سه شنبه, 17ام مهر

شما اینجا هستید: رویه نخست شنیداری و دیداری شنیداری آتورپاتکان - سروده‌ٔ بانو هما ارژنگی

شنیداری

آتورپاتکان - سروده‌ٔ بانو هما ارژنگی

چامه آتوپاتکان سرودهٔ بانو هما ارژنگی است که به انگیزه‌ی بیست و یکم آذر ماه روز نجات آذربایجان سروده شده است. زمان سرودن این شعر هفتم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش تهران می‌باشد. فایل صوتی سروده‌ی آتوپاتکان با صدای شاعر را از اینجا دریافت کنید.

آتورپاتکان- الا ای سرزمین آذر رخشان
سر پاینده‌ی ایران
که آتش را نگهبان بوده‌ای در پهنه‌ی دوران
تو از نوری - تو از دوری - ز پشت پیر تاریخی
تو مهد پاک زرتشتی
همان یزدان شناس بخردی پرور
که نیکی را فروغ بی زوال ایزدی داند.
آتورپاتکان-
هنوز از لابلای و تار و پود رفته‌های دور می‌بینم
ز شهر شیز و آن آتشگه آذر گشسبت نور می‌تابد
و بر دیوارهایش نقش‌های بوالعجب ز افلاکیان و خاکیان بر جاست.
تو آن نجد سرافرازی
به دامانت سهند سر بلند و قله‌ی آتشفشان داری
دژ ضحاک و ساسان و فن اسپ و قلعه‌ها از باستان داری
به روز نام و ننگت هم
تو از هرمزد فرخ‌ها و فرخ زاد رستم ها نشان داری.
آتورپاتکان -
تو ماد با فر و جاهی
تمام مردمانت آریایی زاده و آزاده اندیش اند
و در گسترده‌ی تاریخ
زبانشان آذری وان گویشی از پهلوی بوده است.
اگر چه بر دل و جانت - جفا از ناکسان رفته
و زخم خنجر ترک و تتارت سینه بدریده
ولی این ترجمانی ناروا باشد - جفا باشد
زبان آذری را ترک نامیدن
که ایران زاده هرگز جز که ایرانی نخواهد بود.
آتورپاتکان -
تو خاک شمس تبریزی
همان خاکی که آن پیر عجایب خلقت خورشید وش
در دامنش رویید
همان رندی که خشتش زیر سر بودی و
پا بر تارک هفت آسمان سودی.
غریب عالم معنا -
که مولانا- فقیه کهنه اندیش شکیبا را
چو توفانی زبن بر کند و در رقص و خروش آورد.
آتورپاتکان -
تو در گسترده‌ی دوران -
به هر شهر و به هر کویی
بلاگردان ایرانی.
چه گویم من ز تبریزت
از آن سالار خیز آن خاک زر خیزت
به یاد آرم از آن جنبش -
از آن هنگامه‌ی خونین
از آن مردان جان بر کف
چو ستار و چو باقر یا خیابانی
و یا زان سیل گمنامان
که خون پاکشان شد خون بهای راه انسانی!
ز آذر ماه یاد آرم _ من از آن آذر سوزان
که چون بیگانه‌ی رسوا - چو دزدی نابکار آمد
سر آزاده ات از پیکر میهن جدا سازد
در آ ن غوغای جانبازی - چه توفان‌ها به پا کردی
تو با بیگانگان و دشمنان خانگی دیدم چه ها کردی
کنون ای مهد جانبازان
آتورپاتکان - سر ایران
مبادا بینمت تا یک نفس از پای بنشینی
که دشمن در کمین است و
فریبی تازه می‌جوید
چنان روباه مکاری
به راهی تازه می‌پوید
جوانبخت کهنسالم -
ترا در پهنه‌ی گیتی - هماره زنده میخواهم
و تا هستی نفس دارد
فلات پاک ایران را
خوش و پاینده می‌خواهم

به انگیزه‌ی بیست و یکم آذر ماه روز نجات آذربایجان
هفتم آذر ماه هزار و سیصد و هشتاد و شش تهران

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید