جستار
واژۀ زن در فرهنگ (ادب) و اندیشۀ ایرانی - استاد فریدون جنیدی
- جستار
- نمایش از جمعه, 01 آذر 1392 18:47
- بازدید: 5338
برگرفته از کتاب حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان نوشتۀ دکتر فریدون جنیدی، 1378
استاد فریدون جنیدی
بررسی برخی از واژههای ایرانی و واژههای "کشورهای مدعی حقوق بشر" برای اثبات:
"در اندیشهء ایرانی زن وابسته به مرد و جنس دوم نیست"
در زبان انگلیسی مرد "man" و زن "woman" و در فرانسوی مرد "homme" و زن "femme" و در آلمانی کهن زن "weib" خوانده میشود و با آنکه واژهء "ویب" آلمانی "بستگی" به نام مرد را نشان نمیدهد روشن خواهم کرد که نام زن در هر سه زبان به نام مرد پیوستگی دارد. و به سخنی دیگر "مرد" در آن سه جامعه "ستون" و محور زندگی است و زن به او پیوسته است.
این پیوستگی از دورترین زمانها که این واژه ها پدید آمدهاند بوده و تاکنون نیز برقرار است زیرا که زن اروپایی در این زمان نیز تا به شوهر نرفته است با نام خانوادگی خود زندگی میکند و همین که به خانهء شوهر رفت نامش دیگر میشود و او را به نام شوهرش میخوانند تا آنجا که اگر از شوی خویش نیز جدا شود باز باید همان نام را به کار برد مگر آنکه بعدا با مردی دیگر ازدواج کند. در آن صورت باز نام مرد تازه بر روی او است و همچنین ادامه دارد: اگر زنی در زندگی خود پنج بار ازدواج کند پنج بار نام مردان گونهگون بر روی او خواهد بود و تا پایان زندگی اجازه ندارد که نام خانوادگی خویش را به کار برد. بتازگی کشورهای فرانسه و آمریکا قانونی گذراندهاند که این اندیشه را کمی بهبود بخشد اما هنوز در آغاز راهند.
اکنون که این وابستگی زنان انگلیسی آمریکایی فرانسوی آلمانی به مرد روشن شد باید دانست که ریشهء نامگذاری آن نیز از همین داستان مایه میگیرد!...
ببینید:
در زبان اوستایی واژهء وَد(vad) به معنی ازدواج یا جفتگیری است و "to wed" انگلیسی نیز از همین ریشه برآمده. آنگاه این واژه در زبان پهلوی در واژهء "ویپ" خود را نشان میدهد که ریشهء "ویپک" است و ویپک به معنی "زنِ مرد دیده" باشد. از این واژه با اندکی دگرگونی فعل "فاک" انگلیسی و "ficken" آلمانی و دیگر زبانهای اروپایی برآمده است. اکنون برگردیم به واژهء "woman" انگلیسی که ریشه "ویپ" یا همان "ود" در آغاز آن است یعنی "کسی که مرد با وی جفت میشود" !!...
و بدین روی زن در آن فرهنگ "جنس دوم" خوانده میشود زیرا که هستیاش برای مرد آن هم فقط برای جفتگیری با مرد نام میگیرد!
واژهء مرد در فرانسوی "homme" است که آن نیز با پیشوند fu که از ریشهء "فاک" است نام زن "femme" را میسازد و باز زن در این زبان به همان معنا است. در زبان آلمانی کهن نیز گونهای دیگر از واژهء "ویپ" و "ویپک" است که به معنی "زن مرد دیده" باشد! و همین واژه است که در زبان انگلیسی به گونهء "wife" خوانده میشود که به معنی "زنِ مرد" یا "همخوابهء مرد" است.
نام زن در زبان انگلیسی کهن "vifmann" خوانده میشده است که نشان دهندهء آشکار مفهوم این نام است. اما فرهنگ "وبستر" داوری دیگر در این باره دارد و آن چنان است که "wife" انگلیسی و "weib" آلمانی هر دو از ریشهء "weip" هند و اروپایی (؟) به معنی "پیچاندن" برمیگردند و احتمالا به معنی زن با پوشش بوده است.(1988 ,Webster's New World Dictionary)
ما در نام هند و اروپایی و شیوهای که برای گزینش واژهها در آن زبان خیالی به کار بردهاند سخن داریم. اما همین داوری نشان میدهد که اگر "wife" به معنی پیچاندن باشد نمیتوان آن را به معنی "پیچیده" گرفت. و اگر این ریشهیابی را درست پنداریم "wifmann" انگلیسی باستان و "woman" انگلیسی امروز به معنی "مرد پیچیده" یا "با حجاب" در میآید نه "زن پیچیده"!
و بدینسان زن در این چهار کشور که خود را درفشدار مدنیت و حقوق بشر میدانند "جنس دوم" است و در همهء دفترها و دیوانها و شعرهای آنان نیز همین داوری هست!
اما زن در میان برخی از ملتهای اروپایی که ریشهء کهنتر دارند چونان سِربی ایتالیایی یونانی روسی نامی مستقل و متکی به خود دارد و اگر چه زبان شناسان اروپایی آن را از
ریشهء "ژنوس" یونانی میدانند اما باید دانست که سادهتر از ریشهء یونانی "ژن" ِ کُردی و "زن" فارسی است که از ریشهء "کئینی" اوستایی و "کن" پهلوی برآمده است و معنای "خانه" و "صاحب خانه" دارد!
بنابراین در فرهنگ ایرانی "زن" همان نام را دارد که در دوران کهن مادرسالاری داشته و مالکیت و صاحبخانگی بدو بازمیگردد باز آنکه "مرد" از ریشهء "مرتmareta" به معنی "مردن" و "درگذشتن" برآمده یعنی کسی که درمیگذرد.
این "پاژنام" ِ زن به معنی دارندهء خانه اگر چه هنوز در ایران برای زنان به کار میرود اما در درازنای چندهزار سال زن در فرهنگ ایرانی نامهای دیگر نیز به خود گرفته است که شایستهء نگرش است:
زن در اوستا افزون بر "جنیکا" (از همان ریشهء ژن و جَن و کن) با پاژنام " نائیریکا" نیز خوانده شده است. " نئیری " در اوستا دلیر و جنگاور و پهلوان است و به مردان پهلوان گفته میشده و همین واژه به گونهء مادینه برای زنان دلیر و نامآور نیز به کار میرفته:
نائیریکا.
این واژه در زبان پهلوی به گونهء "نائیریک" به کار رفته. در یادگار بزرگمهر نوشتهء وزیر دانشمند زمان انوشیروان از نائیریک یعنی همسر نیک به بزرگی یاد شده است (متنهای پهلوی گردآورنده دستور جاماسب جی ¬منوچهر جی جاماسب اسانا انتشارات بمبئی 1897 رویهء 96 جملههای 8¬147) و با همین تلفظ هنوز در زبان ارمنی به معنی همسر و زن کاربرد دارد.
پاژنام(لقب) دیگری که زن ایرانی از دوران اوستایی تاکنون بر خود دارد "بانو" است که در اوستا به معنی "فروغ" و "روشنایی" است و بانوی خانه یا زن خانه روشنایی و چراغ خانه به شمار میرفته و میرود. این واژه در زبان پهلوی به گونهء "بانوک" و در فارسی "بانو" به همان معنی کاربرد دارد تا آنجا که در فارسی پاژنام عمومی زنان "کدبانو" است که در آن "کد" «خانه» است و "بانو" همان "روشنایی" است. افزون بر اینها مردان زنان خود را همدوش [=همکار در همهء کارهای زندگی] یا همسر [=کسی که با مرد در همه کار و جا برابر است و سر او با سر مرد یکسان است] میخوانند!
در "اندرز گواهگیران" یا پیوند زناشویی در ایران باستان نخست از دختر میپرسند که آیا میپذیرد که "مرد ِ " نامزد را به همسری و همتنی و همروانی بپذیرد؟ و پس از دختر همین پرسش از مرد میشود. (نگاه کنید به: اصل و ترجمهء اندرز گواهگیری ایرانی رویههای 435 تا 468 از کتاب خرده اوستا به سعی و اهتمام رستم موبد رشید و آموزندهء شیر مرد نوذر ¬بمبئی ثبت دفتر رجستر گورنمنت هندوستان در 1867 میلادی)
و چنانکه دیده میشود در این اندیشه زن نه تنها هم تن مرد است که همسر و همروان او نیز هست چنان که مرد نیز بیهیچ برتری همروان و همتن و همسر زن است.
واژهء دختر:
دختر در زبان سانسکریت "دوهیتر" خوانده میشود و به معنی "دوشندهء شیر" است که این پاژنام از دوران دامپروری و گلهداری آریاییان است. این واژه در اوستا "دوغذر" و در زبان پهلوی "دوخت" و "دوختر" و در فارسی "دخت" و "دختر" است چنان که در انگلیسی نیز "daughter" خوانده میشود. اما ایرانیان با آنکه پاژنام دختر یا یادگار دوران کهن را در زبان خویش نگاه داشتند در درازنای زمان دو پاژنام زیبای دیگر به او دادهاند:
نخست کنیزک به معنی "زن کوچولو" که کهنتر از پاژنام "دختر" است. دیگری دوشیزه به معنی "دوست داشتنی کوچولو" و از همین واژه: "دوشَست" در پهلوی به معنی معشوق و "دوشارم" در پهلوی به معنی عشق و "دوست" در پهلوی و فارسی. و افزون بر این در فرهنگ ایرانی انبوه نامهای زیبای گلها و بوی گلها و زیبایی گل و درخت و جان و جهان را که بر دختران میگذارند با هیچ فرهنگ و هیچ زبان و کشور دیگر نمیتوان برابر کرد...
(ستایش زن و عشق هنگامی به ادبیات اروپایی ره یافت که اروپاییان در جنگهای صلیبی با فرهنگ ایرانی آشنا شدند و این بوی خوش نیز از گلستان فرهنگ ایران به آن سامان رسید و نویسندگان و شاعرانی که چنین سرایش را آغاز کردند در زبان فرانسوی "Trovbadours" و در زبان آلمانی "Minnes:anger" یا "Minnesang" خوانده میشوند.
اروپاییان را گمان برآنست که دورهء جنگهای صلیبی جنگ مسیحیان در برابر اعراب بود و جریان علمی فرهنگی که به دنبال آن به اروپا راه گشود از سوی اعراب مایه گرفته است در حالی که این نبرد نبرد میان اروپاییان و ایرانیان مسلمان بوده است و سردار بزرگ این جنگها صلاحالدین ایوبی پادشاه كُرد و ایرانی بوده و بیشتر این جنگها در غرب کردستان بزرگ روی نموده و جانشین صلاحالدین کُرد به نبردها ادامه دادهاند. و نکته اینجاست که خود اروپاییان هنوز دشمن مسیحیان را "the saladins" میخوانند و این نام از نام صلاح الدین سردار ایرانی گرفته شده است و آنان که فرهنگ خود را در دورهء جنگها به اروپاییان پیشکش کردند ایرانیان مسلمان بودهاند نه اعراب. و اگر دربارهء همین نکته که ستایش زن و عشق در سرود و نوشتار بوده باشد به شعر و ادبیات عرب بنگریم اثری از آن در سراسر نوشتههای عربی نمییابیم. و اعراب هنگامی که در شعر خویش به زن اشاره میکردند منظورشان تنها اندامهای زن و تنکامگی بوده است و برای آگاهی از این داستان میتوانید به کتاب بزرگ اغانی ابوالفرج اصفهانی بنگرید که بیشتر سرودههای پیشین عرب در آن گردآوری شده است.)
... و این همه به نشانهء آزرمی(احترامی) است که در اندیشهء ایرانی برای دختر روا است و جایگاه والایی که زن هنوز از آن برخوردار است و بوی دلاویز گیسوان این دلبند زیبا که پسان(پس آن) مادر میشود و کانون زندگی است چنان در شعر و سرود و ترانهء زبان فارسی پیچیده است که جهانیان را سرمست کرده و بیگمان میتوان داوری کرد که همهء جهانیان با هم نتوانستهاند اندکی از آن همه ستایش که ایرانیان (و شاعران ایرانی که نمایندهء آنانند) دربارهء زن سرودهاند نسبت به زن گفته باشند. و درود بر زن ایرانی که بیش از هر چیز و کس در جهان ستایش شده است!
فردوسی دربارهء زن نیک چنین میفرماید:
اگر پـارسا باشد و رایـــــزن ... یکی گــنج باشد پُـرآکنده زن
بویژه که باشد به بالا بلـند ... فروهشته تا پای مشکین کمند
خردمند و با دانش و ناز و شرم ... سخن گفتن ِ نیــک و آوای نرم...