فروزش 1
در باب میراث فرهنگی: به بهانهی مرمّت آرامگاه کورش
- فروزش 1
- نمایش از شنبه, 04 تیر 1390 09:36
- بازدید: 6759
برگرفته از فصلنامه فروزش شماره یکم (زمستان 1387) - رویه 94 تا 99
عکس از محمد جهانآبادی
دکتر احمد جلالی
رییس پیشین مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی در یونسکو
امروز 26 آبان 1387، در سایت الف مطلبی خواندم با عنوان «ماجرای مرمّت آرامگاه کورش». بر اساس این خبر، جناب آقای مهندس طالبیان، مدیر محترم بنیاد پارسه - پاسارگاد گفتهاند که مرمت سقف آرامگاه علمی انجام شده و برخی هم گفتهاند که این کار علمی صورت نگرفته و خساراتی به بار آمده است. بنده قضاوتی در این باب ندارم چون اطلاعم منحصر به همین خبر است و لاغیر، که طبیعتاً نمیتواند مبنای قضاوتی باشد. اما از آنجا که اسم پاسارگاد و آرامگاه کورش چنان بزرگ است که وقتی به هر عنوان مطرح میشود نمیشود از کنار آن بی حساسیت گذشت، وظیفهی خود میدانم که به بهانهی طرح این بحث، نکاتی را یادآوری کنم. پیش از همه، از باب مقدمه، مناسب میدانم با ذکر خاطرهای غرورانگیز و در عین حال مسؤولیتآفرین از مراسم ثبت پاسارگاد و آرامگاه کورش در فهرست میراث جهانی شروع میکنم.
* * * *
آرامگاه کورش و حریم آن در پاسارگاد در سال 2003 میلادی در اجلاس کمیتهی میراث جهانی در شهر سوژو در استان شانگهای در چین در فهرست میراث جهانی ثبت شد. مقدمتاً و بهطور ساده و به دور از دقایق فنی عرض میکنم که برای ثبت یک اثر در این فهرست مراحل فنی دقیق و طولانی باید طی شود که اگر کار درست و علمی انجام شود و به مشکلی برنخورد حدود دو سال طول میکشد. میباید پروندهی اثر، شامل نقشهها و حریمها، برنامهی کشور برای نگاهداری و مرمّت آن، و دلایل ارزش تاریخی و جهانی و منحصر به فرد بودن آن در سطح جهانی (به عبارت کنوانسیون میراث جهانی: Outstanding Universal Value) و موارد بسیار دیگر تکمیل شود و نخست مورد پذیرش کارشناسان شورای جهانی بناهای و منظرهای تاریخی، ایکوموس، (International Council on Monuments and Sites) قرار گیرد و این کارشناسان - که بسیار کارکشته و دقیق هستند و ملاحظات سیاسی هم سرشان نمیشود - بپذیرند که این اثر، ارزش منحصر به فرد جهانی دارد و بر پایهی معیارهای کنوانسیون میراث جهانی، ورای مرزهای ملی، میراث همهی بشریت است و کشور متقاضی ثبت آن، توان و ارادهی رسیدگی و نگاهداری آن را دارد. پس از آنکه ایکوموس، پرونده را پذیرفت، یونسکو آن را به دبیرخانهی کمیتهی میراث جهانی میفرستد تا نامزدی آن برای ثبت در فهرست میراث جهانی بررسی شود. اگر از این مرحله هم گذشت، پرونده در دستور کار اجلاس سالانهی کمیتهی میراث جهانی قرار میگیرد. وقتی در اجلاس این کمیته، نوبتِ طرح این پرونده میرسد در آغاز رییس کمیته از نمایندهی ایکوموس میخواهد که نظر کارشناسی خود را در باب اثر و ثبت آن مطرح کند و سپس کمیته وارد بحث در صلاحیت اثر برای ثبت میشود و در پایان رایگیری نهایی به عمل میآید. بنده شاهد بودهام که گاهی بحث در صلاحیّت یک اثر که از صافیهای پیشین ایکوموس و غیر آن هم عبور کرده است، دو روز وقت کمیته را میگیرد و حتا مورد تصویب قرار نگرفته و رد شده و یا، دستکم، بحث دربارهی آن به دلیل ضعف دلایل و نقص پرونده به اجلاس بعد موکول شده است.
اما اتفاقی که در سال 2003 در چین در صحن علنی اجلاس کمیتهی میراث جهانی- با حضور حدود دو هزار کارشناس میراث فرهنگی از سراسر جهان و نمایندگان کشورها- در مورد ثبت پاسارگاد و آرامگاه کورش افتاد کمسابقه و غرورانگیز بود.
وقتی نوبت به پاسارگاد رسید، رییس کمیته از نمایندهی ایکوموس خواست که گزارش خود را بخواند و او با چنان شور و حال و احساساتی گزارش را میخواند که اشک در چشمان من جمع شد. گویی عزیزی و معشوقی جهانی و بشری را با هیجانی صادقانه وصف میکند. در کنار نکات فنی و تطبیق با مواد کنوانسیون و دلایل منحصر به فرد بودن این اثر برای میراث همهی بشریت، از تاریخ و معماری پاسارگاد و باغهای آن گفت، از اهمیت آرامگاه کورش و معنای نمادین آن گفت، و اینکه چگونه اسکندر پس از فتح فارس چون به آرامگاه کورش رسید از اسب پیاده شد و تعظیم کرد و به بزرگداشت و مرمت آن دستور داد و...
گزارش او که به پایان رسید، طبق معمول میباید رییس اجلاس، اعضای کمیته و کارشناسان هیأتهای نمایندگی کشورها را به بحث و اظهار نظر در باب ثبت آن در فهرست میراث جهانی دعوت میکرد، اما چنین نشد و فضای اجلاس پس از آن گزارش حتا فرصت دعوت رییس جلسه از اعضا برای بحث را هم به او نداد. پس از خواندن هیجانانگیز آن گزارش، لحظاتی سکوت تالار اجلاس را فراگرفت و ناگهان همهی حاضران، یکپارچه شروع به کف زدنهای ممتد کردند. این کار در آداب یونسکو و مجامع سازمان ملل، قویترین نوع تصویب است که از اجماع هم پرقدرتتر است. معنای آن این است که موضوع چنان واضح است که جایی برای اظهار نظر نیست. این نوع تصویب را در اصطلاح میگویند: By Acclamation که معنای فارسی آن تصویب با غریو و هلهله و آفرین و تحسین و کف زدن شادمانه است. در دوران تجربهی نسبتاً طولانیام در یونسکو و اجلاسهای کمیته میراث جهانی هرگز چنین واکنش ناخودآگاه و بیتأمل و پرشوری را ندیده بودم.
پس از این حرکت اجلاس، هیأت ایرانی حاضر در اجلاس میباید سخنی میگفت. همکاران عزیز سازمان میراث فرهنگی این وظیفه را به بنده سپردند که در آن زمان، علاوه بر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در یونسکو، ریاست مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی را هم بر عهده داشتم. وقت صحبت گرفتم و پس از بهجا آوردن آداب کار و تشکر از تصویب ثبت جهانی پاسارگاد و ابراز احساسات حاضران گفتم: «ابراز احساسات خاص این اجلاس و نمایندگان کشورهای عضو یونسکو، علاوه بر ثبت جهانی یک اثر تاریخی بینظیر، پیام دیگری را هم در یونسکو ثبت کرد و نشان داد که صدای عدالت و انسانیت در تاریخ گم نمیشود. شما، نمایندگان و کارشناسان جهان، امروز با واکنش زیبای خود اعلام کردید که پس از 2500 سال همچنان میراث انسانی و اخلاقی کورش بزرگ و تمدنی که او از آن برخاست را ارج مینهید و آن را باز میشناسید و پژواک میدهید. این نحوهی تصویب شما، حرمت نهادن به صدای عدالت و اخلاق بود و من به نمایندگی از تمدّن و ملت کهنسال ایران و به عنوان ریاست مجمع عمومی کنوانسیون میراث جهانی، این قدرشناسی شما را نشانهی وجدان بیدار تاریخ میدانم و مبارک میشمارم» و سپس شعر حافظ را به فارسی خواندم و به انگلیسی ترجمه کردم که: از صدای سخن دوست ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند. رسم بنده در دوران مسؤولیتم در یونسکو این بود که همواره در اجلاسها به تناسب موضع و موقع از گنجینهی میراث بزرگان ادبیات کلاسیک فارسی مدد میجستم و این مددجویی در اغلب موارد تشریفاتی نبود، محتوایی بود، واقعی بود، چرا که این گنجینه به راستی برای بشریت سخنها و ارمغانهای کمنظیر دارد.
پس از صحبت این بنده، نمایندگانی از کشورهای دیگر وقت صحبت گرفتند که کمسابقه بود زیرا معمولا اگر کسی حرفی داشته باشد پیش از تصویب میزند. تعجب کردم که اینهمه چه حرفی دارند. هم تعداد آنها قابل توجه بود و هم حرفهایشان که غیر از تبریک گفتن به ایران، نکات جالبی در بر داشت که از آن میان دو نمونه را اینجا ذکر میکنم: سفیر هند در یونسکو که دیپلمات ورزیده و برجستهای بود، پس از تبریک به ایران، گفت: «من پرسشی از دولت ایران دارم و آن اینکه چرا چنین اثر بیهمتا و مشهور و بزرگی را حالا، پس از اینهمه سال برای ثبت جهانی پیشنهاد کرده است؟! در صورتی که پاسارگاد میباید از اولین آثاری میبود که این فهرست را مزیّن میکرد! یکی دیگر از سفیران در صحبت خود از جمله گفت که بر اساس اسناد اجلاس، ملاک ثبت این اثر مواد یک و دو و پنج کنوانسیون میراث جهانی است (تا آنجا که نویسنده به یاد دارد)، و پیشنهاد کرد که استناد به مادهی شش کنوانسیون هم در سند اضافه شود. این ماده به مکانها و بناهای تاریخیای بازمیگردد که علاوه بر ارزش تاریخی، جنبهی معنوی و مقدس هم دارند. او گفت که آرامگاه کورش در پاسارگاد مصداق شمول این معنویت و تقدّس است و از این جهت استناد به مادهی شش را هم میباید در سند ثبت جهانی آن ذکر کرد. اجلاس به اتفاق آرا با این استناد، یعنی اذعان جهانی به معنا و ارزش معنوی پاسارگاد رأی داد.
در طول این سالها، بارها و بارها کارشناسان کمیتهی میراث جهانی به من میگفتند که: برخی آثاری که کشورها معرفی میکنند، از قرار گرفتن در فهرست میراث جهانی آبرو کسب میکنند، اما آثار ایران به این فهرست آبرو میدهند. به راستی پاسارگاد و تختجمشید و میدان امام (نقش جهان) آبروی آن فهرست است. پس از ثبت پاسارگاد به تهران آمدم و این مطالب را به تفصیل در دو برنامهی زندهی تلویزیونی (فکر میکنم برنامهی پرتو) عرض کردم و در جراید هم نوشتم تا قدمی در تقویت این حس غیرت به ناموس تاریخی و فرهنگی کشور برداشته باشم. چون نگرانی از موضوع سد سیوند هم مطرح بود و داستان برج جهاننما هم همچنان پیگیری میخواست. چند ماه بعد که طی مراسمی لوح ثبت جهانی پاسارگاد را در محل آرامگاه کورش نصب میکردیم نیز معاون مدیرکل یونسکو، آقای بوشناکی، همین مقولات را در اهمیت پاسارگاد بر زبان راند.
اینهمه را عرض کردم تا بگویم که هرچه مردم ما و مسؤولان میراث فرهنگی کشور - که زحمت میکشند و خسته نباشند - در خصوص حفاظت از میراث پاسارگاد حساسیّت داشته باشند کم است. پاسارگاد ما و میراث ما بسیار بیش از اینها استحقاق توجه دارد. بسیار بیش از اینها باید امکانات مالی و مدیریتی و ارادهی سیاسی در حفاظت و مرمت و معرفی آن مصروف شود. خدا کند آنچه در مورد خسارت آرامگاه در جریان مرمت و یا در اثر رطوبت سد سیوند میگویند صحت نداشته باشد. در همان روز ثبتِ لوح ثبت جهانی پاسارگاد به اتفاق دوستان میراث به تنگِ بُلاغی رفتیم. تلاش داشتم موضوع نامههایم از یونسکو را در مورد جلوگیری از مخاطرات آبگیری سد سیوند پی بگیرم. مسؤولان میراث میگفتند که قطعات مهم در تنگ بلاغی را برداشت خواهند کرد تا از غرق شدن نجات یابند. میدانستند که تنها قطعهی باقیمانده از یک جادهی هخامنشی در این تنگه قرار دارد. بالاخره زور ما به وزارت نیرو نرسید که سد را آب نیندازند، که آنها هم سد را ساخته و برنامه و استدلالهای خودشان را داشتند. فکر میکردند ما حرف آنها را نمیفهمیم و ماهم متقابلا همین فکر را میکردیم. از زمانی که مسؤولیت در یونسکو را ندارم دیگر در جریان کارشناسی دقیق نیستم. به هر حال خدا کند که آثار مهم را نجات داده باشند و نشط رطوبت به آرامگاه کورش صحت نداشته باشد. کارشناسان و استادان پژوهشگاه میراث فرهنگی و باستانشناسان ما دانش و حساسیت لازم را دارند ولی گاهی اسباب بُرِش در اعمال نظر علمی و کارشناسی مهیا نمیشود. همه چیزمان به همه چیزمان میآید!
* * * *
آنچه در اجلاس 2003 چین دربارهی احترام معنوی آرامگاه کورش نزد جهانیان پیشنهاد و در سند ثبت جهانی آن مندرج شد، نزد اهل تاریخ و تحقیق حرف تازهای نیست. این امر حتا مورد توجه و اشارهی برخی مفسّران قرآن کریم - همچون علامه طباطبایی و مؤلفان تفسیر نمونه - نیز قرار گرفته است. اینجا جای نقل و نقد بحثهای آن دسته از مفسّران که بر تطبیق «ذوالقرنین» قرآن بر کورش دلالت دارند نیست و بنده هم صلاحیّت اظهار نظر در این باب را ندارم. اما اجمالا عرض میکنم که علامه طباطبایی در جلد سیزدهم المیزان در تفسیر آیات 83 تا 98 سورهی کهف، احتمالات مختلف در مورد مقصود از ذوالقرنین را با دقّت و تفصیل مورد بحث و کنکاش قرار داده و با توجه به شواهد تاریخی و آرای تاریخنویسان و مفسران نتیجه میگیرد و تأیید میکند که محتملترین آن است که او همان کورش، پادشاه مشهور ایرانی باشد. ایشان در دلایل این نظر، و با نقل و تحلیل اقوال مولانا ابوالکلام آزاد و سر احمدخان هندی، به اوصاف قرآن کریم که ذوالقرنین را مردی مؤمن به خدا و روز جزا و موحّد و از بندگان صالح خدا بوده و به عدل و رفق و مدارا عمل میکرده و قدرت سیاسی را با فضایل اخلاقی همراه میداشته است اشاره و از روایات عهد عتیق و کتابهای «عزرا» و «دانیال» و «اشعیا» در این باب یاد میکند و سفرها و فتحهای کورش را بر جوانب قصهی ذوالقرنین در قرآن قابل انطباق میبیند.1
آرامگاه کورش نه تنها در دوران پیش از اسلام که در دوران اسلامی و در دورههای اولیهی رواج تعصّبات عربی هم حرمت معنوی خود را در وجدان عمومی جامعه نگاهداشته است. گواه تاریخی آن، نامهایی چون «مشهد مادر سلیمان»، یا «مقبرهی مادر سلیمان»، «محراب مادر سلیمان»، «مسجد مادر سلیمان»، «مسهدام انبی» یا «مشهد مرغاب» است که مردمان در دوران پس از اسلام بر آن نهادند و بر زبان راندند که همگی رنگی و طنینی از تقدس را با خود حمل میکنند. در دوران اتابکان فارس یا بعد از آن، مسجدی در پیرامون آرامگاه ساخته شده که بنا بر بعض اقوال تا سدهی چهاردم هم مورد استفاده بوده و گفته شده که در داخل آرامگاه هم محرابی از سنگ تراشیده که در اطراف آن آیاتی از قرآن به خط ثلث نگاشته بود و قبلهنمایی نیز در سنگ کنار آن. در منابعی نیز آمده است که در آرامگاه کورش به خط میخی نوشته بود: «ای رهگذر، من کوروش هستم که پادشاهی جهان را به پارسیان دادم، به مشتی خاک که پیکرم را در برگرفته رشک مبر». دکتر باستانی پاریزی در کتاب «کورش و ذوالقرنین» آورده است که تا چند دههی قبل، اهالی دشت مرغاب مراسم تاسوعا و عاشورا را دورادور این آرامگاه انجام میدادهاند. از قول دکتر جمشید صداقتکیش در مقالهای در مورد مسجدهای فارس در ویژهنامهی فصلنامهی فارسشناخت از منابع کهنی یاد شده است که از مقدس بودن آرامگاه کورش در نزد مردمان سخن گفتهاند که از آن جملهاند: مسالک و ممالک اصطخری (320 هجری)، حدود العالم من المشرق الی المغرب (372 هجری)، اشکال العالم ابوالقاسم جیهانی (367 هجری) و نزهتالقلوب حمدالله مستوفی (740 هجری). هرچه هست باید عرض کنم که معلم تاریخ، ممتحن سختگیری است و آنچه از صافی آزمون او در طول قرون بگذرد و پیروز و سربلند برآید، به جدّ در خور تأمّل است و نباید به آسانی از آن گذشت.
* * * *
اشتباه برخی این است که مقولهی میراث فرهنگی و تاریخی را صرفاً امری تزیینی و فانتزی و برای تفاخر به گذشته قلمداد میکنند. اصلا چنین نیست. حفظ میراث فرهنگی در زندگی امروز ما، استحکام مبانی هویت ما، ایستادگی و دوام ما در مسیر توفانهای سیاسی در جهان معاصر، رونق اقتصادی و اشتغال ما، جلوگیری از خودباختگی نسل جوان ما در مقابل فرهنگهای بیگانه و دفاع از کیان تاریخیمان در برابرِ بیگانگان قلدر و دهها اصل ضروری دیگر نقش دارد. کشوری که سابقهی تمدن کهن دارد و نشانههای آن را برای خود و جهانیان حفظ و معرفی میکند در واقع سپری امنیتی در برابرِ قلدریها و بیفرهنگیها در جهان میسازد که میخواهند افکار عمومی جهان را علیه تمدّن ملتی بشورانند. نسل جدید ما بیش از ما به این سپر دفاعی فرهنگی نیاز دارد. من نمیخواهم اهمیت این موارد را با آرامگاه کورش مقایسه کنم، اما اصل، توجه و مصروف کردن ارادهی جدّی سیاسی در حفاظت از میراث است که میباید ارتقا یابد. مواریث تاریخی و فرهنگی ما شاخههای متعدد دارند که هرکدام درخور توجهی خاص است، از بناهای تاریخی گرفته تا میراث معنوی و میراث مکتوب و میراث طبیعی که همگی ثروت منحصر به فرد ملی ماست. همین هفتههای اخیر، رهبری در دیدار با جمع شاعران فرمودند که «شعر» یک ثروت ملی است. حرف مهمی بود. سنت شعر در ایران یک میراث معنوی بزرگ و نگاهدارندهی ذوق تاریخی و هویّت هنری و معرفتی ماست که باب بحث بسیار مهم و مستقلی را میتواند باز کند که جای آن در حوصله این نوشته نیست.
*******
چند ماه قبل مطلع شدم که در حریم خانهی مشیرالدوله در خیابان منوچهری و نزدیک لالهزار دارند ساختمانی تجاری میسازند. خواستم کاری بکنم و به مقامات عالی کشور بنویسم، دست و پایی هم زدم، اما با قدری پرسوجو متوجه شدم که کار از کار گذشته است و بندهی یکلاقبا که هیچ، زور سازمان میراث فرهنگی و شهرداری و شورای شهر هم نرسیده جلو آن را بگیرند. چه بسیار که پولورزی راه خردوَرزی را میبندد، والله اعلم به حقائق الامور. در حالی که تاریخ این خانه، علاوه بر ارزش معماری آن، در واقع بخش مهمی از تاریخ مشروطیت و حوادث دوران معاصر ایران را در خود جای داده است که جای بحث آن در این مجال نیست. این خانه در واقع به نوعی بخشی از مجموعهی مجلس است و مجلس میباید به آن حسّاسیّت داشته باشد.
* ** * * *
و باز همین روزها، رسانهها خبر از قطع درختان کهنسال در شمال ایران به عنوان مبارزه با خرافات و دخیل بستن مردم میدهند. باز هم چون اطلاع دقیقی ندارم قضاوتی نمیکنم اما اگر این خبرها درست باشد حیرتآور است. کدام اهل بصیرتی است که نداند که برای یک بینماز - و بلکه صد بینماز- که نباید درِ مسجد را بست! مبارزه با رشد خرافات موضوعی است که به حوزهی روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی تربیتی و اعتقادی و نقصان آموزش از سطح دبستان تا بالاتر برمیگردد. چنین راهحلهایی، با قدری مبالغه، مثل این است که بگوییم برای مبارزه با فحشا باید مردم را عقیم کرد! اگر یک کارخانهی بزرگ در اثر اشتباه مدیریتی ما ویران و نابود شود البته خسارت است، اما با پول قابل جبران است، اما اگر یک درخت هزار ساله را با تصمیم سطحی و نادرستی قطع کنیم، هزار سال میباید صبر کنیم تا بلکه اشتباه ما جبران شود که نمیشود.
*******
در سال 2005 در اجلاس کمیتهی میراث جهانی در ویلنیوس، پایتخت لیتوانی، که بیستون را به ثبت جهانی رساندیم، کشور آذربایجان پروندهی ثبت جهانی جنگل هیرکان را به کمیته تسلیم کرده بود و مراحل اولیه نیز طی شده بود تا در فهرست میراث طبیعی به ثبت برد. اما اشکالی در کار بود که با مطرح شدن آن، ثبت این میراث طبیعی، تا آماده شدن بخش مربوط به ایران به تأخیر افتاد. اشکال این بود که بیش از سهچهارم این جنگل تاریخی که دو و نیم میلیون سال عمر دارد در خاک ایران واقع است. جنگلی که از کشور آذربایجان تا شمال ایران در غرب دریای مازندران تا استان گلستان ادامه دارد و همین منطقه را که صحبت قطع درختان کهنسال آن مطرح است نیز در بر میگیرد. این جنگل، ارزشِ منحصر به فرد جهانی دارد. اساس تلاش و استدلال کارشناسی که مانع ثبت آن به نام آذربایجان در آن اجلاس شد این بود که وقتی عمدهی این جنگل در ایران واقع است پس بدون مشارکت ایران و ثبت مشترک به نام دو کشور و شمول همهی پهنهی این جنگل، تنها بخش واقع در آذربایجان ارزش منحصر به فرد جهانی نخواهد داشت که شرط مطرح در کنوانسیون است. این نامِ «هیرکان» به ایران مربوط است. تمدنِ «هیرکان» یا «هیرکانیا» که در متنهای یونانی به آن اشاره شده است به تمدّن تاریخی خطهی گرگان که این جنگلها هم به آن میپیوندد بازمیگردد. همان موقع، پس از اجلاس ویلنیوس در مصاحبهای با واحد مرکزی خبر که در سایتها هم آمد، گفتم که: «امیدوارم جنگل هیرکان نخستین اثر طبیعی ایران باشد که به ثبت جهانی میرسد و بهرغم اینکه کشور آذربایجان زودتر از ایران برای ثبت جهانی جنگل هیرکان دست به کار شده بود، و اگر آذربایجان این گام را برنمیداشت و یونسکو هم مشارکت ایران را لازم نمیدانست، دوباره در این خصوص هم تکانی نمیخوردیم و فرصت را از دست میدادیم». در سال 2005 و با چنان تصمیم کمیتهی میراث جهانی که در واقع فرصتی برای ایران پدید آورد. الآن اطلاع ندارم که سازمان میراث بهتازگی در این مورد چه کرده و چه مشکلاتی بر سر راهش بوده ولی این را میدانم که سازمان میراث فرهنگی برای آماده کردن این پروندهها و تهیه و تدوین برنامهی عمل خود و برای ارسال آن به کمیتهی میراث جهانی، نیازمند هماهنگی با سازمان محیط زیست هم هست که کار را پیچیدهتر میکند. چون اگر این اثر ثبت جهانی بشود طبیعی است کار افراد و نهادهایی که بخواهند به طور دلبخواه و در جهت منافع خود در این جنگل تاریخی دست ببرند بسیار دشوارتر خواهد شد و خیلیها که به این امور بهایی نمیدهند خوششان نخواهد آمد. پس مقاومتهایی را هم میباید انتظار داشت. در هر صورت واقعیت آن است که ایران هنوز هیچ اثر طبیعی خود را به ثبت جهانی نرسانیده و از این بابت هم عقب است و از امکان خود برای معرفی هر سال یک اثر طبیعی استفاده نکرده است. هرچند در نواحی بسیاری از شمال ایران، جنگلها از میان رفته و گرفتار آتشِ سودپرستی عدهای و بیتوجهی و اهمال و احیاناً منافع مادی عدهای دیگر شده است، اما همین درختهای کهنسال هزارساله که هنوز در اینجا و آنجا به جای مانده و از ظلم نوع بشر جان سالم به در برده است جای پای تاریخ همان جنگلهاست که میباید در فهرست آثار طبیعی جهان به ثبت برسد.
جنگل هیرکانی ارزشٍ منحصر بهفرد جهانی دارد - عکس از حمید جانی پور
*******
در چند ماه گذشته موضوع احداث جاده در جنگل زیبا و منحصر به فرد ابر در مطبوعات مطرح بود. نمیدانم کار به کجا کشیده است. خیلیها فکر میکنند که چون احداث این جاده راه شاهرود به علیآباد کتول را بسیار کوتاه میکند - مثلا حدود صد کیلومتر- پس بسیار خوب است و اسباب توسعه است. متأسفانه برخی مقامهای این دو شهر هم ممکن است تحت فشار برخی رأیدهندگان قرار بگیرند و پیگیر موضوع بشوند. گاهی استدلال میکنند که میشود با وضع قوانین و فنآوری از تخریب محیط زیست و جنگل تاریخی ابر جلوگیری کرد. بنده به این دوستان که حُسن نیتِ خدمت هم دارند متواضعانه عرض میکنم که قطعاّ اشتباه میکنند. ما قانون کم نداریم. فرهنگ عمل به قانون و احترام به آن را نداریم. با وجود همهی این قوانین، زورِ نهادهای مسؤول نمیرسد که جلو تخریب و تضییع خانهی ثبتِ ملی شدهی مشیرالدوله را بگیرند. شبی میخوابیم و صبح میبینیم حمام تاریخی خسرو آقا وسط شهر اصفهان نیست که نیست! پنداری دود شده و به هوا رفته! آنهم آنچه در تبریز اتفاق افتاد و در بافت شهرهای تاریخی ما نیز. حالا شما میخواهید مراقبت و کنترل کنید که در کوه و کمر جنگل ابر اتفاقی نیفتد؟ و دو شقه کردن این جنگل تاریخی با جاده، آن را نابود نکند؟ تازه در مورد مواریث فرهنگی که قوانین جاافتاده و محکم از پیش از انقلاب و پس از آن فراوان داریم عملا چنان ماجراهایی اتفاق میافتد تا چه رسد به مسیر جادهی جنگل ابر! عرض میکنم که اگر این جاده را بکشند، بیش از ده سال نخواهد گذشت که از دو طرف، یعنی از طرف شاهرود و از طرف علی آباد شروع خواهند کرد به ساختن تعمیرگاه و آپاراتی و تعویض روغنی با در کرکرههای بدقیافه و قهوهخانههای با معماری نامناسب و توالتهای زشت و... و اتفاقاً چون مسیر هم کوتاه است و زمین هم در این دو شهر گران شده مردم شروع به خریدن زمینهای ارزان دوطرف جاده خواهند کرد و باندهای سودجویان هم فعال خواهد شد و آلونکسازیها، بیهیچ حساب و کتاب معماری و قدرت نظارتی، ساخته و دو شهر در کمتر از ده سال با این ترکیبهای نامناسب به هم وصل خواهد شد و دیگر چیزی بهنام جنگل چندهزارسالهی ابر که قابل ثبت جهانی در فهرست میراث طبیعی است نخواهیم داشت. مسؤولان و نمایندگان ارجمند این دو شهر و منطقهی تاریخی توجه بفرمایند که بانی کاری نشوند که کنترلی بر روند آیندهی آن نخواهند داشت. میشود موکلان خود را با آموزش و توضیح توجیه کنند تا چنین تقاضاهایی از آنها نداشته باشند. جنگل ابر، ثروت خدادادی و بینظیر و جهانی منطقهی شاهرود و علیآباد است. این ثروت اگر درست مدیریت شود بزرگترین منبع سلامت و درآمد و شکوفایی منطقه خواهد شد. میدانید حضور آرامگاه بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی در آستانهی ورود به دهانه جنگل ابر، چه موقعیت بینظیر فرهنگی و گردشگری در همهی جهان اسلام برای شما میتواند فراهم کند؟ زمانه باید به ما آموخته باشد که قدری دورتر را هم ببینیم و بدانیم که اگر همهی جهان پس از چند دهه تجربهی تلخ، امروز با قاطعیت از «توسعهی پایدار» حرف میزنند و نه توسعهی بیپایه و خام، لابد حاصل این تجربه بوده است که توسعه منهای فرهنگ و توجه به میراث طبیعی و محیط زیست، فاجعه و خسران به بار آورده است و پایداری نخواهد داشت. با میراث طبیعی و فرهنگی و معنوی کشور نباید شوخی کرد.
دو شقه کردن جنگل تاریخی ابر با جاده، آن را نابود میکند
******
آنچه در آغاز این مقاله در توجیه ناپذیر بودن تأخیر ایران در ثبت جهانی پاسارگاد نقل شد، نه تنها در این مورد که در موارد بسیاری از آثار تاریخی ایران درست است. واقعیّت آن است که پس از تصویب کنوانسیون 1972 یونسکو، ایران پس از چند سال تأخیر، در آستانهی انقلاب، سه اثر تختجمشید، میدان نقش جهان و معبد چغازنبیل را یکجا در این فهرست ثبت کرد. در آن موقع دولت و جامعهی مدنی ایران هنوز اهمیّت ثبت جهانی آثار را درک نکرده بودند و تنها همّت و دلسوزی و پیگیری کارشناسان فرهنگ و میراثدوست ایران، بانی ثبت این سه اثر بود. در این میان باید از خدمات دکتر شهریار عدل که داوطلبانه از عوامل اصلی و پیگیر ثبت آنها بود یاد کرد و سپاس گفت. در سالهای اخیر و ثبت آثار تاریخی ایران باز هم دکتر عدل داوطلبانه به همکاران سازمان میراث و به ما در یونسکو بسیار کمک کرد. از طرفی در سالهای اول کار کنوانسیون، هنوز نه تنها ایران که بسیاری دیگر کشورها اهمیت موضوع را در نیافته بودند و رقابتی در این کار در یونسکو مطرح نبود و کار به آسانی صورت میگرفت. دههی اول پس از پیروزی انقلاب هم کشور گرفتار جنگ شد و در آن شرایط، افکار عمومی کشور در سطح مسؤولان، متأسفانه پذیرای درک این اولویّتها نبود.
در سال 1376 (1997) که به یونسکو رفتم یکی از اولین اولویتهایم راه انداختن مسیر ثبت آثار تاریخی ایران بود. جناب مهندس بهشتی و همکاران او در سازمان میراث فرهنگی هم همین فکر را داشتند و پیگیر آن بودند ولی مشکل این بود که دیگر در آن تاریخ، مسیر و روند ثبت آثار با گذشته تفاوت پیدا کرده بود. بسیار مشکلتر و پیچیدهتر شده بود. برای آماده کردن پروندهی فنی مفصل و گاه چند صد صفحهای لازم برای احرازِ شرایط ثبت، نیاز به یک تیم فنی بود که سازمان میراث فرهنگی میباید آن را جمع و جور میکرد و سامان میداد. در حالی که در سالهای اولیهی تصویب کنوانسیون، مسیر کار بسیار راحت بود و پروندهی مختصری کفایت میکرد. از طرفی، موضوع فهرست میراث جهانی در یونسکو چنان مهم شده و پرستیژ یافته بود که کمیتهی میراث جهانی محددیت معرفی هر سال دستبالا یک اثر را تصویب کرد و برای کل تعداد آثار پیشنهادی کشورها هم سقف معیّن کرد. مجموع شرایط و بیتوجهی ما، چه پیش و چه پس از انقلاب و زمان جنگ تحمیلی، موجب شد که متأسفانه ایران بیش از بیست سال فرصت ثبت جهانی آثار خود را از دست داد. از 1376 که کار تهیهی اسناد و پیگیری مسیر ثبت آثار را شروع کردیم چهار سال طول کشید که مسیر اولیهی تدارکات کارشناسی هموار شود و تیم مورد نظر شکل بگیرد و تهیهی پرونده و ساز و کار اداری و فنی آن، سامان بگیرد. پس از این دوره، «تخت سلیمان» اولین اثری بود که پس از انقلاب به ثبت جهانی رسید، و سپس گنبد سلطانیه، پاسارگاد، بم، بیستون و در نهایت قرهکلیسا. خدا را شکر که چرخهیکار بالاخره راه افتاد و طی مسیر بینالمللی آن هم به چند بار تجربه شد. امید که بهتر و سریعتر پیش برود. اما کشورهایی که به اهمیت ثبت آثار خود در فهرست میراث جهانی آگاه بودند بسیار خوب و بهجا جنیبدند و در همان سالها که محدودیّت تعداد ثبت هم نبود آثار زیادی را به ثبت رساندند. مثل ایتالیا، آلمان، اسپانیا، هند،... و حتا برزیل که تا چند قرن قبل حتا نامی هم در جهان نداشت. در این باب در آن سالها بارها نوشته و گفتهام که لابد علاقهمندان به یاد دارند. غَرَضم یادآوری بود تا مبادا در گرد و غبار زیر و بمهای سیاسی اوضاع داخلی، این مهم که بحثی ملی است در حافظهی حساسیتجمعی جامعه کمرنگ شود.
*******
این را هم عرض کنم که در سال 2003، سه پرونده از ایران در دستور کار اجلاس قرار داشت. یکی پروندهی ثبت جهانی پاسارگاد بود که اشارهی مختصری به آن رفت هرچند حواشی گفتنی دیگر در این باب بود که به وقت دیگر باید گذاشت. دیگری، پروندهی ثبت جهانی ارگ و منظر تاریخی - فرهنگی بم بود که به علت وقوع زمینلرزه، ایران پیشنهاد ثبت آن در فهرست «میراث جهانی در خطر» را به طور اضطراری داده بود تا از این طریق توجه نافذتر و مستندتر جهانیان را به بازسازی آن جلب کند. با آنکه شش ماه بیشتر از زمینلرزه نگذشته بود، هیأت ایرانی موفق شد از برخی تشریفات زمانبَر معاف شود و با استناد به یکی از مواد کنوانسیون و با توجه به توجه جهانیان به بم در آن روزها، این اثر را در فهرست میراث در خطر به ثبت برسانیم. شرح فعالیتهایی که برای این موفقیت انجام شد خارج از این مقال است. پروندهی دیگر به موضوع برج جهاننما اختصاص داشت که میرفت اسباب حذف میدان امام اصفهان (نقش جهان) از فهرست میراث جهانی شود که خوشبختانه در آخرین روزهای مهلت مقرّر، با دستور عالیترین سطوح کشور، قفل مشکل شکسته شده بود و ما گزارش خوبی برای کمیته داشتیم. در هر کدام از این دو مورد بحثهایی مطرح شد و کار به خیر و موفقیت گذشت.
برگرفته از: تارنمای الف (alef.ir)
پینوشت:
1- برای استفادهی نوجوانان: ترجمهی ساده و مضمونی آیات قرآن کریم در قصهی ذوالقرنین خطاب به پیامبر اکرم (ص) این است: «و از تو اى پیامبر دربارهی ذوالقرنین سؤال مىکنند، بگو بخشى از سرگذشت او را براى شما بازمیگویم: ما او را در روى زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. او با آن امکانات، راه سفر در پیش گرفت. تا به غروبگاه آفتاب رسید (سفر به غرب عالم). در آنجا به نظرش رسید که خورشید در چشمهای گلآلود فرو مىرود و در آنجا مردمانى را دید. گفتیم اى ذوالقرنین، آیا مجازاتشان میکنی یا رفتاری نیکو با آنها خواهی داشت؟ گفت: ما ستمگرشان را مجازات خواهیم کرد که پس از آن به سوى پروردگارش بازمىگردد و خداوند او را مجازاتى شدیدتر خواهد نمود. و اما کسى که ایمان آوَرَد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى بیش از استحقاقش خواهد داشت و از ما به او آسانی و راحتی خواهد رسید. سپس بار دیگر با استفاده از وسایلى که در اختیار داشت حرکت کرد تا به محل طلوع خورشید (شرق عالم) رسید. در آنجا دید که خورشید بر مردمانی طلوع مىکند که برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچگونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم. آری چنین بود! و ما به خوبى از امکانات او آگاه بودیم. باز هم همچنان راه سفر در پیش گرفت تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمىفهمیدند. به او گفتند: اى ذوالقرنین، طایفهی یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد مىکنند، آیا حاضرى خراجی از ما بگیرى و میان ما و آنها سدى ایجاد کنی؟ در پاسخ آنان گفت: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته، از آنچه شما پیشنهاد مىکنید بهتر است، فقط مرا با نیروى خود کمک کنید تا میان شما و آنها سد محکمى بسازم. قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آنها را روى هم بچینید تا اینکه کاملا میان دو کوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش برافروزید و در آن بدمید. چنین کردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید. گفت اکنون مس مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم. پس از آن، دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا نقبی بزنند. پس ذی القرنین گفت: این سد، نعمت و رحمتى از پروردگار من است، و آن زمان که وعدهی پروردگارم فرارسد، آن را در هم مىکوبد و وعدهی پروردگارم حق است. (آیههای 83 تا 98، سورهی کهف).