پنج شنبه, 01ام آذر

شما اینجا هستید: رویه نخست ایران پژوهی تیره‌های ایرانی روز 21 آذر 1389 شصت و چهارمین سالگردِ گریزِ اهریمن(روزِ نجاتِ آذربایجان)

تیره‌های ایرانی

روز 21 آذر 1389 شصت و چهارمین سالگردِ گریزِ اهریمن(روزِ نجاتِ آذربایجان)

به انگیزه‌یِ شصت و چهارمین سالگردِ گریزِ اهریمن (روزِ نجاتِ آذربایجان)، همایشِ ویژه‌ای در تالارِ مهرگان برگزار گردید، گردانندگیِ برنامه را بانو هما ارژنگی سخنسرایِ نام آشنایِ میهن انجام دادند.
همایش در ساعت 18:00 با هم‌خوانیِ «سرودِ ای ایران» از سویِ باشندگان آغاز شد.

نخستین سخنرانِ این همایش، آقایِ پیمانِ حریقی پژوهشگر و نویسنده‌یِ کتابِ «گوشه هایِ پنهانِ توطئه برایِ تجزیه‌یِ مهاباد» بود که پیرامونِ «توطئه‌ی نافرجام برای تجزیه‌یِ مهاباد و نیز رمزگُشایی از تسلیمِ قاضی محمد» سخن گفت. وی در ادامه خاطر نشان نمود: چنانچه جغرافیای مهاباد را در نظر آورید، ستون دوم هیات اعزامی به آذربایجان مامور منطقه مهاباد می‏گردد که خود به دو بخش تقسیم شدند و از دو ناحیه منطقه مهاباد را محاصره نمودند یعنی از شمال (نقده) و شرق (تکاب و شاهین دژ و میاندوآب) البته به‌خاطر داشته باشیم که از سمت جنوب یعنی چند کیلومتر پایین‌تر از بوکان (سرا) قبلا هم ارتش حضور داشت، در این میان تنها جایی که از دسترس ارتش ایران به دور مانده بود منطقه غرب مهاباد و به طرف پیرانشهر بود و این درحالی است که این منطقه بسیار صعب العبور است (به‌ویژه در زمستان و اواخر پاییز) و تعداد روستاهای این مسیر، انگشت شماراند، در حالی که مسیر اصلی مهاباد به پیرانشهر از نقده می گذرد.

از سوی دیگر برخی می‌گویند قاضی محمد گفته بود «من خودم را تسلیم می‌کنم تا ارتش کاری به مردم نداشته باشد» سوال اینجاست که:
1. آیا با رفتن ارتش به تبریز، ارتشیان به مردم و حتا به اعضای فرقه دموکرات آذربایجان آسیبی رساندند؟
2. آیا این مردم نبودند که هنوز ارتش به نزدیک کوههای قافلانکوه نرسیده بود، حکومت فرقه را سرنگون کردند و تا جایی که می‌توانستند اعضا فرقه را به سزای اعمالشان رساندند؟
3. اگر قرار بود ارتش به کشتار مردم دست بزند، تسلیم شدن قاضی محمد چرا مانع انجام تصمیم ارتش شد؟

درحالی که نوری شاه ویس (از یاران ملا مصطفی بارزانی)، در خاطرات خود می‌نویسد:
«به طوری که خودم از  ملا مصطفی شنیدم، قبل از حمله به مهاباد، آمریکایی‏ها به مذاکره با قاضی محمد پرداخته و به او قول داده بودند اگر از جنگ و درگیری احتراز کند و تسلیم شود، جان وی و دیگر افراد جمهوری در امان خواهد بود.»
بله؛ این جمله منسوب به قاضی محمد هم یکی دیگر از دروغ های تاریخ است.

یکی جام می از پی بدسگال           به از عمر هفتاد و هشتاد سال

دومین سخنرانِ همایش آقایِ مسعودِ صفاریان بود که پیرامون «از نجاتِ آذربایجان تا نجاتِ دریایِ مازندران» سخنرانی کردند. وی با اشاره به موقعیتِ دردناکِ کشور در سال‌های 25-1320 و پایداریِ دلیرانه‌یِ ملتِ ایران برابرِ تجزیه، علیرغمِ اشغالِ ایران از سویِ سه قدرتِ متجاوزِ روس، انگلیس و آمریکا، ایجادِ قحطی از سویِ اشغال‌گران و ... گفت: امروز ملتِ ایران اجازه نخواهد داد که ذره‌ای از حقوقِ ملتِ ایران در دریایِ مازندران دستخوشِ تجاوز قرار گیرد. زیرا پذیرش در سهمِ کم‌تر از 50 درصد در دریایِ مازندران، در حکمِ تجزیه است.

استاد شمسِ خلخالی نگارگر و سخن‌سرایِ بزرگِ آذربایجانی نیز در آغازِ سخنانِ خود به یادگُفتی(خاطره‌ای) درباره‌یِ «جایگاهِ آموزش و پرورش در ساختنِ اندیشه هایِ ایرانی و پاسداری از مرزها با یاریِ این اندیشه ها» پرداخت و سپس سروده‌یِ زیبایشان با نامِ «مهرِ تبریزیان» را خواندند.

مرا مهرِ تبریزیان بر دل است / گسستن دل از مهرشان مشکل است...
که ایـران بود جسم و جانش تویی / بر این سرزمیـن دیدگانش تویی
همه چشـمِ ایـران بود سویِ تـو / مبـادا پریشـان شـود رویِ تـو
تویـی حـافـظِ پرچـمِ کاویـان / نگهـدارِ اورنـگ و تــاجِ کیـان
به چشمِ بَـدَت هـرکـه دارد نظر / به جـایِ تو بـادا به جانش شَرَر
همـی خواهـم از کردگـارِ جهـان / کـه جاویـد بـاد آذرآبـادگـان

مهندس محمدتقی حُرآبادی سخن‌سرایِ نام‌آشنا سخن را با پاینده باد ایران و کاریکلماتورِ زیبایِ «شاید جهان وطن بزرگی باشد اما از زادگاه من کوچکتر است.» آغاز کردند، که شورِ دیگری به نشست بخشید سپس سروده‌ای بسیار دل اَنگیز با نامِ «آذربایجان» را خواندند:

آذرآمد، وصلِ آذربایجان آمـد به یاد / آنقدر شادم که جشنِ مهرگـان آید به یاد
از سهنـدِ کوه پیکر تا غرورِ ملـی اَم / آنقدر پایـم کـه فـرشِ پرنیـان آید به یاد
چون سپیدارِ قِزِل اوزن به عشقِ آب و خاک / رقصِ آزادیِ باغ و بوستان آید به یاد
مادِ کوچک بـاز می گردد به ایرانِ بزرگ / زین بزرگی روزگارِ باستـان آید به یاد
بـاز هـم از خونِ فرزندانِ پُرشورِ وطـن / رنـگِ سرخِ پرچـمِ آزادگان آید به یاد
تا شفق رنگِ سوارانِ قِزِلباشی گرفت / رِپ رِپِ اسبانِ زاگرس تا مُغان آید به یاد...
سرزمینِ من، چه زیبایی که در این گیر و دار / بابکِ خرم، یَلِ اسپهبدان آید به یاد
شعله‌یِ آذرگشسب از سینه یِ بی تابِ من / هیزمی از دشمنِ آتش به جان آید به یاد
ازدواجِ حزبِ توده با دموکراتِ چموش / جمعِ چپ چشمانِ کور و ناتوان آید به یاد
تُـرک تـازی در زمینِ آتروپات و مادها / بازیِ مـوش و دُمِ شیرِ ژیـان آید به یاد
نامِ آذربایجان و مردمِ آن پارسی است / وصله یِ ترکی زدن، از ناکسان آید به یاد
پرچمِ ایران زخونِ سرخِ بابـک رنگ شد / دولتِ مشروطه از ستارخـان آید به یاد...
شهریار از مردمِ تبریز اگر دل مـی‌بَرَد / از کلامش دلبری شیرین زبـان آید به یاد
شیرِ داغ از دستِ چوپانِ مُغانی خورده‌اَم / از اَرَس بگذشته کارم، شیروان آید به یاد
از تمـامِ مرزهایِ میهنـم خون می چکد / بسکـه بُبریدند، دردِ استخـوان آید به یاد
تا که فرهنگِ عرب بر دوشِ ضحاکی کشند / پونه زاری از درفشِ کاویان آید به یاد
جانِ من جانِ شما، ای مردمِ ایران زمین / آنچه می گویم، زِ تدبیرِ جهان آید به یاد
عشقِ میهن از تمامِ زندگی بالاتر است / گر وطن باشد، خدایِ مهربان آید به یاد

از دیگر سخنرانان بابک آذرتات(علی‌خانی) نیز سخنش را با سروده ای از عارف قزوینی آغاز کرد:

چه آذرها به جان از عشقِ آذربایجان دارم       من این آتش خریدارش به جانم تا که جان دارم
پرستشگاهم این آتش بود گو هستیم سوزد     که اش ز آتشکده‌یِ زرتشت در این دودمان دارم...

و درباره‌یِ خورشیدِ فروغمند ایران‌گرایی در آذرآبادگان و هویتِ ایرانی در اندیشه‌یِ بزرگانِ آذربایجانی سخن راند، رویگُفتِ سخنِ او با برخی ناآگاهان و قلم به مزدان بود که می‌پندارند مردم و بزرگانِ آذربایجان ایرانی نمی‌اندیشند!! وی گفت اگر چنین است پس جان‌باختگانِ آذربایجانی که در کارزارِ نبرد و اندیشه از دیرباز تاکنون در دوره هایی که با دستیازیِ یونانیان، تازیان، مونگولان(مغولان)، ترکانِ عثمانی(جنگِ چالدران)، روسها، بعثیهایِ عراقی(شاه جنگِ ایرانیان«دفاعِ مقدس») همراه بوده ایستادگی کرده‌اند را چه می‌توان گفت؟ و نیز پیشگامی و جانفشانی در جنبشِ آزادی‌خواهیِ ایرانیان و انقلابِ مشروطه‌یِ ایران و در برابرِ آمدن و بیرون راندنِ دشمنانِ دوست‌نمایِ فرقه‌یِ وابسته به کشورِ به اصطلاح شوراها و پندارهایِ ناراستِ چپ که جانِ خود را با اندیشه‌ای لبریز از ایرانگرایی، در راهِ مامِ میهن و فرهنگِ دیرپای این مرز و بوم پیشکش و نهالِ کهن‌سالِ ایرانِ اهورایی را با خونِ خویش آبیاری نموده‌اند و خاکِ میهن را با تنِ بی جانشان فرخنده و متبرک ساخته‌اند و همچنین از گذشتگان، درگذشتگان و همروزگاران، پیرانِ برنادِل و جوانانِ برومندِ امروز، اندیشمندان، سخن‌پردازان، سخن‌سرایان، نویسندگان، بزرگانِ فرهنگ و ادب و هنر و ورزش و مردمِ آذربایجان که سَری پُرشور و دِلی لبریز از ایران را داشته و دارند چیست؟
وی برایِ نمونه فهرست‌وار شماری از بزرگانِ آذربایجان همراه با سخنانشان یا کارشان که در آن ایرانگرایی و وابستگی به خاک و فرهنگِ ایرانی، نوروز، زبانِ فارسی، خطِ فارسی و ... را نمی‌توان پنهان کرد و پرتواَفشان است را نام برد. وی در پایانِ سخنانشان از هم‌میهنانِ آزاده و ایران‌دوست و پ‍ژوهندگان خواستند که با پیشنهادها و آگاهی‌های خود درباره‌یِ ایرانگرایانِ گذشته و امروزِ آذربایجان در هرچه پربارتر کردن این پ‍ژوهش وی را یاری نمایند.

سراینده‌یِ دیگری که به سخنرانی پرداخت استاد محمودی بودند که سروده‌ای را به نامِ «خاطراتِ وطن» خواندند:

هزار خاطره دارم زِ جای‌جایِ وطن / زِ عاشقانِ به خون خفته در سرایِ وطن
زِ هر گلوله که بر قلبِ همرهان بنشست / ز جانفشانیِ خونینِ لاله هایِ وطن...

سخنرانِ دیگر آقایِ دکتر سیامکِ بدیعی نیز سروده‌ای زیبا خواندند.
ترا ای میهنم صدها درود است / که از روزی که خاگت بر زمین رُست / سپیداری شدی بالا بلندا / چو نامیرایی از آرش ستاندی / سپیداری شدی بر بامِ گاهان / ... / چو زخمِ کهنه درمان ناپذیرد / که تن می‌گرید از دوریِ دلبر / پزشکان هر دمی دارو گذارند / کمی بهبودی و آوند بسته / ... / دو درد اینک فراموشی نشاید / یکش دردی که در جایِ تبر هست / چو زخمِ کهنه درمان ناپذیرد / که تن می‌گرید از دوریِ دلبند / پزشکان هر دمی دارو گذارند / کمی بهبودی و آوند بسته / ... درد دوم اینست / نه درد است، درد آنجا شرم‌گین است / که درد آنجا به تنهایی غمین است / چه دردی می‌کشد شاخی که چیدند / نه چون رویان که نافش را بریدند / که هر مامِ وطن نازا سرشتند / نمی‌زاید زِ میهن میهنی خُرد / مگر آن میهنی کو نابکار است / به هر شب شوهری را او شکار است / بگویم نامِ چند شبکاره‌یِ پست / که هر شب در سیاهی کامی بست /  به کردارِ عروسی تازه و مست / خروشی در پگاه و آگهان شصت / ... چه دردی می کشد شاخی که چیدند / چه بسیار که بی ریشه فسردند / چه بسیارند که برپایند ولی خشک / نه از ریشه که آوندی برآرند / به پا گردیده‌اند با بستِ چوبی / چه آهی می‌کشد از این جدایی / چه ها بر وی برفت از چنگِ نامام / کنون پس از دوصد آن هم دو صد زار / به هر چنگی بیاویزد به درمان / به هر کرکس نشانِ مام جوید / که شاید بالِ پروازی برآرد / نمی داند که مامش در کنارست / نمی داند که این همسایه مام است / نمی داند چه سان او سوگوار است / نمی داند که مامش در کنار است.

 دکتر محمدعلیِ سجادیه از دیگر سخنرانان نیز سروده‌یِ زیبایِ بلندی که 40 سال پیش زمانیکه از برونمرز به میهن بازمی‌گشتند هنگامی‌که در آسمانِ ایران بر فرازِ آذربایجان رسیدند آن را سروده بودند را خواندند:

... آه آذربایجـان آذر به جان داری مگـر؟ / ابرهایِ تشنه لب در قافـلان داری مگـر؟
پیکرِ خونین به سوگِ اردوان داری مگر؟ / بابکی خونین کفن، خرم روان داری مگر؟
با زبانِ دیگرت، شیرین زبانـم کرده‌ای / فاش تر گویم ترا آذر به جانـم کرده‌ای...

فرجامین سخنرانِ این همایش، استاد دکتر هوشنگ طالع، پژوهشگرِ برجسته‌یِ فرهنگ و تاریخِ ایران و نویسنده‌یِ کتابهایِ تاریخِ تجزیه‌یِ ایران، تاریخِ تمدن و فرهنگِ ایرانِ کهن و ... بودند که نخست یادِ رفتگان را گرامی داشتند سپس سروده‌ای از امین‌جانِ شکوهی سراینده‌یِ هم‌میهنِ تاجیک را خواندند:

اولـین دفعه دلم چون بتپیـد / خـونِ نافم به همین خاک چکیـد
چشمه‌یِ عشقم از این خاک دمید / سرم از فخر به خورشید رسید
خواه مـن گریـم و خواهی خندم / بـه همیـن خاک وطن دلبندم

پس از آن پیرامونِ مساله‌یِ آذربایجان و مطامعِ تجزیه طلبانه‌یِ روس‌ها که از سویِ انگلیس‌ها نیز در پنهان حمایت می‌شد، سخن گفتند. وی با اشاره به سخنِ کنسولِ روس در تبریز به سید جعفرِ پیشه‌وری نخست وزیرِ «روس خوانده» آذربایجان که:
«سنی گتیرن، سنی دییرگت» (آن که تو را آورده، به تو می‌گوید برو!)
یادآور شدند که دیگر افزون بر هزاران سند و مدرک، هیچ دودلی درباره‌یِ دست نشاندگیِ فرقه‌یِ دموکراتِ آذربایجان باقی نمی‌گذارد.

بانو هما ارژنگی بخشی از سروده‌شان را در پایانِ همایش خواندند:
آترپاتکان کهنسالِ سپنتایم / مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی / که دشمن در کمین است و فریبی تازه می جوید /

نشست با پخش «سرودِ آذرآبادگان» به پایان رسید.
سرود آذربایجان را شادروان استاد حسینِ گلِ‌گلاب سراینده‌یِ سرود بی‌مانند، ماندگار و جاودانه‌یِ «ای ایران» در امردادماهِ 1324 سرودند:

ای مهـدِ دلیـران و آزادگـان / خاکِ خُـرمِ آذرآبـادگـان
ایران را تو چون پُربهـا گوهری / تابان اختری پُرفروغ آذری
بدگهر همیشه دربرابرت به خـاک / روشن از تو ای زمینِ پـاک
سرفراز و خرمی همیشه چون بهار / کوته از تو دستِ بدگهر به روزگار
ای خطـه‌ی آذرآبادگان آذرآبادگـان / ای خـاکِ تو مهدِ آزادگـان
دور از تو اندیشه‌یِ بد کنشت / خرم بمان همچو خرم بهشت...

دیدگاه‌ها   

+1 #2 Guest 1390-09-20 08:31
این روز را به همه مردم ایران شاد باش میگویم
نقل قول کردن
+1 #1 Guest 1389-09-29 17:19
درود بر شما
یاد و خاطره این روز بزرگ را باید در همه ایران جاودانه کرد.
یلدای ایرانی نیز بر شما خجسته باد
پاینده ایران
نقل قول کردن

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه