نامآوران ایرانی
بزرگان طنزسیاسی در دورۀ کنونی یادوارۀ علی اکبردهخدا (دخو)
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 25 شهریور 1390 20:30
- بازدید: 5934
برگرفته از فر ایران
بزرگان طنزسیاسی در دورۀ کنونی یادوارۀ علی اکبردهخدا (دخو) ومهندس رضا گنجهای (بابا شمل)
علی اکبر دهخدا ( دخو )
هفتم اسفند ماه 1384، برابر بود با پنجاهمین سال درگذشت علیاکبر دهخدا (دخو).
دهخدا، به حق در تاریخ طنز سیاسی ایران، جایگاه بسیار بالا و ارزندهای دارد. به راستی در درازای تاریخ ایران، از سه تن در این زمینه میتوان نام برد که به ترتیب زمان، عبارتند از: عبیدزاکانی، علی اکبر دهخدا و رضا گنجهای (باباشمل). دوتن نخست، یعنی عبید و دهخدا، هر دو ریشه در قزوین داشته و رضا گنجهای، ریشه در قفقاز داشت و فرزند شهر تبریز و آذربایجان بود.
ارزشمندترین اثر دهخدا، در کنار چرند و پرند، «لغتنامه»ی اوست که کمابیش، فرآیند چهل و پنج سال عمر این بزرگ مرد تاریخ ایران است. یادش پیوسته گرامی و روانش به سپنتامینو.
سال شمار زندگی علیاکبر دهخدا (دخو)
شهناز مرادی کوچی
فتحالله اسماعیلی گلهرانی
1258 ـ زایش در کوچهی قاسمعلی خان محلهی سنگلج.
پدر: خان بابا خان قزوینی.
خواهرها و برادرها: یحیی، ابراهیم، معصومه و خواهر بزرگتری که در دو سالگی فوت کرد.
نامْهای مستعار: علیاکبر قزوینی، دخو، دخو علی، خرمگس، روزنومهچی، غلامگدا، آزادخان علی اللهی، خادم الفقرا، دخو علی شاه، نخود همه آش، برهنهی خوشحال و مانند اینها.
126ـ فوت پدر و قرار گرفتن تحت سرپرستی یوسف خان قزوینی، پسر عموی خان بابا خان،
1271 آموزش صرف و نحو عربی و اصول فقه و کلام اسلامی زیر نظر حاج شیخ هادی نجمآبادی و شیخ غلام حسین بروجردی، به مدت هفت سال.
1278ـ تحصیل در مدرسهی علوم سیاسی و کنار گذاشتن دروس به مدت دو سال.
1280ـ دستیار محمد حسین فروغی، پدر ذکاالملک فروغی، در تدریس ادبیات فارسی در مدرسهی علوم سیاسی.
1282ـ فراغت از تحصیل در مدرسهی علوم سیاسی، ماموریت در سفارت ایران در بالکان به عنوان منشی معاون الدوله غفاری، اقامت در وین و سفر به رم، بخارست و پاریس.
1284ـ بازگشت به ایران به دلایل نامعلوم
1285ـ استخدام به عنوان معاون و مترجم مهندس دوبوروک بلژیکی در امور راه شوسهی خراسان که در مقاطعهی حاج حسین آقا امین الضرب بود. انتشار شبنامههایی بر ضد جهل و خرافات و استبداد قاجارها.
1286ـ دعوت به همکاری از سوی میرزا جهانگیر خان شیرازی برای عضویت در تحریریهی صور اسرافیل، انتشار نخستین شمار در دهم خرداد ماه تهدید به مرگ و محاکمه در مجلس شورای ملی (دورۀ اول) برای مقالههایش در صوراسرافیل.
1287ـ انتشار سی و دومین شمارهی صوراسرافیل، به توپ بستن مجلس شورای ملی به دستور محمدعلی شاه قاجار و دستگیری میرزا جهانگیر خان شیرازی و گروهی از روشنفکران و مشروطهخواهان و اعدام آنها، پناهنده شدن میرزا علیاکبر دهخدا، سید حسن تقیزاده و گروهی دیگر به سفارت خانهی انگلیس، رضایت محمدعلی شاه به تبعید آنها. عزیمت دهخدا به پاریس و سپس ایوردون سوییس.
1288ـ انتشار سه شماره از روزنامهی صوراسرافیل در تبعید با کمک معاضدالسلطنه (ابوالحسن پیرنیا)، میرزا قاسم خان تبریزی و شیخ محمد قزوینی سفر به استامبول برای تقویت «انجمن سعادت ایران» انتشار نشریهی هفتگی سروش در استامبول.
1289ـ ادامهی انتشار سروش تا چهارده شماره، بازگشت به ایران از راه رشت، پس از فتح تهران و خلع محمدعلی شاه از سلطنت (25 ربیعالثانی 1327 ق) ]27 فروردین 1288/ 16 آوریل 1909[ نمایندهی دوره دوم مجلس شورای ملی به وکالت مردم کرمان و تهران (یازدهم محرم 1328 ق) ] 3 بهمن 1288/ 23 ژانویه 1910[ عضویت در «حزب اعتدال» و همکاری با روزنامهی مجلس و شوری.
1290ـ انحلال مجلس دوم (در 29 ذیحجه)
1292ـ با آغاز جنگ جهانی اول (اول اوت 1914 و هشتم رمضان 1332) و التیماتوم روسیهی تزاری و جریان معروف به مهاجرت آزادی خواهان به استامبول، بغداد و برلین، دهخدا به دعوت و مصلحت اندیشی خوانین بختیاری به چهارمحال رفت وتا پایان جنگ به ایل بختیاری پناهنده شد؛ به دعوت لطف علی خان امیر مفخم ایلخانی و فرزندش علی خان سردار معظم در روستای دزک ساکن شد و فکر اولیهی تدوین لغتنامه و امثال و حکم از همین ایام به خاطر او خطور کرد ریاست دفتر وزارت معارف ریاست ادارهی تفتیش در وزارت عدلیه.
1299ـ سیاه برداری تالیف دو اثر عظیم لغتنامه و امثال و حکم
1300ـ دریافت مجوز امتیاز مجله هفتگی فردا (26 شهریور) و عدم انتشار آن به دلایل نامعلوم.
1304ـ حاشیههایی بر دیوان ناصر خسرو به تصحیح نصرالله تقوی و مجتبی مینوی.
1306ـ قبول ریاست مدرسهی علوم سیاسی و نوشتن حاشیههایی بر دیوان حافظ تصحیح عبدالرحیم خلخالی.
11ـ 1308ـ انتشار دورهی چهار جلدی امثال و حکم از سوی وزارت فرهنگ.
1313ـ تغییر نام مدرسهی علوم سیاسی به مدرسهی عالی حقوق و علوم سیاسی در دورهی ریاست دهخدا.
1318ـ چاپ جلد اول لغتنامه
1320ـ بازنشستگی از ریاست مدرسهی عالی حقوق و علوم سیاسی (شهریور)
1324ـ تصویب مجلس شورای ملی برای چاپ لغتنامه به پیشنهاد عبدالحمید اعظم زنگنه و حمایت دکتر محمد مصدق، عبدالله معظمی، ابوالقاسم امینی، ناصر قلیاردلان، رضا تجدد، حسین معاون، غلام علی فریور، مهدی فاطمی و دیگران (دی ماه)؛ تالیف و انتشار شرح حال نابغۀ شهیر ایران ابوریحان بیرونی.
1325ـ ریاست نخستین کنگرهی نویسندگان ایران به ابتکار هیات مدیرهی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی و به همت کمیسیون ادبی انجمن، با حضور صادق هدایت، فروزانفر، سید علی شایگان، علیاصغر حکمت، پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح، نیما یوشیج، غلام علی رعدی آذرخشی، ابوالقاسم حالت، رهی معیری، جلال همایی، لطف علی صورتگر، بزرگعلوی و دیگران (تیر ماه).
1328ـتعلیقات بر دیوان سیدحسن غزنوی (اشرف) چاپ محمد تقی مدرس رضوی.
1329ـ تشکیل «جمعیت مبارزه با بیسوادی ایران» و انتشار نخستین اعلامیهی جمعیت و حاشیههایی بر لغت فرس اسدی طوسی تصحیح عباس اقبال آشتیانی.
1330ـ انتشار مقالهی منشا لغات مجعول فرهنگ فارسی پس از دساتیر؛ انتشار مجموعه مقالات چرند و پرند به همت سعید نفیسی در کتاب شاهکار نثر فارسی.
1332ـ نوشتن یک مقاله و انجام یک گفت و گوی رادیویی در دفاع از دولت ملی دکتر محمد مصدق (تیر ماه)؛ بازرسی منزل دهخدا پس از کودتای 28 مرداد برای کشف محل اختفای دکتر حسین فاطمی، وزیر امور خارجهی دولت ملی، بازجویی از دهخدا در دادستانی ارتش و رها کردن پیکر فرتوت و ناتوان او در نیمههای شب در حیاط منزل مسکونیاش (مهر ماه).
1334ـ انتشار مجموعهی اشعار دهخدا به کوشش دکتر محمد معین، وصیت دهخدا به دکتر محمد معین برای ادامهی انتشار لغتنامه پس از مرگ او (آبان ماه)، وخامت وضع جسمانی دهخدا (آذر ماه) نامه به رییس مجلس شورای ملی در خصوص بخشش حقالتالیف لغتنامه به ملت ایران (دی ماه) وفات علامه علی اکبردهخدا (7 اسفند ماه).
سرگذشت دهخدا
حسن تقیزاده
من با مرحوم آقـا میرزاعلی اکبر خان در اوایل سال 1325 قمـری ]اسفنـد 1285/ فوریه 1907 [ شناسایی حاصل کردم، یعنی اندکی قبل از آغاز انتشار روزنامهی صوراسرافیل (که شمارهی اول آن در 17 ربیعالثانی سنهی 1325 انتشار یافته)]8خرداد 1286 / 30 مه 1907[. آن مرحوم بنابر آن چه خود نقل میکرد و یا شنیده شد، پس از تحصیلات مقدماتی قدیم به مدرسهی سیاسی وارد شد و زبان فرانسه و سایر علوم و فنونی را که در آن مدرسه تدریس میشد فراگرفت. چنان که غالب فارغالتحصیلهای آن مدرسه وارد خدمت وزارت خارجه میشدند و بسا به ماموریتهای سیاسی در خارجه، یعنی عضویت سفارتخانهها و قونسولگریهای ایران منصوب میشدند، میرزا علیاکبر خان قزوینی، ما نیز در معیت مرحوم معاون الدولهی غفاری (پدر معاون الدولهی فعلی)، که مامور سفارت ایران در بالکان شده بود، به عضویت در همان سفارت مامور شده و با ایشان عازم بو خارست شد. مدت اقامت آن مرحوم در آن جا به این جانب درست معلوم نیست، ولی ظاهرا طولی نکشید، و ظاهرا بر اثر بعضی ناملایمات مرحوم مشارالیه به ایران بازگشت و وقتی من او را برای مرتبه اول ملاقات کردم در خدمت مرحوم حاج حسینآقا امینالضرب مامور راه شوسه سمنان بود با 30 تومان حقوق در ماه.
در اوایل سال 1325 ]اسفند 1285/ فوریه 1907[ مرحوم میرزا قاسم خان تبریزی (که بعدها به صوراسرافیل معروف شد)، که در دستگاه درباری مظفرالدین شاه در جزو ادارهی امین حضرت بود، چون در حوزهی مشروطه طلبان درآمده بود، به خیال تاسیس یک روزنامه با سرمایه خود برآمد. مشارالیه که این جانب او را از ایام صبی میشناختم و هم درس بودیم، روزی پیش من آمد و اظهار میل به نشر روزنامه نمود با من مشورت کرد و گفت: یک جوانی هست که چیزنویس است، ولی نمیدانم نویسندگی او تا چه اندازه است و میخواهم بدهم چیزی به طور نمونه بنویسد و به شما نشان بدهم و اگر پسندیدید خود او را پیش شما بیاورم تا ببینید و گفت خیال دارم که اگر مطابق مطلوب شد ماهی چهل تومان به او بدهیم که از کار فعلی خود صرف نظر نموده و به ادارهی روزنامه بیاید. من پس از دیدن نمونهی تحریر خیلی پسندیدم و میرزا قاسمخان را که به معیت مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی عازم نشر روزنامه بود به استخدام میرزا علیاکبر خان تشویق نمودم و بدین ترتیب روزنامهی صوراسرافیل به مدیریت و صاحب امتیازی مرحوم میرزا جهانگیر خان و مدیریت مشترک میرزا قاسم خان و منشیگری میرزا علیاکبر خان انتشار یافت.
میرزا جهانگیر خان از مال دنیا چیزی نداشت و در مقابل زحمت راه انداختن و ادارهی روزنامه و گردانیدن تمام امور کار از جزیی و کلی بر عهدهی او بود که پشت کارفوقالعاده داشت. خود این جانب در شمارهی اول روزنامه مقالهای نوشتم و بعدها هم همیشه در نظارت و راهنمایی مشارکت داشتم و وقتی که مدیر و منشی جریده مورد حملات بسیار شدید شده و روزنامه یکی دو ماهی توقیف شد و عاقبت به مساعی آزادی طلبان باز انتشار یافت، این جانب برای رفع شبهات و مدافعه از عقاید روزنامه در اولین شمارهی پس از تعطیل مقاله مفصلی به عنوان «دفاع» نوشتم، و آن به خواهش و اصرار مرحوم دهخدا بود.
روزنامهی صوراسرافیل تا نزدیکی برانداخته شدن مشروطیت و مجلس ملی، یعنی تا 20 جمادیالاولی سنهی 1326 ] قمری/30خرداد 1287/20ژوئن 1908 [ یعنی تا سه روز قبل از به توپ بستن مجلس و چهار روز قبل از قتل میرزا جهانگیر خان دایر بود. ولی به نهایت شدت مورد بغض و خصومت دربار و مستبدین شده بود، تا جایی که از 8 ـ 7 نفری که محمدعلی شاه در اوایل جمادی الاولی سال مزبور، تسلیم یا تبعید آنهارا خواست یکی میرزا جهانگیر خان بوده شب قبل از به توپ بستن مجلس، من میرزا جهانگیرخان را با سایر اشخاص مورد غضب شاه یعنی دوستان نزدیک خودم مانند مرحوم سیدجمالالدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین و میرزا داود خان علی آبادی و غیر هم و دهخدا در تحصنگاه آنها، که در صحن عقبی مجلس شورای ملی در یک اتاق فوقانی روی محلی که حالا مطبعهی مجلس در ان جا است، دو سه ساعت از شب گذشته دیدم و وقتی که از آن جا به منزل خود میرفتم، دهخدا را با خود بردم و شب را در منزل من پشت مسجد سپهسالار با چند نفر از دوستان و کسان من به سر برد. روز تخریب مجلس ما از منزل خود از در عقبی به خانهی میرزاعلی خان روحانی که اخیرا مرحوم شد پناه برده و تا شب آن جا ماندیم و اوایل شب به زحماتی به سفارت خانهی انگلیس (که خالی از اعضای سفارت بود، زیرا که در قلهک بودند) رفتیم، و 25 روز در آن جا بودیم، و بعد مارا از ایران تبعید کردند.
این جانب با قریب ده دوازده نفر دیگر از راه رشت به باکو رفتیم. بعد مرحوم دهخدا به سوی اروپا رفت و اندکی بعد من نیز عازم شدم. در پاریس دهخدا و معاضدالسلطنه (پیرنیا) را دیدم، و بعد من و پیرنیا به لندن رفتیم و دهخدا و بعضی دیگر از رفقا به سوییس رفتند و معاضدالسلطنه نیز بعدا به آنها ملحق شد. در سوییس روزنامهی صوراسرافیل را مجددا به قلم دهخدا و سرمایهی معاضدالسلطنه در شهر ایوردون انتشار دادند. من از لندن به تبریز رفته و به انقلابیون پیوستم.
دهخدا و معاضدالسلطنه و بعضی از یاران دیگر به استانبول رفته و در آن جا با انجمن سعادت ایرانیان کار میکردند. تا آن که تهران به دست مجاهدین فتح شد و همه به تهران برگشتیم، و بیشتر افراد ما در مجلس ملی دوم وکیل شدیم و از آن جمله دهخدا.
مرحوم دهخدا همیشه در سیاست هم کاری میکرد تا آن که در زمان جنگ اول به اصفهان و خاک بختیاری رفت و از آن وقت شوق تالیف یک لغتنامهی فارسی او را به اشغال به آن کار برانگیخت که تا آخر عمر دنباله پیدا کرد.
دهخدا صاحب ذوق لطیف بود و در ادبیات فارسی تسلط زیاد داشت. بزرگترین آثار سیاسی او روزنامهی صوراسرافیل بود]سرآمد آنها «چرند و پرند»[، و بزرگترین آثار ادبی او همین لغتنامه بود که قسمتی عمده کسوت طبع پوشیده و بقیه نیز به همت وفادارانهی فاضل معاصر آقای دکتر معین در جریان طبع و نشر است. مجلداتی که در حیات مرحوم دهخدا طبع و نشر شده نیز به میزان معتد به مدیون زحمت و دقت و پشتکار دکتر معین است.
راجع به ارزش ادبی لغتنامه این جانب که بهرهام از این رشته بسیار کم است نمیتوانم چیزی بگویم. ولی یقین دارم که در مقام سنجش آن باید به طور کلی حکم کرد و نه تنها به کیفیت (که شاید بینقض نباشد)، بلکه به کمیت آن و مقدار زحمت عظیم و مدت مدید که صرف آن شده باید توجه کافی بشود که به وجود آوردن چنین بنای عظیمی ـ که ان شاالله از باد و باران گزند نیابد و پایدار بماند ـ کار بزرگی بوده و هست که تا کسی یا کسان دیگری در آینده کاخ بلندتر و وسیعتر و عظیمتر از آن در کمیت و کیفیت به عرصهی وجود نیاورند، نباید مانند تماشاچیان اطراف زورخانه به آسانی خرده گرفت و انتقاد کنند که در آن صورت مرحوم دهخدا به آنها تواند گفت: گر تو بهتر میزنی بستان بزن.
همت بزرگ و کوشش سالیان دراز مردی فاضل چنین بنیانی نهاده و عمارتی عظیم برپا کرده است و باید قدردانی شود.
گمان نمیکنم در سخن گفت از شخص ادیب و فاضلی جز از کارهای علمی و ادبی او مناسب باشد حرفی از خصایل شخصی و سجایا و اوصاف ذاتی او زده شود. خصوصا در موقعی که ما در مقام بیان خدمات علمی و کمالات ادبی او هستیم، مگر آن که با بیان فضایل و کمالات دیگر یا نقایص او فایدهای را متضمن باشد.
مرحوم دهخدا، درست کار و نیز وطن پرست به حد اعلی و خوش محضر و با دوستان خاص خود با وفا و با گذشت بود. ولی گاهی هم بر حسب اقتضای مزاج عصبی و حساسیت شدید افراطی و جوش و هیجان عصبانی حاد، نسبت به نیکی و هم بدی در ابراز محبت نسبت به کسانی که مورد لطف او بوند مبالغه میکرد، و گاهی هم سوء ظن مفرط نسبت به کسانی که به حق یا به اشتباه روش یا عقاید آنها را مخالف معتقدات خود میپنداشت نشان میداد، ولی تا آن جا که من میدانم هیچ وقت این احساسات از روی غرض یا سوء نیت نبوده، بلکه نتیجهی اعتقادات صمیمی و خالصانهی او بود نسبت به اشخاص.