ایران پژوهی
خویشکاری ما ایرانیان دربارهی خلیج فارس
- ايران پژوهي
- نمایش از شنبه, 17 بهمن 1388 08:45
- مهرداد ایرانمهر
- بازدید: 7870
مهرداد ایرانمهر-محسن قاسمیشاد
به نام خداوند جان وخرد
ایرانیان در درازنای روزگاران ، به گونه ای خود جوش این خویشکاری (وظیفه ) را بر خویش بایسته دانستهاند که هر یک برای پویایی فرهنگ کهن میهنشان گامی بردارند.
همچنین پس از اسلام تا 850 سال در ایران دولت فراگیر ملی نداشتیم و مردم ایران به گونهای خودجوش و خودخواسته پاسدار فرهنگ دیرپای سرزمینشان گشتند. نوشتهی زیر از کتاب "ایران چه حرفی برای گفتن دارد؟" رویههای 68 و 69 نشان دهندهی همین گفته میباشد:
«پس از آمدن عباسیان، حکومتهای محلی چون طاهریان و صفاریان و سامانیان و آل بویه، در کشور استقرار یافتند، ولی از آن مهمتر این نهضت فرهنگی بود که نقش اول را بر عهده گرفت. اوضاع و احوال به گونهای چرخید که نوعی سیادت فرهنگی جانشین سیادت سیاسی گردد. هیچ کس آن را عامدانه طراحی نکرد، خود به خود پیش آمد. دو عامل آن را به جلو راند: یکی ذخیره «دینامیسم» ایرانی که در هر حال میبایست در راهی به کار افتد، و فرهنگ و تاریخ کهن این کشور پشتوانهاش بود، و دیگری اوضاع و احوال زمانه که واکنش معادل و مناسب خود را می طلبید. فرهنگ بهعنوان وسیلهای دفاعی برای حفظ موجودیت به کار افتاد، برای آنکه ایرانی بتواند بگوید: من زندهام.
از قرن دوم به بعد که اندک اندک دوران حیرانی به سرمیرسد، میخواهم از سه تن به عنوان نمونه نام ببرم که هر یک وجهی از کوشندگی قوم ایرانی را در خود نمود میدهند. یکی روزبه ابن مقفع (مقتول به سال 162 هجری قمری) که بیش از هر کس در بازیافت شخصیت گذشتة ایران و پیوند آن با دوران جدید همت به خرج میدهد و سرانجام هم جان بر سر آن مینهد.
دوم محمد جریر طبری (226-310 هجری قمری) که تاریخ مفصل ایران و تفسیر قرآن را در کنار هم مینهد و بدین گونه او نیز پیوند میان دو ایران پیش و بعد از اسلام را پیریزی میکند.
سوم حسین منصور حلاج (مقتول 309 هجری قمری) مسلمان پاکباز، که نهال عرفان ایرانی را با خون خود آبیاری میکند و پیامش آنست که آزادگی را در برابر تحجر، فساد و تلبیس زمان قرار دهد. و اما قرن سوم، دو حادثة بزرگ در آن روی میکند، که به نظر من مهمترین قرن ایران بعد از اسلامش میسازد. یکی تکوین زبان فارسی دری که به کمک آن ایرانی وسیلة ابراز وجود پیدا میکند. دیگری ایجاد شاهنامه که سند اصالت و انگیزه ادامة حیات ملت ایران قرار میگیرد. این دو چیز، طی این هزار سال تسلّی، تکیهگاه، تعین و دلگرمی به این مردم بخشیدهاند.
اگر روحیة قرن سوم ادامه پیدا کرده و تفکر کم و بیش علم گرای کسانی چون رازی (251-313 هجری قمری) و فارابی (260-339 هجری قمری) و ابن سینا (370-428 هجری قمری) بیرونی (362-440 هجری قمری)، در کنار جهانبینی استوار شاهنامه راه خود را به جلو گشوده بود، ایران سیمای دیگری به خود می گرفت. ولی ورود تورانینژادهای غزنوی به کشور، آنگاه سلجوقی و سپس خوارزمشاهی، در همدستی با خلافت بغداد، وضع دگرگونهای پیش آورد. ایران ناگزیر جهت دیگری در پیش گرفت و در آوردگاه زندگی حالت دفاعی مستمر به خود بخشید».
در این باره اگر که تنها بخواهیم همین یک سدة گذشته را بکاویم، بزرگانی چون استاد دهخدا (لغت نامه)، دکتر حسابی (واژه گزینی پارسی – دانشگاه تهران و...)، استاد ابراهیم پور داوود (اوستا شناسی )، پیرنیا (تاریخ ایران باستان)، احمدکسروی(زبان شناسی و تاریخ) و ...، هرکدام پاره ای از پارههای زرّین فرهنگ ایران را بر گزیده و با تلاش خویش توانستهاند تا گامی بسیار ارزشمند در راه پایش و پویش فرهنگ و میهن گرامیمان ایران بر دارند. گرچه نیک میدانیم که چه سنگ اندازیهایی به ویژه در این یکی- دو سده گذشته از سوی استعمارگران جهانی به سرکردگی انگلیس و همچنین فرزندان ناپاکش (برخی همسایگان! ما) برای پیشگیری از پیشرفت و چه بسا نابودی فرهنگ کهن این سرزمین انجام گرفته است.
آری به چشم خویش دیدیم ، هنگامیکه گروههای پاسدار یادمانهای باستانی کشورمان که جوانان برومند همین خاک پاک هستند، دریافتند که سازه ای به نام "سد سیوند" دارد بخشی از گنجینه های گرانبهای این مرز و بوم ( سازه های داریوش بزرگ در تنگه بلاغی – زیستگاههای بیمانند و درختان کهنسال آن و هم چنین گستره سپند و باستانی پاسارگاد – آرامگاه کوروش بزرگ ) را ویران میسازد، خویشکاری خویش دانستند که به پیکار با آبگیری آن بپردازند. گرچه میباید گفت که این جوانان برومند به دلیل آنکه کسانی در راهشان سنگ انداختند و دیگرانِ میهن فروشی در رسانههای لسآنجلسی با سیاسی کردن آن ، این گروهها را با گرفتاریهای بسیار روبرو ساخته و با چالشهای فراوانی درگیر ساختند. این مزدوران تنگاندیش، همواره به دنبال دستاویزی میگردند تا که خویش را نامور کرده و نامشان را بر سر زبانها اندازند، و روشن است که با اینکار، جوانان پاک نهاد ایران را با گرفتاریهای بسیار روبرو ساختند.
بگذریم ، اما سر انجام، این انجمن و سازمانهای مردمنهاد با فشارهایی که آوردند، کاری کردند تا همه مردم ایران بر این داستان تلخ آگاه گشته و روشن است که فشار همگانی مردم بیدار شده، فرنود آن گردید تا برای نخستین بار در یک گستره باستانی و پیش از آبگیری یک آب بند، گروههای بیشمار باستانشناسان سراسر جهان به کاوش در آن پرداخته و بخش اگرچه اندکی از گذشته پرشکوه کشورمان را از دل خاک بیرون آورند. و دیگر تاثیری هم که بر جای گذارد نیز ستودنی بود، بدینگونه که پیش از داستان غم انگیز آبگیری"سد سیوند" ، تنها و تنها سازمان های دولتی و به ویژه سازمان میراث فرهنگی میتوانستند تا از کسان یا سازمانهایی که گنجینه های باستانی را ویران نمایند، دادخواهی کنند. اما به کوشش ایراندوستان و بر پایه " کنوانسیون حقوق بشر " و به یاری قاضی اصفهانی" محمدرضا محمدی جرقویه " با استناد به نظر اداره کل امور حقوقی قوه قضاییه مبنی بر این که « با عنایت به بعضی اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی و برخی مواد قوانین موضوعه، آن چه که دولت به صورت مالکیت عمومی در اختیار دارد، متعلق به عموم مردم یعنی ملت است. به بیان دیگر، دولت به نمایندگی از ملت آن را در اختیار دارد و توسط دولتمردان آن را تصدی و اداره میکند و چنانچه هر یک از دولتمردان در اداره و تصدی اموال عمومی مرتکب تعدی یا تفریط شود، هر یک از افراد ملت من باب امر به معروف و نهی از منکر، حق اعتراض دارد و بر این اساس اختیار دارد به دادستان مراجعه و دادخواهی کند. دادگستری مرجع تظلمات عمومی است و هریک از متضرران از اقدامات غیرقانونی مسئولان مملکتی و سایر افراد جامعه میتوانند به دادگستری مراجعه و شکایت کنند.»
از این رو هر ایرانی می تواند تا هر کس و یا سازمانی که بخشی از گنجینه و یادمانهای باستانی بر جای مانده از گذشته را به ویرانی کشاند را به دادگاه کشانده و از او دادخواهی نماید. یکی دیگر از دستاوردهای این پافشاری همگانی مردم ایران، همانا زنده شدن قانونی بود که برای ساخت یک بنا یا سازه، دریافت پروانه از سازمانهای میراث فرهنگی و محیط زیست، را بایسته میدانست و نیز آنکه این قانون "ضمانت اجرایی"پیدا کرد. بسیار شنیدهایم که گفتهاند "عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد" و در اینجا باید گفت که اگر چه این رخداد نامیمون (آبگیری سد سیوند) کام بسیاری از هممیهنان و نیز نیک اندیشان در سراسر جهان را تلخ نمود، اما پیامدهای شیرینی نیز در پی داشت که از آنگونه میتوان آشنایی و آگاهی بیشتر مردم و به ویژه جوانان کشورمان به فرهنگ و پیشینهی پرشکوه این خاک پاک و نیز بزرگداشت کاوش و پاسداری از گنجینههای باستانی و همچنین زیست بوم ارزشمند کشورمان درمیان مردم را نام برد.
این دستاورد زیبا که بر پایه فریاد همگانی در نکوهش ساخت سد ننگین سیوند بدست آمد، اگر که بد خواهان و سود جویان در این زمینه به دست اندازی نمیپرداختند ،مردم ایران به همه خواستههای خویش که همانا پیشگیری از آبگیری سیوند بود، میرسیدند.
دراینجا باز به یاد " مؤسسه نشنال ژئوگرافی " میافتیم که با گرفتن پول از شیخک نشینهای کناره خلیج همیشه فارس ، نام ساختگی خلیج . . .! را ساخته بودند که با فریاد خشم ایرانیان سراسر جهان، پس نشسته و پوزش خود را به پیشگاه مردم بزرگ ایران پیشکش نمود. و همین مؤسسه پس از گذشت 2 سال ، کتابی دربارهی پیشینه پر شکوه ایران فراهم نمود.
اکنون نیز پس از گذشت نزدیک به 8 ماه، بیش از یک میلیون ایرانی توانستند تا شکایت خود را به کار گوگل در نوشتن نام دروغین خلیج. . .! در نقشه google earth به فرجامی فرخنده رسانند. درود بر این همه تلاش و میهندوستی و آفرین بر این همه کوشش و میهنپرستی که همواره در نهاد این مردمان در جوش و خروش بوده است. روزگاری، نخستین و بزرگترین ناوگان دریایی جهان از آن ایرانیان بود و بر بسیاری دریاها، و از آنگونه خلیج همیشه فارس ایران فرمان میراندیم. اما به سبب رخدادهای تاریخی و سراشیبیهای تند و پرتگاههای مردافکن روزگار که گاه چون توفانی سرنوشت این خاک کهن را درنوردیده، کاستی فزودیم و گهگاه به سبب سستی و فراموشیهایی که در خودآگاهان پدید آمد، گذشتهی پرشکوه خویش را از یاد بردیم و چنین شد که ناکسان و بیگانگان به دستاندازی در سرزمین و دریاهایمان پرداختند.
چو شاهین بازمانَد از پریدن ز گنجشکان لگد باید چشیدن
پس میدانیم که این آب رفته را تنها و تنها "خواستن" آن هم از گونهی ایرانیاش است که به جوی باز خواهد گرداند و فرافکنی و گلهمندی از این و آن سودی ندارد، چرا که به گفتهی استاد بهار: «این دود سیه فام که از مام وطن خاست، از ماست که بر ماست».
به هر روی دراین سالها کشمکش های بیشتری را درباره آنچه بر این پاره از تن میهن گرامی مان (خلیج همیشگی فارس) گذشته، به چشم دیدیم. و به راستی که تلاش های پیگیر سازمان های مردم نهاد و نیز یاری گرفتن از فضای مجازی برای دفاع از هویت ایرانی در این سالها، چشمان جهانیان را به خود خیره ساخت. پیداست که هرچه این فشارها از سوی گروههای غیر دولتی و بدنه ی اجتماعی ملت ایران شتاب و نیروی بیشتری یابد، تاثیرگذاری آن بیشتر خواهد بود. همچنین از سوی دیگر، نامگذاری یک روز خاص با نام "روز ملی خلیج فارس" می تواند تا در نهادینه ساختن هر چه بیشتر هویت ایرانی کارساز باشد، چرا که خاموشی گزیدن و انفعال در شرایط کنونی، زمینه ساز خدشه پذیری هویت ملی در آینده خواهد بود.
هرچند در این میان و در بزنگاه نگاهبانی و پاسداری از این میراث ایرانی، برخی در کمال بی شرمی بر برخی از ویژگیهای دروغین و ساخته و پرداخته اندیشه ناپاک دشمنان ملت ایران، همچون قانون گریزی، بی انضباطی اجتماعی و ضعف فرهنگی(!) دامن می زنند. اما نباید به این ژست های مشکوک روشنفکرانه اهمیت زیادی داد، چرا که اینان هیچگاه میانه ای با باورها و سنتهای ایرانی نداشته اند و در برابر مسایل تاریخی و هویتی این مرزو بوم سکوت کرده اند( شما خیانت در نظر بگیرید) و نیز توانایی پردازش هیچگونه راهکار فرهنگی و اجتماعی را ندارند. این در جایی است که پافشاری بر هویت ملی و ارزشهای مشترک به همراه ایمان مذهبی، کانونی از پیوندهای اجتماعی و یکپارچگی ملی را پدید آورده است. به هر روی ایستادگی بر ویژگی های راستین ملت ایران که به ویژه میهن پرستی سرشاخه این درخت کهنسال و هزاران ساله از پیشینه و فرهنگ مردم ایران است، بنیادی ترین راهکاری است که بدخواهان ملت بزرگوار ایران را دلسرد و توطئه های آنان را ناکام خواهد گذارد.
به هر روی امروزه با آنکه شوربختانه مردم کشورمان آگاهی چندانی از دانش رایانه ندارند، اما باز هم با بیدار شدن رگ میهنپرستی، ما ایرانیان توانستیم تا شمار امضاها در اعتراض به کار Google Earth را به مرزی که نیاز میبود، برسانیم. هر چند این کارها پدافند(دفاع)ی است و میبایست که در آینده به کارهای آفندی(حمله) پرداخت، اما همین هم از دست روی دست گذاشتن و خاموش ماندن بهتر بود، چرا که فرجام فرخندهاش را با پا برجا ماندن نام "خلیج فارس" در شبکه های رایانهای و اینترنت به چشم دیدیم.
پاینده ایران