جستار
تحول درونی به دگرگونی در بیرون میانجامد
- جستار
- نمایش از یکشنبه, 08 آبان 1390 13:43
- بازدید: 4233
برگرفته از روزنامه اطلاعات
گفتاری از استاد اصغر دادبه
اصغر دادبه: این پرسش سه بخشی است؛ الف) به گردن دیگران انداختن؛ آری چنین است. عادت کردهایم خود را منزه و مبری و بیگناه بنماییم و گناه و مسئولیت را به گردن دیگران بیندازیم. این هم معلول درست آموزش ندیدن و درست تربیت نشدن است. اگر به راستی چنانکه در پاسخ پیشین گفتم فرزندان خود را با ارزشهای فرهنگی فرهنگمان درست آشنا کنیم درمییابند یکی از این ارزشها مسئولیتپذیری است و باور میکنند که باید به سهم خود مسئولیت بپذیرند و به خطاها و لغزشهایشان هم اعتراف کنند و در اصلاح کاستیهای خود بکوشند. دیدهایم که این «به گردن دیگران انداختن» تا آنجا پیش میرود که میکوشیم گناه عقبماندگیهای صنعتیمان را- مثلاً- به گردن شعر و شاعری بیندازیم و بگوییم چون به شعر و شاعری مشغول بودیم، فیالمثل موشک نساختیم، این قصه هم دراز است و این زمان بگذار تا وقت دگر... که اگر شعر و شاعری نکرده بودیم کار دیگری هم نکرده بودیم.
ب) مشکلات ما و مشکلات حافظ؛ فرهنگ ایران در دوران اسلامی تا سده چهارم به اوج خود رسید. سده چهارم عصر زرین فرهنگ ایران اسلامی است. سده پنجم و ششم هم دارای دو چهره مثبت و منفی است؛ دانشها تکمیل میشود (= چهره مثبت)، وحدت کشورهای اسلامی به تدریج از دست میرود و فضای بالنسبه آزاد همراه با تساهل و تسامح در سده چهارم (دوران سامانیان) در ایران به تدریج جای خود را به تعصبها و جنگها و کشاکشهای فرقهای میدهد و زمینه را برای افول فرهنگی و سیاسی و اقتصادی فراهم میآورد. حمله مغول در آغاز سده هفتم طومار فرهنگ بالنده ایران در خراسان را درمینوردد و ایران را دچار بحران و فترت میکند. فرهنگ و ادب ایران در جزیرههای فرهنگی بیرون ایران جغرافیایی و در پهنه ایران فرهنگی، در روم و هند و سپس در بخش مهمی از ایران، یعنی در فارس استمرار مییابد و فارس به جای خراسان مرکز فرهنگی ایران میشود و با تشکیل مکتب ادبی فارس به پیشوایی سعدی و مکتب فلسفی فارس و سپس خاندانهای دوانی و دشتکی، فرهنگ ایرانی استمرار مییابد اما لطمه انکارناپذیری هم در اثر حمله مغول به این فرهنگ میخورد، از جلوههای این لطمه فرهنگی، افول خورشید اخلاق و رواج دروغ و تزویر و ریاست که متاسفانه با درآمیختن به مشکلات اقتصادی رایجتر و قویتر میشود... روزگار حافظ، سدة هشتم، عصر اوجگیری تزویر و ریاست و دیوان حافظ گویای ستیز آشتیناپذیر این رند مبارز انسان دوست علیه تزویر و ریاست؛ علیه نمایندگان تزویر و ریاست؛ علیه نمایندگان تزویر و ریا یعنی صوفیان و زاهدان ریایی که ایدئولوژیستهای اخلاق منحط و منفی و شیوههای مردم فریبانه هستند. ابیات بسیاری از دیوان حافظ گویای این ستیز است و در خدمت افشاگری تباهیهای این تباهکاران؛
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد (تا آخر غزل)
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادست به هر مجلس وعظی دامی
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه {خانقاه} کانجا سیاهکارانند
و ابیات بسیار دیگر... اگر بخواهم از تقابل دیدگاه حافظ با دیدگاه ریاکاران و ستیزی که میان حزب زهد و تصوف ریایی از یک سو و حزب عشق و رندی از سوی دیگر در جریان بوده است و در شعر حافظ متجلی شده است، حتی به کوتاهی سخن بگویم، سخن دراز میشود. از دیدگاه برخی از محققان بحران برآمده در اثر حمله مغول، گرچه در عصر صفوی - که جای بحث بسیار دارد - تا حدی فرونشست، اما یکسره از میان نرفت و آثار شوم آن تا روزگار ما امتداد یافت. در نتیجه ریا و تزویر پایان نگرفت و مشکلات به بار آمده در عصر صفوی و پس از آن هم بدان دامن زد و در نتیجه پرتوهای نادلپذیر آن باقی ماند و چنانکه در پرسش خود گفتهاید پلی شد که ما را به اندیشهها و نقدهای حافظ بیشتر و بیشتر متصل ساخت. تا وقتی طی یک آموزش جدی نخست، چنانکه فرهنگ اصلیمان اعلام میکند، به عقلانیت نرسیم و با جهان هماهنگ نشویم و سپس این عقلانیت را با تهذیب و اخلاقیت به مرحله متعالی که مرحله خرد عشق است نرسانیم به فرهنگ خود بازنگشتهایم.
ج) تحول درونی و بیرونی؛ در پاسخ به بخش پایانی پرسش شما باید عرض کنم گرچه قصه تحول هم، ماجرایی است بحث برانگیز، اما فعلاً عرض میکنم در این امر تردیدی نیست که تا درونها متحول نشود، بیرون متحول نمیگردد. البته لازمه این تحول درونی، گونهای تحول هم در بیرون هست و آن تحولی است که باید در تعلیم و تربیت صورت گیرد تا تعلیمدیدگان و تربیتشدگان به ارزشهای اصیل فرهنگ خود؛ فرهنگ ایرانی راه برند. این معنا را کتاب بزرگ دینی ما، قرآن کریم هم تایید میکند. (سوره الرعد، آیه 11)