زبان پژوهی
زبان فارسی در بالکان
- زبان پژوهي
- نمایش از چهارشنبه, 24 آبان 1391 21:09
- بازدید: 6447
برگرفته از: شورای گسترش زبان فارسی
محمود فضیلت
زبان فارسی در چشمانداز تاریخی
زبان فارسی و دورنمای تاریخی وگسترش آن را در بیرون مرزها و در سرزمینهایی چون شبه قاره بالکان، شبه قاره هند، اسپانیا، ارمنستان، و آسیای میانه میتوان بازاندیشی کرد.
خاستگاه همگونیهای واژگانی و ساختاری زبان فارسی با دیگر زبانها و گسترش زبان فارسی در سرزمینهایی چون هند، پاکستان، ترکیه، بوسنی و هرزگوین، آلبانی، صربستان، کرواسی، مونتهنگرو، و مقدونیه را میتوان از دیدگاههای «تاریخ طبیعی» و «تاریخ اجتماعی» بررسی کرد. زیرا از دیدگاه تاریخ طبیعی، زبانهایی چون پشتو، هندی، بنگالی، تاجیکی، و اردو، از گروه زبانهای هندواروپایی شمرده شدهاند و خاستگاه جغرافیایی همگونی دارند. ادوارد براون نیز بخشی از این همانندی را برمیشمارد و میگوید: کاملاً مسلم به نظر میرسد که ایرانیان و هندیان زمانی قومیت مشترک ایرانی ـ هندی را در نقطهای در پنجاب تشکیل میدادهاند.
اگرچه بخشی ازگسترش زبان فارسی در بالکان را میبایست از چیرگی و فرمانروایی عثمانی بر آن سرزمین دانست، ولی این گمانه را نباید نادیده انگاشت که چه بسا اسلاوهای کهن، بخشی از مایههای زبانی، اندیشگی و فرهنگی آریایی را از زیستگاههای آغازین خود به بالکان آوردهاند. همچنین نقش یونانیان، مانویان و نومانویان و نیز گروه بوگلامیا1 را هم نباید از یاد برد،2 زیرا زبان فارسی پس از دورههای فارسی باستان و فارسی میانه یا پهلوی، به شیوهای کارآمد در گسترش فرهنگ ایرانی پای به میدان نهاد و در دوران هخامنشیان، سکاها و اشکانیان، زبان فارسی باستان و پهلوی درسند و بینالنهرین گسترش یافت.
رزم ایران و توران از برجستهترین درونمایههای شاهنامه فردوسی است که از نگاه نمادین، بیانگر این پدیده تاریخی است که زیستگاه ترکان، سالیان سال از استانهای هخامنشیان به شمار میرفته است و کسانی که تاریخ کهن ترکان را نگاشتهاند، این دوره را دوره پارسها نام نهادهاند. سنگ نوشتههایی نیز که از گورمه، ترسوس و سارد در نزدیکی ازمیر به دست آمده، چیرگی هخامنشیان بر این سرزمین را باز مینمایانند. به دنبال چیرگی هخامنشیان، آیین مهر و در پی آن، دین مانی، به سرزمین ترکان راه یافت و آسیای صغیر را دربرگرفت. برخی از پژوهشگران در ژرفای اندیشه قزلباشها (علویان)، مایههایی از مهرپرستی، زردشتی و خرمدینی را برشمرده و خاستگاه بخشی از آیینهای مولویه را آیین زردشت دانستهاند؛ چنان که پرفسور گولپینارلی، تقدس اجاق و مطبخ خانقاه و خاموشی در اثنای صرف طعام و نیز گلبانگ سفره و خرقه صوفیان را باز مانده و از آیینهای زردشتیان دانسته3 و ناصر خسرو نیز گزارش داده است که در شهر اخلاط در آسیای صغیر، به سه زبان تاری، پارسی، و ارمنی سخن میگفتهاند.4 از این رو، میتوان زمینههای تاریخی گسترش زبان فارسی در کشورها و سرزمینهای همسایه را چنین برشمرد:
1. پدیدههای اجتماعی مانند خودکامگی فرمانروایان و جنگهای پیاپی، جابهجایی ناگزیر فارسی زبانان و پراکندگی آنان را در پی داشته است. از نشانههای نمادین همزبانی همسایگان میتوان به گفتوگوی پهلوانان ایران و توران به زبان فارسی در کتاب شاهنامه در برخی از جستارها نیز از پدیده میهنگریزی ایرانیان در دوره ساسانیان، به انگیزه سختگیریهای موبدان زردشتی درباره مانویان و مزدکیان، و نیز پس از تاخت و تاز تازیان و کشتار خرمدینان به دست عباسیان و روی آوردن بخشی از فارسیزبانان به آسیای صغیر سخن گفتهاند.5
2. کشورگشایی فرمانروایان در پراکندگی زبان فارسی نقش بسزایی داشته است. پیش از این از کشورگشایی هخامنشیان و سنگ نوشتههای این خاندان سخن رفت. افزون بر آن از کشورگشایی محمود غزنوی و سلجوقیان نیز میتوان یاد کرد.
نقش کشورگشایی فرمانروایان در گسترش زبان فارسی، گاه با پدیدههای دیگری چون پیوندهای فرهنگی و اندیشگی چنان درمیآمیزد که جدایی آنها از یکدیگر بس دشوار مینماید. افزون بر این، غبارزدایی از ساختار گسترش واژگان یک زبان و نمودن سیمایی روشن از دگرگونیهایی که در ژرفای تاریخ روی داده است، دشوار مینماید. برای نمونه واژه “ورد” که در زبان تازی همان “گل سرخ” است، در زبان پهلوی و متون اوستایی نیز برای “گل سرخ” به کارمیرفته است. از این رو برخی دیدگاهها از گسترش جغرافیایی این واژه در زمان ساسانیان و کاربرد آن در زبان تازی سخن گفتهاند.
پذیرش نقش فرمانروایان درگسترش زبان نمیبایست این گمان را برانگیزد که پیوست فرمانروایان چیرهدست به گسترش زبان خود دست یازیده و یا توانستهاند آن زبان را در دیگر کشورها بپراکنند، چنان که انگیزه فرمانروایانی چون محمود غزنوی و طغرل سلجوقی را در گسترش زبان فارسی، میبایست بیرون از چیرگی و برتری نظامی جویا شد؛ زیرا سلجوقیان پیش از چیرگی بر روم و گشودن دروازههای آن، معمولاً از فرهنگ ایرانی بهرهمند بودهاند و پس از آن نیز زبان فارسی و فرهنگ ایرانی را در آسیای صغیر گسترش دادهاند.6
3. فارسینویسان نیز نقش کارآمدی در گسترش زبان فارسی داشتهاند؛ از این رو، آگاهی از تاریخ فارسینویسی میتواند ما را بیش از پیش با گستره و ژرفای زبان فارسی در کشورهای دیگر آشنا سازد، چنان که علی هجویری غزنوی از فارسینویسانی است که یکی از کتابهای صوفیانه فارسیزبان به نام کشفالمحجوب را در لاهور نگاشت و امیرخسرو دهلوی، ملقب به سعدی هند، و نیز بیدل دهلوی، در هندوستان به سرودن مثنوی و غزل پرداختند. فارسینویسان هند، کتابهای نامبرداری چون تاج المآثر (اولین تاریخ شبه قاره هند به زبان فارسی) و لباب الالباب (نخستین تذکره شاعران به فارسی) را نگاشتند. در بوسنیوهرزگوین نیز سرایندگانی به فارسی شعر سرودهاند که از آن میان میتوان موارد زیر را برشمرد:
مجد نرگسی (سده یازدهم هجری) سراینده خمسه، نهالستان سعادت، مشاق العشاق، قانون رشاد، غزوه مسلمه و اکسیر دولت.
خسرو پاشا سکولر (سده یازدهم هجری) که برخی از سرودههای اودر بلبلستان فوزی آمده است.
احمد طالب (سده یازدهم هجری) که به فارسی و ترکی اشعاری سروده است.
احمد رشدی (سده یازدهم هجری) که غزلهای فارسی زیبا و عاشقانهای سروده و از عرفی پیروی کرده است.
محمد رشید (سده یازدهم هجری) که دیوان اشعار 27 صفحهای از او برجای مانده است.
علی زکی کیمیاگر (سدههای یازدهم و دوازدهم هجری) که در سرودن ماده تاریخ و تنظیم و حل معما و لغز ماهر بوده است.
محمود پاشا عدنی که دارای دیوان و اشعار پراکنده به فارسی است.
درویش پاشا بایزید آگیج (سده دهم هجری) دیوانی به زبان فارسی دارد.
توکلی دده (سده یازدهم هجری) که به تدریس مثنوی میپرداخته و از او سرودههایی بر جای مانده است.
مصطفی لدنی (سده دوازدهم هجری) به فارسی و ترکی شعرهایی سروده است.
حاجی مصطفی مخلصی (سده دوازدهم هجری) از شعر حافظ پیروی کرده است.
فوزی موستاری (سده دوازدهم هجری) کتاب بلبلستان را به زبان فارسی و به تقلید از گلستان سعدی در شش فصل گرد آورده است که فصل چهارم آن درباره سخنپردازان فارسی و ترکیزبان امپراتوری عثمانی است.
بازتاب گسترش زبان فارسی در کشور عثمانی و آگاهی فرمانروایان و پادشاهان عثمانی در پراکندن زبان فارسی را میتوان در شهرهایی چون استانبول، بغداد، دمشق، قونیه، و سرزمینهای یوگسلاوی، به ویژه بوسنی و هرزگوین، جویا شد. در این دوره دربارهای عثمانی به پاسداشت زبان فارسی پرداختهاند و فرمانروای عثمانی، سلطان سلیم یاووز، به زبان فارسی سخن میگفته و شعر نیز میسروده است. افزون بر این، در این روزگاران، تخم سخن فارسی، میان هجرتگزینان ترک یا کارگزاران بومی بخشهایی از شبه جزیره بالکان و جنوب شرقی اروپا و سرزمینهایی چون آلبانی، یوگسلاوی، یونان، بلغارستان، رومانی، و مجارستان تا دروازههای وین پراکنده شده است. پیشینه گسترش زبان و واژگان فارسی در فرمانروایی عثمانی را میبایست در دوره سلجوقی جستوجو کرد. پس از چیرگی سلجوقیان و دستنشاندگان آنان در آسیای صغیر، فارسی، زبان رسمی آن دیار شد ونگارش کتاب وسرودن شعر و نیز آموزش و پرورش و نامهنویسی در دستگاه فرمانروایان این خاندان، به زبان فارسی بود.7
اگر نبود راه و رسم پالایش زبان ترکی از واژگان بیگانه، که سالها از برنامههای قانونگذاران ترک است، بیگمان واژگان فارسی در زبان ترکی، بیش از پیش نمود مییافت. با این همه، از دیدگاه جستوجوگران، امروز نیز هنگامی که فردی ایرانی در آرامگاه مولوی در قونیه، آن همه شعر و عبارت فارسی را بر در و دیوار میبیند، خویشتن را در دیار یاران مییابد. در طریقت مولوی وآداب و رسوم سنن خاص آن، بیشتر تعبیرات و اصطلاحات فارسی است.8 ووجود واژگانی چون آستان (درگاه و آرامگاه مولوی)، آتشباز (آشپز)، آیین (اشعاری که در مراسم سماع میخوانند)، آیینخوان، برگ سبز نیاز (نذری که مولویان به درگاه مولانا میآورند)، جان (خطاب درویشان به یکدیگر)، چله (عبارت خاص چهل روزه)، دم (وقت)، درگاه (اقامتگاه شیخ)، دستار، دسته گل (نوعی پیراهن)، و دستور (اجازه) از این گونهاند.
از رهگذر فرمانروایی عثمانی، زبان فارسی در سرزمین آلبانی نیز گسترش یافت و کلام فارسی که با خود اندیشههای بکتاشیه را داشت، بر دل و جان نشست. واژگان فارسی پهنه زبان را درنوردیدند و به ادبیات مردم آلبانی ره یافتند. به گونهای که سخنپرداز آلبانی، شمسالدین سامی، به پیروی از آثاری چون شاهنامه فردوسی، سوگنامه فرزندکش و نمایشنامه کاوه را نگاشت و شیخ عبدالسلام مجرم به پیروی از سرودههای صوفیانه سبک عراقی، به سخنسرایی پرداخت.9 و نصیب طاهربابا فراشری نیز در بیان اندیشههای درویشی، غزلهایی بزمی سرود. چنین مینماید که سرودههای وی، بازتابی از غرلهای مولوی و سعدی است. او دفتر خلوتیه خود را در پایان مثنوی آورده و بدین سان پیوند اندیشگی خود با مولوی را باز نموده است. نعیم فراشری نیز از سرایندگان فارسی زبان آلبانیایی است. دفتر سرودههای او، تخیلات نام دارد و اندیشه بکتاشیان در آن باز تافته و از زبان فارسی به آلبانیایی ترجمه شده است. او در شعر “کربلا” از رویدادهای آغازین اسلام و خاندان پیامبر(ص) سخن میگوید. همچنین پیامی فراشری، برادر نعیم فراشری، سرودهها و نگاشتههایی چون شاهنامه و زبده … را از فارسی به ترکی برگردانده است.
از دیگر سخنپردازان آلبانیایی، یکی هم تسلیم روحی بابایی است که دیوانی به زبان فارسی دارد. اندیشه بکتاشی از درونمایههای شعر اوست. ترکان واژگان فارسی وترکی را با هم درآمیختند، به واژگان با ساختارهای دوگانه دست یازیدند و این واژگان پیوندی را به دیگر زبانها وارد کردند10 که از آن میان میتوان به این واژهها در متون صربی اشاره کرد:11
bajriam – namãz, basčaluk, beharli, abdĕsli, aladza, ãp-asičăre, ãrpasã, bostandzije, burma-tãhta, cadordzaija, terli-diba, jedandzija.
افزون بر واژههای پیوندی فارسی ـ ترکی، زبان صربی را میتوان سرشار از واژگان فارسی دانست. ساختار همگون زبان فارسی و صربی نیز از ویژگیهایی است که در این دو زبان را گستره تاریخ طبیعی به هم میپیوندد. چنان که “biti” زبان صربی به معنی “بودن” است. Bi ریشه فعل و ti نشانه مصدر است. در مصدر “بودن” نیز “بود” ریشه فعل و “ َ ن” نشانه مصدر است.
همچنین واژه پیوندی blagovesi یعنی خبرخوش از blag (خوش) + o (میانوند) + vesti (خبرها) پدید آمده است. واژه پیوندی vodendan یعنی “زادروز” هم از voden (زاد) dant (روز) ساخته شده است.
گسترش زبان فارسی در زبان صربی را میتوان نمودی از پیوستگی ریشهای این دو زبان از یک سو، و گسترش زبان و فرهنگ ایران دربیرون مرزهای ایران از سوی دیگر، دانست. واژگانی چون azdaja (اژدها)، sumbol (سنبل)، nãr (انار)، narandza (نارنج)، bečar (بیکار)، terazije (ترازو)، meza (مزه)، česma (چشمه)، tursija (ترشی)، čobanin (چوپان)، testera (استره)، sindzir (زنجیر)، prinač (برنج)، pilav (پلو)، peskĕs (پیشکش)، seped (سبد)، sator (چادر)، visa (بیشتر)، obrva (ابرو)، bazar (بازار)، basta (باغ)، dzep (جیب)، čaj (چای)، dati (دادن)، dugme (دگمه)، dua (دو، در اوستا نیز به گونه dva آمده است.)، zena (زن)، seta (شش)،sapun (صابون)، sečer (شکر)، parče (پارچه)، kliuč (کلید)، lala (لاله)، mozak (مخ، مغز)، rarcis (نرگس)،nana (نعناع)، nov (نو)، ne (نه، نـِه)، jedan (یک)، jasmin (یاس، یاسمین)، limun (لیمو)، vetar (باد)، vokal (واکه)، urma (خرما)، ti (تو)، sram (شرم)، sesti (نشستن)، pet (پنج)، nov (نو)، bahsis (بخشش)، naste (ناشتا)، behar (بهار)،hrana (خوراک)، alat (آلت)، rustičan (روستا)، vatra (آذر، آتش)، spanač (اسپناج،اسفناج)، pamuk (پنبه)، čevap (کباب)، bog (خدا، بغ)، tus (دوش)، kutija (قوطی)، gaz (گاز)، grlo (گلو)، mrtav (مرده)، tezak (دشوار)، mrav (مور)، mis (موش)، nafta (نفت)، div (دیو)، pistacija (پسته)، čador (چادر)، grad (گِرد/ جرد،که در کلماتی مانند بروجرد و هشتگرد آمده و به معنای شهر است).
بازتاب زبان فارسی در ترکی از دیدگاه برخی پژوهشگران، به گونهای است که دستور زبان ترکی را بیشتر از گونه فارسی میدانند.12
با ترجمه رباعیات خیام، ژرفاندیشی ایرانی، مرزها را درنوردیده و تا دوردستهای جهان ره یافته است. برگردان انگلیسی فیتز جرالد که در سال (1859م.) انجام پذیرفته، گنجایی زبان فارسی را برای بیان اندیشههای ژرف باز نموده است. از این رهگذر نیز واژههای فارسی در زبان صربی وارد شده13 که جستار درباره آن را به گفتاری دیگر وا مینهیم.
پیوند تاریخی زبان فارسی و ارمنی را نیز میبایست پیوندی سخت طبیعی و بنیادین دانست، چنان که خاورشناسان اروپایی مانند پترمان، ویندیشمان و گُشته با بررسی زبان ارمنی دریافتند که این زبان، هندواروپایی است. از این روی، شیوه همترازی تاریخ زبان ارمنی با دیگر زبانهای هند و اروپایی بیش از پیش، پرهیزناپذیر مینماید. از هم ترازی زبان فارسی و ارمنی درمییابیم که تاریخ طبیعی واجتماعی، این دو زبان را به هم پیوسته است، چنان که در واژههای زیر آمده است:14
ãxorr در فارسی “آخور” و ریشه آن xvar “خوردن و آشامیدن” است.
ãpãt در فارسی “آباد” و پهلوی آن ãpãt و ãpãtãn در پازند ãwãdãn است.
Ãpreisum در فارسی “ابریشم” و پهلوی آن ãpresum است.
ãpsos در فارسی “افسوس” به معنی دریغ و ریشخند است و پهلوی آن afsos و در زند ãwãsos است.
ãrasãn در فارسی “رسن” و پهلوی آن varsan و در سنسکریت račanã است.
arzãn در فارسی “ارزان” یعنی برازنده و شایسته و پهلوی آن ãrzan است و در واژههای پیوندی margarzãn (شایسته مرگ) و arzãtg (بهادار، شایسته) آمده است.
پانوشتها :
1. برای آگاهی بیشتر نک زبان و ادبیات فارسی در بوسنی و هرزگوین، احمد صفار مقدم، تهران ـ 1372 ش، صص 190ـ195.
2. تأثیر فرهنگ ایرانی و زبان و ادبیات فارسی در یوگسلاوی سابق، بخش اول، بلگراد 1374ش، ص 7.
3. نک زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، محمد امین ریاحی، تهران 1369 ش، ص 2.
4. همان، ص 8؛ به نقل از سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران 1335، ص 7.
5. تأثیر فرهنگ ایرانی و … ، ص 8.
6. زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، ص 2.
7. همان، همانجا.
8. نک همان، صص 96ـ97، 265ـ267.
9. نک فرهنگ ایران در قلمرو عثمانی، عبدالکریم گلشنی، شیراز 1354 ش.
10. Turcizmi u Srpskhr.
11. Ibid.
12. نک دستور زبان فارسی، شاکر سیکریچ، سارایوو 1951م، ص 8.
13. نک عمرخیام، بزرگترین رباعی سرای جهان، فهیم بایراکتارویچ، بلگراد 1965م.
14. فرهنگ واژههای همانند، ارمنی ـ اوستایی، پهلوی، فارسی…، دفتر نخست، هراچیا آجاریان، ترجمه آ. آرین، تهران 1363 ش، صص 19ـ20.