به رویدادهای شمال خاورمیانه درست بنگریم
برگرفته از ماهنامه خواندنی شماره 66 - رویه 7 تا 10
در واپسین هفتههای سال 1389 ناگهان در کشورهایی که حتا یک نشانهٔ کوچک که حاکی از بروز انفجارهای اجتماعی در آنها باشد، دیده نمیشد، خیزشهای غافلگیرکنندهای روی داد که برای خبرگان واقعنگر دنیای سیاست هم سرگیجهآور بود.
البته خیزشها، علیه دیکتاتورهای دستنشانده و فرومایهای بود که کشورها و مردمان خویش را به روشهای قرون وسطایی اداره میکردند و از این رو فرو افتادن آنها از قدرت (حتا مرگشان) مایةی تاسف هیچ انسان آزادهای نشده و نخواهد شد.
اما در این میان نکتهای سرنوشتساز برای مردم منطقه و جهان، نادیده گرفته شد و آن نکته این بود که چه شد که ناگهان و اندکی پس از ماجرای مشکوک افشاگریهای ویکیلیکس، در چشمبرهمزدنی، تب انقلابیگری جان مردم تونس، مصر، یمن، عمان و... را فراگرفت و آیا این تب، تب عافیت است یا تبی است که بیماری جوامع مردمان این کشورها را وخیمتر خواهد کرد؟
پرسش بنیادین دیگر، پیامدهای این رویدادهای بیمقدمه و پیدرپی بر آینده منطقه و جهان است که کمتر کسی آن را مورد توجه قرار داده است.
اهمیت این نکات زمانی روشن میشود که ما از پیشینه طرحهای خدعهآمیز و بیشرمانه استعمارگران غربی آگاه باشیم.
پنج سال پیش (شهریور 1385) سردبیر افتخاری مجله خواندنی مقالهای نوشت که در شماره 34 مجله چاپ شد و نشاندهندهٔ طرحهای قدرتهای غربی (و بهویژه آمریکا) برای آیندهٔ شمال آفریقا و خاورمیانه بود. مدتی بعد، (آبان 1385 شماره 36 مجله خواندنی) نیز مطلبی را به استناد یک گزارش مجله معروف نیوزیک چاپ کردیم که بیانگر درستی تحلیل و آیندهنگری سردبیر افتخاری این مجله بود.
خواندن این دو نوشتار، اکنون که از شمال آفریقا تا سواحل جنوبی خلیجفارس دست خوش رویدادهای دگرگونکنندهای است، کمک خواهد کرد تا از این رویدادها درکی واقعگرایانه (و نه از روی احساسات و شعارگونه) داشته باشیم. از همین رو، هر دو مطلب را در پی تقدیم خوانندگان میکنیم.
The Small is Beautifull
کوچک زیباست
محمد اسماعیل حیدرعلی(محمد حیدری)
از شیوههای پیچیدهٔ استفاده از رسانهها برای جهت دهی مطلوب به افکار عمومی، یکی هم این است که رویدادهای به هم پیوسته را به شیوهٔ تجریدی و در قالبی دلخواه و برنامهریزی شده، به افکار عمومی تزریق کنند. این روش، به ویژه در مسائل سیاسی بسیار مورد توجه است و کاربرد دارد.
یکی از بارزترین نمونههای استفاده از این شیوه، نحوهٔ ارایهٔ رویدادهای زیر و زبر کنندهای است که از میانهٔ شبه قاره هند تا دارفور در سودان، جریان دارد. و البته، اکنون کانونهای اصلی این بحرانها در غرب آسیا متمرکز است.
رسانههای غربی اخبار و تحولات مربوط به این کانونهای بحران را بدون اشاره به پیوستگی هدفمند آنها، بازتاب میدهند و تحلیل میکنند. (و صد البته تحلیلهایی هدفدار ...)
بر استفاده از این روش به وسیلهٔ رسانههای غربی حرجی نیست. اما شگفتا که همین روش مورد استفادهٔ رسانههای منطقهای و ملی هم هست. حتی در واقع میتوان گفت جز در مواردی استثنایی، رسانههای منطقهای و ملی کشورهای درگیر با بحرانهای گوناگون، رونوشتی از اخبار و تحلیلهای رسانههای غربی را به مخاطبان خود عرضه میکنند. حتی اگر این خبرها و تحلیلها با چاشنی شعارهای ضد امپریالیستی تند و تیزی هم آمیخته شود، باز همان نتیجهای را به بار میآورد که مورد انتظار برنامهریزان کشورهای بحرانساز غربی است. و آن نتیجه این است که افکار عمومی مردم کشورهای منطقه، حتی طبقه نخبه، از پیوستگی نامرئی بحرانها به یکدیگر غافل بمانند.
بدین ترتیب، کسی به فکر نمیافتد که ممکن است بین انفجار مهیب چند بمب در راهآهن یکی از پرجمعیتترین شهرهای هند با وقایع خونباری که در منطقهٔ دارفور سودان میگذرد، ارتباطی وجود داشته باشد. حتی وقتی منابع رسمی هند اعلام میکنند مدارکی یافتهاند که نشان دهندهٔ دخالت و سرمایهگذاری چند بازرگان (میتوان خواند جاسوس) انگلیسی در این انفجارها است، و لندن هم قول میدهد قضیه را بررسی و تعقیب کند، باز به فکر کسی خطور نمیکند که بین رویدادها ارتباطی برقرار کند و از خود بپرسد چرا پس از فراتر از نیم قرن مجادله، باز هم اختلافات هند و پاکستان حل نمیشود؟ چرا با وجود اشغال افغانستان از سوی نیروهای غربی، توسعهٔ کشت مواد مخدر و جنگ با طالبان خاتمه نیافته؟ چرا دولت پاکستان نمیتواند به تروریسم سازمان یافته، اختلافهای قومی ـ مذهبی و ناآرامی در ایالتهای جنوبی خود پایان دهد؟، چرا پرونده هستهای ایران به شیوهای غیر متعارف به شورای امنیت سازمان ملل متحد ارجاع شده است؟ چرا مردم بلوچستان ایران و پاکستان شاهد ظهور گروههای تجزیهطلب شدهاند؟ چرا پس از سرکوب پ.ک.ک، باردیگر تجزیه طلبانی در لباس کردی در ایران و ترکیه فعال شدهاند؟ چرا دولت خود مختار کرد شمال عراق گامهایی جدی برای مستقل شدن برداشته است؟ چرا با وجود استقرار نیروی عظیم آمریکا، انگلیس و متحدان آن در عراق، این کشور جولانگاه گروههای دهشت افکن است؟، چرا با وجود کوشش رهبران شیعی و سنی عراق برای جلوگیری از سوء استفاده بیگانگان از تفاوتهای عقیدتی سنیها و شیعیان، کوشیده میشود تمامی جنایتهای گروههای دهشت افکن به حساب اختلاف شیعه و سنی گذاشته شود؟ چرا تحرکات و بمبگذاریهایی در خوزستان و برخی مناطق غربی ایران رخ میدهد؟ چرا رفیق حریری به شیوهای مشکوک در لبنان ترور میشود و سپس یک موج تبلیغاتی به راه میافتد تا این ترور به حساب سوریه نوشته و ثبت شود؟، چرا رهبران عربستان سعودی در برابر این رویدادها، سیاستی همراه با دو دوزهبازی پیش میگیرند، چرا در همین بحبوحه که بین اعراب بیش از هر زمانی تفرقه افتاده، ناگهان اسرائیل بار دیگر به جنوب لبنان حمله میبرد؟ چرا مصر که به نظر میرسد رهبران آن به وعدههای قدرتهای خارجی مبنی بر مصون ماندن آنها از تبعات طرح تشکیل خاورمیانه بزرگ دلخوش کردهاند، دیگر شاهد ترور و بمب گذاری نیستند و با خیال راحت نقشی را که برای آنها در بحران سودان و منطقهٔ دارفور، تعیین شده است، اجرا میکنند؟ چرا غربیها تمامی مردم فلکزده آفریقا را یک سره از یاد بردهاند و فقط سنگ مردم دارفور را، که میگویند دارای غنیترین معادن اورانیوم است، به سینه میزنند؟ و ... و بسیاری چراهای دیگر؟
واقع امر این است که برای تمامی این چراها، پاسخهای مستدل، مستند و روشنگری وجود دارد، اما شرح دادن فقط یکی دو تا از همین پاسخها، مستلزم نوشتن کتابی است و چنینکاری نه برای خوانندگان عادی فایده دارد و نه در حد امکانات این مجله است. از طرف دیگر، با واکنشهایی که در چند مورد از سوی مقامات ایران نشان داده شده، میتوان حدس زد دستکم عدهای از آنان متوجهٔ ماهیت بخشی از رویدادهایی که به کشور ما مربوط است، شدهاند و لذا فعلا لزومی به واکاوی آنها نیست.
در پی این توضیح، لازم است متذکر شوم هدف من از نگاشتن این مقاله، آگاهی دادن به نسل جوان روزنامهنگاران و سایر دست در کاران امور رسانهای کشور است که رویدادها را به طور تجریدی ننگرند تا بتوانند به مخاطبان خود تحلیلهای آگاهی دهندهای، عرضه کنند.
این نسل نمیداند ریشه رویدادهایی که اکنون در غرب آسیا جریان دارد، به دوران ریاست جمهوری جان ـ اف ـ کندی ( و حتی پیش از آن) برمیگردد.
در آن زمان، برخی روزنامهنگاران خبره و کنجکاو، از ارایه طرحی از سوی دولت انگلیس به دولت آمریکا آگاهی یافتند که عنوان انگلیسی آن The Small is Beautifull بود؛ یعنی کوچک، زیبا است. این عبارت استعارهای، برای القای طرحی به دولت آمریکا انتخاب شده بود که ادامهٔ سیاست سلطهجویانه و غارتگرانهٔ کشورهای انگلوساکسونی بر کشورهای عقب مانده، اما ثروتمند، با تقسیم کشورهای بالقوه نیرومند منطقه خاورمیانه به کشورهای کوچکتری که دائما با یکدیگر نیز در جنگ و جدل باشند، آسانتر و تضمین شدهتر است.
در تعریفی کاملتر، این طرح ادامهٔ طرحی بوده که انگلیسیها از پایان جنگ جهانی اول با موفقیت در خاورمیانه پیاده کرده و توانسته بودند با کشور سازی حساب شده، تعدادی واحدهای سیاسی ـ جغرافیایی ناهمگون از لحاظ جمعیتی، قومی و مذهبی بوجود آورند. شاهد این کشورسازی، عراقی است که هماکنون در آتش بیداد استعمار نو میسوزد. برای تشکیل دولت عراق، از سر عمد نه به این موضوع توجه شد که اکثریت مردم آن شیعی مذهبانی هستند که بسیاری از آنها تبار ایرانی دارند، و نه این واقعیت در نظر گرفته شد که تقسیم مناطق کردنشین تحت سلطهٔ عثمانی شکستخورده، بین عراق و سوریه، با حقایق مسلم تاریخی که نشان میدهند کردها قومی ایرانینژاد هستند، نوعی استخوان لای زخم گذاشتن است. این استخوان لای زخم از آن زمان تا کنون، هم مایه عذاب کردها است و هم وسیلهای برای فشار وارد کردن به کشورهای ترکیه، ایران، عراق و تا حدی سوریه.
مرور تاریخ کشورهای عربستان سعودی، عراق، کویت، اردن، سوریه، لبنان و مصر نشان میدهد این استخوان لای زخم گذاشتن در مورد کشورهای مزبور نیز به شیوهای دیگر اجرا شد و علاوه بر آن، تشکیل دولت یهود در قلب این منطقه، زمینهٔ جنگهای پایان ناپذیر اسرائیل با دولتهای عربی از یک سو، و تفرقهٔ پایان ناپذیر اعراب را با هم از سوی دیگر، مساعد کرد.همین سیاست پس از پایان جنگ جهانی دوم و در جریان استقلال یافتن شبه قاره هند نیز اجرا شد و نتیجه آن مجادلات پایان ناپذیر بین هند و پاکستان است.
گرچه دولت جان. اف.کندی اجرای طرح «کوچک زیبا است» را نپذیرفت، اما اندکی بعد، این طرح را یک انگلیسی موسوم به برنارد لوئیس که به عنوان استاد دانشگاه به ایالات متحده آمریکا نقل مکان کرده بود، با نامی دیگر زنده کرد. عنوان تازه این برنامه، که اول بار در آستانهٔ فروپاشی رژیم شاهنشاهی در ایران بر ملا شد، «طرح خاورمیانه بزرگ»، بود. نقشهای که برنارد لوئیس ضمیمه طرح خود کرده بود، کمابیش شبیه نقشهای است که اوایل تابستان امسال همراه با مقالهای از سرهنگ دوم بازنشسته آمریکایی، موسوم به رالف پیترز، که او را از نظریه پردازان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) میدانند، در نشریه نیروهای مسلح آمریکا چاپ شد.(1) از سویی، میدانیم که شروع اجرای طرح موسوم به «خاورمیانه بزرگ و شمال آفریقا برای اصلاحات» در نشست سران 8 کشور صنعتی در جزیره وایتآیلند آمریکا که در نیمه ژوئن 2004 برگزار شده بود، رسما به تصویب رسید.
این متن، ظاهری فریبنده دارد، اما در پشت جملات آن فقط منافع و برنامههای سلطهگرانه غرب را میتوان مشاهده کرد.
اوضاع آشفته عراق، افغانستان و لبنان مانع میشود به رویدادهای کوچکتر توجه کنیم. اما همین رویدادهای کوچک، پیش درآمد اجرای برنامههای اصلی است. اگر در خوزستان، کردستان و برخی مناطق آذربایجان و یا بلوچستان و کرمان حوادثی رخ میدهد و صداهای شومی شنیده میشود، بیشتر رسانهها، ماجراها را سرسری میگیرند و صداها نیز خیلی زود از پژواک میافتند. اما کافی است ابتدا نگاهی به نقشهای که در متن این نوشته چاپ شده و همان نقشه سرهنگ رالف پیترز است بیندازیم، سپس جان گرفتن پ.ک.ک در ترکیه، ظهور گروه تازه تاسیس پژاک در غرب ایران و سربرآوردن گروهکهای تجزیهطلب در بلوچستان و خوزستان را کمی جدیتر مورد ارزیابی قرار دهیم، تا آن گاه دریابیم نباید رویدادها را به طور تجریدی ارزیابی کنیم، بلکه وظیفه داریم مخاطبان خویش را با ژرفای رویدادها نیز آشنا سازیم.(2)
گر چه در این میانه رویداد شگفتانگیزی را شاهد بودیم که میتواند تا حدودی از نگرانیهای بکاهد، اما نباید خطرهای اصلی رابه فراموشی بسپاریم.
این رویداد، مقاومت شگفتانگیز حزب الله لبنان در برابر ارتش اسراییل، به عنوان یک بازوی توانمند غرب در منطقه است. از زمان تاسیس اسراییل تا کنون، ارتش آن هرگز با چنین مقاومتی مواجه نشده بود. این پایداری دور از انتظار، علاوه بر آن که طرحهای کلان غرب برای ایجاد تغییرات دلخواهش در این منطقه را دست کم برای مدتی مغشوش و غیرقابل اجرا کرد، تا حد قابل توجهی نیز موجب خروج ملتهای عرب از رخوتی دیرپا شد.
بیآن که بنای نتیجهگیری داشته باشم، با رعایت احتیاط، این اعتقاد را ابراز میکنم که ظهور پدیدهٔ حزب الله در جنوب لبنان، حتی با وجود برقراری آتشبس، ضربهای کاری به طرحهای کلی و کلان قدرتهای جهانی در راستای ایجاد سامانی دلخواه در منطقهٔ خاورمیانه، که نام دیگر آن را میتوان لبریزترین انبار انرژی فسیلی جهان انتخاب کرد، وارد کرده است.
اما از یاد نبریم که طراحان و مجریان طرح ایجاد خاورمیانه بزرگ، علاوه بر برخورداری از توان اقتصادی ـ نظامی بسیار بالا، ارتشی از مزدورهای ناشناخته محلی دارند. این مزدورها اسلحه به دست نمیگیرند و لباس رزم هم نمیپوشند. آنان یا بیوطن هستند و یا جهان وطن ... ولی در هر حال، وقتی حرکت ماشین نظامی ـ اقتصادی سلطهگران، با ظهور پدیدههایی نظیر حزبالله لبنان کند میگردد، آنان زمینهساز بحرانهایی از جنس دیگر، در منطقه و یا در کشورهایی خاص میشوند.
هرگاه از این واقعیتها غفلت کنیم، این امکان هست با شرایطی مواجه شویم که حتی فرصت افسوس خوردن و دریغا گویی هم، نداشته باشیم.
پینوشتها:
روی جلد کتاب رالف پيترز
1ـ مقاله سرهنگ رالف پیترز در شماره نیمهٔ ژولای 2006 نشریه
(AFJ (American Publica Tion The Armed Forces Journal) چاپ شده، اما شرح مفصلتر نقشه جدید خاورمیانه را در کتابی که اخیرا از این سرهنگ با نام Never Quit the Fight در آمریکا چاپ شده است، میتوان یافت. در واقع مقاله چاپ شده در نشریه نیروهای مسلح آمریکا، خلاصه شدهای از مطالب و نظریههای طرح شده در کتاب مزبور است.
کسانی که میخواهند اطلاعات بیشتری در مورد سرهنگ رالف پیترز و یا کتاب فوق الذکر داشته باشند، میتوانند با وارد کردن عنوان زیر در موتور جســتجوگر گوگل، به تعداد بیشماری منابع اطلاعاتی دسترسی یابند. .Colonel Ralph Peters
2ـ اگر نظـــریات ســـرهنگ رالـــف پیتـــرز فقط در کتاب Never Quit the Fight منعکس میشد، همگان آن را نظریهای شخصی تلقی میکردند. اما چاپ نوشتههای او در نشریه ارگان نیروهای مسلح ایالات متحده آمریکا، این تلقی را بیاعتبار میسازد و اجازه میدهد ایرانیها از آن به عنوان سندی معتبر برای طرح شکایت در سازمان ملل متحد استفاده کنند. این شکایت میتواند با اصلهای متعددی از منشور ملل متحد انطباق داده شود. از جمله، توطئه برای مداخله در امور ایران، تشویق فرصت طلبان برای تجزیه کشور، مقدمه چینی برای ایجاد جنگ در منطقه و ... .
و از آن جا که نشریه مزبور، ارگان ارتش آمریکا است، حتی میتوان آن مقاله را یک تهدید نظامی آشکار ارزیابی کرد.
بالا: نقشه كنوني خاورميانه
پايين: نقشه پيشنهادی رالف پيترز
مقاله دوم: ضیافتی خونین برای خاورمیانه بزرگ
چاپ شده در شماره 36 این مجله
در شمارهٔ 34 این مجله مطلبی در مورد طرح کشور سازی در خاورمیانه چاپ شده که عنوان آن جملهٔ انگلیسی زیر بود:
THE SMALL IS BEAUTIFULL
گروهی از خوانندگان این مطلب را جالب و در خور توجه ارزیابی کردند، اما در برابر عدهای آن را اغراقآمیز، خیال پردازانه و یا حتی دور از واقعیت دانستند.
چاپ مطلبی از شمارهٔ هفتهٔ اول اکتبر مجلهٔ تاثیرگذار نیوزویک این فرصت را فراهم آورد که معلوم شود نظریات طرح شده در مقالهٔ تحلیلی خواندنی تا چه اندازه بر پایههای واقعگرایی و درک درست از رویدادها نگاشته شده است.
در زیر بخشهای در خور توجه مقالهٔ نیوزویک چاپ شده است:*
در دوران جنگ ویتنام، یکی از افسران نظامی آمریکا با اشاره به ویرانیهای شهر «بنتره» در ویتنام گفت، لازم است برای نجات این شهر، کل آن ویران شود و اکنون به نظر میرسد برخی تحلیلگران آمریکایی به همین روش در مورد خاورمیانه معتقدند که از آن جمله میتوان به رالف پیترز، سرهنگ بازنشسته آمریکایی اشاره کرد.
پیترز در مقالهای در نشریه نیروهای مسلح آمریکا، نقشهای از خاورمیانه را منتشر کرد که در حال حاضر در بسیاری از بحثهای سیاسی به آن استناد میشود.
پیترز در این مقاله با عنوان «مرزهای خون» مینویسد بزرگترین تابو در شناخت شکستهای منطقه، اسلام نیست بلکه مرزهای مخوف اما مقدس بینالمللی است که دیپلماتهای آمریکایی آنها را میپرستند.
از نظر رالف پیترز، مشکل اصلی در خاورمیانه، قدرتهای استعماری اوایل قرن بیستم و شرق شناسان لندن و پاریس بودند که مرزهای کنونی در منطقه را به خاطر رفع نیازهای دولتی خود و نه به خاطر مردم منطقه طراحی کردند و راه حل این مساله این است که انگیزههای کاذب وطن پرستانه کردها، اعراب شیعی و بلوچ از بین برده شود و کشورهایی جدید در منطقه تشکیل گردد.
در نقشهای که همراه با این مقاله منتشر شده، عراق تکهتکه خواهد شد که البته این عملیات آغاز شده است و کشورهای پاکستان، ترکیه، عربستان سعودی و ایران که از قدیمیترین بازیگران منطقه هستند نیز هر کدام به چند بخش تقسیم خواهند شد و جالب این که کویت و اسرائیلی که حاکمان استعماری به خاورمیانه تحمیل کردند، بدون هیچ تغییری در مرزهای بینالمللی باقی خواهند ماند. مرزهای اردن که پس از جنگ جهانی به ابتکار چرچیل نخست وزیر وقت انگلیس تعیین شد، بنا بر دلایلی نامعلوم گسترش خواهد یافت و فلسطینیها نیز مثل همیشه تنها بخش کوچکی از کرانه باختری و غزه را در اختیار خواهند داشت.
اصول و فرضیات پیترز در این مقاله از نظر تاریخی نامعقول و اغراقآمیز است زیرا این مرزبندی، ضیافت خونینی از درگیریهای قومی و نژادی در بر خواهد داشت.
بعد از انتشار مقاله، موجی از نامههای اعتراضآمیز روانه دفتر نشریه نیروهای مسلح شد. تا جایی که پیترز اعلام کرد مقاله او بد تعبیر شده است و هدف از نگارش آن صرفا ایجاد آگاهی در تشکیلات سیاسی آمریکا بوده. نه تحریک نظامی!
در عرصه بینالملل، سیاستگذاران آمریکایی چندان مسئولانه عمل نمیکنند و دولت بوش نیز به تعابیر خود از شرق شناسی بسنده میکند. که به قول ادوارد سعید متفکر عرب، «ملغمهای است از ابهام امپریالیستی و جزییات دقیق» و در شرایط کنونی با توجه به این که دولت آن چه را که خود میپسندد، باور میکند، هر شرایطی امکانپذیر است.
چند ماه قبل نیز در دانشکده دفاع ناتو در رم، یکی از مقامهای نظامی آمریکا نقشه پیترز را برای بحث ارایه کرد که البته افسران به نشانه اعتراض به آن، جلسه را ترک کردند.
آمریکا تلاش کرد تا ویتنام را نابود کند و از این طریق به ادعای خود آن را نجات دهد اما این کشور مجددا متحد شد، پس نباید این اشتباه را در مورد خاورمیانه تکرار کرد.
* ترجمه خلاصهٔ این مقاله در دیدارگاه فارس نیوز نیز قابل دسترسی است.