زیست بوم
گاوخونی؛ چاه بزرگ بیآب
- زيست بوم
- نمایش از پنج شنبه, 22 فروردين 1392 23:53
- بازدید: 5396
در عریانی انبوه این روزهای گاوخونی تنها یک جاده است که تا عمق خلوت و خاموش تالاب راه می پیماید ویا گاهی سوت باد ولگردی است که پهنای خشکش را دور می زند. میزبان ما حجم کوه سیاه است و سایه سترگ آن بر شورزار، اما خبری از لانه مرغ کوری و یا حتی چراغ چشم گرگ پیری هم نیست.
boohoo , Womens & Mens Clothes , Shop Online Fashion | Latest Nike Dunk Low NH “Winter Solstice” Team Orange/Orange - 800 - Crimson Bliss 2021 For Sale DO6723 - nike off white blazer coalb women shoes outlet گاوخونی؛ چاه بزرگ بیآب
به گزارش CHN، از ابتدا تا جایی که دیگر چشم کار می کند دو سوی یک جاده است، گلوی گاوخونی از همین جا تراشیده شده و لوله هایی که اندام گاوخونی را به هم وصله پینه می کنند، از دوسوی جاده سرک می کشند، آبی برای انتقال نیست ، تلالو بلورهای نمک است که زیر حلقوم لوله ها، در آب شب مانده چشم نوازی می کند.
فتیله زندگی گاوخونی سالها پیش پایین کشیده شد و حالا دیگر نه صدای پای جنبنده ای و نه پرواز بالنده ای سکوت غمبار این روزهایش را می شکند. دست زاینده رود کوتاه شده وفریاد رسی نیست. تالابی که در پنجه نیستی گرفتار آمده در جوار کوه سیاه گرم کار مرگ است. خاک شور این حوالی حالا از لاشه گاوخونی سر برآورده، بیابان بیش از پیش پایش به تالاب مرده دراز شده، چشم ما تا دوردستها میدود به دنبال آب، گه گاه سراب بارقه امیدی می شود، راه می سپاریم، اما سراب پایانی ندارد.
تقدیر مرگ برای گاوخونی زمانی رقم خورد که پرآبی زاینده رود، چشم کرانه نشینانش را پر کرد، غوغای کف آلود زاینده رود در پشت بندهای دست ساز فریبشان داد غافل از آنکه همیشه باد نمی آید تا گل سرخ بیاورد، اندیشه توسعه صنعت زاییده و بزرگ شد، جان زاینده رود را مکید، خشکسالی هم با صنعت هم عنانی کرد تا نفسش به گاوخونی نرسد. چرخ صنایعی که با صرف سرمایه های ملی ایجاد شده اند، حتما باید بگردد اما با خشکسالی های مکرر، گاوخونی باید بمیرد تا این چرخ بچرخد!
گاوخونی دیری است قربانی پیکان بارگزاری هایی شده که ناخواسته جان زاینده رود را نشانه رفته اند، پر آبی زاینده رود جان میداد برای پروراندن صنایع فولاد و آهن و اما این سیل جمعیت بود که افسار گسیخته در پی نان و روزی روانه کرانه های زاینده رود می شد. اندیشه اشتغال و فراوانی نعمت بود و هزار سودا و در پس همه اینها این کیسه خلیفه بود که خالی می شد. در پی خشکسالی ها، آورد تونل های انتقال آب هم دیگر کام صنایع را پر نمی کرد و این زاینده رود و گاوخونی بود که از حق آبه اش می گذشت تا چرخ صنایعی که بدون پشتوانه اندیشه های زیست محیطی علم شده بودند بچرخد. اما حالا دیگر چه می شود کرد؟! بساط چهارهزار صنایع کوچک و بزرگ را می توان برچید و یا شهرها و روستاها را می توان به جای دیگری منتقل کرد؟! میراث طبیعی قربانی خواسته های منطقه ای شدند و این اقتصاد سبز و آبی ایران است که تاوان تصمیم گیری ها و نگرش های منطقه ای را می دهد.
خشکی زاینده رود و گاوخونی فریاد شده، کارد به استخوان رسیده اما باز هم مرزهای سیاسی و جغرافیایی است که سرنوشت پدیده های زیست محیطی را رقم می زند. اصل پروانه نادیده گرفته شده و باز هم وکلا هرازچند گاهی از کرسیهای خانه ملت، تنها قسم موکلانشان را فریاد می کنند، نه سهم ایران از زاینده رود و گاوخونی. پروژههای انتقال آب بین حوزهای که از سوی دولت به عنوان راهکار حیات بخشی به زاینده رود و گاوحونی علم می شوند فقط آثار ظاهری درد را تسکین میدهند. حالا مردم منتظر پروژه های انتقال آبی هستند که زاینده رود را پرآب کند و نفس دوباره بر گاوخونی بدمد اما هیچ کدام آب را برای شفای زنده رود نمی آورند، این صنایع هستند که آب را خواهند بلعید.
دیدار از گاوخونی اما از غربت غمبار میراث طبیعی ایران بیشتر می گوید، تالاب بخت برگشته که در کنج خانه و کاشانه از بیم دشمنان خانگی در گوشه ای، آرام و بی صدا راه نیستی پیش گرفته است. مرگ خاموش تالاب، میزبان چشمان مبهوتی خواهد بود که ناباورانه مرگ پایآب مرده رود را به نظاره ایستاده و فریاد نجاتش هم از سکوت شرمنده تر است.
متن از معصومه شهباز