شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست زبان و ادب فارسی زبان پژوهی نقش زبان‎های ایرانی در انتشار چندین دین در آسیای مرکزی و چین

زبان پژوهی

نقش زبان‎های ایرانی در انتشار چندین دین در آسیای مرکزی و چین

برگرفته از تارنمای فر ایران

نهال تجدد

در سده‎ی دوم پیش از میلاد یکی از امپراتوران سلسله‎ی هان (Han) (206 پ.م تا 8 م) به نام وو (Wu) و سردارش جانگ چی‎ان (Zhang Qian) جاده‎ی ابریشم را گشودند. هدف امپراتور چین از این راه‎گشایی، جلب اقوام تخاری1 (به چینی Yue Zhi) آسیای مرکزی، بر ضد طایفه‎ی سیونگ نو (Xiongnu) بود. وی در سال 139 پ م ، برای شناسایی آداب و رسوم مردم این سرزمین‎ها، جانگ چی‎ان را به غرب روانه کرد. جانگ ده سال بعد به شمال افغانستان کنونی رسید و برای نخستین بار در تاریخ راهی مستقیم میان چین داخلی و آسیای مرکزی گشود. همزمان با گشایش این راه و سفر جانگ به غرب، در زندگی اقوام تخاری دگرگونی‎های پایه‎ای رخ داد که بر تاریخ آسیای مرکزی و خاور دور اثر مستقیمی داشت. این چادر‎نشینان غرب چین بعد از منزل کردن در سرزمین‎های حاصل‎خیز منطقه‎ی سغد و بلخ کم‎کم با تمدن همسایه‎ها آشنا شدند و عناصر فرهنگ ایرانی و هندی درمیان‎شان راه یافت. از ایران آداب و رسوم و اساطیر، از هند دین بودا را وام گرفتند. باید گفت که برخلاف باور گروهی اندک، انتشار آیین بودایی از دره‎ی آمودریا تا چین به دست تورک زبانان انجام نگرفته است و با آن که به غلط در مواردی منطقه‎ی آسیای میانه را ترکستان گفته‎‎اند، ترک‎ها بسیار دیر‎تر به کاشغر و پاره‎ای از مناطق آسیای میانه دست یافتند. در اوایل قرن بیستم متن‎هایی به سه زبان مرده‎ی سغدی، ایرانی‎شرقی، و تخاری در کاشغر کشف شد.
از نظر جغرافیایی، گویا، زبان تخاری در ناحیه‎ی کوچار و تورفان (شمال تاریم) رواج داشته است، ولی بوم زبان‎های ایرانی شرقی در جنوب تاریم، از ختن به سوی شرق دون خوانگ (Dunhuang) بوده است، و سغدی در طول هزاره‎ی اول میلادی زبانی بین‎المللی بوده است و همان نقشی را داشته است که بعد‎ها، تا قرن سیزدهم هجری، فارسی به عهده داشت.
برخی از اقوام ساکن ناحیه‎ی شمالی تاریم، چشم‎های آبی و مو‎های بور دارند و این چهره ـ که از چهره‎ی مغولی بسیار دور است ـ هنوز در کوهستا‎نهای غربی گانسو (Gansu) دیده می‎شود.
جهان‏گردانی که از قرن‎ها پیش به خوارزم و فرارود و کاشغر سفر کرده‎اند، خبر‎ از چهره‎هایی با دماغ‎های کشیده و ریش‎های انبوه، یعنی چهره‎ی ایرانی، داده‎اند. دیگر این که، فنون آب‎یاری را ـ که در این سرزمین‎های خشک و بی‎آب بسیار ضروری است ـ هیچ‎گاه ترک‎ها پایه‎گذاری نکرده‎اند و کانال‎های زیر‎زمینی تورفان را تنها با قنات‎های ایران می‎توان سنجید.
در مورد آیین بودایی چینی، باید گفت که یقین است که اقوام ایرانی در انتشار این دین هندی در چین نقش مهمی داشته‎اند. نخستین مترجم بزرگ متن‎های بودایی به چینی، کسی که در پایتخت چین در قرن دوم میلادی بیش از بیست سال زحمت کشید و مکتبی نیز به وجود آورد، شاه‎زاده‎ای ایرانی بود که نامش در متون چینی آن شی‎گائو (An Shigao) آمده و هم ‎روز‎گارانش او را به نام «شاهزاده‎ی پارتی» می‎شناختند. در قرن دوم و سوم میلادی کما‎بیش تمام مترجمان بودایی در چین، سغدی و ایرانی بودند و میان آن‎ها هنوز اثری از هندی‎ها دیده نمی‎شد. از این‎ رو، به نظر می‏آید که برخی از باور‎های بودایی مانند آمیتابها (Amita bha)، «خدای روشنایی بی‎پایان» و «بهشت باختری» او مستقیم از تمدن ایرانی اثر پذیرفته است. هم‎چنین می‎دانیم که نوعی ادبیات بودایی در میان ایرانیان کاشغر نیز رواج داشته است. دست کم می‎توان گفت که حتی در چین برای روشن کردن معنای بعضی واژه‎های فنی و نام‎های خدایان بودایی، تنها باید از اشکال ایرانی آن‌ها کمک گرفت.
بدین‎سان آیین بودایی شمالی زیر تاثیر آیین رستگاری و آخرت ‎اندیش زرتشت، تبدیل به دین‎ رهایی شد. از نظر هنری، پیکره‎ی بودیساتواما (Bodhisattva)ی گاندارا نیز از این تاثیر بی‎بهره نمانده و صورت‎های زیبای بودا به سبک آریایی با سبیل‎ پارتی و هاله‎ی زرتشتی خورنه (Xvarnah) تراشیده شد. خورنه را بر سکه‎های پادشاهان کوشان نیز می‎تواند دید، همانٌ‏طور که در غرب گرد سر مسیح و قدیسان نشست. نوار لباس‎ها و نوشته‎هایی که در محراب‎های افغانستان پیرامون بودا را گرفته‎اند، مستقیم تحت تاثیر هنر ایرانی است ومی‎توان گفت که این نیز شکل بودایی تصویر‎سازی ساسانی است. رفته‎رفته آیین بودا نیز دگرگون می‎شود اصل کنش جای‎گزین «تفکر کنش پذیر» (contemplation passive) می‎شود و دید رستگاری همگانی زرتشت جانشین نجات فردی می‎شود و ماهایانا (Mahayana چرخ بزرگ) که رهایی را برای تمام انسان‎ها می‎خواهد، به جای هینایانا (Hinayana چرخ کوچک) می‎آید که نجات را تنها از آن برگزیدگانی می‎داند که به آیین بودایی گرویده‎اند.
بوداهای تفکر (Dhyani-Bouddhas) و برخی از بودیساتواها حالتی از موجودیت روحانی امشاسپندان زرتشی را دارند، و مسیح مئیتریا (Maitreya) یا «بودای موعود» کسی که با ظهورش رستگاری جهان انجام خواهد پذیرفت ـ نامش را از میترا می‎گیرد و نجات دهندگیش را از سوشیانت.9 میان واژگان دینی بودایی و واژگان زرتشتی نیز همانندی‏هایی دیده می‎شود. بودهی (Bodhi) شاه دوزخ و فریبنده‎ی بودا نیز به Daeva Buiti در آیین زرتشت بی‎شباهت نیست. سرانجام واژه اصلی آیین بودایی، یعنی بودهی که بودیساتوا (Bodhisattva) (روشنی بخش) یا بودا (Bouddha) (روشنی یافته، بیدار شده) از آن ساخته می‎شود، خویشاوندی نزدیک با واژه‎ی فارسی باستان baodah دارد. باور‎ها و اندیشه و واژگان از هند، از آیین برهمنی و بودایی هندی، سرچشمه نمی‎گیرد، بلکه خویشاوندی با ایران زرتشتی دارد و سپس در غرب به یهودیت و مسیحیت راه می‎یابد.
رفته رفته چینی‎ها، با هند تماس‎ برقرار کردند و هندوها نیز از راه دریا وارد خاک چین شدند. در قرن چهارم با سفر فا سی ان (Fa Xian) به غرب، زیارت بودایی‎های چینی از سرزمین‎های مقدس هند نیز آغاز شد و کسانی مانند فا سی ان و سوان زانگ (Xuan Zang) به سرچشمه‎ی آیین خود دست یافتند و از میانجی‎گری مترجمان ایرانی بی‎نیاز شدند. ولی نه تنها نقش ایرانیان در خاور دور به پایان نرسید، بلکه در کار انتشار و رشد دین‎های دیگر فعال بودند.
در قرن هفتم کشور چین، که بخشی از آن در دست سلسله‎های چینی و بخشی در دست فاتحان مغول بود، دوباره زیر لوای یک دولت مرکزی و یک سلسله‎ی ملی، یعنی تانگ (Tang)، یکی شد و راه‎های آسیای مرکزی بار دیگر گشوده شد. در پی آن، سه دین بزرگ یکی پس از دیگری به چین راه یافت: مسیحیت نسطوری، دین زرتشت، و دین مانی.
در مورد سرگذشت کیش نسطوری سنگ‎ نوشته‎ای در دست است که در سال 781 میلادی در سی ان فو (Xianfu) نگاشته شده است. این سنگ نوشته نخست از ورود یک نسطوری به نام آلوین (Aluoben) در سال 635 میلادی خبر می‎دهد و سپس تاریخ پرورش این آیین را میان سال‎های 635 و 781 میلادی شرح می‎دهد.
متن دیگری نیز در دون خوانگ کشف شده به نام «ستایش تثلیث مقدس» که در قرن هشتم به چینی ترجمه شده است. از این متن چنین بر می‎آید که در آن زمان، حدود سی متن نسطوری به چینی برگردانده شده است. زبان آیینی اینان سریانی بود. از آن جا که برخی از نام‎های راهبان نسطوری ایرانی است، مانند مهداد گشتاسب یا مسیح داد، می‎توان به روشنی گفت که میان نسطوری‎های چین، گروهی ایرانی نیز می‎زیسته‎اند. اسقفی که بانی این سنگ نوشته‎ است پسر کشیشی از بلخ یا تخارستان بوده است.
از یادداشتی که در فهرست‎های بودایی به جای مانده، مشخص می‎شود که آدم (Adam) یا همان نویسنده‎ی سنگ‎نوشته‎ی «سی ان فو»، متنی بودایی به نام «شش کمال» را نیز به چینی برگردانده است. البته یک کشیش مسیحی معمولا دست به ترجمه‎ی متن بودایی نمی‎زند. از طرف دیگر، می‎دانیم که متن «شش کمال» به سانسکریت نوشته نشده بوده، و دیگر این که ، هیچ متن بودایی به سریانی، یعنی زبان آیین نسطوری، در دست نیست. در نتیجه، به نظر می‎آید که آدم، که زبان آیین او سریانی است، ایرانی بوده و متن مورد نظر را از زبان مادری خود (سغدی) به چینی برگردانده است.
دیری نپایید که آیین نسطوری در چین از رواج افتاد، اما جامعه‎ی مسیحیان در آسیا باقی ماند و حتی در دوره‎ی مغول مارکو‎پولو از شکوفایی این آیین خبر می‎دهد. ولی در چین آیین نسطوری از قرن دهم به بعد، رفته رفته رو به نابودی ‎گذارد.
در کنار آیین نسطوری دو دین دیگر، یعنی دین‎های زرتشت و مانی، نیز پا به چین می‎گذارد. دین زرتشت، یا به گفته‎ی چینی‎ها، «آیین‎ پروردگار آسمانی آتش»در خاور دور حدود دو قرن از چنان اهمیتی برخوردار شد که دربار تانگ، دفتری ویژه به نام سابائو (Sabao) برای پیروان این دین ایجاد کرد. دریغ است که از آثار آیین مزدایی در خاور دور چندان چیزی باقی نمانده، ولی از شرحی درباره‎ی منطقه‎ی دون خوانگ، که متعلق به قرن هشتم است، برمی‏آید که در آن ناحیه یک آتشکده‎ی زرتشتی وجود داشته است.
اما در مورد مانویت در چین، مدارک بسیار در دست است. این آیین، که در ایران با دشمنی پیروان دین زرتشتی روبرو بود، به چین پناه برد و در قرن هفتم در آن‎جا، جایگیر شد. سپس در قرن هشتم، توانست ترک‎های اویغوری را، که در آن زمان بر مغولستان و کاشغر فرمانروا بودند، به خود جلب کند.
در این میان، ترک‎های اویغور چرا‎گاه‎های مغولستان را رها کرده‎ و بر کاشغر و حتی بخش‎هایی از آسیای میانه فرمانروا شدند. بدین ترتیب، چهره‎ی آسیای مرکزی دگرگون شد و فضای پهناور فرهنگ ایران محدود شد. با گذشت زمان چادر‎نشینان ترک که در آن منطقه جای‎گیر شده بودند به تمدن همسایه‎های خود گرویدند اما چون از نظر سیاسی بر آن‎ها چیرگی داشتند، زبان خود را رواج دادند. بدین‎سان از قرن دهم زبان‎های تخاری و ایرانی شرقی رو به نیستی رفت و زبان ترکی همه‎گیر شد.
ترکان اویغور از ضعف حکومت مرکزی تانگ، که از سویی درگیر جنگ‎های داخلی و از سوی دیگر با امپراتوری تبت در کشاکش بود، سود بردند و قدرت خود را پا بر جا کردند. در چنین شرایط که اویغور‎ها نه تنها یک‎سره بر آسیای میانه مسلط بودند، بلکه دربار چین نیز از آنان حساب می‎برد، خاقان بزرگ به آیین مانی گروید.
این اطلاعات ازکاوش‎های باستان‎شناسی در آسیای مرکزی به دست آمده است. در منطقه‎ی تورفان ـ ناحیه‎ای که اویغور‎ها در آن جای گرفته بودند ـ باستان‎شناسان آلمانی و فرانسوی، متن‏های مانوی به زبان‎های فارسی میانه و سغدی یافته‎اند. از نظر زبان شناسی، این متن‎ها به شناخت بیش‎تری از فارسی میانه یاری کرد. از نظر شناخست دین مانی، از آن جا که این نوشته‎ها متن‎های مانوی اصیل هستند، اهمیت بسیار دارند. از این رو، می‎توان گفت، کلیسای مسیحی، تنها از صورت سامی مانویت اثر پذیرفته و این آیین، به شکل ناب ایرانی خود به آسیای میانه و چین رسیده است.
ترک‎های آن زمان، مانند مغول‎های امروزه، خدایان بودایی و هندو. (برهما و ایندرا) را به نام‎های ایرانی، مانند Azrua یعنی زروان و هرمزد پرستش می‎کنند. این آخرین هدیه‎ی آیین مانی است به آسیای مرکزی. مانویت در جامه‎ی ایران خود، به چین نیز راه یافت و با آن که در آن جا دین رسمی نشد، تا مدتی پایدار ماند. در سال 731 میلادی، امپراتور چین به اسقفی مانوی دستور داد تا به نگارش متنی مانوی بپردازد. خلاصه‎ی این متن امروز به نام «اصول و مبانی آیین بودای روشنایی، مانی» در دست است. در سال 768 میلادی پرستش‎گاه‎های مانوی به نام «ابر‎های بزرگ و روشنایی» در دو پایتخت چین، یعنی چانگان (Changan) و لویانگ (Luoyang) ساخته شد.
در سال 771 میلادی، ناحیه‎ی یانگ تسه (Yangzi) نیز پرستشگاهی مانوی از آن خود داشت.
مانوی‎ها نه تنها به عنوان سفیر دولت ایغور بلکه به عنوان دانشمند و اختر‎شناس به دربار چین راه یافتند و در ازدواج‎ خاقان اویغور با شاهزاده‎ خانمی چینی دست داشتند و به ترجمه‎ی متن‎ها و بنا کردن پرستشٌ‏گاه‎های خود دست زدند.
در این میان ترک‎های قرقیز، اویغور‎ها را شکست دادند و آیین مانی که از نظر سیاسی به اویغور‎ها تکیه داشت، کم توان شد.
در سال 845 میلادی دولت تانگ به آزار بودایی‎ها و نسطوری‎ها و زرتشتی‎ها و مانوی‎های چین پرداخت، دین بودایی ضربه‎ی چندانی نخورد زیرا در میان چینی‎ها پایگاه استواری داشت.
ولی مانوی‎ها، که پشتیبانی دولت ایغور‎ را از دست داده بودند، به کلی پراکنده شدند و رفته‎رفته به دین بودا گرویدند. کمابیش در سال هزار میلادی، مانوی‎ها بیش‌تر در نواحی تورفان و ختن سکونت داشتند. و از راه آنان بود که ترک‎های اویغور با تمدن ایران آشنا شدند. مانوی‎ها نزد این ترک‎ها دو گونه خط را رواج دادند، یکی خط سریانی استرانگلو (estranghelo) که مخصوص متن‎های مقدس بود و دیگری خط اویغور را که از سغدی گرفته شده است.
در متن‎های اویغوری قرن دهم میلادی بیش از نیمی از این مانویان نام‎های سغدی ایرانی دارند. در ترکستان چین، آیین‎ مانی تا قرن سیزدهم میلادی بر جای بود، ولی در چین، بعد از ضربه‎های سال 845 رفته‎رفته رنگ تائویی و بودایی به خود گرفت. دو گانه انگاری (dualisme) مانوی با دوگانه انگاری چینی پیوند خورد تا به جایی که متن‎های مانوی وارد کتاب‎های مقدس تائویی شد و بدین‎سان لائوتسه (Laozi) به صورت یکی از آواتارها (avatar) یا مظاهر اعلای مانی نیز درآمد. فشارهای سیاسی آیین‎مانی را به صورت زیر‎زمینی درآورد و دیری نگذشت که مانویت وارد سیاست شد و با جادوگری و جن‎گیری درآمیخت. مطالعه‎ی متن‎های مانوی چینی نه تنهای از نظر علم‎الاهیات و جهان‏شناسی مانوی، بلکه از نظر بررسی ترکیب زیبایی که از آیین زرتشت با آیین‎های بودایی و تائویی شده است بسیار ارزشمند است. با دین مانی دوگانه انگاری دیرینه‎ی ایرانی و نظریه‎ی جنگ نور و ظلمت در جامه‎ی باور‎های زرتشتی و بودایی و تائویی به چینی‎ها عرضه شد. هم‎‏جواری مانویان با بوداییان سبب شد که مانویان واژگان بودایی را برای مفاهیم خود به کار برند. در چین مانویت را «آیین روشنایی» می‎دانند و مانی را «بودای روشنایی».
بعد از سرنگونی سلسله‎ی ساسانی، پیروز، شاهزاده‎ی ساسانی، به دربار چین پناه برد و عده‎ای از شاهزادگان و بزرگزادگان ایران در ولایت‎های غربی چین به مقام‎های دولتی رسیدند. با گذشت زمان، کاشغر به اسلام گروید و سپس خوارزم و فرارود، و حتی چین غربی نیز مسلمان شد.
در مورد انتشار و رشد آیین مانی در چین مدارک بسیار در دست است، از چگونگی مسلمان شدن چینی‎ها اسناد زیادی در دست نیست. البته در کتاب‎های دوره‎ی مغول بار‎ها سخن از مسلمانان به میان می‎آید بدون آن که از شمار و قدرت آن‎ها به دقت چیزی گفته شود.
کهن‎ترین نوشته‎ای که از مسلمانان در چین در دست است، دست‎خطی‎ است که در سال 1217 میلادی در شهر چوان جو (Quan Zhou) کشف شده. این شهر همان «زیتون» است که بارها در سفر‎نامه‎های جهان‎گردان عرب و حتی مارکوپولو به آن برمی‎خوریم.
سرگذشت این نوشته بدین سان است که یک راهب بودایی ژاپنی که در زیتون به سر می‎برده و شاهد رفت وآمد‎ کشتی‎های بازرگانی از خلیج‎‏فارس به بنادر چین بوده، از بازرگانان مسلمان می‎خواهد که به زبان خود چند خطی برای او بنویسند. در نتیجه، بازرگانان ایرانی چند بیت شعر فارسی برای او می‎نویسند. این راهب بودایی آن دست‎خط را برای پرستشگاه بودایی خود در ژاپن می‎فرستد، و آنان این را به عنوان نیایشی از بودا نگاه می‎دارند. این نوشته با این که اهمیت تاریخی چندانی ندارد، ولی آشکارا گواه آن‎ست که در قرن سیزدهم در بنادر چین از جمله در فوجی ان (Fujian)، نمایندگان تمام ملت‎های آسیا داد و ستد می‎کردند. این مدرک‎ به خوبی نشان می‎هد در میان بازرگانان مسلمان در آن زمان ایرانیان فارسی زبان نیز بوده‎اند. در پایتخت مغولان، کتیبه‎ای به خط فارسی کشف شده است. که از چگونگی بنا و باز‎سازی مسجدی در قراقروم سخن می‎گوید و مربوط به نیمه‎ی اول قرن چهاردهم میلادی است.
ایرانیان مسلمان در دوران مغول از نظر بازرگانی، دیپلماسی، فرهنگی، و علمی همان نقشی را داشتند که ایرانیان بودایی از سده‎ی دوم میلادی به بعد در چین داشتند. در حدود سال 1200 میلادی، در اجتماعات قراقروم، چه در دوران چنگیز‎خان چه بعد از او، نمایندگان دین‎های گوناگون از ملت‎های گوناگون با یکدیگر بحث و گفتگو می‎کردند. در سال‎ 1253 میلادی در قراقروم بعد از گفتگویی میان پیروان آیین کنفوسیوس و تائو و مسیحیان و بوداییان و مسلمانان، خان بزرگ این پنج مذهب را به پنج انگشت یک دست همانند می‎کند.

نمایندگان این دین‎ها از ملیت‎های گوناگون، که همه در قراقروم به سر می‎بردند، به زبان فارسی با هم گفت‎وگو می‎کردند.

و این امر شامل حال مارکوپولو نیز می‎شود، زیرا می‎بینیم که او بعد از بیست سال اقامت در چین کمی مغولی می‎دانست و چینی هیچ نمی‎دانست.
در کتاب‎های تاریخ مغول در قرن سیزدهم میلادی نام ابزار‎های نجوم همگی به فارسی است. روحانیان مسلمان در تاریخ‎های مغول با واژه‎ی فارسی «دانشمند» خوانده شده‎اند.
ابن‎بطوطه که در قرن چهاردهم به چین رفت، در پکن مهمان شیخ‎برهان‎الدین ساغرچی بود.
امپراتور چین این ایرانی را والی مسلمانان سرزمین‎های پادشاهی خود کرده بود. ابن‎بطوطه از کاخ امپراتوری نیز دیدن کرد و از شرحی که می‎دهد به نظر می‎اید که پیشه‎های درباری را نیز به نام‎های فارسی می‎نامیده‎اند، مانند: پرده درایه، سپاهیه، نیزه‎داریه، و تیغ‎درایه. در چین مغول‎ها، مقام‎های درباری نام فارسی داشته‎اند. در زمان سلسله مینگ (Ming؛ 1368 ـ 1644 م) نیز دفتری ویژه‎ی مترجمان وجود داشته که هم اکنون اسنادی از واژه‎هایی که آن جا به کار می‎بردند در دست است. از این مدارک برمی‎آید که زبان هویی هویی (huihui) یا زبان مسلمانان بدون شک فارسی بوده است.
از زمان سلسله‎ی تانگ (618 ـ 934م) یهودیان نیز به آسیای مرکزی و چین راه یافتند. یکی از اسناد یهودیان چین که متعلق به قرن دهم میلادی است و در دون خوانگ کشف شده، به زبان عبری است. ولی در ختن متنی یهودی به زبان فارسی یافت شده است. از نوشته‎های یهودیان چین برمی‎اید که زبان آیین‎شان اگر چه عبری بوده، ولی زبان اصلیشان فارسی بوده است.]هنوز نیز هست[
کوتاه سخن این که، باید گفت که اهمیت زبان فارسی در انتشار دین اسلام در چین بسیار زیاد بوده است و ایرانیان در دوران پیش از اسلام نیز به زبان خود، آیین‎های بودایی و نسطوری و زرتشتی و مانوی را در چین رواج دادند.
بعد از چین، تمدن ایرانی به تبت و مغولستان نیز راه یافت. تا اوایل قرن پژوهشٌ‏گران غربی می‎پنداشتند که اندیشه‎ی دینی تبتی از برخورد دین بومی بن (Bon) و دین بودایی هندی پدید آمده است که سرانجام به صورت آیین لامایی درآمد. اما بررسی اسناد دون، خوانگ (قرن هشتم تا دهم میلادی) ریشه‎های ایرانی و هندی دین « بن» را آشکار کرد. تبتی‎ها می‎گویند که «بن» از جنوب غربی تبت یا از ایران به تبت رسیده است. به همین دلیل، می‎توان گفت، پایه‎گذار دین «بن»، شن راینیبو (Shen Rabnibo) آرزو می‎کند که دوباره در جنوب غربی تبت یا ایران به دنیا آید. تبتی‎ها برآنند که در آغاز، دو نور ازلی وجود داشته، یکی سیاه و دیگری سفید. از این دو نور، دو انسان به وجود می‎آید: یکی انسان سیاه، که مظهر عدم است، و دیگری انسان سفید که مظهر وجود. این نظریه یاد‎آور اندیشه‎ی زروانی است که بی‎گمان از راه مانویان ایرانی به تبت رسیده‎ است.
برای تمام مکتب‎های لامایی، «هوشیاری» (Sems) روشنایی است و این مفهوم پایه‎ی دید رستگاری تبتی است. باید گفت در هند (از ریگ ودا، تا آیین برهمانا و اوپایشاد)، روشنایی تجلی هشیاری و مظهر نیروی آفریننده‎ در کیهان است.
برای آیین بودایی، ماهایانا، هشیاری یا فرزانگی، مظهر روشنایی است. در دین‎های ایرانی روشنایی، خود سرچشمه‎ی تعالی است. بدین‎سان، می‎توان گفت، یگانگی هشیاری و روشنایی، که تا این حد در دین لامایی اهمیت دارد، نتیجه‎ی نفوذ فکر هند ـ و ـ ایرانی است.
لامایی‎ها، برآنند که روشنایی و نیروی جنسی دو اصل آشتی ناپذیرند. تا زمانی که یکی از این دو بر آدمی چیره است، دیگری نمی‎تواند ظهور کند و به عکس. این نظریه‎ بدون شک ریشه‎ی هند و ـ ایرانی دارد. اهمیت روشنایی در اسطوره‎های تبتی بی گمان سرچشمه‎ی مانوی دارد.
و اما، در مورد آیین شمنی (chamanisme)، به خوبی می‎دانیم که این آیین با آن که از آیین‎های ایرانی ـ بودایی و لامایی اثر پذیرفت، هیچ‏گاه اصالت خود را از دست نداد. خدای تاتار‎های آلتایی «هرمزد» است و زیر دستانش خدمتگزار خورشید و روشنایی.
اهمیت روشنایی و نام‎های ایزدان در آیین شمنی سرچشمه‎های ایرانی آن را، روشن می‎کند.
آیین تشرف (initiation) نزد اقوام بوریات (Bouriate) بدون شک ریشه‎ی میترایی دارد. به عنوان مثال، آیین معراج این اقوام را یاد‎آور می‎شویم : در کنار درخت قان، بزی را قربانی می‎کنند و کاهن که برگزار کننده‎ی آیین است، خون حیوان قربانی را به چشم و گوش کسی که مشرف به این آیین می‎شود، می‎مالد. سپس به بالای درخت می‎رود و 9سوراخ در بالاترین شاخه ایجاد می‎کند. شرکت‎ کننده با بالا رفتن از درخت عدل نمادین، عروج به 9 آسمان را تکرار می‎کند.
آیین تزکیه‎ی نفس به وسیله‎ی خون حیوان قربانی مانند آیین قربانی گاو در آیین میتراست.
هم‎چنین، در آیین میترایی، راه عروج به عالم بالا، بالا رفتن از نردبانی هفت پله است که هر پله، نماد یک سیاره است. این نشان می‎دهد که سنت‎های باستانی دین‎های ایرانی چگونه بر آیین تشرف شمنی اثر کرده است.


* این مقاله بخشی از رساله‎ی دکترای نهال تجدد درباره‎ی آیین مانویت در چین است. عنوان فرانسه‎ی رساله این است:
Compendium des Doctrines et Regles de la Religion du Bouddha de Lumiere, Mani, These de Doctorat de Chinois, institut National des Langues et Civilisation Orientales, Paris, 1987.
پانویس:
1. تخار‎ای‎ها از اقوام هند ـ و ـ اروپایی بودند که در اوایل سده‎ی دوم میلادی سیونگ نوها Xiongnu آنان را از گانسو (Gansu) راندند.
2. سیونگ‎ نو اقوامی که در طبقه‎بندی زبان‎شناشی Paleo – siberinne نامیده می‎شوند، در زمان سلسله‎ی هان و بعد از آن در مغولستان می‎زیستند.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

در همین زمینه