پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان با تأملی در کتاب «مناقب‎العارفین»اثرشمس‌الدین احمد عارفی افلاکی / سیمای انسانی و اخلاقی مولانا ـ بخش اول

نام‌آوران ایرانی

با تأملی در کتاب «مناقب‎العارفین»اثرشمس‌الدین احمد عارفی افلاکی / سیمای انسانی و اخلاقی مولانا ـ بخش اول

برگرفته از روزنامه اطلاعات

 

دکتر احمد کتابی
استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

 

درآمد:عرفانِ ایرانی، از همان بدوِ پیدایش، منادیِ نوع‎دوستی و مهرورزی، مبلّغِ فتوت و کرامت، مروّجِ مسالمت و سماحت و مشوقِ مدارا و سِعة صدر بوده است. آثارِ اکثریتِ قریب به اتفاقِ عارفان ایران زمین، گویاترین گواهِ این مدعاست.

در این میان، اندیشه‌های والایِ مولانا جلال‌الدین محمّد مولوی که عمدتاً در اثرِ جاویدان او مثنوی معنوی انعکاس یافته از ویژگی و برجستگی خاصی برخوردار است.

در این مقال برآنیم تا جلوه‌های انسان‌دوستی و اخلاق‌گرایی مولانا را از دیدگاه و به قلم یکی از شیفتگان و مریدانِ او ـ شمس‌الدین احمد عارفی افلاکی صاحبِ کتاب معروف مناقب‌العارفین ـ باز نماییم. از این‌رو، نخست به ارائه توضیحاتی درباره کتاب مذکور و نویسنده آن پرداخته می‌شود و سپس گزیده‌هایی از روایات و حکایات منقول در آن که واجد جنبه‌های بارز اخلاقی و انسانی است، نقل می‌گردد.

الف ـ توضیحاتی دربارة کتاب مناقب‌العارفین و مؤلف آن

مناقب‌العارفین که گاه به اختصار از آن تحت عنوان مناقب‌ افلاکی یاد می‌شود، کتابی است به زبان فارسی که شمس‌الدین احمد عارفی افلاکی ـ از مریدانِ شیفتة مولانا جلال‌الدین محمّد مولوی ـ به دستور مراد و استادش شیخ جلال‌الدینِ عارفِ چَلَبی ، نواده مولانا، نگاشته است.

این کتاب حاویِ اطلاعات ارزنده و نفیسی دربارة شرح احوال و افکار مولانا و نیز دربارة خاندانِ وی و استادان و جانشینان و بازماندگان اوست.

بی‌گمان، به‌دلیل ارادتمندی و شیفتگیِ وافرِ افلاکی نسبت به مولانا، مناقب‌العارفین از مبالغه و مجامله دور نمانده و در مواردی به شرح کرامات و خوارق عاداتی آغشته شده است که غیرواقعی و یا لااقل اغراق‏آمیز می‏نماید؛ ولی حتّی اگر تنها بخشی از مندرجات این کتاب را مطابق با واقعیت بدانیم، از جای جایِ آن، شخصیت استثنایی و اندیشه‌های تابناک انسانی و اخلاقی مولانا به‌وضوح آشکار می‌شود. شایان ذکر است که افلاکی، قبل از تألیف نسخة مفصل مناقب‌العارفین که طی 36 سال (718 تا 754ق) به انجام رسیده، نسخة مختصری از آن را به نام مناقب‌العارفین و مراتب الکاشفین در سال 719ق در ظرف یک‌سال به اتمام رسانیده بود. بین این دو نسخه، تفاوت‌های آشکار و فراوانی، چه از نظر محتوا و چه از جهت شیوة نگارش، مشاهده می‌شود که با توجه به فاصلة طولانیِ حائل بین تألیف دو متن امری کاملاً طبیعی به نظر می‌رسد. (یازیچی، 1961، جلد 2: 1002)آنچه در این مقاله مورد استناد است، نسخة مفصلِ مورخِ 754ق است که با عنوان «مناقب‌العارفین» تألیف شمس‌الدین احمد الافلاکی‏العارفی در سال‏های 1959 و 1961 میلادی با تصحیحات و حواشی و تعلیقاتِ تحسین یازیچی در 2 مجلد در آنقره (= آنکارا) به چاپ رسیده و بعدها در 1976 و 1980م تجدید طبع شده است. قبل از پرداختن بیشتر به‏ویژگی‏های این کتاب، بی‏مناسبت نیست که به ترجمه احوالِ مؤلف آن اشاره ‌شود.

شرح حالِ مختصر اَفلاکی

از زندگیِ مؤلفِ مناقب‏العارفین اطلاعات دقیق و مبسوطی در دست نیست؛ به‏خصوص که نویسنده کتاب، گویی تعمّد داشته است کمتر درباره خود سخن بگوید.مؤلفِ کتابِ سفینه نفیسه مولویان، نام پدر افلاکی را «اخی ناطور» ذکر کرده است(مصطفی دده، 1283ق، جلد 3: 5)؛ اما این گفته درست نمی‏نماید، زیرا «اخی ناطوری» که در مناقب‏العارفین (جلد 1: 35) از او یاد شده، و ظاهراً مستندِ مصطفی دده قرار گرفته، قاعدتاً نمی‏تواند پدر وی محسوب شود؛چراکه وی در زمان حیاتِ جلال‏الدین محمّد مولوی (در گذشته 672ق) بیش از 100 سال داشته است. (محمّدی، 1379: 589)

تاریخ تولد افلاکی، نظیر بسیاری از بزرگان و معاریف که در آغاز زندگی گمنام بوده و بعدها شهرت یافته‏اند، دقیقاً معلوم نیست؛ ولی با توجه به سال درگذشت او، که مشخص است (761ق)، و با عنایت به این که استادان و مشایخش به اوایل سده هشتم قمری متعلق بوده‏اند، می‏توان احتمال داد که ولادت او در اواخر سده هفتم قمری و حوالی سال 690 ـ تقریباً 20 سال بعد از وفات مولانا ـ در قونیه اتفاق افتاده باشد. افلاکی نزد بدرالدین تبریزی ـ معمارِ آرامگاه مولانا ـ که در نجوم، رقوم، هندسه، کیمیا و سِحر دستی داشت تلمّذ کرد و در صرف و نحو و حکمت و عرفان به مرتبه استادی رسید. (همانجا). مدتی نیز در محضر سراج‏الدینِ مثنوی خوان، عبدالمؤمن توقاتی و نظام‏الدین ارزنجانی به دانش‏آموزی اشتغال داشت. (مناقب .... جلد 1: 272، 559 و جلد 2: 898). اشتهار وی به «افلاکی» به مناسبت تبحّرِ وی در نجوم و فلکیات بوده است؛ کما این که گفته‏اند در تپه علاءالدینِ قونیه رصدخانه‏ای دایر بوده که وی سرپرستی آن را برعهده داشته است. (مصطفی دده، همانجا و گولپینارلی ، 1366 ش: 176 به نقل از محمّدی، همانجا)

چنان که پیش‏تر اشاره شد، افلاکی از شاگردان و مریدان خاص‏الخاصِ جلال‏الدین عارف چَلَبی و مورد توجه وافر او بود.(اطلاق عنوان «عارفی» بدو ظاهراً به دلیل نزدیکی و دلبستگیِ بسیارِ وی به استاد و مرادش بوده است). وی در محضر عارف چلبی مراتب سیر و سلوک را به سرعت پیمود و در بین یاران و اقران از اعتبار و منزلت والایی برخوردار شد تا آنجا که اهل طریقت وی را سزاوار مقام مرشدی دانستند؛ ولی وی، از سَرِ خاکساری و فروتنی، از پذیرش آن پوزش خواست و مدتی مدید در جوارِ مرقدِ رسول اکرم(ص) عزلت گزید. (مصطفی دده، جلد 3: 8)

افلاکی، پس از مرگ عارف چلبی در 719ق، مطابق وصیت او به نگهبانیِ آرامگاه مولانا پرداخت و یکی از «مثنوی‏خوانان» آنجا شد و ضمناً در زمره مریدان فرزند استادش عابد چلبی، درآمد. افلاکی سرانجام در 761ق. در قونیه درگذشت و نزدیک تربت مولانا به خاک سپرده شد. محل دقیق دفن او معلوم نیست ولی در 1929م سنگ مزارش در نزدیکی آرامگاه مولانا پیدا شد و اکنون در موزه مولانا نگهداری می‏شود. (گولپینارلی، همانجا)

اهمیت مناقب‏العارفین و مشخصات آن

افلاکی درباره انگیزه تألیف مناقب‏العارفین می‏گوید: روزی در محضر عارف چلبی و جمعی از بزرگان و مشایخ از اثرِ معروفِ شیخ فریدالدین عطار نیشابوری ـ تذکرهًْ‏ الاولیاء ـ سخن به میان آمد. حاضران نگارش کتابی نظیر آن را در شرح احوال مولانا و خاندان و اصحاب او بسیار مناسب دانستند و از آن میان، عارف چلبی، مرا به تألیف چنین کتابی تکلیف و تحریض کرد. (یازیچی، 1350؛ ش: 12)

مناقب‏العارفین از جهات متعدد واجد اهمیت و ارزش است:

1ـ در این کتاب از شرح احوال و آثار و اقوالِ بسیاری از عارفان بزرگ، به‏ویژه مولانا جلال‌‏الدین رومی و اخلاف و اسلاف او، و نیز شرح و تفصیل اخبار و وقایع مربوط به خاندان و سلسله او به نحوی مبسوط و مستوفی سخن رفته است. از اینرو، از دیر باز، از منابع بسیار معتبر و مورد استفاده و استنادِ مولوی شناسان و عرفان پژوهان بوده است.

2ـ در این کتاب، چگونگی آداب و رسوم صوفیانه و اصطلاحات عرفانی و خانقاهیِ متداول در آن روزگار به تفصیل تشریح شده است. (تعلیقات: 1168-1097)

3ـ در این کتاب، بسیاری از رویدادهای مهم آناتولی (= آسیای صغیر) در سده‏های 7 و 8ق که در منابع تاریخی مغفول مانده و یا بدانها توجه کافی مبذول نگردیده، ذکر شده است. (محمّدی، همان: 590)

چگونگی تنظیم

مناقب العارفین در ده فصل تنظیم و به شرح زیر منقسم شده است:

فصل اوّل به شرح احوال و ذکرِ مناقبِ بهاءالدین ولد (یا بهاءولد پدر مولانا)، فصل دوم به برهان الدینِ محققِ ترمذی (استاد مولانا)، فصل سوم به خودِ مولانا، فصل چهارم به شمس‌الحقِ تبریزی (مراد و مقتدایِ مولانا) و فصل پنجم به صلاح‌الدینِ زرکوب (مرید و یار محبوب مولانا) اختصاص یافته است. فصل‌های ششم تا نهم به ترتیب، به توصیفِ احوال و افکار حسام‌الدین، معروف به ابن اخی (مرید، شاگرد و از جانشینان مولانا)، سلطان ولد (پسر مولانا و از جانشینان او) جلال‌الدین چَلَبی (مرید مولانا و استاد شمس‌الدین افلاکی)، و شمس‌الدین چَلَبی (مرید و از جانشینان مولانا) و بالاخره فصل دهم به ذکر اسامی و شرح احوالِ اولاد و اخلافِ بهاء ولد، مولانا و سلطان ولد و بعضی از مریدان و شاگردان آنها پرداخته است.

مفصل‌ترین بخشِ مناقب‌العارفین، فصلِ مربوط به مولانا (فصل‌ سوم) است که به تنهایی بیش از نصف کتاب را شامل می‌شود (صفحات 73 تا 613). بدیهی است که در سایر فصول کتاب نیز، به مناسبت‌های مختلف، به کرّات از مولانا یاد شده است.

شایان ذکر است که در مناقب‏العارفین از دو تن از شاگردان و شارحان عقاید ابن عربی یعنی صدرالدین قونوی و فخرالدین عراقی نیز یاد شده و از مکالمات آنان با مولانا سخن رفته است.تذکرِ این نکته نیز ضروری است که در رسم‌الخطِ کتاب مناقب‌العارفین، که احتمالاً در آن دوره متداول بوده، حرف «دال» غالباً «ذال» نوشته و خوانده می‌شده است.

مآخذ و مراجع

روایت‏های افلاکی در مناقب‏العارفین بعضی دارای مرجع کتبی است و برخی بدون مآخذ و سند و برگفته‏های اشخاصی مبتنی است که مورد وثوق و اعتماد او بوده‌اند. بعضی نیز از مشاهدات شخصی وی برگرفته شده است.مهمترین مرجعِ کتبی مناقب‏العارفین، رساله فریدون بن احمد سپهسالار در شرح احوال مولانا است تا آنجا که تقریباً سه چهارم مندرجات رساله مزبور با تغییراتی مختصر و بدون ذکر مآخذ در آن تکرار شده است: دیگر مراجع کتبی افلاکی عبارتند از: معارف (اثر بهاءالدین ولد پدر مولانا)، مقالات شمس تبریزی، فیه مافیه، مکتوبات مولانا جلا‏ل‏الدین، ولد نامه (= مثنوی ولدی یا ابتدانامه) و معارف سلطان ولد، و رباب نامه که این هر سه از آثار سلطان ولد فرزند مولاناست و انتهانامه. در ضمن، بیشتر اشعار منقول در مناقب‏العارفین از مثنوی مولانا و دیوان کبیر (شمس) است ولی اینجا و آنجا، اشعار دیگری مشاهده می‏شود که سراینده آنها نامعلوم است. (نفیسی، 1325: 143 و صفا؛ 1350: 4/281)

شیوة نگارش

سبک نگارشِ مناقب‌العارفین، در مقام مقایسه با متون معاصرش، کم و بیش ساده و قابل فهم است و جز در بعضی موارد استثنایی که درآنها از کلمات و ترکیبات عربی به افراط استفاده شده، عاری از تکلّف و تصنّع است. در بعضی از بخش‌های مناقب‌العارفین، نثرِ افلاکی به حدِّ اعلایِ روانی و شیوائی ارتقا می‌یابد و تا حدودی، نثر آهنگین و مسجّع سعدی را در گلستان متبادر به ذهن می‌کند. از آن جمله است نمونه‌های زیر که ظاهراً از سخنان شمس‌ تبریزی روایت شده است:

«چهار چیز عزیز است: توانگرِ بردبار، درویشِ خرسند خوار ، گناهکار ترسگار و عالم پرهیزگار»

(فصل چهارم: شرح مناقبِ شمس‌الدین محمد.... تبریزی، ص 655)

«هر تنی که درو علم نیست، چون شهری است که درو آب نیست، و هر تنی که درو پرهیز نیست چون درختی است که بر ا و بار نیست و هر تنی که درو شرم نیست چون دیگی است که درو نمک نیست و هر تنی که درو جهد نیست، چون بنده‌ایست که وی را خداوند حاجت نیست»(همانجا)

«از علم منفعت بایذ و از کار عافیت و از گفتار نصیحت»(همانجا، ص 657)

«عالِم را سه خصلت باید: حلیمی و بی‌طمعی و پرهیزگاری»(همانجا)

«... توانگری در خرسندی است و سلامتی در تنهایی است و آزادی در بی‌آرزویی است و دوستی در بی‌رغبتی است و برخورداری در صبر کردن است. طامع را عِزّ نیست وقانع را ذُل نیست و آزاذ بنده گردذ به طمع و بنده آزاذ گردد به خرسندی»

(همانجا)

این بود شرحی مختصر دربارة مشخصات کتاب مناقب‌العارفین. اکنون موقع آن است که به نقلِ منتخباتی پرداخته شود که ضمن قرائتِ کاملِ متن کتاب مذکور استخراج شده است. این گزیده‌ها ـ در متن کتاب ـ فاقد عنوان است. از این‌رو، به تناسبِ موضوع و محتوا، عناوینی اصلی و فرعی برای آنها انتخاب شده است.

ب ـ گزیده‌هایی از مناقب‌العارفین

1-منزلتِ والایِ بنی‌آدم در عالَمِ خلقت

1-1- آدمیان اجزایِ خداوندند.

«روزی حضرت مولانا فرموذ که مجموعِ اجزایِ عالّم یک کس است و اشارتِ اَللَّهُمَّ أهدِ قومی فَاِنّهُم لایَعلمون عبارت از این است: قومی ای اجزائی؛ چه اگر کافران اجزای او نباشند، او کل نباشذ» (ص 163)

1-2- مجموع عالم و ما فیها برای آدمی است.

«یکی از اخلاقِ حمیده و اَشفاقِ پسندیذة آن حضرت (= مولانا) آنِ بوذ که با جماعتِ اصحاب به آب گرم تشریف فرموده بوذند. چون به حمام رسیدند مگر حضرت چلبی امیر عالم پیشترک دوانیذ. تمامتِ مردم را از آب بیرون آورد و بیرون کرد تا حضرت مولانا خلوت با اصحاب خود صحبت کنذ و فرموذ که سیب‌های سپیذ و سرخ آورده حوض را پر کردند. همانا که چون حضرت مولانا در آمذ دیذ که در مَسلخِ حمام مردم به اِستعجالِ تمام جامه‌ها می‌پوشیذند و از شرمساری می‌شتافتند و دیذ که حوض را از سیب‌ها مالامال کرده‌اند. فرموذ که امیر عالم! جان‌های این مردم یعنی کم ازین سیب‏ها است؟ که ایشان را بیرون کرده سیب‌ها پر کردی؛ چه هر یکی [از] ایشان را سی بهاست؛ چه جای سیب‌هاست؟ نه که مجموع عالم و ما فیها برای آدمی است و آدمی برای آن دمی است؟

مقصود ز عالم آدم آمذ
مقصود ز آدم آن دم آمذ

 

اگر مرا دوست می‌داری بگو تا همه‌شان به آبِ گرم در آیند و هیچ کسی از وضیع و شریف و صحیح و ضعیف بیرون نمانذ تا من نیز به طُفیلِ ایشان توانم در آمذن و لحظه‌ای آسوذن. چَلَبی، امیر عالم، شرمسار گشته سرنهاذ و همه را اشارت کرد تا در آن حوض خوض کنند ؛ آنگاه حضرت مولانا قدم مبارک در آب نهاذ»

(ص 482-481)

1-3- انسان اشرفِ مخلوقات و گلِ سر سبدِ هستی است

«سبحان الله! همه فدایِ آدمی‌اند و آدمی فدایِ خویش. هیچ نفرموذ و لَقَد کَرِّمنا السموات [یا] لَقَد کَرِّمنا العَرش. اگر به عَرش روی هیچ سوذ نباشذ. درِ دل می‌بایذ که باز شوذ . جان کندنِ همة انبیا و اولیا و اصفیا برای این بوذ و این می‌جستند. همه در یک کس است. چون خوذ را دانست ، همه را دانست. نیاز در توست. صفتِ قهر در توست...»

(ص 661-660)

ادامه دارد

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید