سه شنبه, 15ام آبان

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ معاصر سه پرده از نمایش حزب توده - راز قتل محمدمسعود

تاریخ معاصر

سه پرده از نمایش حزب توده - راز قتل محمدمسعود

برگرفته از مجله افراز (نامه درونی انجمن فرهنگی ایران‌زمین)، شماره ششم، بهار و تابستان 1383 خورشیدی، صفحه 37 تا 38 به نقل از امید جوان، 2 اردیبهشت 1380

علی‌رضا افشاری

دوست عزیزم آقای […]، شماره‌ای از سلسله‌ مطالب «زندگی‌های ویژه‌»‌ی خود را به «محمد مسعود» اختصاص داده بود که در شماره‌ی نوروزی «امید جوان» به چاپ رسید. این مطلب کاستی‌هایی داشت که به آن‌ها اشاره می‌شود:

محمدمسعود از روزنامه‌نویسان سرشناس و محبوب دهه‌های نخستین این قرن است که دانش روزنامه‌نگاری را در بلژیک فراگرفت. او کار خود را با قصه‌نویسی شروع کرد و بعد به نشر مجله و سرانجام روزنامه ‌[در اصل هفته‌نامه]‌ی «مرد امروز» روی آورد. مسعود روزنامه‌نویسی شجاع بود که در فضای آزاد دهه‌ی بیست خورشیدی، برای دفاع از حقوق مردم به انتشار جنجالی‌ترین خبرها در افشای ماهیت هیأت دولت، قوه‌ی مقننه، دادگستری و تاجران و ثروت‌مندان بزرگ کشور دست زد.

متأسفانه در نوشته‌ی مورد اشاره، نحوه‌ی گزینش از آثار مسعود، نوعی یأس، بدبختی و سرخوردگی را القا می‌کند که شایسته نیست. کما این‌که بسیاری از این نقل‌قول‌ها از داستان «گل‌هایی که در جهنم می‌رویند» برداشته شده که هرچند داستان بی‌نظیری است ولی آینه‌ی روزنامه‌نویسی او محسوب نمی‌شود.

در این زمینه شاید نگاهی به مرام هفته‌نامه‌ی «مرد امروز» که در شماره‌ی یکم آن به تاریخ پنج‌شنبه 29 امرداد 1321 خورشیدی به چاپ رسید، خالی از لطف نباشد: «هدف اصلی ما در روزنامه‌نویسی در درجه‌ی اول یک‌چیز است و آن اصلاح اوضاع اقتصادی عمومی کشور است. ما معتقدیم که بهبود وضع مادی مردم در درجه‌ی اول اهمیت قرار گرفته و سایر مسایل اجتماعی، فرع این مسأله مهم می‌باشد. و ضمناً محتاج تذکر نیست که وصول به هر مقصد و مرادی باید به وسیله‌ی قانون انجام یابد و هیچ قانونی نمی‌تواند دارای ارزش حقیقی و قدرت معنوی باشد مگر این‌که در سایه‌ی آزادی و عدالت به‌وجود آمده باشد. پس شرط اول بقاء و پیشرفت ما به طرف هدف و مقصد خود، وجود آزادی و عدالت و بقای این دو اصل مسلم زندگی اجتماعی بشر است و ما امیدواریم همیشه از این دو نعمت پربها برخوردار بوده و در سایه‌ی این دو گوهر گران‌بها به طرف مقصود پیشروی کنیم».

در مورد قاتل محمد مسعود، نویسنده عدم اطلاع خویش را تبدیل به جزیی از تاریخ کرده و نوشته‌اند: «قاتل مسعود حتا پس از سقوط رژیم سلطنتی هم ناشناخته ماند» در صورتی که چنین نیست.

یک هفته پیش از ترور محمد مسعود – که در نزدیکی محل دفتر «مرد امروز» و پشت فرمان اتومبیلش و با شلیک دو گلوله صورت گرفت – او در شماره‌ی 137 «مرد امروز» مقاله‌ای نوشت و در آن به اشرف – خواهر دوقلوی شاه – به علت خرید پالتو پوستی بسیار گران‌قیمت [که بعدها معلوم شد هدیه‌ی استالین به وی بوده است] و پوشیدن آن در مجالس و انظار، حمله کرد و این وضعیت را با فقر و بیچارگی مسکینان در تضاد دانست.
این موضوع، خشم دربار را برانگیخت به طوری که ترور مسعود، انگشت اتهام را به سوی دربار برگرداند. دکتر انور خامه‌ای از اعضای پیشین حزب توده، وضعیت را چنین شرح می‌دهد: «اکثر مردم تصور می‌کردند که این ترور به دستور دربار انجام گرفته است. روزنامه‌های وابسته به سیاست انگلیس و حزب توده نیز این شبهه را تقویت می‌کردند و با گوشه و کنایه، ترور مسعود را کار دربار و هدف از آن را اختناق مطبوعات و مقدمه‌ی دیکتاتوری شاه جلوه می‌دادند» (خاطرات سیاسی، ص 693).

تا سال‌ها، داستان قتل محمد مسعود به‌دست شاه و اشراف در محافل به عنوان یک اصل مسلم مورد پذیرش قرار گرفته بود تا این‌که چند سال پس از وقوع انقلاب اسلامی و با دست‌گیری رهبران حزب توده، گره‌ی این معمای عجیب باز شد. بهتر است ماجرا را از زبان احسان طبری، نظریه‌پرداز حزب توده و نفر دوم این تشکیلات پی‌بگیریم:

«در 23 بهمن 1326، محمد مسعود در اثر گلوله‌ی یک تروریست کشته شد. تا آن‌جا که برای من معلوم است ارگان‌های رسمی حزب، تصوری از آن نداشتند و نمی‌دانستند که در این واقعه، تروریست، سروان عباسی و آمر آن، خسرو روزبه و معاونان او، عده‌ای از اعضای حزب هستند. قتل محمد مسعود که خسرو روزبه آن‌را در اعترافات خود افشا کرد، مطابق توجیه او برای ایجاد «شوک عصبی» علیه دربار بود: زیرا خسرو اطمینان داشت که قتل، صد در صد به حساب دربار تمام خواهد شد» (کژراهه، ص 85).

دکتر انور خامه‌ای می‌نویسد: «آن‌چه مسلم است این‌که کمتر کسی این ترور را به حزب توده نسبت می‌داد. من نیز مانند بسیاری از مردم آن‌را کار دربار می‌پنداشتم. علت این حسن‌ظن چند چیز بود… از یک مشت تحصیل‌کرده‌ی اروپادیده بسیار بعید می‌نمود که روزنامه‌نگاران را، آن هم با این شکل فجیع به قتل برسانند. اما تنها پس از دستگیری خسرو روزبه در 15 تیر 1336 و اعترافات او معلوم شد که کمیته‌ی ترور حزب توده این‌ کار را انجام داده است» (خاطرات سیاسی، ص 693).

نورالدین کیانوری، رهبر حزب توده نیز در خاطرات خود می‌نویسد: «خود روزبه در محاکماتش این مطلب را به تفصیل شرح داد. جریان این بود که روزبه، جدا از آن «سازمان افسران آزادی‌خواه»، یک گروه ترور مرکب از خودش، ابوالحسن عباسی، حسام لنکرانی، بانو صفیه (صفا) حاتمی و چند نفر دیگر تشکیل می‌دهد. این گروه تصمیم می‌گیرد افرادی را ترور کند و تقصیر را به گردن دربار بیندازد و ابتدا محمد مسعود را انتخاب می‌کنند. جریان ترور به این شکل بوده که مسعود از محل روزنامه‌اش بازمی‌گشته است. این‌ها با اتومبیل حسام لنکرانی سر یک چهار راه می‌ایستند و ماشین محمد مسعود را متوقف می‌کنند. زمانی که مسعود در ماشین را باز می‌کند، عباسی با شلیک به مغز او، او را می‌کشد و فرار می‌کنند…» (خاطرات نورالدین کیانوری، ص 149).

گفتنی است که حسام لنکرانی، مسؤول چاپ‌خانه‌ی مخفی حزب توده نیز به علت اعتیاد به هرویین و حیف‌ومیل مالی، چندی بعد زیرنظر خسرو روزبه، کشته شد.

روزبه در متن اعتراف‌ها‌یش پس از گذشت ده سال، نظر خود را درباره‌ی ترور مسعود چنین توصیف می‌کند: «به‌طور کلی جلسه‌ای که ما تشکیل دادیم یک جلسه‌ی افراطی و مرکب از افراد تندرو و احساساتی بود. عقیده‌ای که ما را به دور هم جمع کرده بود این بود که خیال می‌کردیم حزب توده‌ی ایران، حزب محافظه‌کاری است. یا لااقل رهبران آن از افراد ترسو و محافظه‌کار تشکیل شده‌اند و نمی‌خواهند و یا قادر نیستند تصمیم‌های تند و شدید بگیرند. به‌نظر من ترور مسعود با تئوری‌های مارکسیستی مطابقت نداشته است. انجام این ‌کار به نظر من در شرایط حاضر نادرست است ولی در شرایط ده سال پیش که سطح اطلاعات من در مسایل تئوریک پایین‌تر از حالا بود و به این اشتباه تئوریک واقف نبودم بی‌اشکال به‌نظر می‌رسید» (کمونیزم در ایران، انتشارات ساواک، ص 40).

ولی احسان طبری اشاره‌ای هم به انگیزه‌های شخصی در این ترور می‌کند: «دکتر بقایی دو سال بعد سندی را افشا کرد که نشان می‌دهد توجیه روزبه درست نیست، زیرا گویا مسعود سندی دایر بر ارتباط رزم‌آرا و خسرو در دسترس داشته است» (کژراهه، ص 84).

به هر حال حزب توده پس از حذف بخش‌هایی از اعتراف‌های روزبه – خصوصاً جریان ترور محمد مسعود – اقدام به چاپ دفاعیه‌های او می‌کند و از وی یک بت می‌سازد و او را معبود دانشجویان توده‌ای می‌کند. دفاعیه پس از چاپ، چند بار هم بازچاپ شد و پس از حزب کمونیست شوروی، حزب‌های معروف کمونیستی چون فرانسه، ایتالیا، انگلستان و دیگران نیز آن‌را نشر دادند و برای آن، تبلیغ کردند.

اطلاعات آقای […] در مورد ترور احمد دهقان نیز در همین حد است: احمد دهقان، روزنامه‌نویس میهن‌پرست و شجاع و مدیر «تهران مصور» - که مجدانه پی‌گیر شناسایی قتل هم‌کارش، محمدمسعود بود - نیز قربانی مقاصد شوم حزب توده شد. قاتل او حسن جعفری، عضو حزب توده [و کارمند شرکت نفت ایران و انگلیس] بود که به ظاهر بنا به دلایل شخصی، دهقان را در پشت میزش در دفتر مجله ترور کرد [6 خرداد 1329]، ولی اصل جریان چیز دیگری بود.

فریدون کشاورز، از رهبران حزب توده که بعدها از آن جدا شد در کتاب «من متهم می‌کنم… کمیته‌ی مرکزی حزب توده را» به نقل از قبادی، ستوان یکم پلیس چنین آورده است: «… وقتی حسن جعفری عضو حزب توده‌ی ایران، احمد دهقان مدیر «تهران مصور» را کشت، او را به زندان قصر آوردند. فردای آن روز کیانوری من را به محل مخفی خواست و به من دستور داد که با جعفری صحبت کنم و به او بگویم که حزب مشغول تهیه‌ی مقدمات فرار اوست و به او بگویم نترسد و اسمی از حزب نبرد. باید دانست که وکیل مدافع جعفری از او به عنوان کسی که به علل شخصی و نه سیاسی احمد دهقان را کشته، دفاع کرد. از طرف دیگر کیانوری یکی از اعضای حزب توده را از راه آشنایی‌های حزبی به عنوان استاژیر وکیل مدافع وارد محکمه کرد و این شخص مأموریت داشت که به حسن جعفری امیدواری بدهد تا او راجع به حزب سکوت کند… جعفری که می‌دید حتا افسر شهربانی، مخفیانه عضو حزب و در فکر فرار اوست پس جرأت یافت و نامی از حزب و کیانوری نبرد… من به دستور کیانوری به او گفتم: کار فرار تو درست شده و روزی که تو را برای اعدام به میدان سپه می‌آورند وقتی‌که می‌خواهند تو را اعدام کنند، عده‌ی زیادی از اعضای حزب به عنوان تماشاچی در میدان حاضر بوده و تو را از دست چند پلیس نظامی خلاص کرده و فرار می‌دهند و به جای امنی می‌برند… جعفری حرف‌های من را باور کرد و با ناراحتی به پای ‌دار رفت و وقتی که خواستند حلقه‌ی طناب را به گردش بیندازند ناراحت شد و نگاهی با تعجب به من کرد ولی دیگر دیر شده بود…».

و در آخر این‌که عنوان «زندگی‌های ویژه» گویای این است که کیفیت زندگی فرد بررسی شود، در صورتی‌که در این مطلب تنها چیزی که وجود ندارد کیفیت زندگی محمدمسعود و نحوه‌ی مبارزه‌ی وی با استبداد است. […] و مهم‌تر از همه به جنجالی‌ترین اقدام محمد مسعود هیچ اشاره‌ای نشده است و آن تعیین صدهزار تومان پاداش برای کسی بود که سر قوام‌السلطنه (نخست‌وزیر قدرتمند وقت) را برای وی ببرد. مسعود پس از این‌که چنین موضوعی را «تیتر یک» روزنامه‌اش کرد، مدتی فراری بود و مخفیانه نزد دوستش، احمد دهقان زندگی می‌کرد تا این‌که قوام از نخست‌وزیری کناره گرفت.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید