شعر
ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
- شعر
- نمایش از سه شنبه, 31 مرداد 1391 18:16
- بازدید: 6452
برگرفته از ماهنامه خواندنی به نقل از کتاب تاریخ پرچم ایران - نوشته دکتر ن. بختورتاش
ولیدبن عُبیدالله بُحتُری، سراینده و ادیب توانا در مَنبِج، شهر حلب به سال 206 هجری زاده شد و در سال 284 به بیماری سکته درگذشت. وی قصیدهسرایی نامدار بوده است. از سرودههای برجستهی او قصیده سینیه میباشد که در وصف ایوان کسری، کاخ خسروان شهر تیسفون که تازیان مداین نامیدهاند، و پرده نقاشی آب و رنگ و پرآوازهی آن، داد سخن داده است. این قصیده به زبان عربی است که در جلد 19 و 20 کتاب معجمالادبا یاقوت حموی به کوشش دکتر احمد فرید رفاعیبک در مطبعهی دارالمامون مصر به چاپ رسیده است. «نام شهر و تاریخ چاپ کتاب را ندارد»
ترجمان این تکه از قصیده، فرزانه گرامی آقای حبیبالله پاکگوهر هستند که با قلم توانای خود توصیف ایوان را در برابر دیدگان ما نهادهاند.1
- لشکر غم و اندوه به جانم تاختن گرفت، پس با شتر راهوار خود روانۀ عروس شهرها یعنی ایوان مداین شدم.
- از دشواریها، سختیها و ویرانیهایی که جایگاه دودمان ساسانیان را فرا گرفته است، بس دلتنگم و با آن احساس همدردی میکنم و بر آن سرم که آرامش از دست رفتۀ خود را بازیابم.
- این دشواریهای پیاپی و یادآوری و فراموشی آنها برایم پند و درس عبرتی است.
- آثار نابود شده و چشمهای حسرتبار فراوانی در سایهی این کاخ بلند و برافراشته آسوده آرمیدهاند.
- دَرِ ایوان که از سوی کوه قبق2 به دو جایگاه به نام: خِلاط و مَکس میباشد بسته است.
- گویی زمانه عهد و پیمان خود را سخت شکسته و آن را همچون پیراهنی کهنه از تن به در آورده است.
- به انگیزۀ ناسازگاری و فراز و نشیب روزگار و زیر پا نهادن مهر و دوستی، انگار که ساختار بزرگ شهر مداین به گورستانی مبدل شده است. چون نیک بنگری پنداری، پس از جشن و شادمانیها، شباهنگام در آن جایگاه، سوگ و ماتم به پا خاسته است.
این کاخ پرشکوه از شگفتیهای روزگار و چگونگی مردمی خبر میدهد که سخن دربارۀ آن هرگز به تیرگی شبهه و یاوهسرایی آلوده نمیگردد.
- در این هنگام دیدگانت به نقش و نگارهای دیوار ایوان میافتد که از نبرد انطاکیه، میان روم و ایران و کشتارها حکایت میکند.
- و انوشیروان را میبینی که پوششی سبزرنگ بر روی جامهای که رنگ آن با گیاه «ورس» به زردی گراییده است بر تن دارد و با جلال و وقار در زیر درفش کاویانی سپاه خود را با صفهایی منظم و استوار سان میبیند.
- و نیز در برابر او، رزمآورانی را میبینی که گویی با آرامش و شکوه همراه با آوایی خفیف در حرکتند.
و همچنین سربازان نیزهافکن را مینگری که سر نیزههاشان در برابر پرتو خورشید میدرخشد.
- پنداری که نقش و نگارها به راستی زنده هستند و جشن زادروز به پا ساختهاند. و این پندار همچنان افزایش مییابد، مگر اینکه از نزدیک آنها را با دست لمس کنی.
- خداوند از این شراب خلسهآور مرا سرشار کناد و از خلسه و نشئه آن برای لشگریان نکاهاد، «سرمستی قدرت و پیروزی را از آنان مگیراد.»
- بر اثر این خلسه و رویا چنان دودلی و شک تو را فرا میگیرد که گمان میکنی، آیا ستاره است که در شب نورافشانی میکند، یا سَیَلانِ فروغ خورشید است که چنین جشنی را نورباران کرده است؟!
- این رویا و خلسه در درون آدمی نشاط و خرسندی برمیانگیزاند و هر انسان دلآگاه آن را دوست میدارد و پذیرای آن است.
- آیا این رویا است که دیدگان شکزدهام را مینوازد؟ یا ایمنی و آرامشی است که گمان و پندارم را دگرگون ساخته است؟!
- از شاهکار هنر معماری است که این کاخ شکوهمند و بلند همچون کوهی بزرگ و سربرافراخته خودنمایی میکند. بیننده از دیدن آن شگفتی مینماید و سرگشته میشود که آیا دست انسان آن را برپا داشته است؟ این بنای پرشکوه به فرمان یکی از پادشاهان بس نیرومند و سربلند ایران انوشیروان ساخته و پرداخته شده است. اما افسوس که این بنای زیبا برای روزگاری پر از شادی برپا شده لیکن ستم روزگار آن را به ماتمکدهای اندوهبار درآورده است.
از این سروده دریافت میشود که تا هنگام دیدار بُحتری از کاخ خسرو، درِ کاخ پا برجای و بسته بوده است. پیکرۀ انوشیروان و پوشش وی و دیگر نگارها کمتر آسیبدیده و جنگافزار سربازان با رنگهای طبیعی و درخشان به خوبی دیده میشده و با آن همه ویرانی که وی از آن نام میبرد، کاخ بسی استوارتر و سالمتر از سالهای پسین بوده است. حمزۀ اصفهانی «مرگ پیش از سال 360 هجری» نیز در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان آورده است که: خسرو انوشیروان، «پیراهنش سفید منقش به نقوش به رنگهای گوناگون، شلوارش آسمانگون بود، بر تخت نشسته و به شمشیر تکیه زده».3
هنگام پایهگذاری شهر بغداد در سال 146 هجری هزینۀ آن بر منصور خلیفهگران آمد. ابوایوب موریانی به خلیفه پیشنهاد کرد که کاخ خسرو را ویران کند و سازۀ آن را برای ساخت بغداد به کار برند. منصور با خالد برمکی که وزیر او بود به رایزنی پرداخت. خالد خلیفه را از این کار بازداشت و گفت هزینۀ ویران کردن ایوان خسرو سنگین و از سودش بیشتر خواهد بود.
منصور عباسی برآشفت و گفت تو از ایرانیان پشتیبانی میکنی و به ایرانیگری دلبستهای. ویران کردن ساختمان تیسفون آغاز شد، اما هزینۀ آن چنان سنگین شد که خلیفۀ فریبکار عباسی پشیمان گردید و دست از کار کشید.
اینبار خالد به خلیفه گفت: کاری را که آغاز کردهای باید به پایان برسانی وگرنه خواهند گفت؛ کاخی را که ایرانیان برپا کردند، تو شایستگی ویران کردن آن را نداشتی و در این زمینه ناتوان بودی. ولی خلیفه دست از ویران کردن کاخ مدائن برداشت. اگر خلیفه در آن روزگار کلنگ بیداد و هوس را بر این کاخ باشکوه نکوفته بود شاید پایه و بنیاد «آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو» بهتر از آنچه امروز هست میبود.
هم او با آنکه سوگند خورده بود که به ابومسلم سردار ایرانی آسیب نرساند، با فریب و نیرنگ وی را کشت.4
پینوشتها:
1- از آقای محمد وحید گلپایگانی که قصیدۀ عربی را به من دادهاند و همچنین از آقای پاکگوهر که در برگردان آن به فارسی روان، کوشش کردهاند سپاسگزارم.
2- نام کوهی در آن پیرامون – و خلاط و مَکس نام دو محل نزدیک آن کوه میباشد.
3- در کاخ تیسفون یک پردۀ نقاشی آب و رنگ موجود بود که تصرف انطاکیه را نشان میداد. تاریخ ایران باستان. م.م دیاکونوف، رویه 486 برگردان فارسی.
4- تاریخ فخری ابن طقطقی، ترجمه محمد، وحید گلپایگانی + جوامعالحکایات.