شنبه, 01ام ارديبهشت

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان شب سید عبدالله انوار

نام‌آوران ایرانی

شب سید عبدالله انوار

صد و بیست و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا به استاد سید عبدالله انوار اختصاص داشت که عصر روز دوشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۲ با همکاری مرکز دایره‎العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.

nike foamposite 2000 black women shoes heels - Blanco - 991 - DJ3180 - Nike Air Max 97 By You Zapatillas personalizables | college women in nike tempos basketball - 103 - Latest Nike Dunk Low "Grey Fog" White/Grey Fog 2021 For Sale DD1391

برگرفته از تارنمای بخارا

anvar (1)

صد و بیست و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا به استاد سید عبدالله انوار اختصاص داشت که عصر روز دوشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۳۹۲ با همکاری مرکز دایره‎العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد فرهنگی هنری ملت، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار در محل ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.

علی دهباشی در آغاز این مراسم با تشکر از حضور اساتید و دانشجویان و دوستداران استاد انوار چنین گفت:

«مفتخریم که امشب استاد انوار دعوت ما را پذیرفتند. خیر مقدم عرض می‎کنم خدمت ایشان و تبریک عرض می‎کنم که این ایام مصادف است با جشن نود سالگی استاد. خیر مقدم عرض می‎کنم خدمت اساتید محترم دکتر مهدی محقق، دکتر داریوش شایگان، کامران فانی و دکتر توفیق سبحانی و خانم فریبا افکاری.

نام استاد انوار در ذهن هر اهل و فضل و اهل کتاب مترادف است با یک سری عناوینی که هر کدامش برای استادی کامل و شایسته است فهرست نگار نسخ خطی و استاد یگانه شناسایی نسخ خطی در طول حداقل پنج دهه و تا به امروز که یک مورد از کارهای ایشان از سال ۴۳ تا ۵۸ در ده مجلد منتشر شد که شامل معرفی ۳۰۸۲ نسخه فارسی و ۱۹۷۵ جلد نسخۀ عربی و چندین کتاب دیگر که هر کدام نیازمند بررسی جداگانه است و یک سخنرانی کامل می‎طلبد دربارۀ شیوه کار ایشان. در حوزۀ فرهنگ نویسی فقط به یک مورد اشاره می‎کنم. سالهای سال ایشان همکاری با لغت‎نامه دهخدا و دکتر معین داشتند و تمامی حرف « خ» و یک جلد از حرف « ک » را تدوین و تألیف نمودند. در حوزۀ تصحیح متون که از جهت علاقه وافر ایشان به منطق و فلسفه کتاب « اساس‎الاقتباس» خواجه نصیرطوسی را که با تعلیقات آن در دو جلد بصورت شایسته و نفیس از سوی نشر مرکز منتشر شد.

علی دهباشی ـ عکس از مجتبی سالک علی دهباشی ـ عکس از مجتبی سالک

 

تنوع مباحث و حوزۀ مطالعات استاد انوار همانطور که گفتم بسیار گسترده است. از این تنوع کاری به یک مورد اشاره می‎کنم و آن تخصص دربارۀ تهران‎شناسی است که فوق‎العاده ارزشمند است و این مقالات نزدیک به هفتصد می‎شود و استاد در اختیار مجله بخارا قرار خواهند داد تا در یک شماره مخصوص منتشر کنیم. بنده به دیگر زمینه‎های تخصصی استاد نمی‎پردازم که استادان ما در طول سخنرانی‎ها بهتر از من به این مسائل در زندگی علمی استاد انوار خواهند پرداخت.»

 

پس از آن کامران فانی دربارۀ آشنایی‎اش با سید عبدالله انوار و تصحیحات و آثار منتشر نشده‎اش برای حاضران سخن گفت:

« برای من مایۀ افتخار و مباهات است که در مراسم نکوداشت استاد انوار که بی‎تردید یکی از برجسته‏ترین و کم‎نظیرترین شخصیت‎های فرهنگی ایران هست چند کلمه‎ای سخن بگویم. انسان‎هایی هستند که ارجشان آن گونه که شایسته است در نزد همگان شناخته نشده و تنها کسانی که از نزدیک با این افراد آشنا بودند و محضر آنها را درک کرده‎اند، اهمیت و برجستگی آنها را می‎دانند. استاد انوار در زمرۀ این افرادندو الآن نزدیک به چهل است که با استاد انوار آشنا هستم. آقای انوار در کتابخانه ملی بودند، ریاست بخش نسخ خطی را داشتند و بنده هم که کتابدار بودم . از نخستین لحظه‎ای که شما با آقای انوار آشنا می‎شوید، حضور مهرآمیز گرم و صمیمی ایشان آشکار می‎شود و مخاطب را سخت شفیتۀ خودش می‎کند. شاید اولین جلسه‎ای را که با ایشان آشنا می‎شوید هرگز از خاطرتان محو نشود. آشنایی با استاد انوار به کلاس درس شیرینی می‎ماند و شما در این کلاس بسیار نکته‎ها می‎آموزید. منشِ دانش‎اندوزی را به شما می‎آموزد ـ همان راهی که خود آقای انوار رفتند و دانش اندوختند. جلسه‎های ایشان همیشه پر شور است. آقای انوار راجع به هر مطلبی با شور و شیفتگی صحبت می‎کند. دامنۀ اطلاعات ایشان، جامعیت ایشان در تمام حوزه‎های معارف ایرانی و اسلامی واقعاً کم نظیر است.

سعی می‎کنم که شمه‎ای از حیات علمی ایشان را تا آن جایی که می‎توانم بیان کنم. آقای انوار در واقع متخصص ریاضیات بودند، ایشان دیپلم ریاضی را از مدرسۀ آمریکایی‎های تهران ، همان کالج البرز گرفتند. در کنارش البته دیپلم ادبی هم گرفتند و در رشته ریاضیات هم لیسانس دریافت کردند، چنان که در رشته حقوق . »

آقای فانی در بخشی دیگر از سخنان خود افزود، « اگر این صفحه وجود را به چهار قسمت تقسیم کنم، یک وجود عینی است که همان وجود خارجی است. یکی وجود ذهنی است که در ذهن ما می‎گذرد و یک وجود لفظی است و یک وجود کتبی که انسان در آثارش هست. ولی یک وجود دیگر هم هست که هیچ کس تا به حال به آن اشاره نکرده و آن هم وجود چاپی است. یعنی شما تا زمانی که کتاب‎هایتان را چاپ نکنید، در واقع به این وجود دست پیدا نمی‎کنید. آقای انوار در واقع بیشتر آثارشان هنوز وجود چاپی پیدا نکرده است. و اگر زمانی چنین چیزی به وقوع بپیوندد آن وقت دامنه و وسعت تألیفات و نوشته‎های آقای انوار را به وضوح می‎توان دید. آقای دهباشی اشاره کردند به بعضی از آثار چاپ شده استاد انوار. این آثار جز یکی دو تا اولیه‎اش حاصل یک سلوک دیگری هست و حاصل اصرار بیش از حد دوستان و هواخواهان ایشان که شما باید نوشته‎های خودتان را چاپ کنید»

کامران فانی ـ عکس از مجتبی سالک کامران فانی ـ عکس از مجتبی سالک

 

کامران فانی در ادامه سخنانش از شور و شفیتگی استاد انوار یاد کرد و گفت،« آقای انوار شور و شیفتگی حیرت‎انگیزی به مطالعۀ کتاب دارند. در واقع مطالعۀ ژرف و عمیق و آنهایی که از نزدیک با ایشان آشنا هستند می‎دانند که آقای انوار کتابی را که می‎خوانند، تمام حاشیه کتاب سیاه شده از یادداشت‎های ایشان، تعلیقات ایشان و نظریات ایشان راجع به آن کتاب. کتابی نیست که ایشان خوانده باشند، کتاب جدی را البته، که تعلیقه و حاشیه بر آن ننوشته باشند. یکی دو کتاب بعدی ایشان هم در واقع همین حواشی بود که به اصرار دوستانشان چاپ شد. به نظر من مهم‎ترین کتابی که ایشان سالها آن را به دقت مطالعه کردند، تدریس کردند و حواشی و تعلیقات بر آن نوشتند کتاب‎ شفای ابن سینا هست. کتاب شفای این سینا شاید مهم‎ترین کتابی باشد که در جهان اسلامم در زمینۀ علوم عربی تألیف شده است. همه علوم آن زمان را در برداشته، از منطق بگیریم، تا الهیات، طبیعیات ، ریاضیات و نجوم و حتی موسیقی و گیاهشناسی.تمام این ها در این کتاب هزار صفحه‎ای جمع شده است. و نبوغ ابن سیننا با سنجیدگی که در نظم و ترتیبی به که به این آرا داده، این کتاب را به یکی از مهم‎ترین اثر جهان اسلام و یا به گفتل جرج سارتون به مهم‎ترین کتاب قرون وسطی در حوزۀ علم و دانش تبدیل کرده است. »

و در ادامۀ سخنان آقای فانی به کتاب « اساس‎الاقتباس » خواجه نصیرالدین طوسی می‎رسیم: « این کتاب هم کتاب مفصلی است ولی چون به فارسی نوشته شده، هیچ وقت مورد نظر دیگر حوزه‎ها نبوده. آقای انوار به دقت کتاب « اساس‎الاقتباس» را تصحیح کردند و حواشی مفصلی بر آن نوشتند ، حدود ششصد هفتصد صفحه. و خودشان می‎گویند که این کارها را کردم تا شفای ابن سینا را بهتر بدانم. بعداً من پیشنهاد کردم که ایشان حواشی را چاپ کنند و چاپ شد. اساس‎الاقتباس که همیشه در یک جلد چاپ می‎شد به کوشش آقای انوار در دو جلد چاپ شد. و جلد دوم مجموعه نظریات استاد انوار است راجع به منطق.» افزون بر این، کامران فانی بر این نکته تأکید نمود که « دست‎نویس‎ها و تألیفات چاپ نشده استاد انوار باید تا زمانی که ایشان حیات دارند چاپ شود. چون خواندن این حواشی که دور کتاب می‎چرخد فقط با حضور ایشان امکان دارد و حیف است که این آثار چاپ نشود. … و آقای انوار فقط در علوم عقلی کار نکرده‎اند، شاید مهمترین کتابی که در اصول فقه تألیف شده، یعنی کتاب « فواید الاصول» شیخ انصاری را هم ایشان به دقت خواندند. کتاب مفصلی است و آقای انوار همیشه از شیخ انصاری با احترام فراوان یاد می‏‎کنند. من ندیدم که ایشان راجع به علمای حوزوی این گونه اظهار نظر کنند. در نظر ایشان شیخ انصاری، قَدرش کاملاً ناشناخته باقی مانده است. این مجموعه توضیحی که من دادم برای آن بود تا بدانیم که در کنار خود فردی را داریم که مسلط شده بر متون قدیمی، علوم امروزه را هم می‎داند و بهترین راهنما و راهگشایی که ما می‎توانیم نسبت به میراث گذشته‎مان داشته باشیم. و باید قدر چنین مردی را دانست.»

سخنران بعدی دکتر مهدی محقق بود که به ذکر خاطراتی از انوار پرداخت:

« دوست دیرین، ‌دانشمند مفاضل، ادیب و ریاضی‌دان و فیلسوف را متجاوز از پنجاه سال است که می‌شناسم و با او در ارتباط علمی هستم. در سال ۱۳۳۰ که پس از اخذ لیسانس از دانشکدة علوم معقول و منقول در دانشسرای عالی به استخدام وزارت فرهنگ درآمده و در دبیرستان ابومسلم واقع در بازارچة شیخ هادی، خیابان ابوسعید فعلی به تدریس عربی و فارسی مشغول گردیده بودم، پس از چند ماهی حقوقی را به من دادند که ماهی یکصد و شصت تومان می‌شد و گفتند برای اخذ حقّ لیسانس که حدود شصت تومان بود باید خودمان پی‌گیری کنیم: «تا نگرید طفل کی نوشد لبن». شماری بین بیست تا سی تن در محوطة ‌وزارت فرهنگ گرد می‌آمدیم تا با رئیسان صحبت کنیم تا به این حقوق حقّة ‌خود دست یابیم. این بهار سال ۱۳۳۱ بود و من هنوز عمامه به سر داشتم و یکی از این دبیران که قدی کوتاه و جثه‌ای فربه و چشمانی نافذ داشت و همچون صوفیان دارای شارب بود، توجه من را به خود جلب کرد و وقتی از سابقة تحصیلاتش سؤال کردم گفت که حقوق و ریاضی خوانده و هم‌اکنون مشغول خواندن دروس حوزوی است و نامش سید عبدالله انوار است. پدر او یکی از وکلای مجلس شورای ملی دورة‌ رضاخان به نام «سید یعقوب انوار شیرازی» بود که تعلیقاتی بر «شرح منظومة سبزواری» از او باقی مانده است. بنابراین، باب مباحثه و گفتگو میان ما باز شد و بیشتر بحث‌هایمان دربارة مسائل منطق همچون قضیّه و عکس قضیّه و نقیض قضیّه بود و گاهی هم بر سر برخی از مسائل شاذّ نحوی همچون منصوب به نزع خافض و خفض به جوار،‌ بحث میانمان درمی‌گرفت و این توفیقی برای ما بود که وقتمان بر درِ ارباب بی‌مروّت دنیا بیهوده به هدر نمی‌رفت و سرمان گرم بود.

دکتر مهدی محقق ـ عکس از سمیه لطفی دکتر مهدی محقق ـ عکس از سمیه لطفی

 

در همان وقت او از من دعوت کرد که در جلسه‌ای که شب‌های جمعه در منزل خود دارد و در آن جمعی از دوستان به بحث‌های فلسفی می‌پردازند، شرکت کنم و من نیز چنین کردم. در این جلسه مرحوم شیخ «عبدالجواد حکیمی» که بعدها به دکتر فلاطوری مشهور گشت، حضور داشت. من ایشان را از سال‌های ۱۳۲۶ و ۱۳۲۷ از مشهد می‌شناختم که در مدرسة حاج حسین زندگی می‌کرد و نزد مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی قفه و اصول می‌خواند و من در مدرسة نوّاب بودم و نزد مرحوم شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری مغنی و مطوّل می‌خواندم. از کسانی که در مجلس انوار برای نخستین بار آشنا شدم جوانی خوشروی و مؤدب به نام «امیرحسین آریان‌پور» و جوانی ارتشی به نام «ناصر فربد» بود. در این مجلس، ‌فلاطوری به بحث دربارة یکی از مسائل مابعدالطبیعه (متافیزیک) می‌پرداخت و دیگران آن را مورد بحث و جدل و مناقضه قرار می‌دادند. این مجلس چندی ادامه داشت تا آنکه انوار از منزل چهارراه مخبرالدولة‌ خود به باغ ملکی خود در دزاشیب منتقل گردید و مجلس خود را به جمعه‌شب‌ها انداخت و دوستان او که به دیدارش می‌آمدند از هوای مطبوع و آزاد هم برخوردار می‌شدند و پس از بحث و گفتگو به گردش در اطراف تپه‌های قیطریه می‌پرداختند. مجلس انوار به قول دکتر «سید جعفر شهیدی» سفینة نوح بود و از هر طایفه و گروه و از هر شغل و حرفه، افرادی در آن جمع بودند. این جلسه که متجاوز از بیست سال ادامه داشت به «انواریه» موسوم گردیده بود و دوستان، موعد دیدار را آنجا قرار می‌دادند. تا آنجا که یادم است افراد زیر به تناوب منظم و نامنظم در آن جلسه دیده می‌شدند:

۱٫ سید احمد فردید ۲٫ محمدباقر هوشیار ۳٫ احسان نراقی ۴٫ خدایار محبّی ۵٫ غلامرضا شهری ۶٫ علی اکبر شهبازی ۷٫ سیدعلی موسوی بهبهانی ۸ . سید جلال‌الدین آشتیانی ۹٫ سید محمدحسین انوار ۱۰٫ ناصر فربد ۱۱٫ سید جعفر شهیدی و حدود ده تن دیگر که نامشان اکنون در خاطره‌ام نمانده است. انوار همیشه طالب علم بود. در همان سال‌ها از من خواست تا برای او استادی پیدا کنم تا به او شرح منظومة‌ حاج ملا هادی سبزواری درس دهد و من در آن وقت مرحوم شهید مرتضی مطهری را که تازه از قم به تهران آمده و ازدواج کرده بود و در منزل مرحوم پدرم در دو اطاق محقّر زندگی می‌کرد، به ایشان معرفی کردم تا هم او دارای معلمی فاضل و توانا گردد و هم گشایشی در زندگی مادی آن مرحوم به وجود آید. هفته‌ای دو روز ساعت دو بعد از ظهر این معلم و شاگرد در مدرسة معیّر واقع در خیابان سید نصرالدین، خیام فعلی، گرد می‌آمدند و به بحث دربارة وجود و ماهیت و علت و معلول و قوه و فعل می‌پرداختند. در سال‌های ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ که من مؤسسة مطالعات اسلامی دانشگاه مک‌گیل شعبة تهران را تأسیس کرده بودم و همکار من، پروفسور «ایزوتسو» فیلسوف ژاپنی از من خواست تا استادی برای تدریس مباحث الفاظ اصول فقه برای او پیدا کنم، من استاد دکتر «ابوالقاسم گرجی» را معرفی کردم که هفته‌ای دو روز «کفایة‌الاصول» را در محل مؤسسه در خیابان خارک، شمارة ‌۷۵ درس دهد و یکی از شرکت‌کنندگان آن درس سید عبدالله انوار بود که مباحث اصولی و منطقی را با مباحث ریاضی در هم می‌آمیخت و بحث‌ها را پربارتر می‌ساخت و ایزوتسو هم از این مقایسه خرسند و خشنود بود.

صحنه ای از مراسم سید عبدالله انوار ـ عکس از سمیه لطفی صحنه ای از مراسم سید عبدالله انوار ـ عکس از سمیه لطفی

 

چنانکه یاد شد انوار کار دولتی خود را از دبیرستان آغاز کرده بود و او از تدریس جمعی به ویژه در مدرسه‌ای که برای او در جنوب شهر نزدیک دروازه دولاب معین کرده بودند ناراضی بود و یک بار بر طریق شکایت به من گفت: «محقًق، نمی‌دانی من باید بچه‌ها را از سر بساط قمار جمع کنم و به کلاس ببرم» و در وقتی دیگر گفت: «بچه‌ها در کلاس شلوغ کردند و من بر سر آنان فریاد زدم: چند نفر به یک نفر!» من خود در دبیرستان البرز تدریس می‌کردم و وضع بهتر بود، با وجود این کوشیدم تا خود را به کتابخانة ‌ملی منتقل ساختم و بخش نسخه‌های خطی به من واگذار شد و این بخش پس از مرحوم «سید جلال‌الدین محدّث ارموی» به وسیلة برخی که آشنایی با مخطوطات نداشتند، اداره می‌شد و نسخه‌های خطی فقط نامشان در صورت‌های خرید و اهدایی مضبوط بود. من نخستین کاری که کردم برای هر نسخه، شناسنامه‌ای شامل بر نام کتاب و مؤلف و تاریخ کتابت و تألیف و آغاز و انجام و نوع خط و جلد و تذهیب و سایر ویژگی‌ها ترتیب دادم تا از حیف و میل و تعویض و تبدیل‌ها جلوگیری شد.

در سال ۱۳۳۹ که از وزارت فرهنگ به دانشگاه برای تدریس با عنوان دانشیاری منتقل شدم دریغم آمد که آن گنجینة نفیس را به دست هر کس و ناکس بسپارم. شایسته‌ترین فردی که سراغ داشتم سید عبدالله انوار بود و با این عمل هم او را از مدرسة پرازدحام دروازه دولاب نجات دادم و هم کتابخانه را به فردی عالم و کتاب‌شناس و بصیر و امین سپردم. او در مدت تصدی خود موفق شد که بر پایة همان شناسنامه‌هایی که من برای نسخه‌های خطی فراهم کرده بودم ده مجلد فهرست نسخه‌های فارسی و عربی کتابخانة ملی را فراهم سازد.

انوار در طی تحصیلات منظم حوزوی خود به زبان عربی مسلط گردید و در زمان‌هایی که من و امیرحسین آریان‌پور برای دورة‌ دکتری زبان و ادبیات فارسی و متون نظم و نثر فارسی همچون شاهنامه و مثنوی و سنایی و عطار و تاریخ بیهقی و جوینی و سیاست‌نامه و قابوسنامه را می‌خواندیم، پا به پای ما این کتاب‌ها را می‌خواند و کتاب‌های خوانده ‌شده و یادداشت‌برداری شده را روی هم می‌نهاد که در زمانی از قد یک نفر بلندقد بالاتر رفته بود. او به متون فلسفة اسلامی بسیار علاقمند بود. «درة التاج» قطب‌الدین شیرازی و «اساس‌الاقتباس» خواجه نصیرالدین طوسی را مکرر اندر مکرر خوانده و یادداشت برداشته بود و این کار را با «شفا»ی ابن سینا نیز انجام داده است که قرار بود بنیاد ابن سینا در همدان آن را چاپ و منتشر سازد که برخی از تغییرات و تبدلات آن را در محاق وقفه و تعطیلی قرار داد. او سالیان دراز با مؤسسة لغت‌نامة دهخدا همکاری داشت و مرحوم دکتر محمد معین او را از غنایم آن مؤسسه به شمار می‌آورد. انوار با زبان انگلیسی و فرانسه آشنایی کامل دارد و به هر دو زبان کتاب می‌خواند و من خود او را به دو مجمع بین‌المللی معرفی کردم که سخنرانی قابل‌توجهی ایراد نمود و موفق شد در آن مجامع برخی از برجستگی‌های آثار فلسفی اسلامی را به دانشمندان غرب معرفی نماید که آنان تا آن زمان، آن مباحث به گوششان نخورده بود. یکی از این دو مجمع کنگرة بین‌المللی تاریخ فلسفه در دانشگاه فوردام آمریکا در سال ۱۳۴۵ بود که در آن مرحوم محمدتقی دانش‌پژوه و سید حسین نصر و مهدی حایزی یزدی و سیدعلی موسوی بهبهانی و پرویز مرج نیز حضور داشتند و دیگری مجمع بین‌المللی خاورشناسان آمریکا در دانشگاه تورنتو در سال ۱۳۵۶ بود که پروفسور «فراتز رزنتال» مترجم «مقدمة ابن خلدون» و مؤلف «تاریخِ‌ تاریخ‌نگاری در اسلام» ریاست جلسه را به عهده داشت و در پایان سخنان انوار گفت: «بسیار مایة تأسف است که کوشش‌های فیلسوفان اسلامی قرون اخیر که مرکز فعالیت آنان حوزه‌های علمیة ایران بوده تاکنون بر جهان علمی غرب مغفول مانده است.»

سید عبدالله انوار هم‌اکنون عضو شورای علمی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی است و با کمک اعضای دیگر: حسن انوری، ‌سید محمد دبیر سیاقی، علی رواقی، توفیق سبحانی، حقیر (مهدی محقق) و محمدرضا نصیری فعالیت‌های علمی آن انجمن را تحت نظارت و اشراف داریم. در پیش از انقلاب نیز او با انجمن همکاری داشت و به خواهش مرحوم سپهبد فرج‌الله اق اولی رئیس هیئت‌مدیره و مرحوم سید محمد مصطفوی مدیر اجرایی آن انجمن، کتاب «تاریخ جهانگشای نادری» میرزا مهدی استرآبادی را تصحیح و منتشر ساخت.

انوار به سیرة ابوالعلاء معزّی تجرّد را بر تأهل برگزیده و کتاب و اوراق و دفتر و دیوان را مونس خود قرار داده است. او به پیاده‌روی و کوهنوردی علاقه‌مند است. در بسیاری از مواقع از کتابخانة ملی خیابان سی تیر تا دزاشیب، منزل خود را پیاده راه می‌پیمود و زمانی با این پیاده‌روی وزن خود را به نصف تقلیل داد. در تابستان ۱۳۴۲ من و انوار و آریان‌پور و احمد منزوی سفری به قلة توچال رفتیم و انوار بر همة ارتفاعات و خطوط‌الرأس آن نواحی تسلط کامل داشت. او با هر کسی معاشرت نمی‌کند و در انتخاب دوست و رفیق بسیار سختگیر است، ولی وقتی دوست شد از هیچ دلسوزی و محبتی مضایقه نمی‌کند. او با از دست دادن دوستانی همچون جلال آل‌احمد و امیرحسین آریان‌پور و استادانی همچون محسن هشترودی و محمدباقر هوشیار واقعاً در هم شکسته شد و خرد شد و به زبان حال گفت:

هذا جَزَاء الّذیْ اقراتُهُ دَرَجُوا

مِن قَبْلِهِ فَتمنّی فُسْحَة الاجَل این بود

اجر کسی کز رفته یاران شد

جدا باز خواهد دیر ماند در جهان ایدری

این مختصر شمّه‌ای بود از آنچه در پیرانه‌سر از این رفیق شفیق و دوست دانشمند خود در خاطر داشتم، خداوند عمر این وجود شریف را طولانی‌تر گرداند. بمنّه تعالی و کرمه.»

و سپس دکتر توفیق سبحانی از صجایای استاد انوار برای حاضران روایت کرد:

« پنجاه و یک سال از تاریخی که استاد عبدالله انوار را زیارت کرده‎ام، می‎گذرد. طبیعی است که استاد آن دیدار را به خاطر نداشته باشند. دانشجو بودم. در دانشسرای عالی واقع در خیابان مفتح درس می‎خواندم . استادانی زبده داشتیم . یکی از آنان دکتر امیرحسین آریان پور بود که نزد دانشجویان از ارج و قربی خاص بهره داشت. باری، عصر یکی از روزها به کتابفروشی ساکو رفته بودم. استاد آریان پور را دیدم . سلام کردم. استاد با یکی از دوستان خود گرم صحبت بود. دوست ایشان عینک به چشم داشت و سیبل‎های پرپشت بر روی لبانش را پوشانده بود. از نحوه صحبت معلوم بود که دوست بسیار صمیمی دکتر آریان پور است. استاد آریان پور به من گفت: دوست ارجمند من ، عبدالله انوار! ایشان هم حال و احوال کردند.

نام استاد را در اکثر مجلات علمی و ادبی می‎دیدم و چند بار در سخنرانی‎های ایشان شرکت کردم. مقالات ایشان موضوعات خاصی داشت: باغ نگارستان، غرب خیابان فردوسی، غرب خیابان لاله زاد، سفارت ایتالیا، نصرت آباد و فرمانیه و … درک محضر استاد انوار عالمی دیگر دارد. اگر عصبانی باشند کلمات تند و فلفلی زده است و اگر شادمان باشند در توصیف مطلبی تمام عضلات صورتشان خندان می‎شود. اگر در حضور استاد انور از محلات قدیم تهران و خانه‎های افراد سرشناس اواخر قاجار و اوان پهلوی سخن رود، گویی ایشان از روی نقشه و نوشته‎های روی آن خانه‎ها را معرفی می‎کند.

دکتر توفیق سبجانی ـ عکس از سمیه لطفی دکتر توفیق سبجانی ـ عکس از سمیه لطفی

 

یک ویژگی عجیب ایشان که من رازش را نمی‎دانم، این است که استاد انوار کتاب را به سرعت اسکن می‎کنند . فعلاً من همین تعیبر را می‎توانم به کار برم. من مقالاتی را که افراد عادی قادر به ارزیابی نبودند، به خدمت استاد می‎فرستادم . مقاله نرفته با یادداشت مفصل و نیمه مفصل، با نظری صائب بازمی‎گشت. عیب و هنر مقاله در آن یادداشت‎ها بود. استاد انور واقعاً ذوفنون‎اند: در موسیقی،منطق ، تاریخ، لغت و … آخر کدامها را بگویم که هیچ‎کدام را بلد نیستم. »

پس از آن بخشی از فیلم مستندی که بهرام غضنفری از استاد عبدالله انوار ساخته به نمایش درآمد

و سپس نوبت به سخنرانی دکتر ابراهیم تیموری رسید که به علت جراحی در بیمارستان به سر می‎برد و متن توسط علی دهباشی برای حاضران قرائت شد:

« صحبت قدیم

یکی از ذخایر علمی این کشور به واقع استاد سید عبدالله انوار می‌باشد که قدرش آن طور که باید و شاید هنوز شناخته نشده است. علت این امر را باید در خوی و خصلت استاد دانست که نه اهل تظاهر است و نه اهل تکلف و خودنمایی. دربارة‌ مقام علمی و تألیفات و نوشته‌های چاپ‌شده و چاپ‌نشدة استاد، ‌دوست مشترک ما دکتر شهیدزاده شرحی نوشته‌اند که شاید بتوان گفت تا حدی می‌تواند معرف مقام علمی استاد انوار باشد و نویسندة‌ این سطور فقط باید خیلی مختصر چند کلمه‌ای به عنوان تکلمه به آن بیفزاید.

یکی از موهبت‌های خداداد که استاد انوار از آن برخوردار است توانایی و حوصلة زیاد او برای خواندن هر کتاب باارزشی می‌باشد که به دستش می‌رسد. کتاب را با حوصله و دقت فراوان می‌خواند و نکات آن را درک می‌کند و به خوبی و در حواشی صفحات آن یا روی کاغذ جداگانه به صورت تنقید مانند صحت یا عدم صحت مطالب کتاب و به هر حال نظرات خوش را می‌نویسد و یا مشکلات آن را شرح می‌دهد به طوری که هر کس آن را ببیند و بخواند به دقت و احاطة او آفرین می‌گوید. در این اواخر روزی که به خانة ‌او رفته بودم دیدم مشغول حل مسائل کتاب «حل‌المسائل منطق ریاضی» و کار ترجمه و شرح و تفسیر کتاب «موسیقی کبیر» فارابی است که از مدتی پیش به آن مشغول بوده است. ضمن صحبت و گفتگو استاد انوار به ترجمه و تفسیر کتاب «شفا»ی بوعلی که در ۲۲ جلد می‌باشد اشاره کرد و گفت مدت ده سال شب و روز تمام وقت خود را صرف ترجمه و نوشتن تفسیر آن نموده است و از اینکه تاکنون این کتاب مهم و بزرگ به چاپ نرسیده اظهار تأسف می‌کرد.

علاوه بر کارهایی که به دو سه مورد از آن‌ها در بالا اشاره شد، استاد انوار را در زمینة کتاب‌شناسی باید از نسخه‌شناسان به‌نام و درجه اول این کشور دانست. او نسخ خطی کتب قدیمی را می‌شناسد و کم و کیف آن‌ها را تعیین می‌کند. خطوط فارسی اسناد قدیمی را هم هرچند مشکل باشد بالاخره می‌خواند. برای کتاب دو سال آخر این نویسنده مربوط به اوضاع ایران در سا‌ل‌های پایانی سلطنت فتحعلی‌شاه که چندی پیش از طرف انتشارات دانشگاه تهران چاپ و منتشر شد، هر وقت من در خواندن سندی به مشکلی برمی‌خوردم نزد او می‌رفتم و او با روی گشاده وقت خود را صرف حل مشکل و خواندن آن سند می‌کرد.

علی دهباشی به همراه سید عبدالله انوار ـ عکس از ژاله ستار علی دهباشی به همراه سید عبدالله انوار ـ عکس از ژاله ستار

 

یکی دیگر از امتیازات استاد انوار شناسایی او از محلات و اماکن قدیم تهران است. پاچنار کجاست؟ باغ ایلچی کجا بوده است؟ اعضای مقتول هیئت همراه گریبایدوف، وزیر مختار روسیه، که در واقعة قیام مردم تهران در سال ۱۲۴۴ ه‍ . ق (۱۸۲۹ میلادی) به قتل رسیدند کجا دفن شده‌اند؟ محل کمپانی رژی در واقعة تحریم تنباکو در کجای تهران بوده است؟ و امثال آن به همة سؤالاتی از این قبیل با تاریخچة آن‌ها به خوبی پاسخ می‌دهد و همه را می‌شناسد.

از مشخصات بارز استاد انوار که در اولین دیدار هر کس با او به سهولت متوجه می‌شود، ساده زیستن اوست. سادگی در لباس، سادگی در منزل، سادگی در غذا. آشنایی من با استاد انوار به سال‌های دهة ۱۳۲۰ بازمی‌گردد. در آن ایام او دانشکدة‌ حقوق را به پایان رسانده بود و من در آن موقع در دانشکدة حقوق تحصیل می‌کردم و ضمناً مدیریت دفتر مدرسة ‌عالی سپهسالار را (که نام آن را امروز به مدرسة عالی شهید مطهری تغییر داده‌اند) بر عهده داشتم. آقای انوار با لباسی که گویی بعد از پنجاه شصت سال امروز هم همان نوع را می‌پوشد با کیفی پر از کتاب در زیر بغل و غذای مختصری برای ناهار که در دستمالی پیچیده بود وارد مدرسه می‌شد و در ایوان جلو یکی از حجرات می‌نشست و مشغول مطالعه می‌گردید. منظور آقای انوار از این کار آن بود که اگر به مشکلی برخورد آن را از مدرسین مدرسه بپرسد. ولی این وضع برعکس شده بود، بدین معنی طلاب که از فضل و کمال او اطلاع پیدا کرده بودند به دور او جمع می‌شدند و به اصطلاح او را سؤال‌پیچ می‌کردند و مشکلاتشان را از او می‌پرسیدند.

همانطور که اشاره شد زندگی استاد انوار در نهایت سادگی است و با وجود تمکن مالی به واسطة ارثی که از مرحوم سید یعقوب انوار به او رسیده، هر کس که وارد منزل او می‌شود از سادگی زندگی او تعجب می‌کند. زینت خانة او تبرزین و کشکول و پوست تختی است که به دیوار آویزان گردیده است و شیئی باارزش از نظر خود او یک لنگه مبل کهنه و مندرسی می‌باشد که از پدر مرحومش به او به ارث رسیده است. استاد انوار گرچه در نهایت سادگی زندگی می‌کند ولی تا آنجا که اطلاع دارم هر وقت آبرومندی پیدا می‌کند که احتیاج مالی دارد بدون تظاهر و بدون آنکه به کسی بگوید نیاز مالی او را برطرف می‌سازد. هم‌اکنون خانه‌ای که در تهران و شمیران به ارث به او رسیده محل سکونت اشخاصی است که سال‌های سال بدون اجاره در آن سکونت دارند که او شاید سالی یک بار هم به سراغ آن‌ها نمی‌رود. ان‌شاءالله خداوند او را سلامت بدارد و جزای خیر دهد تا همه از خوان بی‌کران فضل او بهره‌مند شوند.»

در بخشی دیگر از این مراسم پیام محمود دولت آبادی خطاب به سید عبدالله انوار توسط علی دهباشی قرائت شد :

                                                جناب آدم، آقای عبدالله انوار امیدوارم مراتب ارادت خاموش مرا بپذیرید

                                               فرصتی است تا بگویم چه عمیق و آرام در ضمیر من حضور همیشه داشته‎اید،

                                                و این که چه میزان از شأن انسانی شما تأثیر پذیرفته‎ام. شما را کم دیده‎ام

                                                و بسیار دریافته‎ام از سکوتِ شما، از منشِ شما .

                                              خواستم همین را گفته باشم، جناب آدم.

                                              ذائر کم اقبال شما

                                              محمود دولت آبادی تیرماه ۹۲ ـ تهران

محمود دولت آبادی  ـ عکس از سمیه لطفی محمود دولت آبادی ـ عکس از سمیه لطفی

 

آخرین سخنران این مراسم فریبا افکاری بود که به بحث از نسخه‎خوانی و فهرست‎نویسی استاد عبدالله انوار پرداخت:

«سخن گفتن از دانشی مرد فرزانه جناب استاد سید عبدالله انوار، در این محفل خجسته برای شاگرد کوچکی چون من افتخاری است بس بزرگ و به همان اندازه دشوار. چرا که استاد دارای ابعاد و وجوه شخصیتی علمی و فرهنگی چندگانه‎ای هستند و سخن گفتن از هر یک از این ابعاد فرصتی طولانی می‎طلبد. اما در این مجال کوتاه تنها به چند نمونه از فعالیت‎هایی که خود از نزدیک شاهد آنها بوده‎ام می‎پردازم.

در سال ۱۳۶۹ هنگامی که دانشجوی رشته نسخه‎شناسی دانشگاه تهران بودم با نخستین فهرستهای نسخه‎های خطی کتابخانه ملی که از خامۀ استاد انوار تراوش نموده بود آشنا شدم، ۱۰ جلد از فهرست نسخه‎های خطی فارسی و عربی با دقت و نظم خاصی از سوی استاد معرفی گردیده و دارای مقدمه‎های عالمانه و ارزشمندی بود. استاد نخستین فهرست نگاری بود که بر اساس کار برگه نسخه‎های خطی که به همت بزرگانی چون مجتبی مینونی و ایرج افشار و دکتر امین ریاحی و دانش پژوه تهیه و مصوب شده بود فهرست خود را تهیه و منتشر کرده بود. بر خلاف دیگر فهرست‎ نگاران معاصر خود که از هر فُرمی و کار برگه‎ای گریزان بودند و با سلیقه و ذوق خود نسخه‎ها را فهرست می‎کردند. بحث دربارۀ روش فهرست نگاری استاد به تفصیل مجالی دیگر می‎‏طلبد.

در طول دوره تحصیل می‎بایست برای انجام تحقیقات لازم به حضور اساتید نسخه‎شناس راه می‎یافتم و از آن جمله استاد انوار. استاد بازنشسته بودند و در منزل خود در کاشانک مشغول تدریس و مباحثه با شاگردان خود بودند. ساعتها درس می‎گفتند و بدون کوچک‎ترین چشمداشت مادی. جذبه و جدّیت فوق‎العاده استاد در نگاه اول موجب می‎شد تا دانشجویان خیلی زود به سخت‎گیری استاد انوار پی ببرند و در تهیه و ارائه تکالیف درسی ایشان با دقت و وسواس بیشتری بکوشند. اما هنگام پاسخ به سئوالات و رفع اشکالات استاد انوار بخشنده و مهربان بود. از امانت هیچ کتابی از کتابخانۀ بزرگ شخصی خود دریغ ندارد و پایان نامه‎ها و تکالیف دانشجویان را با دقت می‎خوانند و اصلاحات لازم را اِعمال می‎دارند. سالها گذشت و برای انجام مصاحبه‎ای و تهیه مقاله‎ای در باب چگونگی قیمت‎گذاری اسناد و کتب خطی برای نشریه کتاب ماه کلیات از استاد تقاضای وقت کردم تا اجازه فرمایند و در منزل به خدمتشان برسم. استاد که خود از اعضای هیأت علمی قیمت‏گذاری و تقدیم اسناد و کتب خطی کتابخانه ملی و مرکز اسناد بودند و با ظرائف و دقایق این امر سالها آشنا بوند با مهربانی پذیرفتند و زمان یک ساعته من به چهار ساعت به طول انجامید و استاد با سعۀ صدر به بیان ویژگی‎های این امر پرداختند و از نخستین تجارب خود با مرحوم مهدی بیانی در کتابخانه ملی و از خاطرات تحصیل خود گرفته تا تاریخچۀ کتابخانۀ ملی و روشهای فهرست نگاری و خاطرات رجال سیاسی و فرهنگی نکاتی را بیان فرمودند و گویی تاریخ هر واقعه را جزء به جزء پیش رو داشته و با یاری از حافظۀ فوق‎العادۀ خود به تصویر می‎کشند. این گفتگو به چاپ رسید و چندی بعد که خدمت استاد افشار رسیدم فرمودند موضوع قیمت‎گذاری نسخ خطی موضوع گفتگوی جالبی است و کتابخانه‎ها و مقّومان تمایل ندارند تا در باب آن سخن بگویند اما اگر آقای انوار گفته‎اند خوب باید بقیه هم صحبت کنند و روشهای علمی را بیان کنند و به من فرمودند این موارد را اعم از داخلی و خارجی جمع کنید و این سنت‎شکنی استاد انوار انگیزه‎ای شد تا بعدها خاطرات و ایده‎ها و شنیده‎های خود را از جلسات تقویم استاد افشار و مرحوم دکتر مهدوی در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران که خود از نزدیک شرکت داشتم ( در نشریه بخارا ویژه استاد افشار) به چاپ برسانم که به همت جناب آقای دهباشی منتشر گردید.

فریبا افکاری ـ عکس از ژاله ستار فریبا افکاری ـ عکس از ژاله ستار

 

از دیگر ویژگی‎های علمی منحصر استاد انواز آن است که ایشان از جمله نسخه‎شناسانی هستند که علاوه بر کار فهرست نگاری و نسخه پژوهی در بیشتر گروههای علمی و پژوهشی مشارکت فعال داشته‎اند. ایشان پای ثابت گروه نسخه‎شناسی و موسیقی فرهنگستان هنر بودند که افتخار دبیریش به من سپرده شده بود و دلگرم از حضور ایشان و استاد محمد حسن سمسار در همایش بین‎المللی مکتب اصفهان و شیراز برگزار گردید. استاد مقالات داخلی و خارجی فراوانی را مطالعه و داوری فرمودند. در سال ۱۳۸۲ هنگامی که به فهرست نگاری و ساماندهی مجموعه نسخه‎های خطی کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه مشغول بودم استاد انوار با راهنمایی‎های ارزنده خود در تهیه فهرست و ایجاد مخزن استاندارد نسخ خطی آنجا یاری فراوان نمودند و به مسئولان در نگهداری و حراست از مجموعۀ گرانقدر نکات با ارزشی را پیشنهاد نمودند. در همان سال برای نخستین بار با همت دکتر نورالله مرادی ریاست وقت کتابخانه در وزارت امور خارجه و مدیر مرکز اسناد بزرگداشتی برای استاد انوار برگزار گردید اما استاد از حضور امتناع ورزیدند و فرمودند من اهل جشن و بزرگداشت و هیاهو نیستم و شرکت نمی‎کنم. اما وقتی عرض کردم محفل علمی و متشکل از دوستان و استانید نسخه‎شناس هستند با گشاده‎رویی پذیرفتند . خوب به یاد دارم که استاد افشار با چه شوقی از آثار ایشان و ویژگی خاص فهرست نگاریشان سخن می‎گفتند . اساتید زنده‎یاد دکتر علینقی وزیری، اصغر مهدونی نیز از فضایل استاد سخنها راندند. استاد از شرکت در محافلی که رنگ و بوی سیاسی داشت یا به تجمل می‎گرایید دوری می‎جست و با شور و شوق در محالس علمی و دوستانه حضور می‎یافت که این مجلس با شکوه یکی از آنهاست.

در سال ۱۳۸۵ استاد انوار در هفتمین آئین بزرگداشت حامیان نسخ خطی به عنوان چهره پیشکسوت و برگزیده فهرست‎نگاران انتخاب گریدند. قرار شد تا به رسم معمول این همایش کتابی با عنوان « حدیث عشق» دربارۀ معرفی شخصیت علمی و فرهنگی ایشان تهیه و تدوین گردد و افتخار تدوین این کتاب نصیب این شاگرد کوچک شد و فرصتی پیش آمد تا با جنبه‎های کمتر شناخته شده استاد آشنا شدم، هنگامی که به بررسی مقالات و کتاب‎های ایشان پرداختم بر حیرتم بیفزود. چرا که نه تنها در حوزۀ نسخه‎شناسی و کتابداری و فهرست نگاری بلکه در حوزۀ فلسفه و منطق و ریاضیات و موسیقی و پزشکی و تاریخ و رجال سیاسی و جغرافیا و تهران‎شناسی و ترجمه از زبان‎های انگلیسی و فرانسه و عربی نیز صاحب تألیف بودند و از ویژگی‎های منحصر ایشان آن که هر کتابی را که می‎خواندند بر حاشیه آن نکات و دقایق و نقد و شرحی می‎نگاشتند که خود یک مقاله علمی و تحقیقی بود. از شرح بر منطق و شفای این سینا گرفته تا دواوین شعری و دره‎التاج را استاد حاشیه نگاشته‎اند، احاطۀ استاد بر تمامی این علوم گواه آن بود که « جهانی است نبشته در گوشه‎ای …» جالبتر این که ایشان دیوان شعری نیز دارند که تا کنون به چاپ نرسیده است. هنگامی که به کتاب به پایان رسید، به دنبال عنوانی شایسته برای آن بودم تا اینکه عنوان « در جست‏وجوی گمنامی» شایسته‎ترین عنوان را برای شناخت استاد انوار یافتم.

در سال ۱۳۸۸ بنیاد ایرانشناسی به همت استاد زنده‎یاد دکتر حسن حبیبی رشته کارشناسی ارشد نسخ خطی و مرّمت را در وزارت علوم به تصویب رسانید. تأکید دکتر حبیبی بر آن بود تا در این رشته از پیشکسوتان و اساتید مجرب فهرست نگاری و نسخه‎شناسی همچون استاد انوار دعوت به عمل آید و استاد نخستین کسی بود که دعوت ایشان را اجابت نمود و بیشترین واحدهای درسی این گروه را به عهده دارند و تا کنون پایان نامه‎های بسیاری را در حوزه فهرست نگاری و نسخه شناسی راهنمایی فرموده‎اند و دانشجویان را از زلال علم و اخلاق خود سیراب نموده‎اند و این دانش نهفته و نانوشته‎ای که از پسِ نسلها به ایشان رسیده و نانوشته مانده است با خضوع و خشوع فراوان بی‎هیچ بخل و امتناعی به نسل جدید منتقل می‎کنند. انتقال دانش که در حوزۀ نسخه‎شناسی اما و اگرهای زیادی در پی دارد.

از دیگر فعالیت‎های استاد انوار، حضور ایشان در سمینارها و کنگره‎های جهانی چون نسخه‎شناسی، منطق، فلسفه و ریاضی است که با احاطه و آگاهی ویژه خاص خود بر این علوم به معرفی علما و دانشمندان ایرانی و آثار با ارزش آنان به جهانیان همت گمارد و موجبات آشنایی هر چه بیشتر غریبان را با نوابغ فرهنگ و تمدن ایرانی فراهم آورده‎اند که از جمله آنها می‎توان به سمینارهای بین‎المللی فارابی، ابن سینا، خواجه نصیرالدین طوسی و قطب‎الدین شیرازی اشاره کرد.

مقالات استاد با عنوان تهران‎شناسی نشان از اطلاع از جزییات بسیاری از وقایع و ماجراهایی است که بر هر کوی و برزن رفته است. استاد تک تک آن خاطرات را به یاد می‎آورند و با دقت بازگو می‎کنند و از گشت و گذارهای خود در آن محلات چنان سخن می‎گویند که گویی هنوز غبار گذشت سالیان دراز و زندگی ماشینی، گرد فراموشی و نسیان بر پایتخت و زیبایی‎های قدیمش نشانده است. این اطلاعات ذی قیمت که بخشی از تاریخ شفاهی زمانه ماست تا کنون تدوین نشده و تنها در قالب چند مقاله از خامۀ استاد تراوش نموده است.

در پایان سخن خود را با این شعر استاد گرانقدر شفیعی کدکنی به پایان می‎رسانم که :

ندانیم و ندانستند قدَرت را ، و می‎دانند                                      خبر سنجان فرداها که تو فردی و فردایی

بزرگا، بخردا، رادا، به دانایی که می‎شاید                                 اگر بر ناتوانی‎های این خُردان ببخشایی

سپس نوبت به سید عبدالله انوار رسید تا با جمع حاضر سخن بگوید:

«بحثی در منطق داریم که می‎گوید چطور می‎شود محمولاتی را به یک موضوع تطبیق دهیم . و می‎گویند یکی از کارهای صحیح این است که تطبیق خیلی دقیق باشد. امروز این قدر به من لطف فرمودند و چیزهایی درباره من گفتند که خودم نیز نمی‎دانستم. خدا شاهد است و من هم نمی‎دانم چطور تشکر کنم. فقط به یک نکته فضلا این جا اشاره کردند و آن گوشه‎نشینی من است و این که خودم را در همه امور داخل نکرده‎‎ام که درست است و یکی از کارهایم بوده. و هیچ گاه نمی‎خواستم اینها را عرضه کنم. و اگر هم کارهایی درباره کتاب و کتابداری کردم، به این دلیل بود که کار دیگری از من ساخته نبود. نه اهل مقام بودم و نه اهل ثروت اندوزی. کارم این بود که بنشینم و کتاب بخوانم.

سید عبدالله انوار ـ عکس از ژاله ستار سید عبدالله انوار ـ عکس از ژاله ستار

 

فقط در تمام این موارد، چیزی است که می‎خواهم بگویم. این که فرهنگ اسلامی اگر وجود دارد، فرهنگ ایرانی است. هر چه عرب دارد از فرهنگ ایرانی است. این را هم من نمی‎گویم، ابن خلدون در چند صد سال پیش می‎گوید. عرب دو مکتب در گرامر دارد: یکی مکتب بصری و دیگری مکتب کوفی. رئیس مکتب بصری سیبویه ایرانی است و رئیس مکتب کوفی کسایی است و این چقدر مایه افتخار است که ملتی زبانی را درست کند. و قرآن مجیدی که این قدر عزیز و محترم است ، هر چه از تفسیر دارد از سر مفسران ایرانی است. می‎گویند فلسفه کار ابن رشد است، اما اگر ابن سینا نبود، ابن رشد سر سوزنی هم نمی‎توانست کاری بکند . و کسی که خادم این فرهنگ باشد، به نظر من بهترین خدمت را به خودش کرده و نکته دیگری هست که آقای فانی گفتند و آن ارادتی است که من به شیخ مرتضی انصاری دارم که عین واقع است . این شخص یکی از دقیق‎ترین مغزهای ایرانی است و این شخص یگانه کسی بود که بزرگترین مقام اسلامی را داشت اما وقتی که مرد سه ریال بدهکار بود به بقال محل. هر چه هم که خواستند به او مقام ریاست بدهند قبول نکرد. و من نهایت ارادت را به این شخص بزرگ دارم و این شخصی است که وقتی نوشته‎هایش را می‎خوانیم مثل راسل است. مسئله‎ای را که طرح می‎کند کاملاً به منطق جلو می‎رود. و من اگر توانسته باشم در این زمینه کاری کرده باشم، خدمتی است که به خودم کردم و از محبت‏های شما هم بی حد تشکر می‎کنم . من کوچکتر از این توصیفات هستم. »

در خاتمه از سوی بنیاد ایرانشناسی لوح تقدیری به استاد انوار اهدا شد و جامی نقره‎ای کار دست صنعتگران اصفهانی اهدایی بنیاد فرهنگی هنری ملت بود به استاد عبدالله انوار

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید