شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی داستان ایرانی کلاغ بازیگوش

داستان ایرانی

کلاغ بازیگوش

یکی بود یکی نبود، غیر از خدای مهربون هیچکس نبود کلاغ کوچکی بود که تازه از تخم بیرون آمده بود.

adidas heliopolis hotel in dubai , adidas concord ankle fur sneakers boys running Release Date Info , MysneakersShops | nike sb dunk high premium red velvet dress shoes - 134 Air Jordan 1 High OG "University Blue" 2021 For Sale - 555088

كلاغ بازيگوش

کلاغ فقط کوچک نبود بازیگوش هم بود. یکروز کبوتری آنجا آمد تا از او احوالپرسی کند کلاغ یکی از پنجره‌های لانه را بالا برد و زد به شکم کبوتر، کبوتر زیاد دردش نیامد ولی گفت دفعه دیگر مواظب باش. کلاغ قول داد اما باز یک پسر آمد و کلاغ کوچولو آشغالهای لانه را ریخت روی کلاه پسر. پسر کلاهش را برداشت و به پدر و مادرش نشان داد، پدر و مادرش لب چشمه کلاه پسر را شستند آنها میخواستند بروند مهمانی بعد رفتند.

پدر و مادر کلاغ وقتی که آمدند نفس‌زنان آمدند با یک کیسه سفید و پر از دانه رسیدند، آنها یک تخم را دیدند که شکسته و یک جوجه کلاغ زیبا که بنظر بازیگوش می‌رسید از آن خارج شده. پدر و مادر خوشحال شدند و کیسه را جلوی جوجه کلاغ گذاشتند، جوجه کلاغ خورد ولی هنوز سیر نشده بود.

پدر و مادر آنقدر خسته بودند که نمی‌توانستند از یک نهال به نهال دیگر پرواز کنند. جوجه کلاغ همین طور ناله می‌کرد و غذا می‌خواست. ناگهان کبوتر خانم که از قبل می‌دانست خانم کلاغ تخم گذاشته رفت و دانه آورد و داد به آنها. آن هم چه کیسه دانه‌ای؛ بزرگتر و خوشمزه‌تر از آنهایی که پدر و مادر کلاغ کوچولو آورده بودند. ناگهان دوباره پسر کوچولویی که کلاهش را کلاغ کوچولو کثیف کرده بود دانه پاشیدروی زمین تا هر کسی که جزء پرندگان گرسنه‌اش بود بخورد. خانم کلاغ دانه‌ها را آورد و آنها سال خوشی را در زمستان داشتند. کلاغ کوچولو از کبوتر خانم معذرت خواهی کرد. توی دلش گفت خدایا مرا ببخش که کلاه آن پسر را کثیف کردم. او رفت پنیر و نان و گوجه و خیار خوشمزه آورد و برد دم در خانه پسر کوچولو، قارقار کرد.

پسر کوچولو قصه ما در را باز کرد. کلاغ کوچولو نان و پنیر را به او داد و از او معذرت‌خواهی کرد و دور شد. از آن به بعد هیچکس از جوجه کلاغ کار بدی ندید.قصه ما به سر رسید، کلاغ به خونه‌اش نرسید.

داستان و نقاشی :رادمهر آقاهادی-6ساله   / برگرفته از روزنامه اطلاعات

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید