نامآوران ایرانی
فارابی و خنیاگری
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 11 اسفند 1393 11:03
- Super User
- بازدید: 8323
فارابی از دانشمندان بزرگ ایرانی است که در دانشهای گوناگون از جمله فلسفه، ریاضیات، طبیعیات، اقتصاد، سیاست و خنیاگری آگاهی بسیار داشته است. فهرست آثار فارابی در «عیون الانباء» ابن ابی اصیبعه نوشته شده است که تنها جلد اول«موسیقی الکبیر» و «احصاء العلوم» در دست است.
Women's shoes - adidas hermosa mesh backpack purple and blue color , GiftofvisionShops - Fitness - adidas nite jogger kids - Sports shoes | Air Jordan 4 Retro "White Oreo" CT8527 - 100 , NETWORK-PRESIDENTS Store - nike zoom hypercross trainer turquoise gold ringsیسنا خوشفکر
ابونصر محمد ،پور محمد طرخان، فارابی در سال 260 در «وسیج» واقع در یکی از نواحی خراسان که «فاراب» نام داشت زاده شد.(1)
«هو ابونصر محمد ابن، من "فاراب" و هی من بلاد خراسان ... » (دارالکتاب العربی للطباعة والنشر بالقاهره-تحقیق و شرح: غطاس عبدالملک خشبه مراجعه و تصدیر محمود احمدالحفنی) (کتابخانه مجلس شماره 93891)
طرخان یا ترخان پاژنامی (لقب) بوده است که در دوره سامانیان به دارندگان جایگاه ویژه در دستگاه فرمانروایی میدادند، دارندگان این پاژنام می توانستند هرگاه بخواهند به پیشگاه پادشاه بروند (معین)(2)
فارابی از دانشمندان بزرگ ایرانی است که در دانشهای گوناگون از جمله فلسفه، ریاضیات، طبیعیات، اقتصاد، سیاست و خنیاگری آگاهی بسیار داشته است. فهرست آثار فارابی در «عیون الانباء» ابن ابی اصیبعه نوشته شده است که تنها جلد اول«موسیقی الکبیر» و «احصاء العلوم» در دست است.(3)
جرجی زیدان سازی به نام قانون را از اختراعات فارابی می داند و درباره اختراع دیگر او می نویسد: "فارابی ساز دیگری اختراع کرده که از چند چوب و سیم تشکیل می یافت و همین که ترکیبات آن را تغییر می دادند صدایش عوض می شد و چیز شگفتی بود.(4)فارابی در جوانی دیار خویش را ترک و به بغداد کانون دانشی جهان آن روزگار رفت ،وی چند زبان می دانست از جمله عربی و از آنجا که این زبان ،زبان علمی آن روزگار بود ،او نیز مانند دیگر دانشمندان ایرانی کتابهایش را به این زبان می نگاشت. وی در حلب به نزد امیر سیف الدوله حمدانی رفت.
سیف الدوله به او مهر می ورزید، جایگاه دانشی و هنر او را گرامی میداشت اما فارابی ساده زیستی را بیشتر دوست می داشت و در پایان به همراه همین امیر به سوی دمشق رفت و در سال 339 ه.ق در همان جا درگذشت.(5)
در باره چیره دستی او در موسیقی بسیار گفته اند از جمله ابن خلکان در "وفیات الا عیان" میگوید: «فارابی به گونه ای ساز زد که در آغاز اهل مجلس همگی خندیدند(شادی کردند) و سپس گریه کردند و سرانجام به خواب رفتند»(6)
فارابی موسیقی الکبیر را به درخواست ابو جعفر محمد ابن قاسم کرخی وزیر خلیفه عباسی نگاشته است پیشگفتار فارابی و شرح چگونگی نگارش این کتاب را در بخش دوم میاوریم اما در بخش نخست میخواهیم دیدگاه او را در باره نوای خوش بدانیم:
از دید گاه فارابی در طبیعت هرکسی این استعداد وجود دارد که آهنگ "ساز" و "ناساز" را از یکدیگر تمیز دهد. به باور این دانشمند آهنگ نخست در خرد و احساس آهنگساز بوجود می آید اما اجرای آن بستگی به توانایی نوازنده یا خواننده دارد که چگونه آن را پدید آورد.فارابی اوج چیره گی در خنیاگری را زمانی میداند که یک آهنگساز آهنگی را که در خرد و احساس او در آید ،همانگونه به گوش شنونده برساند و در این باره اسحاق موصلی (7) را نمونه می آورد :"سوم آنکه قوه تصور سازنده به آن حد برسد که هرچه را تخیل کند در نطق(خرد)آرد و این آن حد است که اسحق ابن ابراهیم ابن میمون موصلی به آن رسیده بود".(8)
او کسی را که آهنگ می سازد از کسی که آن را اجرا می کند برتر می داند و چنین می گوید: «حال استعداد ساختن لحن نسبت به استعداد ادای آن چون حال رییس بنایان است نسبت به دیگر بنایان».(9)
از دیدگاه فارابی کسانی نیز هستند که هر دو استعداد را با هم دارند: "همچنین بسا باشد که این دو استعداد هر دو در یک شخص جمع آید...مانند فهبلذ (باربد) که در زمان خسرو پرویز پسر هرمز شهریار ایران می زیسته است".(10)
فارابی طبیعت مردمان را سبب پدید آمدن موسیقی می داند که برخی از آن برای آسایش وخوشی و برخی برای گذراندن زمان و برخی نیز می خواهند تاثیر گذار باشند و یا از تاثیر محیط یا چیزهای دیگررهایی یابند (انفعالی،منفعل) برخی برآنند که به یاری ترنم، سخنان را مفهوم تر و خیال انگیزتر سازند.(11)به باور فارابی هنگامی که موسیقی و کلام به هم می آمیزند شنونده نیکوتر به آن گوش میدهد،این دانشمند می گوید ، حالات گوناگون در مردم وجود دارد،از شادی ،غم ،آرامش یا گفتگو، بنابراین خنیاگران برآن شدند تا این حالات را درک و برای آنها نغمه ای بسازند.(12)
او در دیگر جای مینویسد، برخی تا انگیزه ای نباشد نمی توانند آهنگی بخوانند یا بنوازند :"چنانکه حکایت کرده اند زرگری خوش آواز تا در پشت ابزار کار خود نمی نشست و به کار نمی پرداخت نمی توانست آواز بخواند"(13)
فارابی در کتاب خود به موسیقی کار اشاره می کند:"ترنم یکی از چیزهایی است که خستگی را به وقت کار از یاد می برد و از این روی آدمی دیگر زمانی را که در آن به کار مشغول است حس نمی کند و از کار آزرده نمی شود و آن را بیشتر ادامه می دهد".(14)
فارابی پس از بر شمردن ابزار گوناگون نوای خوش مانند عود (بربت)،تنبور،رباب و همچنین ساز های کوبه ای مانند دف می گوید:"لیکن در این سازها چیزی به کمال نغمات حلق نیست،چه در نغمات حلق اهم اجزای صوت جمع آمده است و آلات موسیقی نغمه آفرین نسبت به حلق نقص فراوان دارند".(15)
او در جایی عقیده پیروان فیثاغورث را رد می کند:"عقیده پیروان فیثاغورث که می گویند افلاک و کواکب با گردش خود نغمه هایی موزون حاصل می کنند نا درست است .در علم طبیعی ثابت شده است که سخن ایشان محال است و حرکت در آسمانها و افلاک و ستاره هاصوتی ایجاد نمی تواند کرد".(16)
در باره سازهای مشهور روزگار خود می نویسد:"از سازهایی که نزد ما مشهور است و نغمه های بیشتری می توانند حاصل کرد .... (تنها ) سازی که این صفت را دارد"شاهرود" (17)است. این ساز به تازه گی اختراع شده و در زمانهای پیشین کسی را بر آن آگاهی نبود و اول کسی که آن را ساخت مردی از اهل سمرقند بود که خلیص ابن احوض خوانده می شد...این ساز در سرزمین های شرقی به کار رفت و مردم این سرزمینها آن را شنیدند و کسی نوای آن را نا خوش نیافت ،سپس خلیص ساز خود را به بابل برد ..ساز را به بغداد آورد و مردم آنجا نیز همه نغمه های خود را با آن شنیدند،سپس به سرزمین مصر و فراسوی آن شد و آز آنجا به شهر های جزیره و شام رفت.بدین سان همه الحان قدیم و جدید که نزد اهالی این شهر های گوناگون موجود بود با آن نواخته شد و نغمه های آن به گوش هیچیک آز این مردمان ناخوش آیند نیامد.(18)
در نوشته های فارابی درمی یابیم که منظور او از نغمه،نت و منظور از لحن آهنگ بوده است:"اینک باید دانست که حال نغمه هایی که لحن از آنها تألیف می یابد حال حروف است در سخن و خاصه در سخن موزون،زیرا که نغمه ها نیز مانند حروف شمار معین و محدودی دارند".(19)
فارابی برای بررسی مبانی نظری موسیقی نخست علم طبیعی سپس هندسی و در پایان علم اعداد را لازم می داند.(20)
درباره چگونگی پیدایش آوا و گونه های آن مانند صدای زیر و بم می گوید وهمچنین از آواهای هراس انگیز یاد می کند مانند آواها ی بسیار زیر که به گفته او در جاهایی به کار می آیند، مانند آلات جنگی(21)
از دیدگاه فارابی رعایت اندازه در آواها مانند اندازه در دانش پزشکی است که باید آن را درنظرگرفت:"چگونگی متفق بودن نغمه ها یا ملایم بودن برخی با برخی دیگر در موسیقی مانند اتفاق و ملایمت ترکیب اشیاء در صناعت دیگر است"(22)..."صناعت موسیقی بر نغمه هایی نظر دارد که بتوانند در گوش اثر محسوس باقی گذارد یا از حد توانایی حس سامعه تجاوز نکند "(23)...بهتر است همیشه نغمه ها و تمدید هایی به کار بریم که نه از نظربمی به درجه افراط برسند و نه از حیث زیری.(24)
در کتاب موسیقی کبیر هنگامی که به جدول موسیقی می رسیم پس از بیان مبانی نظری از دستان بندی تا اندازه تارهای زیر و بم و همچنین ضرب ها درباره ساختن یک ساز،اینچنین می نویسد:"روش ساختن این ساز چنین است که یک چهار وجهی مسطح با وجوه موازی به شکل قالب خشت زنی می سازیم...(25)و سپس ساختن تک تک اجزای آن ساز را توضیح می دهد،او در ساختن این ساز از جسمی شبیه به خرک عود . مهرک های برآمده شبیه به مهرک های تنبور استفاده می کند.
فارابی در بخش سازشناسی ابزار موسیقی را از هم جدا می کند، برای نمونه :
1-سازهایی که از هر تار آن آوایی برآید مانند چنگ(26)
2-ابزاری که هریک از تارهای آن با دستان هایی (پرده ها)بخش بندی شده و آواهای گوناگون از آن به گوش می رسد.(27)
فارابی تنبور و بربت(عود) را بسیارهماهنگ می داند و از دیدگاه او تنیور همنشینی خوب با بربت است.(28)
به گفته این دانشمند تنبور در زمان او بر دو گونه بود :
1-تنبور خراسانی
2-تنبور بغدادی
تنبور خراسانی در خراسان و تنبور بغدادی در غرب و پیرامون بغداد نواخته می شد، فارابی سپس مانند عود یا بربت به بررسی این دو ساز می پردازد.(29)
به باور او تنبور بغدادی برای نواختن آهنگهایی که تا آن زمان از پیشینیان رسیده ناقص است و باید برای تکمیل آن پرده هایی را برا آن افزود.(30)
این دانشمند درباره نای و گونه های این ساز و همنشینی با ساز های دیگرمی گوید که نای می تواند با بسیاری از ساز های دیگر همنشین باشد،و در ادامه درباره ساختار نی و چگونگی خروج صدا از آن استادانه شرح می دهد.(31)
فارابی سازهایی را که به گفته او دارای تارهای آزاد هستند یعنی برای هر نت یک سیم وجود دارد همچون چنگ و شاهرود(32) را برای بیان مبانی نظری موسیقی مناسب نمی داند ،او تنبور به ویژه تنبور خراسان را برای این کار بایسته می داند.(33)همچنین به نوازندگان سازهای با سیم آزد سفارش می کند که باید مراقب باشند تا انگشتانشان از محل معین نغمه به کنار نلغزد(34)
فارابی عود را برای بیاین امور علمی ناقص می داند و نای را بسیار دشوار.(35)
با نگرش به آنچه که فارابی درباره ابزارهای گوناگون موسیقی و ساختار آنان گفته است پی می بریم که او در ساخت ساز بسیار توانمند بوده است.
تاریخ ایران را باید در حوزه تمدن ایران بزرگ بررسی کرد که گستره آن از فرارودان تا رود فرات و از بلندی های قفقاز تا دره سند می باشد.
تجزیه سرزمینهای ایران و این مرزهای سیاسی که برپایه قراردادهای تحمیلی بوجود آمده هرگز نمی تواند پیوند ژرف چندهزارساله یک ملت را ازمیان بردارد.
همه دانشمندانی که در ایران چشم به جهان گشودند و در این سرزمین علم آموختند، مانند پورسینا، رازی، بیرونی، خوارزمی و همچنین موسیقیدانانی چون اسحاق موصلی، فارابی، صفی الدین ارموی، عبدالقادر مراغی و... آگاهیهایشان ریشه در دانش و فرهنگ و تمدن کهن ایران زمین دارد. شوربختانه برخی از تاریخ نویسان غربی دانسته یا نا دانسته!دانشمندان ایرانی را از آنجا که مسلمان بودند و نام عربی داشتند، دانشمندان عرب می دانند یا اگر سخن از موسیقی ایران بزرگ است آن را موسیقی عرب می نامند و در نظریه هایشان میگویند که دانش ایرانیان یا به گفته خودشان مسلمانان برگرفته از دانش یونانی است.
بنابراین در نوشته های غربیان آشفتگیهای بسیاری درباره هویت دانشمندان ایرانی وجود دارد و یک نمونه آن فارابی است که دانش او در زمینه موسیقی را برگرفته یا تاثیر پذیر از موسیقی یونانیان می دانند.
این در حالی است که فارابی در کتاب موسیقی الکبیر(36) که تنها یادگار او در این زمینه است سخنی در باره اینکه مبانی نظری را از یونانیان آموخته باشد بیان نکرده است و هرکسی که یک بار با تیزنگری کتاب او را بخواند به این نکته پی خواهد برد.
فارابی در پیشگفتار موسیقی کبیر در پاسخ به درخواست ابوجعفرمحمد ابن قاسم کرخی وزیر خلیفه عباسی برای نگارش کتابی در زمینه موسیقی چنین مینویسد:"از من خواستی در این باب (موسیقی)کتابی تالیف کنم...من چندی درنگ کردم کتابهایی که در این فن از قدما و متاخران به دست ما رسیده تامل نمودم و امید آن داشتم که در میان آنها آنچه خواسته تو را برآورده و ما را نیز از پرداختن کتابی تازه در موضوعی که پیش از این نگاشته شده بی نیاز کند،بیابم،اما دیدم که در این کتابها همه اجزای این صناعت مذکور نیست و در بسیاری از مطالب آنها خطا راه یافته و در بیان بیشتر مطالب موسیقی نظری سخنانی پیچیده گفته شده است ....دراین کار به راهی که خاص ماست رفته ایم و روش دیگران را با آن نیا میخته ایم."(37)
در اینجا در می یابیم که از دیدگاه فارابی کتابهایی که تا روزگار او دربارهٔ نوای خوش نگاشته شده بود و در دسترس او قرار داشت کامل نبودهاند و این دانشمند بزرگ مانند هر پژوهشگر راستین پس از مطالعه و واکاوی منابع با دانش و آگاهی که خود در زمینه موسیقی به دست آورده بود کتابی نوین در مبانی نظری موسیقی نگاشت.
فارابی در بخش دیگری از پیشگفتار می نویسد: «نوشتن کتاب و بازآوردن آنچه دیگران از پیش گفته اند و نسبت دادن آنها به خویشتن یا کاری زاید و ناپسند است یا نادانی مگر اینکه تالیفات پیشین از نظر عبارت یا غیر آن پیچیده باشد... البته نخست دور از گمان است که متقدمان صاحب نظر در این صناعت قصور ورزیده و حق آن را ادا نکرده باشند...کتابهای ایشان در فن موسیقی یا از دست رفته و یا آنچه به زبان ترجمه شده ناقص بوده است.»(38)
دراین بخش فارابی به نکته ای اشاره میکند که بسیار مهم است و آن از بین رفتن کتابها است رویدادی که هرگزدرتاریخ غرب نبوده است.
هرکسی که اندکی از تاریخ ایران آگاه باشد به خوبی میداند که در ایران بزرگ سه دوره کتاب سوزان رخ داده است، یک کتاب سوزان اسکندر گجستک(39)، دودیگر کتابسوزان در یورش تازیان بویژه در زمان خلیفه دوم، سه دیگر کتابسوزان، پس از یورش مغولان و تیموریان.
ابن خلدون دانشمند تونسی در این باره می نویسد: «ایرانیان بر شیوه ای بودند که به علوم عقلی اهمیتی عظیم می دادند و دایره آن علوم در کشور ایشان توسعه یافته بود زیرا دولت های ایشان درمنتهای پهناوری و عظمت بود و هم گویند که این علوم پس از آنکه اسکندر دارا را کشت و بر کشور کیانیان غلبه یافت از ایرانیاُن به یونانیان رسیده است چه اسکندر بر کتب و علوم بیشمار و بی حد حصر از ایشان دست یافت و چون کشور ایران به دست اعراب فتح شد و کتب بسیاری در آن سرزمین یافتند سعد ابن ابی وقاص...(40)
در این نوشتار نمیخواهیم به کتاب سوزان بپردازیم چرا که بررسی این ستم تاریخی به دانش ایرانیان نیازمند یک نوشتار جداگانه می باشد. اما بر اساس اسناد و کتابهایی همچون دینکرد، ارداویراف نامه (به خط پهلوی) یا مجمع التواریخ و القصص، مقدمه ابن خلدون و... بی تردید بسیاری از کتابهای دانشمندان ایرانی از بین رفته است که نوشته های فارابی نیز به سرنوشت کتابهای دیگر دچار شد به گونه ای که از اوبه جز یک جلد از موسیقی الکبیر و احصاء العلوم کتاب دیگری در دست نیست.
ابوالفرج اصفهانی در الاغانی می نویسد: "اسحاق موصلی (41) در یکی از کتابهای خویش همه آهنگهای خود و پدرش را گرد آورده است که بایستی همان مجموعه اغانی بوده باشد."(42)
اسحاق موصلی نمیتوانست جز با خط موسیقی آهنگهای خود و پدرش را در یک کتاب بنویسد و از سویی دیگر فارابی چندین بار در کتاب خود از اسحاق و دانش و توانایی او درنوای خوش یاد کرده اما هرگز نگفته است که کتاب اسحاق موصلی را در اختیار داشته است او همچنین پهلبذ یا باربد را ستوده و از او به عنوان یک خنیاگر برجسته نام برده اما هرگز نگفته است که آگاهی های او در باره این پدیده دوران ساسانی برپایه چه سندی است.
بنابراین سکوت فارابی و نیاوردن نام منابع سبب شد که برخی از ظن خود یار او شوند!
در ترجمه کتاب موسیقی کبیر و برابری آن با ترجمه فرانسوی به نکاتی برمی خوریم که بسیار شگفت آور است، از این روی بخشی از گفته های فارابی و همچنین اظهار نظر مترجم فرانسوی در پاورقی را می آوریم تا دریابیم که تا چه اندازه این برداشت ها از گفته های فارابی بی بنیان و برپایه گمانه زنی است.
فارابی(ص 60):
"اینک به توصیف سازهایی که نغمه های طبیعی ایجاد می کنند و نخست به توصیف آن سازی (می پردازیم)که بیشتر و کاملتر می تواند نغمه حاصل کند یعنی عود..."
سپس انگشت گذاری بر روی پرده های عود را توضیح می دهد:
"اگر دستانی فراتر از این دو قوه قرار دهیم ،در دور دوم سر نغمه بر تارهای مثنی (سوم) و زیر(چهارم) و پنجم حاصل می شود"
پاورقی (ش 15 ص97):
این جنس قدیمیترین جنسی است که در موسیقی شرق شناخته شده و مسلمانان در قرن اول هجری آن را از یونانیان اخذ کردند!امروز این جنس در موسیقی عربی به جنس"عجم"معروف است"
باید یادآور شویم هنگامی که تازیان به ایران تاختند از آنجا که زبان ایرانیان را درنمی یافتند به آنها عجم می گفتند و امروزه نیز همین واژه را برای ایرانیان به کار می برند.مقام عجم یا همان دستگاه ایرانی ماهور است ،اما دانسته نیست که مترجم فرانسوی برپایه چه سندی به این نتیجه رسیده است که مسلمانان (ایرانیان) این دستگاه را از یونانیان آموخته اند!
فارابی(ص71):
"چون نغمه وسطای فرس در وسط میان نغمه سبابه و بنصرقرار گیرد...گاه ممکن است در یک بخش از لحن نغمه های یک جنس و در بخش دیگر آن نغمه های جنس دیگری استعمال شود،این حال ممکن است بیشر پیش آید خاصه الحان طولانی قدیم"
پاورقی(ش 25ص98):
"مراد الحان یونانیان قدیم است"!
این جمله فارابی که در متن عربی "اقدم القدما" نوشته شده ما را به یاد متن پهلوی پوریوت کیشان می اندازد که در آغاز آن آمده:پوریوت کیشانی فرتوم دانیشان یعنی: ( دارندگان کیش نخستین و دانشهای نخستین)
هرچند که نمی توان گفت فارابی اشاره به متن پوریوت کیشان داشته است اما همچنین نمی توان برداشت کرد که منظور او از اقدم القدما یعنی آهنگهای یونانیان قدیم!
فارابی (ص68) پس از کشیدن نمودار در باره بُعد یا فاصله:
"بنابراین بُعد (ب-ط) همانند فضله است و بُعد (الف-ه) نیز فضله،بدین طریق برگروهی از مردم چنین نمودار گردید که فضله نصف بُعد بازگشت است"
پاورقی (ش23ص97):
"از این تقسیم بندی مسأله بُعد فضله پدید می آید: فضله بُعدی است که میان انگشت وسطی و خنصر باقی می ماند...این دو دسته نت اخیر بسیار مهم اند زیرا که کیفیت خاص موسیقی شرقی زاییده آنهاست،از این رو موسیقیدانان مسلمان هنگام بیان نظریه های خود دچار زحمت می گردند چه این نظریه ها را از موسیقیدانان یونان اقتباس کردند!همین امر یکی از عللی است که نویسندگان را وادار میکند که در آثارخود بخشی را به عود اختصاص دهند...پنداری نظریه یونانیان در باب موسیقی به نحوی است که اجازه نمی دهد مسلمانان مسایل اساسی موسیقی خود را در چهارچوب آن مطرح کنند لذا ناچار شده اند مبحث مخصوص به عود یا موسیقی عملی را به کتابهای خود بیافزایند! تا این نقیصه برطرف شود ظاهراً فارابی برای این مسایل اهمیت بیشتری قایل شده است"
پاسخ اینکه اگر قرار بود فارابی مبانی نظری را از یونانیان اخذ کند! باید معیار ساز یونانی می بود و بر پایه آن علم نظری موسیقی را می نوشت در حالی که او در سرتاسر کتاب خود نامی از هیچ ساز یونانی نیاورده است.فارابی مبانی نظری موسیقی را بر اساس سازهای ایرانی آن زمان نگاشت که هنوز آن سازها مانند عود و تنیور در ایران بزرگ نواخته می شود و فواصلی را توضیح داده که ویژه موسیقی ایران است.
فریدون جنیدی در کتاب زمینه شناخت موسیقی ایران صفحه 60 در این باره می نویسد:"او (فارابی) نقایص کار پیشینیان ازجمله یونانیان را نیز نگریسته و از مجموع دستاوردهای گذشته با نگرش و تعمق خویش کتابی جدید به جهانیان عرضه کرده است...و اگر بین برخی از آگاهی های او و دانش یونانیان باستان در مورد موسیقی اشتراک و هماهنگی وجود دارد علت عمده آن است که نقش موسیقی در جهان از یک اشتراک و هماهنگی عمومی برخوردار است"
و در دیگر جای از قول دکتر مهدی برکشلی می نویسد:"در همه جای جهان بیکرانه وبی مرز دو افزون بردو برابر با چهار است."
سخن پایانی این است:
جایگاه جغرافیای سیاسی ایران در جهان به گونه ای است که از دیرباز همواره مورد تاخت و تاز اقوام وحشی قرار داشته است.مردم ایران زمین با آگاهی به این موضوع برای این که آثارشان در این کشور برجای بماند به نوشته های کاغذ بسنده نکرده و برخی از تاریخ واندیشه هایشان را برروی گل نوشته ها و سنگ نگاره ها آوردند.مانند گل نوشته های هخامنشی(43)سنگ نگاره های تخت جمشید،بیستون،بیشابور..
پی یترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی که در زمان شاه عباس صفوی به ایران سفر کرده بود میگوید:"در خانه میرزا شرف جهان بودیم(در اصفهان) که او نوازنده ای را احضار کرد که از روی آثار ابن سینا آهنگهایی را با فلوت(نی)می نواخت"(44)
این سند گواه آن است که تا زمان صفویه خط موسیقی در ایران رواج داشته و نوازندگان ایرانی می توانستند از روی کتابهای موسیقی گذشتگان بخوانند و بنوازند
در زمینه موسیقی نیز ایرانیان افزون بر خط موسیقی آموزش نوای خوش را از راه گوش و سینه به سینه به کار گرفتند که این شیوه کمک کرد خنیاگری ایران تا به امروز باقی بماند. بی گمان موسیقی ایرانی در گذر زمان دستخوش دگرگونی هایی گردیده که این خود نشانگر پویایی آن است زیرا با فراز و نشیب ها و رویدادهای تلخ و شیرین ایران حرکت کرده تا به امروز که آن را می شنویم.
اما اگر ایرانیان نیز مانند غربیان تنها به خط موسیقی وابسته بودند بیشک در این تاراج و کتاب سوزان هیچ نشانی از نوای خوش ایران زمین باقی نمیماند.
آفرین بر نیاکان و ایرانیان هوشمند که توانستند با همه سختی ها و جنگ ها و ستم ها دانش، فرهنگ و تمدن ایران بزرگ را چون نگینی درخشان نگهدارند و همچنان به رخ جهانیان بکشند.
پینوشتها:
1- موسیقی کبیر صفحه 21 ترجمه آذرتاش آذر نوش چاپ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
2- تاریخ مختصر موسیقی ایران ، تقی بینش صفحه 284
3- همان صفحه 85
4- خمیاگری و موسیقی از هخامنشیان تا سقوط صفحه 63 دکتر اسکندر امان الهی بهاروند
5- موسیقی کبیر پیشگفتار
6- تاریخ مختصرموسیقی صفحه 85
7- اسحاق مئصلی فرزند ابراهیم موصلی ایرانی و از اهالی شیراز بودند این خنیاگران نامدار در زمان خلیفه عباسی هارون الرشید میزیستند
8- موسیقی کبیر صفحه 17
9- همان صفحه 18
10- همان
11- همان صفحه 24
12- همان صفحه 27
13- همان ص 17
14- همان ص24
15- همان ص 28
16- همان ص 40
17- شاهرود = ساز بزرگ ، شاه= بزرگ، رود=ساز
18- موسیقی کبیر ص 54 و 55
19- همان ص 56
20- همان ص 103
21- همان ص 27
22- همان ص 110
23- همان ص 174
24- همان ص 179
25- همان ص 209و210
26- سازهایی مانند سنتور وقانون
27- سازهایی مانند تار و سه تار
28- یک ساز زیر مانند تنبور و یک ساز بم مانند بربت امروزه نیز همنشین خوبی در کنار یکدیگر هستند.
29- موسیقی کبیر ص 290و 291
30- همان ص 318
31- همان ص 344 تا 357
32- امروزه سازهایی مانند سنتور و قانون
33- موسیقی کبیر ص 389
34- همان ص 370
35- همان ص 399
36- این کتاب در 2 جلد نوشته شده بود که تنها یک جلد آن در دست است.
37- موسیقی کبیر پیشگفتار ص 21
38- همان ص 1و2
39- برای آگاهی بیشتر به کتاب یونانیان و بربرها نوشته امیر مهدی بدیع ترجمه دکتر مرتضی ثاقب فر و هم چنین هردود پدرخوانده ی تاریخ نوشته ی فرشید ابراهیمی بنگرید.
40- مقدمه ابن خلدون ص 1002
41- اسحاق موصلی فرزند ابراهیم موصلی ، ایرانی و اهل شیراز ، هر دو از موسیقی دانان برجسته و پر آوازه ی دوران هارون الرشید خلیفه عباسی بودند.
42- زمینه شناخت موسیقی ایرانی نوشته فریدون جنیدی ص 160
43- این گل نوشته ها در سال 1316 در کاوشهای باستان شناسی مشترک ایران و موسسه ی شرق شناسی شیکاگو پیدا شد و برای مدت سه سال جهت پژوهشهای گسترده به آن موسسه امانت داده شد که به جر تعدادی که در سال 1327 به ایران بازگرداندند شوربختانه بخش بسیاری از این گل نوشته ها همچنان در آن موسسه در بند است و دولت مردان آمریکایی چندبار برای به حراج گذاشتن آنها تلاش کردند! که تاکنون موفق نشدند.
44- سفرنامه پی یترو دلاواله ترجمه محمود بهفروزی ، چاپ قطره، جلد دوم ص1206
گفتنی است این نوشتار پیشتر در مجله طرح نو به چاپ رسیده است.