد یک‌ قشون‌ کافی‌ برای‌ تأمین‌ انتظامات‌ و حفظ سرحدات‌ ممانعت‌ نموده‌ و دخالت‌مأموران‌ روس‌ را در قضایای‌ داخلی‌ مملکت‌ تقویت‌ می‌کرد.
در نتیجه‌ی‌ همین‌ رویه‌ بود که‌ ارتجاعیون‌ و عناصر متمرد ایران‌ را عموماً سفارت‌ و قنسول‌گری‌های‌ روس‌حمایت‌ می‌کردند و حتا آن‌که‌ قنسول‌های‌ روس‌ حق‌ دریافت‌ مالیات‌ را در ایالات‌ ایران‌ به‌ آنان‌ اختصاص‌ داده‌ ودر نتیجه‌ دوایر مالیه‌ را متلاشی‌ و از وارد شدن‌ پول‌ به‌ خزانه‌ی‌ مملکت‌ جلوگیری‌ می‌نمودند.
تمامیت‌ این‌ عملیات‌ و بسیاری‌ از انواع‌ آن‌ها که‌ ذکرش‌ موجب‌ تطویل‌ است‌، طبعاً احساسات‌ ملت‌ ایران‌ راجریحه‌دار نموده‌ و خصوصاً آنان‌ را نسبت‌ به‌ ظلم‌کننده‌ی‌ خود تهییج‌ می‌کرد و وضعیات‌ ایران‌ در ماه‌ اوت‌1914 ]میلادی‌ برابر با 1293 خورشیدی‌[ که‌ جنگ‌ اروپا طالع‌ شد، به‌ ترتیبی‌ بود که‌ شرح‌ داده‌ شد.
در آن‌ موقع‌ دولت‌ عثمانی‌ شروع‌ به‌ تجهیزات‌ نظامی‌ نموده‌ بود و وزرای‌ مختار دولتین‌ روس‌ و انگلیس‌،تمایل‌ خود را که‌ دولت‌ ایران‌ اعلان‌ بی‌طرفی‌ خود را بدهد به‌ دولت‌ ایران‌ خاطر نشان‌ کردند. نظر به‌ هیجان‌افکار بر علیه‌ سیاست‌ روسیه‌ و بدون‌ آن‌که‌ با یک‌ نوع‌ جنبه‌ی‌ مخالفت‌ کارانه‌ قوی‌ از ملت‌ خود مواجه‌ شود طبعاًنمی‌توانست‌ مسأله‌ی‌ دخالت‌ ایران‌ را در جنگ‌ به‌ همراهی‌ روسیه‌ مورد دقت‌ قرار دهد و به‌ این‌ سبب‌ با تمایل‌مزبور وزرای‌ مختار یعنی‌ اعلان‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ موافقت‌ نمود. لیکن‌ همین‌که‌ اعلان‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ به‌ دولت‌عثمانی‌ ابلاغ‌ شد، صریحاً اعلام‌ نمود تا زمانی‌ که‌ ایالات‌ ایران‌ در تحت‌ اشغال‌ نظامی‌ روس‌ها است‌، دولت‌عثمانی‌ نمی‌تواند این‌ بی‌طرفی‌ را جدی‌ و مؤثر بشناسد، دولت‌ ایران‌ برای‌ برطرف‌ کردن‌ این‌ بهانه‌ی‌ عثمانی‌چندین‌ مرتبه‌ در مسأله‌ی‌ مزبور با وزرای‌ مختار روس‌ و انگلیس‌ داخل‌ مذکرات‌ گردید لیکن‌ با مساعدت‌ وهمراهی‌ که‌ وزیر مختار انگلیس‌ در ایران‌ در این‌ موضوع‌ و در این‌ مبحث‌ از دولت‌ ایران‌ می‌کرد، مع‌ هذا به‌ علت‌نیات‌ سوء دربار پطروگراد که‌ پیوسته‌ در نظر داشت‌ استقلال‌ ایران‌ را محو نموده‌ و لااقل‌ نصفی‌ از ایالات‌ شمالی‌را تصرف‌ نماید دولت‌ ایران‌ موفق‌ به‌ قبولاندن‌ تقاضای‌ خود نگردید، به‌ این‌ ترتیب‌ که‌ پیوسته‌ مطلب‌ را به‌ طفره‌و تعلل‌ گذرانیده‌ و عثمانی‌ نیز مانند روسیه‌، خود را حاضر برای‌ احترام‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ نشان‌ نمی‌داد. بالاخره‌عثمانی‌ها به‌ روس‌ها تأسی‌ نموده‌ و قوای‌ خود را به‌ حدود ایران‌ سوق‌ داده‌ و بالنتیجه‌ مملکت‌ میدان‌ عملیات‌طرفین‌ متخاصمین‌ شد. تمامت‌ ایالات‌ شمالی‌ و غربی‌ نوبه‌ به‌ نوبه‌ در تحت‌ استیلا و تاخت‌ و تاز قشون‌های‌روس‌ و عثمانی‌ افتاده‌ و فجایع‌ و مظالمی‌ که‌ هر دو طرف‌ در آن‌جا مرتکب‌ شده‌اند از شرح‌ و بیان‌ خارج‌ است‌.مظالم‌ و شقاوت‌کاری‌هایی‌ که‌ روس‌ها و عثمانی‌ها در ایالات‌ فوق‌الذکر نموده‌اند از حد هرگونه‌ تصوری‌ خارج‌است‌. در همه‌ جا غارت‌ و چپاول‌ و خرابی‌، سوزاندن‌ قراء و قصبات‌ را مرتکب‌ شده‌ اموال‌ را قهراً دریافت‌ نموده‌ ومردم‌ را مجبور می‌نمودند که‌ پول‌های‌ کاغذی‌ آنان‌ را به‌ نرخ‌ معمول‌ سابق‌ دریافت‌ و در عوض‌ پول‌ نقدمی‌گرفتند. قشون‌های‌ خارجی‌ مزبور مأمورین‌ دولت‌ و محترمین‌ محل‌ را به‌ دار آویخته‌، عده‌ کثیری‌ از آنان‌ رادستگیر و تبعید نمودند.
مع‌ هذا دولت‌ ایران‌ برای‌ حفظ بی‌طرفی‌ اصرار و کوشش‌ داشت‌ و این‌ بی‌طرفی‌ برای‌ دول‌ متفقه‌ بیشتر نافع‌بود، زیرا این‌ مسأله‌ را نمی‌توان‌ انکار کرد که‌ اغلبی‌ از ممالک‌ متفقه‌ هر یک‌ میلیون‌ها اتباع‌ مسلمان‌ داشته‌ ومسلمانان‌ مزبور با کمال‌ صمیمت‌ برای‌ پیشرفت‌ مقصود آن‌ها جنگ‌ می‌کردند و بدون‌ کراهت‌ نمی‌توانستندمشاهده‌ نمایند که‌ یک‌ مملکت‌ بزرگ‌ مسلمان‌ در یک‌ جنگ‌ که‌ دولت‌ عثمانی‌ آن‌ را جهاد و جنگ‌ مقدس‌نامیده‌ است‌، بی‌طرف‌ باقی‌ مانده‌ است‌. حفظ این‌ بی‌طرفی‌، فوق‌العاده‌ شایان‌ تقدیر بود، چه‌ عثمانی‌ در ایران‌جداً مشغول‌ تبلیغات‌ و پروپاگاند و برای‌ این‌ مقصود وسایل‌ مؤثری‌ در دست‌ داشت‌ و حضور رؤسای‌ روحانیون‌شیعه‌ در بین‌النهرین‌ که‌ در آن‌ وقت‌ در تصرف‌ عثمانی‌ها بود، یکی‌ از این‌ وسایل‌ بود.
این‌ مطلب‌ را نیز نباید فراموش‌ کرد که‌ عمال‌ دول‌ اروپای‌ مرکزی‌ نیز در کمال‌ مهارت‌ از نفرت‌ و عداوتی‌ که‌روسیه‌ در میان‌ اهالی‌ ایران‌ بر علیه‌ خود تولید نموده‌ بود استفاده‌ کرده‌ و از همان‌ رو ایرانیان‌ را به‌ مسلح‌ شدن‌ وبیش‌ از پیش‌ حاضر گشتن‌ برای‌ همراهی‌ با عثمانی‌ مهیا می‌کردند. همان‌ عمال‌، عناصر غوغاطلب‌ ایران‌ را به‌کار گرفته‌ و به‌ آنان‌ اسلحه‌ داده‌ و موجبات‌ ازدیاد انقلاب‌ مملکت‌ را فراهم‌ می‌ساختند.
ایران‌ تمامی‌ نتایج‌ مشئومه‌ی‌ جنگی‌ را که‌ می‌خواست‌ از آن‌ احتراز نماید، از قبیل‌ مظالم‌ وارده‌ به‌ اهالی‌،خونریزی‌، هتک‌ نوامیس‌، خرابی‌ بلدان‌، قحط و غلاء و امراض‌ مسریه‌ را تحمل‌ نموده‌ اما با تمام‌ این‌ وقایع‌،دولت‌ ایران‌ به‌ قولی‌ که‌ داده‌ بود صادق‌ ماند و با وجود آن‌که‌ احساسات‌ خصومت‌ کارانه‌ی‌ ایرانی‌ها نسبت‌ به‌روس‌ها در کار بود، با وجود این‌که‌ پیوسته‌ روسیه‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ را بیشتر نقض‌ می‌کرد و با وجود مواعیدفریبنده‌ که‌ دول‌ اروپای‌ مرکزی‌ می‌دادند و در همان‌ حال‌ تمام‌ وسایل‌ تهییج‌ و تحریک‌ در دست‌ آنان‌ می‌بود ومی‌توانستند از آن‌ها استفاده‌ نمایند، مع‌ هذا دولت‌ ایران‌ تمام‌ مساعی‌ و ممکنات‌ خود را به‌ کار برد و ازتوسعه‌ی‌ جنبش‌ ترک‌ها و از این‌که‌ بتوانند ایران‌ را مرکز و محور عملیات‌ جنگی‌ بر علیه‌ ممالک‌ مجاوره‌ بنمایندممانعت‌ به‌ عمل‌ آورد:

خلاصه‌
1ـ دولت‌ ایران‌ بر طبق‌ تمایلات‌ دول‌ متفقه‌ سیاست‌ بی‌طرفی‌ را اتخاذ نموده‌ و تا آخرین‌ قدم‌ با وفا وصمیمیت‌ به‌ آن‌ عمل‌ نموده‌ و تمام‌ مساعی‌ ممکنه‌ی‌ خود را برای‌ حفظ و محترم‌ داشتن‌ آن‌ به‌ کار برد وسیاست‌ بی‌طرفی‌ ایران‌ به‌ منفعت‌ دول‌ متفقه‌ بود، به‌ علاوه‌ رویه‌ی‌ بی‌طرفی‌ خیرخواهانه‌ را پیوسته‌ نسبت‌ به‌آنان‌ مجری‌ و ملحوظ داشت‌ و حتا آن‌که‌ در اواخر سنه‌ی‌ 1915 میلادی‌ ]اوایل‌ زمستان‌ 1294 خورشیدی‌[دولت‌ ایران‌ لایحه‌ی‌ یک‌ فقره‌ معاهده‌ اتحاد را نیز به‌ متفقین‌ پیشنهاد و تقدیم‌ نمود.
2ـ بی‌طرفی‌ ایران‌ از جانب‌ طرفین‌ متحاربین‌ مراعات‌ و محترم‌ نگردید و همواره‌ هر دو طرف‌ آن‌ را نقض‌کردند.
3ـ بر اثر نقض‌ بی‌طرفی‌ ایران‌، مملکت‌ میدان‌ یک‌ جنگ‌ شدیدی‌ گشت‌ و در نتیجه‌ تمام‌ اثرات‌ و نتایج‌ آن‌،تمام‌ مظالم‌ و شنایع‌ آن‌ و تمام‌ خسارات‌ وارده‌ از آن‌ را تحمل‌ نمود.
4ـ دولت‌ ایران‌ به‌ توسط اظهارات‌ صریحه‌ با پروتست‌های‌ دول‌ متفقه‌ بر علیه‌ نقض‌ حقوق‌ بشریت‌ که‌ ازطرف‌ آلمان‌ ارتکاب‌ به‌ آن‌ می‌گشت‌، خصوصاً در جنگ‌ تحت‌البحری‌ موافقت‌ و اشتراک‌ نمود.
نتیجه‌
به‌ علل‌ و موجباتی‌ که‌ در فوق‌ ذکر شد، ایران‌ حقوقی‌ را تحصیل‌ نموده‌ که‌ نمی‌توان‌ انکار و تردید کرد ونبایستی‌ ایران‌ را در همان‌ ردیفی‌ که‌ سایر ممالک‌ بی‌طرف‌ را قرار داده‌اند قرار داد. به‌ علاوه‌ ایران‌ می‌بایدامیدوار باشد که‌ از پاره‌ی‌ ممالکی‌ که‌ در ردیف‌ محاربین‌ محسوب‌ شده‌اند در صورتی‌ که‌ صدمه‌ و لطمه‌ از جنگ‌به‌ آن‌ها وارد نگشته‌ و هیچ‌ نوع‌ تلفاتی‌ نداده‌، هیچ‌ قسم‌ شدائدی‌ تحمل‌ نکرده‌اند، هیچ‌ شکل‌ فداکاری‌ ننموده‌ ومعهذا بیشتر طرف‌ مراعات‌ و عنوان‌ از طرف‌ دول‌ متحارب‌ هستند، فقط به‌ همین‌ فقره‌ که‌ اعلان‌ جنگ‌ به‌ طرف‌مقابل‌ داده‌ یا آن‌که‌ به‌ طور ساده‌ روابط دیپلماسی‌ خویش‌ را با متحدین‌ اروپای‌ مرکزی‌ قطع‌ نموده‌اند بیشترمساعدت‌ و معاضدت‌ نمایند.
به‌ علاوه‌ بعضی‌ از دول‌ معظمه‌ قبلا این‌ مطلب‌ به‌ سمع‌ دولت‌ ایران‌ رسانیده‌اند که‌ با تقاضای‌ دولت‌ ایران‌ که‌کرسی‌ و مقامی‌ که‌ در کنفرانس‌ صلح‌ در کنار دول‌ متفقه‌ داشته‌ باشد، همراهی‌ و مساعدت‌ خواهند کرد.
بنابراین‌ ایران‌ انتظار دارد به‌ این‌ وعده‌ عمل‌ شود و امیدوار است‌ که‌ دوره‌ی‌ جدیدی‌ از عدالت‌ برای‌ وی‌شروع‌ شده‌ و به‌ وی‌ اجازت‌ دهد به‌ طوری‌ که‌ مشتاق‌ است‌ در طریق‌ اصلاحات‌ و ترقی‌ قدم‌ نهاده‌ و چون‌ غیر ازعدل‌ و انصاف‌ چیزی‌ نمی‌خواهد تقاضای‌ او پذیرفته‌ شود.


مأخذ: تزارها و تزارها


حقوق‌ از دست‌ رفته‌
حق‌ استرداد اراضی‌

بخش‌هایی‌ از ادعانامه‌ی‌ تاریخی‌ ملت‌ ایران‌ که‌ در اواخر اسفند ماه‌ 1298 خورشیدی‌ (مارس‌ 1919میلادی‌) از سوی‌ هیأت‌ اعزامی‌ ایران‌ به‌ انجمن‌ صلح‌ ورسای‌، چاپ‌ و در اختیار شرکت‌کنندگان‌ و مطبوعات‌قرار داده‌ شد:

ایران‌ از ممالکی‌ است‌ که‌ سرحدات‌ طبیعی‌ دارد و چون‌ به‌ دوره‌ی‌ تاریخ‌ این‌ مملکت‌ که‌ هرگاه‌ مبدأ آن‌ رافقط از سیروس‌ ]کورش‌[ بگیریم‌ بیست‌ و پنج‌ قرن‌ می‌شود، رجوع‌ نماییم‌ می‌بینیم‌ غالب‌ اوقات‌ دول‌ مختلفه‌که‌ در ایران‌ تشکیل‌ شده‌، به‌ سرحدات‌ طبیعی‌ خود رسیده‌ و شامل‌ ممالک‌ واقعه‌ بین‌ نهر جیحون‌ و جبال‌ قفقازو رودهای‌ دجله‌ و فرات‌ و خلیج‌فارس‌ بوده‌ است‌. همیشه‌ اوقات‌ سکنه‌ی‌ این‌ ناحیه‌، به‌طور اکثر، ایرانی‌نژادبوده‌اند و دولت‌هایی‌ که‌ در این‌ ممالک‌ وجود داشته‌، دولت‌ ایرانی‌ محسوب‌ شده‌اند و هر زمان‌ که‌ بعضی‌ ازممالک‌ مزبوره‌ از تصرف‌ ایرانی‌ها خارج‌ شده‌، موقتی‌ بوده‌ و باز بالاخره‌ ایرانی‌ها اراضی‌ خود را متصرف‌ شده‌اند.چنان‌که‌ از دول‌ معظمه‌ قدیمه‌ ایرانی‌ صرف‌نظر کنیم‌ و اگر به‌ عصر جدید نیز رجوع‌ کنیم‌، می‌بینیم‌ در دولت‌صفویه‌ و نادری‌ و حتی‌ در ابتدای‌ دولت‌ قاجاریه‌، یعنی‌ در مائه‌ شانزدهم‌ و هفدهم‌ و هیجدهم‌، دولت‌ ایران‌حدود طبیعی‌ خود را دارا بوده‌ و اراضی‌ خود را در مقابل‌ متعدیان‌ و تجاوزکاران‌ حفظ و مدافعه‌ نموده‌ است‌.
در اوایل‌ مائه‌ نوزدهم‌، دولت‌ ایران‌ به‌ واسطه‌ی‌ طول‌ مدت‌ انقلابات‌ داخلی‌ و کشمکش‌های‌ خارجی‌،بالنسبه‌ ضعف‌ پیدا کرده‌ و اتفاقاً در همین‌ وقت‌ همسایه‌های‌ او برحسب‌ پیشامدهای‌ تاریخ‌، عظمت‌ و قدرت‌یافتند و به‌ این‌ واسطه‌ به‌ اراضی‌ اصلی‌ ایران‌ دست‌ تعدی‌ دراز کردند و دولت‌ ایران‌ نتوانست‌ مثل‌ سابق‌ حقوق‌خود را مدافعه‌ نماید. بنابراین‌ مقداری‌ از ممالک‌ ایرانی‌ها از دست‌ ایشان‌ خارج‌ شده‌، به‌ تصرف‌ همسایگان‌درآمد.
تعدیات‌ مهم‌ ارضی‌ که‌ به‌ خاک‌ ایران‌ شده‌، در طرف‌ شمال‌ و شمال‌ شرقی‌، از جانب‌ دولت‌ روس‌ و در سمت‌مغرب‌ از ناحیه‌ی‌ دولت‌ عثمانی‌ بوده‌ است‌. تجاوزات‌ روسیه‌ ابتدا از طرف‌ قفقاز شروع‌ شده‌ و بعد از دو جنگ‌ که‌با دولت‌ ایران‌ کرده‌، در 1813 و 1828 1192] و 1206 خورشیدی‌[، قسمت‌ مهمی‌ از خاک‌ ایران‌ را از آن‌دولت‌ منتزع‌ ساخته‌ است‌ و بعد از آن‌ از ضعفی‌ که‌ به‌ واسطه‌ی‌ این‌ جنگ‌ها و محاربات‌ عثمانی‌ عارض‌ دولت‌ایران‌ شده‌ بود، استفاده‌ کرده‌ و از طرف‌ ماوراء بحر خزر نیز بنای‌ تجاوزات‌ را گذاشته‌، تدریجاً به‌ طرف‌ جنوب‌پیش‌ آمده‌ و بالاخره‌ دولت‌ ایران‌ برای‌ اینکه‌ حدی‌ به‌ تجاوزات‌ دولت‌ متجاوز قرار دهد، در 1881 ]میلادی‌،1260 خورشیدی‌[، راضی‌ شد که‌ با آن‌ دولت‌ در آن‌ ناحیه‌ تعیین‌ حدود بنماید و در نتیجه‌ این‌ عمل‌، مقدارزیادی‌ از اراضی‌، یعنی‌ ناحیه‌ بین‌ رود جیحون‌ و رود اترک‌، از تصرف‌ ایران‌ خارج‌ گردید.
گذشته‌ از اینکه‌ انتزاع‌ اراضی‌ مذکوره‌ از تصرف‌ دولت‌ ایران‌، فی‌نفسه‌ تعدی‌ و ظلم‌ بود، در ضمن‌ تعیین‌حدود و انعقاد قرارهای‌ سرحدی‌ و بعد از آن‌ نیز از طرف‌ دولت‌ روسیه‌، جفاکاری‌های‌ بسیار نسبت‌ به‌ ایران‌واقع‌ شده‌ است‌. چنان‌که‌ در سمت‌ قفقاز، بعد از آنکه‌ سرحد ایران‌ و روس‌ را رود ارس‌ قرار دادند، در قسمت‌شرقی‌ آن‌ ناحیه‌، از این‌ حد طبیعی‌ تجاوز کرده‌، قسمتی‌ از اراضی‌ جنوب‌ رود ارس‌ را به‌ موجب‌ یک‌ خطسرحدی‌ موهوم‌ بی‌مأخذی‌ تصرف‌ نمودند و به‌ این‌ وسیله‌ مقدار کلی‌ از ناحیه‌ی‌ مغان‌ و طالش‌ را که‌ قسمت‌مهم‌ آن‌ در تحت‌ تملک‌ ایران‌ بود بی‌جهت‌ به‌ خود اختصاص‌ دادند و سکنه‌ای‌ را که‌ ناچار با یکدیگر روابطخاص‌ و رفت‌ و آمد دائمی‌ داشتند، به‌ واسطه‌ی‌ یک‌ تقسیم‌ مصنوعی‌، از یکدیگر جدا کردند و برای‌ خود وهمچنین‌ دولت‌ ایران‌ اسباب‌ دردسر دائمی‌ فراهم‌ آوردند. و نیز به‌ واسطه‌ی‌ اینکه‌ در آن‌ ناحیه‌ سرحد طبیعی‌موجود نبود، همواره‌ وسیله‌ برای‌ تجاوز به‌ دست‌ می‌آوردند و تعدیات‌ خود را خاتمه‌ نمی‌دادند.
در سواحل‌ بحر خزر و سرحدات‌ خراسان‌ نیز همین‌ شیوه‌ را مرعی‌ می‌داشتند و در آن‌ ناحیه‌، علاوه‌ برتجاوزات‌ سرحدی‌، قراردادهای‌ غریب‌ و عجیب‌ به‌ دولت‌ ایران‌ تحمیل‌ کرده‌اند که‌ ظلم‌ بودن‌ آن‌ ظاهر و آشکاراست‌. چنان‌که‌ رعایای‌ ایران‌ را در بعضی‌ از نواحی‌ مجاور سرحدی‌ از شرب‌ آب‌ نهرهایی‌ که‌ سرچشمه‌ آن‌ها درخاک‌ ایران‌ است‌ و بعدها وارد خاک‌ روس‌ می‌شود، ممنوع‌ داشته‌ و برای‌ اینکه‌ آب‌ آن‌ نهرها تماماً به‌ خاک‌ روس‌برود، ایرانی‌ها را ملزم‌ ساخته‌اند که‌ زراعت‌ و آبادی‌ خود را توسعه‌ ندهند و به‌ همین‌ جهت‌ بسیاری‌ ازآبادی‌های‌ آن‌ نواحی‌ خراب‌ و بایر شده‌ است‌.

تعدیات‌ دولت‌ عثمانی‌، از طرف‌ مغرب‌، به‌ خاک‌ ایران‌ نیز کمتر از روس‌ نبوده‌ و قسمت‌ بزرگی‌ از ولایاتی‌ راکه‌ حقاً جزء خاک‌ ایران‌ محسوب‌ می‌شود، آن‌ دولت‌ تملک‌ نموده‌ و در قرون‌ اخیره‌ همواره‌ در مسایل‌ سرحدی‌با دولت‌ ایران‌ تنازع‌ کرده‌ و هرقدر دولت‌ ایران‌ در این‌ موضوع‌ بردباری‌ و موافقت‌ به‌ خرج‌ داده‌، دست‌ از تعدی‌برنداشته‌، حتی‌ اینکه‌ بعد از عهدنامه‌ی‌ آخری‌ ارض‌روم‌ در سنه‌ 1847 1226] خورشیدی‌ [که‌ دولت‌ ایران‌در مقابل‌ مزاحمتی‌ که‌ عثمانی‌ به‌ محمره‌ ]خرمشهر [می‌کرد، ناحیه‌ی‌ سلیمانیه‌ را به‌ آن‌ دولت‌ واگذار کرد، بازدر تعیین‌ خط سرحدی‌ ناسازگاری‌ نموده‌، روابط خود را با ایران‌ کدر می‌ساخت‌، چنان‌که‌ در 1907 به‌ بهانه‌دعاوی‌ سرحدی‌ به‌ خاک‌ ایران‌ تجاوز کرده‌، قسمتی‌ از اراضی‌ متنازع‌ فیها را اشغال‌ نمود و فقط در سنه‌ 1914م‌ 1293] خورشیدی‌ [آنها را تخلیه‌ کرد. در آن‌ موقع‌ هم‌ قسمتی‌ از اراضی‌ مزبوره‌ را که‌ برای‌ عشایر ایرانی‌محل‌ ییلاق‌ بود، به‌ تصرف‌ خود نگاه‌ داشت‌.
از بیان‌ اجمالی‌ فوق‌ ظاهر می‌شود که‌ دولت‌ ایران‌، از حیث‌ مسایل‌ ارضی‌، نسبت‌ به‌ دولتین‌ روس‌ و عثمانی‌مظلوم‌ واقع‌ شده‌ و در این‌ موقع‌ که‌ مقرر شده‌ است‌ تعدیات‌ وارده‌ به‌ دول‌ و محل‌ مرتفع‌ شود و جبران‌ گردد وممالکی‌ که‌ در تحت‌ دولتین‌ مزبورتین‌ واقع‌ شده‌ بودند، مجزی‌ شده‌، برحسب‌ مناسبات‌ عادلانه‌، مقررات‌جدیده‌ اختیار نمایند، دولت‌ ایران‌، به‌ نام‌ حقانیت‌ و عدالت‌، تقاضا دارد که‌ ممالک‌ مغصوبه‌ی‌ او اعاده‌ شود وسرحداتی‌ برای‌ او تعیین‌ گردد که‌ موافق‌ قوانین‌ حق‌ و طبیعت‌ بوده‌ و طوری‌ باشد که‌ ایران‌ به‌ سهولت‌ معرض‌تعرض‌ و تجاوز همسایگان‌ مقتدر واقع‌ نشود.
به‌طور خلاصه‌ دعاوی‌ ارضی‌ دولت‌ ایران‌ از این‌ قرار است‌:
-1 در سمت‌ شمال‌ شرقی‌، ولایت‌ ماوراء بحر خزر که‌ همیشه‌ جزء ممالک‌ ایران‌ بوده‌، بلکه‌ یکی‌ از مراکزایرانیت‌ محسوب‌ می‌شود و بسیاری‌ از رجال‌ بزرگ‌ ایران‌، از شعرا و ادبا و علما و حکما از این‌ ناحیه‌ برخاسته‌ وزبان‌ ایرانی‌ در این‌ محل‌ و حتی‌ در سمرقند و بخارا انتشار دارد و امروزه‌ هم‌ سکنه‌ی‌ آن‌، گذشته‌ از اینکه‌ کلیتاًمسلمان‌ و با سایر سکنه‌ی‌ ایران‌ هم‌مذهب‌ و بسیاری‌ از آن‌ها ایرانی‌ (کرد و تاجیک‌ و مهاجرین‌ ایرانی‌)می‌باشند و قسمت‌ مهمی‌ از ایشان‌ ترکمن‌ و از همان‌ قبایلی‌ هستند که‌ جمع‌ کثیری‌ از آن‌ها امروز در استرآبادمسکن‌ دارند و روابط سکنه‌ی‌ ولایت‌ ماوراء بحر خزر با ایرانی‌ها و ایران‌ خیلی‌ محکم‌ است‌ و حتی‌ در ایام‌ اخیره‌که‌ انقلاب‌ روسیه‌ در متصرفات‌ آن‌ دولت‌ تولید اغتشاش‌ نمود، سکنه‌ی‌ ماوراء بحر خزر، مخصوصاً اهالی‌سرخس‌ و ترکمن‌های‌ روس‌ که‌ گرفتار قتل‌ و غارت‌ بلشویک‌ها شدند. از دولت‌ ایران‌ استمداد و تقاضای‌معاودت‌ به‌ وطن‌ اصل‌ نمودند و دولت‌ ایران‌ تقاضای‌ آن‌ها را پذیرفته‌، به‌ ایشان‌ امداد نمود و از تجاوزات‌بلشویک‌ها جلوگیری‌ و از آن‌ها محافظت‌ کرد.
-2 در طرف‌ شمال‌، ولایاتی‌ که‌ در نتیجه‌ جنگ‌های‌ روسیه‌ از دست‌ ایران‌ گرفته‌ و آن‌ عبارت‌ از باکو و دربندو شیروان‌ و شکی‌ و شماخی‌ و گنجه‌ و قره‌باغ‌ و نخجوان‌ و ایروان‌ است‌ و این‌ ولایات‌ به‌ دلایل‌ عدیده‌، موضوع‌ادعای‌ دولت‌ ایران‌ می‌باشند، به‌ واسطه‌ این‌که‌ جزء خاک‌ ایران‌ بوده‌ و سکنه‌ی‌ آن‌جا به‌طور اکثر مسلمان‌ وبسیاری‌ از آنها ایرانی‌نژاد و ایرانی‌الاصل‌ می‌باشند و مناسبات‌ تاریخی‌ و جغرافیایی‌ و اقتصادی‌ و تجارتی‌ ومذهبی‌ و تمدنی‌ داشته‌، از هر حیث‌ اقتضا دارد که‌ به‌ وطن‌ اصلی‌ معاودت‌ نمایند. به‌علاوه‌ از سکنه‌ آن‌جا درهمین‌ ایام‌ اخیره‌، از دولت‌ ایران‌ تقاضای‌ سرپرستی‌ و اظهار میل‌ به‌ معاودت‌ به‌ وطن‌ اصلی‌ را نموده‌اند.
-3 در طرف‌ مغرب‌، قسمتی‌ از کردستان‌، که‌ در تصرف‌ دولت‌ عثمانی‌ بوده‌ است‌.کردستان‌ مملکتی‌ است‌که‌ سکنه‌ی‌ آن‌ یکی‌ از اقوام‌ ایرانی‌نژاد و ایرانی‌زبان‌ می‌باشند. ناحیه‌ی‌ مزبوره‌، بین‌ ایران‌ و عثمانی‌ منقسم‌ شده‌و قسمت‌ عثمانی‌ عبارت‌ است‌ اولا از ناحیه‌ سلیمانیه‌ که‌ بنا به‌ معاهده‌ ارض‌ روم‌ مذکور در فوق‌ از ایران‌ منتزع‌شده‌ و عدالت‌ مقتضی‌ است‌ که‌ به‌ ایران‌ رد شود، ثانیاً سوابق‌ کردستان‌ که‌ مناسبات‌ نژادی‌ و لسانی‌ و مذهبی‌ وغیره‌ آن‌ را به‌ ایران‌ مربوط می‌سازد و طبیعی‌ است‌ که‌ در تحت‌ این‌ دولت‌ قرار گیرد، خاصه‌ آن‌که‌ علما و اعیان‌کرد هم‌ تقاضای‌ ملحق‌ شدن‌ به‌ ایران‌ کرده‌اند.
-4 مناسبات‌ اماکن‌ متبرکه‌ بین‌النهرین‌ با ایران‌، بسیار و ظاهر و آشکار است‌. جمع‌ کثیری‌ از سکنه‌ی‌آن‌ اماکن‌، که‌ عبارت‌ از کربلا و نجف‌ و کاظمین‌ و سامره‌ می‌باشند، ایرانی‌ یا ایرانی‌الاصل‌ هستند و این‌ ولایات‌مرکز مذهب‌ تشیع‌ است‌ که‌ مذهب‌ رسمی‌ و عمومی‌ ایرانیان‌ و محل‌ اقامت‌ علمای‌ ایران‌ و روحانیون‌ شیعه‌می‌باشند و زیارتگاه‌ شیعه‌ است‌ و هر سال‌ چندین‌ هزار نفر ایرانی‌ و شیعه‌ آنجا زیارت‌ می‌روند و درواقع‌ آبادی ‌بین‌النهرین‌ از جهت‌ زایرین‌ و معتکفین‌ ایرانی‌ و کسب‌ تجارت‌ آن‌ ناحیه‌، اعم‌ در دست‌ ایرانیان‌ است‌ و به‌ این‌واسطه‌ دولت‌ ایران‌ در اداره‌ی‌ امور آن‌ ناحیه‌، کاملا ذی‌نفع‌ است‌ و تقاضا دارد که‌ در موقع‌ تعیین‌ مقدرات‌بین‌النهرین‌، منافع‌ مادی‌ و معنوی‌ او در آن‌جا محفوظ شود.

مأخذ: نصرت‌الدوله‌ ـ مجموعه‌ی‌ مکاتبات‌، اسناد، خاطرات‌، سند 170
عنوان‌ اصلی‌ به‌ فرانسه‌ عبارت‌ است‌ از:

Revendication de la perse devant la confrence de perliminairies de paix a paris. Droitaux restitution territoirales.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه