تاریخ دوره اسلامی
تاریخنگاری در قلمرو اسلام - بخش نخست
- تاريخ دوره اسلامي
- نمایش از شنبه, 20 آبان 1391 05:17
- بازدید: 7855
برگرفته از روزنامه اطلاعات
دکتر سیدصادق سجادی
اشاره: تاریخ نگاری، به عنوان اصطلاحی خاص، به معنی وصف و ثبت وجوه گوناگون حیات و احوال انسان در عرصه سیاست و اجتماع است و اهمیت آن از وجوه گوناگون بر هیچ پژوهندهای پوشیده نیست. آنچه در پی میآید، مقاله محققانه و بلندی است برگرفته از دایرهالمعارف بزرگ اسلامی با اندک تلخیص و حذف منابع و مآخذ.
***
مراد از تاریخنگاری در اینجا بررسی انگیزهها، اهداف و فواید، روشها، مکاتب، انواع تاریخنگاری، دیدگاههای مورخان قلمرو اسلام در وصف احوال ساکنان این قلمرو، و شیوههای تدوین و تنظیم تاریخی در همین پهنه است. بحث در تاریخنگاری اسلامی، مستلزم بررسی واژه تاریخ، مبدأ تاریخ اسلام، موضوع و مفهوم تاریخ است.
در باره ریشه و اشتقاق واژه تاریخ اتفاق نظر وجود ندارد. در حالی که برخی گزارشهای کهن، واژه تاریخ را مصدر برساخته از کلمه «مُوَرَّخ» دانسته و آوردهاند که این کلمه خود معرب ترکیب فارسی «ماه روز» است، و برخی از لغتشناسان هم آن را غیرعربی خواندهاند؛ ولی بعضی دیگر آن را از ماده عربی «الأرخ» یا از «اَرَخَ» و «وَرَخَ» دانستهاند.
به عقیده اصمعی، برخی از تیرههای بزرگ عرب، شکلهایی از این واژه را برای بیان زمان به کار میبردند؛ اما باید گفت که تداول شکلهایی از این واژه در عربی، دلیل بر عربیت آن نیست؛ چنان که برخی محققان احتمال دادهاند که واژه تاریخ وامواژهای مأخوذ از «أرخو»ی اکدی و یا «یرخ» عبری به معنای ماه (قمر) یا ماه (شهر: مجموعه 30 روزه یا اندکی بیشتر و کمتر) به واسطه زبان حبشی یا گویش عربی جنوبی باشد. گفتهاند که در کتیبههای باقیمانده از این گویش دو شکل «ارخ» یا «ورخ» به کار رفته است و عرب از بسیاری از حوادث و مراسم خود با قید تاریخ یاد میکرد. به هرحال اگر هم واژه «تاریخ» و مشتقات آن در میان عرب پیش از اسلام وجود داشته، دست کم میتوان گفت که در عربستان مرکزی رواجی نداشته است. در روایت بخاری در باره تقویم اسلامیهم بهجای «ارخ»، از «عد» استفاده شده است.
مبدأ تاریخ
تاریخ به معنای لغوی و اصطلاحی آن در اینجا، به طور مستقیم با وضع مبدأ تاریخ در اسلام مرتبط است. در این باره روایات مختلف است. غالب گزارشها برآنند که تا روزگار خلیفه دوم، مبدأی ثابت برای محاسبه تاریخ وجود نداشت و عمر در 17ق/ 638م، بنا بر ضرورتهایی، به دنبال مشورت با اصحاب بلندپایه، سال هجرت پیامبر(ص) به مدینه را ــ از محرم سال اول هجری، نه ربیعالاول که هجرت در آن ماه اتفاق افتاده بـود ــ مبدأ محاسبه تاریخ قرار داد.
«تاریخ» در لغت عرب به معنای صریح «تعریف وقت» (تعیین زمان)، اثبات چیزی، و به طور کنایی غایت و نهایت چیزی، و در اصطلاح یعنی بازشناساندن حوادث و زمان وقوع آنها نسبت به مبدأی زمانی است. برحسب همین معنای اصطلاحی، از اوایل سده 2ق، کتابهایی که مشتمل بر حوادث و احوال، با تعیین زمان آنها تدوین میشد، «تاریخ» نام میگرفت؛ در حالی که پیش از آن واژه «خبر» (اخبار) بر همان مفهوم و اندیشهای اطلاق میشد که بعداً به «تاریخ» تعبیر شد.
کتاب التاریخ از عوانه بن حکم در نیمه اول سده 2ق، ممکن است نخستین اثر با این عنوان باشد. با آنکه از شیوه تنظیم کتاب عوانه اطلاعی در دست نیست، ولی گفتهاند: کتابهایی که از زمان حدوث وقایع سخن نمیگفت، «تاریخ» نام نمیگرفت. نخستین اثری که ذکر زمان در آن اهمیت داشت و ظاهراً سالشمارانه و برحسب توالی زمانی تدوین شده بود، کتاب التاریخ علی السنین از هیثم بن عدی است.
از آن پس عنوان «تاریخ» به تدریج بر همین گونه آثار اطلاق گردید و البته گاه آنها را ــ مانند دوره پیشین ــ «اخبار» نیز مینامیدند؛ اما باید گفت«اخبار» بیشتر بر آثاری اطلاق میشد که امروزه با تکنگاری قابل مقایسه است، مانند اخبار زیاد بن ابیه از هیثم ابن عدی، یا اخبار العباس از هشام کلبی، و اخبار ابی طالب و ولده از مدائنی؛ در حالی که «تاریخ» بیشتر بر حوادث عامتر و مشتمل بر ذکر زمان وقوع آنها اطلاق میگردید، مانند کتاب التاریخ و المبعث و المغازی از واقدی که کتاب المغازی او که اینک در دست است، جزئی از آن به شمار میرود.
موضوع و مفهوم تاریخ، معنای تاریخنگاری
موضوع تاریخ یعنی آنچه از عوارض ذاتی آن بحث میکند، بررسی حوادث و تحولاتی است که در اندیشه و حیات آدمی رخ میدهد؛ و مفهوم تاریخ، یعنی مجموع صفاتی که تصور «تاریخ» حاوی آن است، در بر دارنده مجموع خصایص و صفات همان حوادث و تحولاتی است که موضوع «تاریخ» به شمار میآید. از اینرو، محور اصلی تاریخ، انسان است و شناخت قوا، حواس و ادراکات انسانی و جلوههای بیرونی آن قوا مانند رشد، زندگی، سیاست، علم و ادب و بسیاری دیگر.
پس وصف مکتوب احوال و اعمال انسان و آنچه بر او گذشته است، به هر روش و مبتنی بر هر مکتب و رعایت هر شیوه تنظیم و تدوین تاریخی را تاریخنگاری میتوان خواند. پیداست که هر قومی احوالی داشته، و حوادثی از سر گذرانده که «تاریخ» اوست؛ اما بسیاری از اقوام، به سبب فقدان انگیزه و هدف و اعتقاد به فواید تاریخ، و سرانجام به سبب فقدان تاریخنگری یا شعور تاریخی، لزوم حفظ و ثبت و نقل تاریخ خود را احساس نمیکردند؛ چنان که انگیزهها و اهدافی که مسلمانان برای این کار داشتند و مهمترین عامل ظهور و گسترش تاریخنگاری در دوره اسلامی بود، میان عرب حجاز پیش از اسلام وجود نداشت یا فقط به آن اندازه بود که به نقل شفاهی افتخارات مبالغهآمیز و مشحون از افسانههای قومی میدان دهد. در حقیقت بسیاری از اقوام مسلمان به ویژه عرب، در دوره اسلامی شعور تاریخی یافتند و به ضبط و ثبت حوادث ایام و احوال خود پرداختند و در بیشتر سرزمینهای اسلامی، تاریخنگاری با توسعه فرهنگی اسلام آغاز شد و پیش رفت.
اجمالاً باید گفت که تکوین و تکامل مفاهیم و مصادیق حکومت، دولت و دیوانسالاری، حرکت امواج تمدنی و برخورد آرا، گرایشهای قومی، دینی و مذهبی، و برآیند این همه، به عنوان عناصر اصلی درک تطورات تاریخنگاری در دوره اسلامی به شمار میآیند. نگاهی به آثار مورخانی چون یعقوبی، ابن جوزی و مقریزی که هر یک بر حسب عقاید قومی و مذهبی خود به نگارش دست زدند، و آثار دیگر مورخان که هر یک حاکی از محیط فکری و انعکاسدهنده آن فضای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی است که مورخ در آن میزیسته، مؤید این دعوی است. البته همه آثار تاریخی اطلاعات مستقیم در باره تکامل تاریخنگاری به دست نمیدهند و میان این آثار به عنوان منبع تاریخی و اهمیت آنها در تاریخنگاری، رابطهای مستقیم وجود ندارد.
انگیزهها و اهداف تاریخنگاری
بنا بر آنچه در باره انگیزههای تاریخنگاری و اهداف مورخ در تصنیف یا تألیف اثر تاریخی گفتهاند، یا خود از آرای مورخان پیداست، جدا انگاشتن این دو از یکدیگر دشوار است. نخستین انگیزههای تاریخنگاری در عصر اسلامی را باید در قرآن و حدیث جستجو کرد که اشارات تاریخی آنها به اقوام و امم پیشین، شوقی نیرومند برای گردآوری اطلاعات بیشتر و دقیقتر در باره آن اقوام ایجاد کرد. از آن سوی بسط اندیشه «امت اسلامی» و توصیه به پیروی از سیره پیامبر(ص) در شئون زندگی فردی و اجتماعی، خود بزرگترین انگیزه ضبط و نقل سیره و مغازی پیامبر(ص)، و نخستین گامها درتکوین تاریخنگری و پیدایی تاریخنگاری شد. هم از اینروست که تاریخنگاری اوایل دوره اسلامی با سیره و حدیث و تفسیر پیوندی عمیق داشت.
پس از عصر فتوحات بزرگ که نتایجی چون پیوستن اقوام دیگـر ـ با پیشینه تاریخـی و سنن فرهنگـی خـاص ـ به اسلام، رواج تعالیم دین نو، واختلاط فرهنگها را در پی داشت، شعور تاریخی یا تاریخنگری مسلمانان تقویت شد، به اهمیت تاریخ در درک و تبیین نقاط ضعف و قوت اقوام، علل ظهور و سقوط دولتها و تمدنها پی بردند، و به تحقیق در باره اقوام، حوادث و مناسبات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آنها پرداختند.
از دیدگاه عملی، اطلاع از این مناسبات، نوع فتوح آن سرزمینها، سنن مالیاتی کهن، خالصهها و اقطاعات، و همچنین اطلاع بر انساب و احوال خاندانها و نقش آنها در گسترش اسلام، برای تدوین دیوان عطایا، و نیز اداره قلمرو اسلام، خاصه سرزمینهای اسلامی شده، اهمیت حیاتی داشت؛ آنگاه فزونی و توالی حوادث نظامی، بروز کشمکشهای سیاسی و نژادی، پیدایش فرقهها و مکتبهای فکری و مذهبی، هر یک به انگیزهای مهم برای ظهور دیدگاهها، روشهای تدوین تاریخی و آنچه امروز آن را مکاتب تاریخنگاری اسلامی میخوانیم، تبدیل شد.
افزون بر انگیزههای عمومی، آن دیدگاهها خود مبین هدف خاص مورخ در عنایت به تاریخ و تاریخنگاری، و گاه فلسفه تاریخ است؛ مثلاً طبری تاریخ را در خدمت تبیین اراده خدا در ظهور و سقوط دولتها و امتها میدید؛ مسعودی تاریخ را بستر ظهور و رشد همه دانشها میدانست و بر آن بود که اگر از تاریخ غفلت شود، دانشها ضایع میگردد؛ ابن قتیبه تاریخ را مهمترین تعلیمدهنده امور سیاسی و رموز دیوانسالاری و کشورداری میشمرد؛ ابوعلی مسکویه میخواست با عرضه تجارب تاریخی امم، موجبات اصلاح سیاسی و اخلاقی جامعه را فراهم کند؛ و ابن اثیر تاریخ را آموزنده معرفت، ادب و تجربه میدانست.
این تجربه، یعنی پند و عبرت ازسرگذشت انسان خود از مهمترین فواید تاریخ تلقی شده است و مورخ میکوشد ازخلال آن سرگذشت و احوال، معیارهایی برای رهنمایی انسان در احوال و اعمال امروز او بیابد. بنا به اشارات قرآن، مراد از بیان سرگذشت انبیا، آدمیان، اعمال امتها و علل سقوط آنها نیز تشویق به تحصیل تجربه و عبرتآموزی برای تهذیب اخلاق فردی و اجتماعی و جستن راه هدایت بوده است (مثلاً هود/11/100، 120؛ آل عمران/3/140). ابوعلی مسکویه نظر به همین فواید، اثر خود را «تجاربالامم» نامید؛ و ابن اثیر بر آن بود که اطلاع از تاریخ بر خرد آدمی میافزاید و عبرت تاریخی توانایی او را در مقابله با حوادث و دشواریها افزایش میدهد و فرمانروایان را در جهان ناپایدار به دادگری میکشاند و او را از مهالک دور میسازد.
ابن خلدون اطلاع از خویها و سیاسات اقوام، انگیزهها و مظاهر عمران، و علل ظهور و سقوط تمدنها را از فواید مهم تاریخ برای اصلاح جامعه میدانست. علی بیهقی انسان را طبیعتاً دوستدار تاریخ خوانده است. به دیده او اگر جز این میبود، آدمی در دفع دشواریها و زیانها و جلب منافع و تهذیب اخلاق و تحصیل آسـایش ناتوان میماند؛ و اینهـا ـ کـه سخـاوی آن را غایت تاریخ خوانده ـ همه باعث خشنودی خداوند است. بنا بر همین فواید و اهداف، برخی از نویسندگان حتى تدوین تاریخ را از مصادیق واجب کفایی دانستهاند.
اهمیت تاریخ و پیوند آن با سیاست، از انبوه آثار تاریخی که در سراسر تاریخ اسلام، به خواست مورخان و نویسندگان، یا به خواست و دستور فرمانروایان، و حتى به قلم خود آنان یا فرزندانشان نوشته شده، و خاصه از فزونی این گونه آثار در کتابخانههای دولتی، مشهود است.
تاریخ در طبقهبندی علوم
با این همه و به رغم آنکه تاریخنگاری از آغاز پیدایش اسلام، بخش بزرگی از فرهنگ مکتوب این قلمرو را پدید آورد و همواره روی به گسترش داشت، اما حکمای قرون نخستین اسلامیهمچون فارابی و ابوعلی سینا در طبقهبندی دانشها از آن یاد نکرده، یا آن را دانشی مستقل ندانستهاند، اگرچه در باره علم مدنی یا سیاست سخن گفتهاند و از برخی از جنبههای تاریخ، مانند سیره پیامبر(ص) یاد کردهاند. در حقیقت تاریخ جایگاه مدرسی خاص نداشت و در برنامههای مراحل عالی تحصیل ازآن یاد نمیشد. شاید از همین رو، برخی آن را در زمره افسانههای بیفایده به شمار میآوردند. گویا نخستین یا از نخستین کسانی که علم تواریخ را در طبقهبندی علوم وارد کرد، ابوعبدالله محمد بن احمد خوارزمی است که «اخبار» را در 9 فصل بررسی کرد، و آن را در زمره علوم عربی و شریعت ولغت قرار داد.
اخوانالصفا «علم سیر و اخبار» را آخرین شاخه از علمالریاضه قرار دادند، و ابن حزم نیز از «علم اخبار» به عنوان یکی از شاخههای مستقل علوم، در کنار علم شریعت و لغت، سخن گفته، و به شیوه تدوین سالشمارانه تاریخ و تدوین بر حسب طبقات اشاره کرده، و نسبشناسی را شاخهای از علم اخبار دانسته، و به مقابله با کسانی برخاسته است که تاریخ را بی فایده میدانستند.
فخرالدین رازی علاوه بر آنکه «علم تواریخ» را خادم دین و دانش دانسته، از آن و از «علم مغازی» هر یک به عنوان شاخههای مستقل علم نام برده است. با اینهمه، ابن خلدون که در مقدمه تاریخ را سزاوار آن دانسته است که از اقسام حکمت و علوم عقلی شمرده شود، خود در طبقهبندیاش از آن یاد نکرده است؛ اما در شرق اسلامی، در این روزگار و پس از آن، دانشمندان در طبقهبندیهای خود «تاریخ» را وارد کرده، و در باره آن سخن گفتهاند.
عوامل ظهور و رشد تاریخنگاری
قرآن و سنت: ظهور و رشد تاریخنگاری در عصر اسلامی، در درجه اول مبتنی بردین اسلام، یعنی تعالیم قرآن و سنت، آنگاه تاریخنگاری ایرانی، پس از آن ادبیات یهودی و مسیحی، و در مرحله آخر میراث عربی است. در حقیقت منشأ اصلی تاریخنگاری اسلامی، و مهمترین عامل الهامبخش مورخان برای تحقیق و تدوین تاریخ، قرآن و سنت بود که شعور تاریخی قوم را برمیانگیخت و مورخ را وامـیداشت تـا راههـای تعلیل تاریـخ را از آموزههای اسـلام ـ کـه میان عمل دینـی و دنیـوی تفاوتـی قائـل نیست ـ فراگیرد.
اسلام به تاریخ چنان نگریسته است که گویی پدیدههای تاریخی و اعمال و اندیشههای بشر در طول تاریخ بر یک بستر میلغزد. این اعمال و اندیشهها همانطور که از گذشته برآمده، و با آن گره خورده، به آینده نیز پیوسته است و تاریخ گذشته، جهات حرکت تاریخ آینده را تعیین میکند و از اینروست که موضع اسلام نسبت به تاریخ را تحسنی دانستهاند؛ یعنی خواست و عمل فرد و امت هرچه به اراده خدا نزدیکتر شود، خود رستگاری بیشتری خواهند یافت.
اشارات تاریخی قرآن به اقوام و انبیای گذشته، مبین همان پیوستگی گذشته و آینده، تبیین هدف تاریخ و تجربه تاریخی، یعنی عبرتآموزی از تاریخ است و این معنی را در آیاتی چند، همچون «لقد کان فی قصصهم عبره لاولی الالباب» (یوسف/12/ 111)، و «کذلک نقُصّ علیک من اَنباء ما قد سبق و قد اتیناک من لدُنّا ذکرا» (طه/20/ 99) به صراحت بیـان کرده است. دیدگاههای قرآنی در باره امتهای گذشتـه ـ که مسلمانان را شعور تاریخی بخشید و آنان را آگاه کرد که از موقعیتی خاص در تاریخ برخوردارند ـ مهمترین انگیزه مسلمانان در توجه به تاریخ اقوام و انبیا، خاصه تاریخ حیات و سیرت پیامبر اسلام(ص) بود که خود از نخستین پایههای تاریخنگاری اسلامی به شمار میرود.
به دیده بسیاری از نخستین مورخان مسلمان (همچون عروه بن زبیر، محمد بن شهابزهری، و از متأخران، ابن کثیر) تاریخنگاری بدون نظر به قرآن و معیارهای آن، کافی و کامل نیست؛ و روایات واقدی از زهری نشان میدهد که قرآن تا چه پایه میتواند در پژوهشهای تاریخی مؤثر یا سهیم باشد. به همین سبب، تفسیر قرآن در آغاز پیدایش تاریخنگاری اسلامی، خاصه در مکتب مدینه، با تاریخ پیوندی عمیق داشت. حتى «اساطیر الاولین» نیز از نظر مفسران اولیه قرآن و نخستین سیرهنویسان با تاریخ مرتبط بود (مثلاً ابن هشام، در باره تاریخ صدر اسلام، از نضر بن حارث که داستانهای ملی و اساطیری ایرانی را بر مکیان میخواند، یاد کرده است). فضلالله بن روزبهان اصفهانی با اشاره به همین معنی، فهم بسیاری از آیات قرآن را منوط به اطلاع از تاریخ دانسته و تاریخ را از علوم ضروری خوانده است.
از سوی دیگر، شأن و مقام یگانه پیامبر اسلام(ص) و توصیه قرآن به پیروی از افعال و اقوال او، قویترین انگیزه مسلمانان درتدوین سیره پیامبر(ص) شد. با این همه، باید تأکید کرد که هدف از تدوین حدیث پیامبر(ص) در آغاز، بهرههای سیاسی و اجتماعی و اعتقادی بود؛ ولی آنگاه که این کار شکل گرفت، اهمیت آن در نقل و ضبط و تدوین تاریخ آشکار گردید و سیرهنویسی که خود از انواع تاریخنگاری اسلامی و مهمترین مدخل پژوهشهای تاریخ آغاز اسلام به شمار میرود، از همینجا وارد عرصه تاریخنگاری شد.
هدف از تدوین حدیث پیامبر(ص) در آغاز، بهرههای سیاسی و اجتماعی و اعتقادی بود؛ ولی آنگاه که این کار شکل گرفت، اهمیت آن در نقل و ضبط و تدوین تاریخ آشکار گردید و سیرهنویسی که خود از انواع تاریخنگاری اسلامی و مهمترین مدخل پژوهشهای تاریخ آغاز اسلام به شمار میرود، از همینجا وارد عرصه تاریخنگاری شد.
افزون بر آنکه روایتی هم از پیامبر(ص) نقل کردهاند که مردم را به پرداختن به «تاریخ»توصیه کرده، اطلاع ایشان از تاریخ گذشتگان که آن را از جمله معجزاتش بر شمرده، و از آگاهی عمیق تاریخی او یاد کردهاند، انگیزه دیگری در مسلمانان برای اقبال به تاریخ ایجاد کرد؛ اما فرایند ضبط و تدوین سیره پیامبر(ص) را برخی از محققان متأثر از عواملی چون شیوه تاریخنگاری ساسانی و روایات ایام العرب دانستهاند.
آثار ایرانی
باید گفت که تاریخنگاری در ایران پیش از اسلام، بهعنوان یکی از مهمترین عوامل ایجاد و رشد تاریخنگاری عصر اسلامی، بیگمان از رواج و اهمیتی برخوردار بود، چنان که مورخان و «کتاب سیر» را در طبقه دبیران جای میدادند(نامه تنسر، 12). در باره آثار ایرانی پیش از اسلام، باید گفت که این آثار هم از جنبه روش و شیوه تدوین، و هم از لحاظ مواد و مضامین، در توجیه اندیشه تاریخی و روش تاریخنگاری در قلمرو اسلام تأثیری بزرگ داشت. انبوه روایات ایرانی و شیوه بیان و عرضه تاریخی آنها که در آثار مورخان برجسته قرون اولیه اسلام آمده، و حتى مورد استناد و اقبال مورخی مسیحی چون ابن بطریق بوده که خود به منابع سریانی دسترسی داشته، مؤید این تأثیر است.
نخستین آثار ایرانی برای هشام بن عبدالملک به عربی ترجمه شد که خود بر تاریخنگاری اسلامی شام مؤثر افتاد. مشهورترین منبع تاریخی ایرانی که به عربی ترجمه شد و تقریباً مورد استناد تمامی مورخانی واقع گردید که به تاریخ ایران توجه داشتند، کتاب خداینامه ( یا خداینامهها) است که با عنوان سیرالملوک چند بار به عربی ترجمه یا تهذیب شد. نیکلسن اندیشه و روش تاریخنگاری اسلامیرا اساساً منبعث از این کتاب دانسته است. کتاب «سیرالعجم» که ابن قتیبه از آن نقل کرده، احتمالاً همان خداینامهای است که ابن ندیم آن را «خداینامه فی السیر» نامیده است. دو کتاب «آیین نامه» و «گاهنامه» یا «طبقاتالاشراف» هم از دیگر کتابهای ایرانی است که به عربی ترجمه شد و مورد استناد مورخان قرار گرفت. به گفته مسعودی، گاهنامه جزو آییننامه به شمار میآمده، و حاوی اطلاعاتی در باره سازمان و مناصب دولت ساسانی بوده است.
«تاجنامه» اثر مشهور دیگری که مشتمل بر فنون کشورداری و اندرزهای سیاسی است، به عربی ترجمه شد و از منابع مورخان عصر اسلامی به شمار آمد. نویسندگان عصر اسلامی از ترجمههای عربی دیگرکتابهای فارسی، چون کارنامه انوشروان، بهرام و نرسی، سیره اردشیر، و کتاب بزرگ و مصوری در باره ساسانیان، مأخوذ از اسناد و آثار خزاین ساسانی، نیز یاد کردهاند.
آثارعربی
میراث عرب پیش از اسلام را در دو مقوله ایام و انساب باید مطالعه کرد که مضمون اصلی فرهنگ و ادب عرب پیش از اسلام بود و نوعی مواد تاریخی در دسترس مورخ قرار میداد، و ثبت و ضبط آن را میتوان آغاز نوعی روش روایی در تاریخنگاری اسلامی به شمار آورد که در جمع و تدوین روایات فتوح اسلامی تأثیر بسیار داشت. اگرچه «ایام العرب» بیشتر در مقوله «ادب» میگنجید تا «تاریخ»، ولی بهکلی فاقد برخی عناصر تاریخی هم نبود و از اینروی، توجه و استناد ادیبان و مورخان را به خود جلب کرد و حتى بعدها برخی آن را شاخهای از تاریخ دانستند.
علم انساب از نظر شکل و محتوای تاریخی کم اهمیتتر از ایامالعرب مینماید، ولی دارای خصایص تاریخنگارانه بیشتری است. با اینهمه، بعید به نظر میرسد که نقل شفاهی ایام و انساب عرب پیش از اسلام در عربستان شمالی و مرکزی منبعث از احساس تاریخنگاری بوده باشد و راویان آن ذهنی تاریخنگر داشته باشند؛ در حالیکه دست کم بخشی از روایات مربوط به اخبار و انساب دولتهای عربستان جنوبی و حیره که به منابع اسلامی راه یافت، چون متکی بر اسناد دولتی و خانوادگی بوده است، حاکی از وجود نوعی تاریخنگری میان راویان آن میتواند باشد. در منابع اسلامی از اینگونه آثار بسیار استفاده شده است. علم انساب از دیدگاه دیگری نماینده نگرش عرب به آفرینش و حیات انسان است که برخی از محققان آن را در ایجاد و تکوین اندیشه مورخان و تذکرهنویسان عصر اسلامی سخت مؤثر دانستهاند.
پیش از این به نقش مهم آثار و اخبار یهود در تفسیر آیات و روایات اسلامی در باره اقوام و امتهای پیشین اشاره شد. این اخبار که انبوهی اطلاعات تاریخی یا افسانهآمیز در دسترس قرار میدادند، مهمترین عامل اقناع کنجکاوی مسلمانان در باره این گونه اشارات قرآنی به شمار میروند. قطع نظر از اینکه حجم معتنابهی اخبار نادرست و واهی از این راه وارد منابع اسلامی شد، ولی مسلمانان را با شکل اخبار و صورتهای تعبیر تاریخی آشنا کرد. با توجه به حدیثی که بخاری نقل کرده، به نظر میرسد که سابقه استفاده از روایات یهودی به روزگار پیامبر(ص) میرسد.
راویان و نویسندگان و مورخان قرون اولیه اسلامی که در باره اقوام و دولتهای سامی، منبع دیگری جز اسرائیلیات نمیشناختند، به طور وسیع به این اخبار استناد میجستند. برخی از آثار تاریخی مانند کتاب ابوعیسى منجم هم صرفاً بر اساس روایات یهودی پدید آمد. با این همه، مورخان مسلمان به زودی به عیوب و خطاهای این گونه اخبار و روایات پی بردند و به انتقاد برخاستند و استفاده از آنها را محدود کردند.
افزون بر اینها، تأثیر اخبار و آثار مسیحی (بیزانسی ـ سریانی) بر تاریخنگاری اسلامی قابل بحث است. برخی از آثار مکتوب تاریخی سریانی و بیزانسی، مانند کتابهای اوسبیوس و آندرونیکوس از طریق مسیحیان وارد جهان اسلام شد و برخی مورخان، مانند طبری، و ابن بطریق مسیحی از این گونه روایات مسیحی استفاده کردند؛ ولی ظاهراً در باره این تأثیر مبالغه شده است. حتى گفتهاند که اخبار ملوک جنوب عربستان محتملاً از طریق منابع مسیحی به کتابهای عصر اسلامی راه یافته است. شیوه تدوین سالشمارانه تاریخی در عصر اسلامیرا هم متأثر از تاریخنگاری بیزانسی و یا سریانی دانستهاند و نیز گفتهاند که تحول شکل «اخبار» به «تاریخ» در تاریخنگاری عصر اسلامی، یعنی تحول از عرضه روایات متعدد در باره یک حادثه، به تألیف میان روایات، متأثر از تاریخنگاری سریانی بوده است.
شیوه تدوین تاریخی
شیوه تدوین و تنظیم مواد تاریخی را درتحلیل نخستین میتوان به دو دسته تنظیم سالشمارانه و تنظیم موضوعی ـ فرهنگنامهای تقسیم کرد که برخی از وجوه هریک، برخی از وجوه دیگری را هم در بر میگیرد؛ زیرا تنظیم و تدوین موضوعی خود به گونههایی چون تدوین بر حسب طبقات، تدوین تبارشناختی، تدوین بر حسب خاندان و جز آن تقسیم میشود. هریک از اینها ممکن است سالشمارانه تنظیم شود، و یا یک اثر تاریخی سالشمارانه میتواند دودمانی یا محلی و یا تبارشناختی باشد؛ اگرچه ترکیب این گونهها، همیشه مصداق خارجی ندارد، ولی قابل تصور است که مثلاً اثری در تاریخ خاص یک سلسله به روش فرهنگنامهای نوشته شود.
انواع تاریخنگاری، یعنی محورها و مضامین اصلی که یک اثر مکتوب تاریخی بر اساس آن، و هماهنگ با دایره نگاه مورخ شکل میگیرد. انواع تاریخنگاری را میتوان به سیر و مغازی؛ مقاتل و فتن و حروب یا تکنگاری در باره حوادث؛ فتوح؛ تواریخ عمومی؛ تواریخ دودمانی وتک نگاری در باره فرمانروایان؛ تواریخ محلی؛ انساب؛ طبقات؛ آثار مربوط به وزارت و دیوانسالاری؛ فرهنگنامههای تاریخی؛ و تاریخ فرق و مذاهب تقسیم کرد. از این جمله، شکل تبارشناختی یا انساب که در میان عرب پیش از اسلام هم وجود داشت، کهنترین نوع تاریخنگاری به شمار میرود و روایاتی هم از پیامبر(ص) حاکی از تشویق به نسبشناسی نقل کردهاند.
اما مراد از روشهای نگارش تاریخ، صورت نقل و تألیف مواد تاریخی است؛ یعنی روش روایی، روش ترکیبی و روش تحلیلی. میان انواع و شیوههای تدوین تاریخی نسبت عام و خاص برقرار است و روشهای نگارش تاریخ با همه اینها سازگار مینماید، چنان که مثلاً کتاب «التاریخ الباهر» ابناثیر، اثری دودمانی در باره سلسله اتابکان آلزنگی، و در عین حال سالشمارانه است که به روش ترکیبی نگاشته شده است؛ یا «تجاربالامم» ابوعلی مسکویه تاریخی عمومی، سالشمارانه ومبتنی بر روش ترکیبی ـ تحلیلی است. حتى ممکن است دو گونه تدوین و تنظیم تاریخی نیز با هم جمع شوند، چنان که کتاب «تاریخ بیروت» و «اخبارالامراء البحتریین من بنی العرب» از صالح بن یحیى، تاریخی دودمانی و در عین حال محلی است.
روش کلی نگارش یک اثر فرهنگنامهای اگرچه سالشمارانه نیست، ولی آنچه ذیل نام کسان، یا ذیل عنوان حوادث، یا ذیل نام مکان میآید، نیز میتواند بر حسب زمان تنظیم شود.
شیوه تنظیم سالشمارانه، رایجترین شیوه تدوین تاریخی است. در این شیوه، تسلسل زمانی میان حوادث حفظ میشود، اگرچه یکپارچگی موضوعی ممکن است دچار اختلال شود؛ زیرا چنان که ابن اثیر هم متوجه بوده، اجزای یک حادثه تاریخی و نتایج آن که فرایندی طولانی را طی کرده است، ذیل ماهها و سنوات مختلف و گاه دور از هم درج میشوند و پیوند موضوعی گسیخته میگردد. به همین سبب، ابن اثیر برای احتراز از این اختلال، وقایعی را که ذیل ماهها و سالهای پراکنده و طولانی یاد کرده، غالباً در یکجا هم به مناسبت مقام، تصویری کلی از آن ارائه داده است تا انسجام موضوع از بین نرود. به علاوه، وقتی اجزای یک حادثه در مواضع مختلف ذکر گردد، به دشواری میتوان آن را تحلیل کرد و تصویری دقیق از نتایج سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آن عرضه داشت. برخی از محققان این شیوه را از اختصاصات مورخان ادیب دانستهاند.
افزون بر آن، تعیین جای حوادثی که تاریخ حدوث آنها به درستی معلوم نیست، در تواریخ سالشمارانه دشوار است. به همین دلیل، برخی از مورخان چنین حوادثی را ذیل «زمانی» که خود آن را درستتر میدانستند، به تفصیل یاد کرده، و در بقیه سنوات مورد اختلاف، به اشارهای یا فقط ذکر نظر مخالف در باره حدوث واقعه بسنده میکردهاند؛ مثلاً طبری واقعه فتح مداین را در حوادث سال 16ق/637م به تفصیل آورده، و در حوادث سال 19ق متذکر شده که واقدی فتح مداین و جلولا را در این سال دانسته است. یا معمولاً احوال و صفات حکام و خلفا را در یک موضع، و بیشتر در ذیل سالمرگ آنها میآوردند. در باره منشأ این شیوه در تاریخنگاری اسلامی نمیتوان به ضرس قاطع اظهار نظر کرد؛ اگرچه برخی از محققان برآنند که این شیوه از راه آثار ایرانی یا سریانی یا تماس مسلمانان با مسیحیان به تاریخنگاری اسلامیوارد شده است.
این معنی هم که گفتهاند ذکر واژه «تاریخ» در عنوان آثار مکتوب تاریخی، نشاندهنده شیوه سالشمارانه است، چندان وجهی ندارد؛ چه، واژه «تاریخ» ـ که در آغاز به عنوان زمان یا دوره زمانی معین به کار میرفته است ـ در عنوان آثار کهن تاریخ اسلام فقط میتواند نشاندهنده اهمیت زمان حدوث وقایع برای مورخ و ذکر زمان حادثه باشد و لزوماً به معنای تدوین سالشمارانه اثر نیست. در واقع دانسته نیست که نخستین آثار مورخان عصر اسلامی مانند «تاریخ اخبارالخلفاء» هشام کلبی یا «تاریخ الخلفاء» مداینی، بر حسب تسلسل زمانی تنظیم شده بوده، یا فقط زمان حوادث در آنها یاد شده است؛ در حالی که از عنوان «التاریخ علی السنین»، نوشته هیثم بن عدی، معلوم است که بر حسب تسلسل زمانی تدوین شده بوده است. از اینجا میتوان حدس زد که واژه «تاریخ» به تنهایی تسلسل زمانی را القا نمیکرده، و نویسنده برای افاده این معنی، عنوان را با «علی السنین» مقید کرده است.
به هرحال، بنا بر قراینی، به نظر میرسد کسانی چون محمد بن مسلم زهری، موسی بن عقبه، و عبدالله بن ابیبکر بن حزم، نخستین کسانی باشند که این شیوه را به کار گرفتند. اگر نظر کلود کائن درست باشد که تاریخ خلیفه بن خیاط، از آن مداینی استاد اوست، این کتاب را باید یکی از کهنترین آثار تاریخی موجود به شیوه سالشمارانه دانست. شیوه تنظیم سالشمارانه را در بیشتر انواع تاریخنگاری، مانند تاریخهای عمومی، محلی، دودمانی، سیر و مغازی، مقاتل و فتن، میتوان به کار گرفت.
از دیدگاه روشهای تاریخنگاری، روشروایی یا حدیثی ـ خبری، از کهنترین و مهمترین روشهای عرضه اخبار تاریخی در تاریخنگاری اسلامی به شمار میرود. تحقیق در باره آغاز شکلگیری و رواج این روش، قطع نظر از تاریخ ظهور روایت و اسناد روایت، مستلزم بحث در باره کتابت روایات و اخبار تاریخی است.
نظر مشهور بر آن است که روایات مربوط به انساب و مغازی وسیره تا اوایل سده 2ق/ 8م به صورت شفاهی نقل میشد. پس از آن، راویان به تدریج به کتابت گرایش یافتند و هم اینها نخستین مورخان عصر اسلامی به شمار میروند. در واقع تاریخنگاری اسلامی با آغاز کتابت حدیث و اخبار مقارن بود. از سوی دیگر به نظر میرسد که دست کم بخشی از گزارشهای مورخانی چون طبری از منابع مکتوب گرفته شده است و گروهی از محققان، ضمن تحقیق در باره نخستین راویـان مغازی و آثار آنهـا، معتقد شدند کـه روایات از آغازـ یعنـی از زمانی که مسلمـانـان بـه اهمیت روایـت پـی بـردند ـ نوشتـه میشد.
در باره اسناد روایت، اعم از شفاهی یا مکتوب، باید گفت کـه حـوادث و کشمکشهای سیـاسی و اعتقادی ـ که جعل حدیث و دخل و تصرف در آن را نیز در پی داشت ـ موجب توجه به سلسله سند روایت شد و هر کس که خبری اعم از دینی و غیر دینی روایت میکرد، آن را به کسی که شاهد صدور آن خبر از منبع اصلی بود، یا آن را بلاواسطه از شنونده و شاهد دیگر گرفته بود، مستند میکرد. پدیده اسناد و اصطلاحاتی چون «سماع» و «قرائت» و «کتابت» و جز آنها را نشانهای بر وجود منابع مکتوب اخبار و روایات در دوران آغازین اسلام دانستهاند و شواهدی بر آن اقامه کردهاند.
به هر حال، از آنجا که اقوال و افعال پیامبر(ص) به دیده مسلمانان، راهنمای ایشان پس از قرآن به شمار میرود، محدثان، یعنی نخستین کسانی را که به مغازی و سیرت پیامبر اسلام(ص) توجه، و آنها را حفظ کردند، باید اولین مورخان عصر اسلامی به شمار آورد. به سبب همین اهمیت، اسناد روایت و نقد راویان سیره و مغازی نیز همچون احادیث دیگر در ارزیابی میزان صحت آنها اهمیت یافت و به عنصری اساسی در بررسی روایات تاریخی و تاریخنگاری روایی تبدیل شد.
از اولین محدثانی که به سیره و مغازی پرداختند، روایات آن را گرد آوردند و نوشتند و آثارشان طلیعه تاریخنگاری روایی به شمار میرود، باید به ابان بن عثمان، عروه بن زبیر، شرحبیل ابن سعد، و محمد بن مسلم بن عبدالله زهری اشاره کرد که بنیانگذاران مکتب تاریخنگاری مدینه نیز به شمار میروند. اولین نمایندگان مکتب عراق چون ابومخنف و عوانه بن حکم نیز از آغازکنندگان تاریخنگاری روایی به شمار میروند.
برجستهترین نماینده روش تاریخنگاری روایی، طبری است که اساساً بینش حدیثی داشت و ارزش روایات را به اسانید آن وابسته میدانست. بر این روش که فاقد ارزیابی و نقد متن روایات است و پیوندهای تاریخی میان اجزای آن سست مینماید، خردهها گرفتهاند؛ با این همه، از فواید آن هم نباید غافل ماند و البته طبری خود این خردهگیریها را پیشبینی میکرده، و به آنها پاسخ داده است.
ابوریحان نیز در این باره که تاریخ مبتنی بر نقل و سماع است، با طبری همداستانی کرده، اما در عین حال بر آن است که از راه مقایسه روایات و بهره گرفتن از عقل در این کار میتوان مسموعات و منقولات را ارزیابی نمود و تا حدی درست را از نادرست باز شناخت. با این همه، روش مورخ متأخرتری چون رشیدالدین فضلالله که تصریح کرده وظیفه مورخ گردآوری همه روایات است، بدانگونه که معتبران و بزرگان هر قوم گفته، و در کتب خود آوردهاند؛ و اگر بخواهد فقط اخبار مورد اتفاق و موثق را گرد آوَرَد، هرگز نمیتواند تاریخ بنویسد، با طبری هماهنگ است.
ویژگیهای روش روایی
روش روایی در تاریخنگاری چند خصوصیت داشت: نخست آنکه هر دسته از اخبار در باره واقعهای، بدون توجه به پیوستگی آن با وقایع دیگر ذکر میشد و به تنهایی کامل مینمود؛ دوم آنکه اسناد روایت، کامل یا ناقص ذکر میگردید؛ و سه دیگر آنکه گزارشهای روایی، خاصه در آثار اخباریانی که متأثر از شکل روایات «ایام العرب» بودند، ویژگیهای ادبی نیز داشت، و به سبب همین خصوصیت است که برخی محققان، تاریخنگاری خبر را برگرفته از شکل «خبر» قصص الایام پیش از اسلام دانستهاند.
تاریخنگاری روایی در آغاز تکوین چیزی جز مواد خام تاریخی ارائه نمیداد. ظاهراً عرضه هر دسته خبر در باره واقعهای خاص و جدا از حوادث دیگر در این روش، موجب انگیزش توجه مورخ به ارائه تکنگاری در باره حوادث مهم تاریخی شد. سرانجام باید گفت که بخش مهمی از آثار مکتوب تاریخی دوره اسلامیمنطبق با این روشاست. به عنـوان اولین نمونههای تاریخنگاری روایی یا حدیثی ـ خبری باید از رسالههای مختصر و تکنگاریهای نخستین مورخان اهل حدیث و اخباریان، از عوانه بن حکم و عروه بن زبیر تا مداینی و ابن اسحاق یاد کرد. نمونههای برجستهتر این روش را در تاریخهای عمومی، دودمانی، طبقات و تبارشناختیهای عصر مورخان بزرگ چون بلاذری و طبری در قرن 3ق تا ابن عماد حنبلی در سده 11ق میتوان دید.
در روش دیگر که آن را ترکیبی میخوانیم، مورخ به جای آوردن روایات مختلف با اسانید متفاوت در باره یک حادثه، از مجموع آن روایات، از راه مقایسه و ترکیب و استدلال ضمنی، گزارشی جامع از آن حادثه ارائه میدهد.
نشانههایی از این روش در برخی از روایات زهری در باره مغازی و سیره دیده میشود. بلاذری در فتوحالبلدان این روش را به طور گستردهتر به کار گرفت و مواد تاریخ موجود را پس از نقادی و پالایش برگزید و شکل موزونی به گزارشها داد و از آوردن روایات متعدد در باره یک حادثه خودداری کرد. وی در این کار از منابع هر دو مکتب اخباریان و اهل حدیث استفاده کرده، ولی بیشتر بر روایات مدنی تکیه داشته است. وی گاه سند روایت را یاد کرده، و گاه فقط آخرین راوی را آورده، و در مواضعی هم به «قالوا» یا «عن مشایخ من اهل الشام» بسنده کرده است و همین نکته حاکی از آن است که وی روایات را ترکیب میکرده است.
این روش به تدریج رواج بیشتری یافت و کسانی چون دینوری در الاخبارالطوال، یعقوبی که خود به اتخاذ این روش تصریح کرده است، ابن قلانسی در تاریخ دمشق، ابن جوزی در المنتظم، و ابن اثیر که در الکامل روش خود را توضیح داده، به آن پایبندی نشان دادهاند. این شیوه در بسیاری از تواریخ محلی هم به چشم میخورد؛ چنان که نرشخی در تاریخ بخارا، و ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان از این روش پیروی کردهاند.
در روش تحلیلی، مـورخ افزون بر عرضه مواد تاریخی ـ که بیشتر به روش ترکیبی شکل گرفته است ـ به تحلیل، تبیین و بررسی علل و نتایج حوادث میپردازد. البته در تاریخنگاری عصر اسلامی نمیتوان اثری تحلیلی، آنگونه که امروز مورد نظر است، نشان داد؛ زیرا توجه مورخان بیشتر معطوف به نگارش احوال فرمانروایان و دیوانسالاران، شرح جنگها و کشمکشهای داخلی و خارجی و موضوعاتی از این دست بود و کمتر به درک مفاهیم اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و تبیین کیفیت و ترکیب بافتهای آن میپرداختند.
با اینهمه، مورخانی نیز بودند که با توجه به احوال فرهنگی و اجتماعی روزگار، دیدگاهی خاص نسبت به تاریخ و اهداف تاریخنگاری داشتند و گاه به تعلیل برخی فرایندهای تاریخی میپرداختند. در واقع مورخی که تنها به نقل روایات اعتماد نورزد، بلکه اخبار را با معیار حکمت و خرد بسنجد و احوال سیاسی و تمدنی را در معرض تفحص و ارزیابی قرار دهد، اثر او را به اعتباری باید تحلیلی خواند. اینگونه تاریخ تحلیلی، از برخی جهات، مثلاً جمع و تألیف روایات و ارائه گزارشی پیوسته و منسجم از یک حادثه، دارای خصوصیاتی مشترک با تاریخ ترکیبی است.
از این رو در تواریخ ترکیبی عمومی، نه فقط نشانههایی از تحلیل و ارزیابی هم دیده میشود، بلکه اثری چون «الکامل» ابن اثیر را برخی از محققان اصلاً اثری تحلیلی و از مهمترین نمونههای آن دانستهاند؛ اما اینکه گفتهاند تاریخ ترکیبی را میتوان بر اساس تاریخ تحلیلی نوشت، جای بحث و نقد است. به هر حال، از جمله تواریخ عمومی که میتوان آن را در زمره تاریخهای تحلیلی قرار داد، «تجاربالامم» ابوعلی مسکویه است. دیدگاه نویسنده نسبت به تاریخ که آن را از زاویه عمل و اخلاق نگریسته، اهداف تاریخنگاری و روش استدلالی و نگرش فلسفی او به تاریخ، آن را از بیشتر آثار تاریخی عصر اسلامی متمایز ساخته است.
به نظر مسکویه ذکر حوادث یا وقایعنگاری صرف نمیتواند تاریخ را به بوته آزمایش و عمل، برای تحصیل تجربه و استفاده از آن در سیاست و حتى تدبیر منزل تبدیل کند، مگر آنکه حوادث مشابه با یکدیگر مقایسه شود و علل و اسباب پیروزیها، شکستها، ظهور و سقوط دولتها شناخته و ذکر گردد. این دیدگاه به اصول کار مورخان امروز بسیار نزدیک است. از جمله تحلیلهای ابوعلی، باید از بررسی علل ویرانی شهرها و ظهور فساد و سوء سیاست، مصادره اموال توسط فرمانروایان، استقلالطلبی حاکمان و علل محدود شدن قلمرو خلافت یاد کرد.
از تواریخ تحلیلی فارسی، میتوان «تاریخ بیهقی» را نام برد. ابوالفضل بیهقی به برخی از جزئیات حوادث که به کار تحلیل تاریخ میآید، و در آن عصر یادآوری و تحلیل آنها را چیزی جز قصهگویی نمیدانستند، توجه داشته، و آگاهانه به آنها پرداخته است. به جز آن، وی از بعضی مواد و اطلاعات که مستقیماً به کار تاریخ نمیآید، در تبیین و تحلیل حوادث استفاده کرده است تا از آن «بیداری افزاید و تاریخ به راه راست رود».
مکتبهای تاریخنگاری
مقصود از مکتبهای تاریخنگاری، نوع دیدگاهها، اندیشهها، مقاصد، و نیز مواد، مضامین و موضوعات مورد توجه مورخ در عرضه تاریخ است. تحقیق در این مباحث نشان میدهد که تاریخنگاری عصر اسلامی به سرعت وجوه متفاوت یافت و هر وجهی با مشخصات و خصایص ویژه از دیگری متمایز شد و مهمترین مکتبهای تاریخنگاری، یعنی مکتبهای مدینه، عراق، ایران، شام، اندلس و شبه قاره را پدید آورد.
تاریخنگری، هدف و شیوه محدثان مدینه در عرضه مواد تاریخی، نخستین مکتب تاریخنگاری اسلامی را شکل داد که آن را به اعتبار وجهه نظر اصلی پدیدآورندگانش، «مکتب اهل حدیث»، و به آن اعتبار که نخستین نشانههای اهتمام خاص به مغازی و سیره نبوی در آنجا پیدا شد، «مکتب مغازی» نیز خواندهاند. این مکتب از اواخر قرن اول هجری، با گردآوری و نگارش سیره و مغازی، ظاهر شد و به تدریج تکوین یافت. هدف محدثان مدینه در آغاز، تدوین و عرضه رشتهای بههم پیوسته و فراگیر از حوادث تاریخ اسلام نبود، بلکه میخواستند راهنما و نمونهای برای امت در کردار و گفتار فراهم آورند؛ ولی این کوششها به زودی خصایصی تاریخنگارانه یافت و نخستین مکتب تاریخنگاری را پدید آورد.
پیدایش این مکتب و دیدگاههای تاریخی آن مدیون چند تن از نخستین و برجستهترین نمایندگان آن، مانند عروه بن زبیر(د94ق/713م)، مؤسس پژوهش در مغازی و اولین نویسنده کتابی در همین موضوع؛ ابان بن عثمان بن عفان
(د 105ق/723م) که کتابی در مغازی داشته، و شاگردش مغیره بن عبدالرحمان از آن نقل کرده است. شرحبیل بن سعد (د 123ق/741م) از نخستین راویان مغازی و صاحب فهرستهایی از نام مهاجران به مدینه و جنگجویان بدر و احد؛ و محمد بن مسلم بن عبدالله زهری(د124ق/742م)، صاحب کتاب« المغازی» در احوال و غزوات پیامبر(ص)، کتابی در سیره صحابه، و آثاری در انساب عرب است.
در این دوره پایههای مکتب مدینه استوار شد، پژوهشهای تاریخی که از متن حدیث آغاز شده بود، به تحقیقات تاریخی بدل گردید و زمینه ظهور و فعالیت مورخان و راویان بزرگ سیر و مغازی، مانند ابن اسحاق، واقدی و ابنسعد شکل گرفت.
مکتب تاریخنگاری عراق
این مکتب در بصره و کوفه ظاهر شد. این دو شهر از آغاز بنیادگذاری ویژگیهایی یافت که خصایص تاریخنگاری مورخان عراق را رقم زد. بصره و کوفه از آغاز فتوح اسلامی به مهمترین مرکز تجمع قبایل عرب برای جهاد، جلوهگاه فرهنگ و سنن و البته رقابتهای دیرپای قبیلهای، و سرانجام به محور فعالیتهای نظامی و سیاسی در قلمرو شرقی خلافت تبدیل گردید. چون لشکرکشیها و فتوحات بزرگ خاتمه یافت و جنگجویان آرام گرفتند، رقابتهای دیرینه قبایل باز از سر گرفته شد و آشوبها و نزاعهای قبیلهای، و البته به شکل گرایشهای سیاسی و فرقهای و مذهبی، مجال بروز یافت. ظاهراً تألیف و تدوین تکنگاریهایی در باره قبایل که از اینجا آغاز شد، مانند اخبار تمیم، کتاب نسب خندف، کتاب قریش، کتاب نوافل ربیعه، اخبار ثقیف و بسیاری دیگر، نتیجه همین رقابتها و برای حفظ اخبار و انساب و مآثرقبیلهای بوده است.
افزون بر این، عراق که اصلاً در قلمرو دولت ساسانی بود و ولایتی ایرانی به شمار میرفت، در عصر اسلامی بسیاری از خصایص ایرانی خود را حفظ کرد. حضور موالی ایرانی در کنار مسلمانان عرب، موجب بروز رقابت و تفاخر میشد. عرب، مآثر قومی و قبیلهای خود را به گونهای مبالغهآمیز نقل و ضبط میکرد و ایرانیان میکوشیدند با تمسک به فرهنگ کهن خویش، به تفاخر برخیزند و آثار مکتوب و نامکتوب این فرهنگ را به عربی نقل کنند. آنچه از این راه پدید آمد، نه فقط نخستین مواد تاریخی حوادث فتوح سرزمینهای شرقی، بلکه شیوه تاریخنگری و تاریخنگاری مکتب عراق را شکل داد. دیدگاه تاریخی و نوع روایات و مواد آثار نخستین نمایندگان این مکتب، یعنی اخباریان نخستین نمایانگر استمرار دیدگاه قبیلهای پیش از اسلام نسبت به حوادث، و یا ادامه روایات ایام و انساب عرب توسط راویان شعر و اخبار است که مستقیماً از «ایام» به جنگهای فتوح اسلامی، با حفظ خصایص قبیلهای، یعنی مبالغه و تفاخر، هدایت شد.
دستهای از برجستهترین نمایندگان این مکتب ایناناند: ابوعمرو شعبی(د 103 یا 105ق/721 یا 723م)، از تابعین مشهور و صاحب آثار متعدد؛ عوانهبنحکم (د 147ق/764م)، راوی بسیاری از روایات فتوح وجنگهای داخلی صدر اسلام، و نویسنده آثاری متعدد در تاریخ امویان؛ ابومخنف لوط بن یحیى (د 157ق/774م)، از مشهورترین اخباریان و نسبشناسان کوفه که روایات مورخان بزرگی چون طبری و بلاذری در باره حوادث صدر اسلام و فتوح از او نقل شده است؛ سیف بن عمر(د180ق/796م)، اخباری برجسته که آثار متعددی در باره جنگهای رده و فتوح را به او نسبت دادهاند و با این همه، او را جعال و ضعیف هم خواندهاند، و از روایاتش پیداست که در تاریخنگاری گرایشهای قوی قبیلهای داشته است؛ نصر بن مزاحم (د 212ق/827م)، اخباری مشهور شیعی که آثار بسیاری به او منسوب است و به خصوص از کتاب وقعه صفین او گرایشهای اخباری و علوی و تأثرش از اسلوب ایامالعرب پیداست؛ هیثم بن عدی(د 207 یا 209ق/822 یا 824م)، اخباری و نسبشناس بزرگ و صاحب آثار متعدد و ظاهراً نخستین کسی که اخبار را سالشمارانه تدوین کرد؛ و ابوالحسن علی مداینی(د 225ق/840م)، نامدارترین نماینده اخباریان که در اخبار پیامبر(ص)، فتوح، تاریخ خلفا، اخبار قبایل عرب، طبقات، تاریخ شهرها، و برخی فرقهها آثار بسیاری پدید آورد. باید یادآور شد که در باره تعلق وهب بن منبه (د114ق/732م) به یکی از این دو مکتب، با توجه به آثار منسوب به او، اظهار نظری قاطع نمیتوان کرد؛ ولی به احتمال بسیار او را باید از نمایندگان برجسته اخباریان دانست. ادامه دارد
درباره خصایص اصلی دو مکتب تاریخنگاری عراق و مدینه به اجمال میتوان گفت که مکتب مدینه در شهری ظهور کرد که مهمترین پایگاه رشد و ترویج اسلام بود و حرکت دینی و بلکه سیاسی اسلام به سوی دنیای آن روز از آنجا هدایت میشد. نخستین نمایندگان این مکتب هم از فقها و محدثان بودند که وجهه نظر اسلامیشان بر انگیزههای دیگر غلبه داشت و از آغاز، مغازی و سیر پیامبر(ص) را وجهه همت خویش قرار دادند و سپس به پژوهشهای تاریخی در باره حوادث اسلام در عصر پیامبر(ص) پرداختند.
در حالی که مکتب عراق در بصره و کوفه ظهور کرد که از مراکز بزرگ قبیلهای پس از اسلام به شمار میرفت و وجهه نظر قبیلهای، یعنی گرایش به ذکر افتخارات قبیله از مهمترین ویژگیهای آن بود. اخبار در آغاز توسط مشایخ قبایل و ناقلان شعر که راویان اصلی اخبار بودند، نقل میشد؛ و از اینرو، روایات اخباریان نخستین را دنباله روایات «ایامالعرب» میتوان دانست که برخی خصوصیات خود را حفظ کرده است.
البته آشکار است که تحولات وسیع و سریع سیاسی و اجتماعی در قلمرو اسلام موجب تغییراتی دردیدگاهها، علایق و انگیزههای اخباریان شد و به پهنه گستردهتری که همه جهان اسلام را در بر میگرفت، نظر افکندند. این تحولات راه را برای تبدیل عصر راویان قبیلهای و مورخان حوادث محلی به دوره مورخان بزرگ و آثار تاریخی جامع هموار کرد. اخباریان، نسبشناسان وحتى راویان شعر و لغویان هم در تکنگاریهای خود، چارچوب تاریخنگاری مکتب عراق را معین کردند و میدان بررسیهای تاریخی را گسترش دادند، تا آنجا که نسبشناسانی چون مصعب بن عبدالله زبیری، در چارچوب نسبشناسی، دیدگاههای تاریخی عرضه کردند.
افزون بر این، اهل حدیث برای «اسناد» اهمیت خاص قائل بودند، در حالی که اخباریان در ذکر اسناد روایات تساهل میکردند و سلسله سند روایاتشان اغلب منقطع بود، یا فقط نام نخستین راوی را در بر داشت؛ گاه نام راوی را نیز نیاورده، تعبیراتی مبهم چون «قیل» و «عن رجل» را به کار میبردند.
جالب توجه آنکه اختصاص مکتب مدینه به پژوهش درسیر و مغازی، و مکتب عراق به اخبار و ایام و انساب، از اوایل ظهور این مکاتب، بر راویان و نویسندگان معلوم بود؛ چنان که وقتی محمدبنحسن شیبانی عراقی کتابی در سیره پیامبر(ص) نوشت، عبدالرحمن بن عمرو اوزاعی آن را نپسندید و عراقیان را ناآگاه از سیره خواند. مورخان بزرگ سدههای بعد هم میان دیدگاههای تاریخنگارانه مکاتب مختلف فرق مینهادند. از جمله ابناثیر از مورخان عراقی با همین عنوان یاد کرده، و تصریح کرده که برخی از شیوههای او در تدوین تاریخی مخالف روش اخباریان یا مکتب عراق است.
مکتب تاریخنگاری ایرانی
مقصود از مکتب تاریخنگاری ایرانی در اینجا، نقش و تأثیری است که آثار ایرانی، و هم تاریخنگری ایرانی پیش از اسلام بر «انواع و مضامین» تاریخنگاری اسلامی در نخستین دوران آن نهاد. اینگونه آثار ایرانی، همچون آثار مربوط به سیرت سیاسی فرمانروایان ساسانی، جز آنکه خود مورد استناد و اشاره مورخان عصر اسلامی، خاصه در سیاست و آداب ملکداری بود، مورخان نخستین عهد اسلامی را به تألیف آثاری در سیرت و احوال سیاسی و اجتماعی ایرانیان برانگیخت. از آن میان، میتوان به اخبارالفرس، و فضائل الفرس از ابوعبیده معمر بن مثنى؛ اخبارالفرس و تاریخ العجم از هیثم بن عدی؛ نهایهالارب فی اخبارالفرس و العرب از اصمعی؛ غرر اخبار ملوک الفرس منسوب به ثعالبی مرغنی؛ و تاریخ سنی ملوک الارض از حمزه اصفهانی اشاره کرد.
افزون بر این، بسیاری از آثاری که در این دوران در باره علم سیاست، اخلاق و ادب سیاسی پدید آمد، بر پایه همان آثار ایرانی پیش از اسلام بنیاد نهاده شد و البته بسیاری از نویسندگان آن هم ایرانینژاد بودند. از آن میان، میتوان به کتاب السیاسه الصغیر، کتاب السیاسه الکبیر و آداب الملوک از احمد بن طیب سرخسی؛ السیاسه الکبیر و السیاسه الصغیر از ابوزید بلخی؛ سیاسه المملکه و سیره الخلفاء از علی بن عیسى ابن جراح؛ تدبیر الملک و السیاسه از سهل بن هارون؛ و آداب السلطان از مداینی اشاره کرد. این مداینی که به احتمال بسیار از موالی ایرانی بود، با انبوه آثاری که پدید آورد، و مهمترین خصیصه آنها دقت در ثبت جزئیات حوادث است، باید تأثیری عمیق بر تاریخنگاری عصر اسلامی بر جای نهاده باشد. بررسی شیوه مداینی و نقش او در تاریخنگاری محل تحقیق مستقل تواند بود.
به هر حال، پیشتر گفته شد که شیوه تدوین سالشمارانه تاریخی هم از ایرانیان اقتباس شده بود. از اینرو خصایص اینگونه آثار، یعنی سبک و اندیشه و حتى مضامین آنها چنان است که میتوان همه را مصادیق تاریخنگاری ایرانی خواند؛ چه به دست ایرانیان پدید آمده باشد، یا توسط دانشمند و نویسندهای عرب چون کندی، صاحب الرساله الکبرى فی السیاسه.
از سوی دیگر دستهای از مهمترین مورخان عصر اسلامی، چون بلاذری ـ که انسابالاشراف او را زبان گویا و مدافعاشرافیت و سیادت عرب دانستهاندـ و ترجمه برخیاز آثار ایرانی هم منسوب به اوست، در انتقال تاریخنگاری ایرانی به عصر اسلامی سهم داشتهاند. آثار بلاذری خود ناقض این نظر است که توجه ایرانیان به ترجمه آثار ایرانی یا تألیف آثاری در باره تاریخ عصر فرمانروایان ایران، و اخلاق و آداب سیاسی ایرانی، محصول دیدگاههای شعوبی بوده است. با این همه، باید گفت که انگیزه این مترجمان و نویسندگان هر چه بوده است، تأثیر آن را بر ظهور تاریخنگاری عصر اسلامی نمیتوان انکار کرد.
اجمالاً باید گفت که تاریخنگاری ایرانی در دورهای که تاریخنگاری در عراق شکل میگرفت، با آن پیوند یافت و در رشد و تکامل آن سهیم گشت؛ ولی نه تنها خود از میان نرفت، بلکه در سدههای بعد هم نمایندگان برجستهای از مکتب تاریخنگاری ایرانی برخاستند و عامل نهضت و ظهور مجدد ادبیات و تاریخ خود شدند. نمایندگان این مکتب تا اوایل سده 4ق به عربی مینوشتند و کسانی چون طبری، البته به تاریخ ایران به عنوان جزئی از تاریخ اسلام نگاه میکردند؛ اما از آنگاه که سلسلههای ایرانی ظهور کردند، تاریخنگاری مورخان ایرانی عربینویس، مانند ابوعلی مسکویه بیش از پیش صبغه ایرانی به خود گرفت؛ و در ایران شرقی نخستین تاریخنامههای فارسی ظهور کرد.
تاریـخنگاری فارسی ـ ایرانی عصر اسلامـی، در واقع از روزگار سامانیان، خاصه از دوران امیر نصر، ظهور کرد. موقعیت ممتاز زبان فارسی در سرزمینهای شرقی، در ظهور این حرکت بیگمان اثری بزرگ داشت. از این ایام تا دوره مغولان، مورخان ایرانی غالباً به نگارش انواع تواریخ دودمانی و محلی به زبان فارسی گرایش بیشتر نشان میدادند؛ و از عصر مغول نگارش تاریخهای عمومی بزرگ به فارسی هم مورد توجه واقع شد و تا دوران اخیر انبوهی آثار تاریخی در باره ایران پیش از اسلام، عصر اسلامی و قلمرو اسلام به طور عموم پدید آوردند که بسیاری از آنها مهمترین و معتبرترین تواریخ اسلامی نیز به شمار میروند.
گذشته از ترجمه تاریخ طبری، که مترجم یا مترجمان اسناد و روایات متعدد در باره یک حادثه را افکنده، و به روایت مقبولتر بسنده کرده، و در مواضعی بسیار نکتههای مهم به آن افزودهاند، و بلکه تحریری نو مبتنی بر تاریخ طبری پدید آوردهاند، کتاب «تاریخ بخارا» اثر محمد بن جعفر نرشخی (د 348ق/ 959م) در دوره سامانی، از کهنترین تاریخنامههای محلی ایرانی است که ابونصر احمد قباوی در سده 6ق آن را به فارسی ترجمه کرد و مطالب مفیدی نیز به آن افزود و بعدها محمدبنزفر در همان سده آن را تلخیص کرد و همین گزیده اکنون در دست است.
سنت تازه تأسیس تاریخنگاری فارسی در عصر غزنویان تبلور خاصی یافت و دیوانسالاران و فرمانروایان غزنه زبان فارسی را به عنوان دومین زبان فرهنگی اسلام شناساندند. زینالاخبار، معروف به «تاریخ گردیزی» نوشته عبدالحی بن ضحاک گردیزی (تألیف: حدود 432ق/1041م) شاید نخستین تاریخ عمومی به فارسی، اما مختصر است که بهخصوص به سبب اتکا بر کتاب گمشده سلامی، معروف به اخبار خراسان، از اهمیت خاصی برخوردار است. «تاریخ مسعودی»، معروف به «تاریخبیهقی» نوشته ابوالفضل بیهقی (د 470ق/1077م)، بزرگترین تاریخنامه دودمانی و محلی فارسی است که بخش کوچکی از آن در دست است و همین نیز به سبب اشتمال بر اطلاعات مهم و دقیق در باره احوال سیاسی و اجتماعی عصر سلطان مسعود و اوضاع دیوانسالاری غزنویان، منبعی یگانه به شمار میرود.
در عصر سلاجقه بزرگ مورخی نامدار ظهور نکرد و آنچه در باره این دولت در دست است، به روزگار حکومت سلالههای کوچکتر سلجوقی، و بیشتر به عربی، نگاشته شد. کتاب «مجمل التواریخ و القصص» از نویسندهای ناشناس ـ که حدود سال 520ق/1126م به فارسی نوشته شده ـ اثری است در تاریخ عمومی، اما مختصر که مطالب آن در باره ایران پیش از اسلام و نیز دوره سلطان سنجر بسیار مهم است. در همین دوره انوشیروان بن خالد (د 532ق/ 1138م) وزیر محمود سلجوقی و المسترشد عباسی، کتابی به فارسی در تاریخ سلجوقیان و وزیران ایشان نوشت که «نفثهالمصدور فی فتور زمان الصدور و صدور زمانالفتور» نام داشت. این کتاب اکنون مفقود است؛ اما برادرزاده او، عمادالدین کاتب اصفهانی (د 597ق/1201م) آن را با نام «نصره الفتره و عصره الفطره» عربی گردانید و اطلاعات بسیاری بر آن افزود و ترجمه عمادالدین را بنداری با عنوان «زبده النصره و نخبه العصره» مختصر کرد.