سه شنبه, 04ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ دوره اسلامی پانصدمین سالروز جنگ چالدران؛ در گفت‌وگو با استاد هوشنگ طالع

تاریخ دوره اسلامی

پانصدمین سالروز جنگ چالدران؛ در گفت‌وگو با استاد هوشنگ طالع

گروه ایرانشناسی انجمن افراز

استاد دکتر هوشنگ طالع

 

جمعه ۳۱ امردادماه برابر با سالروز جنگ چالدران بین ایران و عثمانی است که امسال پانصدمین سالروز این رویداد بزرگ است. نبرد چالدران از جمله مهمترین و تاثیرگذارترین جنگ‌های تاریخ ایران بوده و روایت‌ها و داستان‌های گوناگون و گاه متناقضی درباره‌ آن وجود دارد. حتی با وجود اینکه شاه اسماعیل احیاکننده دولت متمرکز ایران پس از اسلام محسوب می‌شود و جنگ چالدران ، در سال‌های اخیر بسیار مورد سوء‌استفاده قوم‌گرایان قرار گرفته. به همین انگیزه تصمیم گرفتیم برای رسیدن به تصویری دقیق‌تر و شفاف‌تر پژوهشی در این زمینه انجام دهیم و روز سه شنبه به همراه هموندان کارگروه ایرانشناسی انجمن به دیدار آقای دکتر هوشنگ طالع رفتیم و در این زمینه با ایشان گفتگو کردیم. گزیده‌ای از این گفتگو را در زیر می‌خوانید‌:

هما‌نطور که می‌دانید پس از فروپاشی ساسانیان به طور دقیق، به مدت ۸۵۰ سال کشور ما دارای حکومت مرکزی و یکپارچه نبود و ارتباط سرزمین‌های فلات ایران و مردمان ایرانی تبار ساکن این سرزمین‌ها از هم گسیخته بود. حتی خاطره «شاهنشاهی ایران» که عبارتست از وحدت همه‌ی مردمان ایرانی تبار و همه‌ي سرزمین‌های ایرانی‌نشین برای مدت‌ها بود که به فراموشی سپرده شده بود. باید دانست که شاهنشاهی ایران ، نماد گونه‌ای از شکل حکومت نیست. بلکه حکومت می‌تواند به اشکال گوناگون باشد اما شاهنشاهی ایران بر پا باشد.  از سوی دیگر می‌تواند مانند دوره‌ی پیشین عنوان شاهنشاهی ایران را داشته باشد ولی به تجزیه کشور هم تن بدهد. بنابراین این دو، مفاهیمی جدا از هم هستند.

پس از ۸۵۰ سال شاهد ظهور پدیده‌ای شگرف هستیم، یک فرزند سیزده ساله در جلوی سپاه ایران می‌ایستد و تمام بزرگان کشور پشت سر او صف می‌بندند. چرا که زمان تحقق نیاز اجتماعی و آرمانی که ایرانیان سال‌ها در انتظارش بودند یعنی وحدت دوباره ایران‌زمین، فرا رسیده بود و باید دانست که نیرومند‌ترین پدیده‌ی این جهان آن نیاز اجتماعی و آن نیاز ملی‌ است که زمان ظهور آن  فرا رسیده باشد.

گویی که نرم‌افزار آرمان ایران‌زمین متحد هم در ذهن شاه اسماعیل و هم همراهان او کار گذاشته شده بود . چرا که در آغاز شاهد حرکت او به سمت دل ایرانشهر یعنی سرزمین عراق کنونی و بعد از آن به سمت شرق و در هم کوبیدن ازبکان هستیم، و تمام حرکات او بیانگر این حقیقت است.

پیروزی‌های پی در پی و نبردهای بدون شکست به رهبری یک نوجوان افکار عمومی را به سرعت به این سمت کشاند که شاه اسماعیل همان منجی وعده داده شده‌ است تا آیین شیعه را تبدیل به آیینی جهانی کند. اندیشه‌ای که حتی خود شاه اسماعیل هم باورش کرد و باعث شد ایرانیان، همانطور که عثمانی‌ها قصد داشتند با حمله به دل اروپا و فتح ونیز به رم و کلیسای کاتولیک دست پیدا کنند و آیین اسلام تسنن را به عنوان آیین جهانی اعلام کنند، به فکر فتح اسلامبول، فتح ونیز و در نهایت تصرف رم و جهانی کردن آیین تشیع بیفتند. اندیشه‌ای که هم موجب احیاء شاهنشاهی ایران شد و هم در ادامه با بلندپروازی‌های غیر عقلانی و به دور از واقعیت به فاجعه و شکست ایرانیان  در نبرد چالدران انجامید .

با وجود قدرت گرفتن یک دولت شیعه در ایران به رهبری شاه اسماعیل، دولت عثمانی به هیچ وجه تمایلی برای برخورد با ایران نداشت. چرا که برای لشگرکشی و تصرف ایران از اسلامبول راهی طولانی یعنی مسافتی بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر به همراه خطرات در کمین در طول این مسیر را در پیش رو داشت . در صورتی که می‌توانست با تجهیز چنین لشگری و حمله به اروپا غنایم بسیار بیشتری را نصیب خود کند.

ولی شاه اسماعیل سودای پادشاهی جهان را در سر داشت و برخورد بین دو ابرقدرت حتمی بود. بنابراین به منظور تحریک عثمانی به تاخت و تاز در سرزمین‌های شرقی فلات آناتولی پرداخت که با هیچ پاسخی از طرف دربار عثمانی مواجه نشد. تا اینکه شاه اسماعیل، رخت زنانه برای سلطان عثمانی فرستاد تا میان درباریان عثمانی او را تحقیر کرده و به بزدلی متهم کند.  این مساله نمی‌توانست از چشم درباریان و مردم پنهان بماند و چیزی نبود که سلطان سلیم بتواند در برابر آن سکوت کند. پس ناچار به تجهیز سپاه پرداخت و به سمت دام‌گهی که شاه اسماعیل برایش مهیا کرده بود حرکت کرد. وی در میان راه  ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار نفر از شیعیان را قتل عام کرد و بر پیشانی شمار زیادی از شیعیان « داغ » زد تا قابل شناسایی باشند .

این در حالی بود که شاه اسماعیل برای پیروزی ، نیاز به جنگیدن نداشت. چرا که سرتاسر فلات آناتولی تا شهر انگوریه (آنکارای امروزی) شیعه نشین بودند و به ندایی از طرف شاه اسماعیل علیه امپراطوری عثمانی سر به شورش بر‌می‌داشتند. درست مانند آدولف هیتلر که به جنگ در روسیه نیازی نداشت و می‌توانست به عنوان یک منجی برای مردمان ستم‌دیده‌ای که زیر ظلم و جور بلشویک‌ها زندگی می‌گذراندند ظاهر شود.
مورخین استعداد سپاه عثمانی را تا رقم ۴۰۰ هزار نفر که خیلی اغراق آمیز به نظر می‌رسد ذکر کرده‌اند. به هر حال تقریبا قطعی است که شمار سپاهیان از ۱۰۰ هزار نفر بیشتر بوده است. سپاهی مجهز به سلاح‌‌های آتشین و توپخانه‌ای سنگین و قدرتمند به همراه یگان‌های ینی‌چری ( چریک نو ). چریک‌هایی که همگی فرزندان مسیحیانی بودند که عثمانی‌ها آن‌‌ها را به زور از خانواده هایشان جدا کرده و با ایدئولوژی امپراتوری عثمانی و وفادار به سلطان عثمانی تربیت کرده بودند. ۱۲ هزار سرباز مجهز به سلاح آتشین و شمشیری بلند و ساتور مانند به نام تلوار و با چهره‌هایی سرخ رنگ ،  با هدف انداختن  ترس در دل سربازان دشمن و نیز برای این‌که سربازان خودی متوجه زخمی شدنشان نشوند، صورت‌هایشان را رنگ‌ می‌کردند. تعدادشان همانند سپاه جاویدان هخامنشیان همواره ثابت بود و آنان از سن ۱۸ تا ۳۰ سالگی در ارتش عثمانی خدمت می‌کردند. بنابراین ناچار می‌بایست در طول این ۱۲ سال خدمت آن‌قدر کشتار و غارت بکنند تا قادر باشند بعد از بازنشستگی در تکه زمینی که سلطان در شام و دمشق به آنها اهدا می‌کرد بقیه عمرشان را سپری کنند. سربازانی که حتی شنیدن نام‌شان لرزه بر اندام تمام دشمنان عثمانی می‌انداخت.

اما در این طرف، در اردوگاه سپاه ایران در باره شیوه جنگ دوگانگی و اختلاف نظر وجود داشت. بیشینه‌ی سرداران عقیده داشتند که باید با جنگ‌‌های پارتیزانی وارد نبرد شد و ارتباط سپاه دشمن را با عقبه‌ی آن قطع کرد و سپس آن را نابود نمود . تنها یک تن از سرداران با این توجیه که این روش دون شان ایرانی است معتقد بود باید رو‌در‌رو با دشمن روبه‌رو شد. شاه اسماعیل هم که از شکست ناپذیری خود دچار غرور شده بود و خود را برگزیده و نظر کرده می‌دانست  نظر  دوم را برگزید.

 ارتش ایران چه در زمان حکومت آق‌قوینلوها و چه در جریان واگذاری جزیره هرمز به پرتغالی‌ها به توپخانه مجهز شده بود ولی پیرو همین نظر ایرانی‌ها استفاده از توپ و سلاح‌های آتشین در جنگ را ناجوانمردانه می‌دانستند و سپاه را با توپخانه تجهیز نکرده بودند!

سپاه ایران شامل ۱۷ هزار سواره و ۱۰ هزار پیاده ‌نظام تالشی بود و هر سرباز تالشی به همراه خود یک سگ جنگی داشت. سپاهی ۲۷ هزار نفره که باز هم به دلیل غرور بیش از حد شاه اسماعیل و اینکه برای جنگ و به منظور سربازگیری فراخوانی عمومی نداده بود در برابر سپاه عظیم عثمانی بسیار کوچک می‌نمود. این در حالی بود که شاه اسماعیل، به عنوان مرشدکامل اگر اشاره می‌کرد صد‌هاهزار تن جان بر کف از سراسر ایرا‌ن‌زمین برای جنگیدن وجانبازی در راه ایران حاضر می‌شدند.

 فراوان دروغ گفته‌اند و نوشته‌اند که شاه اسماعیل به زور شمشیر مذهب تشیع را در ایران رواج داد در حالی‌ که می‌دانیم در آن زمان شهر‌های مرکزی ایران از جمله‌ ری و یزد و کاشان از جمله مراکز بزرگ شیعه در ایران بودند. در تبریز هم نیک می‌دانیم که میان اعلام آیین تشیع از سوی شاه اسماعیل و اشغال شهر از سوی  عثمانی‌ها ۱۳ سال فاصله وجود داشت. بنابراین از مردمی که به زور شیعه شده بودند انتظار می‌رفت شورش کنند و به استقبال سلطان عثمانی بروند تا رهایی بخش آن‌‌ها باشد در حالیکه شاهد هستیم ارتش عثمانی به دلیل ترس از شورش مردم مجبور شد پس از یک هفته تبریز را رها کرده و در به اسلامبول عقب نشینی کند.

دروغ دیگری که خیلی رواج دارد در مورد قومیتی و قبیله‌ای بودن پادشاهی صفوی است. خیلی وقت‌ها شنیده می‌شود که گفته می‌شود سربازان حاضر در نبرد چالدران و یا به طور کلی سران مملکتی در دوره صفوی همگی از اعضای قبایل قزلباش بودند که شامل قبایل ترک نژاد می‌شوند. قزلباش فقط یک لقب بود که از آن زمان باقی مانده است. و به معنی « سرخ‌سر » و یا همان « سرباز » می‌باشد و اشاره به قوم و قبیله خاصی ندارد. نام هایی که ذکر می‌شود مانند :  شاملو ، روملو، موصلو و... می‌باشتد . اصلا موصل کجاست؟ مگر غیر از این است که مردم موصل کرد و ایرانی تبار هستند. و یا شاملو که اشاره به مردم سرزمین شام دارد که ارتباطی با ترک و ترک نژاد ندارد . این‌‌ها مریدانی از نقاط مختلف  بودند که وقتی خانقاه صفی در اردبیل برپا شد به دور آن جمع شدند. همان جا ساکن شدندو پس از چندی در جمعیت ایران مستحیل شدند . زبرا این گروه ها هیچ کدام دارای ایل و اولوس نبودند .

شاه اسماعیل خود را شخصیتی فرهمند می‌دید که با سپاه کوچکش در چالدران سر سلطان عثمانی را بر سر نیزه خواهد کرد و راه  فتح اسلامبول هموار خواهد نمود . رویایی که اگر محقق می‌شد تا خود اسلامبول هیچ مانع دیگری را سر راه باقی نمی‌گذاشت.

البته شاه اسماعیل در کنار شجاعت و جسارت بیش از حد ،  به هیج وجه بی‌احتیاط و بی برنامه نبود و خیلی تلاش کرد تا با تمام دشمنان عثمانی بر ضد عثمانی‌ها ائتلافی ایجاد کند که در این امر ناکام بود. تلاشی که در زمان شاه عباس از سر گرفته شد.

 


صحنه نبرد چالدران. تالار مرکزی کاخ چهلستون در اصفهان

 

سلطان سلیم سپاه خود را در دشت چالدران که دشتی باز و مناسب‌ترین مکان برای استقرار توپخانه بود آرایش داد. نبرد در روز اول با حمله سواره نظام ایران آغاز شد که به دلیل آتش سنگین توپخانه عثمانی با تلفات زیادی مواجه شد.

روز دوم شاه اسماعیل خود با 1500 تن از سواران  وارد میدان نبرد شد. بدون نشان و درفش شاهی در راس مردانی آماده مرگ که با هدف نابود کردن توپخانه‌ی عثمانی به دل دشمن زدند. شاه اسماعیل در جنگ لباسی زیر زره می‌پوشید که منقش به شیر و خورشید و اوراد و ادعیه بر آن نوشته شده بود و عقیده داشت که او را از خطرات حفظ می‌کند.

 در این نبرد سلطان میرزا افشار  با لباس و نشان شاهی در میدان نبرد حضور داشت  تا عثمانی‌‌ها را فریب دهد و آن‌‌ها تصور کنند که او شاه می‌باشد .

 شاه اسماعیل به همراه سوارانش درست  از برابر تیررس توپ‌ها به دل دشمن زد و با حمله‌ای برق‌آسا خود را به توپخانه عثمانی رساند. ایرانیان با شمشیر زنجیرهای حایل پیشروی اسب‌ها راپاره کردند  و خدمه توپخانه را از پای در آوردند. در پایان ،  باروت‌ها را به زیر توپ‌ها قرار دادند  و  توپخانه را کمابیش از کار انداختند. شاه اسماعیل با استفاده از این شگرد با موفقیت و با  کم‌ترین تلفات ، توپخانه دشمن را نابود کرد.

در این نبرد ،  سربازان عثمانی هم موفق به دستگیری بدل شاه شدند و زمانیکه سلطان سلیم فهمید فریب خورده با دستور او تنها اسیر ایرانی در جنگ گردن زده شد در حالی که در این نبرد ایرانی‌ها ۲۰۰۰ نفر از افراد دشمن را به اسارت گرفته بودند که نکته‌ای قابل تامل است.

با وجود این پیروزی همچنان توان عثمانی‌ها بسیار بیشتر بود و پیروزی سپاه ایران در برابر سپاهی چند برابر بزرگتر از خود در جنگ رو دررو ناممکن می‌نمود.  روز سوم شاه اسماعیل آماده رزم شده بود که امام جمعه شهر خوی جلوی اسب او را گرفت و مانع رفتنش به میدان جنگ شد. شاه اسماعیل گفت که تو قصد داری شهادت را از من دریغ کنی و‌ امام جمعه خوی در پاسخ گفت که اگر سربازان ایرانی بجنگند و تا آخرین نفر شهید شوند ، لطمه‌ی غیرقابل جبران به ایران وارد نمی‌شود ولی اگر تو کشته شوی ایران نابود خواهد شد. بنابراین شاه اسماعیل علیرغم میل خویش فرمان عقب نشینی صادر کرد و شکست را پذیرفت. با این وجود بسیاری از کارشناسان نظامی عقیده دارند که اگر او ۱۰ تا ۱۲ هزار سوارنظام در روز سوم  در ذخیره می‌داشت ، می‌توانست در این جنگ به پیروزی برسد.

گرچه ایرانیان در این جنگ با تلفات سنگین شکست خوردند ولی خوشحالی عثمانی‌ها از این پیروزی هم دیری نپایید و اندکی پس از غارت اموال مردم پایتخت یعنی تبریز و به اسارت گرفتن شمار زیادی از کارشناسان علوم و فنون مختلف که در پایتخت ساکن بودند، مجبور شدند پس از یک هفته از ترس شورش مردم و آفند دوباره شاه اسماعیل ، به اسلامبول عقب‌نشینی کنند .آنان در میان مردم سرزمین‌های فتح شده هیچ مقبولیتی نداشتند و تا تبریز  تنها با زور شمشیر و خونریزی و قتل عام  پیشروی کرده بودند.

در نبرد چالدران به سنت کهن ایرانیان ، بسیاری از زنان ایرانی مسلح در میدان رزم  ، در کنار همسران ، پدران و برادران خود حضور داشتند که در تاریخ جهان کاری است بزرگ و بسیار ارزنده. این شیوه در همه‌ی دوران صفویان پابرجایود و پیترو دو لاواله ایتالیایی نیز به این مساله اشاره دارد .
پس از این شکست شاه اسماعیل دچار افسردگی شد و حتی تا چندی از پرداختن جدی به کار پادشاهی خودداری کرد. اگر او خود را شکست‌ناپذیر نمی پنداشت و از نیروهای بیشتری وارد میدان نبرد می‌کرد ، می‌توانست سرنوشت این جنگ را تغییر دهد و حتی شاید می‌توانست کل امپراطوری عثمانی را تصرف کند. یک فرصت عظیم تاریخی روبه‌روی ایران قرار داشت که می‌‌توانست سرنوشت مردم این سرزمین و شاید سرنوشت کل جهان را به گونه دیگری رغم بزند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه