تاریخ كهن و باستان
آموزش و پرورش در ایران باستان
- تاريخ كهن و باستان
- نمایش از دوشنبه, 04 شهریور 1392 20:38
- بازدید: 14029
برگرفته از فصلنامه فروزش، شماره پنجم (زمستان 1391)، رویه 37 تا 41
دکتر هاشم محمدی
عضو هیأت علمی و مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی ـ واحد گچساران
آموزش و پرورش از آغاز شکلگیری زندگی گروهی انسان و در پاسخ به نیاز انسانها در رابطهی متقابل به شکل ابتدایی وجود داشته و بر این اساس، یکی از قدیمیترین نهادها یا پدیدههای اجتماعی است که مثل هر پدیدهی اجتماعی مورد مطالعهی جامعهشناسی قرار میگیرد. در واقع، استمرار و بقای هر جامعهای نیازمند مطالعهی آن است چرا که مجموعهی باورها، ارزشها، رفتارها، گرایشها و مهارتهای آن جامعه را به نسل جدیدش منتقل میکند.
در جامعهی ساده و آغازین، آموزش و پرورش شکل آگاهانهای نداشت و هر فرد پس از تولد به تدریج طی مراحل مختلف زندگی، متناسب با سن و موقعیت اجتماعی خویش، سازگاریهای لازم را با محیط اجتماعی فرا میگرفت، مثلاً در گردآوری خوراک، جمعآوری میوهها و ریشههای خوردنی، یافتن و شکار جانوران و...
نوجوان با پدر همراهی میکرد و از این طریق مهارتهای پدر را فرا میگرفت. میتوان گفت که: «سادهترین شکل پرورش در نزد اقوام بدوی (اولیه) جنبهی عملی داشته و کودک از راه تقلید اموری را که برای گذران زندگی ضروری بوده میآموخته و شرکت در مراسم به قصد پرورش اخلاقی، اجتماعی، بدنی و سیاسی صورت میگرفته است. اندک اندک گروه جادوگر و روحانی قبیله نقش مربی را به خود اختصاص دادند»1.
«با پیچیدهتر شدن شرایط زندگی اجتماعی، انسان به مهارتهایی دست یافت و بعضی از قوای طبیعت تحت تسلط او درآمد. تهیهی خوراک، پوشاک، مسکن و تدارک ابزار متداول گردید و وقتی که زبان به عنوان وسیلهای ارتباطی و همکاری اجتماعی پدید آمد، در انتقال مجموعهی دانشها و مهارتهای جامع از نسلی به نسل دیگر مؤثر افتاد. یک مرد جنگی یا شکارچی ماهر نه تنها پسران خود، بلکه پسرانِ خویشاوندان را نیز تعلیم میداد و یا مادران مهارتهای لازم را به دختران یاد میدادند»2.
«با پیدایش زبان و خط، به عنوان یک وسیلهی مهم ارتباطی، تحول شگرفی در آموزش و پرورش به وجود آمد. جنبههای عملی و نظری به طور مشخص نقش خود را در آموزش و پرورش ایفا کرد، به گونهای که تجربیات منقول شفاهی به شکل کتبی نیز ثبت شد و خود موجب دگرگونی و افزایش گسترش و سرعت امر آموزش و پرورش شد. مطالعهی چگونگی انجام آداب و رسوم ثبتشده در آثار باستانی نیز میتواند به عنوان منشأ کسب نوع فرهنگ و فهم رفتار پیشینیان در نظر گرفته شود»3.
آموزش و پرورش در دورهی هخامنشی
منظور از دورهی باستان در ایران از زمان پیدایش خط و آغاز تاریخنویسی تا طلوع اسلام است. بومیان این سرزمین پیش از ورود آریاها، با فرهنگ و تمدن ایلام، بابل و آشور آشنا بودند؛ و تاریخ مکتوب ایران اعم از سنگنوشتهها و کتیبهها و روی ظروف و غیره از سدهی هشتم پیش از میلاد آغاز میشود و در حدود چهارده سده، دودمانهایی مانند مادها، هخامنشیان، سلوکیها، اشکانیان و ساسانیان بر پهنهی ایرانزمین، و حتا دیگر کشورهای باستانی، فرمانروایی کردند.
«از دوران سلسلهی مادها هیچ نوشتهای به یکی از زبانهای ایرانی بر جای نمانده است»4. در نوشتههای تاریخنویسان یونانی اشارههایی به موضوع آموزش و پرورش این دوره نشده است.
در دورهی هخامنشی تعلیم و تربیت در خانواده، آتشکده و آموزشگاه درباری صورت میگرفت. «دوران تحصیل از سنهای 5 تا 7 سالگی آغاز میشد و در چنین سنی کودک مرحلهی نخست آموزش را در محیط خانواده میگذراند و برای ورود به مدرسه و دورهی آموزش عمومی و همگانی آماده میشد. زمان تحصیل و مدت آموزش در این دوره سه مرحله بود که به نسبت رشد و قوای جسمانی و ذهنی روحیات و و هدفها و نیازهای اجتماعی متغیر بود.
مرحلهی یکم ـ آموزش خانوادگی، که طی آن مهمترین و اساس شالودهی تربیت و آموزش ایجاد میشد و مادر وظیفهی سنگینی بر عهده داشت. در این مرحله سعی بر این بود که آداب و رسوم به طفل آموزش داده شود و از معاشرت با همبازیهای ناباب و ناشایست جلوگیری شود.
مرحلهی دوم ـ آموزش عمومی، از هفت سالگی آغاز و تا 15ـ14 سالگی ادامه داشت. در این دوره آموختههای محیط خانواده شکل و قوام میگرفت و معلمان نقش راهنما داشتند. علاوه بر آموزشهای نظری به آموزشهای علمی و تربیت بدنی نیز پرداخته میشد.
مرحلهی سوم ـ آموزش اختصاصی، که با بلوغ و رشد هیجانات در فرد مصادف بود. در این مرحله استعدادها شناسایی و با توجه به استعداد فرد رشتهی تخصصی به او آموزش داده میشد»5.
برجستهترین آیینی که ایرانیان با آن شناخته میشدند آیین زرتشت است و دولت هخامنشیان بیش از سایر حکومتها به اخلاق و به جهاتی به دین توجه داشت. از کتابهای دینی زرتشتی میتوان نکات جالبی را در زمینهی آموزش و پرورش به دست آورد.
در کتاب دینکرت آمده: پرورش را باید مانند زندگی مهم شمرد. هر کس باید به وسیلهی پرورش و فراگرفتن و خواندن و نوشتن خود را به پایگاه ارجمند رساند و با رعایت دستورهای دینی و استفاده از پندنامهها، قانون و نظم را نگه دارد.6
بر پایهی نوشتهی مینوی خرد: هر کس انتظار داشت که فرزندش بر افتخار خانواده و میهنش بیفزاید.7 پندنامهی زرتشت پدر و مادر را مسؤول پرورش فرزند شناخته و عقیده دارد نتیجهی کارهای نیک کودک به والدین میرسد.
در پندنامهی بزرگمهر هم آمده: هر کس باید یک سوم از شبانهروز را صرف پرورش دینی کند.8
از آنجایی که نخستین و رسمیترین و همگانیترین نوع آموزش در ایران باستان آموزش دینی و اخلاقی بود و در بیشتر مراکز مذهبی آموزش داده میشد، نویسشِ کتابهای دینی و توجه به اوستا (کتاب مقدس زرتشتیان) و قرار دادن موقوفههایی برای آتشکدهها در ایران باستان فراوان بودند. در سنین بلوغ آموزش دینی از خانهها به آتشکدهها واگذار میشد. در پرورش اخلاقی، نکتهی مهم توجه به راستی بود و زرتشت هم دین خود را آیین راستی میخواند.
هرودت، تاریخنویس یونانی، نوشته: ایرانیان سه مطلب را به فرزندان خود میآموختند: سواری، تیراندازی، راستگویی.
«با رواج دین زرتشت، آتشکدهها برای آموزش مورد استفاده قرار گرفت و مدرسههای ویژهای برای فنون نظامی و تربیت بدنی و صنعت و فن بهوجود آمد. معلمان در این دوره با آموزش و پرورش نوباوگان و فرزندان اجتماع مهمترین نقش را در سازمان جامعه به عهده داشتند و بینهایت مورد احترام و توجه بودند و هر معلمی با توجه به تخصص خود تعلیم میداد. در روزگار زرتشت و هخامنشیان تا اواخر دورهی ساسانیان مغان، یعنی روحانیان زرتشتی، این وظیفه را بر عهده داشتند و کلیهی آموزشگاهها بر مبنای اصول تعالیم زرتشت اداره میشدند.
در این دوره دانشآموزان به سه گروه تقسیم میشدند:
دانشآموزان خاص ـ شاهزادگان و بزرگزادگان که به آنان علوم سیاسی و کشورداری آموخته میشد.
دانشآموزان حرفهای ـ فرزندان مغان، هیربدان، موبدان، پیشهوران و اصناف و صنعتگرانی بودند که شغل و فن و حرفهی پدر به آنان یاد داده میشد.
دانشآموزان عمومی ـ فرزندان معلمان، کارمندان درباری و بازرگان را شامل میشد و به آنان امور فرهنگی و اداری و اقتصادی آموزش داده میشد.
دانشآموزان به دو دستهی دختران و پسران تقسیم میشدند. دختران معمولاً مطالب نظری، هنری و خانهداری را میآموختند ولی غالباً سوارکاری، تیراندازی و چوگانبازی هم (البته دختران اشراف و بزرگان) به آنان یاد داده میشد»9.
در اهمیت آموزش و پرورش در آیین زرتشت همین بس که زرتشت خود را آموزگار نامیده و معجزهی او در کلام و زبانِ روان و زیبای او بوده است.
آموزش و پرورش در دورهی اشکانی
در دورهی سلوکی آموزش به طور کلی سیر نزولی داشت. بُننوشتی در اینباره وجود ندارد و با اشارهای گذرا از این دوره گذشتهاند و گفتهاند پس از گذشت دورهی سلوکی در دورههای اشکانیان و ساسانیان دوباره بر رونق آموزش و پرورش افزوده شد.
در دورهی اشکانیان روحانیان زرتشتی نه تنها وظیفهی آموزش دینی کودکان را به عهده داشتند، بلکه وظیفه داشتند آنها را به حرفه و فن و دانشی دیگر نیز بیارایند. اینکه همه کس حق فراگیری همهی دانشها را نداشتند، مربوط به عقیدهی زرتشت نیست، بلکه مربوط به شیوهی برخورد زمامداران و اهداف متفاوت آنها بوده است.10
در کتاب وندیداد11، که بخشی از اوستا است، زمان تشکیل کلاسها اوایل روز، اواخر روز، اوایل شب، اواخر شب، و موقع استراحت، بخش میانی روز و بخش میانی شب ذکر شده است.
آذرباد ماراسپند، از موبدان زرتشتی، به پسرش چنین اندرز میدهد: «زن و فرزند خود را از کسب دانش باز مدار تا غم و اندوه به تو نرسد. حضور دانشمند را گرامی دار و از ایشان پرسش کن و پاسخ بشنو. اگر تو را فرزندی باشد، به مدرسه فرست و به کسب دانش گمار، زیرا علم و دانش چشم روشن است».
در یسنا12، دیگر بخش کتاب مقدس اوستا، آمده: آموزگارِ دروغگو با مواعظ زشت خویش مردم را از تحصیل دانش و فروغ ضمیر پاک باز دارد.
«نظام آموزش و پرورش تا دورهی ساسانیان کمابیش به همین صورت ادامه داشت و روش تعلیم و تربیت در آن دوران شفاهی بود و حفظ کردن و به خاطر سپردن مهمترین عناصر را تشکیل میداد. آموزش موضوعاتی چون: نیروی بدنی، قناعت نفس، جوانمردی، سلحشوری، شرافت ملی و میهنپرستی، عمدهترین پایهی نظام آموزشی را تشکیل میداد»13.
آموزش و پرورش در دورهی ساسانی
در دورهی ساسانیان آموزش و پرورش تنوع زیادی گرفت. «علم و دانش به شاخههای گوناگون تقسیم شد و آموزش مذهب زرتشت مورد تأکید قرار گرفت. کودکان موظف شدند اصول آیین باستان را بیاموزند و از همه مهمتر آموزش مهارتهای فنی و هنری بود و کودک ایرانی موظف بود حرفه و پیشهی پدر را بیاموزد و به ارث برد»14.
در این دوره آموزشگاه درباری ویژهی شاهزادگان و پسران نجیبان و اشراف و اعیان بود و برای دولت خدمتگزار تربیت میکرد. درس از سحر آغاز میشد. کودک از 7 سالگی به مدرسه میرفت و تا 15 سالگی تحصیل میکرد و چون سن بلوغ 15 سال بود، پس از آن موظف به تکالیف دینی بود. آموزش برای شاهزادگان و نجیبان تا 20 یا 24 سالگی ادامه داشت و برنامهی تعلیم و تربیت شامل سه بخش بود: 1. دینی و اخلاقی، 2. تربیت بدنی، و 3. خواندن و نوشتن و حساب کردن.
علاوه بر این به کودکان چوگانبازی، سوارکاری، تیراندازی، شکار و شنا میآموختند.
«البته [بر پایهی برخی بننوشتها] خواندن و نوشتن و حساب کردن تنها به عدهی معدود و خاصی یاد داده میشد که شامل فرزندان نجیبان و موبدان بود که برای فرماندهی سپاه و حکمرانی، [امور] اداری و نگهداری دفترها و دیوان و حساب و مالیات تربیت میشدند»15.
«کودکان هر سحر با صدای آلات و ادوات برنجی از خواب برمیخاستند و در گروههای 50 نفری یک فرسنگ میدویدند و سپس آب و نان و تره و نمک و عسل و نان شیرینی میخوردند. آنگاه معلم با صدای بلند حکایاتی از بزرگان نقل میکرد و شاگردان در آن مورد به بحث و گفتوگو میپرداختند، عصرها نیز به تربیت عملی چون: نشاندن درخت، آماده کردن سلاح، تیراندازی، سوارکاری و... میگذشت. دختران طبقات عالیه در دورهی ساسانیان علاوه بر آموزش خانهداری، سوارکاری و تیراندازی و چوگانبازی میآموختند؛ همچنین ادبیات و موسیقی و تحصیلات نظری به آنان آموزش داده میشد»16.
تفاوت عمدهی آموزش و پرورش هخامنشی با ساسانی، همانا توجه و نفوذ بیش از اندازهی روحانیان زرتشتی و آموزش مراسم دینی در دورهی ساسانی بود؛ در حالی که در دورهی هخامنشی به همهی آموزشها، به ویژه آموزشهایی که به زندگی اجتماعی و کار و حرفه و جنگ مربوط بود، توجه میشد. پرورش بدنی و اخلاقی و روانی و اجتماعی را از محاسن، و انحصاری و تقلیدی بودن آموزش، به ویژه در دوران ساسانیان، را از معایب آموزش و پرورش در ایران باستان برشمردهاند.17
ظهور مانی و مزدک و نفوذ مسیحیت، روحانیان زرتشتی را بر آن داشت تا برای حفظ موقعیت خودشان هم که شده با دقت بیشتری نسبت به امور دینی اهتمام ورزند، ولی آنها باز هم عقاید باستانی و اختصاصی خود را در کیش زرتشت تقویت کردند.
مذهب مانی ـ آمیزهای از اصول و عقاید و رسوم ادیانی مانند زرتشتی، عیسوی، بودایی و یونانی بود و به همین دلیل، جنبهی معنوی آن بر دیگر ابعاد آموزشی برتری داشت و سه دین بزرگِ زرتشتی، عیسوی و اسلامی به معارضه با آن برخاستند و کشتن مانویان را واجب میدانستند. تعلیمات مانی بیشتر با روشهای دیداری (تصویری) رواج یافت و برگزیدگان و شاگردان او از راه زهد و ریاضت به کسب نور و روشنایی نایل میآمدند. مانی در حکمت فلسفهای آمیخته به روش عرفانی را رواج داد. مدرسه و کلاس درس و کتابخانه و موعظهخانه و عبادتخانه و بیمارستان در دیرها و صومعهی مانویان بود که از نظر اقتصادی به حالتی فقیرانه اداره میشد. از جزییات آموزش و پرورش و کیفیت تعلیم کودکان و نوجوانان مطالب دیگری ذکر نشده است.
آیین مزدک ـ در واقع نوعی تجدید نظر در آیین مانی بود و چون طبقات ممتاز جامعه را مورد نکوهش قرار میداد و معتقد به برابری طبقات بود، مردمان زیادی به او گرویدند و آثار فرهنگی زیادی در دید و نگرش مردم نسبت به موبدان و اسقفها و پادشاهان بهوجود آورد، به همین خاطر نهضت او دیری نپایید و اکثراً کشته شدند. پس از کشتار مزدکیان بود که انوشیروان دستور داد فرزندان کشتهشدگان دانش بیاموزند و در دربار به خدمت دبیری بپردازند.
آیین مهرپرستی (میترائیسم) ـ یکی از دینهای بزرگ ایرانیان در این دوره بود و حتا پیروانی در یونان و روم هم به دست آورده بود. این آیین توجه به آموزش فرزندان مخصوصاً در دستورهای پرورشی و اخلاقی و از همه مهمتر راستگویی را از اهداف خود اعلام کرده بود18. از دیگر مسایل آموزشی و پرورشی در این آیین مطالبی دیده نمیشود.
مسیحیت ـ مبانی تعالیم حضرت عیسا بر دو نوع بود:
1. تعالیم دینی که دین را امری اعتقادی و طبیعت را صحنهی نمایش قدرت الاهی میدانست. وی به وجود استعدادهای بینهایت در درون انسان معتقد بود و آموزش را برای شکوفایی استعدادها لازم میدانست و به شخصیت انسان اعم از کودک و بزرگ احترام میگذاشت.
2. مبادی اخلاقی: مبانی و دستورهای نظری با جنبهی علمی همراه بود. به تعالیم اخلاقی بیش از مسؤولیتهای اجتماعی و مدنی و تشریفاتی اهمیت میداد.
«سه فرقهی مهم مسیحیت (کاتولیک، پروتستان، ارتدکس) به آموزشهای ویژهی خود در دیرها و کلیساها میپرداختند. خدمات پروتستانها به آموزش و پرورش و نوآوری بیشتر بود. آموزش در کلیساها بیشتر ویژهی فرزندان اربابان یا روحانیان آینده بود و حالت کتابی و لفظی و حفظی و تقلیدی داشت تا عقلی. آموزش در اینگونه کلیساها به آموزش اسکولاستیک ـ مدرسی معروف است»19.
آیین بودا ـ از دیدگاه بودا هم آموزش چهار بخش است که بخش اول را آموزگار، بخش دوم را مطالعه و بخش سوم را دوستان و بخش چهارم را زندگی بر عهده دارد. بودا آموزش را بر اساس نطق، تمثیل و مناظره قرار داد، در حالی که در تعالیم حضرت عیسا فقط از راه تمثیل بیان شده بود. وی راهب را آموزگار و نقطهی مرکزی و قطعی تعالیم خود میدانست و بزرگترین عبادت را تهذیب نفس اعلام کرده بود و اساس دیدگاه پرورشی او نظارهی عالی، علم مرکب، آگاهی نفس و تمرکز حواس بود. در آموزش و پرورش به پرورش حواس برای کسب اخلاق انسانی توجه داشت. بعد از مدتی اجازه داد زنان هم آموزش بودایی را فرا گیرند. در آرمانهای پرورشی بودایی آمده: «بر دانشآموز واجب است که تابع آموزگار باشد. ریاضت کشیدن و تنبیه کردن جایز نیست. نواختن آلات موسیقی، رقص و به زبان آوردن کلمات ناصواب ممنوع است».
در این مکتب، هشت نوع مکان تحصیل وجود داشت: 1. مدرسه اختصاصی برهمنان، 2. پاریشاد (مجمع برهمنان تحصیلکرده)، 3. تول (مدرسههای تکاتاقی و تکآموزگاری)، 4. دانشکدهی جنگلی برای تفکر روحانی، 5. معابد، 6. مدرسههای درباری غیرمذهبی، 7. ماتا (مراکز محافظهکاری آموزش بودایی)، و 8. ویدیا (مراکز تعلیمی با آزادیخواهی بیشتر).20
برخورد اندیشهها
«ظهور مانی و مزدک و انتشار عقاید آنان و نفوذ آیین مسیح و بودا و سایر آیینها سبب شد که ایران به مرکز برخورد این عقاید و ادیان با آیین زرتشت تبدیل شود. مردم ایران نه تنها مانع کارهای آموزشی و تربیتی پیروان متقابل مختلف آن روزگار نشدند، بلکه در زمینههای تعلیم و تربیت با سایر ادیان به مبادله پرداختند و پژوهشهای علمی و عملی را تقویت کرده و رواج دادند. این رفتار پسندیده و همیشگی ایرانیان ناشی از آن است که آیین زرتشت دانشآموزی و فرهنگ و هنر را همواره بالاترین نیکیها و مهمترین رستگاری میدانست»21.
«وجود معابد و دیرها و صومعهها در عهد ساسانیان و در قسمتهای غربی ایران به پیدایش و ظهور مدارسی چون مدرسههای نصیبین و امثال آن کمک کرد و ادیان آن روزگار هر یک به سهم خود در آموزش و پرورش اثرات مفیدی به جا گذاشتند و به نحوی در گسترش تعلیم و تربیت نقشی ایفا کردند.22 جوانان مسیحی از اطراف کشور به مدرسهها و مدارس دیگر در شهر نصیبین میشتافتند و نزد علمای لاهوت تعالیم انجیلی فرا گرفته و به زادگاه خود بازمیگشتند، به طوری که بعد از چندی اکثر سکوباها و کشیشهای ترسایان ایران همه از مستخرجان مدرسهی نصیبین بودند. در نتیجه، انتشار تعالیم مسیح به طریق مکتب نسطوری در فلات ایران و جبال کردستان متداول گشت و هماکنون قبایلی به نام آشوری که پیروان آن مکتباند در آذربایجان غربی زندگی میکنند»23.
حملهی اسکندر مقدونی به ایران و تلاقی دو تمدن بزرگ آن روز، یعنی ایران و یونان، به مبادلات فرهنگی انجامید. مردان و کودکان پارسی در دورهی استیلای یونانیان بر ایران به آموزش زبان یونانی میپرداختند و با فرهنگ و زبان و ارزشهای آنان آشنا میشدند. در جنگهای ایران و روم نیز همین اثر قاعدتاً بر جای مانده است. روابط ایران با هند نیز به اقتباس و اخذ معارف از یکدیگر انجامید. اردشیر بابکان دستور داد تا کتابهای یونانی و هندی را به پارسی برگردانند. این اقدامها در انگیزه و راهاندازی یک مؤسسهی بزرگ علمی، مانند دانشگاه گندیشاپور، اثری به سزا داشت. به گونهای که نوعی علاقه در شاهان، وزیران و بزرگان بعدی بهوجود آورد که از اقدامهای پیشینیان خود پیروی کنند. شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت از دانشمندان موجب شد که دانشمندان راندهشده از قسطنطنیه و مسیحیان نسطوری روی به ایران آوردند.
دوران انوشیروان را باید دوران نهضت فرهنگی ایران باستان و سرآغاز بزرگترین دورهی تمدن ادبی و فلسفی ایران دانست.24 دینوری میگوید: در بین پادشاهان ایران کسی دانشدوستتر و جامعتر از انوشیروان ندیده است. انوشیروان برزویه، پزشک شهیر ایرانی، را برای سفر مطالعاتی به هند روانه کرد و او با اندوختههای فراوانی از دانش پزشکی هندی بازگشت و این تعامل فرهنگی موجب پر بار شدن گنجینهی علمی ایران باستان شد.25
جمعبندی
الف) مراحل تربیت و تعلیم: خانواده، آتشکده و آموزشگاههای درباری. در کنار آتشکدهها مدارس ویژهای برای فنون نظامی و آموزشهای صنعتی بود و کتابخانهها هم در کنار آتشکدهها بودند.
ب) آغاز تحصیل: مرحلهی اول از 1 تا 7 سالگی (بعضی منابع 5 تا 7 سالگی) در خانواده، مرحلهی دوم (آموزش عمومی) از 7 تا 15 سالگی در مراکز آموزشی، و مرحلهی سوم (آموزش علوم عالی و خاص) از 15 تا 25 سالگی.
پ) موضوع درسی: 1. تربیت در خانه، 2. ادبیات و دروس مذهبی و موسیقی و علوم نظری، و 3. سوارکاری، تیراندازی، چوگانبازی. آموزشهای خاصی برای بزرگان، فرزندان پادشاه و اشراف زادگان در مراکز خاصی صورت میگرفت.
ت) انواع دانشآموزان: 1. دانشآموزان خاص (شاهزادگان و بزرگزادگان)، 2. دانشآموزان حرفهای (فرزندان مغان و موبدان و پیشهوران و کشاورزان و صنعتگران)، و 3. دانشآموزان عمومی (فرزندان مأموران دولتی و بازرگانان و سایر افراد).
ث) روشهای تعلیم و تربیت: 1. پند و اندرز، 2. تکیه بر حافظه، 3. بیان فصیح، 4. مشاهده و تجربه، 5. تکیه بر روش علمی، 6. تنبیه و جنبهی آموزشی آن، 7. نقل قصه و حکایت و شرح اعمال گذشتگان، و 8. انضباط و تمرینات سخت.
ج) انواع معلمین: 1. معلم دینی، 2. معلم سوادآموزی، 3. معلم تربیت بدنی، 4. معلم درباری، 5. معلم عمومی و 6. معلم علوم دیگر (مثل کشاورزی، حساب و غیره).
چ) مواد آموزشی در دورههای بعدی: 1. آموزش اخلاقی و دینی، 2. آموزش کشاورزی و دامپروری، 3. آموزش تندرستی و نیرومندی، 4. آموزش نظامی، و 5. آموزشهای هنری و صنعتی و دیگر تعلیمات عالیه.
نتیجهگیری
به طور کلی، اهداف آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت را میتوان در شش موضوع خلاصه کرد:
هدف دینی و اخلاقی برابرِ شعار زرتشت (اندیشهی نیک، گفتار نیک، کردار نیک)؛ هدف اعتلای فردی، یعنی نیرومندی و بهداشت و ایجاد جوانمردی و تندرستی و راستی و پاکدلی در فرد؛ هدف جنگی، یعنی حفظ و نگهداری مرز و بوم و کشور و دفاع در برابر دشمنان؛ هدف اقتصادی، یعنی تهیهی مایحتاج مردم و توسعهی حرفههای مختلف در آن زمان؛ هدف سیاسی، که شامل روابط عمومی، امنیت و کشورداری و روابط خارجی بود؛ و هدف عمرانی، که شامل راههای ارتباطی، آموزش فنهای راهسازی، پلسازی، و تربیت متخصص بود.
با نگاهی گذرا به تاریخ آموزش و پرورش در ایران باستان، این باور که ایرانیان از پیشتازان معارف بشری بوده و حق بزرگی بر تمدن بشری دارند محکمتر میشود. باشد که ما و آیندگان به یافتههای علمی گذشتگان مهر بورزیم، آنها را دوباره بررسی کنیم، برای رفع کاستیها بکوشیم و چیزی بر آن بیفزاییم و آن را پر بارتر به آیندگان بسپاریم.
پینوشتها:
1. جامعهشناسی آموزش و پرورش، دکتر علی علاقمند، ص 78.
2. همان.
3. تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، محمدعلی ضمیری، ص 13.
4. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، دکتر احمد تفضلی، ص 17.
5. جامعهشناسی آموزش و پرورش.
6. دینکرت: به معنی تألیف دینی. مبتنی بر اوستا و ترجمههای آن است. این اثر بزرگ در اصل مشتمل بر نه کتاب بوده که کتابهای اول و دوم آن تماماً و بخشی از آغاز کتاب سوم از میان رفته است. آذر فرنبغ پسر فرخزاد، پیشوای زرتشتیان، آن را گردآوری و تدوین کرده است (قرن سوم هجری).
7. مینوی خرد، دکتر احمد تفضلی، ص 35.
8. به نقل از تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، ص 19.
9. جامعهشناسی آموزش و پرورش.
10. تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام 3، ص 32.
11. وندیداد (به معنی قانون ضد دیو). در اصل وی – دئو – دات است. تنها نسکی (فصل، بخش) بازمانده از 21 دفتر اوستا. شامل مباحث مینوی و خداشناسی و اصول و الهیات (وندیدات، هاشم رضی، جلد 1، ص 42).
12. اوستای کنونی به پنج بخش تقسیم میشود: یسنا، یشتها، وندیداد، خردهاوستا، ویسپرد.
13. جامعهشناسی آموزش و پرورش، ص 74.
14. همان، ص 76.
15. تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، ص 17.
16. جامعهشناسی آموزش و پرورش، ص 77.
17. تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، ص 42.
18. همان، ص 48-46.
19. همان، ص 58-52.
20. همان، ص 58-52.
21. تاریخ فرهنگ ایران، عیسی صدیق، جلد 1، ص 56 و 76.
22. همان.
23. آموزش و پرورش در ایران باستان، علیرضا حکمت، ص 12.
24. تاریخ آموزش و پرورش ایران و اسلام، ص 63.
25. همان.
بننوشتها:
1. آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، کتاب پنجم دینکرد، معین، 1378.
2. پورداود، ابراهیم، یسنا، اساطیر، 1378.
3. پورداود، ابراهیم، یشتها، اساطیر، 1376.
4. پورداود، ابراهیم، خردهاوستا، اساطیر، 1378.
5. تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، سخن، 1378.
6. تفضلی، احمد، مینوی خرد، توس، 1379.
7. حکمت، علیرضا، آموزش و پرورش در ایران باستان، سمت، 1364.
8. رضایی، عبدالعظیم، اصل و نسب و دینهای ایران باستان، در، 1379.
9. رضی، هاشم، وندیداد، توس، 1368.
10. صدیق، عیسی، تاریخ فرهنگ ایران، بیتا، 1352.
11. ضمیری، محمدعلی، تاریخ آموزش و پرورش اسلام، سمت، 1367.
12. علاقمند، علی، جامعهشناسی آموزش و پرورش، امیرکبیر، 1363.