پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست تاریخ تاریخ كهن و باستان پیشینه تاریخی دانشگاه جندی شاپور

تاریخ كهن و باستان

پیشینه تاریخی دانشگاه جندی شاپور

برگرفته از فر ایران

حسین نخعی

مقدمات تاسیس دانشگاه جندی شاپور را اردشیر بابکان نخستین شاهنشاه ساسانی در هزار و هفتصد سال پیش فراهم آورده و پس از او فرزندش شاپور رسما آن را افتتاح نموده است.

نوشته‎اند اردشیر پس از رسیدگی به امور کشوری و لشکری به کارهای علمی و ترجمه و مقابله کتب می‎پرداخته است و ساعت‎ها با دانشمندانی که در دربار خود گردآورده بوده، به بحث و گفت‎وگو می‎نشسته و معتقد بوده است که قدرت و عظمت ایران زمین، فقط در سایه‎ی دانش و شمشیر امکان‎پذیر است.

گزنفون نوشته است اردشیر هم در میدان نبرد و هم در مجلس بحث و تحقیق فردی بی‎مانند و شکست‎ناپذیر بوده است و در دربارش هزاران دانشمند بوده‎اند که اردشیر با آن‎ها ساعت‎ها بحث می‎نموده است.

فردوسی توسی هم درباره‎ی همین شاهنشاه دانش‎پرور فرموده است:

به دیوانش کارآگهان داشتی                  به بی‎دانشی کار نگذاشتی

بلاغت نگه داشتندی و خط                    کسی کوبدی چیره بر یک نقط

ز دانش جهان یک سر‌آباد کرد                    دل زیردستان به خود شاد کرد

همان کودکان را به فرهنگیان                     سپردی چو بودی ور اهنگ آن

به هر برزنی بر، دبستان بدی                    همان جای یزدان پرستان بدی

 

نوشته‎اند روزی که اردشیر در جمع دانشوران و مترجمان دربار مشغول مقابله‎ی ترجمه‎ی کتابی از سانسکریت به پهلوی بود، یکی از سرداران سراسیمه بر او وارد شده و خبر آورده است که گروهی از طوایف وحشی از شمال شرقی ایران به داخل کشور هجوم آورده‎اند. اردشیر به محض شنیدن این خبر، کتاب را بر هم نهاده و شمشیر را بر میان بسته و خطاب به دانشمندان حاضر گفته است: «شما هم‎چنان به کار خود مشغول باشید. برای من اینک نوبت شمشیر زدن فرا رسیده است ولی به زودی به شما خواهم پیوست و کار خود را ادامه خواهم داد». هم‎چنان که ابن ندیم و دیگران نوشته‎اند، اردشیر کسانی را به چین و هند و یونان و روم و اسکندریه و انطاکیه و نقاط دیگر جهان فرستاد تا کتاب‎های پراکنده علمی را که در روزگار سلوکیان و اشکانیان از ایران بدان نقاط راه جسته و ترجمه شده بوده است گردآوری کنند و برای بررسی و ترجمه به ایران بیاورند. وی در زمان شهریاری خود، توانست بیش از هشتصد جلد کتاب از یونانی و رومی و سریانی و هندی را به یاری مترجمان به پهلوی برگرداند و در دسترس پژوهندگان قرار دهد. او گذشته از این کار، گروهی از کارشناسان و دانشمندان دربار را برای بازدید و نقشه‎برداری از کلیه حوزه‎های علمی و مدارس بزرگ و معروف جهان به یونان و روم و انطاکیه و اسکندریه و هندوستان گسیل داشته تا پس از بازگشت آن‎ها مقدمات تاسیس دانشگاهی عظیم را در ایران فراهم آورد و خواستاران دانش را از وجود هزاران دانشمند و صدها جلد کتاب موجود بهره‎مند سازد. او که با این اقدامات اساسی و بنیادی خود در واقع شالوده‎ی دانشگاه بزرگی را که بعدها به نام دانشگاه جندی شاپور مشهور گشت ریخت ولی اجل مهلتش نداد که آن را تاسیس و افتتاح نماید و به فرزندش شاپور وصیت کرد که : « شاید تو در زمان سلطنت خود به توانی کشورهای زیادی را به گشایی و خود را بلندآوازه و نامبردار کنی اما اگر می‎خواهی نام تو و نام دودمان ما جاودانی شود، به تاسیس دانشگاهی که مقدمات آن را فراهم کرده‎ام، دل‎بند و همت کن تا رستگار شوی.» خوشبختانه شاپور به نیت خیر پدر خویش جامعه‎ی عمل پوشانید و پس از هفت سال تلاش و کوشش، دانشگاه بزرگی در شهر جندی شاپور که خود آن را براساس نقشه شهر انطاکیه آفریده بود، بنیاد نهاد و هم‎چنان که پدرش گفته بود نام خویش را جاویدان ساخت و ایران را نیز با این اقدام خردمندانه، شرف و افتخار بخشید.

شاپور هم مانند پدر علاقه‎ی وافری به دانش و دانش‎پروری داشت و برای رسیدن به همین مقصود، تلاش‎های بسیاری نموده است. ما از طریق روایات زردشتی و به خصوص از کتاب معروف دین کرت در می‎یابیم که اوستای ساسانی که بخشی از اوستای رسمی بوده است در زمان سلطنت شاپور اول و به فرمان او گردآوری و تدوین گردیده است.

البته اردشیر بابکان پیش از شاپور موبدان موبد خودتنسر را به این کار برانگیخت ولی شاپور آن را عملی کرده و به اتمام رسانید. در دینکرت آمده است که همین شاهنشاه دستور داد که همه نوشته‎های علمی و غیردینی را که درباره نجوم و پزشکی و ریاضیات و فلسفه و حکمت موجود بود و در هند و یونان و نقاط دیگر پراکنده شده بود گردآوری کنند و در دسترس پژوهندگان و دانشوران (که البته مراد استادان و دانشجویان دانشگاه جندی شاپور بوده است) قرار دهند و نسخه‎هایی ازآن‎ها را در خزانه‎ی شاهنشاهی نگه‎داری نمایند. باز از کتاب الفهرست ابن الندیم و کتاب فضل بن نوبخت منجم معروف ایرانی درمی‎یابیم که شاپور دستور داده است آثار دورسئوس و بطلمیوس و دیگر کتب یونانی و هندی را به زبان پهلوی ترجمه نمایند و در دسترس خواستاران و دانشجویان قرار دهند.

ناگفته نمایند که برخی از کتاب‎های نجومی و فلسفی که در هند و یونان و دیگر نقاط پراکنده بوده است از کتب ایرانی قدیم و به خصوص از اوستای باستان اقتباس شده بوده است. در این که شاپور در اواسط سلطنت خود، پس از تاسیس و افتتاح دانشگاه جندی شاپور، دستور گردآوری کتاب‎های علمی را داده است، هیچ تردیدی نیست و روایات «قفطی» نیز آن را تایید می‎نماید. قفطی در تاریخ الحکما روایت کرده است که در سال بیستم سلطنت شاپور پسر اردشیر، پزشکان به امر وی در دانشگاه جندی شاپور تحت ریاست پزشک مخصوص او «در ستپد جبریل» که در واقع هم وزیر بهداری بوده و هم ریاست دانشکده پزشکی جندی شاپور را عهده‎دار بوده است، انجمنی بزرگ تشکیل دادند و در باب پزشکی و بیماری‎ها و درمان آن‎ها به بحث و گفت و کو پرداختند. این پزشکان که در میان آن‎ها چندین پزشک رومی و یونانی نیز بودند و آنان را از قسطنطنیه برای اقامت در جندی شاپور و تدریس در دانشگاه دعوت کرده بودند، پس از آن که با یکدیگر مشورت‎ها کردند و در خصوص مسایل طبی به بحث پرداختند، نتیجه بحث‎ها و تصمیمات خود را در دفتری ثبت و ضبط کردند و در جایی مخصوص نگهداری نمودند. احتمال دارد چند تن از اعضای این انجمن بزرگ پزشکی از میان کارشناسانی که به همراه والرین امپراطور روم اسیر شاپور شده بودند انتخاب شده باشند. همچنان که در پیش اشاره شد، بسیاری از کتاب‎های علمی موجود در هند و یونان و چین و آسیاس صغیر که به دستور اردشیر بابکان و فرزندش شاپور با تلاش و کوشش بسیار گردآوری و ترجمه می‎گردید، خود پدیده‎هایی از سرچشمه‎های علمی ایران باستان و دانش‎های روزگار زردشت و کتاب اوستا بوده و بیشتر آن‎ها ثمره تلاش‎های علمی ایرانیان باستان بوده است.

می‎دانیم که هر وقت ایرانیان گرفتار تاخت و تاز بیگانگان و هجوم یغماگران می‎شدند، معمولا به سرزمین‎های اطراف ایران مانند هند و روم و آسیای صغیر و یونان و نقاط دیگر مهاجرت می‎کردند و موبدان و دانشمندان در این گیرودارها، کلیه کتاب‎های دینی و علمی و تاریخی را به همراه خود می‎بردند تا بدین‎سان آن‎ها را از دستبرد حوادث در امان بدارند و به بازماندگان بسپارند. این کار نه تنها در دوران پیش از اسلام بارها صورت گرفته است بلکه در دوره اسلامی و از جمله در حمله عرب و همچنین در دوره صفویه نیز ادامه داشته است.

در حمله اسکندر، موبدان و دانشوران و شیفتگان ایران از راه احتیاط بسیاری از کتاب‎های دینی و علمی و تاریخی را با خود به هندوستان و چین و یونان و روم و سایر پناهگاه‎های جهان بردند و خواه‎ناخواه آن کتاب‎ها به مرور زمان از پس پرده پنهانی بیرون شدند و چون سرچشمه‎های ارزنده‎ی دین و دانش به شمار می‎آمدند، مورد توجه قرار گرفته و به زبان‎های هندی و چینی و یونانی و سریانی و حتی عربی ترجمه شدند و مورد استفاده ملت‎های دیگر قرار گرفتند. اردشیر و شاپور و بهرام و انوشیروان با وقوف کامل از این موضوع، در صدد برآمدند که آن سرچشمه‎های علمی را به ایران بازگردانند و ایران زمین را همچنان مرکز دین و دانش و پرورشگاه پژوهندگان و دانشوران قرار دهند. پیش از همه و بیش از همه، شاپور اول چنان که گفتیم در این کار بزرگ توفیق یافت و با بنیادگذاری دانشگاه بزرگ جندی شاپور، ایران را در علم پزشکی و داروسازی و داروشناسی و ریاضی و نجوم و فلسفه و حکمت و الهیات و موسیقی به اوج شهرت رسانید. کتاب‎های علمی و پژوهش‎های دامنه‎دار استادان و دانش‎آموختگان دانشگاه جندی شاپور، به منزله‎ی سرچشمه‎های جوشانی بود که بعدها بسیاری از دانشمندان پزشکی و ریاضی و نجوم و فلسفه و حکمت را سیراب کرد و بزرگانی چون ابوعلی سینا، رازی، فارابی، خوارزمی، مجوسی اهوازی و هزاران دانشمند ارزنده دیگر را به جامعه‎ی بشریت ارزانی داشت.

ابن العیری در مختصر الدول نوشته است: شاپور علاوه بر کارهای پدر (یعنی ترجمه و تالیف و تحقیق) دانشمندان و کارشناسانی را از هندوستان و یونان و روم به ایران دعوت کرد و پزشکانی چند را از آن نقاط استخدام نمود و از همه‎ی آن‎ها در راه توسعه‎ی دانشگاه جندی شاپور کمک گرفت تا دانشگاه جنبه‎ی جهانی و بین‎المللی داشته باشد. ابی‎الفدا نیز اشاره نموده است که شاپور بسیاری از کتب طبی و نجومی و ریاضی را از هندی و یونانی ترجمه کرد و اوستا را جمع‎آوری نمود و در اختیار خواستاران و پژوهشگران قرار داد. نوشته‎اند شاپور در روز افتتاح دانشگاه در سخنرانی خود گفته است: « شمشیر ما کشورها و سرزمین‎ها را می‎گشاید و دانش ما مغزها و اندیشه‎ها را تسخیر می‎کند.»

قفطی نوشته است که شاپور تا آن اندازه به دانشگاه جندی شاپور اهمیت می‎داده و عشق می‎ورزیده که شخصا در هنگام انتخاب و امتحان استادان جدید، در جلسه‎ی مصاحبه و امتحان حضور می‎یافتند و در حضور دانشمندان و استادان با داوطلبان استادی، بحث و مناظره می‎کرده است.

این استادان جدید چنان‎چه از عهده‎ی امتحان و مصاحبه و بحث برمی‎آمده‎اند، طی تشریفاتی خاص در همان مجلس به دریافت لباس استادی مفتخر می‎شده‎اند. این لباس که ردایی بلند بوده و آستین‎هایی فراخ داشته و حاشیه‎دوزی شده است غالبا توسط خود شاهنشاه بر تن استاد جدید استوار می‎شده است. می‎گویند شاپور دستور داده بود بر سر در دانشگاه بنویسند: «دانش و هنر برتر از شمشیر و ثروت است.» وسعت و عظمت دانشگاه را می‎توان از کتابخانه‎ی بزرگ آن دریافت.

قفطی نوشته است:

کتابخانه‎ی عظیم دانشگاه 259 اطاق بزرگ داشته که در همه آن‎ها کتاب‎های پهلوی و سریانی و هندی و یونانی در جایگاه‎های مخصوص چیده شده بوده است، ادوارد براون نوشته است نظیر کتابخانه‎ دانشگاه جندی شاپور هیچ‎گاه در تاریخ تمدن دنیا دیده نشده است، این دانشگاه عظیم و کتابخانه بزرگ آن که فقط به پایمردی و همت و کوشش شاپور اول در صحنه‎ی گیتی قد برافراشته بوده است، محل تلاقی افکار و اندیشه‎ها و دانشمندان و هنروران و دین‎پروران بوده و به تمام معنی یک دانشگاه مترقی و آزاد به شمار می‎رفته است. دانشگاه جندی شاپور گذشته از آن که مرکزی بزرگ برای اشاعه و تعلیم دانش‎های گوناگون زمان، مانند پزشکی و داروسازی و داروشناسی و دامپزشکی و نجوم و ریاضیات و فلسفه و حکمت و الهیات و موسیقی بوده است، مرکز صلح و برابری و برادری نیز بوده و هزاران ایرانی و هندی و یونانی و رومی و سریانی و… در کنار هم در آن‎جا برای هدفی واحد تلاش و کوشش می‎کرده‎اند. شاپور ساسانی در آن دوران جهل و تعصب و کین‎خواهی. اساس برابری و برادری و عدالت و بشردوستی و تساوی ملل را عملا در دانشگاه خود تعلیم می‎داد و از خزانه‎ی کشور، هزینه‎ی تحصیل دانشجویان بیگانه که در آن روزگار از دشمنان سرسخت ایران بوده‎اند می‎پرداخته است. بی‎جهت نبوده است که پنج سال پس از تاسیس دانشگاه، هزاران دانشجو و استاد خارجی به سوی شهر عظیم جندی شاپور روی آورده‎اند و تعداد دانشجویان به پنج هزار تن رسیده است.

نوشته‎اند شاپور در اعلامیه‎ای که در سراسر ایران و انیران منتشر کرد، اعلام داشت که «در دانشگاه جندی شاپور بر روی همه رعایای من و بر روی هر کس که شور و شوق دانشوری و دانش‎پژوهی در سر داشته باشد، گشوده است. همه‎ی مردم می‎توانند به دانشگاه جندی شاپور بیایند و جان و دل را با نور دانش و معرفت روشن کنند». او به دنبال این پیام، فرمان داد تا به همه‎ی دانشجویان دانشگاه جندی شاپور از خزانه‎ی کشور مقرری کافی بدهند تا آنان با خاطری آسوده خود را از دانش و معرفت آکنده کنند و مردم جهان را از قید جهل و اسارت رهایی بخشند. بی‎تردید این پیام خردمندانه در آن روزگار تیره و تار که دانش‎پژوهان و دانشمندان را در کشورهای دیگر به زنجیر می‎کشیدند پیامی نویدبخش و شگفت‎آور بوده است.

بی‎جهت نیست که فردوسی توسی نیز درباره‎ی او فرموده است:

          همه جستنش داد و دانش بود                                ز دانش روانش به رامش بود

          به دانش ز یزدان شناسد سپاس                    خنک مرد دانا و یزدان‎شناس

نه تنها در دوره شاپور بلکه در دوره‎های بعد نیز تحصیل در دانشگاه جندی شاپور با شهرت علمی و آوازه بلندی که این دانشگاه در جهان داشته است، مایه شرف و افتخار بوده و دانش آموختگان این کانون بزرگ علمی، به خصوص اگر از بیگانگان بودند به زودی در دیار خود به شهرت و عزت و دولت می‎رسیدند. می‎دانیم یکی از دانش‎آموختگان این دانشگاه که به یمن هم‎زمانی و مجالست با حضرت رسول اکرم نامش محفوظ مانده و در کتاب‎های عرب با حرمت بسیار از او نام برده‎اند، حارث بن کلده ثقفی است که پزشک خاص پیغمبر بوده و «کتاب المخاوره فی الطب بین الحارث و بین کسری انوشیروان» یادگار او است که هم توجه خاص انوشیروان را به دانشگاه جندی شاپور به ثبوت می‎رساند و هم ارزش و اهمیت دانش‎آموختگان آن دانشگاه را آشکار می‎سازد.

کنگره پزشکی جندی شاپور که به ریاست «درستپد» یعنی وزیر بهداری عصر در دانشکده‎ی پزشکی و بیمارستان معروف و رشته‎های مختلف آن و کشفیات و تحقیقات و تالیفات استادان این دانشکده و چگونگی تالار تشریح آن و استفاده از جسد محکومان به اعدام و جراحی پیشرفته و داروهای مؤثر آن، سخنان گفتنی بسیار است که در این مختصر نمی‎گنجد. نگاهی به کتاب تاریخ الحکمای قفطی و الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصبیعه و وفیات الاعیان ابن خلکان و الفهرست ابن الندیم و مختصر الدول ابن العبری و تاریخ طبیر و تاریخ بلعمی و شاهنامه‎ی فردوسی و بسیاری کتاب‎های دیگر، درهای حقیقت را به روی ما می‎گشاید و ما از عظمت و اهمیت دانشگاه کهن گندی شاپور آگاه می‎سازد.

دانشگاه جندی شاپور از نظر خدمات ارزنده‎ای که به جامعه بشریت نموده است بدون شک دارای ارزش و اهمیتی خاص است و نظیر آن را در دنیای قدیم سراغ نداریم. باآن که در آن روزگار تعصبات دینی و نژادی و قومی اساس زندگی مردم جهان بوده و هیچ ملتی به آسانی اقوام دیگر را نمی‎پذیرفته است، خوشبختانه در دانشگاه جندی شاپور از آنگونه تعصبات و کوته‎نظری‎ها خبری نبوده و در دانشگاه بر روی همه‎ی ملت‎ها و همه‎ی دانش‎پژوهان از هر قوم و دین و نژاد، گشوده بوده و هزاران تن زردشتی، مانوی، صابئی، یهودی، عیسوی، هندو، قطبی و... در کنار هم به تدریس و تحصیل می‎پرداخته و فارغ از هرگونه تعصبات دینی و نژادی سرگرم کار خود بوده‎اند. دانشگاه جندی شاپور را به تمام معنی می‎توان یک دانشگاه بین‎المللی و جهانی نامید زیرا علاوه بر آن که هر کس از هر ملیت و هر دین و مذهب می‎توانسته در آن‎جا تدریس و تحصیل نماید، پناهگاهی نیز برای دانشمندان جهان به شمار می‎رفته است. چنان که هفت تن از فیلسوفان و دانشمندان معروف مدرسه‎ی آتن (ایزیدور، هرمیاس، پریسیائوس، راماسیسوس، اولامبوس، سیمپیلیسیوس، دیوژن) هنگامی که مورد ظلم و تعدی قرار گرفتند به این دانشگاه پناه آوردند و در آن‎جا به تدریس و تعلیم پرداختند و فلسفه‎ی آتن را آزادانه پیروی کردند. یا مسیحیان نطوری هنگامی که از شهر ادسا رانده شدند، به جندی شاهپور پناهنده شدند و مورد استقبال قرار گرفتند. این دانشگاه در دوران حکومت ساسانیان از حمایت و پشتیبانی و کمک کامل دولت ساسانی برخوردار بوده و در دوره‎ی انوشیروان، به اوج شهرت و عظمت و وسعت خود رسیده است. در همین دوره‎ی باشکوه بوده است که برزویه، پزشک نام‎دار ایرانی و رییس دانشکده‎ی پزشکی گندی شاپور که وزارت بهداری کشور را نیز برعهده داشته و «ایران درستپد» بوده است، از طرف شاهنشاه ماموریت می‎یابد که به هندوستان برود و کتاب‎های پزشکی هندی و گروهی از استادان پزشکی‌ آن‎جا را به ایران بیاورد و بدین سان، بر رونق و اعتبار دانشگاه جندی شاپور بی‎افزاید. شاپور دوم نیز آن قدر برای این دانشگاه ارزش قایل بوده است که پزشک مخصوص خود «تئودوسیوس» را به ریاست دانشکده پزشکی و بیمارستان آن‎جا گماشته بوده است.

این دانشگاه در دوره‎ی اسلامی نیز خوشبختانه اهمیت و عظمت و شهرت خود را حفظ کرد و وسیله‎ای شد برای اشاعه علوم و معارف بشری و نقل فنون و دانش‎های موجود به زبان عربی و یونانی و هندی و سریانی و تلفیق تعلیمات علمی و تعلیمات دینی.

جاحظ در کتاب البخلأ خود درباره‎ی ارزش و اهمیت این دانشگاه گفته است که هیچ پزشکی در بغداد کارش بالا نمی‎گیرد مگر آن که دانش آموخته‎ی دانشگاه جندی شاپور باشد. این دانشمند عرب در کتاب خود روایتی را نقل کرده است که به خوبی حکایت از اهمیت و شهرت و عظمت دانشگاه جندی شاپور می‎نماید و بی‎مناسبت نیست که در این جا عین روایت او را نقل نمایم تا جای هیچ‎گونه تردیدی برای کسی باقی نماند و سخنان مرا حمل بر اغراق و شیفتگی ننماید.

هنگامی که کار اسدبن جانی، پزشک حاذق بغداد به کسادی گرایید، یکی به او گفت امسال بیمار و بیماری زیاد شده و تو نیز پزشکی عالم و شکیبا و مردمدار هستی و بیانی نیک و معرفتی کامل داری، چرا با این حال کارت بی‎رونق است و بازارت کساد؟ او گفت نخستین دلیلش این است که من مسلمانم و مردم معتقدند که مسلمان هرگز پزشک خوبی نخواهد شد و حتی پیش از آن که من پزشک شوم بلکه قبل از آن که به دنیا بیایم، مردم چنین اعتقادی داشته‎اند. دلیل دیگرش این است که نام من اسد است در صورتی که می‎بایست نام صلیبا، مرایل، یوحنا و بیرا باشد و کنیه‎ی من نیز ابوالحارث است در صورتی که می‎باید ابوعیسی، ابو زکریا یا ابوابراهیم باشد، دیگر آن که عبای من از کتان سفید است، در صورتی که می‎باید از حریر ساده باشد و زبانم عربی است در صورتی که می‎باید به زبان مردم جندی شاپور سخن می‎گفتم... بدیهی است تمام این خصوصیات که جاحظ از زبان اسدبن جانی نقل کرد، مربوط به استادان و پزشکان و دانش‎آموختگان دانشگاه جندی شاپور است به خصوص که در پایان روایت، صراحت کامل وجود دارد و در اوایل روایت نیز تشریح شده است که قبل از روزگار من هم مردم دنیا تنها جندی شاپوریان را به حذاقت در پزشکی و مهارت در طبابت باز می‎شناخته‎اند...

همین شهرت و اهمیت دانشگاه جندی شاپور بوده است که ابوجعفر منصور دوانیقی خلیفه عباسی را متوجه استادان و پزشکان حاذق آن‎جا کرده و جرجیس پسر بختیشوع رییس دانشکده‎ی پزشکی را برای معالجه‎ی خود به بغداد کشانیده است. می‎دانیم طبیب مخصوص هارون‎الرشید نیز از جندی شاپور بوده و بختیشوع نام داشته است. همین بختیشوع است که به فرمان هارون، طرح‎ریزی بیمارستان بغداد را بر عهده می‎گیرد و دهشتک رییس دانشکده پزشکی گندی شاپور را به یاری می‎طلبد و سرانجام دارالعلم بغداد و بیمارستان بزرگ آن‎جا را از روی گرده‎ی بیمارستان گندی شاپور بنیادگذاری می‎نماید و فرزندانش نیز تا شش نسل یکی پس از دیگری این خدمت علمی و انسانی را در بغداد ادامه می‎دهند. بدیهی است که انتقال علوم و معارف بشری به جهان اسلام و دنیای عرب ابتدا به دست همین استادان و دانش‎آموختگان دانشگاه جندی شاپور صورت گرفته و آن‎ها بوده‎اند که کتاب‎های علمی پهلوی و یونانی و سریانی و هندی را به عربی برگردانیده و درهای دانش و معرفت را بر روی اعراب گشوده‎اند.

اینها مطالبی است که ما از گفته‎ها و نوشته‎های خود اعراب و از منابع و مآخذ معتبر عربی مانند تاریخ الحکما، الفهرست، کتاب الخلأ و فیات اعیان، متخصر الدول، الانباء فی طبقات الاطباء و مانند آن‎ها درمی‎یابیم. کسانی که گمان می‎کنند حمله اعراب به ایران همه آثار علمی و فرهنگی و هنری این سرزمین را یک‎باره از میان برده است در اشتباه هستند، زیرا درخت تناور فرهنگ و تمدن ایران بیدی نبود که بدین باد از پای درآید و به یکباره به دست فراموشی سپرده شود.

حقیقت آن است که بسیاری از آثار فرهنگی و مظاهر زندگی مردم ایران زمین بر اثر این تندباد زمان رفته رفته رنگ عوض کرده و با زمان هماهنگ گشت و در بسیاری از مراحل به ظاهر کسوت عربی در پوشید و با فرهنگ و تمدن نوبنیاد اسلامی سازش کرد اما سرانجام از همان مرکز اسلامی و عربی قد برافراشت و دیگر بار چشم جهانیان را از جلوه‎های خود خیره ساخت و همه را به دنبال خود کشانید و بر جای خود نشانید. نمونه‎ی بارز یکی از این مظاهر تمدن و فرهنگ ایران زمین، همین دانشگاه جندی شاپور است که با وجود آن که پس از حمله‎ی اعراب از پشتیبانی و کمک دولت ایران محروم گشت، باز در آن دوران آشفتگی و بی‎سرانجامی و بی‎توجهی، استواران برپای خود ایستاد و مشعل دانش و معرفت را که قرن‎ها فروزان نگاه داشته بود، از دست نهشت و از پرتو آن مشعل، جهان اسلام و دنیای عرب را روشن و روشن‎تر ساخت و سرانجام سبب گردید که مشعل‎های بسیار دیگری از جرقه‎ی آن، در گوشه و کنار جهان اسلام فروزان شود و این بار روشنی بخش دنیای پهناورتری گردد.

محقق دانشمند، استاد دکتر محمد محمدی در این باره گفته است: «دانشگاه جندی شاپور توانست در دوره‎ی فترت و در تمام مدتی که دستگاه خلافت توجه و اهتمامی به عمل مراکز علمی نداشت به همت استادان و دانشمندان خود همچنان پایدار ماند و هنگامی که خلافت عباسیان در بغداد مستقر گردید و خلفای عباسی در نتیجه‎ی تشویق وزرای ایرانی خود به دانش و فرهنگ توجه نمودند و ایجاد مراکز علمی و نقل علوم به زبان عربی و توسعه و پیشرفت آن در جامعه‎ی اسلامی کمک شایانی کند و بدین ترتیب میراث علمی و فرهنگی عظیمی را که قرن‎ها حافظ و نگهبان آن بود، به جامعه‎ی نوبنیاد اسلامی منتقل سازد. البته علم طب و نجوم و علوم عقلی در قرن‎های بعد در بین مسلمانان پیشرفت زیادی نمود و پزشکان و دانشمندان معروفی از بین مسلمانان برخاستند که قرن‎ها مقام استادی آن‎ها در این رشته‎ها محفوظ ماند لیکن این مطلب را پیوسته باید در نظر داشت که مهمترین منابعی که میراث علمی گذشتگان را در این رشته‎ها به مسلمانان انتقال داد، کتب و آثار ذی‎قیمتی بود که در نتیجه کار و کوشش پزشکان و دانشمندان ایرانی و سریانی و هندی، در جندی شاپور گرد آمده یا به وسیله‎ی ایشان ترجمه شده بود و همچنین نخستین کسانی که اساس این علوم را در جامعه‎ی اسلامی گذاشتند و کتاب‎ها دررشته‎های مختلف به زبان عربی ترجمه و تالیف نمودند و در تاسیس مراکز علمی و ایجاد بیمارستان‎ها کمک گرفتند از دانشمندان و وابستگان به دارالعلم و جندی شاپور بودند2...

 

*. این مقاله در هشتمین کنگره تحقیقات ایرانی، ارائه شده است و در سال 1358 در دفتر دوم سی و شش خطابه به چاپ رسیده است.

1-   البخلاء جاحظ، چاپ بیروت صفحه 101

2-   نگاه کنید به کتاب «فرهنگ ایرانی و تاثیر آن در تمدن اسلامی و عرب، نوشته دکتر محمد محمدی و نیز طب اسلامی از ادوارد براون

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید