تاریخ معاصر
نگاهی به تلاشهای غرب علیه نهضت ملی شدن نفت و دولت دکتر مصدق - همه علیه یک ملت
- تاريخ معاصر
- نمایش از جمعه, 27 مرداد 1391 16:34
- بازدید: 6096
برگرفته از روزنامه اطلاعات
بهروز طیرانی
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین» (قرآن کریم ـ آل عمران 30)
از زمان پیروزی ملت ایران در نبرد با استعمار انگلستان و شرکت نفت انگلیس و ایران و بهویژه از بعد از کودتای 28 مرداد و سرنگونی دولت دکتر مصدق تحقیقات و بررسیهای بسیار زیادی انجام شده است. علاوه بر تحقیقات علمی و آکادمیک، این مساله همواره محل بحث و مناقشه نیروهای سیاسی در جامعه ما بوده است. اختلاف بر سردلایل ملی شدن صنعت نفت و ماهیت نهضت، بحث بر سر رهبری نهضت، اشتباهات یا خیانتهای رهبران و یا دلایل سرنگونی دولت ملی و... از جمله موضوعاتی بوده است که از همان زمان تا به امروز محل چالش وگفتوگو بوده است. این اختلافنظرها چه به لحاظ علمی و یا سیاسی امری طبیعی و پذیرفته شده است. سوای این اختلافنظرها و دیدگاههای متفاوت آنچه که چندی است از سوی پارهای افراد مطرح شده و قابل تأمل است این نکته است که آنان اساساً به نفی اصل موضوع پرداختهاند و حرکت و قیام ملتی بزرگ که تحسین همه جهان و به ویژه ملتهای تحت ستم جهان را برانگیخت اشتباه بزرگ نام نهادند. گروهی دیگر با شاه و رژیم پهلوی که کودتا را قیام ملی میخواندند، همصدا شدند و کودتا را منکر شدند. عدهای هم یا رهبری آن را که با کودتای استعمارگران و به دست عوامل داخلی آنها از کار برکنار شد و بعد هم محاکمه و زندان و تبعید شد بانی کودتا معرفی کردند. و آنان که در این میان تبرئه شد عبارت بودند از: دولت بریتانیا و MI6، دولت آمریکا وCIA، دربار پهلوی و شاه و زاهدی و کرمیت روزولت وکریستوفر وودهاوس و داربی شایر و برادران رشیدیان و دیگر عواملی که با ریختن خون فرزندان این آب و خاک چه در روز 28 مرداد و چه در 25 سال پس از آن به غارت منابع این سرزمین پرداختند.
آنچه در این سطور آمده است خلاصهای است از اقدامات و توطئههایی که از همان ابتدای ملی شدن صنعت نفت برای به شکست کشاندن آن به انجام رسید که به منظور طرح دوباره و یادآوری آنچه گذشت ارائه شده است و طبیعتاً برای آگاهی بیشتر و کاملتر از فضا و وقایع آن روزها نیاز به مطالعه و جستوجوی بیشتر است.
****
پس از اشغال ایران در شهریور 1320 از سوی دولتهای آمریکا، بریتانیا و شوروی، دوران رضا شاه به سر آمد. حضور نیروهای بیگانه در کشور ما علاوه بر آسیبهای فراوانی که بر بدنه اقتصاد و فرهنگ و سایر سطوح اجتماعی کشور وارد کرد، خواسته و ناخواسته ایرانیان را به درون تضادهای دو اردوگاه سرمایهداری و کمونیسم نیز کشانید. احزاب و گروههای سیاسی و نیز مطبوعاتی که بعد از شهریور 20 در داخل کشور تاسیس و شروع به کار کردند به جز تعدادی از آنها، هریک به یکی از دو اردوگاه گرایش داشتند و به منظور تامین نظرات آن فعالیت میکردند. در همین رابطه سفارتخانههای کشورهای اشغالگر در تهران نیز بر میزان فعالیت خود افزوده و در جهت نفوذ بیشتر کشور متبوع خود در ایران و تامین حداکثر منافع خود میکوشیدند. «اریک برتوود» دستیار معاون وزارت خارجه بریتانیا در امور اقتصادی درباره فعالیت یکی از ماموران بریتانیا درزمان جنگ جهانی دوم درایران مینویسد:
«دکتر زینر در سال 1944 هنگامی که تهدید جدی وجود داشت که روسها آذربایجان را تسخیر کنند، در امر تبلیغات مخفی بیاندازه موفق بوده است. او هر کس را که در ایران سرش به تنش بیارزد و اهمیتی داشته باشد میشناسد و شخصی است بسیار زیرک ـ البته در آن هنگام خط مشی سیاسی ما براین قرار داشت که افکار عمومی را از بازار به بالا بر ضد روسها برانگیزیم.» (مصدق، نفت وناسیونالیسم ایرانی ـ ص374)
تقابل میان دو اردوگاه غرب و شرق پس از پایان جنگ جهانی خاتمه نیافت و در این میان ایران نیز همواره تا پایان جنگ سرد یکی از عرصههای مهم آن به شمار میرفت. به همین دلیل بود که در سال 1328 از سوی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا( سیا) شبکهای از جاسوسان و ماموران آمریکایی برای مقابله با فعالیتهای شوروی و عوامل داخلی آنها در ایران شروع به کار کرد. این شبکه به BEDAMN معروف بود. در باره اهداف این شبکه گازیوروسکی چنین مینویسد: «در سال 1948 سیا عملیاتی را با نام رمز بدامن آغاز کرد که برای تضعیف شوروی و حزب توده در ایران طرحریزی شده بود. گرچه بدامن اساساً یک طرح تبلیغاتی بود ولی از اوائل دهه 1950 عملیات سیاسی مخفی را نیز در برگرفت.» (سیاست خارجی آمریکا و شاه ص140)
اما اینگونه فعالیتها به تقابل میان منافع ایدئولوژیک و استراتژیک دو بلوک سرمایهداری و کمونیسم محدود نبود و از جمله چنانکه در این نوشتار بدان پرداخته خواهد شد هردو بلوک در صورت ضرورت در هر نقطه از جهان که منافع آنها با خطر روبرو میشد از این روشها برای حفاظت از منافع خود بهره میگرفتند. اما در یکی از موارد نادر در دوران جنگ سرد، هر دو بلوک شرق و غرب بر سر یک موضوع به اتحادی نسبی رسیدند و هر دو علیه یک جریان به موضوعگیری و اقدام رسیدند. این موضوع واحد، نهضت ملی شدن صنعت نفت مردم ایران به رهبری دکتر محمد مصدق بود.
پس از پیروزی ملت ایران در مبارزه برای ملی کردن صنعت نفت، هر یک از دو بلوک شرق و غرب خود را در برابر پدیدهای نوین یافتند. از یک سو اردوگاه امپریالیسم و به ویژه دولت بریتانیا ضمن از دست دادن منافع مادی سرشار خود از درآمد نفت ایران، آبرو و حیثیت خود را از دسترفته میدید و همگام با دولت آمریکا نگران سرمشق شدن این حرکت برای سایر کشورهای تحت نفوذ خود بودند. از سوی دیگر دولت اتحاد شوروی و حزب توده قرار داشتند که حیثیت ایدئولوژیک خودرا در معرض خطر میدیدند. از نگاه ماتریالیسم تاریخی و با تحلیل طبقاتی برخاسته از آن نوع تفکر، قرار گرفتن رهبری یک حرکت مردمی در دست طبقهای غیر از طبقه کارگراصولاً امکانپذیر نبود و لذا باید به تکفیر و مقابله با آن برخاست. حزب توده نهضت ملی شدن نفت را در صورتی قادر به موفقیت میدانست که حزب توده در ایران به پیروزی رسیده باشد و در غیر این صورت نهضت محکوم به فنا بود: «از هماکنون میتوانیم مطمئن باشیم که تجدید نظر در قرارداد نفت جنوب به هرحال به سود ملت نخواهد انجامید و جز تثبیت موقعیت انگلیسها در کشور ما کاری انجام نخواهد داد. استیفای کامل حقوق ملت ایران در مورد منابع نفتی جنوب تنها در یک صورت قابل تصور است و آن وقتی است که ملت حاکم بر سرنوشت خویش باشد. پس حل مساله نفت هم منوط به پیروزی حزب ما یعنی ملت ایران است» (روزنامه مردم 22/3/29) از نگاه حزب توده دکتر مصدق نماینده عوام فریبانی بود که قصد فریب ملت ایران را داشتند: «عوام فریبان همیشه... پرچمدار حفظ استقلال و آزادی کشورند... ولی حتی یک بار دیده نشده است که به نفع استقلال وآزادی کشور... اقدام مؤثری کرده باشند... عوامفریبان آخرین تیر ترکش استعمارند و دکتر مصدق نماینده آن گروه است.» (به سوی آینده 3/7/29) و درباره جبهه ملی نیز نظر حزب توده چنین بود: «جبهه ملی یا عامل رسوای استعمار... امپریالیزم در ایران به ایجاد یک بند و بست کثیف و مبتذل مرکب از عوامل خود پرداخت و آن را جبهه ملی نام گذارد.» (به سوی آینده8/9/29) چندی پس از سقوط دکتر مصدق و زندانی شدن وی، تودهایهایی که موفق به فرار از چنگال فرمانداری نظامی شده بودند در پلنوم چهارم سیاسی حزب توده به بررسی و نقد مواضع و عملکرد خود پرداختند. در قطعنامه پلنوم در باره مواضع حزب در قبال نهضت ملی چنین آمده بود: «سمتگیری غلط درباره مساله ملی شدن صنایع نفت و خطمشی چپروانه و نادرست در قبال جبهه ملی و حکومت دکتر مصدق مهمترین اشتباه سیاسی حزب ما در جریان سالهای قبل از کودتای 28مرداد به شمار میآید.»( به نقل از گذشته چراغ راه آینده است ص 532)
روشهای حزب توده که به طور کامل ملهم از سیاستهای اتحاد شوروی تاثیر میگرفت عمدتا در راهاندازی اعتصاب در کارخانجات، مراکز تحصیلی و...، ایجاد تبلیغات منفی علیه نهضت و رهبری آن و نیز تشنجات خیابانی ظهور و بروز مییافت.
اما در این سوی میدان حریف قدرتمندتری در مقابل نهضت ملی خودنمایی میکرد. در این جبهه، دول بریتانیا و آمریکا قرار داشتند که به حمایت از دربار برخاسته و با استفاده از نفوذ دیرینه خود در بخشهایی از جامعه و نیز با اتکا به توان مالی خود در پیشبرد مقاصد خود فعالیت میکردند.
کمتر از یک ماه بعد از روی کارآمدن دولت دکتر مصدق در اردیبهشت 1330 دولت بریتانیا تکلیف خودرا با رهبری نهضت روشن ساخته بود. به عقیده «اریک برتوود» که برنظرات خانم «لمبتون» وابسته سابق مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران و استاد زبان فارسی دانشگاه لندن استوار بود: «پذیرفتن هرگونه توافقی با مصدق بیفایده است.» از دیدگاه خانم لمبتون دولت انگلستان چارهای نداشت تا به وسایل گوناگون به مقابله با دکتر مصدق و مردم ایران اقدام کند و تنها را خلاصی از بحرانی که گرفتار آن شده بودن خلاصی از دست مصدق بود: «میس لمبتون احساس میکند بدون مبارزهای براساس خطوط فوق الذکر امکان ندارد محیط مساعد را برای تغییر رژیم در تهران بوجود آورد.» (گزارش برتوود مورخ 15ژوئن 1951ـ به نقل از مصدق، نفت و ناسیونالیسم ایرانی ص373) به پیشنهاد خانم لمبتون برای سازماندهی اقدامات ضد مصدقی در ایران فردی به نام دکتر زینر که او نیز سابقه فعالیت در ایران را داشت پیشنهاد شد. زینر که در آن زمان از مقام جاسوسی به مقام استادی دانشگاه آکسفورد رسیده بود مانند لمبتون از همان ابتدا معتقد بود که معامله با مصدق غیرممکن است، و این نظیر نظرات یکی از همکاران پیشین و فعلی زینر در داخل ایران یعنی سیفالله رشیدیان بود که در این باره عقیده داشت: «ولو اینکه 100000 لیره روی هرچه مصدق میخواهد بگذارید و به او بدهید باز هم خواهد گفت نه» (گزارش زینر 5 ژانویه 1952- به نقل از مصدق، نفت... ص375) پیشنهاد زینر از سوی برتوود به زودی از سوی وزارت خارجه بریتانیا پذیرفته شد و زینر کار خود را در تهران با انتخاب همکاران خود آغاز کرد. برادران رشیدیان، برادران بزرگمهر، ارنست پرون وسر شاپور ریپورتر از جمله نخستین همکاران انتخابی وی بودند. زینر و همکارانش در کنار روشهایی نظیر شکایت به مجامع بینالمللی، تحریم اقتصادی، اقدام نظامی که از سوی دولت متبوع آنها برای مقابله با ملت ایران و شکست نهضت ملی در پیش گرفته شده بود به طراحی راهکارهایی جهت ضربه زدن به دولت و ملت ایران برآمدند: 1- جنگ روانی2- برهم زدن امنیت و ثبات داخلی کشور و مختل نمودن آسایش روانی مردم 3- راه انداختن اعتصاب در کارخانجات، مراکز آموزشی و ادارات برای فلج کردن دولت و امور جاری 4- ترور شخصیتهای مؤثر دولت 5- کودتا
در اینجا درباره هریک اقدامات دولت بریتانیا اعم ازآنچه توسط دولت بریتانیا در خارج از ایران صورت گرفت و یا اقداماتی که در داخل ایران توسط امثال زینر و همکارانش و یا بعد از خروج زینر از ایران تا کودتای 28 مرداد به انجام رسید توضیح کوتاه و مختصری داده میشود با این توجه که بررسی هر یک از این موارد خود کتابی مفصل است.
1- روشهای حقوقی:
دولت بریتانیا در ابتدای برخورد با پدیده نهضت ملی با توجه به نفوذی که در آن دوران در صحنه بینالمللی وجامعه جهانی داشت بر این تصور بود که میتواند با شکایت از ایران در مجامع بینالمللی آب رفته را به جوی باز گرداند. لذا با شکایت از ایران به سازمان ملل متحد و شورای امنیت از یک سو تلاش کرد تا اجماع بینالمللی را برای محکومیت اقدام مردم ایران به دست آورد. در همان حال علیه دولت ایران در دادگاه بینالمللی لاهه اقامه دعوا کرد. شورای امنیت سازمان ملل صدور رأی در خصوص شکایت دولت بریتانیا را موکول به اعلام رأی دادگاه لاهه کرد. رأی دادگاه لاهه پس از روزها و ساعتها بحث و بررسی و استماع دلایل دولت بریتانیا علیه ملی شدن صنعت نفت و دفاعیات هیات ایرانی و نیز سخنرانی شخص دکتر مصدق که به همین منظور به لاهه سفر کرده بود سرانجام رأی به حقانیت مردم ایران داد و شکایت انگلستان را در این باره نپذیرفت. نکته جالب در این میان رأی قاضی انگلیسی دادگاه لاهه بود که به نفع ایران رأی داد. روز 31 تیر 1331 با اعلام نتیجه و رأی دادگاه دولت بریتانیا شکست بزرگی را در این ماجرا پذیرا شد.
2- اقدام نظامی:
به دنبال اعلام پایان کار هیات خلع ید از شرکت نفت انگلیس و ایران در29 خرداد 1330، روز 4 تیر ماه موریسون وزیر خارجه انگلستان نطق تهدیدآمیزی در مجلس عوام آن کشور علیه ایران ایراد کرد. وی در این نطق گفت برای حفظ جان اتباع انگلیس در ایران به رزمناو موریتشس مأموریت داده شده است که در آبادان پهلو بگیرد. در همین اوان به 4000 چترباز انگلیسی در پایگاههای مجاور خلیج فارس دستور آمادهباش داده شد (غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای 28 مرداد، ص167) چند روز پس از آن ناوهای جنگی فلامینگو و ورنwern وارد آبهای ایران شدند. تعداد ناوهای جنگی انگلیس در خلیج فارس در مردادماه به 9 فروند رسید. به استناد اسنادی که بعدها منتشر شد در آن دوران دولت انگلیس طرح حمله به خاک ایران و اشغال آبادان و تاسیسات نفتی با نام رمز «دزد دریایی» را آماده اجرا کرده بود. این طرح به دلیل عدم تائید آن از سوی دولت آمریکا به مرحله اجرا در نیامد. (نجاتی، همان 168) علی رغم عدم حمله نظامی به ایران، با این حال این نیروهای نظامی در ماموریتهای دیگری از جمله جلوگیری از صدور نفت ایفای نقش کردند.
3- تحریم اقتصادی:
دولت بریتانیا پس از روی کار آمدن دولت دکتر مصدق و اجرایی شدن قانون ملی شدن صنعت نفت همراه با اقدامات علنی و مخفی علیه ایران، هیاتی را به سرپرستی «جاکسن» برای راضی ساختن دولت ایران به عقبنشینی از موضوع ملی شدن و کنار گذاشتن قانون به تهران گسیل داشت. اما هیات مزبور در گفتوگو با مقامات ایرانی به نتیجه نرسید و تهران را ترک گفت. پس از ناموفق ماندن هیات جاکسن در حل مساله نفت، هیاتی به سرپرستی «ریچارد استوکس» مهردار سلطنتی انگلستان برای گفتوگو با مقامات ایرانی روانه تهران شد. ولی هیات استوکس نیز در راضی کردن مصدق به بازگشت از تصمیم خود برای اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت موفق نشد. با توجه به این وضعیت دولت انگلستان برای شکست مردم ایران در راه ملی کردن صنایع نفت، اقدام جدیدی را در پیش گرفت. این اقدام جدید تحریم صادرات نفت ایران بود. در 15 شهریور 1330 دولت انگلستان اعلام داشت که خریداران نفت ایران را در محاکم مورد تعقیب قرار خواهد داد. استدلال دولت انگلستان و «شرکت نفت انگلیس و ایران» این بود که نفت ایران مایملک آن شرکت است و فروش آن بدون اجازه شرکت غیرقانونی است.
با اعلام این تهدید شرکتهای بزرگ نفتی که عمدتاً آمریکایی بودند به تحریمها پیوستند صدور نفت ایران به شدت کاهش یافت و صادرات نفت ایران که در سال 1329 بالغ بر 4/242 میلیون بشکه بود در سال 1330 به 6/127، در سال 1331 به 10میلیون و در سال1332به 8/9 میلیون بشکه رسید. (هدی صابر، اندیشه به جای نفت – ماهنامه ایران فردا شماره 53) حضور ناوهای نیروی دریایی انگلیس در خلیج فارس یکی از ابزارهای اصلی انگلستان برای اجرای این تحریمها به شمار میرفت. علی رغم این تهدیدات دولت تلاش کرد تا با دور زدن تحریمها مشتریان جدیدی برای نفت ایران پیدا کند. پارهای شرکتهای ایتالیایی و ژاپنی هم داوطلب خرید نفت از ایران شدند ولی این تلاشها به نتیجه درخوری نرسید. در یک مورد نیز که ایران موفق به فروش نفت به میزان 700 تن شد، کشتی حامل نفت ایران به نام «رزمری» در ساحل عدن توسط انگلیسیها متوقف و از حرکت آن به مقصد جلوگیری شد. جلوگیری از فروش نفت تاثیر بسزایی در اقتصاد ایران با خود به همراه داشت. باید توجه داشت هنگامی که دولت مصدق در آغاز سال 1330 بر سرکار آمد بودجه آن سال با توجه به در آمد نفت با یک کسری یک میلیارد و663 میلیون ریالی مواجه بود که 21 درصد بودجه بود. و این در حالی بود که علاوه برکاهش شدید درآمدهای نفتی هزینه 600 میلیون ریالی هزینه اداره صنعت نفت هم به هزینههای دولت اضافه شده بود. دولت مصدق این اقدام انگلستان را با استراتژی اقتصاد بدون نفت پاسخ داد که در نوع خود تا به امروز سرمشق بیبدیلی برای تمامی ره پویان راه استقلال به شمار میرود.
4- جنگ روانی:
در جنگ روانی علیه دکتر مصدق و نهضت ملی شدن نفت علاوه بر حزب توده که در فوق اشارهای به آن شد، آمریکا نیز از همان اوایل آغاز نهضت همپای انگلیس شروع به فعالیت تخریبی کرد. به نوشته گازیوروسکی به نقل از یک افسر «سیا» در زمان انتخاب مصدق به نخستوزیری بودجه سالانه برنامه «بدامن» به حدود یک میلیون دلار افزایش یافت (گازیوروسکی، همان ص170) به نوشته وی تلاشهای برنامه بدامن علیه دولت مصدق بسیار گسترده و متنوع بود و علاوه بر فعالیتهای مطبوعاتی، اقداماتی نظیز اختلافافکنی میان مصدق و همراهانش، تشویق و تطمیع سخنرانان مذهبی و غیرمذهبی برای سخنرانی علیه مصدق، اجیر کردن افراد جهت حمله به مساجد برای تحریک رهبران مذهبی درخصوص در خطر بودن دین را نیز شامل میشد. در مجموعه اسناد «سیا» بخشی از اسناد تحت عنوان «پیوست ب، طرح مقدماتی لندن، برای عملیات تی.پی آژاکس» ضمیمه گزارش اصلی است. در بخش دوم این پیوست به وظایف عناصر خاص و از جمله مطبوعات و تبلیغات، مجلس، عناصر سیاسی غیر تودهای، رهبران مذهبی و تجار بازار اشاره شده است در بخش مطبوعات و تبلیغات آمده است: «در مدت زمان پشتیبانی مقدماتی گروه بریتانیایی به استفاده از روزنامههای بیشمار کوچک برای پیشبرد یک شیوه ضد مصدق ادامه خواهد داد. در مرکز فرماندهی... متنهایی را برای مقالات، اعلامیهها و جزوات آماده میکنند... این مطالب... بر موضوعات زیر پافشاری میکند: الف: مصدق از حزب توده و اتحاد جماهیر شوروی حمایت میکند. (انتشار اسناد سیاه به این امر یاری میدهد) ب- مصدق دشمن اسلام است ج- مصدق آگاهانه و از طریق برداشتن کنترل ارتش از روی مناطق قبیلهنشین، در حال ترویج و تشویق عناصر تجزیهطلب منطقهای است. د- مصدق آگاهانه در حال نابودی ارتش و توانایی آن جهت حفظ نظم است. هـ ـ مصدق آگاهانه کشور را به سوی فروپاشی اقتصادی هدایت میکند. و- مصدق تبدیل به یک مستبد شده است. ز ـ مصدق ناآگاهانه قربانی خیانت و جاهطلبی مشاوران خود شده است... (غلامرضا وطندوست، اسناد سیا- ص189-190) این اقدامات در همان راستایی بود که خانم لمبتون در خرداد 1330 در این زمینه ارائه کرده بود. برتوود نظرات وی را چنین به وزارت خارجه منعکس کرده بود: «لمبتون عقیده داشت که امکان دارد مواضع مصدق را با وسایل پنهانی تخریب کنیم.» (مصدق، نفت و... ـ ص373) گازیوروسکی نیز در اینباره مینویسد: «افسران سیا کوشیدند با به کارگیری تبلیغات که اغلب عامیانه بود، مصدق را به عنوان فردی فاسد و غیراخلاقی قلمداد کنند که میخواهد از کاشانی بهرهکشی و سوءاستفاده کند...»(گازیوروسکی- ص 171)
مطبوعات آن دوره که شمارشان نیز اندک نبود نقش عمدهای در این زمینه ایفا میکردند. پس از واقعه 23تیر 1330 که تعدادی از تظاهرکنندگان در آن روز کشته و مجروح شدند و مصدق نیز به همین دلیل سرلشگر بقایی رئیس شهربانی را از کار برکنار کرد روزنامه طلوع که از جمله روزنامههای دست راستی بود نوشت: «دست دولت تا مرفق در خون مقتولین حادثه بهارستان فرو رفته است (طلوع 30/2/30 به نقل از محمد ترکمان- تشنجات و درگیریهای خیابانی در در دوران حکومت دکتر مصدق) به جز مطبوعات وابسته به حزب توده همچون مردم، به سوی آینده، چلنگر و... از روزنامههای دست راستی که توپخانه آنها در طول بیست و هشت ماهه حکومت مصدق به طور بیامان نهضت ملی را آماج حملات خود داشتند میتوان از روزنامههای زیر نام برد: آسیا، آتش، مهر ملت، آتشبار شرق، طلوع، شاهد، صدای مردم، شلاق، داد، نبرد ملت، عقاب شرق و...
علاوه بر اینها، از جمله دیگر اقدامات شبکههای اطلاعاتی آمریکا و انگلیس چاپ و انتشار کتب ضدمذهبی بود. در اینباره مهندس عزتالله سحابی در خاطرات خود مینویسد: «در اوایل سال 32 کتابی منتشر شد به نام ـ نگهبانان سحر و افسون ـ روی جلد این کتاب با خط قرمز چاپ شده بود و شکل حروف و چاپش حکایت از این میکرد که خارج از ایران چاپ شده است. مطالب این کتاب سراسر توهین به روحانیت و مذهب و مقدسات بود و نقش روحانیت را در تاریخ بررسی کرده و در پایان هم به مردم توصیه کرده بود که باید انتقام خودشان را از این به اصطلاح نگهبانان ارتجاع و... بگیرند. این کتاب به میزان وسیعی پخش شده و به خانه تعداد زیادی از روحانیون فرستاده شده بود. این کتاب هم به وحشت روحانیون از تسلط توده ایها دامن میزد.» (عزتالله سحابی، نیم قرن خاطره و تجربه ـ ص162)
5- برهم زدن امنیت وثبات داخلی کشور و مختل نمودن آسایش روانی مردم:
بر هم زدن ثبات و امنیت داخلی از چند طریق به اجرا درآمد. یکی از این شیوهها تحریک روسای ایلها و قبایل بود که از جمله آنها میتوان به شورش بختیاریها در فروردین سال 32 اشاره کرد. این شورش به سرعت توسط دولت سرکوب شد.
اما به جز تحرکاتی نظیر اقدام ابوالقاسم بختیاری که به تحریک سپهبد زاهدی تلاش داشت با گشودن جبهه جدیدی به بیثباتی کشور دامن بزند، ایجاد تشنج در شهرها که به صورت روزمره با برگزاری میتینگ، تظاهرات و تجمعهای گوناگون و یا از طریق بسیج اراذل و اوباش برای حمله به تجمعهای گروههای مخالف، یکی از متداولترین راهها برای ایجاد ناامنی و ایجاد ترس و وحشت در میان مردم بود. در این میان یک موضوع بدیع و جالب توجه بود وآن حمایت نیروهای نظامی و انتظامی از این روشها بود. اصل ماجرا از این قرار بود که در میان نیروهای مزبور افسران و امرای وجود داشتند که به دلایل مختلف با روی کار آمدن دولت مصدق مخالف بودند. این گروه از افسران در مواقع لزوم به جای پیروی از سیاستهای دولت و ایجاد نظم به سرکوب روی آورده و سیاستهای دربار و خارجیها را پیاده میکردند. چنانکه در واقعه 23تیر1330، 17آبان 14، 30آذر 8، 30 فروردین1331، 30تیر 4، 1331 آبان 31، 9اسفند 1331 و سرانجام در جریان کودتای 28 مرداد تعدادی از افسران ارتش و شهربانی و ژاندارمری به نفع کودتاچیان وارد عمل شدند. لازم به ذکراست که در واقعه 23 تیر حداقل 18 تن کشته و بیش از 70 تن زخمی و در واقعه 30 تیر سال31 حداقل 63 تن جان خود را بر اثر تیراندازی مأموران از دست دادند و 172 تن نیز زخمی شدند. شرح تمام وقایع فوق در این جا امکان ندارد و از آن میان تنها به دو حادثه به اختصار اشاره میکنیم: یکی از وقایع مهم این دوره حمله به مراکز احزاب و بهویژه حزب توده در روز 14 آذر سال 30 بود. در این روز چاقوکشان وابسته به حزب زحمتکشان و... که از حمایت جمعی دیگر نیز برخوردار بودند ظاهراً به حمایت از دکتر مصدق به دفاتر حزب توده و مرکز و محلی که نشانی از تودهای بودن داشت همچون خانه صلح، چاپخانه روزنامه بسوی آینده، تئاتر سعدی و... حمله کردند و هر آنچه بر سر راه خود دیدند آتش زدند و از بین بردند. این حمله که در ظاهر به حمایت از دکتر مصدق سازمان یافته بود در باطن هیچ سودی برای مصدق و نهضت در بر نداشت الا اینکه باعث گسترش هرج ومرج در کشور میشد و امنیت و آرامش مردم را سلب میکرد. وضعیتی که مالاً به یأس مردم و نومیدی و بیاعتمادی آنها به دولت و زمینهساز کودتا میشد. نمونه دیگر از این دست ماجرای روز 9اسفند 31 است. ویژگی واقعه مزبور در آن بود که در آن روز هم اوباش، هم نیروهای نظامی و انتظامی و حتی شاهپور حمیدرضا برادر شاه در حمله به خانه دکتر مصدق با یکدیگر همکاری داشتند. در روز 9 اسفند بعد از آن که با حضور آیتالله سیدمحمد بهبهانی و جمعی از مردم در مقابل دربار شاه و ملکه سرانجام از مسافرت به خارج منصرف شدند، دکتر مصدق که برای بدرقه شاه به دربار رفته بود به خانه خود که در همان نزدیکی قرار داشت بازگشت. «مصدق از دربار عازم خانه 109 در خیابان کاخ شد. وقتی به نزدیکی سردر سنگی کاخ مرمر رسید فریادهایی از خارج کاخ به گوش رسید که عدهای بر ضد او شعار میدادند... جماعت به تعقیب اتوموبیل او پرداختند، اما مأموران پلیس جلو جماعت را گرفتند... شاهپور حمیدرضا دخالت کرد و از پلیس خواست مانع حرکت جمعیت نشود. پلیس تمکین کرد و اوباش به خانه مصدق و پسر او احمد مصدق حملهور شدند. خانه مصدق یک دروازه آهنین داشت ولی شعبان بیمخ رهبر اجامر و اوباش با یک جیپ ارتشی در حالی که یک سرهنگ دوم ارتش در کنار او نشسته بود به در منزل کوبید وآن را شکست... مصدق و فاطمی از راه پشت بام... فرار کردند.» (همایون کاتوزیان ـ مصدق و نبرد قدرت ـ ص332)
6- اعتصاب:
در شرایط ویژه ایران در دوران حکومت مصدق، اعتصاب کارگران وکارمندان دولت یکی از دردسرهای بزرگ برای دولت به شمار میرفت. اعتصابات نه تنها برای دولت بلکه از جنبه روانی برای ملت نیز بسیار زیانبخش بود و موجب تضعیف روحیه مردم را فراهم میکرد. البته در این زمینه ابتکارعمل به نسبت زیاد در دست حزب توده و شورای متحده کارگران قرار داشت و طرفداران اردوگاه غرب در این زمینه به دلیل نفوذ کمتری که به ویژه در محیطهای کارگری داشتند چندان موفق نبودند. درباره راهاندازی اعتصابات در کارخانهها مسئول بخش کارگری سفارت آمریکا در تهران مینویسد: «حزب توده از نفوذ خود در محیطهای کارگری به نحو گسترده استفاده نمود و اعتصابات متعددی را در دوران حکومت مصدق به راه انداخت که از مهمترین آنها اعتصاب کارگران راه آهن در11 مهر1331، اعتصاب کارگران دخانیات در اردیبهشت1332 و اعتصاب کارگران کورهپزخانهها در تیر1332 بود» (حبیب لاجوردی ـ اتحادیههای کارگری و خودکامگی در ایران ـ ص342) سالها پس از آن نورالدین کیانوری در مقالهای به این سیاست اشتباه حزب توده در قبال مصدق چنین اعتراف کرد: «موافقت حزب ما را با اعتصاب بعضی از کارخانههای دولتی برای اضافه مزد در موقعی که وضع مالی دولت... فوقالعاده دشوار بود و ماهیانه میبایست چند میلیون تومان برای کارگران صنعت نفت بفرستد را به هیچوجه نمیتوان صحیح و بهموقع دانست. (نورالدین کیانوری، مقاله مناسبات حزب توده ایران و جبهه ملی به نقل از بابک امیرخسروی، نظر از درون به نقش حزب توده ایران ـ ص 364) این اعتصابات چنانکه گفته شد علاوه بر افزایش فشار مالی بر دوش دولت، تأثیر زیادی بر مأیوس کردن مردم از ادامه مبارزه را نیز با خود به همراه داشت.
7- ترور:
هفتمین شیوه برای از میان برداشتن دولت ملی و سرنگونی مصدق تلاش برای ترور رهبر نهضت و همکاران مؤثر و صدیق وی بود. نخستین برنامه ترور شخص مصدق بود که به مرحله عمل درنیامد. مصدق در 22 اردیبهشت 1330 در مجلس این طرح را افشا کرد و اعلام داشت که به دلیل عدم امنیت جانی محل اقامت خود را به مجلس منتقل کرده است. در آن جلسه علیرغم آنکه مصدق به صراحت از گروهی که قصد ترور وی را داشتند نام برد ولی اعضای آن گروه هیچ گاه آن را تکذیب نکردند.
ترور دیگر ترور ناموفق دکتر فاطمی و در روز 27 بهمن 1330بر سر مزار محمد مسعود بود. عامل ترور محمد مهدی عبدخدایی عضو 15 ساله فداییان اسلام بود. این ترور تا به آن اندازه غیرمنطقی و اشتباه بود که در میان فداییان اسلام نیز مخالفتهایی را برانگیخت. خلیل طهماسبی از درون زندان پیامی در مخالفت با این اقدام فرستاد و بنابه گفته پارهای از آگاهان مرحوم نواب صفوی هم در جریان این ترور قرار نگرفته بود.
ترور سوم، ترور تیمسار محمود افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور بود که با موفقیت توأم بود و توطئهگران پس از ربودن افشار طوس وی را زیر شکنجه به شهادت رساندند. از میان برداشتن افشار طوس که افسری جدی و وفادار به مصدق بود تأثیر بسزایی در اقدامات بعدی کودتاگران داشت.
در روز 28 مرداد وجود افشار طوس به جای سرتیپ دفتری که علیرغم نسبت فامیلی با دکتر مصدق هیچ تلاشی در مقابله با کودتاگران نکرد میتوانست سرنوشت قضایا را تغییر دهد. دکتر بقایی، سرتیپ مزینی، حسین خطیبی و... از جمله عوامل ربودن و کشتن افشار طوس بودندکه توسط دولت بازداشت شدند و پس از پیروزی کودتاچیان از زندان آزاد شدند.
8- کودتا:
کودتای نظامی آخرین حربه و توطئه امپریالیسم و عوامل داخلی آنها در مقابله با نهضت ملی شدن صنعت نفت بود. این توطئه آخرین که با برنامهریزی افسران «سیا»، «MI6» دربارو عوامل داخلی استعمار و استبداد و سکوت عدهای دیگر به مرحله اجرا درآمد گرچه در گام نخست در 25 مرداد با بازداشت نعمتالله نصیری وگروهی دیگر از عاملان آن با شکست روبرو شد، ولی سرانجام در 28 مرداد موفق شد تا کار را یکسره کند و گناهکار اصلی که سلطه استعمارگر پیر را از سرمردم ایران کوتاه کرده بود را به زیر کشانده و به زندان بیافکند. درباره کودتا که خود کتابی است قطور به همین اندک اکتفا میکنیم و تنها این قسمت از سخنان کرمیت روزولت مأمور سیا و عامل اصلی کودتا را خطاب به محمد رضا شاه پهلوی نقل میکنیم: «ایران به هیچوجه به من و آمریکائیها و انگلیسیها که مرا فرستادند هیچ نوع بدهکاری ندارد. تشکر مختصر را قبول داریم ولی هیچ نوع بدهی و یا تعهدی وجود ندارد. آنچه ما انجام دادیم در جهت منافع کلی ما بود و نتیجه آن پاداش ما میباشد.» (کرمیت روزولت ـ کودتا در کودتا ـ ص214)