زبان پژوهی
نظر داریوش آشوری درباره واژهسازی فارسی
- زبان پژوهي
- نمایش از جمعه, 10 مرداد 1393 19:06
- بازدید: 4732
داریوش آشوری با اشاره به پرمایه بودن زبان فارسی از نظرِ امکاناتِ واژهسازی، اظهار میکند که امروز واژهسازیِ قیاسی (یعنی ساختنِ واژههایِ تازه به قیاسِ الگوهایِ زبانیِ موجود) راه خود را گشوده است.
nike-air-force-1-shadow-lucky-charms-dj5197-100-date-sortie | IetpShops - nike roshe one lava boys - Buy Online - Nike Air Force 1 for Women & Men
او معتقد است ما از روزگاری که کسانی که بر ادبیاتِ کلاسیکِ فارسی چیرگی داشتند خود را خداوندِ زبان میدانستند و جلوِ هر گونه تحول و پیشرفتِ زبان را میگرفتند، گذشتهایم.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، داریوش آشوری در مقالهای با عنوان «زبانِ فارسی و کارکردهایِ تازه آن» درباره «امکاناتِ واژهسازی در زبانِ فارسی» مینویسد: «فارسی از نظرِ امکاناتِ واژهسازی زبانی است پرمایه و ساختمانِ ترکیبیِ واژه در آن مایه بسیار برای گسترشِ دامنه واژگانِ این زبان فراهم میکند و امروز که ما به هزاران واژه تازه در زمینه علم و فن و فلسفه و هنر نیاز داریم، بهرهگیری از این امکاناتِ درونی زبان میتواند بسیار مشکلگشا باشد.
در زبانِ فارسی کمابیش همه عناصرِ اصلیِ واژهایِ زبان (اسم، فعل، صفت، قید) با یکدیگر ترکیب میشوند و معناها و مفهومهای تازه میآفرینند و افزون بر آن درآمدنِ حروفِ اضافه (در ترکیبهایِ فعلی) و پیشوندها و پسوندها بر سر و به دنبالِ واژههای ساده یا ترکیبی باز هم بر امکانِ گسترشِ دامنه واژگانِ زبان میافزاید. در واقع، در زبانِ فارسی بسیاری از اسمها و صفتها و قیدها و ریشههایِ فعل میتوانند پسوندگونه یا پیشوندگونه در ترکیب شرکت کنند و واژههایِ تازه بسازند...
بنابراین، آشنایی به چَم - و - خمِ ساختمانِ واژه در این زبان درِ امکانات بسیار زیادِ آن را به رویِ ما میگشاید. البته، این زبان، بنا به طبعِ ظریف و شاعرانهاش محدودیتهایِ خاصِ خود را نیز دارد. بدین معنا که بسیاری از عناصرِ زبانی به علتِ دشواریِ واگویی (تلفظ) یا همگُریزیِ (تنافر) آوایی در کنارِ هم نمینشینند و ترکیبشان ناهنجار از آب در میآید و یا اینکه اگر ترکیب بسیار بلند و بیش از چهار - پنج هجا (سیلاب) باشد به گوشِ فارسیزبانان گران میآید و، مثلا، مانندِ زبانِ آلمانی نیست که ترکیبهایِ آن محدودیتِ هجایی نداشته باشد.»
آشوری در ادامه این مقاله که در کتاب «بازاندیشی زبان فارسی» منتشر شده، مینویسد: «امروز ما خوشبختانه از روزگاری گذشتهایم که کسانی که بر ادبیاتِ کلاسیکِ فارسی چیرگی داشتند خود را خداوندِ زبان میدانستند و تمامی پهنه زبان را جولانگاهِ خود میشمردند و، در نتیجه، جلوِ هر گونه تحول و پیشرفتِ زبان را میگرفتند. با رواجِ علم و فلسفه و هنر و ادبیاتِ مدرن در قلمروِ فارسی و جُنب – و - جوشی که این زبان در جهتِ پرورشِ خود برای بیان مفاهیم تازه یافته است، امروز دیگر حرفهایی مانند این - که تا دو - سه دهه پیش از این شنیده میشد - شنیده نمیشود که «لغت در فارسی سماعی ست نه قیاسی». زیرا واژهسازیِ قیاسی (یعنی ساختنِ واژههایِ تازه به قیاسِ الگوهایِ زبانیِ موجود) راه خود را گشوده و در این چند دهه صدها واژه تازه بر گنجینه زبانِ فارسی در زمینههایِ گوناگون افزوده است و کمابیش همگان پذیرفتهاند که گسترشِ دامنه زبانِ فارسی برایِ برآوردنِ نیازهایِ زندگیِ جدید و علم و فلسفه و هنر و تکنولوژیِ مدرن امریست ضروری و بدیهی و چارهناپذیر و امروز هر مترجمِ فارسیزبان در این زمینهها کمابیش به اندازه تواناییِ خود یک فرهنگستانِ تکنفره است که درباره برگردان واژههایِ اصطلاحی و فنی از زبانهایِ اروپایی به فارسی تصمیم میگیرد و عمل میکند و کمتر کتابِ ترجمهشده به فارسی در این زمینههاست که برابرنامهای از واژهها در پایان نداشته باشد.»
او سپس با اشاره به پیشرفتِ باشتابِ زبانِ فارسی و یادآوری این نکته که «فارسیِ امروز گنجینه واژگانی بزرگی در اختیار دارد که شصت سال پیش از این نداشت» به بیان و شرحِ «چند نکته درباره واژهسازی» میپردازد: «نخستین اصلِ اساسی، که امروز به صورتِ اصلِ بدیهی درآمده و کمتر کسی درباره آن چون – و - چرا میکند، آن است که بر اثرِ برخوردِ جامعه ایرانی با فرهنگ و تمدنِ مدرن و گشوده شدنِ درها و دروازههایِ این جامعه به رویِ عناصرِ مادی و معنویِ این فرهنگ و تمدن، زبانِ فارسی نیز ناگزیر بر اثرِ این برخورد دگرگون شده و ناگزیر از برآوردنِ نیازهایِ زبانیِ تازهایست که این برخورد پدید آورده است. این دگرگونی از نظرِ واژگانی چه به صورتِ وامگیریِ هزاران واژه، بهویژه از زبانهایِ فرانسه، انگلیسی، و کمتر از آنها از روسی و آلمانی، یا تحول معنایی در واژههایِ موجود یا افزایش واژگان فارسی از راهِ زایندگیِ طبیعیِ زبان رخ داده و بخشی از آن آگاهانه و بخشی ناآگاهانه صورت گرفته است.
دوم آنکه، نثرِ فارسی از انحصارِ ادبیات و دانشهایِ سنتی رها شده و برایِ بیانِ اندیشهها و مفاهیمِ تازه در زمینههایِ گوناگون تجربههایِ تازهای در آن صورت گرفته است. از جمله، سروریِ تاریخیِ زبانِ عربی در قلمروِ زبانِ فارسی پایان یافته و کارِ پیراستن و پالودنِ زبان از آنچه دانشفروشیِ سنتی به زور – و - ضرب در قالبِ زبانِ فارسی ریخته بود، بسیار پیش رفته است. امروز میتوانیم گفت که بر اثرِ چند دهه کوشش و جنگ – و - ستیز با ذوقِ سنتی، سرانجام، ذوق و آگاهی و دانشِ نو زبان را به راهِ تازهای انداخته است و آن تکیه زبانِ فارسی بر اصولِ ساختاریِ خود و گسترشِ خود از راهِ آن و زدودنِ عناصرِ زورچپانِ زائد از درونِ خود است. به این ترتیب است که میبینیم درصدِ واژههایِ عربی در فارسی از هفتاد و هشتاد و گاه نود درصد به کمتر از پنجاه و گاه به کمتر از سی و بیست درصد رسیده و رفته - رفته به آنجا میرسیم که آنچه از مایه عربی در زبانِ فارسی میماند آن اندازهای باشد که به آن نیازِ واقعی داریم. و این اندازه نیز کمابیش از اصلِ خود جدا شده و، به خلافِ گذشته، پیروِ دستگاهِ دستوری و معناییِ زبانِ فارسی میشود. بنابراین، اندک - اندک به این اصل علمی نزدیک شدهایم که وامگیریِ واژه به خودیِ خود عیبی نیست، به شرطِ آنکه واژه در دستگاهِ زبان بگردد و بتواند در بدنه آن جذب شود.
سوم آنکه، آنجا که ضروری باشد، اصل بر ساختن واژههایِ فارسی از درونمایههایِ زبانِ فارسی و بر اساسِ قاعدههایِ واژهسازی در این زبان است. همانگونه که اشاره کردیم، زبانِ فارسی بر اساسِ امکاناتِ ترکیبسازیِ خود میدانِ گستردهای برای افزایشِ واژگان خود دارد، اما این کاری نیست که یکباره و به دستِ یک یا چند نفر انجام شود، بلکه کاریست گام – به -گام که در طولِ نسلها پیش میرود و چه بسا تجربههایِ دوباره و چندباره لازم است تا به دقیقترین و رساترین واژه ممکن برایِ یک مفهوم برسیم یا یک امکانِ درونیِ زبان را برایِ بیانِ یک معنا و مفهوم کشف کنیم. چنانکه گاه لازم است برایِ رسیدن به بهترین برابرِ ممکن برایِ یک واژه در زبانِ فارسی از چند مرحله گذر کنیم.»
چهارمین نکته اساسی از نظر آشوری، «پرهیز از واژهسازیِ مکانیکی تا جایِ ممکن» است: «چهارم، اصل پرهیز از واژهسازیِ مکانیکی تا جایِ ممکن است که به اصلِ سوم، یعنی کوشش برایِ بیرون کشیدنِ طبیعیترین و رساترین مایههایِ زبان مربوط میشود. مقصود از واژهسازیِ مکانیکی تجزیه واژه اصلی در زبانِ بیگانه به عناصرِ سازهایِ آن و ترکیبِ عناصرِ معادلِ اجزاءِ آن در فارسی است... البته این حکم، یعنی پرهیز از واژهسازی مکانیکی، را هم نباید مطلق گرفت، بلکه گاه از راه ترجمه واژه به واژه یا جزء به جزء، یک ترکیب و مفهوم تازه در زبان پیدا میشود و جا میافتد که از نمونههای آن «راهآهن» و «سیبزمینی» در فارسی است که یکی ترجمه chemin de fer است و دیگری ترجمه pomme de terre در زبانِ فرانسه.»