شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست فردوسی و شاهنامه شاهنامه جلوه‌های مدارا در اندیشه‌های حکیم طوس - بخش سوم

شاهنامه

جلوه‌های مدارا در اندیشه‌های حکیم طوس - بخش سوم

برگرفته از روزنامه اطلاعات

دکتر احمد کتابی
استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

اندیشۀ حق‌جویی و عدالت‌طلبی، به اعلاترین مرتبه، در نیایشی که بهرام چوبینه ـ سردار نامی ایران ـ قبل از آغاز جنگ با ساوه شاه، با خداوند دارد، انعکاس یافته است. در این نیایش، بهرام، به‌رسم عبودیت، برخاک می‌افتد و از خداوند مسئلت می‌کند که اگر حق به جانب رقیب اوست، وی را، در نبردی که در پیش است، بر او پیروز گرداند و اگر حق به جانب اوست، پیروزی را نصیب او کند. ناگفته پیداست که برخورداری از این درجه از انصاف و حق‌طلبی، تا چه حد با مدارا و تساهل سازگار و حتی از آنها به مراتب والاتر است:

چو بهرام جنگی سپه راست کرد
خروشان بیامد ز جای نبرد

بغلتید در پیش یزدان به خاک
همی گفت: کای داور داد و پاک

گر این جنگ بیداد بینی همی
ز من ساوه را برگزینی همی

دلم را به رزم اندر آرام ده60
به ایرانیان بر ورا کام61 ده

اگر من ز بهر تو کوشم همی
به رزم اندرون سر فروشم همی

مرا و سپاه مرا شاد کن
و زین جنگ ما گیتی آباد کن

پادشاهی هرمزد دوازده سال بود، ص 1632: 28-24

و سرانجام جای آن دارد که از یکی از تمثیلات بس آموزندۀ شاهنامه یاد شود که مربوط به دوران پادشاهی بهرام‏گور است. در این داستان، عواقب و توالی فاسد ظلم و مزایا و مواهب عدل به گویاترین و زیباترین گونه وصف شده است. خلاصۀ تمثیل مزبور بدین شرح است: بهرام‏گور، روزی، در حین شکار، گذارش به روستایی مهجور می‏افتد و شب را، ناشناخته در کلبۀ دهقانی به سر می‏برد و به‏منظور این که از چگونگی برخورد و رفتار عاملان و کارگزاران خود با مردم آگاه شود، غیرمستقیم، سئوالاتی را با همسر میزبان در میان می‏گذارد. زن دهقان که از ظلم و جور عمال حکومت دلی خونین دارد، به مخاطب ناشناس خود چنین پاسخ می‏دهد:

زن برمنش62 گفت کای پا کرای
بدین ده فراوان کس است و سرای

همیشه گذار63 سواران بود
ز دیوان شه، کار داران بود

یکی نام دزدی نهد برکسی
که فرجام از آن رنج یابد بسی

ز بهر درم گرددش کینه کش
که ناخوش کند بردلش روز خوش

زن پاک تن64 را به آلودگی
برد نام و آرد به بیهودگی

زیانی بود کان نیاید به گنج65
ز شاه جهاندار این است رنج

پادشاهی بهرام‏گور، ص 1363: 20-15

بهرام وقتی، سخنان غیرمنتظرۀ زن دهقان را می‏شنود و درمی‏یابد که فرمان‏های او در جهت تأمین رفاه مردم و برقراری عدالت به‏کار گرفته نشده است، سخت آشفته و خشمگین می‏شود. تمام شب را در اندیشه می‏گذراند و سرانجام تصمیم می‏گیرد برای مجبور کردن کارگزاران و لشکریانش به اجرای دستوراتش، برخلاف شیوۀ معمول به‌شدت عمل و خشونت دست یازد:

پر اندیشه شد زین سخن شهریار
که بد شد و را نام از آن پایه کار

به دل گفت پس شاه یزدان‏شناس
که از دادگر کس ندارد هراس

درشتی کنم زین سپس ماه چند
که پیدا شود مهر و داد از گزند

بدین تیره اندیشه پیچان بخفت
همه شب دلش با ستم بود جفت

همان، ص 1363: 24-21

صبح فردا، وقتی زن روستایی برای دوشیدن شیر و فراهم کردن صبحانه برای بهرام، به سراغ گاوش می‏رود، پستان‏های گاو را از شیر تهی می‏بیند و این اتفاق غیرمترقبه را این‏گونه با شوهرش در میان می‏گذارد و توجیه می‏کند.

چنین گفت با شوی: کای کدخدای
دل شاه گیتی دگر شد به رای

ستم‏کاره شد شهریار جهان
دلش دوش، پیچان66 شد اندر نهان

همان، ص 1364: 5-4

منظور و پیام مهم فردوسی از ارائۀ این تمثیل هوشمندانه احتمالاً این است که وقتی اندیشۀ ستم در ذهن رهبران و حاکمان جامعه راه یابد و بیداد جایگزین داد شود، آثار وضعی این ستمگری این است که جریان همۀ امور از مسیر طبیعی خارج می‏شود. خیر و برکت از همه چیز ـ حتی از گاوان شیرده ـ رخت برمی‏بندد و فساد و تباهی حاکم می‏گردد:

چو بیدادگر شد جهاندار شاه
ز گردون نتابد به بایست67 ماه

به پستان‌ها در شود شیر خشک
نبوید به نافه درون نیز مُشک

زنا و ربا آشکارا شود
دل نرم چون سنگ خارا شود

به دشت اندرون گرگ مردم خورد
خردمند بگریزد از بی‏خرد

شود خایه68 در زیر مرغان تباه
هر آنگه که بیدادگر گشت شاه

پادشاهی بهرام‌گور، ص 1364: 12-8

فصل دوم ـ شاخص‏های مربوط به مظاهر و نتایج مدارا و سعۀ صدر

در گفتار پیش از انگیزه‌ها و موجبات و زمینه‌های مناسب مدارا و سعۀ صدر در شاهنامه سخن رفت. در این فصل ‏کوشش می‌شود آثار و ثمرات و تجلیات آنها باز نموده شود.

الف ـ خطاپوشی و بخشندگی

هر آن کس که پوزش کند بر گناه
تو بپذیر و کین گذشته مخواه

پادشاهی اردشیر، ص 1230: 11

گرایش به مدارا و تساهل، به‏گونه‏ای آشکار، در توصیه‌های مصرّح و موّکد حکیم طوس به عیب‏پوشی و گذشت و بخشایش تجلی یافته است. این توصیه‌ها که در شاهنامه، به تواتر، ذکر شده حاوی چندین پیام و نکتۀ اساسی است:

1. بخشایندگی خداوند

خدای مورد ستایش فردوسی ـ همانند خدای معبود حافظ و سعدی ـ خدایی است بخشنده که در صورت انابت گناهار، از سر تقصیرهای بندگان می‏گذرد:

چو بگذشت یک چند گریان چنین
ببخشود بر وی جهان آفرین

رزم کاووس با شاه‌هاماوران، ص 238: 1

و نیز:

گناهی که کردی ز یزدان بخواه69
سزد گر به پوزش ببخشد گناه

داستان رستم و اسفندیار، ص 1023: 6

و در صورت تکرار گناه هم، بندگان خاطی را از شمول بخشایش خود محروم نمی‏دارد:

چو هنگام بخشایش آمد فراز70
جهاندار یزدان به من داد باز

منوچهر، ص: 92: 14

2. مقرون به لطف و کرامت بودن دین یزدانی

خود آزردنی نیست در دین ما
مبادا بدی کردن آیین ما

پادشاهی خسرو پرویز، ص 1719: 8

از دیدگاه فردوسی، شریعت یزدانی مبشّر رحمت است و مسالمت و ملایمت و مبلّغ بی‏آزاری، دادگری و خاکساری، در تأیید این معنا، شواهد مثال متعددی در شاهنامه وجود دارد. در جایی، دین اساس و جوهر دادگری تلقی می‏شود:

چه گفت آن سخنگوی با آفرین
که چون بنگری مغز داد است دین

پادشاهی اردشیر، ص 1228: 22

و نیز:

مبادا جز از داد آیین من
مباد آز و گردن‏کشی دین71 من

پادشاهی بهرام‏گور، ص 1342: 19

و در جایی دیگر، بی‏آزاری و خدمتگزاری مبنای دین و آیین شمرده می‏شود:

بی‏آزاری و سودمندی گزین
که این است فرهنگ آیین و دین

پادشاهی کسری نوشین روان...، ص 1528: 11

در یک جا، کینه‏توزی از جانب دین‏داران، کاری ناشایست به‏شمار می‏آید:

مگیرید خشم و مدارید کین
نه زیباست کین از خداوند دین72

ش بر وخیم، ص 85: 16

و حتی در عالم حیوانات نیز ناروا شناخته می‏شود:

اگر پیل با پشّه کین آورد
همه رخنه در داد و دین آورد

کیقباد، ص 184: 2

و در جایی دیگر، «خاکساری» آیین و «مردمی» دین تلقی می‏گردد:

جز از کهتری73 نیست آیین من
نباشد جز از مردمی دین من

فریدون، ص 62: 14

بنا بر آنچه گفته شد، «دینداری» از نظر فردوسی، فقط منحصر به شریعت، به معنای اخص کلمه، نیست که بسیاری از فضایل و صفات عالیۀ انسانی را نیز شامل می‏شود کما اینکه عنوان «کفر» هم صرفاً به سرپیچی و انحراف از دین اطلاق نمی‏گردد که شمار زیادی از اعمال نکوهیده از قبیل آزار رساندن به رنجوران و بینوایان، خوار شمردن آدمیان و تفاخر به امتیازات و ثروت را نیز شامل می‏گردد:

هر آن کس که در هفت کشور زمین
بگردد ز راه و بتابد ز دین

نمایندۀ رنج درویش74 را
زبون داشتن مردم خویش را

برافراختن سر به بیشی و گنج75
به رنجور مردم نماینده رنج

همه نزد من سر به سر کافرند
وز آهرمن بد کُنش بدترند

 

* تذکر: اعداد بدون پرانتز معرف ارجاع به پانوشت و اعداد دارای پرانتز نشانۀ ارجاع به پی‌نوشت است.

پانوشت:

60. تسلی خاطر بده. آرامش‏بخش

61. پیروزی

62. با شخصیت

63. محل عبور و رفت و آمد.

64. عفیف

65. زیان و خُسرانی است که با گنج (کنایه از مادیات) جبران‏پذیر نیست.

66. آشفته، نگران

67. به نحو شایسته

68. تخم مرغ

69. قبل از کلمۀ بخواه، پوزش یا بخشش مقدر است.

70. فرا رسید

71. در اینجا از واژۀ «دین»، احتمالاً بیشتر آیین و شیوه رفتار منظور است.

72. پیرو دین، متدین

73. تواضع

74. مستمند، بی‏چیز

75. ثروت

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید