تاریخ دوره اسلامی
بخش نخست جنگهای عثمانی علیه ایران در قفقاز و آذربایجان
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از یکشنبه, 22 خرداد 1390 04:59
- بازدید: 6230
برگرفته از تارنمای آذرپادگان
فیروز منصوری
حمله عثمانیان به آذربایجان، در زمان شاه اسماعیل و شاه طهماسب
در قرن دهم هجری، نخستین حمله عثمانیان به آذربایجان، جنگ معروف چالدران بوده است بعد از پیكار و پیروزی، سلطان سلیم به تبریز آمد و با توقف كوتاه، به تحقیق و تحبیب هنرمندان پرداخت و با انتخاب مشاورانش، عدهیی از نقاشان و خطاطان و صنعتگران و سایر هنرمندان تبریز را همراه خود به استانبول برد. ایلغار او حاصل و عایدی فرهنگی داشت. در این سفر، شاعری به نام درونی ازنیقی همراه سلیم بود و لشكركشیهای سلطان را به نظم میآورد.
دومین حمله عثمانیان به آذربایجان، زمانی صورت گرفت كه شاه طماسب در خراسان مشغول دفع عبید خان از شهرهای هرات و مشهد بود. چگونگی این لشكركشی و نتایج حاصله از آن را، از تاریخ «تاریخ پچوی» ترجمه و نقل مینماید:
«شهر بغداد از سال 914 تا 939 ه.ق [877 تا 911 خ/ 1508 تا 1533] در دست صفویه بود. در این سال ذوالفقار خان حاكم بغداد از صفویه روگردان شد و با ارسال كلید شهر به استانبول، از سلطان سلیمان درخواست یاری كرد. در دوم ربیعالثانی 940 ق [9 مهر 912 خ/ 21 سپتامبر 1533 م]، ابراهیم پاشا سرعسكر حلب، با سه هزار ینی چری و سایر قوای عثمانی، به قصد امداد به ذوالفقارخان، عازم بغداد شد ولی قبل از رسیدن ایشان به مقصد، قزلباشان به محاصره بغداد و ذوالفقارخان پرداختند و در حین محاصره شهر، چند نفر از همراهان حاكم روگردان، وی را كشتند. بغداد دوباره به دست قوای صفویه افتاد و ابراهیم پاشا بدون اخذ نتیجه، به حلب برگشت و زمستان را در آنجا گذرانید.
در اوایل بهار 940 هجری [فروردین 913 خ/ آوریل 1534]، شاه طهماسب برای بیرون راندن ازبكها از هرات و مشهد، به خراسان رفته بود. این خبر چون مسموع ابراهیم پاشا شد، تصمیم گرفت كه از طریق حلب ـ دیار بكر ـ موصل، به بغداد لشكركشی كند ولی اسكندر چلبی كتخدای عسكر و دفتردار انتصابی سلطان سلیمان ترجیح داده و توصیه كرد كه قوای عثمانی به تبریز حمله نمایند. رای ایشان پذیرفته شد و ابراهیم پاشا رو به شرق نهاد و قلعه های عادلجواز، ارجیش، اخلاط، وان را كه در آن زمان جزو سرزمین قزلباش بود، تصرف كرد. 11 ذیقعده 940 ه [14 خرداد 913 خ/ 25 م 1534 م].1
لشكریان بیشمار عثمانی، بعد از تصرف قلعههای مذكور، از خانه سور (منطقه حكاری ـ غرب سلماس) وارد آذربایجان شدند و تا تبریز تاختند ولی در این موقع در بین سربازان مهاجم زمزمه هایی به گوش میرسید. «پچوی»، مساله و مطلب را با گفت و شنود سربازان، اینگونه رقم زده است:
«عساكر اسلام [سربازان عثمانی] عادت داشتند كه هر زمان در ركاب پادشاه نیكنام عزم سفر نمایند ولی در این لشكركشی، به فرماندهی سر عسكر ابراهیم پاشا اكتفا شده بود. از اینرو آنان خالی از تشویق و نگرانی نبودند. گرچه وزیر جلیل این احوال را به آستانهی همایونی معروض داشته و حركت سلطان هم مقرر شده بود. اما این مطلب معلوم نظامیان نبوده و در حین ورود به خاك دشمن، چنین شایع و نجوا میكردند كه: برای مقابله با شاه، میباید كه سلطان به وقت ضرورت پناه و پیشوای ما باشد. اگر شاه ایران اقدام به حمله نماید، حال ما چسان خواهد شد. بدین لحاظ خوف وحشت در جانشان طاری شده بود. ابراهیم پاشا بلادرنگ با پیكهای سریعالسیر، تفیر و قطمیر احوال و اوضاع را به باب عالی نوشت. ضمن اینكه از آمدن خود بدین حوالی پشیمان شده بود، از حضور سلطان سلیمان رجا و التماس كرد كه هرچه سریعتر، حتی یك روز زودتر، با قدوم سعادت لزوم خود، عساكر اسلام را مشعوف و مشرف فرمایند.
نصوح مطراقی مینویسد:
«ابراهیم پاشا پس از ورود به تبریز، خبر یافت كه شاه طهماسب از دامغان و سمنان گذشته و عازم قم است. فوراً به سلطان نامه نوشت و حركت خوندگار را به طریق استعجال استدعا كرد.
مطراقی دو بیت زیر را حسبالحال از قول ابراهیم پاشا درج كرده است:
دست گیریم دامن لطفند رخانیم بنیــم
خصم بیانصاف الیدن، آل گریبانم بنیـم
گر سلیمان ز ماندن جمله همت اولمیــا
ابتر اولدی دفتریم داغیلدی دیوانیم بنیم3
پچوی در ادامه گزارش، میانگذارد:
چون وسوسه و اشتباه عساكرعثمانی معلوم همایون پادشاهی شد، به چندین جهات احتمالی، تاخیر و توقف را جایز ندانسته، روز 28 ذیقعده 940 ق [31 خرداد 913 خ/ 11 ژوئن 1534 م]، به جانب لشكریان شتافت و بدون برخورد نظامی به تبریز وارد شد. (ص 179)
پچوی مورخ نامی، بلافاصله بعد از بیان ورود قوای ابراهیم پاشا و سلطان سلیمان به تبریز از مرگ و نابودی ده هزار نفر قشون زبده عثمانی، بدینگونه وصف حال میكند:
در این محل [تبریز] اولامه بك، دفتردار اسكندر چلبی را به حضور پاشا برده، بالاتفاق گفتند: محل و مركز اصلی قزلباس ییلاق قزلجه داغ است، هر گاه با عدهای سرباز بدان مركز كوهستانی یورش انجام گیرد بر باد دادن آن دیار امری سهل خواهد بود.
روی این القاء و اشارات آن دو، ده هزار نفر قشون برگزیده، به رهبری اولامه به سوی قزلجه داغ اعزام شد. آن مفسد كبیر همین جمع كثیر را چشم بسته به دامنههای آن ییلاق برده دستور داد كه اینجا مملكت معمور و آبادانی است شما به غارت مشغول شوید، من از بیرون نگهبان شما هستم. آنهمه لشكر بیخبر و بیبلد، در ردههای تنگ و دربندهای باریك آن منطقه كوهستانی، كه از قعر جهنم نام و نشان میداد، اكثرشان تلف شدند و اسب و احشام آنان بیگیاه و علف، هدف تیر اعدا [ایرانیان] گشتند.
سلیمان قانونی پس از اقامت كوتاه در تبریز، از طریق سلطانیه عازم همدان شد. در موقع عبور از نهر طقوز اولوم در نزدیكی قصر شیرین، به واسطه طغیان آب، خیلی از دواب قشون با باروبنه غرق شدند و عده بیشماری از سربازان نیز به هلاكت رسیدند تا سلطان به بغداد وارد شد. فضولی در این موقع قصیده معروف خود را درباره فتح بغداد سرود و از آن به بعد روزانه، 9 «آقچه» مقرری برای او اختصاص داده شد. موقعی كه سلطان سلیمان در بغداد بود، شاه طهماسب از خراسان به تبریز آمد. اولامه به وان فرار كرد، شاه طهماسب به وان لشكر كشید و قلعه را گرفت.4
در بهار سال 941 ق [914 خ/ 1534 م] موقعی كه سلطان از بغداد به استانبول برمیگشت، قبلاً قصد خود را به محمد پاشا بیگلربیگی دیار بكر خبر داده بود. بیگلربیگی 17 هزار نفر از اكراد و عشایر منطقه را مسلح و مجهز ساخته، به قصد امداد و پیشواز سلطان سلیمان، همراه خود از دیار بكر به ارجیش و زاویه ملاحسن آورد. قوای مسلح و مهاجم، پس از عبور از سلماس و ارومی، در مراغه به قوای سلطان پیوستند. سلطان، به تبریز وارد و شهر را به حال تعطیل دیدند، عموم مردم در خانههایشان نشسته و بیرون نمیآمدند. پس از سان لشكر در تبریز، خوندگار مدت چهل روز در آن شهر ماند. چون اهالی تبریز را موافق سلیقه و سیاست خود ندیدند و آنان را خلق باطل و اصلاح ناپذیر تشخیص داد، قصد داشتند كه شهر را به آتش كشیده و ویران نمایند، ولی به شفاعت اصحاب سلطان، این نیت عملی نشد، به ناچار راه دیار بكر را در پیش گرفتند. در این تاخت و تاز، سلیمان نیز مانند پدرش، عدهای از شعرا و صنعتگران تبریز را با خود به روم برد كه سحابی و بیداری [شاعر] نیز جزو آنان بودند.
همهی اسناد و مدارك تاریخی عثمانی، حاكی از این است كه لشكركشی سلطان سلیمان در سال 940 هجری [913 خ/ 1534 م] به آذربایجان نفع و نتیجهای نداشته و تهاجم بدون مطالعه آنان بیش از 10 هزار نفر تلفات غیر جنگی داشته است.
مسببین و مشوقین این لشكركشی، اسكندر چلبی دفتردار و ابراهیم پاشا حاكم حلب بودند. اولی را در روز هشتم رمضان 941 هجری [12 فروردین 914 خ/ 23 مارس 1353 م] در بغداد به دار زدند. ابراهیم پاشا را نیز بعد از مراجعت سلطان به استانبول، به مركز احضار و بعد از محاكمه در حجره حرم پادشاهی، به تیغ جلاد گرفتار ساختند.6
پینوشتها:
1ـ پچوی. ابراهیم. تاریخ پچوی. دارالصناعه عامره، استانبول 1283 ق، ج 1ـصص: 173-178.
2ـ پچوی. ا. همان ماخذ. ص: 178.
3. Gokbelgin, Tayyib. Arz ve Raporlarinegore ibrahim Pasanin irakeyn Seferindeki ilk Tedbir leri ve Futuhati Belleten Cilt: XX. Sayi: 83, 1957 S: 449-482.
4ـ پچوی. ا. همان ماخذ. ص: 187.
5. Anhegger, Robert. 16. Asir Sairlerenden Zaifi Turkbili Edebiyati dergisi Cilt: IV. Sayi: 1-2, 1950. S: 133-166
6ـ پچوی، ا. ماخذ پیشین. ص 187، 191.