زبان پژوهی
واژه مشترک پات = پاد در زبانهای ایرانی و ارمنی
- زبان پژوهي
- نمایش از شنبه, 28 تیر 1393 15:42
- بازدید: 4425
برگرفته از تارنمای بنیاد نیشابور
پژوهشی ديگر از بخش مطالعات ارمنی بنیاد نیشابور
ادیک مهرابی
دبیر و دانشجوی زبان و ادبیات ارمنی دانشگاه زبانهای خارجی، شعبهی مرکز
در گفتار پیشروی، نخستین بار به همریشگی و مشتقات برآمده از این ریشه، و ابتدایی بودن آن در دو دسته زبان اشاره میگردد. گفتهای که امید بسیار دارم، با رویکرد به فراوانیِ یادگارهای مانده با معانی گسترشیافتهاش، تا به امروز، نظر هر کارشناس دیرباور و سختگیر را تأمین نماید، و بار دیگر فرهنگدوستان بتوانند این همریشگی را پایه و پیوند و استحکام بیشتر فرهنگی کنند.
برای درک بیشتر و بهتر برای آن دسته از خوانندگان این نوشته که از پیوند زبانهای ارمنی و ایرانی و اروپایی آگاهی ندارند، مقاله را با پیشگفتاری کوتاه آغاز و به آن بسنده میشود.
باید دانست که از مباحث زبانشناسی و زبانشناختی علمی که از سالیان نخست سده نوزدهم، با کوشش زبانشناسان اروپایی و ارمنی آغاز گشت، خانواده و پیوند زبانهای هندواروپایی و دسته زبانهای دیگر روشن گردید.
زبانشناسی علمی ثابت کرده است که زبان ارمنی، هم از لحاظ دستوری و هم واژههای تبیینشده با زبانهای اروپایی، از شاخههای مستقل هندوراروپایی است.
زبانهای ایرانی نیز از خانواده هندواروپایی و شاخه.ی تناور و بزرگ هندواروپایی هستند و بالطبع دو زبان مورد بحث در پیوند دیرین و دارای تبار مشترکاند. در سرتاسر فرهنگ عظیم ریشهشناسی ارمنی، به قلم استاد هِراچیا آجاریان که هزاران واژه بومی و برگرفته تفسیر شدهاند، به جرأت میتوان گفت که شمار واژگان همریشه میان این دو زبان را از انگشتان دست بیشتر نمینمایاند و باید گفت که در این فرهنگ دیواری کشیده شده است که این دو زبان همریشه و آریایی که هزاران سال در همسایگی هم هستند در دو سوی آن جای گرفتهاند و مقالاتی از این دست آهنگِ آن دارند که از بلندیِ این دیوار کاسته شود.
خوانندگان و پژوهشگران گرامی خواهند دید که تنها در این مقاله وجود صدها واژه مشتق از ریشه (پات = چوب) با معانی گسترشیافته، روشن میگردد و شاد هستیم بگوییم که بخش پژوهشهای ارمنی بنیاد نیشابور پس از سالها کوشش پیگیر و باورمند میتواند و توانسته است به مرزهای مشترک و یگانگیهای بیشتر برسد. بهتر است بدانید که حاصل این پژوهشها تاکنون اشاره به هشتاد ریشه میرسد که همگی آنان با دارا بودن دهها اشتقاق شماری افزون بر هفتصد واژه را در بر میگیرد که هیچیک از آنها تا به امروز در فرهنگها و مقالات این رشته مورد گفتگو نبوده است. و تازگی آنها بیگمان بایستی برگ تازهای را از مناسبات این دو زبان بر دلبستگانِ همزبانیها و تاریخ بگشاید.
در گفتار زیر خوانندگان گرامی نخست به مدارک و شواهد غیرقابل ردی از یکی بودن ریشه دست مییابند و بهضرورت مختصری نیز از معانی برخاستهیِ از آن و همین گواه آن خواهد بود که مسیر پژوهش درست میباشد و چنانچه پژوهشگران تمایل به آگاه شدن از همهیِ مقاله را دارند، آن پیشکش خواهد شد.
پایت - پاید
به گونهای پایتی هم در متون کهن ارمنی دیده شده است.[1] به معنی 1) چوب 2) درخت، دار، 3) چوب اعدام و به شکلِ KAKHEL ZPAYDE «آویختن از چوب» دیده میشود. مقایسه کنید با «دار کشیدن». از ترکیبات قدیم Paytaber چوبآورنده و paytat = هیزمشکن و paytakotor = تیکههای چوب را میتوان یاد کرد.
این ریشه به صورتهای ped - pad - pat، pd - pa[2] و pet در گویشها و ادبیات ارمنی دیده میشود.[3]
این واژه باستانی تاکنون رایج و تا چهارده معنی از آن استخراج شده.
1- ریشه و تنه و شاخههای درخت 2- هیزم و خار و خاشاک 3- انواع چوب برای مصارف ساختمانی 4- پایه و ستون 5- عصا و چوبدستی 6- وسایل چوبی و دستههای چوبی 7- ایستاده و بیحِس و بیحرکت (مانند چوب سفت و سخت) 8- بیمزه و ناگوار و نارَس 9- بیمغز و کلهپوک نادان چنانچه گویند payte glukh : ابله - چوب مغز - حیران
در همینجا معنی اخیر را مقایسه کنید، در گیلکی kus.a piti-kar gudan یعنی کار ابلهانه و بیفکر و نادانی کردن. فرهنگ گیل و دیلم ص331
و باز در گیلکی patakur، آدم بیعرضه و کودن و خِرِف و نیز در برهان قاطع ص367 patakh ، ابله، متحیر و مبهوت
یادآور میشود که این روزها هم برای همین نسبت گفته میشود [طرف یک تخته کَم دارد.]
همچنین در ارمنی payt anal : مبهوت - حیران و شگفتزدگی و بیحرکت ماندن
برای شاهدِ معنی هفتم در سطور پیشین، در ایرانی داریم patkh (پتخ) با معنیِ، کسی که دچار ایست و توقف (بند آمدن) در رشد شود.
«بررسی گویش و واژگان بندر خمیر، تألیف سید عبدالجلیل قتالی، چاپ فخر، ایران 1388
پتیخ: پت: سردرگم، بهویژه در مورد ریسمان (نخ) ص67، فرهنگِ گویشی خراسان بزرگ، نشر مرکز، امیرشالچی.
همچنین، paytanal : مجازاً در پی بیماری، دچار بیحرکتی و کِرختی شدن و بیحس شدن و مُردن و در مورد تمامی اعضایِ بدن به کار میرود «فرهنگ ادوارد آقایان، ج2، 1510»
Pitanal = مُردَن: آجاریان، ج4، ص478
Payt ktrel: از سرما و شگفتی بیحرکت ماندن 2- زبان بند شُدن، به لُکنت افتادن.
Lezun pat enknel: نمیتواند سخن بگوید: فرهنگ ارمنی آقایان ج2، ص1503-1509. از همین ریشه در فارسی افغانی داریم patel: کسی که نمیتوان درست سخن گوید.
از «فرهنگ گویش خراسان بزرگ، ص67، امیر شالچی، نشر مرکز» مقایسه کنید در ایران اصطلاح به «پتهپته افتادن» و pat که میشود لکنت زبان.
«گفت با من کسی و شد ساکت که بدان لکنت زبان را پَت»
از «فرهنگ سمنانی، تألیف پناهی سمنانی، ص136 چاپ تابش، 1336.
برای معنی دوم نیز در ایران داریم petan : خار و خاشاک «فرهنگ مردم راور (کرمان)، علی کرباسی راوری، ص22، انتشارات بنیاد نیشابور، 1365»
شواهد ایرانی و ارمنی
پاد-پات: تخت و اورنگ و سریر را گویند. برهان قاطع و زیرنویس آن، ص345
پاده: بمعنی چوبدستی نیز آمده. برهان قاطع، ص349
پاده: چوبدستی، باهوی کردها (فرهنگهای محلی) در زبان پهلوی padak «زیرنویس برهان قاطع ص365»
Padagi : چوبدستی - چماق. واژهنامه سیستانی، ایرج افشار، ص42، انتشارات بنیاد نیشابور، چاپ ندا 1365
Pat+aki : سایهبانی بافتهشده از چوب نخل برای استفاده در جلو منزل «بررسی گویش بندر خمیر، ص112
Patek-zan: تختههای باریک و نازک که به سقف اتاق میکوبند و... «فرهنگ گویش ساری (مازندرانی)، گیتی شکری، ص287، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
پادیر = Padir: چوبی باشد که به جهت استحکام بر پشت دیوار شکسته بزنند تا نیفتد.[4]
در لغتنامه به شکل پازیر هم آمده است. «برهان قاطع ج1، ص349»
پیاده: نوعی از درخت بید و تاک انگور بود و کنایه از مردم بیسواد باشد. «برهان 434»
پده: درختی مانند صنوبر که بار نیارد. «واژهنامه سیستانی، ص42»
همه ریگ و گز بود و چوب پده جهان چو سیه دیگ تاری شده
«فردوسی»
بَد[5]: لته، چوب ورکوی نیمسوخته را گویند که به جهت آتشگیره مهیا کرده باشند و به معنی آتشگیر هم هست. و آن چوب پوسیده باشد یا گیاهی که با چخماق آتش بر آن زنند «برهان قاطع 242»
بَده: خشکه پلاو را گویند و نام درختی است بهغایت سخت که هرگز بار ندهد. هر درخت بیمیوه (خشک - بیبار) را گویند عموماً و درخت بید را گویند خصوصاً «برهان قاطع»
بُدَ Boda: رکویی باشد سوخته که با چخماق آتش بر آن زنند.
به همین جا مربوط باید کرد بُته (Bota = هیزم (برهان)) مقایسه کنید poda: آتشگیره نیز آمده (برهان 373)
Pod-pud چوب پوسیده که آن را آتشگیره سازند. همانجا
Pud پود: به تازی خف (علف خُشگ) بود. منجیک گوید.
گر بَرفِکنم گُرمِ دل خویش به گوگرد بیپود ز گوگرد زبانه زند آتش
پَده: دو پایه دو طرف چرخ چاه 2- پایه چرخ پنبهریسی «فرهنگ کرمانی، ص27، انتشارات فرهنگ ایرانزمین، منوچهر ستوده، 1335
پاده: همین مفهوم. فرهنگ بهدینان، ص26 جمشید سروش سروشیان، دانشگاه تهران. قطعاً کلمه آشنای پایه، از بدل شدن حرف دال و ت، به یِ، که معمول است درست شده:[6]
پایی: چوب برای چپر درست کردن. در شرق و غرب گیلان و انزلی
Low paye: چوب به طول 3 متر و عرض 3 سانت «فرهنگ گیل و دیلم، محمود پاینده لنگرودی، انتشارات امیرکبیر 1366
لوپایه= لوچو (= لوچوب) چوبی که جامه را به وقت شستن بر اوزنند (صحاح الفرس کو = چوبهای نازک، فرهنگ خراسان بزرگ، ص273)
پایه = ستون (فرهنگ معین، ص280)
بدون شک به همین جا مربوط است ایرانی پتیله (آتشگیره) که به گونههای پلته و پتله نیز دیده میشود و میتوان دقیقاً از دو بخش پت (چوبهای ریز + (ایله = پسوند کوچکی) دانست) و جالب و مُستند اینکه همین واژه در زبان ارمنی نیز با همین ریشه ساخته شده و روایی دارد و به آن patruk گویند. Uk و uyk پسوند مشهور در زبان ارمنی است.
در این مورد در فرهنگ آجاریان تفسیر سخت و گنگی وجود دارد. و چون اساساً بخش اول دقیقاً معنی آتشگیره و خار و خاشاک را میرساند، این تفسیر را اعتماد بیشتر است.
پای اوند: چوبی باشد که از پس درافکنند و به وقت شستن جامه را بدو کوبند. همین ریشه با بدل شدن دال به حرفِ ژ، پَژ شده (pazh) و ترکیب[7] پژآوند: چوبی که ستبر باشد که از پسِ در (خانه) افکنند از جهت محکمی تا کسی نتواند باز کرد. (نسخه از اسدی طوسی) و به گونههای پژوند و فژدره هم آمده است. (برهان قاطع)
پتواز و پدواز: دو چوب بلند باشد که هر دو را از هم به اندک فاصله بر زمین فرو بَرَند و چوب دیگر به عرض بر بالای آن بندند تا کبوتران و جانوران شکاری بر آن نشینند. «برهان قاطع ج1، ص373»
دریغ و درد که بختم نشد دلیل و کنون قفس شکسته و روحم نشسته بر پتواز
پي نوشت :
[1]- متون قرن 5 میلادی.
[2] مقایسه کنید در ایرانی خَرپا - پیل پا - چَلیپا، در فرهنگهای ایرانی
[3] فرهنگ ریشهشناسی هراچیا آجاریان، ج3، ص478.
[4] در خطوط بعدی مقایسه کنید در ارمنی patnesh و patvar به همان معنی
[5] بدل شدن پ به ب و بالعکس در دو زبان معمول و بسیار دیده میشود.
[6] مانند پتگام در پهلوی که در این زمان پیغام و پیام خوانده میشود و پتگر که شده پیکر و پات که شده پای و پا
[7] مقایسه کنید با پتواز (جواب) و پژواک در فرهنگهای معاصر