پنج شنبه, 30ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی اصطلاحات قرآنی در محاوره فارسی - بهاء الدین خرمشاهی

زبان پژوهی

اصطلاحات قرآنی در محاوره فارسی - بهاء الدین خرمشاهی

برگرفته از تارنمای دانشنامه موضوعی قرآن


بهاء الدین خرمشاهی


نفوذ قرآن مجید در ذهن و زبان مسلمانان، از اهل علم و غیر اهل علم، بسیار عظیم و وصف‌ناپذیر است. امثال و حکم قرآنی هم که در ادب عربی و فارسی به کار می‌رود، فراوان و شمارش ناپذیر است. در مقاله حاضر، بعضی اصطلاحات و تلمیحات قرآنی را که نه در زبان رسمی و ادبی،‌بلکه در عرف محاوره فارسی به کار می‌رود آن هم نه به نحو استقصا واستیفا، بلکه نمونه وار و با استمداد از حافظه (چون در این باره متن مدونی وجود ندارد) عرضه می‌داریم.

قرآن، نام قرآن مجید با انواع تعابیر، در تداول محاوره فارسی امروز به کار می‌رود. فی المثل گویند:

1ـ هفت قرآن در میان طکه تعویذ گونه‌ای است(مانند هفت کوه در میان) که پیش از نام بردن مصیبت یا درد و رنجی صعب گویند. مانند: گوش شیطان کر، حاشا لمن یسمع، دور از جناب ، دور از حضار، به دیوار می‌گویم[1]».

2ـ مگر قرآن غلط می‌شود؟ که در موردی گویند که کسی مته به خشخاش می‌گذارد و سختگیری و دقت وسواسی به خرج می‌دهد، و برای تعدیل روش او می‌گویند. یا همین تعبیر را به این صورت ادا می‌کنند که : قرآن که غلط نشده است (نمی‌شود).

3ـ قرآن کمرت را بزند . به کسی می‌گویند که قسم دروغ ،‌یا لاابالی وار به قرآن می‌خورد.

4ـ انواع قسم خوردنها به قرآن کریم در محاوره فارسی سابقه و رواج دارد از به قرآن که ساده‌ترین آنهاست تا به قرآنی که (در )‌سینه محمد(ص) است،‌تا به سی جزء قرآن، یا به آیه آیه‌های قرآن،‌به کلام الله مجید، یا در موارد خیلی بحرانی و حاد کسی که کارد به استخوانش رسیده است، برای آن که دادخواهی اش مؤثرتر باشد می‌گوید: دو دستی می‌زنم روی قرآن، (به قصد قسم خوردن به آن) که چنین و چنان است.
بسم الله الرحمن الرحیم . گفتن این کلمه مقدس و شعار مسلمانی را، بسمله یا تسمیه[= آیه تسمیه] گویند. هیچ دعا یا کلام مقدس دیگر به این اندازه در زندگانی روزمره مسلمانان سراسر جهان، و نیز فارسی زبانان ایران، تداول و رواج ندارد . این عبارت ،‌که در واقع یک آیه کامل قرآنی است و در آغاز صد و سیزده سوره قرآن مجید(جز سوره نهم که توبه یا برائت نام دارد و چون برائت خداوند و رسول (ص) او را از مشرکان با صراحت هر چه تمامتر بیان می‌دارد،‌به قصد برائت استهلال، یا دلایلی که مفسران یاد کرده‌اند، بدون بسم‌الله نازل شده است) آمده است. این عبارت ، یا کلمه مقدس، موزون است لذا در آغاز دهها منظومه فارسی آمده است: نظامی در آغاز مخزن الاسرار گفته است:
بسم‌الله الرحمن الرحیم *** هست کلید در گنج حکیم[2]
بسمل، مخفف و کوتاه شده بسم‌الله الرحمن الرحیم است و به ذبح یا حیوان مذبوح می‌گویند چون به هنگام ذبح برای آن که ذبحی شرعی باشد، باید برای سر بریدنش ، بسم‌الله الرحمن الرحیم بگویند. از این جا در ادب فارسی بسمل، و بسمل کردن، نیم‌بسمل (نیمه جان) و نظایر آن از آغاز شعر فارسی تاکنون به کار رفته است. مسلمانان اعم از اهل سنت و شیعه ، در آغاز هر کار (مهم)‌ی،‌بسم‌الله الرحمن الرحیم می‌گویند از جمله هنگام آغاز کردن غذا، یا فی‌المثل آغاز یک سخن یا سخنرانی،‌یا نوشتن یک نامه یا کتاب. نیز حتی در رساله‌های عملیه و کتب فقهی آمده است که مرد باید به هنگام نزدیکی با همسرش این کلمه مقدس را به زبان آورد. و چه بسا اصطلاح تخم نابسم‌الله، از همین جا ناشی شده باشد ، و اشاره به این داشته باشد که نطفه فلان کودک که نحس و شیطان و بازیگوش است، بدون ادای این کلمه بسته شده است.
بسم‌الله ،‌به عنوان مخفف و کوتاه شده « بسم الله الرحمن الرحیم » به کار می‌رود و آن را در مقام دعوت و تعارف برابر با «بفرما» به کار می‌برند، و این کاربرد حتی در شعر نظامی (قرن ششم هجری) سابقه دارد:
ماییم و نوای بی نوایی ادیبانه *** بسم‌الله اگر حریف مایی
یا در این شعر نه چندان ادیبانه ،‌که چاووشان با صدای دلنشین می‌خوانند: هر که دارد هوس کرب و بلابسم‌الله.
اول بسم‌الله، یعنی آغاز ،‌یا آغاز آغاز یک چیز. مثلاً می‌گویند:« اول بسم الله آمدی نسازی»
بسم الله بسم‌الله
1ـ وقتی گفته می‌شود که بخواهند از حادثه هایلی سخن بگویند مثلاً بسم الله بسم‌الله دستش از این جا قطع شده بود.»
2ـ یعنی آهسته، آهسته.
3ـ یا یعنی با ترس و لرز .
یک کاربرد بسم الله الرحمن الرحیم، یا بسم‌الله ، برای استعاذه و تعویذ است. مثلاً دفع جن یا ارواح شریره . از همین‌جاست که می‌گویند « مثل جن از بسم‌الله فرار می‌کند»، یا « فلانی با فلانی مثل جن و بسم‌الله هستند.»
بعد از بیان این مقدمات، و با تصریح به این نکته که ما با مبحث عظیم و دامنگستر امثال و حکم قرآنی در این مقاله کار نداریم، زیرا پرداختن به آنها حجمی به اندازه کتاب می‌خواهد و کتابها در زمینه امثال قرآن که در ادب فارسی و عربی به کار می‌رود ، نوشته‌اند، کلمات یا اصطلاحات و تعبیرات بعدی را، با نظم الفبایی یاد می‌کنیم.

از نقیر تا قطمیر
یعنی همه چیز[3] . مثل از سیر تا پیاز. نقیر، دوبار در قرآن مجید به کار رفته است[4]. یعنی سوراخک پشت دانه خرما[5].
قطمیر فقط یک بار در قرآن مجید به کار رفته است[6]. یعنی پوست تنک بر پیچیده بر دانه خرما.
اغلب تشبیهات و تعبیرات قرآنی ناظر به فرهنگ و زندگی عربهای معاصر با حضرت رسول (ص) است. لذا برای رساندن کوچکی ناچیزی، از این چیزهای ملموس و عینی که همه مخاطبان اولیه قرآن می‌شناخته‌اند، استفاده شده است.

الله اعلم
یعنی خدا داناتر است. غالباً در محاوره، گوینده برای آن که ادب شرعی را رعایت کند، یا به نوعی خود را دارای ضرس قاطع و اطلاعات جامع نشان ندهد، می‌گوید: الله [یا والله] اعلم. احتمالاً مقتبس از آیه 124 سوره انعام است:
« الله اعلم حیث یجعل رسالته»
خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را بر عهده چه کسی بگذارد.
گاه نیز می‌گویند:
« الله اعلم بحقائق الامور»
خداوند به حقایق امور داناتر است.

ان شاء الله (که گاه به غلط بر سر هم به صورت انشاء الله هم می‌نویسند)
یعنی اگر خدا بخواهد . در سوره کهف، چنین می‌فرماید:
« و هرگز در هیچ کاری مگو که من فردا کننده آن هستم. [و بگو] مگر آن که خدا بخواهد؛ وچون [ان شاء الله گفتن را] فراموش کردی [هنگامی که به یاد آوردی] پروردگارت را یاد کن و بگو باشد که پروردگار من مرا بهتر از این هم به راه آورد[7]».
به این آیه (یعنی آیه اول) آیه مشیت می‌گویند و به عمل گفتن « ان‌شاء الله » که لازمه توحید و ادب شرعی است، استثناء می‌گویند . مفسران و محمدبن اسحاق، صاحب سیره نبوی معروف،‌می‌گویند:
چون سوره کهف آمد،‌حضرت رسول (ص) بسیار شادمان شدند و با جبرئیل گلایه کردند که چرا مدتی از آوردن وحی تأخیر کرده است:
«جبرئیل ،‌علیه‌السلام ،‌گفت: ای محمد،‌ما به فرمان خدای عزوجل فرود می‌توانیم آمدن … و سبب دیرآمدن من ای محمد، آن بود که چون کافران از تو سئوال کردند، تو ایشان را وعده دادی که فردا جواب سؤالهای شما باز دهم، و نگفتی ان شاء الله [8]».
در عرف امروز اسلام و تشیع هم مسلمانان این رسم مقدس الهی را پیگیرانه رعایت می‌کنند و هر چه را که به آینده و عزم و اراده‌ای در آینده مربوط شود، به قید زیبای ان‌شاء‌الله (که در تلفظ محاوره گاه به صورت « ایشالا» هم گفته می‌شود ) مقید و مزین می‌کنند . و بدینسان تکیه بر حول و قوه شخصی را ترک کرده، تکیه و توکل به خداوند می‌کنند.

انکرالاصوات
انکرالصوات یعنی ناخوش‌ترین صداها یا آوازها، در محاوره فارسی غالباً گفته یا شنیده می‌شود که می‌گویند « فلانی صدای انکرالاصواتش را نداخت سرش» ، یا « چه صدای انکرالاصواتی» و نظایر آن، در قرآن مجید، می‌فرماید:
«واغضض من صوتک ان انکر الاصوات لصوت الحمیر[9]».
و صدایت را پوشیده بدار ، بیگمان ناخوشترین صداها ، صدای درازگوشتانست .
همچنین در مواضع دیگر قرآن مجید، از بانگ برداشتن در نماز، یا دعاء یا حضور رسول‌الله (ص) نهی شده است [10].

باقیات صالحات
در محاوره فارسی کراراً گفته و شنیده می‌شود که فی المثل می‌گویند: «اگر این کار را بکنید، نفع دنیا و آخرت دارد، باقیات صالحات است» یا « خوشا به حالتان که کارتان باقیات صالحات است» باقیات صالحات ، که صورت درست عربی آن الباقیات الصالحات است، دوبار در قرآن مجید به کار رفته است. الباقیات جمع الباقیة است؛ یعنی پایدار، ماندگار،‌الصالحات جمع الصالحة است؛ یعنی شایسته.
می‌فرماید
«… و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر املاً [11]»
…. و کارهای ماندگار شایسته نزد پروردگارت خوش پاداش‌تر و امیدبخش‌تر است .
می‌فرماید:
«… والباقیات الصالحات خیر عند ربک ثواباً و خیر مرداً [12]»
و کارهای ماندگار شایسته در نزد پروردگارت خوش پاداش‌تر و خوش عاقبت‌تر است.
مفسران در معنی و مصداق الباقیات الصالحات، چند وجه گفته‌اند:
1ـ تسبیحات اربعه
2ـ نمازهای پنجگانه
3ـ مطلق اعمال صالحه اعم از واجب و مستحب

بوی الرحمن
در بیان محاوره، و دقیقتر بگوییم در عرف عامیانه فارسی چنین تعبیری هست که می‌گویند «فلانی بوی الرحمانش بلند است» یا « بوی الرحمانش می‌آید.» و مراد از آن این است که رفتنی و مردنی است و از قراین و امارات چنین بر می‌آید که وقت مردنش نزدیک است. توضیح آن که در مجالس فاتحه خوانی یا ختم که در ایران برگزار می‌گردد، قاری، علاوه بر آن که آیات و اشعار بسیاری می‌خواند، در پایان بخش اول از مجلس فاتحه، و پیش از آنکه واعظ یا خطیب به منبر فرا رود سوره الرحمن را که سوره پنجاه و پنجم قرآن مجید است،‌به طور کامل یا فقط آیات اولیه آن را با صدای بلند، به شیوه ترتیل یا تغنی، می‌خواند:« بسم الله الرحمن الرحیم. علم القران، خلق الانسان . علمه البیان». (الی آخر)

بهانه‌های بنی‌اسرائیلی
بنی اسرائیل ، همان اسباط دوازده گانه‌اند که زاد و ولد دوازده فرزد یعقوب (فرزند اسحاق فرزند ابراهیم خلیل علیهم السلام) هستند. چون نام دیگر یعقوب، اسرائیل است، لذا به آنان بنی‌اسرائیل گفته‌اند . بنی اسرائیل کما بیش برابر با عبرانیان یا قوم یهود است. بنی اسرائیل درخواستهای مکرر و بی‌پایانی از پیامبرانشان، مخصوصاً از موسی(ع) داشتند. و خداوند با درخواست یا بدون درخواست پیامبرانشان بر آنان نعمتهایی ارزانی داشته بود،‌از جمله این که آنان را از آل فرعون که شکنجه شان می‌دادند، نجات داده بود، و در مدت چهل سالی که در بیابان سرگردان بودند، ابری بر آنها سایه افکنده بود و دو خوراک معجزه آسای من(بعضی از مفسران آن را ترنجبین دانسته‌اند) و سلوی (بعضی از مفسران آن را بلدرچین دانسته‌اند) بر آنان فرستاده بود،‌ولی آنان می‌گفتند : ما از غذای واحد دلتنگ شده‌ایم و به جای آنها، سیر و عدس و بقولات درخواست می‌کردند. یا با وجود آن که به خداوند ایمان داشتند، درخواست کردند که خداوند را آشکارا ببینند و صاعقه آنان را فراگرفت و از پای درآمدند و باز به دعای موسی (ع) زنده شدند. بهانه‌های دیگر بنی‌اسرائیل در مورد داستان بقره بود که قتل ناحق و مرموزی در میان بنی‌اسرائیل رخ داده بود و قاتل نامعلوم بود. خداوند دستور داد که گاوی را با مشخصات معین بکشند و پاره‌ای از بدن آن را به بدن مقتول بزنند تا زنده شود و قاتل خود را معرفی کند. و بنی اسرائیل برای آن که مبادا این راز فاش شود در مورد رنگ گاو و سن و سال او مکرر در مکرر سئوال می‌کردند و به اصطلاح بهانه‌های بنی‌اسرائیلی می‌گرفتند[13].
امروزه، به انواع بهانه‌های لجوجانه و بی‌دلیل، که برای دفع الوقت، یا کتمان حق و دست به سر کردن صاحب حق انجام می‌گیرد ، بهانه‌های بنی‌اسرائیلی می‌گویند.

به درک اسفل
به درک اسفل . یک تعبیر توبیخ‌آمیز و منفی است. مانند به جهنم،‌فی النار. فی المثل کسی به کسی می‌گوید:« در هر حال من شرایط شما را نمی‌پذیرم» طرف که گوی از کوره به در رفته است ،‌ با تغیر می‌گوید:« به درک اسفل» این تعبیر که صورت درست‌تر قرآنی آن « الدرک الاسفل» است، فقط یک بار در قرآن مجید به کار رفته است:
« ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار و لن تجدلهم نصیرا[14]»
منافقان در طبقه زیرین جهنم جای دارند و هرگز برای آنان یاوری نخواهی یافت.

تا [هم ] فیها خالدون
شادروان دهخدا در تعریف این عبارت نوشته است:
«هم فیها خالدون جمله آخر آیة الکرسی است. و چون این آیه طویل و مفصل است،‌از تا هم فیها خالدون چیزی طویل را اراده کنند[15]».
وجه تسمیه دیگری هم می‌توان ملاحظه کرد و آن این است که آیة الکرسی ،‌آیه 255 از سوره بقره است که اول آن « الله لا اله الا هو الحی القیوم » و آخر آن « و هو العلی العظیم » است . ولی در قرون اخیر دو آیه بعدی را که از «لا اکراه فی الدین » شروع و به «هم فیها خالدون » ختم می‌شود، جزو آن گرفته‌اند. با این ملاحظه، وقتی که کسی می‌گوید تا هم فیها خالدون، یعنی تا حداکثر تفصیل یا تطویل ممکن، و به قول معروف تا منتهای معراج.

تبارک الله
در مقام تعجب و تحسین، مترادف بارک‌الله، ماشاء‌الله، احسنت، و نظایر آن به کار می‌رود. در قرآن مجید «تبارک الله رب العالمین[16]» و « فتبارک الله احسن الخالقین[17]» و چند مورد دیگر به کار رفته است. نیز « فتبارک الله».

ثمن بخس
ثمن بخس یعنی بهای ناچیز و توسعاً مزد یا دستمزد بسیار اندک. منشأ قرآنی این تعبیر در آیه 20 سوره یوسف است که درحق یوسف ـ علیه السلام ـ می‌فرماید:
« و شروه بثمن بخس فروختند، به چند درهم اندکشمار، و به [کار و بار] او بی علاقه بودند .
جابه جاک نعبد [کنعبد] ،‌جا به جاک نستعین [کنستعین]
شادروان دهخدا در ذیل «جا کنعبد و جاکنستعین» نوشته است:
« مثلی است عامیانه که از آیه ایاک نعبد و ایاک نستعین [سوره فاتحه، آیه 5] ساخته‌اند. و از آن اراده کنند که هر کسی یا هر سخنی را جایگاهی است[18]».

جزء بیست و نهم است
این تعبیر در دو اثر جاودانه علامه دهخدا، یعنی امثال و حکم و لغت‌نامه وارد نشده است ، و معنای آن به نحو منجز و مستند به راقم این سطور معلوم نیست. در عرف محاوره امروز وقتی می‌گویند «فلان چیز جزو بیست و نهم است» کما بیش این معنی از آن بر می‌آید که مهم و اساسی نیست. مانند این که فلان چیز چرخ پنجم است. اما این معنی را نمی‌توان موجه و مستند کرد؛ زیرا قرآن سی جزء [=جزو] است و همه ارزش مساوی دارند چه جزء اول،‌چه بیستم، چه بیست و نهم،‌چه سی‌ام.

الخبیثات للخبیثین
یعنی ناشایسته‌ها برای ناشایستگان است. وقتی که چیز بدی نصیب آدم بدی، یا آدم بدی دچار چیز بدی می‌شود گویند:« الخبیثات للخبیثین » در آیه 26 سوره نور به کار رفته است. عکس آن « الطیبات للطیبین» است.

خسر الدنیا و الآخرة
به کسی گویند که در موردی مرتکب یا دچار عملی شود که نه نفع مادی دارد نه نفع معنوی،‌بلکه زیان مادی و معنوی دارد . خسر (بر وزن خشن) یعنی زیانکار ،‌و الدنیا و الآخرة هم که معنایش معلوم است.
این عبارت در آیه 11 سوره حج به کار رفته است.

ذرة المثقال
این عبارت یا ترکیب، صورت مقلوب ( به قلب نادرست) از ترکیب اضافی قرآنی «مثقال ذرة » است، که در چند آیه قرآنی به کار رفته است[19] و معنای آن «همسنگ ذره » است یا « به سنگینی ذره‌ای»، ذرة المثقال هم می‌خواهد همان معنی را افاده کند. یعنی به اندازه سر سوزن، یا پر پشه و نظایر آن.

رطب و یابس
رطب همریشه با رطوبت و مرطوب است، یعنی تر . یا بس از ریشه یبس و یبوست است،‌یعنی خشک. و در قرآن مجید آمده است:
« ولارطب و لایابس الا فی کتاب مبین [20]».
و هیچ‌تری و هیچ خشکی نیست مگر آنکه در کتابی مبین[ = لوح محفوظ] مسطور است.
جای تعجب است که رطب و یابس قرآنی، در عرف فارسی تغییر معنی داده است و به جای آنکه کنایه از همه‌چیز باشد، « کنایه از دوگونه سخن بی‌معنی و خوب است.... کنایه از سخن صحیح و ناصحیح ... رطب و یابس گفتن یا به هم بافتن، یعنی بی‌اندیشه گفتن،‌سخنان درست و نادرست گفتن...[21]»

سی جزء قرآن
قرآن به سی جزء مساوی تقسیم شده است که در طبع رسمی از جمله در قرآن به کتابت عثمان طه یا مصحف المدینة که هر ساله به حجاج اهدا می‌کنند، و قرآنی است عالمگیر و در حکم مصحف رسمی جهان اسلام است ،‌هر جزء در بیست‌صفحه (هر صفحه در 15 سطر) کتابت شده است. گاه برای آن که قسمی را مؤکدتر سازند به جای آن به قرآن یا به قرآن مجید قسم بخورند، می‌گویند : به سی‌جزء قرآن .

شدرسنا
این ترکیب عجیب و غریب که مرکب از ش + درست + نا می‌باشد ، با گرده برداری از شغلتنا ساخته شده است . می‌گویند که مردی ساده‌دل، به قرائت قرآن مجید مشغول بود تا رسید به این عبارت : « شغلتنا اموالنا و اهلونا...[22]»
اموال ما و خانواده ما،‌ما را مشغول داشت.
و غلتنا که در شغلتنا برای او ایهام سمعی داشت و با شغلطنا (ش + غلط+ نا) تداعی شد و او چون ساحت مقدس قرآن را از غلط منزه می‌دانست، آن کلمه را قیاساً درست کرد، لذا آن را با درست ترکیب و تصحیح کرد و در نهایت شدرسنا خواند . مانند مورد دیگر که کسی «فی بیوت اذن الله ان ترفع[23]» را به صورت « فی بیوت » خوانده بود و در پاسخ اعتراض کسی که به او گفته بود،‌غلط خوانده‌ای ، گفته بود « اذن الله ان ترفع » یعنی که خداوند اجازه داده است که رفع داده شود.

صدقل هوالله
قل هو الله را که آغاز سوره اخلاص است، برای دفع چشم زخم می‌خوانند. و گوینده ، هنگامی که با چیزی زیبا، یا حیرت‌انگیز ،‌مواجه است،‌با گفتن «صد قل‌هوالله» می‌خواهد برساند که چشم زخم نمی‌رساند . چنانکه سعدی گوید: « قل هو الله الاحد چشم بد از روی تو دور.»

الطیبات للطیبین
الطیبات للطیبین یعنی پاکیزه‌ها برای پاکیزگان یا شایسته‌ها برای شایستگان است. در موردی به کار برند که بخواهند برسانند که فلان چیز مرغوب شایسته صاحب آن است، و در واقع نوعی تعارف و خوشامدگویی است. در قرآن کریم،‌آمده است:
«... والطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات ...[24]».

عمَّ جزو
همان طور که در توضیح مربوط به سی جزء قرآن گفته شد . قرآن کریم از دیر باز به سی جزء مساوی تقسیم کرده‌اند. جزء [=جزو] سی‌ام قرآن با سوره نبأ آغاز می‌گردد و سوره نبأ اولین آیه‌اش « عمَّ یتسائلون » است. پس وجه تسمیه جزو عم یا عمّ جزو این است . عمَّ مخفف « عن + ما » است،‌« عمَّ یتسائلون» یعنی مردمان از چه چیز گفت و گو و پرس و جو می‌کنند؟ همچنین از قدیم که آموزش ابتدایی در مکتبخانه‌ها انجام می‌گرفت ،‌عمَّ جزو . جزو کتابهای درسی بود. و در محاوره فارسی عباراتی نظیر این گفته و شنیده می‌شود که « فلانی سوادش در حد عم جزو است» یا «حتی عمَّ جزو هم نمی‌تواند بخواند». گفتنی است که بعضی ، حتی از اهل فضل، که که از منشأ این کلمه و وجه تسمیه « عمَّ جزو» خبر ندارند و آن را فقط از افواه شنیده‌اند ،‌آن را به صورت « عمه جزو » می‌نویسند، و به خیال خودشان لابد اول آن با « عمه باجی» که فی المثل مکتب‌دار است، ربط دارد. و حتی لغت‌نامه دهخدا علاوه بر مدخل « عم جزو» مدخل « عمه جزو» هم دارد.

فاتحه
فاتحه از فتح است یعنی گشاینده و آغازگر . نخستین سوره قرآن مجید که همه مسلمانان در نمازهای پنجگانه شبانه روزی قرائت می‌کنند،‌یعنی سوره‌ای که به حمد معروف است. در اصل الفاتحه و فاتحة الکتاب نام دارد.
خواندن سوره فاتحه در نمازهای پنجگانه واجب است و بدون آن نماز درست نیست. اما پس از قرائت آن،‌سوره بعدی را می‌توان از هر یک از سورهی‌های قرآن با (رعایت شرایطی) انتخاب کرد، که معمولاً سوره اخلاص [=توحید= قل هوالله] انتخاب می‌شود.
نکته دیگری که در مورد فاتحه باید دانست این است که محدثان و به تبع آنان مفسران برای هر یک از سوره‌های قرآنی فضیلت و خواص معنوی قائلند و برای قرائت هر کدام ثوابی یاد کرده‌اند. نکته دیگر این است: این عقیده نیز در میان ما مسلمانان و شیعیان شایع است که می‌توان کار خیری به نیت در گذشتگان انجام داد. یعنی فی المثل نماز یا سوره‌هایی از قرآن مجید خواند و ثوابش را نثار روح پدر یا مادر یا بزرگان و علمای گذشته کرد. و از دیرباز خواندن سوره فاتحه برای شفای بیماران و بر بالای سر و بستر آنان و نیز برای شادی و طلب آمرزش روح درگذشتگان رسم بوده است و مجالسی که برای یاد بود و بزرگداشت متوفایی برگذار می‌گردد، چون رکن آن خواندن سوره فاتحه است، به مجلس فاتحه خوانی معروف است . و از این جا چنین تعبیراتی در محاوره فارسی رواج یافته است که می‌گویند اگر فلان مربی یا کاپیتان تیم ملی فوتبال، کنار برود، فاتحه تیم ملی ما در المپیک آینده خوانده است. پس فاتحه چیز را خواندن ، یعنی از آن قطع امید کردن، یا آن را از دست رفته تلقی کردن. همچنین فاتحه خواندن ، به معنی اهمیت و اعتبار دادن هم به کار می‌رود. مثلاً می‌گویند (غالباً در جملات منفی):« به حرف من فاتحه هم نمی‌خواند» یعنی به حرف من اهمیتی نمی‌دهد . یا باطنز می‌گویند«اختیار دارید،‌این بچه‌ها که من می‌بینم برای پدر و مادرشان فاتحه بی الحمد هم نمی‌خوانند» فاتحه بی الحمد یعنی هیچ . یعنی این بچه‌ها در زمان حیات یا ممات پدر یا مادرشان کوچکترین ارج و اعتباری برای آنان قائل نیستند. یا مثلاً می‌گویند: هزار خدمت برایش انجام دادم،‌یک فاتحه بی‌الحمد هم نخواند.»

فتبارک الله احسن الخالقین
یعنی بزرگا و متبرکا خداوندی که بهترین آفرینندگان است. این عبارت قرانی که در آیه 14 سوره مؤمنون ، و با تغییر بعضی عبارات در سوره‌های دیگر [25] نیز به کار رفته است، در مقام تحسین جمال یا برومندی کسی به کار می‌رود. معروف است(و من در تفسیری ندیده‌ام) که چون خداوند خلقت انسان را کامل کرد و انسان که اکمل و اجمل مخلوقات است، به صنع اتقن الهی پدید آمد حق تعالی به تحمید ذات خود پرداخت و فرمود:« فتبارک الله احسن الخالقین».

فی النار
جزو تعبیرات توبیخ‌آمیز است. مانند به جهنم،‌به درک اسفل . فی المثل بچه‌ای قهر می‌کند وچیزی را از دست پدر یا مادرش نمی‌گیرد ، پدر یا مادر با تغیر می‌گوید:« فی النار که نمی‌خواهی»

کن فیکون
کن یعنی باش و موجود شو، فیکون، یعنی سپس [بیدرنگ] می‌شود، یا موجود می‌شود.«کن» را امر ایجادی خداوند گویند که البته کنایه است . یعنی خطاب لفظی در کار نیست. از جهت تمثیل و تقریب به ذهن انسانی، چنین تعبیر شده است که خداوند چون ایجاد چیزی یا اجرای امری را بخواهد ، به آن می‌فرماید: «کن» . در این جا عرفا و مفسران بحثهای علمی باریکی کرده‌اند که آیا شی‌ء قبل از موجود شدن شیء است، یا قابلیت خطاب دارد یا خیر؟ بعضی گفته‌اند که همه چیز قبل از آن که وجود عینی خارجی پیدا کند، در علم الهی و در حالت اعیان ثابته، وجود علمی دارد ، و در واقع به آن وجود علمی خطاب می‌شود، و آن از ساحت علم ،‌به ساحت عین می‌آید و وجود خارجی یا تحقق پیدا می‌کند. تعبیر « کن فیکون» پنج بار در قرآن مجید به کار رفته است[26]. از جمله می‌فرماید:
« انما قولنا لشی‌ء اذااردناه ان نقول کن فیکون[27]».
همانا سخن ما خطاب به چیزی آنگاه که اراده‌اش کرده‌ایم این است که می‌گوییم، باش و بیدرنگ موجود می‌شود.
شگفت‌اور است که این تعبیر قرآنی در عرف محاوره فارسی، تحول و تغییر معنای بسیاری پیدا کرده است. و به سه صورت به کار می‌رود:
1ـ اسمی : کن فیکون: « چرا این خانه کن فیکون است؟» .(یعنی ویران است، یا شلوغ ـ پلوغ و ریخته ـ پاشیده است).
2ـ فعل لازم : آن کارخانه را به توپ بستند، و در آن واحد کن فیکون شد(یعنی ویران شد).
3ـ فعل متعدی: آمریکاییها هیروشیما را کن فیکون کردند.
ملاحظه می‌شود که در عرف محاوره ، یا عرف غیر رسمی فارسی، کن فیکون به معنای درب و داغان، و ویرانه و واژگون و زیر و زبر و نظایر آن به کار می‌رود . یعنی ام ایجادی [الهی]، به صورت امر اعدامی درآمده است. و این از شگفتیها و خرد ناپذیریهای زبان است.

ماشاء‌الله
ماشاءالله یعنی آنچه خدا بخواهد . این کلمه منشأ قرآنی دارد؛ از جمله آمده است:
« و لولا اذ دخلت جنتک قلت ما شاء الله لاقوة الا بالله...[28]».
و چرا چون وارد باغت شدی نگفتی این است آنچه خدا خواهند،‌ و تاب و توانی جز از سوی خدا نیست.
فرنگ اسلامی،‌با اشاراتی که در قرآن مجید (از جمله در آخر سوره قلم) هست و نیز تصریحات مندرج در احادیث نبوی به چشم زخم که در عرف به آن « چشم زدن» می‌گویند اعتقاد دارد و گفته‌اند که برای دفع چشم زخم و به اصطلاح تعویذ،‌می‌توان آیه و ان یکاد(شرحش خواهد ) خواند ، یا همین کلمه « ماشاء الله» را گفت. شادروان دهخدا شخصاً یادداشتی در لغت‌نامه درباره این کلمه نوشته است:
« مخفف ماشاء الله کان [و] مالم یشأ لم یکن [هر چه خدا خواست همان می‌شود،‌و آنچه نخواهد نمی‌شود] است. چون کسی یا چیزی در حسن و زیبایی و خوبی ، کسی را شگفت‌آید، ماشاء الله گوید؛ و آن را چون تعویذی شمارند که آن چیز را از چشم بد بیننده و شگفت‌آرنده مصود دارد. جمله را گاه دیدن چیزی سخت نیک گویند، دفع چشم زخم را. [برابر است با]بنام ایزدی بنا میزد، تبارک الله، تعالی الله، چشم بد دور.
همو،‌ در دنباله این مطلب می‌افزاید که در مقام تحسین و مترادف با بارک‌الله، مرحبا، آفرین. احسنت نیز به کار می رود. همچنین برای تشجیع و تشویق هم به کار می‌رود. گاه نیز از طریق طنز و تهکم،‌فی المثل برابر با خیط کردی، خراب کردی به کار می‌رود. فی المثل به کسی که اتومبیل زیبایی را به دیواری کوبیده و قر کرده است می‌گویند:ط ماشالا[ = ماشاء الله] چی کردی؟» یا :« ماشالات باشه، چه خبرته». شنیدن ماشاء‌الله ، یعنی تن به تشویق بیجا دادن و بر آن دل نهادن. چنانکه گویند: « ماشالا . ماشالا[شنیدن] آدم را بیچاره میکند» یا : « پسره را با ماشالا . ماشالا شیر کردند و فرستادند جلو».

مناع الخیر
مناع الخیر از مناع که صیغه مبالغه از منع است یعنی بسیار بازدارنده ، و خیر به معنای خیر و خوبی تشکیل یافته است، و به کسی گفته می‌شود که از رسیدن یا رساندن خیر به دیگران مضایقه دارد.مثلاً می‌گویند:« آقا جان بگذار دلال بیچاره هم دستش به چیزی بند شود،‌چرا مناع الخیر می‌شود؟» صورت درست قرآنی آن : مناع للخیر است و در قرآن مجید دوبار [29] به کار رفته است. مصداق بارز مناع الخیر همان کسی است که در عرف عامیانه به او گویند: « نه خود خورد،‌نه کس دهد، گنده کند به سگ دهد.»

نسیاً مَنسیّاً
این دو کلمه تقریباً به یک معنی است: از یاد رفته و فراموش گردانده شده. فی المثل می‌گویند: « بعد رفت به کویت دیگر کسی خبری از او ندارد: نسیاً منسیاً شد.» منشأ قرآنی آن در آیه 23 سوره مریم است که از قول مریم، علیها السلام، می‌فرماید:
« قالت یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیاً منسیاً»
گفت ای کاش پیش از این مرده بودم و از یاد رفته و فراموش گردیده بودم.

نور علی نور
نور علی نور، که گاه در فارسی بدون تنوین در نور اول تلفظ می‌شود، در اصل یعنی نور در نور، نوری بر نوری افزوده شد و اصطلاحاً یعنی امری یا چیزی خوب است و همراه چیز یا امر خوب یا خوبتر دیگرست . مانند گل بود به سبزه هم آراسته شد. مثلاً می‌گویند:« جواد آقای ما بچه درس خوانی بود،‌نماز خوان هم شده است: نور علی نور» یا « جمعمان جور بود آقای صمدی هم وارد شدند. نور علی نور» منشأ قرآنی این عبارت، در آیه 35 سوره نور است.

وان یکاد
مراد از وان یکاد آیه ما قبل آخر سوره قلم است:
« و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک باببصارهم لما سمعوا الذکر و یقولون انه لمجنون »
و اگر چه نزدیک بود که کافران چون قرآن را شنیدند ،‌به تو چشم زخم برسانند [= تو را چشم بزنند] [ولی خداوند نگذاشت].
بعضی آیه بعدی را نیز مکمل آن می‌دانند:
« و ما هو الا ذکر للعالمین»
و حال آن که آن [قرآن ] جز پندآموزی برای جهانیان نیست.
مفسران در شأن نزول این آیه گویند که کافران مردی را از قریش که به شور چشمی و چشم زنی معروف بود، و گاو و شتر را به اصابت چشم از پای می‌انداخت برانگیختند که حضرت رسول (ص) را چشم بزند، و خداوند این آیه را نازل کرد و حضرت (ص) را مصون داشت. از حسن بصری نقل است که گفته است: دوای چشم زخم قرائت این آیه است[30].
سنایی گوید:
نقاش که بر رخ تو پرگار افکند***فرمود که تا سجده برندت یکچند
چون نقش تمام گشت ای سرو بلند ***می‌خواند و ان یکاد و میسوخت اسپند[31].
حافظ گوید :
حضور خلوت انسست و دوستان جمعند***وان یکاد بخوانید و در فراز کنید.
چنانکه پیشتر در مدخل «ماشاء‌الله» اشاره کردیم اعتقاد به چشم زخم که در قرآن کریم و سنت نبوی وارد است، در فرهنگ اسلامی شایع است، برای دفع آن یا آیه وان یکاد می‌خوانند،‌یا ماشاء الله می‌گویند، یا اسفند در آتش می‌ریزند و دود می‌کنند[32]. نیز برای حفظ و تعویذ آیه و ان یکاد را به صورت حرز یا گردن‌بند در می‌آورند و همراه می‌برند.

والذاریات
در تداول عامه گاه شنیده می‌شود که می‌گویند « فلانی والذاریاتش بلند شد ». ظاهراً « والذاریات» را ، به غلط با « زاری» فارسی همانند و همریشه می‌دانند. والذاریات، در قرآن کریم، کلمه اول از سوره‌ای است به نام : « الذاریات» از ریشه ذرو(بر وزن سرو) به معنای بادهای پراکنده کننده خاک و شاید گرده گیاهان. و او اول این کلمه واو قسم است.

هباءً منثوراً
اگر کلمه بالایی در عرف عامیانه‌تر به کار می‌رود، باید گفت که این تعبیر در عرف فرهنگی‌تر کاربرد دارد. هباء یعنی غبار، و منثوراً از ریشه نثر یعنی پراکنده، و اصطلاحاً به هیچ و پوچ ، یا حاصل عملی که بر باد رفته باشد می‌گویند. منشأ قرآنی آن آیه 23 سوره فرقان است:
« و قدمنا الی ما عملو من عمل فجعلناه هباءً منثوراً».
و به هر عملی که کرده‌اند روی آوردیم و آن را هیچ و پوچ گردانیم.

هل من یزید
هل من یزید، یعنی آیا باز هم هست؟ آیا بیشتر از این هم هست. درعرف فارسی نظیر این عبارت شنیده می‌شود که می‌گویند« فلانی صد میلیون پول روی پول گذاشته، باز هم هل من مزید می‌طلبد» منشأ قرآنی این عبارت،‌آیه 30 سوره «ق» [=قاف] است:
« یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول‌ هل من مزید».
روز که به جهنم گوییم آیا پر شدی و می‌گوید آیا بیش از این هم هست؟

هیئاً مریئاً
هنیئاً مریئاً یعنی سازگار و خوشگوار، یعنی نوش جان. فی المثل میگویند « بعد از آن هر چه سود بردی مال خودت، هنیئاً مریئاً» منشأ قرآنی این دو کلمه در آیه چهارم سوره نساء است.
« وآتوالنساء صدقاتهن نحله فان طبن لکم عن شیء منه نفساً فکلوه هنیئاً مریئاً.»
و مهر [ = کابین] زنان را به ایشان با خوشدلی بدهید، ولی اگر به طیب خاطر خویش، چیزی، از آن به شما بخشیدند، آن را [بپذیرید و ] نوشینو گوارا بخورید.

یأجوج و مأجوج
یأجوج و مأجوج یعنی بسیار عجیب و غریب، نامأنوس و نامفهوم.
نظیر این عبارات گاه در محاوره فارسی شنیده :« آنها را تماشا کردی چه ریخت یأجوج و مأجوجی داشتند» یا « مترجم از عهده بر نیامده است. کتاب را به زبان یأجوج و مأجوج ترجمه کرده است » یأجوج و مأجوج نام قومی است که دو بار در قرآن مجید ظاهر شده است. بار اول در آیه 94 سوره کهف است که به نزد ذوالقرنین شکایت می‌برند که قوم یأجوج و مأجوج در زمین فتنه و فساد برپا می‌کنند و نهایتاً ذوالقرنین سدی در برابر آنان می‌بندد ومحدودشان می‌سازد . بار دوم در آیه 96 سوره انبیاء است که از لجام‌گسیختگی این قوم در قیامت و این که مثل مور و ملخ از فراز هر پشته‌ای روان هستند، سخن گفته شده است. مفسران و مورخان یأجوج و مأجوج را با چند قوم، از جمله خزران ، مغولها و قبایل دیگری از چینها یا نژاد زرد تطبیق داده‌اند.

یاسین زیرگوش خر خواندن
یاسین[= یس] نام سوره سی‌ و ششم قرآن است و در آغاز همان سوره آمده است. و مفسران در معنای آن اختلاف دارند. از قول ابن عباس نقل کرداند که معنای آن را یا انسان، بر طبق لغت و لهجه طی می‌دانسته است. قاضی بیضاوی نیز «سین» یاسین را مخفف انیسین (مصغر انسان) شمرده است. یاسین از شیواترین و شگرف‌ترین سوره‌های قرآن است و به «قلب القرآن» موسوم است و خواندن آن فضایل و خواص بسیار دارد . در فرهنگ لغات عامیانه جمال‌زاده یاسین زیر گوش خر خواندن « کنایه از کار بیحاصل کردن و رنج بیهوده درباره شخص نالایق و ناقابل بودن است. این تمثیل را گاهی مختصر می‌کنند و آن را یاسین خواندن می‌گویند[33] ». و همچنین آمده است: « سر کوچه یاسین و الرحمن خواندن[34]» که، کنایه از گدایی کردن است.

 

پی نوشت‌ها:

[1] « امثال و حکم»، دهخدا، ج 4/1983، امیرکبیر.
[2] برای نمونه‌های دیگر به تذکره هفت آسمان، منقول در لغت‌نامه دهخدا، مراجعه کنید.
[3] « امثال و حکم » ،‌دهخدا،‌ج 1/162. نیست پوشیده از قلیل و کثیر ـ نز نقیر ایچ چیز قطمیر.
[4] « لسان التنزیل».
[5] «سوره نساء»، آیه 53 و 124.
[6] « سوره فاطر» ،‌آیه 13.
[7] « سوره کهف»، آیه 23 و 24؛ « سوره یوسف»، آیه 27؛ « سوره صافات» ، آیه 102؛ « سوره فتح» ، آیه 27.
[8] « سیرت رسول‌الله»، ترجمه و انشای رفیع‌الدین اسحق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه،‌با مقدمه و تصحیح دکتر اصغر مهدوی، ج 1/279، خوارزمی ،‌تهران.
[9] « سوره لقمان» ، آیه 19 .
[10] «سوره اسراء» ، آیه 110؛ « سوره نساء» ،‌آیه 148؛« سوره حجرات»، آیه 2ـ3.
[11] « سوره کهف»، آیه 46.
[12] « سوره مریم» ، آیه 76.
[13] «سوره بقره»، آیه 67 به بعد.
[14] « سوره نساء» ، آیه 145.
[15] «امثال و حکم»، ج 1/540.
[16] « سوره اعراف» ، آیه 54.
[17] « سوره مؤمنون»، آیه 14.
[18] « امثال و حکم» ،‌ج 2/574.
[19] « سوره نساء »، آیه 40؛ « سوره یونس»، آیه 61؛« سوره سبأ»، آیه 3 و 22؛ « سوره زلزله»، آیه 7ـ8.
[20] «سوره انعام»،‌آیه 59.
[21] «لغت نامه دهخدا»
[22] «سوره فتح»، آیه 11.
[23] « سوره نور»، آیه 26.
[24] « سوره نور»، آیه 26.
[25] از جمله :« سوره اعراف»، آیه 54؛« سوره غافر»، آیه 64.
[26] «سوره بقره» ، آیه 117، « سوره آل عمران»، آیه 47 و 59؛« سوره انعام»، آیه 73؛«سوره نحل»، آیه 40؛« سوره مریم»، آیه 35؛ « سوره یس» ، آیه 82؛« سوره غافر»، آیه 68.
[27] « سوره نحل»، آیه 40.
[28] « سوره کهف» ، آیه 39.
[29] « سوره ق» ،‌آیه 5 و 25؛« سوره قلم» ، آیه 12.
[30] « تفسیر ابوالفتوح رازی» ، ذیل آیه شریفه.
[31] « دیوان سنایی »/1134.
[32] « برای تفصیل درباره چشم زخم، ر.ک: «جهان غیب و غیب جهان»، بهاء‌الدین خرمشاهی ، مؤسسه کیهان؛ «حافظ‌نامه »، بهاء‌الدین خرمشاهی/906ـ909.
[33] « لغت نامه دهخدا».
[34] « همان مدرک».

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید