نوروز
نوروز باستانی در اردبیل
- نوروز
- نمایش از پنج شنبه, 15 ارديبهشت 1390 06:00
- بازدید: 7348
برگرفته از آذرپادگان
موسی اصغرزاده1
اشاره
متأسف بودم که چگونه مراسم ملی و مذهبی عامه ما به عنوان بیآلایشترین رفتار عمومی مردم، دستخوش عادات تازه وارد میشود. در ذهنم بود آیا میتوانیم این سنن پسندیده را لااقل ثبت کنیم تا از خاطرهها فراموش نشود؟ این دغدغهها ادامه داشت تا اینکه برنامهای به نام «فرهنگ مردم» در رادیو ایران با اجرای مرحوم «انجوی شیرازی» پخش شد. من هم در نامهای به دفتر مرکزی آن، خواستار راهنمایی شدم. ایشان هم با ارسال راهنمای نگارش فولکوری مرا وادار به گردآوری مطالبی در مورد رسومات ملی و مذهبی نمودند و من هم از سال 1343 اقدام به گردآوری نمودم. حاصل این تلاش در حال حاضر مجموعهای از تمامی مباحثی در خصوص سنن ملی و مذهبی گرد آمده که در چهار جلد و 954 صفحه در دست چاپ است.
پیشوازی از مراسم نوروزی
مردم این منطقه از هفته دوم اسفند ماه پیشواز از نوروز آغاز میکنند؛ بدین شرح که چهارشنبه دوم اسفند، (کول چرشنبه)2 (KularŜanbeh) یا چهارشنبه خاکستر؛ چهارشنبه سومی (گول چرشنبه) QularŜanbeh و چهارشنبه چهارمی (آخر چهارشنبه) AxerarŜanbeh که در تمام نقاط ایران به نام چهارشنبه سوری مشهور و در جمهوری آذربایجان هم به نام «آخر چرشنبه» اجرا میشود.
(کول چرشنبه) یعنی خاکستر: مردم این مطنقه به دلیل اینکه خانه نشیمنی آنها به مدت نه ماه سال در اثر سوخت وسایل گرمازا تیره و کدر شده و اسباب وسایل خانه را گرد و غبار گرفته، یک خانهتکانی مفصل انجام میدهند و همچنین وسایل شستنی از قبیل پوشاک و رویههای رختخوابها و فرشها را میشویند. ظروف مسی را برای سفید کردن به مسگران میدادند. به بچهها سفارش لباس نو میدادند. لوازم خوراکی ایام عید را تهیه و پاک مینمودند و اطاقهای پذیرایی را زینت میدادند.
«بایرام الوب پاسچیق لاری ازرلر
ناقیش و روب اطاقلاری بزرلر» (شهریار)
در قدیم، مخصوصا روستاییان از گلهای رنگینی در اطاقهای خود با دست نقشهای درخت و حیوانات رسم میکردند. یا اطاق نشیمنی را با گلهای سفید رنگی که از کوهپایهها میآوردند، سفید مینمودند. علاوه بر این، ضمن پاک و تمیز کردن منزل و محوطه خانه، چنانچه هوا گرم شده بود، کرسی و بخاری را از خانه خارج میکردند و به انباری میبردند.
(گول چرشنبه) مراد از گول یا گل این است که با نزدیکی بهار، با آب شدن برفها و کاسته شدن از برودت هوا، در بلندیهای نزدیک به مناطق معتدل، گلهای (قارچیچکی: Qriqi گل برفی)3 [بنفشه کوهی] از خاک سردرآورده، فرا رسیدن بهار را مژده میدهد. مردم در این هفته به تکمیل نظافت خانه خود همت میکردند و مواد لازم را خریده، آماده ورود میهمانهای نوروزی میشوند.
به همین دلیل کدبانوی خانه اقدام به تهیه سبزیهای مرسوم نموده و دانهها و گندم را خیس و با پارچه ظریف پوشش میدهند تا در شب عید سبز شود. بعضی دانه «تره تیزک» را خیس کرده و با سریش روی کوزهای به نام «دولکه» میچسبانند و روی آن آب میریزند. با ترشح آب درون کوزه دانههای تره تیزک سبز شده و به شکل کوزه درمیآید. همچنین سایر سبزههای روییده را با روبان قرمز رنگ به شکل پاپیون میبستند و به عنوان زینتبخش سفرههای هفت سین قرار میدادند.
(آخر چرشنبه) AxerarŜanbeh در این شب و روزها که با آداب و رسومات مردم سایر نواحی ایران یکسان میباشند، یکی دو ساعت به غروب مانده، همه مردم، اعم از بازاری، اداری، کارگر و همه با دست پر، شامل یک بسته بوته خشک، چند عدد ترقه و سایر وسایل آتشزا و صدادار و چند عدد وسایل سفالی که در کارگاه کوزهگران روستای حجین- که در حال حاضر شهر شده است- مانند آبخوری سفالی، دولکه، سوبولبولی، توتک (Dulka, Subulbuli, Tutak) همه این وسایل را با گچ و ماله رنگ کرده، نقشها میزدند و در شب چهارشنبه بر سر سفره میگذاشتند و سوت و سوبولبولی را به بچهها هدیه میدادند. به هنگام غروب نیز در بام خانه و آنها که مقید بودند در حیاط خانه، آتش روشن کرده، از روی آن چند بار میپریدند و میگفتند:
آغرلیغیم بوغورلئغیم بورداقال: garlegim, Bugurlegim BurdagalÂ
در حین روشنی آتش، بچهها هر قدر ترقه داشتند میترکاندند. بزرگ خانه با چوب بلندی به دور بام خانه، خطی میکشید و معتقد بود که از گزند حیوانات موذی در امان میمانند. اگر در این روزها برف میآمد میگفتند: اولدوزی فشنگ توپ ترقه، چرشنبه قالدی قار آلتدا.
افزون بر اینها، یکی از بزرگان فامیل به خانه فامیلی که عزادار هستند، رفته، با یک بسته بوته خشک، همراه با برو بچههای خانه عزادار بر بالای بام میرود و آتش روشن میکند. او به بچهها وسایل آتش بازی میدهد تا آنها هم احساس بیسرپرستی نکنند. در شب چهارشنبه سوری در همه منازل، هر کجا که نیاز به روشنایی دارند شمع روشن میکنند و مانند سفرههای نوروزی سفره آخر چهارشنبه گسترده، شمعهای رنگینی روشن میکنند در داخل ظرف بزرگی مانند سینی یک نوع آجیل محلی به نام «قاریشیغ» میریزند. اجزای قاریشیغ عبارتند از گندم بو داده، نخود بو داده، شاهدانه، ذرت، کشمش، انواع دانههای روغنی، سنجد، نقل رنگین و...4
چون این آجیل محلی به هم ریخته شده، به همین دلیل قاریشیغ نامیده شده است. در سر سفره یک آبخوری سفالی نو و یک قاشق چوبی نو و دولکه و سایر وسایل سفالی اشاره شده پر از قاریشیغ میگذارند. صبح روز چهارشنبه، همان لیوان سفالی را با یک کوزهای سفالی سرناو5 میبرند و با آب رودخانه پر میکنند.
در بین این چهارشنبهها به دختران عروسی کرده و خواهران دور از خانه (پای) سهم عیدی میفرستند عبارت است از یک وعده غذای گرم به تعداد خانواده عروس، همراه با هدایای پوشاکی به داماد و عروس و اگر بچه داشته باشند از همان دولکه و سایر وسایل بازی و آجیل شب چهارشنبه با تعیین وقت قبلی میفرستادند. در شب چهارشنبه سوری چنانچه اشیای خانه امانی در خانه همسایه باشد، اگر لباس نوی در خیاطی نیمه تمام باشد و ظروف مسی را حتی اگر در مسگر کارش تمام نشده باشد، باید به خانه برگردانند؛ بعدا به خیاط و مسگر میفرستند تا کارش را تمام کند و بعد بگیرند این کار را شگون پنداشتهاند.
در شب چهارشنبه سوری تخم مرغ را به انواع مختلف رنگ میکنند؛ بدین صورت که تخم مرغ را شسته، در تابهای میگذارند، آب میریزند و مقداری پوست پیاز اضافه میکنند. بعد از پختن به رنگ قرمز روشن درمیآید. تخممرغ را همانطور در تابه با اضافه کردن روناس به رنگ تند عنابی درمیآورند. سپس آن را شسته، به پوست پیاز میپیچند و با نخ خیاطی از طرف کمر یک دور و از سر و کله تخممرغ چهار دور مانند مدار میبندند و به دیگ پلو پس از آبکش و در موقع دم میگذارند تا به رنگ ابلق سفید و قرمز و خط جای نخها مانند خط استوا و مدار جغرافیایی درآید.
در این شب همچنین مراسم شال ساللاماق (شال آویزان کردن) نیز اجرا میگردید بدین صورت که رسم بود جوانان و نوجوانان شالی را از روزن خانه و یا از لای در به خانه همسایه و فامیل میانداختند آنها هم در خور حال خود و شالانداز هدیهای مانند تخممرغ و قاریشیغ و یا نقدی به شال میبستند. اگر خیلی شناس و از فامیل نزدیک بود، هدیه قابلی بسته میشد. در برخی اوقات، صاحبخانه از جوانی که شال انداخته بود، میپرسد که هستی و از کدام خانواده هستی و او هم جواب میداد. پس از شناختن شخص شالانداز میگفت فلان دختر را میخواهم. اگر مورد پسند و قبول صاحبخانه بود میگفتند بستیم و با مقداری شیرینی و تخممرغ خواستگاری را قبول میکردند و تشریفات بعدی به عهده والدین انجام میگرفت...
همچنین در شب چهارشنبه سوری معتقد بودند هرکس در مسافرت باشد باید سه سال پی در پی از خانه به دور باشد، بدان جهت از مسافرت در نزدیکی آخر سال خودداری میکردند. این هم نوعی رسم بود.
فالکوشی: در شب چهارشنبه سوری یکی ازبچهها را روانه در خانه همسایه میکردند تا فالکوش بیاستد، از اولین جمله گفتار ایشان برای حال و مال و سال خود تفأل مینمودند. بالاخره پس از اعمال اول شب، سر سفره شام مینشستند در اردبیل برای شام همین شب خیلی شگون داشتند که نبایستی از آن کوتاهی شود. مثلا یکی باقلاپلو، یا سبزی پلو، شیرین پلو، ماهی پلو که اکثرا داشتند، عدسپلو و انواع دیگر.
روز چهارشنبه آخر سال، اول صبح، همه آماده رفتن به سرناو میشدند. در داخل شهر اردبیل چند آسیاب آبی وجود داشت و مردم بر سرناو میرفتند و از روی آب میپریدند و شعار شبانه «آغرلیغیم بوغور لیغیم بورداقال تزهلر گلسین کهنهلر گئدسین» را میگفتند و کوزه نو و آبخوری تازه را از آب نهر پر میکردند. بچهها ترقه باقیمانده از شب را در اینجا میترکاندند. این عمل خالی از ناراحتیها و زخمی شدنها نبود. روستاییان اغنام و احشام خود را هم با خود سرناو یا رودخانه میبردند و به آنها آب میدادند.
تخم مرغ بازی: در این روز و حتی روزهای بعد هم، تخم مرغ بازی بین نوجوانان و جوانان معمول بود. برنده و بازنده هم داشت. نوعی تخممرغ بازی که به قمار نیز میماند، بازی قطار بود؛ بدین صورت که تخم مرغ را به صورت ردیفی در زمین میچیدند. یک نفر از آن و دیگری از این سر یکی برداشته، به هم میزدند تا آخر سر، تخممرغ هر کسی که نشکسته ماند، برنده میشد و همه تخممرغها را تصاحب میکرد.
در این روز یعنی روز چهارشنبه آخر سال زنان نازا به دباغخانه میرفتند و از آب دباغی مقداری بر لباس و دست و رو میزدند و گاهی مقدار اندکی هم مینوشیدند تا باردار شوند.
روز چهارشنبه سوری هم نزدیکان و فامیل برای گفتن تبریک به خانه بزرگان میرفتند. صاحبخانه هم با چای و قاریشیغ از میهمانان پذیرایی میکرد. آنها اندک زمانی همصحبت میشدند و با آرزوی سلامتی خداحافظی میکردند. بعد از چهارشنبه سوری چنانچه در تهیه لوازم خوراکی و پذیرایی از میهمانان کم و کسری داشتند میرفتند و خرید میکردند و آماده استقبال از سال نو میشدند.
مراسم نوروز
... در هفته اول اسفند، این رسومات و زحمات نظافتی و خرید لوازم خوراکی و پذیرایی و تجدید کهنهها و همه و همه از پیش آماده میشد تا در روزهای شادی عید نوروز کم و کسری وجود نداشته باشند. شب عید نوروز قبل از حلول سال نو، سفرههای رنگین هفت سین مزین به شمع و قرآن و آب و ماهی چیده میشد، هرکس از نوع خاصی هفت سین خود را با این وسایل میچید: سبزی، سماق، سرکه، سماور، سوره قرآنی، سنجد، سیر در صورت میسر، سمنو، سکه، ساعت و... از همه مهمتر اینکه تمامی اعضای خانه مشغول هر کاری بودند در آن ساعت به هر طریقی سر سفره حاضر میشوند. ریش سفید خانه، دعای «یا مقلبالقلوب» را میخواند و در چند نوبت همه اعضای خانه همصدا، تکبیر میگویند. سپس چند آیه از قرآن را قرائت میکند تا وقت تحویل سال برسد. بزرگ خانه به یک یک اعضای خانواده عید را تبریک گفته، روبوسی میکند و سکه نو که قبلا تهیه دیده شده به هر یک به عنوان دشت میدهد. تازه دامادها پس از مصافحه و تبریک سال نو به اعضای خانواده، عازم خانه پدرزن میشوند.6 به مادرزن و پدرزن و اعضای دیگر خانه تبریک میگویند. پدرزن به عروس خانم و داماد عیدی میدهند؛ داماد هم اگر از خود کوچکتر باشد به آنها عیدی میدهد؛ خلاصه یک شور و حرارتی را در بین خانه تجدید میکنند.
در قدیم مردم برای درک تحویل سال در مسجد محل جمع میشدند. در طشت بزرگی آب میریختند و چند عدد ماهی کوچک زنده هم در آب میانداختند؛ چون معتقد بودند تحویل سال را «اول خالق صورا بالیق میداند» یعنی اول خدا میداند و بعد ماهی. آنها معتقد بودند که هنگام تحویل سال ماهی از آب به هوا میپرد. روحانی محل، دعای تحویل سال را چند بار تکرار میکرد تا اینکه موقع تحویل سال میرسید. مردم به هم تبریک میگفتند و از آب طشت تیمنا و تبرکا به خانه خود میبردند و به خمیر نان خود و خوردنی و خوراکیهای خود و یا آب چاه میریختند تا پربرکت شوند. از این آب برای استشفا به مریضها میدادند یا به آبشخور حیوانات اهلی خود اضافه میکردند. پس از تحویل سال نو اول به خانه علما و بزرگان رفته و سال نو را تبریک میگفتند و ایشان هم با همان آب دعا و خرما از میهمانان پذیرایی مینمود.
اولین روز بهار یعنی نوروز را روز سلطانی میگفتند. در این روز از خانه فامیل و نزدیکان دیدن میکردکند و هر دیدی را بازدیدی بود. خلاصه کسی از نزدیکان در این روز به فردا نمیماند و تا نیمه شب دوم، مردم در گشت و گذار بودند. روز دوم را از فصل بهار، روز سوم را از فصل تابستان، روز چهارم را از فصل پاییز و روز پنجم را از فصل زمستان میدانستند و آینده هوای سال را از همین روز پیشبینی میکردند. در همین چهار روز مردم دسته دسته از خانههای آشنا و غیرآشنا دیدن میکردند و سال نو تبریک میگفتند. در این دستهجمعی گشتن، دیگر جای هیچ نوع گلهگذاری نمیماند و بین هر کسی کدورتی بود، با توفیق اجباری رو به آشتی میماند و دوستی واقعی را به جا میآوردند.
در مورد نخستین روز بهار رسمی بود (و الان هم هست) که در سایر اعیاد مذهبی هم اجرا میشد (به نام عید نو) یعنی اگر در طول سال قبل، هر کسی را مصیبتی وارد میشد در این روز مردم تا ظهر به دیدن او میرفتند. او هم با چای پذیرایی میکرد. همان روز عصرها هم بانوان همین کار را میکردند و میگفتند غم آخرتان باشد. خدا به بازماندهها عم طولانی و با سعادت بدهد. در روستاها این دید و بازدید تا روز سیزده سال نو ادامه داشت و آنها هر وقت ممکن بود جهت تبریک به خانه دور و نزدیک به سایر دهات میرفتند و به همدیگر شادباش میگفتند و از پذیرایی با ناهار هم مضایقه نمیکردند.
تکمگردانی7
در فاصله هفتههای آخر اسفند ماه، در این استان کسانی بودند که با اجرای تکمخوانی به درب خانهها و مغازهها میرفتند، با رقصاندن تکم خود اشعاری در مدح بهار و اولیای دین و تعریف فواید حیوانات اهلی میخواندند و نیازی هم میطلبیدند. این برنامه از هفتاد، هشتاد سال پیش متروک و کاملا از خاطرهها رفته بود. اینجانب در سال 1350 به هنگام جمعآوری فرهنگ شفاهی به یاد «تکم» افتادم و پس از تحقیق بسیار، از شهری و دهاتی، اشعار تکمخوانی را جمعآوری نمودم. با اینکه افرادی که تکمخوانی کرده بودند از یادآوری آن ابا داشتند (چون این امر نوعی تکدی به حساب میآمد و کسر شأن حساب میشد) ولی با یاری خدا مطالب خوبی تهیه شد.
در قدیم اکثر گلهداران به عنوان پیشاهنگ گله، بز نر شاخداری را نگه میداشتند که پیشاپیش گله حرکت میکرد. ملت کهن ایران زمین، دامدار و کشاورز بودند و نه تنها خود بلکه به سایر هممیهنان خود سود و بهره میرساندند. آنها خود را به شکل عروسک مانندی از یک حیوان سمبولیک از حیوانات اهلی دارای جنب و جوش انتخاب و از زبان او با اشعاری در مدح و تعریف اولیای دین و اهل خیر و همچنین فواید حیوانات اهلی برای مردم میخواندند و رسیدن فصل کار و زندگی همراه با شادی و فرح عمومی را تبریک میگویند.
این نماد بز شاخدار، از تکه چوبی... به شکل مکعب درست و سر و گردن در جلو و دم کوچکی در عقب و 4 عدد چوب به عنوان دست و پا در چهار طرف قسمت پایینی به صورت آویزان و متحرک نصب میکردند و تمامی بدن او را با پارچه و مخمل رنگین پوشانده و روی همین پارچهها پولکهای طلایی و زنگوله قرار میدادند و در دو طرف بدن او را هم آیینه کوچکی نصب میکردند. به سر و کله بین دو شاخ او گلابتون و زرورقهای نازک میبستند. هرکس بنا به سلیقه خود، آن عروسک را میآراست و یک عدد تخته گرد به اندازه یک بشقاب بزرگ که در وسطش سوراخی وجود داشت را هم از کناره با یراق رنگین میآراستند و چوبی را به ضخامت یک انگشت و به طول تقریبی 30 سانتیمتر که بر شکم تکم نصب شده از سوراخ تخته گرد میگذراندند که آزادانه در حرکت بود.
تکمخوان با دست چپ با مشت نیم شل، چوب را از زیر تخته میگرفت و تخته بر مشت او مینشست و با دست راست از انتهای چوب گرفته و بالا و پایین حرکت میداد. با بالا رفتن تکم، چوبهای پامانند، آویزان و در برگشت روی چوب تخته میخورد، پا را به جلو و عقب برگشته و موازی بر تخته مماس میداد و با ضربات پی در پی زنگولهها هم به صدا درمیآمد و حرکت پارچهها و شوق زرق و برق به حاضرین تماشایی میشد و تکمخوان با همان ریتم، اشعار خود را میخواند.
اشعار تکمخوان چهار هجایی و سه هجایی و ابیات تکراری داشتند که از تبریکها ساخته شده بود و همان اشعار تکراری را همراهان و تماشاچیان پاسخ میدادند.8
برای اجرای همین برنامه لباس مخصوص پیشینه پوشیده میشد که عبارت بود از: 1- کلاه تاساکی Tski: کلاهی مخرویی شکل از پارچه پشمی با حاشیه مخملی و یا پوست بره 2- کت آرخالیق rxle. از کت بلندتر از کمر چینیدار 3- پیراهن بدون یقه 4- شلوار لیفهدار 5- کفش دیک دابان.9
تکمخوانان در مجموع از سه نفر تشکیل میشدند. یک نفر خود تکم را میچرخاند و اشعار مربوط به بهارنامه را میخواند و رفقا هم بند سوم را برگردان میخواندند و ضمنا نیازهای دریافتی را جمع میکردند و در پایان با هم به نسبت تقسیم میکردهاند. چگونگی تقسیم درآمد احتمالا اینگونه بوده که به خود تکمخوان سهمی اضافه داده میشد.
پینوشتها:
1- موسی اصغرزاده متولد 1309 در روستای ارجق مشکین، محقق، پژوهشگر ذوالفنون ساکن اردبیل، مولف کتاب ارزشمند فرهنگ عامه اردبیل در سه جلد که زیر چاپ است. وی از مبارزان انقلابی قبل از انقلاب علاوه بر شغل خود که خیاطی میباشد از سالهای گذشته به امر تحقیق و پژوهش پرداخته که ثمره آن کتاب فوقالذکر و آثار دیگری چون دفاعیات شیعه در کتب علمای اهل سنت، کشکول، چهل حدیث آذری، ضربالمثلهای مشابه در آذری، فارسی و عربی در دست انتشار دارند. گفتنی است استاد اصغرزاده از همکاران مرحوم انجوی شیرازی در گردآوری فرهنگ عامه بودهاند ضمن اینکه در خراطی، نقاشی، و سایر هنرهای دستی، دستی توانا دارد. مقاله فوق برگرفته از کتاب زیر چاپ استاد- فرهنگ عامه اردبیل- به قلم ایشان است.
2- در تلفظ آذری حرف «آ» از چهار حذف میشود.
3- گلی است سفید با دم پیاز فصلی (نوروز گلی، گل نوروزی که به شکل زنبق آن هم پیاز دارد Noruz Goli
4- میگویند یکی از آموزگاران پیشین گفته: شب چهارشنبه سوری سفره چیده شده همه جمع، اما مادرم نیست. گفتم پس مادرم! خودم بیرون رفتم دیدم مادرم روی پله ورودی رو به قبله ایستاده دستها بلند کرده و میگوید: خدایا از تقصیر پسرم درگذر نتوانسته سنجد بخرد!!
5-(ناو): ناودانی ناوی که بر آسیاب از بالا میریخت و آن را میچرخاند در کنار آن آتش بازی هم میکردند.
6-در اولین مصاحبه بنده با اولین سال افتتاح رادیو اردبیل سال 51 بود. مدیر رادیو خودش مصاحبه را انجام میدادند گفتند: «داماد به خاطر اینکه پدر زن دختر به او داده اولین تبریک را به پدرزن میگوید.»
7- تکم= Takam، یعنی تکه خودم، بز نر شاخدار من.
8- تحقیقات مفصل اینجانب خود سابقه و تاریخی جالب توجه دارد. این برنامه را ابتدا در سال 49 با نواری با صدای خودم به رادیو فرستادهام که شب چهارشنبه سوری توسط مرحوم انجوی شیرازی از تلویزیون ایران پخش شد و پس از افتتاح رادی اردبیل در سال 51 کل همین برنامه پخش شد. از آن به بعد صدا و سیمای مرکز تبریز و مرکز تهران به صورت مکرر آن را پخش و فیلمی هم برای خارج از ایران تهیه شد. همچنین از سیمای بادکوبه نیز با بنده مصاحبهای ضبط و پخش نمودند و برای اولین بار در سال 68 که نمایش عروسکی اجرا میشد بنده افتتاحیه آن را در تالار وحدت تهران خواندم.
9-وسایل مورد نیاز اشاره در مغازه خیاطی اینجانب موجود است.
برگرفته از: نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران- به کوشش رحیم نیکبخت- دانشگاه پیام نور- مرکز نقده- زمستان 1387
دیدگاهها
ضمناآتش روشن کردن بمعنی این اجاق این خانه خاموش نخواهد و کسی هست که چراغ خانه شان را روشن کند موفق باشید
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا