شنبه, 01ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان عقل و عقلانیت در اندیشه مولانا در گفتگو با دکتر غلامرضا اعوانی

نام‌آوران ایرانی

عقل و عقلانیت در اندیشه مولانا در گفتگو با دکتر غلامرضا اعوانی

برگرفته از روزنامه اطلاعات، شماره  25662، دوشنبه 21 امرداد 1392

گفتگوبا دکتر غلامرضا اعوانی


اشاره: اگر عقلانیت از هر جامعه‌ای رخت بربندد، خشونت و آشفتگی نخستین چیزی است که گریبان آن جامعه را می‌گیرد. عقلانیت، جامعه را آرام می‌سازد و همزمان آن را به تأمل در آسیبها و برآوردن امکانات جدیدی برای پیشرفت و تعالی سوق می‌دهد. در جامعه امروز جهانی عقلانیت یكی از نیازهای مبرم انسانهاست و خوشبختانه تاریخ فرهنگ و اندیشه ایران با وجود فرازونشیب‌های فراوانش، همواره هسته عقلانیت را در خود پرورده و بی‌تردید مولانا یکی از قله‌های استوار دفاع از خردورزی است. گفتگوی زیر در همین زمینه صورت گرفته است. این متن از پایگاه اینترنتی مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفه ایران برگرفته شده است.


مولانا در میان اندیشمندان و شخصیت‌های علمی و فرهنگی جهان دارای چه جایگاهی است؟

مولانا از شخصیت‌های بسیار بزرگ نه‌تنها در ایران و جهان اسلام، بلکه در جهان است. وجود کسی مانند مولانا، معجزه نبوی(ص) است؛ زیرا چنین بزرگانی که در دنیا کم‌نظیر یا بی‌نظیرند، در امت آن حضرت به چشم می‌خورند. اگر به امت اسلامی نگاه کنیم، در همه زمینه‌ها افرادی را می‌بینیم که سرآمد روزگار و روزگاران و نام‌آورترین افراد هستند که یکی از آنها بی‌شک مولاناست.


چند سالی است که غرب اقبال زیادی به مولانا داشته است. این اقبال ناشی از چیست و اصلاً سابقه آشنایی غرب با مولانا به چه زمانی برمی‌گردد؟

غربیها روی آثار و اندیشه‌های مولانا خیلی کار کرده‌اند. در قرن گذشته کسی که بیش از همه درباره مولانا کار کرده، «نیکلسون» بوده است. نیکلسون کتاب مثنوی شریف را به دقت بسیار تمام تصحیح کرد و به زیور طبع آراست. همچنین در ایران کسانی مانند مرحوم فروزانفر و مرحوم همایی و دیگران در این زمینه کار کردند. چند سالی است که توجه غرب به مولانا بسیار زیاد شده و می‌دانید شخصی ترجمه نیکلسون از مثنوی را به شعر درآورده و آنچنان کتاب پرفروشی شده است که شاید در آمریکا بعد از انجیل (به این مقدار و در این مدت زمانی و نیز در این حجم) بی‌سابقه باشد. یکی از دلایل این است که بشر امروز از زندگی مادی و صنعتی و تکنولوژیک سیر شده است. انسان برای معنا ساخته شده و تشنه معنویت است. مسلماً یکی از کسانی که پیامی معنوی برای تمام جهان دارد، مولاناست. اصولا کتاب مثنوی، کتاب معنوی و معناست و به همین جهت به آن خیلی توجه شده است.


مسلما برداشتهای طیف وسیع مخاطبان از مولانا یکسان و کامل نیست.

بله، بعضی‌ها به‌ طور علمی و دقیق درباره مولانا کارهای تحقیقاتی و مطالعه داشته‌اند. در عین حال برداشتهای بسیار غلطی هم وجود دارد؛ یعنی ممکن است عده‌ای نوعی عرفان کاذب از مولانا بفهمند، اما این دلیل نمی‌شود که به این خاطر مولانا را انکار کنیم. اگر به سایت «آمازون» مراجعه کنید و اسم مولانا (به عناوین مختلف مانند رومی یا نام کتابهایش و...) را جستجو کنید، می‌بینید که چقدر کتاب درباره او منتشر شده است. در اکثر کتابفروشیهای مهم مخصوصاً در اروپا و آمریکا چند قفسه به کتابهای مولانا اختصاص داده شده و این دلالت دارد بر اینکه چقدر مولانا در جهان غرب مورد توجه است.


با توجه به اینکه مقبره مولانا در ترکیه است، این کشور از این فضا استفاده می‌کند و مولانا را اهل ترکیه‌ جلوه می‌دهد و هم از آن برای جذب توریست استفاده می‌کند و هم دانشگاه بزرگی در آنجا تأسیس کرده؛ اما ما آن چنان که باید و شاید به مفاخر خودمان توجه نکرده‌ایم!

حرف کاملا درستی است. البته اینکه ترکیه از این ظرفیت استفاده می‌کند، اشتباه نمی‌کند و در حقیقت کار بسیار درستی انجام می‌دهد. مقدر بوده که مولانا به قونیه برود و در آنجا وفات کند و مدفون شود. اینکه ترکیه چنین کاری را انجام می‌دهد، کار بسیار پسندیده‌ای است؛ ولی ما باید چه کار کنیم؟ زبان مولانا، زبان فارسی و زبان ماست؛ وقتی می‌گوید «بشنو از نی چون حکایت می‌کند/ وز جدایی‌ها شكایت می‌کند»، واقعا این شعر فارسی امروزی است یعنی جزو زبان فارسی و افتخار ماست و روح او به فرهنگ ما و همه مسلمانها تعلق دارد؛ یعنی مرزی نمی‌شناسد.


 ما باید چه کار کنیم؟
باید روی آثار و اندیشه‌های مولانا بیشتر کار کنیم و کارهای علمی زیادی در این مورد انجام دهیم. مثنوی و دیوان شمس باید در سطوح مختلف از دبستان تا دانشگاه تدریس شود و پژوهشهای بسیار عمده در این زمینه انجام گیرد. دانشمندانی هستند که روی آثار مولانا کار کرده‌اند و هنوز هم دارند کار می‌کنند؛ ولی در این جهت باید کارهای بیشتری صورت گیرد. وقتی رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران بودم، «همایش روز جهانی مولانا» را بسیار باشکوه برگزار کردیم و بهترین مولاناشناسان ایران در آن شرکت کردند. همچنین مجله «مولاناپژوهی» را راه‌اندازی کردیم که چندین شماره از آن منتشر شده و رشته مولاناپژوهی هم تأسیس شد. باید روی این موضوعات کار كرد و مؤسسات مختلف و دانشگاهها در این زمینه با هم همکاری کنند؛ چون مولانا و دیگر اندیشمندان و متفکران، به فرهنگ ما تعلق دارند. منظورم این نیست که در این زمینه کوتاهی می‌شود و کاری صورت نمی‌گیرد، بلکه قدری باید کارها با شدت بیشتری انجام شود تا شرایط لازم برای کار بیشتر فراهم شود.


انتقادهای زیادی در مورد نگاه مولانا به عقل وجود دارد؛ مثلا اینکه او با فلسفه و عقل مخالف است.

این‌طور نیست. برخی که مولانا را نفهمیده‌اند، این گونه فکر می‌کنند. مولانا واقعا مظلوم است؛ چون آثارش را خوب مطالعه نکرده‌اند، به او اشکال می‌کنند. من در مورد عقل در فلسفه خیلی کار کرده‌ام؛ از معنای عقل در یونان و عالم اسلام و در عرفان و...؛ خصوصا استاد راهنمای چندین رساله درباره جایگاه عقل در اندیشه مولانا بوده‌ام. اصولا این نظرها بی‌اساس است. بهترین بحثها در مورد عقل متعلق به مولاناست. دو عقل معاش و معاد وجود دارد؛ عقل جزئی و عقل کلی. مولانا عقل معاش بدون عقل معاد را سرزنش می‌کند و عقل دنیوی و جزئی را مورد انتقاد قرار می‌دهد؛ عقلی که فقط و فقط به دنیا می‌پردازد. عقلی که فقط به این امور بپردازد و مشغول باشد، مورد طعن مولاناست؛ مثل عقل جهان امروز. عقل جهان امروز، صددرصد دنیوی است؛ درحالی ‌که عقل، عقل اخروی و الهی هم هست.
البته ما دو عقل نداریم؛ در واقع یک عقل است، اما در دو جهت کار می‌کند؛ گاهی به سوی حق و مبادی و آخرت میل می‌کند و گاهی هم به سوی دنیا میل دارد. هر دو خوب و لازم است؛ اما اگر عقل را به عقل جزئی محدود کنیم، مورد انتقاد مولانا هستیم.


در مجموعه آثار مولانا ابیاتی وجود دارد که مولانا را متفکری ضد عقلانیت جلوه می‌دهد؛ مثلا می‌گوید: پای استدلالیان چوبین بود...

منظور از «استدلالیان» عقل استدلالی است. منظور مولانا این است که استدلال درست است؛ اما پایان راه نیست. افرادی که قائل به عقل استدلالی هستند، عقل استدلالی را پایان می‌دانند و بالاتر از آن به چیزی قائل نیستند؛ در حالی‌که عقل الهی شهودی بالاتر است؛ یعنی آنها عقل را محدود به عقل استدلالی کرده‌اند، چون عقل جزئی، عقل استدلالی است؛ اما یک عقل شهودی هم داریم، مثل وقتی که شما چیزی را استدلال می‌کنید که آن را ندیده باشید. وقتی چیزی را مشاهده کردیم، احتیاج به استدلال نداریم. دیدن، بالاتر از استدلال است؛ مادامی که ندیده‌ایم، استدلال می‌کنیم. پس دیدن (نه با چشم سر، بلکه با چشم دل) و به حقایق رسیدن، بالاتر از استدلال است. اینکه انسان به حقایق برسد و واصل شود و ببیند، مهمتر است؛ چون علم‌الیقین، عین‌الیقین و حق‌الیقین وجود دارد. استدلال ممکن است انسان را به علم‌الیقین برساند، اما ممکن است در استدلال اشتباه صورت گیرد و اصلا به علم نرسند و به جای آن به جهل برسند. می‌توان استدلال را در هر راهی به ‌کار برد. آنهایی که منکر خداوند هستند، برای انکار وجود خداوند استدلال می‌کنند. پس استدلال فی‌نفسه بد نیست؛ اما اگر تأیید الهی به ‌دنبال استدلال نباشد، نتیجه‌ای نخواهد داشت. پس اولا باید تأیید الهی باشد تا انسان بتواند به اطمینان برسد. ثانیا اگر در نهایت، استدلال درست و با تأیید الهی همراه باشد، علم‌الیقین حاصل خواهد شد؛ اما بالاتر از علم‌الیقین، عین‌الیقین است و بالاتر از آن حق‌الیقین. عرفان، مبتنی بر حق‌الیقین یا لااقل بر عین‌الیقین است و علم‌الیقین را برخلاف بسیاری از علما که نهایت می‌دانند، کافی نمی‌داند. مولانا علم استدلالی را به فرض اینکه به یقین برسد، علم تقلیدی می‌داند و علم عرفا علم تحقیقی است. مولانا می‌گوید: از محقق تا مقلد فرقهاست/ کاین چو داوود است و آن دیگر صداست.

یا مثلا می‌گوید علم تحقیقی، علم اهل دل و اصحاب قلوب و علم تقلیدی علم اهل تن و دنیوی است:

علم‌های اهل دل حمالشان
علم‌های اهل تن احمالشان

علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند، ماری شود

علم کان نبود ز هو بی‌واسطه
 آن نپاید همچو رنگ ماشطه

علم حقیقی، علم لدنی است؛ اما علمی که از طرف خدا نباشد همانند رنگ مشاطه است؛ رنگی که مشاطان بزک می‌کنند و با شستن از بین می‌رود!

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید