نامآوران ایرانی
جنبههایی از شخصیت شگفت و جامعالاطراف ناصر خسرو - 2
- بزرگان
- نمایش از پنج شنبه, 14 شهریور 1392 15:03
- بازدید: 4805
برگرفته از روزنامه اطلاعات
احمد کتابی
نویسنده و پژو هشگر
جهود را چه نِکوهی؟ که تو به سوی جهود
بسی نفایه(74) تری زانکه سوی توست جهود
همان، ص 32، قصیده 15
در جایی دیگر ناصر خسرو از تفاخرِ ناموجه بعضی افراد بر پیروان حضرت مسیح بهشدت انتقاد میکند:
فضل تو چیست؛ بنگر بر ترســـا؟
از سر هوس برون کن و سودا را
تو مؤمنی گرفته محمد را
او کافرست گرفته مسیحا را
ایشان پیمبران و رفیقانند
چون دشمنی تو بیهده ترسا را؟
همان، ص 168، قصیده 77
و نیز در جایی منصفانه براین واقعیت تأکید میکند که هر قوم و امتی شیفته باورها، ارزشها و سنتهای مقبول و مطلوبِ خویش است و خود را محق و دلایل خود را قوی و معتبر میداند؛ بدون این که برای اقوام و پیروانِ سایر کیشها هم، چنین امتیازی قائل باشد:
گر زی(75) تو قولِ ترسا مجهول(76) است
معروف نیست قولِ تو زی ترسا
او بر دوشنبه(77) و تو برآدینه
تو لیلِ قدر داری و او یلدا
همان، ص 211، قصیده 97
ملخص کلام: ناصر خسرو نه تنها برای تحمّل اندیشههای مخالف و معارض، کم و بیش، آمادگی دارد که علیالاصول اهل مسالمت و ملایمت و مشوقِ خوشخویی، بردباری، خطاپوشی و گنهبخشی است:
گذر از تندی و از تند خویی
تواضع پیشه گیر و تازهرویی
تو با خلق خدا خوش باش و خوش گو
که خون از پرورش شد مشکِ خوش بو
... گره با هر کسی مَفکن بر ابرو
چه بدتر باشد از طبعِ ترشرو؟
... فرو خور خشم اندر گاهِ گرمی(78)
ز مؤمن خوش بود چربی(79) و نرمی
حلیمی کن چو دانا در گهِ تنگ(80)
گرت بر سر بگردد آسیا سنگ
سعادتنامه (دیوان مصحح تقوی، ص 57)
و نیز:
گنه بخشا و عفو اندوز میباش
به خوش خویی چو روشن روز مِی باش
مده برعیب کس نادیده اقرار
و گر بینی بپوشان بهتر ای یار
روشنائی نامه (دیوان مصحح تقوی، ص 516)
ه. ـ اســتبداد ستیزی و تنفر از مدیحه سرایی
ناصر خـسرو، گرچه چند زمانی به دربار پادشـاهان رو آورد و در آنجا صاحـب مقامات و مناصب مهمی گردید ولی خیلی زود دریافت که تقرّب به سلاطین با طبع بلند و آزاده او سازگار نیست.
وی در یکی از قصایدش، با مرارت، از تجربه ناموفق و تلخی که در این خصوص کرده است و نیز از تجربه بعدیاش ـ روی آوردنِ به روحانیون و رهبران دینی ـ به شرح زیر یاد میکند:
و ز رنجِ روزگار چو جانم ستوه گشت
یک چند با ثنا به درِ پادشا شدم
گفتم مگر که داد بیابم ز دیوِ دهر
چون بنگریستم ز عنا(81) در بلا شدم
صد بندگی شاه ببایست کردنم
از بهرِ یک امید که از وی روا شدم
جز درد و رنج هیچ نگردید حاصلم
زان کس که سوی او به امید شفا شدم
و ز مالِ شاه و میر چو نومید شد دلم
زی اهلِ طیلسان(82) و عمامه ردا شدم
دیوان مصحح مینوی محقق، ص 139، قصیده 62
در اشعارِ دیگر ناصر خسرو نیز نشانههای آشکاری از روحیه ضد استبدادی وی مشاهده میشود؛ از آن جمله:
نبینی بر گهِ شاهی مگر غدّار و بیباکی
نیابی بر سر منبر مگر زَرّاق(83) و کانایی(84)
همان، ص 78، قصیده 230
و نیز:
ای غره شده به پادشاهی
بهتر بنگر که خود کجایی؟
آن کس که به بند بسته باشد
هرگز که دهدش پادشایی؟
... تو سوی خرد ز بندگانی
زیرا که به زیرِ بندهایی
... از کاهش و نیستی بیندیش
امروز که هستی و فزایی(85)
همان، ص 260، قصیده 122
و در جایی دیگر خردمندانه بدین نتیجه میرسد که نباید به امید کسبِ مقام و منزلت، اختیار خویش را بهدست امیر و شاه داد:
در دستِ امیر و شاه ندهم
بر آرزوی مِهی مِهارم
همان، ص 18، قصیده 198
تنفر از مدیحه سرایی
طبیعتِ ناصر خسرو بهدلیلِ استغناء و عُلوّ طبعِ استثنایی و نیز به اقتضای تمایلات شدید ضد استبدادیاش، قاعدتاً نمیتواند با مدیحه و مدیحه سرایی موافق باشد.
ابیات زیر، بهوضوح، تنفر فطری وی را از مدح و تملق نشان میدهد:
بنده مشوز بهرِ فزونی(86) را
آن را که همچنویی(87) و به از اویی
دیوان اشعار مصحح تقوی، ص 509
دریغ است این که بهرِ یک درم زر
گهر با خاک باید کرد همسر
همانجا، ص 560
وی، ضمن قصیدهای، به طعن و ذمِّ عنصری ـ شاعر مدیحه سرای دربار غزنوی ـ میپردازد و از این که وی بهجای تمجید و تحسین امثال عمّارِ یا سر و ابوذرِ غفاری ـ این اسوههای زهد و تقوا ـ زبان به مدح سلطان محمود غزنوی گشوده است، ابراز تأسف و تعجب میکند:
به علم و به گوهر کنی مَدَحت آن را
که مایه است مر جهل و بد گوهری را
به نظم اندر آری دروغی طمع را
دروغ است سرمایه مر کافری را
پسنده است با زهدِ عمار و بوذر
کُند مدحِ محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پای خوکان نریزم
مر این گوهری دُرِّ لفظ دَری را
دیوان مصحح مینوی و محقق، ص 13، قصیده 6
و در قصیدهای دیگر، مدیحه سرایان را به «یاوهگویی» و «خر مهره سفتن» متصف و از خداوند مسألت میکند که موجبات توبه آنان را فراهم آورد:
به مدحِ هیچکس مگشای لب را
مرنجان خاطرِ معنی طلب را
نه چون این شاعرانِ یاوهگویی
که دست از آبروی خود بشویی
ز معنی جانِ ایشان را خبر نیست
سخنهاشان سزا جز گاو و خر نیست
چه میخواهند از این بیهوده گفتن؟
چه میجویند از این «خر مهره سفتن»؟
امیرانِ کلامند اهلِ اشعار
خداشان توبهای بدهد از این کار
روشنائینامه (دیوان مصحح تقوی، ص 539)
و نیز:
خرد بر مدحِ نا اهلان بخندد
کسی برگردن خر دُر نبندد
... تو را از خویشتن خود شرم ناید
که هر جایی دروغت گفت باید؟
همانجا، ص 538
وی حتی، سلطان محمود غزنوی را که بسیاری از شعرا از وی بهعنوان پادشاهِ غازی(88) و ناشرِ اسلام در بلاد کفر یاد کردهاند، مردی حریص و خودپسند خوانده که اساساً به انگیزه خودخواهی و ارضای شهوات نفسانی ـ و نه به جهتِ نشرِ دیانت ـ به هندوستان هجوم برده است:
آن کو به هندوان شد، یعنی که غازیم
از بهرِ بردگان نه ز بهرِ غزا(89) شده است
دیوان مصحح تقوی، ص 5
پینوشتها:
74.تقلبی، ناسره، پست، خوار.
75.نزد، در نظر
76.نامفهوم، عجیب
77.با توجه به این که روز تعطیل مذهبی مسیحیان یکشنبه است، علیالقاعده باید بهجای دوشنبه، یکشنبه ذکر میشد.
شایان ذکر است که در تعلیقات مرحوم دهخدا بر دیوان ناصر خسرو به این نکته توجه شده و درباره آن چنین آمده است: «علاوه برآن که دوشنــبه بهجای آدینه ترسایان نیست، مصراع اول، جــمله ابــتدائیهای است که خبر ندارد.
شاید اصل، چیزی شبیه به این حدس باشد: «یکشنبه است ازو ز تو آدینه» (دیوان ناصر خسرو، ص 12). در این خصوص، استاد تقیپور نامداریان توضیح متفاوتی ارائه میکنند.
به گفته ایشان، در تاریخ طبری، روز مصلوب شدن حضرت مسیح دوشنبه ذکر شده است.
78.شعلهور شدنِ آتش غضب، بالا گرفتنِ نزاع
79.خوشزبانی، ملایمت کلام
80.تنگنا
81.رنج
82.گونهای تنپوش بلند و بیآستین که کسانی چون قاضیان و خطیبان بردوش میانداختند. (فرهنگ فارسی، دکتر معین)
83.ریاکار
84.ابله
85.در حال رشد و افزایش توانایی هستی
86.طمع، فزونجوئی
87.مخففِ همچون اوئی
88.جهادگر
89.جهاد
مآخذ:
دشتی، علی، تصویری از ناصر خسرو، تهران: انتشارات جاویدان
دهخدا، علیاکبر (1357)، امثال و حکم، جلد، چاپ چهارم، تهران: انتشارات امیر کبیر
فرهنگستان زبان ایران (بیتا)، واژهنامه بسامدی دیوان ناصر خسرو (زیر نظر فریدون بدرهای)
محقق، مهدی (1337)، تحقیق در دیوان ناصر خسرو و سبک و شرح اصطلاحات علمی و فلسفی و ابیات مشکل و لغات، پایاننامه دکترا، دانشکده ادبیات دانشگاه تهران
ناصربنخسروقبادیانی، حکیم ابومعین (138) دیـوان اشعار، به انضمام روشــنایینامه و سعادتنامه به تصحیح سید نصرالله تقوی، با مقدمه حسن تقیزاده و تعلیقات مجتبی مینوی و علیاکبر دهخدا و به کوشش مهدی سهیلی، چاپ دوم، انتشارات امیر کبیر و کتابفروشی تأیید (اصفهان)
ـ (1353) دیوان ناصر خسرو به تصحیح مجتبی مینوی ـ مهدی محقق، تهران: انتشارات دانشگاه تهران