تمامیت ارضی
افشای نقش باکو در تجزیه ایران و طرح آمریکایی ریگا
- تماميت ارضي
- نمایش از یکشنبه, 01 ارديبهشت 1392 09:50
- بازدید: 9166
برگرفته از تابناک
دکتر میر مهرداد میرسنجری
بر پایه گزارش های رسیده، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ایران، امریکا اخیرا فعالیت های دفتر ویژه ضد ایرانی خود در باکو را به شدت افزایش داده که برگزاری اجلاس اخیر گروهک های تجزیه طلب «پان ترکیست» در باکو نیز در همین راستا به انجام رسیده است.
این دفتر که با اعلام آشکار مقامات امریکایی و اسراییلی و موافقت رژیم حاکم بر جمهوری آذربایجان دایر شده وظیفه دارد در مناطق شمال غرب ایران ناامنی و اغتشاش به وجود آورد. طبق اطلاعات فاش شده، ایستگاه ویژه ضد ایرانی آمریکا در باکو، یک مرکز اطلاعاتی و کانون جنگ روانی و رسانهای علیه هویت ملی و تمامیت ارضی ایران است که هدف اصلی آن ایجاد ناامنی و آشوب به ویژه در میان آذری های ایران و لطمهزدن به امنیت ملی ایران از طریق راه اندازی فتنههای سیاسی ـ قومی در آستانه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ایران است.
طی چند سال اخیر برخی مقامات آمریکا مانند «آدام ارلی» ، «رایس» و «نیکلاس برنز» (معاون وزیر امور خارجه آمریکا) از اجرای طرح هایی علیه تمامیت ارضی ایران خبر داده بودند. به گفته آنان، آمریکا دفترهای ویژهای را در برخی از شهرهای اطراف ایران که ایرانیان زیادی در آنها زندگی میکنند به ویژه در باکو و دبی دایر کرده است. طرح آمریکایی،اسراییلی ریگا از نام ریگا پایتخت توریستی کشور لتونی با سابقه و شهرت امنیتی و سیاسی، اقتباس شده است. مجاورت ریگا با دریای بالتیک و مرکز شوروی سابق، از گذشتههای دور این مکان را به نقطه مورد توجه دستگاه های جاسوسی و نظامی غرب تبدیل کرده بود. در هنگام جنگ سرد، آمریکاییها «ریگا» را به عنوان مرکزی برای جاسوسی، انجام عملیاتهای روانی و امنیتی و اقدامات نظامی علیه شوروی انتخاب کردند. بدین ترتیب ریگا یکی از اصلیترین پایگاه های آمریکا و غرب، برای کسب اطلاعات و جاسوسی از شوروی و مرکزی برای اپوزوسیون سازی و عملیات براندازی علیه شوروی بوده که نقشی کلیدی در بستر سازی برای فروپاشی شوروی پیشین و تجزیه آن به 15 کشور مستقل داشته است.
پیامدهای جداسازی قفقاز از ایران
باکو، شهری است که در نتیجة انعقاد عهدنامههای گلستان و ترکمانچای از سال 1813 میلادی یعنی دقیقا 200 سال پیش از ایران جدا و تحت اشغال روسیه گرفت.
برخي از پيامدهاي فاجعه بار عهدنامه هاي ننگين گلستان و ترکمانچاي چنين بوده است:
* قرار گرفتن مسلمانان جمهوري آذربايجان و مسلمانان ساکن در ساير مناطق قفقاز زير سلطه دولت و فرهنگ مسيحي تا پايان حکومت تزاري
* گرفتار شدن مسلمانان قفقاز در چنگال آهنين کمونيسم به مدت هفتاد سال
*محروميت مسلمانان از علوم اسلامي و تعطيلي مساجد و حوزه هاي علميه علمي- ديني در دوره کمونيسم و تعطيلي مجدد حوزه هاي علميه در شهرهاي مختلف به دستور حيدر علي اف(پدر الهام علیاف رییس جمهوری مادام العمر فعلی) بعد از فروپاشي شوروي
*کشته شدن صدها هزار مسلمان قفقازي در جنگ دوم جهاني در نبرد ميان دو کشور مسيحي آلمان و روسيه
* قتل و تبعيد هزاران تن از دانشمندان، علما، روشنفکران، شاعران و نويسندگان ایران دوست شهرهاي مختلف گنجه، باکو، نخجوان، لنکران و... در دوره حکومت استالين
*تغيير الفباي عمومي از الفباي اسلامي (الفباي عربي و فارسي) به الفباي روسي و لاتين و قطع ارتباط نسل هاي جديد با تاريخ و ميراث فرهنگي گذشته ایران زمین
اينها تنها برخي از پيامدهاي فاجعه بار عهدنامه هاي ننگین گلستان و ترکمانچاي برای مردم ایرانی تبار شمال ارس بوده است.
تحریف تاریخ توسط مسکو و باکو ودرخواست الحاق جمهوری آذربایجان به ایران
روس های تزاری،کمونیستها و هم اکنون پان ترکیستها جهت جلوگیری از ابراز تمایل مردم جمهوری آذربایجان برای بازگشت به سرزمین مادری بهترین راه را تحریف و وارونه نمایی تاریخ یافته اند. دولتمردان مسکو و باکو با جعل و تحریف تاریخ وبا نادیده گرفتن تعمدی جنگ های پانزده ساله ایران و روس چنین ادعا مي کنند که مردم شهرهاي ايراني قفقاز مانند گنجه و شروان و باکو و نخجوان با ميل و رغبت خود به روسيه پيوستند تا در زير پرچم روسيه زندگي کنند(!). امروز نيز همانند دوره کمونيسم، تربيت شدگان «مکتب تاريخ نگاري استالين» در باکو به تحريف تاريخ ادامه مي دهند و با ستایش از چنگیز و تیمور و حتی با تطهیر آذری کشی های عثمانی ها چنین تبلیغ می کنند که مردم آذری از نژاد مغول و ترک تبار هستند، هیچ قرابتی با ایرانیان ندارند ،فارس ها بزرگترین دشمنان آذری ها هستند و عهدنامه هاي ننگين گلستان و ترکمانچاي را که منجر به اشغال سرزمين هاي قفقازي ايران توسط روسيه شد به عنوان عهدنامه هايي معرفي مي کنند که «کشور خيالي آذربايجان!» را دو قسمت کرد و بین ایران و روسیه تقسیم نمود!این در حالی است که مطالعه متن این قرارداد های ننگین به سادگی روشن می نماید که هیچ نامی از آذربایجان برای مناطق اشغال شده روسیه برده نشده و نام آذربایجان با تحریف تاریخ در سال 1918میلادی برای اران و شروان تاریخی گذاشته شد تا بعدها بتوانند با آن ابزار، آذربایجان تاریخی با مرکزیت تبریز را از ایران تجزیه نمایند. دسیسه ای که حتی در سال 1945 میلادی با قائله پیشه وری و جدایی یک ساله آذربایجان واقعی از ایران اجرایی هم شد...
161 سال پس از انعقاد عهدنامه ننگین ترکمن چاي(1828 میلادی) و جدايي قفقاز و شيعيان آذري آن سوي ارس از ايران و در راستای درخواست های یک ونیم قرن گذشته ایران خواهانه مردم مناطق اشغال شده ، اتفاقي شگفت در ساحل ارس و نوار مرزي شوروي با ايران در بخش نخجوان روي داد اتفاقي شکوهمند و درخشان که حاکي از آغاز جنبشي اصيل براي الغاي معاهده هاي سياه گلستان و ترکمانچاي بود.
دهم دي ماه 1368،مصادف با 31 دسامبر 1989 میلادی مردم نواحي مرزي منطقه نخجوان در پي سست شدن حاکميت استبدادي کمونيستها به ساحل ارس ريختند و سيمهاي خارداري را که حکومت مسکو براي قطع ارتباط اهالي آن سوي ارس با ايران در طول نوار مرزي کشيده بود پاره پاره کردند. آنان با شعارهاي «لا اله الا ا...» و «ا... اکبر»، «اتحاد، اتحاد» عقيده مقدسي را که سال هاي طولاني در سينه پنهان نگه داشته بودند را آشکار ساخته و خواستار الحاق به ايران شدند. اين موضوع اگر چه در مطبوعات ايران منعکس شد و حتي برخي طومارهاي امضا شده توسط اهالي نخجوان مبني بر لزوم تلاش ايراني ها براي الحاق دوباره جمهوري سوسياليستي آذربايجان شوروي به خاک ايران نيز در مطبوعات تبريز منتشر گرديد اما متاسفانه آن گونه که لازم بود اين روز بزرگ و حادثه فراموش نشدني در حد اهميت خود توسط دولت وقت و رسانه هاي ما مورد توجه قرار نگرفت.
در حالي که انتظار مي رفت روز 10 دي ماه به عنوان روز جنبش اهالي جمهوري آذربايجان به ویژه مردم نخجوان براي پيوستن به ايران در تقويم رسمي کشورمان درج شود و هر سال به ياد آن روز بزرگ مراسم ها و گردهمايي ها برگزار شود، فقط به انتشار تحليل ها و مطالبي محدود درباره اين حرکت در مطبوعات بسنده شد. به دنبال حاکميت پان ترکيست و نيز کمونيست هاي باتجربه اي مانند حيدرعلي اف بر مردم مظلوم جمهوري آذربايجان، تحريف گري ها درباره حماسه 10 ديماه (31 دسامبر) مسلمانان نخجوان آغاز شد. اين روز باشکوه که بايد روز الغاي معاهده هاي گلستان و ترکمن چاي و روز پيوستن دوباره نخجوان و جمهوري آذربايجان به ميهن اصلي نام مي گرفت ، توسط حيدر علي اف روز «همبستگي آذري هاي جهان! (منظور آذری های ایران)» ناميده شد.
با اين نامگذاري تحريفي ديگر در تاريخ مردم مظلوم جمهوري آذربايجان آغاز گرديد. رسانه هاي وابسته به رژيم باکو و نيز نهادهاي حکومتي اين رژيم در سکوت توجیه ناپذیر ایرانیان، روز خيزش مردم جمهوري آذربايجان براي پيوستن به وطن اصلي خود را به تبعيت از ریيس جمهور سابق خود به عنوان روز «همبستگي آذري هاي جهان» تبليغ کردند.
آذري ها مردمي شيعه هستند که ايران وطن اصلي و کانون فرهنگي و معنوي آنهاست. اما حکومت باکو به نام آذري ها با رژيم صهيونيستي متحد شده و حتي تشکل هاي مشترکي با دولت صهيونيستي مانند «انجمن بين المللي آذربايجان ـ اسرائيل» و «کنگره يهوديان آذري» تشکيل داده است. مبارزه با حجاب اسلامي توسط دولت باکو ادامه دارد. عزاداري براي حضرت سيدالشهداء در باکو ممنوع است. در قانون اساسي رژيم باکو اسلام به عنوان دين رسمي معرفي نشده است در عوض نوشته شده که دولت باکو يک دولت لاييک است!!
باکو ، ریگای شوروی و بعد آمریکا برای تجزیه ایران
باکو بعد از سال 1319 خورشیدی (1940 میلادی)همواره نقش ریگای شوروی را علیه ایران برعهده داشته است. روسیه که در دوره تزار توانسته بود، اراضی قفقازی ایران و بخصوص جمهوری آذربایجان را اشغال کند، از باکو به عنوان اصلیترین مرکز برای گسترش جریان شورویگرا و تجزیه طلب در آذربایجان ایران استفاده میکرد. به بیان دیگر شوروی در اندیشه تجزیة آذربایجان ایران و منضم کردن آن به خاک خود بود و در اجرای این طرح، باکو نقش اصلی را برعهده داشت. بر این پایه دشمنان ایران نام اران و شروان تاریخی را به "جمهوری آذربایجان "تغییر دادند که بتوانند در مرحله بعدی به هدف شوم خود در تجزیه تبریز از ایران دست یابند.
تلاش شوروی برای تجزیة آذربایجان ایران در دورة جنگ دوم جهانی از طریق ابداع نظریة ضد اسلامی «پان آذریسم» و ایجاد حکومتی دست نشانده (فرقة دمکرات) ناکام ماند و هزاران تن از وابستگان فرقه به شوروی (باکو ) گریختند.
بعد از انقلاب 1357 و با علنی شدن فعالیت احزاب و گروه هایی مانند توده و فدایی خلق به نفع شوروی، صدها تن از وابستگان این احزاب و گروه ها به باکو رفتند...
دولت شوروی با سازماندهی ایرانیهای ساکن در جمهوری آذربایجان (بخصوص باکو) از آنها در امورات مختلف ضد ایرانی، از جاسوسی گرفته تا کارهای رسانهای و تبلیغی و اقدامات تحقیقی استفاده میکرد
.پس از فروپاشی شوروی و روی کار آمدن سیستمی غربگرا، ضد اسلامی و ضد ایرانی در باکو، آمریکا میراث بر جای مانده از شوروی را در اختیار گرفت.
عدم واکنش عملی و مؤثر دولت ایران در مقابل اقدامات ضد ایرانی دولت باکو طی 22 سال اخیر، باعث شده است که پس از استقلال جمهوری آذربایجان نیز همچنان باکو به عنوان مرکز تجمع عناصر تجزیه طلب و ضد ایرانی به فعالیت علنی خود ادامه دهد و عناصر شناخته شده تجزیه طلب به اصطلاح آذری که آشکارا علیه تمامیت ارضی ایران فعالیت دارند، به باکو سفر نمایند و همایش های ضد ایرانی خود را در این کشور برگزار نمایند.
برگزاری سالیانه «همایش آذری های جهان» توسط دولت باکو و همایش اخیر که عناصری از تجزیه طلبان شناخته شده مقیم کشورهای غربی در آن علنی به تهدید تمامیت ارضی ایران پرداخته اند، به روشنی حاکی است که دولت باکو، سیاستی همسو با دولت آمریکا برای ایجاد ناامنی درایران و لطمه زدن به امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران را در پیش گرفته است.
بررسی فعالیتهای پایگاه ضد ایرانی آمریکایی ریگا در باکو نشان میدهد که سازمان سیا ، با پوشش عناوین و اصطلاحات حقوق بشری مانند نشست اخیر هم اندیشی تجزیه طلبان، دفتر مخالفان غیر خشونت طلب و دایر کردن کارگاه های آموزشی (جاسوسی) به جمعآوری، آموزش و تقویت مزدوران تجزیه طلب به اصطلاح هویت طلب پرداخته و میکوشد تا با ایجاد سرپل هایی در اطراف ایران، با داخل ارتباط برقرار و جریان هایی را ایجاد نمایند. این جریان ها میتوانند اهداف و افکار متفاوتی داشته باشند، که طیف گسترده ای از جریان های فرقهای به اصطلاح هویت طلب تا حتی سوء استفاده از احساسات طرفداران تیم فوتبال محبوب آذربایجان را نیزدر بر می گیرد. نقطة مشترک این جریان ها، دامن زدن به تمایز قومی-زبانی، نفرت پراکنی قومی-زبانی، نژاد پرستی و ترک گرایی در قالب"پان ترکیسم" است که در فرایندی چند ساله باید ضمن درگیر کردن دستگاه های نظام با مسایل عدیده و تغییر فضا به ایجاد آشوب ها، ناامنیها و خشونتهای فزاینده در مناطقی چون آذربایجان و کردستان و خوزستان و بلوچستان، امنیت ملی ایران را تهدید نمایدو در پایان به هدف نهایی یعنی تجزیة ایران منجر شود.
فرجام سخن
درمجموع علل سیاستهای ضد ایرانی دولت باکو را می توان به طور مختصر به شرح زیر جمع بندی کرد:
1- بر اساس دستور کار ایجاد خاورمیانه بزرگ، ایران کوچک همواره در دستور کار دشمنان ایران زمین بوده است .از نقشه سال 1978میلادی (مربوط به دوران پهلوی) برنارد لوییس انگلیسی به عنوان پدر تجزیه ایران گرفته تا نقشه های رالف پیترز و نقشه وزارت دفاع آمریکا،تقسیم ایران به 5 کشور کوچک آذربایجان،کردستان،خوزستان و بلوچستان در دستور کار انیرانیان ها قرار دارد که نهایت تلاش های این افراد به صورت آشکار و پنهان علیه منافع ملی ایران بر این امر متمرکز شده که مانع اتحاد مجدد سرزمین های جداشده شمال ارس با ایران شوند .دشمنان ایران زمین بر این اندیشه اند که با توجه به منابع عظیم نفت و گاز باکو، بازگشت سرزمین های از دست رفته قفقاز به ایران می تواند قدرتمندتر شدن بیش از پیش ایران را به دنبال داشته باشد. بر این پایه، به کار گیری و تامین مالی و تشکیلاتی مزدوران تجزیه طلب قومی در رسانه های فارسی زبان و آذری زبان ماهواره ای و فعالیت های پرشتاب تبلیغاتی حتی در عرصه های فرهنگی و ورزشی داخل ایران در همین راستا قابل ارزیابی است.
2- سیاست فرافکنانه خواست های قومی یکی از مهم ترین اهداف دولت باکو محسوب می شود. دولت باکو با جمعیت اندک 8 میلیونی از تنوع قومی - زبانی بسیاری برخوردار است.یک ونیم میلیون تالشی، تات و کرد ها ایرانی زبان ،نیم میلیون لزگی و جمعیت های پرشمار آوارها برخوردار است. این اقلیت های پرشمار در معرض فشار شدید نژاد پرستانه دولت باکو حتی از کاربرد رسمی زبان مادری محرومند و پتانسیل های فراوانی برای خواست های قومی و پیوستگی با ایران برخوردارند.لذا دشمنان ضد ایرانی مستقر در باکو تلاش دارند در هماهنگی با اهداف ضد ایرانی دولت آمریکا،پتانسیل تحریکات قومی خود را از شمال ارس به آذربایجان تاریخی به مرکزیت تبریز منتقل نمایند.
3- دولتمردان باکو به خوبی می دانند که اکثريت مسلمانان آذري جهان در ایران زندگی می کنند و اگر هر نوع اتحادی بخواهد اتفاق بیفتد این کشور کوچک آذری نشین جمهوری آذربایجان با جمعیت کوچک آذری است که باید به مام میهن یعنی ایران با جمعیت عظیم آذری های ایران دوست ملحق می شود و برعکس آن اتفاق نمی افتد. پس دامنه تلاش های دولت باکو با همراهی آمریکا و اسراییل بر این هدف متمرکز است که سناریوی طبیعی و تاریخی بازگشت جمهوری آذربایجان به ایران را با اتحاد جعلی به اصطلاح آذربایجان (جعلی) با آذربایجان واقعی (که با نام جعلی جنوبی می نامند) تغییر دهد.
4- سرقت فرهنگ و هنر ایرانی و تصاحب و ثبت آن به نام دولت باکو در میراث معنوی جهانی یونسکو، به عنوان هویت سازی جعلی فرهنگی، اقدام ضد ایرانی دیگری است که در راستای سرقت میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین کهن ایران صورت می گیرد که به عنوان بخشی از بستر سازی برای ادعاهای ارضی آینده قابل ارزیابی است. مشارکت در مالکیت آیین ایرانی نوروز، تصاحب نظامی گنجوی( که به گفته خود در اسرارنامه، زاده روستای "تا" در تفرش است)، تصاحب موسیقی عاشیقلار(که یادگار شاه اسماعیل صفوی است)، تصاحب هنر فرشبافی ایرانی و اخیرا تصاحب ساز "تار ایرانی" همگی گواهی هستند بر این مدعا.
5- جدایی عملی بیست ساله قره باغ و ناتوانی جمهوری باکو از بازپس گیری قره باغ از کشور کم جمعیت 2 میلیون نفری ارمنستان،فشار و انتظار بسیار افکار عمومی آن سامان را همواره به همراه داشته است. از این روی ادعاهای ارضی باکو علیه تمامیت ارضی ایران می تواند انحراف افکار عمومی مردم جمهوری آذربایجان ازناتوانی دولت باکو در بازگشت قره باغ را به همراه داشته باشد.
6- با توجه به جدایی طبیعی سرزمینی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو توسط ارمنستان، استقلال سرزمین قره باغ از دولت باکو، فاصله و قطع ارتباط بیشتر جغرافیایی نخجوان از سرزمین اصلی دولت باکو را منجر شده که اتصال زمینی دو منطقه را تنها از راه آذربایجان ایران ممکن می سازد.این نقطه ضعف، یکی از اهداف راهبردی چشمداشت دولت باکو به اشغال آذربایجان تاریخی ایران زمین است تا هم این جدایی جغرافیایی نخجوان از باکو جبران شود و هم اتصال و دسترسی مستقیم به مرز مشترک با دولت ترکیه امکان پذیر باشد.
7- اغلب کارشناسان دیپلماتیک در این نکته اتفاق نظر دارند که عدم استفاده جمهوری اسلامی از اصل حقوقی «مقابله به مثل»، موجب تداوم جسارت های دولت باکو در اجرای سیاست های ضد ایرانی با هماهنگی آمریکا و اسراییل شده است. الطاف یک سویه ایران از جمله ارتزاق منظم بیش از 40000 خانواده آذری با هزینه ملت ایران، اجازه تردد اتباع باکو به نخجوان از طریق خاک ایران، تامین رایگان برق و گاز باکو ونخجوان ، رفع یک طرفه روادید برای اتباع جمهوری باکو و ... سیاست هایی است که نه تنها وا کنش مثبت طرف مقابل را به دنبال نداشته بلکه بر اساس ضرب المثل معروف(نیکی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند) به گسترش پرشتاب فعالیت برنامه ریزی شده مزدوران تجزیه طلب با حمایت دولت باکو انجامیده است. نمونه های این فعالیت ها در برگزاری همایش های ضد ایرانی، حرکت های جمعی برنامه ریزی شده در سایت های اینترنتی و فضاهای مجازی و حتی توهین و فحاشی و شعار های تجزیه طلبانه در زمین های ورزشی هم قابل مشاهده است.
اگر حاکمیت باکو و دستگاه های دولتی این حکومت با دشمنان تمامیت ارضی ایران روابط نزدیکی برقرار کرده و آنها را تحت حمایت سیاسی، تبلیغاتی و مالی قرار داده است، ایران نیز از این حق طبیعی برخوردار است که مقابله به مثل کرده و از «حکومت مستقل قرهباغ» و سایر اقلیت های قومی جمهوری باکو مانند هواداران تشکیل «جمهوری تالش ـ مغان در سالیان و لنکران» یا فعالان تشکیل «جمهوری لزگستان در بخش هاي زاگاتالا و بالاكن » حمایت کند، یا اگر دولت باکو به فعالیت های ضد ایرانی مرکز ریگای آمریکا در باکو پایان ندهد، ایران نیز میتواند بدون صرف هزینهای، امکان فعالیت ایستگاه مشابهی علیه دولت باکو را به ارمنستان بدهد.
بی تردید تنها با تکیه بر اصل حقوقی «مقابله به مثل» میتوان دولت باکو را وادار کرد تا سیاست های اشتباه خود را دربارة همسایة بزرگ خود ایران، اصلاح کند و این میتواند موجب تقویت و گسترش روابط تهران ـ باکو نیز شود.