شاهنامه
سرآغاز کتاب زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه
- شاهنامه
- نمایش از شنبه, 19 شهریور 1390 16:03
- بازدید: 9463
در زبان فارسی چند کتاب هست که طیّ قرنها، قُوت روان قوم ایرانی بوده است؛ یکی از آنها و شاید برتر از همۀ آنها شاهنامۀ فردوسی است. پیوند مردم با سواد و حتّی کم سواد ایران با آثار بزرگ ادبی خود، پیوندی مستمر و همراه با ارادت و اعتقاد بوده است. تنها در دوران ماست که این پیوند سستی گرفته، و به همین سبب است که ما در بین تحصیل کردههای کشور خود، که بعضی از آنها مدارک معتبر علمی یا مقام های مهّم هم دارند، به این همه روحهای عبوس و نازا و حریص و ناآرام بر میخوریم. این روان ها چون نهالهائی که آفتاب ندیده باشند، از جوهر حیات بی بهره ماندهاند.
به خصوص در این دوره که مشرق زمین در معرض هجوم تمدّن صنعتی قرار گرفته و دنباله رو غرب شده است، و ریشههای مردم آن در زندگی روز بروز سستتر میشود، نیاز ما به تسلّی و به اتکاء بر سرمایههای معنوی خویش از همیشه افزونتر است. یکی از اشتباهات ما و همۀ مردم تجدد زدۀ دنیا این است که تصوّر میکنیم زندگی را ما کشف کردهایم؛ چون گذشتگان ما مثلاً تلویزیون و دیگ زودپز نداشتهاند، معنی زندگی را نمی فهمیدهاند که چیست، جانداران بدبختی بودند که روزی بدنیا میآمدند و روزی از دنیا میرفتند، بی آنکه بدانند از کجا آمدهاند و به کجا میروند.
غرور بی جهتی که مردم امروز دنیا را گرفته، دریچه روح آنان را به روی تأمّل و تنبّه و واقع بینی بسته است و موجب گردیده که زندگی تا حد غیرقابل تحملی تصنعی و سرد بشود. حتی مردم مرفه زمان ما چون باشندگان باغ وحش شدهاند که همۀ اسباب خور و خواب و آسایش برایشان فراهم است، امّا به هر سو روی میبرند تنشان به میلههای فلزّی قفس میخورد.
شاهنامه یکی از کتابهائی است که میتواند در این گیرودار به یاری نسل سرگردان کنونی بیاید و روح مغرور و ملتهب او را مایۀ تنبه و تسکینی باشد. این کتاب دارای چهار خصیصه مهم است: یکی آنکه سند قومّیت و نسبنامۀ مردم ایران است، ریشههای آنان را تا گذشتههای افسانهای میگسترد و پنجرۀ این مُلک را بر روی افق پهناور زمان میگشاید. ممکن است پرسیده شود به چه درد میخورد این گذشتۀ دور؟ به این درد که اقتضای طبیعت بشر آن است که میخواهد احساس شخصیت و اصالت بکند، وجود ملّی خویش را در این جهان توجیه بکند و تکیهگاه تاریخیای برای خود بیابد؛ همانگونه که فرد احتیاج به غرور و شخصیت دارد، ملت هم احتیاج به غرور و شخصیت دارد.
دوم آنکه شاهنامه عصاره و چکیدۀ تمدن و فرهنگ قوم ایرانی است، ما هیچ کتاب دیگری نداریم که طپشهای قلب ایران قدیم را به این روشنی و دقت در خود ثبت کرده باشد. شاهنامه هر چند آمیخته به افسانه باشد، ارزش آن برای شناسائی ایران باستانی از تاریخ بیشتر است؛ چه، تاریخ ثبت یک سلسله وقایعی است که بیشتر جنبۀ مومیایی دارند، در حالی که افسانهها، آنگونه که در کتابی چون شاهنامه آمدهاند، کشش و کوشش زندۀ یک ملّت را بیان میکنند. از خلال شاهنامه، نحوۀ زندگی کردن و اندیشیدن قوم ایرانی استنباط میگردد و ارزش آن به سنجش در میآید. مثلاٌ برای شناخت و دو تمدن بزرگ باستانی، یکی یونان و دیگری ایران، اگر جنگ ایران و توران را با ایلیاد و اودیسۀ هُمر مقایسه کنیم، به استنتاجهای گرانبهایی دست خواهیم یافت که عمق انسانی تمدّن ایران را بر ما آشکار میکند، و حال آنکه هیچ سند دیگری از عهدۀ گواهیای به این گویایی بر نمیآید. (1)
سوم آنکه شاهنامه یک کتاب انسانی است، نه تنها حماسۀ ساکنان ایران، بلکه حماسۀ بشر پوینده را میسراید که با سرنوشت قهّار دست و پنجه نرم میکند، رنج میکشد و میکوشد تا معنا و حیثیتی در زندگی خاکی خود بگذارد. شاهنامه مانند هر کتاب بزرگ دیگری، از یکسو تعارض و از سوی دیگر تعادل بین جسم و روح را می سراید؛ تعارض به این معنی که بشر پای بند وضع محدود خاکی خویش است، به جسم آسیب پذیر و اسیر خویش وابسته است، فرسوده و درمانده میشود، علیل میگردد و میمیرد، اما از سوی دیگر روح آرزو پرور و پهناور و اوج گیرنده دارد، طالب کمال و رهایی است. در این کشمکش بین جسم و روج بشر فرزانه مقهور نمیشود، بلکه میکوشد تا تعادلی بیابد؛ آئین زندگی درست این است. انسان در عین آنکه با وضع زمینی خود سازگار و دمساز میماند، حسرت زندگی بهتر و پاکیزهتر را در دل نمیمیراند. این است سرمشقی که پهلوانان برجستۀ شاهنامه به ما میدهند. بزرگی آنها در آن است که زندگی را دوست میدارند، بیآنکه از مرگ بترسند؛ از عمر بهره میگیرند، بیآنکه اعتباری جهان را از یاد ببرند؛ هیچ انسانی نمیتواند بزرگ باشد، مگر آنکه بداند چگونه مرگ را خوار بشمارد. ارزش زندگی هر کس تنها به این نیست که چگونه زندگی کرده است، به این نیز هست که چگونه مرده است. راز زندگی چیزی جز عکسالعمل در برابر طبیعت و دادوستد با طبیعت نیست، بنابراین چون ارتباط انسان با طبیعت کم شود، قدرت جذب او از زندگی نیز کاهش مییابد. احساس من این است که ما امروز خیلی کمتر به معنای واقعی زندگی میکنیم، تا این مردان و زنان نیمه افسانهای چند هزار سال پیش که در شاهنامه وصفشان آمده؛ از این رو هنوز محتاج آنیم که درسی از آنها بیاموزیم.
چهارم آنکه شاهنامه یک اثر ادبی بی نظیر است. شاید تعداد کتابهایی که به این ارزش و عظمت باشند، در سراسر ادبیات جهان به ده نرسد. زیبایی و ابّهت کلام فردوسی و بلندی فکر او، حد نهایی توانایی بشر را در سخن گفتن مینماید. شاهنامه مانند نور آفتاب بر بیسواد و باسواد، بر قصر شاهان و قهوه خانههای محقّر یکسان تابیده است، و شاید تنها کتابی در زبان فارسی باشد که نتوان خواند بی آنکه اشک در دیده بگردد.
***
با آنکه از صد سال پیش به این سو چند ایرانشناس بزرگ خارجی و دانشمند ایرانی، تحقیقات ارزندهای دربارۀ شاهنامه انتشار دادهاند، میتوان گفت که آنچه انجام گرفته، به نسبت آنچه باید انجام یابد بسیار ناچیز است. شاهنامه دارای ارزشهای گوناگون اساطیری، ادبی، تاریخی، فکری، فلسفی، اجتماعی و لغوی است و هر جنبۀ آن شایسته است که مورد پژوهش دقیق قرار گیرد.
برای آنکه امر تحقیق در شاهنامه به صورت هماهنگ و منظمی درآید، سزاوار خواهد بود که یک ( مؤسّسه فردوسی شناسی) و نیز یک کرسی فردوسی در دانشکدۀ ادبیات ایجاد شود. دانشگاه تهران که وسائل کار را بیشتر از جاهای دیگر فراهم دارد.چه خوب است که در این راه پیشقدم گردد و از سایر دستگاههای فرهنگی دعوت کند که کوششهای خویش را در زمینه شناخت شاهنامه هم آهنگ سازند. (2)
کتاب حاضر آزمایشی است که باب بحث دربارۀ شاهنامه را از نظر تحلیلی و تا حدی در دایرۀ ادبیات تطبیقی میگشاید، برای این کار، هفت پهلوان که دارای شخصیتهای متفاوت هستند برگزیده شدهاند: یک پادشاه بد (ضحّاک). یک پادشاه خوب (فریدون). یک شاهزادۀ نیکوکار (سیاوش). یک شاهزادۀ ناکام ( فرود ). یک سردار بزرگ تورانی (پیران). یک پهلوان ایرانی که برتر از همه است (رستم) و یک پهلوان ایرانی که در دورۀ تاریخی از همه برتر است (بهرام چوبینه).
نخستین این مقالهها در سال 1335 تحت عنوان «فدر و سودابه از نظر راسین و فردوسی» در مجلۀ سخن انتشار یافت (3) (این مقاله با تغییراتی در فصل مربوط به سیاوش گنجانده شده است). پس از آن دو مقاله تحت عنوان کلی «تأمّل در شاهنامه» راجع به ضحاک و فریدون در شمارههای دی 1341 و تیر و مرداد 1342 مجله راهنمای کتاب منتشر شد، این مقالهها توفیق آن را داشتند که مورد توجه عدهای از صاحبنظران قرار گیرند، و به همین سبب هم بود که «انجمن آثار ملی» حسن ظنی نشان داد و اظهارعلاقه کرد که بحث راجع به پهلوانان شاهنامه به صورت کتابی درآید و به مناسبت تجدید بنای مزار فردوسی جزو سلسله انتشارات انجمن انتشار یابد. من قبول این پیشنهاد را مغتنم شمردم و از «انجمن آثار ملی» و شخص تیمسار سپهبد آق اولی، ریاست انجمن، سپاسگزارم که موجب شدند تا این موهبت به من ارزانی گردد که طی سه سال، درگیرودار همواریها و ناهمواریهای زندگی، با یکی از بلندترین و پاکیزه ترین و تسلی بخشترین آفریدههای ذوق و اندیشۀ بشری، انس و تماس منظم و مداوم برقرار کنم. به نارسائیهایی که در این کتاب هست، کم و بیش وقوف دارم؛ به خصوص که نوشتن قسمتی از کتاب در یک سال اخیر مصادف با بیماری مادرم بود، و طبیعةً ساعتهای ناآرامی را که او میگذراند، نمی توانست اوراق این کتاب را مشوش ندارد. امیدوارم که بعضی از نقائض آن با فرصت بیشتر، در چاپ بعد مرتفع شود.
مطلبی که تحت عنوان «شناخت فردوسی» بر کتاب افزوده شده. این ویژگی را دارد. که سراپا مستنبط از خود شاهنامه باشد. اطلاعاتی که تذکره نویسان و مورخین دربارۀ فردوسی به دست دادهاند قابل اعتماد نیست و از این رو تنها منبع مطمئنی که برای آگاهی بر احوال فردوسی می توان یافت کتاب خود اوست.
اگر این کتاب با همه نارسایی بتواند رغبت و کنجکاوی عدهای، به خصوص جوانان را، به خواندن شاهنامه برانگیزد و آنان را با دنیای شگفتانگیز او آشنا کند، اجرش را یافته و به مقصود خود رسیده است.
تجریش – اردیبهشت 1348
محمدعلی اسلامی ندوشن
پینوشتها:
1. رجوع شود به کتاب «ایران و یونان در بستر باستان»
2. چندی پس از نشراین پیشنهاد «بنیاد شاهنامه» ایجاد شد و یک درس اختصاصی شاهنامه نیز در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پدید آمد.
3. این مقاله بوسیلۀ پروفسور بازیل نیکیتین به زبان فرانسه ترجمه شد و در مجلۀ «ادبیات تطبیقی» چاپ پاریس – سال 1956 انتشار یافت.