شعر
یه شب مهتاب(احمد زیدآبادی)
- شعر
- نمایش از سه شنبه, 18 اسفند 1388 08:21
- بازدید: 6380
یه شب مهتاب ~ ماه میاد تو خواب
منو میبره ~ کوچه به کوچه
باغ انگوری ~ باغ آلوچه
دره به دره ~ صحرا به صحرا
اون جا که شبا ~ پشت بیشهها
یه پری میاد ~ ترسون و لرزون
پاشو میذاره ~ تو آب چشمه
شونهمیکنه ~ موی پریشون…
یه شب مهتاب ~ ماه میاد تو خواب
منو میبره ~ ته اون دره
اونجا که شبا ~ یکه و تنها
تکدرخت بید ~ شاد و پرامید
میکنه بهناز ~ دسشو دراز
که یه ستاره ~ بچکه مث
یه چیکه بارون ~ به جای میوهش
نوک یه شاخهش ~ بشه آویزون…
یه شب مهتاب ~ ماه میاد تو خواب
منو میبره ~ از توی زندون
مث شبپره ~ با خودش بیرون،
میبره اونجا ~ که شب سیا
تا دم سحر ~ شهیدای شهر
با فانوس خون ~ جار میکشن
تو خیابونا ~ سر میدونا:
«ــ عمو یادگار! ~ مرد کینهدار!
مستی یا هشیار ~ خوابی یا بیدار؟»
مستیم و هشیار ~ شهیدای شهر!
خوابیم و بیدار ~ شهیدای شهر!
آخرش یه شب ~ ماه میاد بیرون،
از سر اون کوه ~ بالای دره
روی این میدون ~ رد میشه خندون
یه شب ماه میاد