نوروز جشن نوگردانی جهان و زندگی و آیین نمادین رستاخیز(دکتر جلیل دوستخواه)
- ميراث معنوي
- نمایش از یکشنبه, 23 اسفند 1388 07:22
- بازدید: 6431
جشن آغاز بهار و سال نو ایرانی، این آیین کهن بنیاد و هزاران ساله، در سنجش با جشنها و آیینهای گردش سال در میان دیگر قومها و ملتها از یگانگی چشم گیری برخوردارست که بدان برتری میبخشد و آن را فراتر از یک جشن سادهی ملی میبَرَد و دَرون مایهای بَشَری و جهانی و حتا سرشت و مفهومی کیهانی را در نَمادپردازیهایش جلوهگر میسازد.
این رویداد نَمادین و اسطورهوار را نمیتوان به منزلهی یک عید عادی تلقّی نمود و با نگاهی بروننگر و در چهارچوب تنگ ِجشن و سرورهای خانوادگی و دید و بازدیدهای چند روزه خلاصه و تعریف کرد.
برای راهیابی به هزارتوهای این سنت ِدیرپای ِهزارهها و دریافت ِدرست نَمادها و رازوارههای آن، ناگزیر باید به پژوهشی ژرف در پیشینه و پُشتوانههای آن پرداخت و گنجینههای کهن را کاوید و لایه به لایه دید و بَررَسید.
در گاهان ِپنجگانهی زرتشت و نیز در سرودها و متنهای نواوستایی - این کهنترین یادمانهای بازمانده از نیاکانمان - اشارهی روشنی به آیینهای ویژهی نوروزی به چشم نمیخورد؛ اما در برخی از نیایش سرودها و ستایش نامههایی که این گنج شایگان فرهنگی فراگیر ِآنهاست، میتوان رد ِپای پارهای از کُنِشهای ایرانیان به هنگام بَرگُزاری این آیینها را بازجُست و ریشهها و خاستگاههای اسطورگی و سرشت فرهنگی آنها را بازشناخت.
در بخش یشتها، در سرود بلندی به نام فَروَردین یَشت، گزارش شورمَندانه و رازگُشایانهای از کارکرد و نَقش وَرزی فَروَردها ( فَرَوَشیها / فَرَوَهرها)ی نیاکان و بازگشت میهمانوار و ناپدیدار آنها به جهان اَستومَند ( جهان مادی / گیتی) و گذران ِده روزهشان در خانه و کاشانهای که روزگاری در آن میزیستهاند و در کنار گرامیان و دلبندان ِدودمان، به وصف درآمده است که شرح ِروشنتر و گویاتر و رساتر آن را در دفترهای بازمانده از ادب ِفارسی میانه (پهلوی) و نیز در پارهای از کتابهای کهن فارسی دَری میخوانیم.
از آن میان، «ابوریحان بیرونی» پژوهنده و دانشمند بلندآوازه در سدهی پنجم هجری در کتاب مشهور خود «آثارُ الباقیِه عَن ِالقُرون ِالخالیِه» به گستردگی در این باره سخن میگوید و در جُستار خود برای شناخت رمز و راز این آیینها و کنشهای فرهنگی دیرینه، نه تنها گنجینههای کهن را میکاود و درهای آنها را به روی خوانندگان اثر گرانبارش میگشاید؛ بلکه از تداوم سنتهای دیرینه در روزگار خود نیز خبر میدهد و آشکارا میگوید که مردمان دورانش، همچنان پذیرای میهمانان مینَوی نوروزیاند و با همهی توش و توان خویش میکوشند تا با پاکیزه گردانی و نوسازی همهی افزارها و دست مایههای زندگی و آراستن و پیراستن خانه و کاشانه، انگیزهی خشنودی و سرافرازی آن ارجمندان شوند که خویشکاری بزرگ ِهستی شناختیشان نَقشوَرزی در کار ِنوکردن ِجان و جهان و زندگی در نمایش ِسالیانه و مُکاشفه وار ِ(Apocalyptic) رستاخیزست. در رسالهی نوروزنامه نسبت داده به «حکیم عمر خیام» نیز با همین نگرش روشنگرانه به پیشینهی نوروز و سویهها و ویژگیهای آیینهای آن روبهرو میشویم و به بخش دیگری از رمز و رازهای آن پی میبریم.
اما در روزگار ما که پژوهشهای ایران شناختی در ایران و جهان از ژرفا و گستردگی بیسابقه و چشمگیری برخوردار شده است، میتوان با کلیدواژههای گشایندهتری به سراغ گنج ِشایگان ِباستانی رفت و به درستی به سرچشمهها راه یافت و سیراب شد. یکی از رهنمونترین کلیدواژهها در این جُستار و رازگُشایی، ترکیب واژهی پهلوی فرَشکَرد است که اصل اوستایی آن (keretay-frasho) بوده. این هَمکَرد از «فرَش» به معنی «نو و تازه»(هم ریشه با (fresh) در انگلیسی) و «کََرد» به مفهوم «کردن و به انجام رسانیدن» ساخته شده است و بر روی هم، معنای «نو کردن گیتی و زندگی» از آن اراده میشود که بر پایهی اسطورهی کهن و مُکاشفهی آینده و رستاخیز جهان (یا به تعبیر غربی آن (Apocalypse)) در واپسین هزارههای دوازدهگانه از «زمان کَرانمَند» گیتی (زمان محدود، زمانی که روزگاری به پایان خواهد رسید) و در پی فرجامین تازش ِاهریمن و کارگُزارانش به جهان نیکی و راستی و پاکی، در نبردی به سرداری سوشیانت (سوشیانس) - رهانندهای که نوید داده شده است روزی پدیدار خواهد شد و جهان را به نیکی بازخواهد گردانید - و همچنین با پیکار و دلیرمردی پهلوانان و شهریاران جاودانه، به انجام خواهد رسید و جهان و مردمان از همهی آشوبها و گزندها و تباهکاریهای اهریمنی خواهند آسود و «روز و روزگار بِهی»(١) - که هزارهها «گُم گشته در سرشت شبی سرد»(١) بود - پدیدار خواهد شد.
اما نیاکان ما در گذرگاه زمان و در فرآیند ِساختاریابی زندگی اجتماعی و فرهنگیشان، تنها چشم به راه آینده و برآورده شدن آرزوی سوزان فرارسیدن پایان هزارهها و زمان ِکرانمَند و پدیداری و خیزش رهایی بخش ِسوشیانت و جاودانگان ِهمگام و یاورش نماندند و بُن مایهی اسطوره و گوهر آرمان خواهی رستاخیزجویانه را از آرمان شهر ِدور و دست نیافتنی به گُسترهی زندگی گیتیانه و اکنونی خویش آوردند و شکوه ِاسطوره و آرمان ِنوجویی و نوسازی را گام به گام بازجستند و در روند ِسامان بخشی به آیینهای نوروزی بازساختند. آنان با گزاردن ِهرسالهی این جشن و آیینهای آن، بر باور ِپرشور ِخویش به بایستگی نوکردن ِجهان و زندگی و پدیدآوردن بهارانی خجسته همین زندگانی و شایستگی ستیز ِبیامان و پیکار جاودان با سرما و تیرگی زمستانی و تباهی و گزند ِبرآیند ِمَنِش و کُنِش ِنیروهای ِکهنه و واپسگرا پای فشردند.
اکنون هزارههاست که ایرانیان در هرجا و در هرحال که باشند، نوروز را با همهی آیینهای گویا و نمادینش در خانه و کاشانهی خویش جشن میگیرند یا به سخنی رساتر، آن را با همهی اسطورههای پشتوانهاش میزیَند و هرساله یک فرَشکَرد ِکامل و رستاخیز ِشامل را به نمایش میگذارند.
یکایک آیینها و کُنِشهای نوروزی، جلوه و شکوه ِبال گشودگی شاهین بلند پرواز آرمان و آرزوی ایرانیان را در فراخنای سپهر میهن از دماوند تا الوند، از دِنا تا سَهَند و از دریای خزر تا خلیج نیلگون فارس آفتابی میکنند.
آیین «میر نوروزی» - که در گذشته برگزار میشد - قدرت پوشالی و «حُکم ِپنج روزه»ی فریفتگان مَسنَد و مَصطَبِه را به ریشخند میگرفت. حافظ در اشارهای سربسته و - به تعبیر خودش «در پرده» - به همین آیین، میگوید :
سخن در پرده میگویم؛ چو گل از غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حُکم میر نوروزی
دست افشانی و پای کوبی «حاجی فیروز»های سرخ جامه و سیاه کرده روی ِشادی انگیز در کوی و بَرزَن، اسطورهی گذار ِپیروزمندانهیِ سیاوش از میان ِکوه آتش و چیرگی راستی و پاکی بر دروغ و پلیدی را فرایاد میآوَرَد.
«خانه تکانی» و آراستن ِسرای و تدارک ِخوان و خوراک ِآیینی و نو کردن ِجامه و افزارهای زندگی و برافروختن ِآتش ِزبانهکش و گرمابخش ِِ«چهارشنبه سوری»(چهارشنبهی سرخ)، همه نشان از خوشآمد گویی به یادوارهها یا فرَوَشیهای نیاکان - میهمانان ِده روزهی نوروزی خانواده - دارد و رفتن به پذیره و پیشباز ِپیک ِفرخندهگام ِبهاران ِخجسته و جانبخش را نوید میدهد.
گستردن و آراستن و ویراستن ِ«سفرهی هفت سین» که سینهای هفتگانهاش نشان از ارج گُزاری به هفت سِپند (هستیهای وَرجاوَند ِهفتگانه) در خیال نقشهای شاعرانهی زرتشتِ گاهان سرای دارد و هریک از آنها به کالبَد ِگل و گیاه و میوه و جز آن، نماد ِجداگانهی گوهرها و ارزشهایی همچون پرمایگی و رویش و بالیدن و شادمانگی و پویایی و شکوفایی و بَرومَندی و مهروَرزی است، نمایش همهی سویهها و بُن مایههای این جشنآیین در یک مجموعه به شمار میآید.
سرانجام، فراهم آمدن بر سر خوان نوروزی و نیایشگزاری و غزلخوانی و ترانهگویی و نغمهپردازی و در لحظهی گردش سال، نفس در سینه حبس کردن و خاموش ماندن و چشم بر آب و آینه و شمع ِفروزان و سبزه و گل شکوفان و پیچ و تاب ماهیان دوختن تا رویداد بزرگ آشکار گردد و زمان و جهانی بشکوهتر جای ِآشوب و کابوس پارینه را بگیرد، نقطهی اوج این سرور شکوهمند است.
بدین سان نوروز و آیینهای کهنْ بُنیاد آن، همهی اسطوره و آرمان و فرهنگ و تاریخ و ادب ِهزاران سالهی ایرانیان را یکجا در خود فراهم آورده است و سالی یک بار آنان را در پیوند و پیمان رازآمیز فرهنگیشان به سرآغاز سرآغازها و سرچشمهی سرچشمهها میبرد تا تن و جان در آب پاکی و راستی بشویند و پیمان نو کنند که همواره ایرانی و نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار و نوخواه و نوجو و نوگردان بمانند و تا هستند، آزاده و سرافراز و پویا و کوشا باشند.
نوروز یک اتفاق ساده و یادوارهی رویدادی دینی یا اجتماعی یا سیاسی گذرا و یا برآیند ِباورمندی جَزمی به ارج و پایگاه یک پیشوا یا پارسا نیست که با دیگردیسی نهادهای ناپایدار و دیگرگونی سویهی باورمندیها رنگ ببازد و در غبار فراموشی فرو رود و جای ِخود را به بَدیلی دیگر بسپارد.
این جشنْ آیین ِبیهمتا در هزارههای پیش از اسلام و در روزگاران ِروایی و فراگیری کیشهای کهن آریایی و واپسین آنها دین زرتشتی، همان ارج و پایگاهی را داشت که در بیش از یک هزارهی اخیر و در جامعهای با بیشترین شمار جمعیت مسلمان داشته است و دارد و هم اکنون، عموم ایرانیان مسلمان، زرتشتی، یهودی، مسیحی و جُز آن، در فراسوی باورمندیهای جداگانهشان، آن را با شورمندی و مهروَرزی بُنیادینی برگُزار میکنند و نه تنها هیچگونه ناهمسویی و ناسازگاری در میان باورهای دینی و شخصیشان با پای بندی به اجرای آیینهای نوروزی نمیبینند، بلکه بدون برپای داشتن جشن نوروز، هستی و کیستی خویش را نارسا و فرورفته در خاکستر فراموشی مییابند.
آنان که در درازنای سدههای پشت سر کوشیدهاند و یا هماکنون میکوشند تا نقش جاویدان نوروز را از لوح ضمیر ایرانیان بزَدایند و یا جشنها و آیینهای دیگری را جای گُزین ِآن گردانند، بُنمایههای هستی شناختی این رویداد را نشناخته و درنیافتهاند و در این تلاش عَبَث ِخود، باد در غربال بیختهاند و میبیزند.
همهی ایرانیان از عیدهای مذهبی و فرقهای خود با نامهای ویژهی آنها یاد میکنند؛ اما واژهی «عید» را به تنهایی و به طور مطلق، فقط به جای «عید نوروز» به کار میبرند.
نوروز - همچون شاهنامهی فردوسی و برخی دیگر از نمادها و نهادها و یادمانهای فرهنگی - شناسنامهی هر ایرانی است که همهی ویژگیهایش را در خود فراهم آورده و بدون آن، گُم گشتهای است سرگردان و بینام و نشان در انبوه آدمیان و در غوغای غریب زمان.
تاثیر پذیرفتگی از کشش انسانی و فرهنگی نوروز، منحصر به ایرانیان نمانده و امروزه ایرانی تباران و ایرانی فرهنگان و هواخواهان و مهروَرزان این فرهنگ، از دامنهی کوههای پامیر در فراز رود (آسیای میانه) تا کرانههای رود سند (در هندوستان و پاکستان) و حتا سرزمین دوری مانند آفریقای جنوبی، بدین جشن بزرگ و شکوهمند رویکرد دارند و هریک با روش ویژهای آن را برمیگزارند و گرامی میدارند و در نخستین روز بهاران نیم کرهی شمالی رنگین کمانی از شور و شادی و نوگردانی و پویایی و شکوفایی را بر فراز گوی ِزمین به نمایش در میآورند.
پا نوشت :
١. سطرهایی است از شعر بلند ناقوس، سروده ی نیما یوشیج شاعر معاصر.