کتاب
جهان هولوگرافى، جهان هپروتى، و جهان هالوسالارى
- كتاب
- نمایش از شنبه, 14 آبان 1390 21:33
- محمدرضا توکلى صابرى
- بازدید: 7711
برگرفته از تارنگار ایران چهر
محمدرضا توکلى صابرى
جهان هولوگرافیک
نوشتۀ: مایکل تالبوت
ترجمۀ: داریوش مهرجویى
چاپ چهاردهم 1388
464 ص - 80000 ریال
ناشر: انتشارات هرمس
کتاب جهان هولوگرافیک آخرین کتاب مایکل تالبوت پیش از مرگ اوست که در آن به تئورىهاى شبهعلمى و ضدعلمى رایج در غرب مىپردازد. تالبوت ادعا دارد که «این نظریه در متن و چارچوبى علمى، اولین بار است که مطرح شده است» (ص 401). مترجم نیز معتقد است: «نظریه هولوگرافیک بودن جهان نه تنها واقعیتهاى ملموس زندگى ما را در بر مىگیرد، بلکه مىتواند پدیدههاى حیرتآورى همچون تلهپاتى، نیروهاى فراطبیعى انسان، وحدت کیهانى، درمانهاى معجزهآسا و... را توضیح دهد. با خواندن جهان هولوگرافیک با جهانى روبهرو مىشویم که هر ذره آن ویژگىهاى کل آن را در خود دارد و خواننده ایرانى بسیارى از مفاهیم متافیزیکى را که ریشه در فلسفه و عرفان شرق دارد در قالب زبانى روشن و امروزى باز مىشناسد» (پشت جلد کتاب).
متأسفانه او در این کتاب نه تنها هیچ توضیح عقلانى از این پدیدهها به دست نمىدهد و هیچ یک از این ادعاها را ثابت نمىکند، بلکه خواننده ایرانى هم هیچ رابطهاى بین مفاهیم مورد ادعا در این کتاب و عرفان اسلامى یا ایرانى نمىیابد. انبوه خیالبافىهاى موجود در این کتاب براى کسى که در جهان واقعى زندگى مىکند، تفکر عقلانى دارد، و مبادى علوم را مىداند واقعاً حیرتآور است. این کتاب به استدلال منطقى و تفکر عقلانى نه پوزخند، بلکه قهقههزده است. دنیاى تالبوت دنیاى هولوگرافى نیست، دنیاى هپروت و هالوسالارى است. «جهان هولوگرافیک» تالبوت کاریکاتورى از مُثُل افلاطونى همراه با آمیزهاى از خرافات است. تنها بخشى از کتاب که حاوى حقایق علمى است، بخشى است که به توضیح هولوگرافى مىپردازد، که البته در این مورد هم تالبوت زیاد موفق نبوده است و خیالات خود را در میان توضیحات علمى جا زده است. تالبوت البته کتابهاى شبهعلمى زیادى نوشته است و افسانهپردازىهاى زیادى کرده است، ولى این کتاب از نظر تحمیق مردم، واقعاً سرآمد آنهاست. او با نوشتن این کتاب ژانر جدیدى به نام افسانه شبهعلمى (pseudoscientific fiction) به وجود آورده که کاریکاتورى است از افسانههاى علمى (science fiction) و شبه علم (pseudoscience).
تالبوت در این کتاب مگسى را ماموت کرده و چهل کلاغ را چهل هزار کلاغ سپید رنگ جلوه داده است که از قو زیباترند! او استاد گزافهگویى، اغراق، سادهانگارى و توجیهات بىمنطق و دلیل است. از حسین کرد شبسترى شوالیه تهمتنى مىسازد که در تمام نبردها پیروز بوده است و رستم دستان و هرکول یونانى در پیش او انسانهاى کوچک و حقیرى مىنمایند. او بین پدیدههاى نامربوط و تصادفى روابط جدى و مهمى را به کمک تخیل بىنظیر خود کشف مىکند.
دنیس گابور، فیزیکدان مجارى در سال 1947 هولوگرافى را اختراع کرد و به همین خاطر جایزه نوبل را برد. هولوگرام، یک عکس سه بُعدى است، برخلاف عکسهاى معمولى که دو بُعدى هستند. در واقع هولوگرام یک تصویر سه بعدى بر روى یک صفحه دوبعدى است. تالبوت نظریه پریبرام، روانشناس اتریشىتبار را مبنى بر این که مغز ما شاید مانند یک هولوگرام باشد که تصویرهاى سه بعدى را در ذهن ما تولید مىکند و نظریه بوهم فیزیکدان امریکایى را (که بسیارى از فیزیکدانها آن را نپذیرفتهاند) مبنى بر این که یک سطح دیگرى از حقیقت در وراى واقعیت فیزیکى ادراکات روزمره ما وجود دارد با همدیگر تلفیق کرده و با تخیلات و افسانههاى پرداخته ذهنش چیزى ساخته است که فراى ادعاهاى این دو دانشمند است. تالبوت بدون هیچ شک و تردیدى اعلام مىدارد که نه تنها مغز ما یک هولوگرام است، بلکه تمامى عالم یک هولوگرام است. سپس نتیجه مىگیرد که گذشته هم هولوگرام است و از دست نرفته است بلکه به شکلى در ادراکات ما وجود دارد و ذهن آدمى و سابقه هولوگرافیک گذشته در یک حوزه همسایه همدیگر هستند و به این ترتیب قابل دسترسى هستند.
تالبوت بر اساس این ادعاى ثابت نشده اعلام مىکند که پس مىتوان غیبگویى کرد. به این ترتیب نه تنها به گذشته مىتوان دسترسى یافت، بلکه آینده هم که در هولوگرام جهانى است قابل دسترسى است. سپس اعلام مىدارد که در هر سلول ما تمامى عالم مستتر است و مغز ما فضا و زمان را در درون خودش مىسازد. رویاها هولوگرامهاى درونى هستند، و بیشتر رویاها به منزله رفتن به جهانهاى موازى هستند. بیمارىهاى روانى (پسیکوزها) دسترسى به سطوح هولوگرافیک واقعیت هستند و بیمارى افراد چندشخصیتى به علت تغییر از یک سطح هولوگرافى به سطح دیگر است. هیچ تفاوتى بین جهان فیزیکى و جهان ذهنى نیست و بدن نیز یک هولوگرام است. اثر دارونماها به این علت است که بدن نمىتواند بین واقعیت خیالى و واقعیت موجود تفاوت بگذارد، بنابراین براى درمان باید نیروى هولوگرافى مغز را مهار کنیم. بعضى افراد مىتوانند اندامهاى درونى دیگران مانند استخوانها، دل و روده و جگر و پانکراس را ببینند! در اواسط کتاب اعلام مىدارد که تمام قوانین فیزیک یک عادت است، و تمام معجزات و امور فراعادى به علت این است که بخش بزرگى از واقعیتها ساخته تخیل هستند، حتى ذرات زیر اتمى را ذهن فیزیکدان مىسازد و وجود واقعى ندارند! تمام امور ممکن هستند زیرا که به تعداد بىنهایت زیادى حقیقت بالقوه وجود دارد. به این جهت است که کارها و ادعاهاى ساى بابا، سوندنبرگ، چند مکانى، هاله، شمنیسم، کاساتاندا، پسیکومترى، باستانشناسى روانى، تناسخ، بینش از راه دور، تجربه نزدیک مرگ، حتى شىء پرنده ناشناس (UFO)، اجنه و پریان، و رابطه با ارواح و بسیارى چیزهاى دیگر همگى واقعیت دارند. او حتى مىگوید که بعضى از اشیاء پرنده ناشناس پدیده شبه هولوگرام هستند و موجودات فضایى به زمین مىآیند و انسانها را مىدزدند و برروى آنها آزمایش مىکنند. هدف اصلى او در پایان کتاب نمودار مىشود که مىگوید: «باید علم را تجدید ساختار کرد.» چرا؟ چون علم این توهمات و مهملات آقاى تالبوت را نمىپذیرد. به این ترتیب، بر حسب توصیه تالبوت، اگر کفش اندازه پا نیست، باید پا را جراحى کرد تا به اندازه کفش شود!
در جهان تخیّلى تالبوت، هر چیز خیالى صورت واقعیت پیدا مىکند. به نظر او پژوهشگران امور فراعادى (paranormal) از این جهت کشفیات شگرف خود را اعلام نمىکنند، چون مىترسند از سوى دانشورزان (scientists) به مسخره گرفته شوند، نه این که آنها واقعاً حرف جدى ندارند. در همین جهان تخیلى است که تالبوت بر سر طحالش فریاد مىکشد و سپس به توصیه درمانگر همفکرش از طحال مبارک خود دلجویى مىکند تا زودتر بهبود یابد! تالبوت در هولوگرام پاسخ تمام پرسشهاى طبیعى و ماوراء طبیعى، مشکلات، مسائل، معماها، و دردهاى بشرى را مىجوید. تمامى متن کتاب در مورد ناتوانى علم در تفسیر جهان و قدرت نظریه هولوگرافى ایشان در تفسیر مسائل فراعادى است.
هنگامى که این کتاب در سال 1991 منتشر شد، همانند کودکى که سر زا مىرود، بىجان به دنیا آمد و هیچگاه دیگر تجدید چاپ نشد. در آن موقع چند نقد در مورد آن منتشر شد که همگى نظرى منفى و بسیار انتقادى به توهمات موجود در کتاب داشتند. با خواندن مقدمه مترجم، خواننده در مىیابد که سالها بعد نویسندهاى ایرانى آن را در سفر به امریکا «کشف» مىکند و بسیار هیجانزده مىشود. سپس مترجمى آن را مانند «یک داستان شیرین هیجانانگیز» مىیابد که به «سؤالهاى بزرگ هستىشناختى، یزدانشناختى، و فلسفىاش جور خاصى جواب روشن امروزى مىداد». حیرتا! آیا فلسفه و منطق در سرزمین فارابى، رازى، بوعلىسینا، و ملاصدرا که فرهنگش تأثیر جهانى داشته است، تا به این حدّ نازل سقوط کرده است که تحصیلکردهها و کتاب خواندههایش (نمىگویم روشنفکرانش، چون روشنفکرى با تخیلات و توهمات مایکل تالبوت مانعةالجمع است) فرق بین مهملات و فلسفه را نمىدانند؟ البته مرز میان فلسفه و نافلسفه و مهملات مرز بسیار باریکى است، اما مهملات تالبوت نباید آن قدرها براى کتاب خواندهها نامشخص باشد که به همین سادگى مابعدالطبیعه (metaphysics) را با ماوراء طبیعى، فراطبیعى و یا فراعادى (paranormal) اشتباه بگیرند؟ ناشر هم به اشتباه کتاب را جزو «فلسفه و کلام» طبقهبندى کرده است. قدما مطالب فراعادى را که خلاف امور طبیعى و به اصطلاح خارق عادت است جزو «علوم خفیه» (occult) تقسیمبندى مىکردند. در دوران جدید آن را فراعادى و فراطبیعى (به قول مترجم فراهنجارى) مىخوانند و جزو مطالب «عصر جدید» (new age) طبقهبندى مىکنند. «عصر جدید» یک جنبش شبه مذهبى بود که در دهه 1960-70 و در اوج هیپىگرى و جنگ ویتنام رواج یافت که بیشتر بر مبناى خودیارى و فراروانشناسى بود و بعضىها سعى مىکردند آن را با فیزیک کوانتوم، روانشناسى، طب کلنگر، بودیسم، تائوئیسم، و هندوئیسم بیامیزند و ذهن، بدن، و روح را دریک سطح قرار دهند و خداباورى و خدانابارورى، و علم و شبه علم را در هم آمیزند. به این ترتیب آنها آغاز عصر جدیدى را اعلام مىکردند. تالبوت از آسمان و ریسمان بافتنهاى خود آگاه است، زیرا در مقدمه مىنویسد: «بدرستى که الگوى هولوگرافیک نیز خود ایدهاى بسیار تضادآفرین و تخالفزا بوده، و اغلب دانشمندان به هیچ روى آن را تأیید و تصدیق نکردهاند. با این همه چنانکه خواهیم دید، بسیارى از متفکران برجسته و اثرگذار (در عرصه علم و اندیشه) از آن حمایت و پشتیبانى کرده و معتقدند که این الگو دقیقترین تصویر واقعیت را تا به حال به ما عرضه داشته است.» (ص 4) این متفکران برجسته چه کسانى هستند؟ البته تالبوت از فلان دکتر و استاد، یا بهمان انستیتو نام مىبرد. با نگاهى به سابقه این افراد به خوبى روشن مىشود که افرادى همانند خود تالبوت هستند که درجه دانشگاهىشان کمکى به آنها در درک واقعیت این جهان نکرده است. بعضى از این مؤسسات شامل یک یا چند نفر است که همانند یک انجمن کار مىکنند. بیشتر گزارشهاى «تحقیقاتى» آنها با روشهاى جدّى علمى انجام نشده و تکرارپذیر نبودهاند. با نگاهى به منابع کتاب به آسانى مىتواند دید که به طور عمده منابع او منحصر است به نشریههاى عمومى، نشریههاى زرد، رنگیننامههاى عمومى، و انجمنها و ناشرانى که عموماً معتقدین به مسائل فراعادى از سنخ تالبوت و ناشرش هستند. اگر هم از مؤسسات مهم و دانشگاهى مطلبى نقل مىکند، همیشه آنها را با تعبیر و تفسیرهایى درجهت اثبات دیدگاههایش همراه مىکند، یا گزیدهاى است از یک متن که وى آن را براى تأیید نظریاتش آورده است. در حالى که آن متن در اصل در تضاد با توهمات تالبوت است. اگر هم شخص یا مؤسسه دانشگاهى جزو منابع کتاب است، تعبیر و تفسیر گفتههاى آن شخص در جهت تأیید اظهارات تالبوت آمده است.
باید دانست که در امریکا هر چیزى که پولساز باشد، بدون توجه به واقعیت و یا مفید بودن آن، قانونى است و یک ارزش اجتماعى مهم محسوب مىشود. پورنوگرافى و محصولات فراعادى دو نمونه از این دست است. امریکایىها نسبت به اروپاییان، فرهنگ بسیار سادهنگرى دارند و مردم معمولى امریکایى به لحاظ فکرى همانند مردم هر نقطهاى از جهان سوم هستند. بدین ترتیب است که کانالهاى تلویزیونى، روزنامهها و مجلات زیادى در مورد پدیدههاى فراعادى، از رؤیتشدن الویس پریسلى و مایکل جکسون در انظار عمومى تا دیدهشدن موجودات فرازمینى و آدمهاى گرگنما مطالب زیادى منتشر مىکنند. برنامههاى تلویزیونى بسیارى پخش مىشود در مورد افرادى که با ارواح و مردگان صحبت مىکنند و پیامشان را انتقال مىدهند یا کسانى که به طور جدى داستان ربوده شدنشان را توسط انسانهاى فرازمینى و آزمایشهاى پزشکى برروى بدنشان شرح مىدهند. در امریکا کسانى وجود دارند که به آنها روانمند (psychic) مىگویند. آنها براى خود مغازههایى دارند و در انتظار مشتریان سادهلوح مىنشینند و برایشان از آینده خبر مىدهند. و در واقع همان کار فالگیرها و غیبگویان ما را مىکنند. تکنیکهاى آنها که شامل «قرائت سرد» (cold reading) و «قرائت داغ» (hot reading) است براى شعبده بازان کاملاً شناخته شده است و خود یک رشته تخصصى در شعبده بازى است. اگرچه این برنامهها براى انسانهاى منطقى بیشتر جنبه تفنن دارند، اما هستند کسانى که این برنامهها و نشریات را جدّى مىگیرند و آنها را باور مىکنند. تالبوت یکى از همین افراد است. در واقع پدیده فراعادى یک صنعت چند صد میلیون دلارى را در امریکا تشکیل مىدهد.
اگر براى تالبوت دنیاى جنّ و پرى واقعیت دارد، براى مترجم نیز جابلقا و جابلسا واقعیت دارد؛ همان شهرى که هزار دروازه دارد و در هر دروازه هزار نفر پاسبانى مىکنند. این دو شهر در نزدیکى سراندیب قرار دارد. البته اگر شما بخواهید آن را از روى نقشه گوگل پیدا کنید نتیجهاى به دست نمىآورید! چرا که مملکت جابلقا و جابلسا با دوربینهاى ماهوارهاى قابل عکسبردارى نیستند، زیرا ماهیت هولوگرافى دارند! اگر هم بخواهید با کشتى به این دو شهر بروید به آن نمىرسید. چرا؟ چون به هر مقدارى که به آنها نزدیک شوید، به همان مقدار از شما دور مىشوند، و به هر مقدارى که از آنها دور شوید، به شما نزدیک مىشوند. بنابراین همیشه در دید شما قرار دارند بدون آن که بتوانید به آنها دسترسى یابید. البته مىدانید که این از ماهیت هولوگرافى امور است. مردمان این سرزمین «مىتوانند هرکه را بخواهند پیش روى خود مجسم کنند، و مىتوانند با هر بخش از اندام خود که مىخواهند ببینند، و هر گونه میوه و غذایى را که میل دارند مىتوانند تجسم ببخشند. آنها از طریق یک سلسله عکسهاى نورانى تلهپاتیک ارتباط برقرار مىکنند» (ص 366). آرى، آنها در جهان هولوگرافیک تالبوت زندگى مىکنند. «این شهرها نورانى هستند و بسیار زیبا، با معمارى بهتآور، مدرسهها و مراکز دانش و کتابخانههاى بسیار» (ص380). لابد مدیریت این شهرها هم با همان شَمَنهایى است که در کتاب توصیفشان آمده است.
*
تالبوت در مقدمه کتاب مىنویسد: «از آنجا که رویدادهاى فراهنجارى را نمىتوان به یارى فهم و ادراک علمى مرسوممان توضیح داد، این رویدادها نیازمند نگاهى تازه به جهاناند، یعنى یک الگوى (پارادیم) معرفتى علمى جدید نیاز دارند. این کتاب علاوه بر نشان دادن اینکه چگونه الگوى هولوگرافیک مىتواند پدیده فراهنجارى را توضیح دهد، به بررسى و سنجش شواهد فزایندهاى که در جهت اثبات پدیده فراهنجارى و لزوم نگهداشتن چنین الگویى است مىپردازد.» (ص 7). تالبوت ادعاهاى بسیارى را از قول افراد و گروههاى مختلفى نقل کرده است و ما فقط به سه دسته از آنها، یعنى ادعاهاى پزشکى، ادعاهاى مربوط به پدیدههاى فراعادى، و ادعاى مربوط به خرافات مسیحى مىپردازیم. چون اگر بخواهیم به همه ادعاهاى او بپردازیم، مثنوى هفتاد من کاغذ شود. باید تأکید کرد که همه این پدیدههایى را که در این کتاب آمده است با علم مىتوان توضیح داد، و تکرار کرد و این کار بارها و بارها انجام شده است.
ادعاهاى پزشکى
آیا اگر ما چیزى را تخیل کنیم و در ذهن خود بسازیم، در جهان بیرون از ذهن ما هم واقعیت پیدا مىکند؟ مثلاً اگر تصور کنیم که ثروتمند هستیم، و یا بیمارى مهلک ما درمان یافته است، و یا زبان ژاپنى را خوب مىدانیم، آیا ثروتمند یا سالم مىشویم و به روانى ژاپنى صحبت مىکنیم؟ در جهان خیالى هولوگرافیک تالبوت همه اینها امکانپذیر است، زیرا «در نظم مستتر، مثل خود مغز تخیّل و واقعیت در نهایت از هم تشخیص ناپذیرند، و بنابراین نباید مایه تعجب باشد که تصاویرى که در ذهن جاى دارند نهایتاً به صورت واقعیات عینى در بدن جسمانى ما ظاهر شوند» (ص 113). به این ترتیب او فهرست زیادى از بیماران را دنبال هم مىکند که دچار بیمارى سرطان بودهاند. به آنها آموزش داده شده بود که در خیال خود تصور کنند که اشعهدرمانى شدهاند و گلبولهاى سفید آنها به سلولهاى سرطانى حمله کرده است. نتیجه این «تصویرسازى ذهنى» چنان بود که بر همه این بیماران سرطانى «تأثیر معجزه آسایى» داشت و عوارض اشعه درمانى را هم نداشت. این تصویرسازى ذهنى به حدى مؤثر بود که بیماران مىتوانستند به طور اختصاصى نوتروفیلها و سلولهاى تى را به طور مجزا در بدنشان افزایش دهند (ص113).
در مورد اثر دارونما که شیوهاى است براى حذف عوامل ذهنى در آزمایشهاى عینى پزشکى، چنین مىخوانیم: «از منظر هولوگرافى، واکنش شگفتانگیز بیمار به دارونماى آسم را مىتوان دوباره بر پایه ناتوانى ذهن و جسم در تشخیص میان واقعیت تخیلى، و واقعیت راستین تبیین کرد» (ص 124). و به این ترتیب در طى صفحات متوالى در فصل «من ترانه هولوگرافیک را مىخوانم» آقاى تالبوت در نقش یک پزشک بسیار مطلع ظاهر مىشود که اصرار دارد ثابت کند که ما مىتوانیم با تخیّل خود، بدون استفاده از داروها و درمانهاى پزشکى نوین، بسیارى از بیمارىها را درمان کنیم، و «مىتوانیم سبب شویم که تومورها در عرض یک شبانهروز آب شوند» (ص127) و اگر به داروها اعتقاد داشته باشیم اثر دارند و وقتى اعتقادى به آنها نداریم بىاثرند (ص128). و این ادعاى غیرواقعى را بیان مىکند که «خوردن یک دارونما ممکن است به خوبى همان تأثیرى را ایجاد کند که داروى واقعى، و برعکس خوردن داروى واقعى ممکن است هیچ تأثیرى بر جا نگذارد» (ص130). بىاعتقادى تالبوت به جهان عینى و پزشکى نوین و تأثیر داروها به حدّى است که باعت مىشود بنویسد: «پزشکان مىباید با به کاربردن دارویى ما را تحمیق کنند تا بتوانیم نیروهاى مهارکننده شفابخش درون خود را فراخوانیم» (ص137).
اکتشافات پزشکى آقاى تالبوت حدّ و حصرى ندارد، مثلاً به این پاراگراف توجه کنید: «مردمان جزایر تروبریاند روابط جنسى قبل از زناشویى را تأیید مىکنند، ولى حاملگى قبل از ازدواج را به شدت تقبیح. آنها از هیچگونه وسیله جلوگیرى استفاده نمىکنند و به ندرت به کورتاژ متوسل مىشوند. به عبارت دیگر، باردارى قبل از ازدواج بیش و کم براى آنان چیزى ناشناخته است. این بدان معنى است که زنان ازدواج نکرده به سبب باورها و اعتقادات فرهنگىشان ناخودآگاهانه مانع باردارى خود مىشوند» (ص137). عکس این قضیه این خواهد بود که آبستنىهاى تینایجرهاى امریکایى به خاطر این است که آنها به علت باورهاى فرهنگىشان باردار مىشوند، نه به خاطر روابط جنسى بدون استفاده از روشهاى پیشگیرى. به همین سادگى! تخیلات و تئورىهاى شبهعلمى از این هم فراتر مىرود. وى معتقد است که پس از این که رابرت کخ کشف کرد که عامل بیمارى سل یک باکترى است، میزان مرگ و میر ناشى از سل کاهش یافت. علت این کاهش چه بود؟ بر طبق نظر ایشان غلبه بر ترس از سل بود و نه توصیه روشهاى بهداشتى، تغذیهاى، و پزشکى و به همینسان از نظر ایشان علت توفیق در عمل پیوند اعضا، غلبه بر ترس از پیوند زدن بوده است (ص 138) نه روشهاى جدید نگهدارى بافتهاى زنده، روشهاى پیچیده جراحى، داروهاى ایمینولوژیک، و دیگر روشهاى درمانى و بهداشتى.
سهلانگارى و راحت اندیشى تالبوت باورنکردنى است. او گزارشى از روانشفابخشهاى (psycholhealer) فیلیپینى مىدهد (ص173) که به جراحى روانى (psychosurgery) مىپردازند و بیماران را بدون هیچ اثر چاقو و یا آثار دیگر جراحى مىکنند. سالهاست که کلک این شیادان کشف و معلوم شده که آنها با پنهان کردن مقدارى دل و جگر مرغ همراه با خون در زیر میز بیمار و وانمود کردن این که آنها را از بدن بیمار بیرون آوردهاند، بیماران را فریب مىدهند. جیمز رندى، شعبده باز معاصر، به خوبىاین جراحى را انجام داده و سپس شیوه انجام آن را آشکار کرده است. فقط تالبوت از این موضوع آگاه نیست.
تالبوت خود اعتراف مىکند که «من در خانوادهاى فراروانى بزرگ شدم» (ص10) و شاید به همین دلیل باشد که او این قدر به مسائل فراعادى علاقهمند است و با تخیلات خویش چنان آنها را گسترش مىدهد و به توضیح معماها و رازهاى مختلف مىپردازد که باورنکردنى است و با این توضیحات معماگونه و رازآمیز خویش معماها و رازهاى بیشترى را تولید مىکند! البته کسى که در خانواده روانمند به دنیا آمده است، مشکل بتواند حقایق علمى و معارف واقعى را بپذیرد و از دنیاى تخیلات خویش بیرون آید. به نظر مىرسد که تالبوت بیشتر یک بیمار روانى (psychotic) است تا یک فرد روانمند یا فراروان (psychic)، زیرا مدتى دچار مشکلى در ناحیه طحال مىشود و سعى مىکند با تصویرسازى، یعنى تصور سالمبودن طحالش، سلامتى را به این اندام خود بازگرداند (چگونه تشخیص این مشکل را داده و چرا پیش پزشک نرفته معلوم نیست). سرانجام وقتى مىبیند که این روش درمانى بىنتیجه است خشمگین مىشود و طحال خود را مورد شماتت قرار مىدهد. سپس نزد یک غیبگو به نام خانم درایر مىرود. این خانم از او مىپرسد که آیا سر طحالش فریاد زده است؟ تالبوت تصدیق مىکند. خانم درایر مىگوید که طحال شما بیمار شده و توصیه مىکند که هرگز از بدن و اندامهاى درونى خود دلخور و خشمگین نشوید. تالبوت سپس مىگوید: «این حادثه نه تنها مهارت خانم درایر را در نگریستن به درون بدن انسان نشان داد، که به من نیز نشان داد که طحال من گویا داراى نوعى ذهنیت یا آگاهى خاص خودش است» (ص258). چنین است دیدگاه تالبوت در مورد بیمارىها، روشهاى درمان بیمارىها و نوع درمانشناسانى که به آنها اعتقاد دارد!
پدیدههاى فراعادى
یکى دیگر از حوزههایى که تالبوت به آن وارد شده است، حوزه شعبده بازى (magic) است. او به طور آگاهانه و یا ناآگاهانه براى همه حقههاى شعبده بازى تفسیر فراطبیعى دارد. در اینجاست که با توجه به سابقه شعبدهبازى در اروپا و امریکا و وضع کنونى این حرفه به هیچ وجه نمىتوان نوشتن این همه مطالب بىپایه را به بىاطلاعى یا سادهلوحى او نسبت داد. بلکه بسیار مشخص است که به عمد حقایق را نادیده گرفته است تا تئورى هولوگرافى خود را ثابت کند. او موارد بسیارى از پدیدههاى فراعادى را با چنان آب و تابى وصف مىکند که گویى اجراکنندگان آنها به جهانى معنوى و برتر از جهان مادى ما دسترسى دارند و معجزه مىکنند. اعمالى مانند فروکردن سوزن به بدن و شمشیر در دهان بدون ایجاد خونریزى و یا احساس درد، راه رفتن روى آتش، گرفتن زغالهاى گداخته در کف دست، فروبردن قلابها در پوست بدن افراد و ردکردن طناب از قلابها و آویزان کردن آنها بدون آن که احساس درد و خونریزى کنند. امکان ندارد که تالبوت اینها را در سیرکهاى امریکا و یا حداقل در برنامههاى تلویزیونى ندیده باشد و یا به کتابهایى که در اینباره نوشته شده، رجوع نکرده باشد. کتابهاى زیادى در مورد این کارهاى شعبده بازى نوشته شده و طرز انجام آنها شرح داده شده است.
کریس انجل، شعبده باز معروف امریکایى، رکوددار معلقماندن در هواست. او در حالى که قلابهایى در بدنش فرو رفته بود به مدت شش ساعت در تایم اسکوئر نیویورک به حالت معلق آویزان ماند. هم او یک بار دیگر در حالى که این قلابها در بدنش بود و با سیمى به هلیکوپترى آویزان بود، به مدت چندین دقیقه در هوا و در حومه شهر لاس وگاس و در حضور تماشاچیان چرخانده شد. کریس انجل شعبده بازىهاى زیادى کرده است از جمله راه رفتن روى آب، معلق ماندن بین دو ساختمان بلند، بالا رفتن بدون وسیله از ساختمان هرمىشکل هتل میراژ در لاس وگاس و صدها کار دیگر که شعبده بازان انجام مىدهند و براى کسانى که به امور شعبده بازى واردند، کارى است عادى و با استفاده از همین علوم مادى انجام مىگیرد و هیچ معجزهاى در کار نیست. اگر عمر تالبوت براى دیدن کارهاى کریس انجل کفایت نکرد، در زمان او شعبده بازان بزرگى بودند مانند جیمز رندى، داگ هنینگ، جانى تامپسون، و مارک ویلسون که در زمان خود به اندازه مایکل جکسون مشهور بودند. آنها در سریالهاى تلویزیونى، تئاترها، نمایشگاهها، و فیلمهاى خود همه این شعبدهبازىها را که تالبوت امرى خارقالعاده و فراعادى و فقط در جهان هولوگرافیک امکانپذیر مىداند انجام دادهاند و بعید است که آقاى تالبوت آنها را ندیده باشد، یا درباره آنها نخوانده باشد.
آتش پدیده آشنا اما ناشناختهاى در طول تاریخ بشر بوده است. در این کتاب گزارش کسان زیادى آمده است که از آتش عبور کرده، زغال افروخته را در دست گرفته و یا بر روى زغالهاى آتشین راه رفتهاند. یکى از تخصصهاى شعبدهبازان آتش است (fire magic). اگر تالبوت به یکى از سیرکهاى امریکا رفته و یا برنامههاى تلویزیونى شعبدهبازان را دیده بود، این قدر خود را هالو جلوه نمىداد. ویدئوها و کتابهاى آموزشى فراوانى براى آتش خوردن، در دست گرفتن آتش و روى آتش راه رفتن، فروکردن انگشتان در قلع مذاب وجود دارد و اینکار هیچ مکانیسم پیچیده و فراعادىاى نیست و به جهان هولوگرافیک هم اصلا ربطى ندارد.
در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم پدیدهاى به نام روحباورى (spritualism) در امریکا و اروپا رواج یافت. افرادى بودند که ادعا داشتند مىتوانند با مردگان رابطه برقرار کنند و با آنها صحبت کنند که به آنها واسط (medium) مىگفتند. آنها حتى در اتاقهاى نیمه تاریک و بدون الکتریستیه آن دوران، اشیایى را ظاهر مىکردند و مىگفتند که مردگان به آنها دادهاند. با اختراع دوربین عکسى و در دسترس همگان قرار گرفتن آن در پایان این قرن، حتى بعضىها ادعا داشتند تصویر فرشتگان و ارواح را برروى فیلم عکاسى ثبت مىکنند. البته بعدها معلوم شد که همه اینها کلک و حقه است. زیرا وقتى اتاق نورکافى داشت مردگان نمىتوانستند این چیزها را به واسطها بدهند! عکسها نیز پیش از آن برروى فیلمها ثبت شده بودند! جالب است بدانیم که کنان دویل، نویسنده معروف انگلیسى و خالق شرلوک هولمز که با استدلال منطقى و تفکر عقلانى خود راز همه گونه جرم و جنایت را کشف مىکرد، به روح باورى اعتقاد پیدا کرده بود و چندین کتاب در این زمینه نوشت. هارى هودینى شعبده باز معروف آن زمان که با کنان دویل دوست بود مبارزه شدیدى را با روحباوران آغاز کرد و تمام حقههاى آنها را در طى نمایشها، مصاحبهها و کتابها و مکاتباتش با کنان دویل فاش کرد. با همه اینها کنان دویل از اعتقاد به روحباورى دست بر نداشت و حتى معتقد بود که هودینى داراى یک نیروى فراطبیعى است! نویسندگان بیوگرافى کنان دویل معتقدند این مرد منطقى پس از مرگ پِىدرپىِ همسر، پسر، برادر، و برادر همسرش دچار افسردگى روانى شد و روال منطقى فکرش را از دست داد و به روح باورى روى آورد.
در همین زمان گروهى به نام پولترگایستها (poltergeist) (ص 205) بودند که در اتاقکهاى چوبى با دستها و پاهاى بسته و چشمانى که نوارى برآن بسته بود مىنشستند. ویولن و یا سازهاى دیگرى را که دور از دسترشان بود در اتاقکها مىگذاشتند. وقتى در اتاق را مىبستند این آلات موسیقى به صدا در مىآمدند و وقتى در را باز مىکردند این افراد با دستهاى بسته و چشمان بسته همان جا نشسته بودند. هارى هودینى کوشش عظیمى در مبارزه با روح باوران و پولترگایستها کرد و رازهاى آنها را افشا کرد. تا مدتها یکى از کارهاى شعبدهبازان در اوایل قرن بیستم در سیرکها تکرار کار پولترگایستها بود، ولى به تدریج جاى آنها را به شعبده بازى پیچیدهترى داد.
در دهه شصت میلادى نیز با رواج هیپىگرى و جنگ ویتنام که نوعى گرایش ضد تکنولوژى در امریکا رایج کرده بود، پدیده شرق نگرى (منطور هند، چین و فرهنگهاى متأثر از آنهاست) علاقه به مسائل فراعادى و فراروانشناسى بسیار شایع شد. کسى که در این زمینه تأثیر فراوانى گذاشت یورى گلر بود. او مىتوانست فکر افراد را از راه دور بخواند (تله پاتى)، آینده را پیشگویى کند، شکل درون یک پاکت را نقاشى کند، فلزات مختلف را با نیروى فکر خم کند، و بسیارى کارهاى دیگرى که فراى امور طبیعى بود. گلر توجه بسیارى از آزمایشگاههاى امریکا را جلب کرد. او مىگفت که این قدرت را موجودات فرازمینى به او دادهاند. یورى گلر توسط دو فیزیکدان به نام هارولد پوت هاف و راسل تارگ در مؤسسه تحقیقاتى استانفورد مورد مطالعه قرار گرفت و آنها تأیید کردند که کارهاى او واقعى است و اصطلاح «پدیده گلر» را وضع کردند. پدیده گلر چنان جهان را فراگرفت که او را به کشورهاى مختلف دعوت کردند و براى دیدن نمایشهایش پولهاى هنگفتى پرداختند. در سالهاى دهه پنجاه شمسى او به ایران هم آمد و موجى از شگفتى را به وجود آورد. در همان زمان جیمز رندى شعبده باز معروف که همانند هودینى کلکهاى کسانى را که مدعى داشتن نیروهاى فراطبیعى هستند افشا مىکرد، تمام کارهاى گلر را در برابر دوربین تکرار کرد، ولى بسیارى نمىتوانستند باور کنند که گلر یک شعبده باز است. تا این که جانى کارسون، شومن امریکایى و دوست جیمز رندى که خود زمانى شعبده باز بود گلر را به برنامه خود دعوت کرد تا فلزات مخلتفى را خم کند. پیشاپیش جیمز رندى به او گفته بود که به هیچ وجه به فلزاتى مانند قاشق، کلید، چنگال، و غیره که گلر با خود مىآورد اعتماد نکند و خودش این اشیاء فلزى را تهیه کند و نگذارد که هیچ یک از همکاران و نزدیکان گلر به این فلزات نزدیک شوند. آن شب در برابر چشم میلیونها بیننده، گلر نتوانست هیچ یک از قدرتهاى فراطبیعى خود را اعمال کند. بهانه او براى ناتوانىاش این بود که در استودیو «انرژى منفى» وجود دارد. آن شب پایان کار گلر بود، و دیگر هیچگاه براى نمایش کارهاى فراطبیعى خود در اجتماع ظاهر نشد.
این جریانها به همه آموخت که چقدر دانشمندان هم ممکن است به سادگى فریب بخورند. دانشمندان علومتجربى با طبیعت سروکار دارند و طبیعت دروغ نمىگوید و قوانینش همیشگى و ثابت و دائمى هستند. این انسانها هستند که دروغ مىگویند. از آن پس، دانشمندان براى بررسى هرگونه ادعاى نیروى فراطبیعى از مشورت شعبده بازان هم استفاده مىکنند! از وقتى که آنها شعبده بازان را براى آزمودن مدعیان داشتن نیروى فراعادى به کار مىگیرند، شماره این مدعیان به نحو چشمگیرى کاهش یافته است. جمیز رندى سالهاست بنیادى درست کرده و جایزهاى یک میلیون دلارى براى کسى که بتواند کارهاى فراعادى انجام دهد اختصاص داده است. تا به حال بسیارى ادعا کردهاند و مورد آزمایش قرار گرفتهاند، ولى همگى رد شدهاند، زیرا از همان شیوههاى شعبده بازان استفاده مىکردهاند. کارهاى گلر رشته تخصصى جدیدى را در شعبدهبازى به وجود آورد که به خم کردن فلزات (metal bending) و منتالیسم (mentalism) معروف است. با دانستن این تاریخچه، وقتى تالبوت پژوهشهاى تارگ و پوتهاف را پس از چند دهه در کتابش مىآورد، تردیدى نیست که یا او دچار همان بیمارى کنان دویل است و یا همانند مریدان چشم و گوش بسته فرقههاى مذهبى و مریدان فراطبیعى، چشمش را بر روى حقایق مىبندد. بعضى افراد چنان به اعتقادات و باورهایشان اعتیاد پیدا مىکنند که هیچ استدلالى را نمىپذیرند.
تأسفآورترین بخش کتاب جهان هولوگرافیک، در مورد «هندى مقدسى» است به نام ساتیا ساى بابا که هم مؤلف و هم مترجم را فریب داده است. نه تنها تالبوت به شرح معجزات او مىپردازد، بلکه مترجم هم در مقدمه خود به روال مؤلف کارهاى او را به تئورى بوهم پیوند مىزند، و چه پیوند زدنى! ساى بابا خود را تجسم و حاصل تناسخ یک گوروى دیگر به نام ساى باباى شیرودى مىداند که در نیمه دوم قرن بیستم درگذشته است. او در یکى از آشرامهاى هندى زندگى مىکند. به شیوه تجسد (materialization) در معبد خود قفل، انگشتر، حلقه، جواهرات مختلف، غذاهاى گرم، میوههاى مختلف، و خاکستر و نمک از هوا مىآفریند و به هوادارانش مىدهد. پیروان او درباره معجزات او کتابهاى زیادى نوشتهاند و بدیهى است که مراد خود را در حد خدایى بالا ببرند. البته همانطور که تالبوت اطلاع دارد در هندوستان کسانى که بتوانند این کارها را بکنند، کم یا ناشناخته نیستند. این افراد را به طور عموم مرتاض یا آموزگار (guru) مىنامند. تالبوت اگر کمى تحقیق مىکرد به آسانى متوجه مىشد که ساى بابا یک شعبدهباز شارلاتان است. زیرا از حرفه شعبدهبازى که هدفاش تفنن و تفریح و یا آموزش مردم است براى فریب و کلاهبردارى افراد استفاده مىکند. در هندوستان فقرزده که میزان بىسوادى بسیار بالاست افراد زیادى جذب این مرتاضان و گوروها مىشوند. ساى بابا سالانه میلیونها دلار درآمد دارد که همگى از پول پیروان فقیر و ثروتمندش فراهم شده است. قدرت او بر پیروانش و در محیط هندوستان بسیار زیاد است. باساوا پراماند که خود زمانى گورو بود و به افشاگرى علیه ساى بابا مىپرداخت، بارهإ؛ توسط پیروان او تهدید به مرگ شد و سرانجام پسرش که دستیارش بود به قتل رسید. تاکنون جسد سه دختر جوان در خانه ساى بابا کشف شده است، ولى قدرت و نفوذ ساى بابا بر سیاستمداران و پلیس مانع از هرگونه تحقیق در این مورد شده است.
اگر در زمان تالبوت اینترنت و یوتیوب هنوز ابداع نشده بود، و او نمىتوانست اطلاعات دست اول را در مورد ساى بابا پیدا کند، مترجم محترم که مىتوانست چنین کند. در اینترنت، این جام جهان نما، اطلاعات فراوانى در مورد این مرد به اصطلاح مقدس وجود دارد. با نگاهى به بریدههاى فیلمهاى او در یوتیوب به آسانى مىتوان فهمید که کارهاى معجزه آساى او در حد کار یک شعبده باز متوسط است.
خرافات مسیحى
به طور کلى در جهان مسیحیت هنوز هستند افراد بنیادگرایى که نمىتوانند دستاوردهاى علمى را که با کتاب مقدس تضاد دارد، مانند کروى بودن زمین و گردش آن به دور خورشید، تکامل زیستشناختى، طولانى بودن عمر زمین، دانش ژنتیک و بسیارى اکتشافات دیگر را بپذیرند. این افراد تحصیلات دانشگاهى هم دارند و ممکن است حتى در رشتههاى خود محققان بزرگى هم باشند، ولى همواره به نظریهها و فرضیههاى گذشته مىچسبند. کیمیاگرى را مهمتر و پیشرفتهتر از علم شیمى مىدانند و بقراط و جالینوس را که از وجود سلولها و گردش خون در قلب اطلاع نداشتند. داناتر از پزشکان کنونى مىشمارند. در واقع با نظام فکرى آنها نظریههاى کهنه و نادرست قدیمى بیشتر سازگار است تا نظریههاى مدرن. به همین دلیل است که آنها هومئوپاتى، تماس درمانى، انرژى درمانى، رفلکسولوژى، عنبیهشناسى، کفبینى، طالعبینى، طبسوزنى، و احکام نجوم (آسترولوژى) را همچون دانشهاى مقدس و معتبر مىشناسند. تالبوت جزو این گروه است و در سراسر کتاباش به تقدیس این به اصطلاح «علوم» پرداخته است. اینها علم نیستند بلکه شبهعلم هستند که با روشهاى علمى آنها را نمىتوان آزمایش کرد. اگر هم بتوان آنها را آزمایش کرد در آن رد مىشوند. اینگونه باورهاى شبهعلمى اصولا به صورت یک نظام اعتقادى عمل مىکنند. براى مثال تا پیش از اختراع میکروسکپ در قرن شانزدهم، طبیعىدانها فکر مىکردند که اسپرم انسان حاوى انسانهاى بسیار ریزى کاملاً شبیه خود انسان است. موجودات کوچکى که شکل و شمایل انسان را در مقیاس بسیار کوچکترى دارند! این آدم کوچولوها را آدمک (homonculus) مىنامیدند. حال مىبینیم که تالبوت مىخواهد هومونوکلئوس را دوباره زنده کند. او در کتاباش تصویر این انسان کوچولو را براى طب سوزنى آورده است (ص156). البته براى پشتیبانى از نظر خود از پزشکان فرانسوى و امریکایى هم نقل قول کرده است!
حوزه دیگرى که تالبوت به طور مفصل به آن مىپردازد خرافات مسیحى و ادعاهاى بعضى از شخصیتهاى تاریخى مسیحى است. در سال 1858 در شهر لورد فرانسه دختر 15 سالهاى ادعا کرد که حضرت مریم را دیده است. پس از آن کسان دیگرى نیز همین ادعا را تکرار کردند. از آن زمان تاکنون لورد به مکانى مقدس و توریستى تبدیل شده است که سالانه صدها هزار نفر از کاتولیکهاى معتقد از آن دیدن مىکنند. هر ساله هزاران مورد شفاى بیماران و بینا شدن کوران و معجزات دیگر را به آنجا نسبت مىدهند. این ادعاها به قدرى گزاف بوده که پاپ پیوس دهم سرانجام مجبور شد از کمیتهاى از پزشکان و روحانیون بخواهد تا به این موضوع رسیدگى کنند. این کمیته گزارش کرد از هفت هزار موردى که ادعاى شفایافتن را داشتند تنها شفاى 68 نفر آنها از نظر علمى قابل توضیح نیست. هم اکنون لورد به یکى از زیارتگاههاى مهم کاتولیکهاى سراسر جهان تبدیل شده است. تالبوت چند مورد از این معجزات را از کتابها و مجلات نقل کرده است (144-147). با این حال خاطر نشان مىکند که ممکن است شفاى این بیماران به علت ایمانى بوده که بیماران به شهر لورد داشته اند، و نه دخالت حضرت مریم!
از خرافات مسیحى دیگرى که تالبوت به آن مىپردازد داغزدگى (stigmata) است. در طى تاریخ کسان زیادى بودهاند که ادعا داشتند که زخمهایى که در دست و پاى حضرت مسیح پس از مصلوبشدن به وجود آمده، دوباره در بدن آنها به شکل صلیب ظاهر شده است. امروزه کسان زیادى چنین ادعاهایى دارند ولى بررسى همه این موارد نشان مىدهد که هیچ کدام از زخمها طبیعى نبودهاند. داغ زدگى یکى از کارهاى شعبده بازان است و وسایل و روشهاى ایجاد آن در فروشگاههاى وسایل شعبدهبازى فروخته مىشود. بنابراین اظهارات تالبوت که معتقد است اعضاى رده بالاى کلیساى کاتولیک بر این باورند که «زخمپذیرى حاصل» تأمل عارفانه است، یعنى «در حالت مراقبه شدید، توسط ذهن، آفریده مىشود» حرف سخیفى است، زیرا خود ایشان باید دست کم در تلویزیون دیده باشد که شعبدهبازان مختلف چنین کارهایى را انجام مىدهند.
یکى دیگر از خرافات مسیحى که تالبوت به عنوان معجزه نقل مىکند، شیشه خونى است که ادعا مىشود متعلق به یکى از قدیسان مسیحى به نام جانوآریوس است. گفته مىشود که این خون سالى دوباره منعقد مىشود. تابه حال کلیساى رم اجازه نداده است که دَرِ شیشه را باز کنند تا متخصصان آن را آزمایش کنند و ببینند که آیا این محلول خون واقعى است و یا یک ماده رنگى. ولى کسانى که در این زمینه مطالعه کردهاند محلولهاى مشابهى ساختهاند که همانند خون این قدیس است و بر حسب زمان و حرکت دادن آن جامد و یا مایع مىشود. این پدیدهاى است که در مبحث فیزیک و شیمى به پدیده سل - ژل معروف است. بسیار تأسفانگیز است که تالبوت از این مطالعات بىخبر است و گزارش خود را بر پایه ادعاى این کشیشان و بنیادگرایان مسیحى و معتقدان به معجزه بودن این مایع بنا نهاده است و به رودهدرازى بیهودهاى دستزده است.
خرافاتپذیرى و خرافاتباورى تالبوت حد و حصرى ندارد. او با حیرت و تعجب، فهرست بلندى از معجزات پزشکى پیروان کشیش کاتولیکى به نام کورنلیوس ژانسن را که در قرن هفدهم مىزیسته است ردیف مىکند. این فرقه به شدت با کاتولیکها و دربار فرانسه در ستیز بود. در آن دوران معجزات و شفابخشىهاى بسیارى را به رهبران این فرقه و پیروان آن نسبت مىدادند. البته با سرکوبى که این رهبران و پیروان مىشدند، آنها براى تبلیغ فرقه خود و زنده نگهداشتناش به شایعهپردازى در مورد این درمانهاى معجزهآسا نیاز داشتند. حال باید پرسید که چگونه است که خداوند یک فرقه کاتولیک را بر دیگر فرقههاى کاتولیک ترجیح داده و آنها را به انجام چنین معجزاتى مفتخر ساخته است؟
محصولات هولوگرافى
در سریال «دایى جان ناپلئون»، مش قاسم که تسلیم تخیّلات غیرواقعى دایى جان شده، بارها از انگلیسىها صحبت مىکند. این انگلیسىها چنان در ذهن او جا مىافتند که در پایان کتاب به شکل یک موجود مجزا و مستقل با شخصیت واقعى به نام «انگلیسیا» در مىآید. به این ترتیب که او مىگوید یک انگلیسیا آمده بود و یا یک انگلیسیا را دیدم. جهان هولوگرافیک تالبوت هم در اواخر چنان برایش واقعیت مىیابد که او از مشتقات مختلف هولوگرافیک صحبت مىکند. فرآوردههاى هولوگرافیک تالبوت عبارتاند از: الگوى هولوگرافیک، ایده هولوگرافیک، الگوى هولوگرافیک آشفتگى، گل و لاى هولوگرافیک، انرژى هولوگرافى، اقلیم هولوگرافیک، سوپ هولوگرافیک، هولوجهش، هستىهاى هولوگرافیک، سوپر هولوگرام، انرژى هولوگرافیک، توضیح هولوگرافیک، آسمان همچون هولوگرام، بدن همچون هولوگرام، چند جهان موازى هولوگرافیک، هولوگرافى بودن تجلى حضرت مریم، هولوگرام بودن بشقاب پرندهها، جسمیّتیابى هولوگرافیک. در دنیاى تخیلى تالبوت البته سیمرغ، عمو نوروز، و بابانوئل حقیقى هستند زیرا در اسطورههاى ایرانى و اروپایى آمدهاند و در جهان هولوگرافیک و در ذهن اسطورهاى این ملل وجود داشتهاند!
تالبوت چنان از شمنها و غیبگویى و قدرت فراطبیعى آنها تعریف مىکند که گویى دانشى متعالىتر و پیشرفتهتر از متفکران، فلاسفه، عرفا، و دانشمندان بزرگ جهان دارند. شمنها همان به اصطلاح پزشکان محلى، یا جادوگران قبایل بدوى افریقایى و سرخپوستان امریکاى شمالى و جنوبى، استرالیا و به ویژه جنگلهاى آمازون هستند. شمنها که یادآور انسانهاى پیش از تاریخاند و داراى همان دانش و معرفت، در میان قبایل خود مشهورند که مىتوانند با ارواح تماس بگیرند و طلسمهایى را که سبب بیمار شدن افراد مىشوند باطل کنند. دانش شمنها همان اسطورههاى قبیلهاى است که نسل به نسل از پدر به پسر انتقال یافته است. نسلهاى جوانتر که از میان این قبایل بیرون آمده و روستاها و شهرکهاى اطراف خود را دیدهاند و به اصطلاح چشم و گوششان باز شده، شمنها را مورد تمسخر و تحقیر قرار مىدهند. با ورود ماهواره و تلفن همراه دیگر دکان شمنها در میان مردم خودشان هم مشترى ندارد. البته فقط تالبوت ظاهرا از این موضوع بىخبر است، زیرا مىنویسد «شمن مىتواند با مردگان گفت و گو کرده و بىدرنگ به هر دانشى که مىخواهد دسترسى یابد» (ص371). او از شمنى به نام «گوزن سیاه» که جادوگر قبیله سرخپوستى اوگلاسیو است نقل مىکند که گفته است «هر جایى مرکز جهان است». (ص 407). و به این ترتیب مىخواهد به گفته او مفهومى متافیزیکى و عارفانه ببخشد. من معتقدم که «گوزن سیاه» به شدت در اشتباه است و با بزرگترین متفکر ایرانى یعنى ملانصرالدین موافقم که گفته است «مرکز جهان، همانجاست که خر من ایستاده است»!
تالبوت واقعا معتقد است کسانى که مشروب مقدس شمنى را که از گیاهى توهمزا تهیه مىشود مىنوشند به تجربه خروج روح از بدن نایل مىشوند و در سطحى به سیر و سلوک مىپردازند که مىتوانند خدایان و اساطیر کانیبو، دیوها، خدایان با سرهاى تمساح را ببینند! البته من به چشم خود دیدهام کسانى هم که حشیش و افیون مىکشند، یا به مقدار زیاد نوشیدنىهاى الکلى مىنوشند دچار همین تجربیات مىشوند، که در اصطلاح عامیانه زبان فارسى به آن «فرمایش افیون و الکل» مىگویند. تالبوت متوجه نیست که بسیارى از کسانى که خیالات و توهماتشان را برایش گفتهاند و او آنها را به عنوان تجربیات معنوى و سیر و سلوک تفسیر مىکند، بیماران روانى به درجات مختلف هستند که از واقعیتها گسیختهاند. تالبوت همچنین از «طرز بصیرتیابى از ادراک تجربه ال - اس دى» (ص 129) نیز صحبت مىکند!
تالبوت به وجود ارواح، اشباح، جن و پرى و شاه پریان اعتقاد دارد و مىکوشد با نقلقولهایى از کسانى که آنها را دیدهاند وجودشان را به شیوه هولوگرافى ثابت کند. مىپرسد که چرا این روزها پریان کمتر دیده مىشوند؟ پاسخش را از قول مرد سالخوردهاى ساکن یکى از جزایر اسکاتلند نقل مىکند. شگفت است که چگونه تالبوت به این پاسخ درست و واقعى نرسیده است. این پیرمرد مىگوید: «قبل از آنکه مردم این جزیره باسواد شوند زیاد پریان را مىدیدند، ولى حالا افراد کمى آنها را مىبینند»! (ص281). پیرمرد پاسخ درستى داده است. اگر تالبوت هم کمى عمیق تر تحقیق کرده و کمى باسواد بود، حتماً چنین کتابى را نمىنوشت!
تالبوت که از گفتن این که به تناسخ معتقد است شرم دارد، سعى مىکند به طور غیرمستقیم و از قول دیگران کشفیاتى را در مورد تناسخ مورد بررسى قرار دهد. تناسخ که از مذاهب بودایى و هندى وارد بعضى فرقههاى صوفیان شرق شده است بر این باور است که هر کس پس از مرگ دوباره به شکل انسان، حیوان یا گیاه به دنیا مىآید. تالبوت سپس گزارشها و یا قصههاى متعددى از کسانى را مىآورد که ادعا مىکنند که قبلاً به شکل افراد دیگرى در این دنیا زندگى کردهاند.
او هر ادعایى را از هر کسى، بدون هیچگونه مدرک و شاهدى، چه تجربى و یا منطقى، مىپذیرد. در جهان هولوگرافیک وى هر ادعایى هر چه پوچتر باشد، جالبتر است. به این ترتیب او هیچ نقدى و یا انتقادى بر آنچه شنیده و یا خوانده ندارد و بىدرنگ آن را مىپذیرد. پس از ادعاى بتى و بارنى هیل مبنى بر دیدن فرود سفینههاى فضایى و دزدیدهشدن آنها توسط انسانهاى فضایى و بردنشان به کرات دیگر و انجام آزمایش بر روى آنها در سال 1961 در امریکا، افراد بسیارى ادعاهاى مشابهى کردهاند، ولى هیچ یک تاکنون کوچکترین مدرک و سندى ارائه ندادهاند. در مجموع بیشتر این مدعیان به علل مختلفى مانند مشکلات روانى، کسب شهرت، دریافت پول براى مصاحبه و... چنین ادعاهایى را داشتهاند. تالبوت بدون هیچگونه گواه و شاهد سعى مىکند در دنیاى ذهنى خویش علتهاى هولوگرافیک براى آنها بتراشد. او نه تنها به وجود بشقاب پرنده اعتقاد دارد، بلکه ادعاهاى افراد مدعى دیدن آن را هم توجیه مىکند. (صص 394 - 386).
فصل آخر کتاب، «سفر در هولوگرام» است که در آن پریشانگویى و هذیانگویىهاى هولوگرافیکوار به نهایت خود مىرسد. به چند نمونه توجه کنید: «همبستگى ماهوى ذرات کوانتوم لامکان در امر پیش آگاهى و غیببینى و غیبگویى نقش عمدهاى دارد» (ص 286)، افراد روحانى «ارتعاشات بسیار بالاتر» از دیگران دارند (ص 245). «این ایده که گذشته به وجهى هولوگرافیک در امواج کیهان ضبط شده و اغلب مىتوان آن را به یارى ذهن انسانى فراخواند و مبدل به هولوگرامها ساخت شاید بتواند تا حدى پدیده جنزدگى را توضیح دهد» (ص 278).
اما درباره ترجمه کتاب
عنوان کتاب مىباید عالم و یا گیتى هولوگرافى ترجمه مىشد، چون جهان کرهزمین و حداکثر منظومه شمسى را افاده مىکند. در حالى که عالم یا گیتى فراتر از آن مىرود و همه هستى از جمله کهکشانها را هم شامل مىشود. ترجمه کتاب به طور کلى روان است به جز آنکه ناآشنایى مترجم و ویراستار کتاب با اصطلاحات علوم تجربىپزشکى، روانپزشکى، روانشناسى، فراروانشناسى، و فراعادى در سراسر کتاب به چشم مىخورد و بعضىها را در اینجا مىآوریم: (معادلهاى مترجم در پرانتز آمدهاند): سرن (CERN) (کرن)، آزمایش بىخبرى دوجانبه (double-blind experiment) (آزمایش کورى مضاعف!)، داغزدگى (stigmata) (زخمپذیرى)، جنبانش فراروانى (psychokinesis) (جنبش فراروانى)، غیبگویى (clairvoyance) (غیببینى)، تجسد، جسمیت یافتن (materialization) (عینیتیابى)، بخشى از دایره بزرگ روى شبکیه چشم (meridian) (بخشى از دایره بزرگ روى عنبیه)، آشفتگى chaos) (هاویه)، بازیافت روح (recovering the soul) (روح را دریاب)، گل سرخ سیزده گلبرگى (thirtee-petaled rose) (برگ گل سیزدهمین)، درونگرا (introvert) (درون بین) و برونگرا (extrovert) (برون بین، فراعادى (paranormal) (فراهنجارى)، نماد (projection) (فرافکنش)، روانمند (psychic)( فراروان).
ابن سینا که پزشکى دانشمند، فیلسوفى دانا، و عارفى آگاه بود در فصل پنجم، فصل هفتم، و فصل بیست و پنجم از نمط دهم کتاب اشارات و تنبیهات خود، این متن زیباى عرفانى، مىگوید که حتى کارهاى عارفان «علل و اسباب طبیعى» دارند. آیا ما از فلسفه و دانش هزار سال پیش عقبتر رفتهایم. آیا ما هم یک شمن واقعى شدهایم؟ اکنون که سینماى ایران در جهان سینما جایگاهى یافته است، کاش آقاى مهرجویى به جاى این کتاب، کتابى در زمینه کار هنرى و حرفهاى خود ترجمه مىکرد و بدون دانستن شنا، در میان امواج اقیانوس لاطائلات این کتاب غرق نمىشد.
برگرفته از مجله جهان كتاب، آبان و آذر 1389، شمارههای 259 - 258
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا