یافتههای باستان شناسی
آرامگاه کورُش (کوروش) بزرگ - شادروان علی سامی
- يافتههاي باستان شناسي
- نمایش از یکشنبه, 11 خرداد 1393 08:15
- بازدید: 9747
برگرفته از مجله بررسیهای تاریخی، شماره مخصوص مهر 1350، صفحه 405 تا 436
شادروان علی سامی
استاد دانشگاه و باستانشناس
باشکوهترین و زیباترین اثری از آثار فراوان پاسارگاد که نسبتاً آبادتر بجا مانده، و از هر کجای دشت مادر سلیمان، مانند کوهی نمایان است، آرامگاه کوروش بزرگ بنیانگذار شاهنشاهی ایران میباشد، که در دو هزار و
پانصد سال پیش یعنی در سال 529 ق.م جسد رشیرترین و مهربانترین سردار تاریخ شرق باستان درون آن نهاده شد و با آنکه بیست و پنج قرن تاریخ و گذشته را پشت سر گذارده، هنوز مانند کوهی استوار مانده است و چه بسیار سدهها و هزارههای دیگری، که ما خاک و خشت باشیم همچنان بر جا و نمایشگر اندیشه بلند کارفرمایان و مهارت و زیردستی سازندگان هنرمند چنین اثر جاودانی خواهد بود.
دربارهٔ این آرامگاه، تاریخ نویسان عهد باستان و یونانیان همزمان با دودمان هخامنشی مطالبی نوشتهاند که پس از شرح وضع و خصوصیات بناء، بهآنها اشاره خواهد شد و سپس کشف جدیدی را که در سال 1338 خورشیدی هنگامی که این نویسنده سرپرستی کاوشهای علمی باستانشناسی تختجمشید و پاسارگاد را بهعهده داشت، بیان مینماید.
نمای بیرونی آرامگاه:
بیرون بنای آرامگاه ساده، ولی در عین حال بسیار باشکوه و پُرهیمنه، و از رخامهای کوه پیکر مرمرنمای سفیدی که از کوههای شمالی سیوند1 سی کیلومتری جنوب جلگه پاسارگاد بدانجا آورده شده، تشکیل یافته است.
تکههای گران وزن سنگ چنان با دقت و ظرافت درزگیری و به یکدیگر متصل شده است، که گذشت چنین زمان درازی در ارکان آن تزلزلی نتوانست بوجود آورد.
مساحت زیر این بنا 156 متر مربع (12×13 متر) بوده از شش ردیف تخته سنگهای برزگ که شش طبقه یا شش سکو را نمودار میسازد، تشکیل یافته است. طبقه اول که بلندترین طبقه باشد 70/1 متر بلندی دارد. طبقه دوم و سوم هر کدام یک متر و سه طبقه دیگر هرکدام 55 سانتیمتر بلندی دارد، رویهمرفته ارتفاع این سکوها تا کف اطاق بالای بنا 35/5 متر میشود. ارتفاع خود بنای سنگی آرامگاه تا بالای سقف بیش از یازده متر میباشد. پهنای هر یک از سکوها نیممتر است.
سقف بنا از خارج بصورت شیب بامی است و آب آن به دو طرف شمالی و جنوبی میریزد، ولی تکه سنگ رأس این هر شکسته و افتاده و از بین رفته است. همانند این شکل بنا در هیچ نقطه دیگر ایران سراغ نمیرود ولی در بناهای مربوط به مردم اورارتور یعنی ساکنان شمال غربی ایران که اقوام پارس در بدو ورود به پهنه ایران و سکونت در حوالی دریاچه اورمیه، با آنها همسایه بودهاند، دیده شده است، و نفوذ هنری آن قوم را که یادبود هم مرزی و همسایگی پارسیان با مردم اورارتو بود، در بنای این آرامگاه که از بناهای نخستین دورهٔ شاهنشاهی هخامنشی میباشد، بیتأثیر ندانستهاند.
یک بنای سنگی هم که کوچکتر از ربع این بناست در دشت بسپر (بزپر) ده کیلومتری جنوب ده سرمشهد (جنوب شرقی کارزون) بنام «گوردختر» در سال 1339 توسط آقای پروفسور «واندنبرگ» باستانشناس بلژیکی پیدا شد که آنرا آرامگاه اجداد کوروشبزرگ احتمال دادهاند.2
قسمتی از پلکان سنگی در طرف مغرب آرامگاه در بین خاکها و سنگهای قبور افتاد است که برای بالارفتن به درون اطاق آرامگاه مورد استفاده قرار میگرفته است.
تخته سنگها همانند سایر سنگکاریهای این دودمان در تخت جمشید و شوش و فیروزآباد3 با بَست آهنی دُمچلچلهای به یکدیگر مربوط میشده است، ولی مقداری از آنها را در قرنهای نخستین اسلامی برای ربودن آهن و سربی که روکش آنها بوده، برده و در نتیجه سنگها را سوراخ و ناقص ساختهاند.
جای آنها در سنگ باقی میباشد.
وضع درونی اطاق: اطاقی که در بالای سکوهای سنگی قرار گرفته، 5/3 متر درازا و 10/2 متر پهنا و 10/2 متر بلندی دارد همه اطراف آن از سنگ است و دو سنگ یکپارچه هم سقف آنرا میپوشاند و تنها یک در کوتاه باریک به ابعاد 30/1 × 30/1 متر دارد که به سمت مغرب باز میشود. در دیوار جنوبی آثار محراب و خطوط عربی مربوط به دوران اسلامی دیده میشود، که به زحمت حروفی از آن سنگ نبشته خواناست. در حاشیه دور محراب، آیه اول سوره (انا فتحنا لک فتحا مبینا «تا» و کانالله علیما حکیما) با خط ثلث معمولی نقر گردیده است.
غیر از این سنگنبشه، نوشته دیگری در آن اتاق نیست، ولی تاریخنویسان قدیم یونانی چون استرابن و آریان و پلوتارک نوشتهاند که لوحهای از سنگ در آنجا قرار داشت و بر آن چنین نگاشته بودند:
«ای انسان هر که باشی و از هرجا که بیائی، زیرا میدانم ه خواهی آمد، من کوروشم که برای پارسیان این شاهنشاهی گسترده را بنیان نهادهام، پس به گور من رشک مبر.»
در قسمت بالای در کوتاه ورودی، دو حفره در سنگ دیده میشود، که جای پاشنهٔ در آرامگاه بوده است. این در از سنگ بوده است، زیرا در آرامگاههای موجود در نقش رستم و تخت جمشید هم از سنگ بوده و ما در خلال کاوشهای خود در سال 1336 پیرامون آرامگاه اردشیر سوم در تختجمشید قسمت مهم قطعات در یک لنگهٔ ورودی را که از سنگ بود، پیدا کردیم، که اکنون وصالی شده است و در موزهٔ تخت جمشید نگاهداری میشود.
این بود شرحی از خصوصیات آرامگاه ابدی شاهنشاه بزرگی که نیزه خود را تا خاور و باختر و شمال و جنوب دنیای متمدن آنروز بهکار برد و با همکاری و فداکاری و رشادت مردان پارس تشکیل نخستین و نیرومندترین و گستردهترین شاهنشاهی را که بیش از دو سده در نهایت شکوه و سرافرازی حکمرانی کرد، در مشرق باستان داد و چه بسیار از کشورها و اقوام که از روی جان و دل طوق فرمانبرداری این شاهنشاه مهربان انسان دوست و جانشینان با فرّ و اقتدارش را، بگردن نهادند.
کوروش بزرگ که میلیونها متر مربع زمین در زیر سلطه و نفوذ داشت، سرانجام در یک حفرهٔ محقری بیاسود، و از آن همه جاه و جلال و شکوه و شوکت زودگذر، هیچ چیز جز نام نیک با خود نبرد. نامی جاودانه و جهانی، که روزبروز بر عظمت و درخشندگی آن در برابر جهانیان افزوده میگردد. نامی که نه تنها در عصر خودش مورد ستایش مرم یونان و بابل و آشور و مصر و یهود بود، بلکه از آن پس تا کنون هم ستایش و سپاس بسیاری از شخصیتهای بارز علمی و سپاس جهانی را به سوی خود جلب کرده است.
پیدایش قبر کوروش و ملکه بر فراز سقف آرامگاه:
سقف و قسمت زیرین آرامگاه از چهار ردیف سنگ که بر روی هم گذارده شده است تشکیل میگردد:
1 ـ دو سنگ یکپارچه سقف اطاق
2 ـ سنگ قطور دیگر روی این دو سنگ یکپارچه سقف که دو قبر کشف شده بعنوان در کلفتی برای آن تعبیه گردیده است.
3 ـ سنگ ذوزنقه شکل (هرم مانند) که سقف دو قبر را تشکیل میداده، به قطر نیم متر و طول 35/6 متر در چهار پارچه. قاعده زیرین این هرم ناقص سه متر و قاعده بالائی 24/1 متر میباشد.
4 ـ سنگ مثلث مانند روی این سنگ که فعلاً هیچ نمونهای از آن باقی نمانده است، این قطعه سنگ هرم نناقص را تکمیل مینموده، و نیز بر زیبائی بنای سنگی میافزوده، ضمناً بدان وسیله آب باران سقف بنای سنگی به خارج میریخته است.
ضخامت بیش از معمول این قسمت از بنای آرامگاه که رویهمرفته تا حد دو سه متر میشود، و در بناهای دیگر شبیه آن، که از سنگ است، مانند ویرانه سنگی بنام آرامگاه کمبوجیه (مشهور به زندان سلیمان) در همان پاسارگاد، و بنای کعبه زرتشت در نقش رستم مرودشت، به هیچوجه دیده نشده است، پیوسته نقطه ابهامی در ذهن بینندگان کنجکاو و کاوشگران ایجاد میکرد، برخی اشخاص ضخامت بیش از حد این سقف را حمل بر استحکام و زیبائی و شکوه بیشتر بنا مینمودند. ولی این ابهام در سال 1338 هنگامی که برای ریشهکن ساختن درخت انجیر وحشی که بر بالای بام آرامگاه روئیده و ریشه دوانیده بود اقدام میشد روشن گردید، و معلوم داشت که در دل این سنگها دو قبر بر فراز اطاقی که شرح آن داده شد، ساختهاند. این دو قبر به واسطه دهلیزی باریک به عرض 35 سانتیمتر و طول یک متر به همدیگر مرتبط گردیده است.
دو قبر پیدا دشه یکی 1×2 متر و دیگری 95/0 × 95/1 متر اندازه دارد، ولی بلندی هر دو یکسان و 87 سانتیمتر است. پیدایش این دو قبر به اینصورت بود که برای ریشهکن ساختن درخت انجیر بالای بام آرامگاه، حفرهای که ریشه درخت در آنجا بود پیدا گردید، که از خاک پُر شده بود. این حفره در اثر شکستگی یک تکه از سنگ ذوزنقهای شکل روی قبر، ایجاد گشته بود و ضمن خاکبرداری مشاهده شد که حفرهٔ نامبرده عمیق و مربوط به شکاف اتفاقی سنگ نیست که با خاک پر شده باشد. از اینرو قبر اولی و راهرو و قبر دومی به دقت و مواظبت پاک شد ولی چیزی از قبیل استخوان یا اشیاء دیگری در آن نبود و معلوم داشت که با همه دقتها و کوششهائی که برای اختفاء قبرها بکار رفته است باز از دستبرد یغماگران و دگرگونیها در امان نمانده، و چه بسا سنگ روی آنرا نیز برای دسترسی به اجساد و ربودن اشیائی، اگر با آنها دفن بوده، شکسته و به پائین انداختهاند.
راجع به هویت و چگونگی دو قبر پیدا شده متصل به هم، میتوان تصور کرد که یکی جسد کوروش بزرگ و دیگری جسد ملکه وقت «کاساندان» مادر کبوجیه و بردی را در بَر میگرفته است، و به طور قطع دومی از آن کبوجیه نیست، زیرا او خود شاهنشاهی مقتدر و فاتح مصر بود و آرامگاه مجللی داشت، و برای بردی نیز نمیتواند بوده باشد، زیرا به طوری که داریوش در سنگ نبشته تاریخی بیستون (بغستان) نوشت است کمبوجیه او را پنهانی بِکُشت از آن رو که اورنگ شاهیاش بیمنازع و رقیب باشد، قبور دیگر پادشاهان این دودمان از داریوش بزرگ به بعد نیز در نقش رستم و تخت جمشید است. این دو قبر راهی به خارج نداشت و سنگهای گران وزن روی آن که چهارپارچه است، با بستهای آهنی دُمچلچلهای به همدیگر متصل میگردید. و هنوز جای بستها در سنگ موجود است. میتوان تصور نمود که پس از دفن اجساد، سنگهای زبرین را نصب و به جای خود مستقر نموده باشند، و این خود ابتکار جالبی است که جسد شاه و ملکه در جایگاه مرموز و محفوظی مظبوط بماند و از خطر احتمالی نبش و دستبرد مهاجمان تاراجگر، که حتی به جسد مرده نیز ابقا نمیکردند، در امان باشد.
اطاق زیرین که تا کنون مورد بحث باستانشناسان و خاورشناسان بود، و عموماً بنابر روایت آریان از قول آریستوبولس که همراه اسکندر به ایران آمده بود، آنرا مقبره کورش نوشتهاند، یا جایگاه روحانی عالیمقام آرامگاه
و یا به منزله موزه لباسها و سلاحهای شهریار پارس بوده است که در آنجا به یادبود بنیانگذار شاهنشاهی نگاهداری میشده است. این ترتیب با آنچه دربارهٔ مراسم تاجگذاری شاهنشاهان هخامنشی نوشتهاند و طبق آن این
مراسم را در پاسارگاد و در اطاق آرامگاه انجام میدادهاند، بهتر تطبیق مینماید (دربارهٔ این موضوع بعداً توضیح بیشتر خواهد شد).
راجع به آغاز و اتمام این ساختمان چنین حدس زده میشود، که در زمان خود کوروش شروع شده و زمان کمبوجیه فاتح مصر اتمام پذیرفته باشد، منتها غیبت کبوجیه از ایران و توقف ممتدش در مصر و بعداً دوران فترت و
شورش گئومات مغ و گرفتاریهای داریوش در بدو زمامداری، مانع شد که جسد کوروش را که گویا در هگمتان به امانت گذارده شده بود، با تشریفات و احترامات لازم که در خور شأن و مقام این شخصیت ممتاز و رهبر بلندپایه بود، به آرامگاه ابدیش انتقال دهند. گویا اینکار در زمان داریوش بزرگ انجام گرفته باشد.
درباره این دو قبر مکشوفه دانشمند فقید فرصتالدوله شیرازی هم در کتاب آثار عجم ضمن شرح مشهد مادر سلیمان اشاره کرده است4: « . . . . پیش از این گفتیم که سقف آن از طرف بیرون شیب بامی است، ولی از طرف درون مسطح است، لهذا از پشت این سقف مسطح اندرون تا زیر مقعر سقف بیرون مجوف است به شکل مثلث و آنجا محل دفن مرده بوده و در زمانهای گذشته پُشت بام را سوراخ کرده و سنگهایش را شکستهاند. بعضی از اهالی آنجا بالا رفته، آن دخمه را دیدهاند، مذکور بودند که در آن تابوتی از سنگ نهادهاند و مرده در آن تابوت بوده. اکنون جسدش هباء منثورا است . . »5
پس از این که تخت جمشید جایگزین پاسارگاد گردید شاهان هخامنشی بر آن شدند که آرامگاههای خود را پیرامون تخت جمشید و نقش رستم بر سینه کوههای رحمت و حاجیآباد در جاهائی که تا حدی دور از دسترس
باشد، بسازند.
دربارهٔ ساختن آرامگاه و نگاهداری و دفن جسد شاهان هخامنشی که مزداپرست بودهاند، با توجه به آداب و رسوم زرتشتیان، باید توضیح داده شود که: ایرانیان باستان عقیده داشتند که روح پس از خروج از کالبد، به عالم بالا میرود و از آن پس جسد ارزشی ندارد که شایسته دفن در خاک و یا سوزاندن در آتش و یا انداختن به آب که سبب آلوده ساختن این سه عنصر مقدس میشد، باشد و شاید اگر احیاناً اجسادی را مومیائی میکردند منظور حائل و پوششی بوده است تا خاک آلوده نگردد. بنابراین چون برای بدن، پس از مرگ اهمیت و ارزشی قائل نبودند، لزومی نداشت که قبرهای مردگان را با زر و زیور بیارایند، یا برای آنها تشریفات و تزئینات روا دارند.
ولی رعایت سنت و رسوم کشورهای تابعه، پادشاهان هخامنشی را بر آن داشت که پس از گشودن کشورهای آسیای غربی و مصر، که هر کدام برای دفن اجساد پادشاهان مراسم و آداب خاصی داشتند افکار و عقاید آنان را
رعایت کنند و برای خود که پادشاهان آن کشورها هم بودهاند، آرامگاههائی مجلل ترتیب دهند. معهذا آرامگاه آنها در عین عظمت و شکوه، ساده و بیآرایش و دارای جنبهٔ روحانی است و همانطور که اجساد (استخوانها)
سایر مردگان در شکاف کوهها سپرده میشد، جسد شاهان را نیز در دخمههائی که در کوه ساخته شده بود: مینهادند.
راجع به مستور و مضبوط نگاهداشتن اجساد پادشاهان هم در دل کوهها و درون دخمهها، جائیکه به زحمت و دشواری به درون آن راه مییافتهاند، علاوه بر رعایت مراسم دینی، بیم از دستبرد و جسارت دشمن بدخواه نیز بوده است. زیرا به طوری که خشت نبشتههای آشوری و بابلی و ایلامی و غیره نشان میدهد بسیاری از کشورگشایان ملل قدیم شرق از هیچگونه کُشت و کشتار و غارت و هتک ناموس مردم و اهانت به پادشاهان، فروگذار نمیکردند، حتی استخوان شاهان را از قبرهایشان بیرون آورده به غارت میبردهاند.
ساکنان بومی پهنه ایران پیش از ورود آریائیها، و همچنین مردمان جلگه بینالنهرین و سایر کشورهای آسیای غربی و مصر را، در دوران کهن عقیده بر آن بود که انسان پس از مرگ در دنیای دیگر، به زندگی خود ادامه
میدهد. بنابراین تا به وضع زندگی آن جهان آشنا گردد، برای اینکه تنگی و ناراحتی نکشد، مقداری خوراکی در ظرفهای سفالی بالای سر و دمدست و پائین پای او با ابزار و اثاثیه و اسلحه و لوازم پیشه به فراخور دارائی و شئون هر کس همراه او خاک مینمودند، و البته این عمل دراقوام شرق باستان یکسان انجام نمیگرفت و ضعف و شدت داشت. در تپههای پیش از تاریخ ایران مربوط به هزارههای پیش از میلاد هر جا کاوش شده، ظرفهای آبخوری و غذاخوری و سلاح و زینتهای زنانه و ابزار و اثاثیه رایج مورد نیاز مردم را در گورها یافتهاند. در نواحی جنوبی خاک روسیه همراه مرده حتی همسر و خدمه و اسب و ارابه و جواهرات و فرش دفن کردهاند، در بینالنهرین و جای اور قدیم در گور یکی از ملکهها 73 نفر از خدمتگزار و نوازنده و تمام اسباب زندگی و حتی آلات موسیقی با او دفن نموده بودند در قبر ملکه «شوبآد» ضمن اشیاء و لوازم دفن شده با او، سُرخابدانی از زمرد کبود مایل به سبز و سنجاقهای طلائی ته فیروزهای و اسباب آرایش از صدف طلاکوب شده و موگیر (منقاش) و گردنبند طلا و لاجورد و انگشتر پیدا کردند.
مصریان قدیم معتقد بودند که روح برای بقای خود به کالبد احتیاج دارد و چنانچه بدن از بین برود و متلاشی شود، روح نیز از بین خواهد رفت از اینرو در نگاهداری جسد مردگان چه از لحاظ مومیائی کردن و چه تهیه تابوت و مقبره دقت میکردند. آنان عقیده داشتند که هنگام مرگ همزاد شخص «کا KA» که پیوسته با انسان است نمیمیرد و مادام که جسد محفوظ و سالم بماند (کا) نیز باقی خواهد ماند. برای بقای کا و راحتی او کوشش مینمودند که آذوقه و لوازم گذران همراه جسد دفن شود و گاهی چون دفن همه لوازم و اسباب و زنان و خدمه همراه او مُیسّر نبود، از لحاظ آسانی کار و یا نبودن وسائل، پیکرهائی از زنان و بندگان و بعداً تصاویر و نقاشی آنها را در قبر میگذاردند و یا نقش میکردند، و روی آنها عبارات سحرآمیز و طلسم مانند مینوشتند، تا در آن جهان مانند شخص زندهای بتوان کار نماید.
در ادوار اولیه که هنوز مومیائی کردن معمول نگشته بود، اجساد مردگان را میخشکاندند و در پوست پیچیده و در ریگزارهای خشک که جسد فاسد نشود، دفن مینمودند. و با آنکه معتقد بودند ازیریس یا خدای مردگان،
از آنها در آن دنیا خوب پذیرائی میکند، مقداری آذوقه و لوازم زندگی و پیکرهائی از فرشتگان و زنان به همراه مرده در گور میگذاردند. هنگام دفن جسد سرش را به سوی دهکدهای که در آنجا خانه داشت میگرداندند.
کمکم صندوقهائی تعبیه شد و مردگان را در درون آن میگذاردند. و اعتقاد به جاویدان ماندن روح و اُنس و الفتش به بدن، سبب گردید تا وسائلی ایجاد نمایند که اجساد مُردگان در قبرها محفوظتر بماند و در نتیجه مومیائی کردن رایج شد. مومیائیهای اولیه به این ترتیب بود که قشری از بیکربنات دوسود روی بدن ریخته سپس آنرا محکم در پارچههائی که گاهی به صمغ آغشته بود میپیچیدند. لیکن بعداً به تدریج عمل مومیائی کردن خود یک پیشه مهم و تخصصی و پُرسود شد.
طرز مومیائی کردن چنین بوده که مغز مرده را با ادواتی از بینی بیرون میآوردند، و پهلوی ویرا با یک چاقوی سنگی میشکافتند و محتویات شکم سوای قلب و کلیه، بقیه را بیرون آورده با شراب خرما (نوعی الکل) میشستند سپس آنرا در مواد معطره میخواباندد و در ظرفی سنگی گذارده کنار تابوت دفن مینمودند و شکم را هم از مرمکی و دارچین و عطریات پُر میکردند. و پس از این اعمال بخیه و بسته میشد. جسد هفتاد روز در محلول کربنات دوسود طبیعی میماند، و پس از طی این مدت آنرا خُشک کرده و با نوارهای صمغ آلود محکم پیچیده و لابلای آنرا هم مواد معطر میپاشیدند.6
جسد مومیائی شده را در تابوتی که به هیئت جسد ساخته شده بود و درون آن به انواع نقش و نگارها و نوشتهها و علامات سخرآمیز نقاشی گردیده بود، میگذاردند. ولی اجساد ثروتمندان و بزرگان در چند صندوق تو بر تو گذارده میشد، تا جسد محفوظتر بماند.
بنابراین برای ساختن مقابر توجه مخصوص داشند، به ویژه برای آرامگاه پادشاهان که فرد ممتاز و برتری بوده و حتماً میبایستی در نهایت شکوه و جلال بنا گردد. قبور فراعنه مصر بدواً عبارت از تپههای خاکی هِرم مانندی بوده، که روی قبر میساختهاند و درون آن هرم خاکی اطاقی احداث میشد که تابوت فرعون در آن گذارده میشد. این گونه قبرها به تدریج که بر قدرت و شکوه دربار فراعنه افزوده شد، مجللتر و مفصلتر بناگردیده و به هرمان بزرگ سنگی تبدیل شد که نمونه ممتاز و برجسته آن هرمهای فرعون سلسله چهارم «گلوپس، کفرن، میکرینوس» در فلات جیزه میباشد که کمتر بنائی در ادوار باستانی به عظمت آنها ساخته شده است.7
چند قبر قدیمی در کوههای ایران
در کوهستانهای نواحی مختلف ایران، مخصوصاً در مناطق غربی و جنوب غربی، استودانها و قبرهائی دیده شده است که بسیاری از آنها ساده و فقط به صورت حفرههائی تراشیده شده «استودانها» میباشد و چند تای آنها هم که مربوط به پادشاهان و اُمراء بوده است بزرگتر و دارای نقوشی هم هست از آنجمله:
1 ـ در جنوب کرمانشاه در جائی بنام سکاوند یا ده نو، دخمهای است که در بالای آن نقش شخصی که دو دست را به حال نیایش بلند کرده و در جلو او نقش سه آتشدان میباشد، حجاری گردیده است. یکی از آتشدانها
نیمه تراش است. دانشمند فقید پروفسور هرتسفلد تصور کرده است که شاید قبر گئومات مغ بوده است ولی این تصور خیلی ضعیف است و نمیتواند معتقد شد برای مغیکه غاصب تخت و تاج شهریاری بوده و حوزهٔ شاهنشاهی را در شورش و آشفتگی عجیبی فرو بُرد که اگر نبوغ و شجاعت و ازخود گذشتگی داریوش بُزرگ نبود، یکُلی از هم گسیخته شده بود، دخمه و نقشی به یادگار از او درست کرده باشند. شاید قبر یکی از پادشاهان یا اُمرای ماد بوده است.
2 ـ در سه کیلومتری جنوب شرقی «سرپُل زهاب» در دامنهٔ کوه دخمهٔ دیگری است بنام «دکان داود»8. در درون دخمه سکوئی وجود دارد که روی آن جسد یا تابوت را مینهادهاند؛ در نمای خارجی دخمه نقش شخصیکه
مراسم مذهبی و نیایش را بجا میآورد حجاری شده است؛ در سر او شیئی مانند تاج و در دستش (بَرسَم) میباشد.
3 ـ در دیرا نزدیک همین دخمه داود، دخمهٔ دیگری است بنام (اطاق فرهاد) که حجاری نمای آن ناتمام مانده و نخستی خاورشناسیکه دربارهٔ آن اطلاعاتی منتشر ساخت، هانری راولینسن در سال 1836 میلادی میباشد.9
4 ـ بین کرمانشاه وکنگاور نزدیک صحنه، دخمه دیگری است بنام «فرهاد و شیرین» که شاید متعلق به دوره مادیها باشد. طرفین در ورودی دخمه، دو ستون و بابای دَر، قرص بالدار خورشید حجاری شده است. درون دخمه ابتدا دهلیزی است با دو طاقچه و طرفین آن دو سکو برای قرار دادن جسد.
در کف دهلیز گودالی است که به اطاق اصلی آرامگاه راه پیدا مینماید و در آنجا سکوئی برای قراردادن یک جسد موجود است.10
5 ـ در صحنه، دخمه دیگری است که ماک دونالد کینر11 نخستین بار آنرا دیده و سپس در سال 1939 آقای هینز خصوصیاتی از آنرا منتشر ساخت12
6 ـ دخمه داودختر (مادر و دختر) در کوههای ممسنی که در ارتفاع 300 متری قرار گرفته است. دو ستون در دو طرف در ورودی و بالای آن کنگرههای بالای کعبه زرتشت در نقش رستم حجاری شده است. محققان
این دخمه را آرامگاه یکی از شاهان هخامنشی پش از کورش بزرگ تصور نمودهاند. 13
دکتر اشمیت در کتاب (تخت جمشید) درباره این دخمه شرحی نوشته که در صفحه 334 کتاب اقلیم پارس نقل شده است. باستانشناس نامبرده نوشته است: «. . . یک دخمه سنگی جالب توجه موسوم به داودختر (دایه و دختر) که در کوهستان نزدیک نقوش برجسته گورانگون بین بهبهان و تخت جمشید قرار دارد، به یکی از پادشاهان هخامنشی که شاید (چئشپش) باشد نسبت داده میشود. محل کاخهای پسران (چئشپش) یعنی کوروش اول و آرار منه (جد بزرگ داریوش) معلوم نیست. بطوری که گفتهاند ناحیه پارسوماش به پسر اول و ناحیه متصرفی انزان و پارسه به پسر دوم رسید . . . »
7 ـ گور دختر در بسپر که قبلاً ذکر آن شد.
نوشتههای تاریخ نویسان قدیم دربارهٔ آرامگاه کورش بزرگ
مورخان یونان باستان دربارهٔ آرامگاه کوروش بزرگ و سرانجام پاسارگاد، پس از برچیده شدن شاهنشاهی هخامنشی و دیدار اسکندر مقدونی از کاخها و آرامگاه، مطالبی نوشتهاند که به نقل قسمتهائی از آنها میپردازد
بعضی از نوشتهها از تاریخ آریستوبولس که خود همراه اسکندر بوده و وقایع را ثبت کرده است، اقتباس شده و بیشتر نوشتههای خود او نیز از بین رفته است. بنابراین بدواً آنچه را از قول او نقل کردهاند ذکر مینماید:
استرابون جغرافیدان معروف که از چهل سال پیش از میلاد تا چهل سال بعد از میلاد میزیسته، به نقل از گفته آریستویولس نوشته است: «قبر کورش در باغی دیده میشود که مثل برج کوچکی در میان اشجار مستور گشته. برج مذکور در بالا محکم است و در بالای عمارت یک طبقهای و قبر که مدخل باریک دارد.
آریستوبولس گوید: به حکم اسکندر داخل مقبره شده قبر را کشف کرد اشیاء عبارت بود از بستری از طلا، یک میز، جامها، و تابوتی از زر و لباسهای زیاد که با سنگهای گرانقیمت زینت یافته بود. این چیزها را در دفعه اول دید ولی وقتیکه در دفعه دوم به این محل آمد، یافت که تمامی چیزها را از جایش حرکت داده بودند. معلوم بود که این کار، کار دزدان بوده نه والی، و دزدان آنچه را که بُردنش دشوار بوده، باقی گذاشتهاند.
در جای دیگر از قول آریستوبولس چنین نقل شده است: آرامگاه بنیانگذار دودمان شاهان پارس در وسط یکی از باغهای شاهی واقع است که آب فراوانی در آن جاری میباشد. درختان زیاد و سبزه و چمن آنرا احاطه
کرد ه است. این مقبره به شکل برج مربع کمارتفاعی است که درختان کهن بر آن سایه انداختهاند. در قسمتفوقانی اطاقیست که تابوت کوروش در آن جای دارد و سقف آن با سنگ پوشیده شده و به وسیله در تنگی در آن داخل میشوند. یک تخت، یک میز، و جامهائی که در آن باید به افتخار خدایان باده گساری کرد و همه از طلای ناب ساخته شده و آنجا قرار دارند. بعلاوه طشت بزرگ زرینی برای شستشو و مقداری زیاد لباسهای گرانبهای کورش و جواهر نیز در آنجاست و بوسیله یک پلکان داخلی به اطاقیکه روحانیان حافظ بنا در آن منزل دارند مربوط میگردد.
در بالای سر در آرامگاه به خط و زبان پارسی چنین نوشته شده است.
ای انسان من پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیان نهادم و بر تمام کشورهای آسیا فرمانروائی نمودم. این مقبره را از من دریغ مدار»
آریان مورخ قرن دوم میلادی اهل آسیای صغیر نوشته است: 14 چیزیکه اسکندر را پس از برگشت در پاسارگاد مغموم داشت، نبش قبر کوروش بود.
مقبره در وسط باغهای سلطنتی پاسارگاد واقع است و از هر طرف انبوه درختان و جویبارها و چمنهای پُرپشت بر آن احاطه داشت. بنا بر روی پایهای از سنگهای بزرگ قرار گرفته و به اطاقی منتهی میشود که مدخلش خیلی کوچک است. نعش کوروش را در تابوتی از زر گذارده و تابوت را روی میزی که پایهاش نیز از زر بوده قرار داده و آنرا با پارچه نفیس بابلی و قالیهای ارغوانی و ردای سلطنتی و لباسهای مادی و جامههای رنگارنگ از یاقوت زرد و غیره با طوقها و یارهها و زینتهائی از زر و سنگهای گرانبها پوشیده بودند.
پلههای درونی به اطاقی کوچک که متعلق به مغها بوده هدایت میکرد. خانواده این مغها از زمان مرگ کورش پاسبان قبه بوده و این امتیاز به آنها اختصاص داشت. شاه همه روزه یک گوسفند و مقداری شراب به آنها میداد و هر ماه یک اسب قربانی میکردند. در اینجا کتیههائی به خط پارسی نوشته بودند که مضمون آن چنین است: «ای مرد فانی من کورش پسر کمبوجیهام. من شاهنشاهی پارس را بنیان گذاردم و فرمانروای آسیا بودم بدین قبر رشک مبر» اسکندر از حس کنجکاوی خواست درون اطاق را ببیند دریافت که اشیاء را جز میز و تابوت دزدیدهاند. معلوم گشت که دزد میخواسته جسد کورش را هم بدزدد و بدین مقصود تابوت را شکسته، ولی نتوانسته بود جسد را ببرد و انداخته و رفته است. آریستوبولس مأمور شد باقیمانه اسکلت راجمع کرده در تابوت بگذارد و آنرا مرمت نماید و پارچهئی روی آن بکشد.
سپس در مقبره را با دیواری مسدود کردند و مهر اسکندر را بر آن زدند. اسکندر اَمر کرد مغهائی که نگهبان قبر بودند توقیف شوند تا معلوم گردد که مرتکب چنین جنایتی کی شده است. با وجود زجرها معلوم نشد که جانی
کی بوده آنها را رها کردند.»15
کنت کورث مورخ رومی سدهٔ اول میلادی نوشته است: «اسکندر دستور داد در آرامگاه کورش را بگشایند تا احتراماتی برای بقایای جسد شاه مزبور مجری دارد. او تصور میکرد که این مقبره پُر از طلا و نقره است زیرا پارسیها آشکارا چنین گفته بودند. درب مقره را گشودند بجز سپری که پوسیده بود و دو کمان سکائی و یک قمه چیزی در آن نیافتند. اسکندر از اینکه شاهنشاهی با آنهمه قدرت و جلال و ثروت، قبرش مانند یک عامی شده بود، غرق حیرت گشت و در حال ردائی که بدوش داشت بیرون آورده روی تختی که جسد کورش بر آن قرار گرفته بود کشید، و تاجی از زر روی تخت گذارد.»
پلوتارک هم مطالبی از این قبیل دارد و مینویسد که وقتی نوشته درون آرامگاه را برای او خواندند در او اثر غریبی کرد و بیادش آورد که «عظمت انسانی چقدر مشکوک و ناپایدار است.» آری قدرت و جلال چند روزه بشری بسیار سستبنیان و زودگذر و ناپایدار است. خدای بزرگ را نیرومندی و جبروت جاودانی است و بس.
ابن البلخی مورخ اواخر قرن پنجم هجری در کتاب فارسنامه خود نوشته است: 16
«. . . این مرغزار نزدیک قبر مادر سلیمان است و قبر مادر سلیمان را از سنگ کردهاند. خانهای چهارسو هیچکس در آن خانه نتوان نگریدن گویند طلسمی ساختهاند که هر که در آن خانه نگرد کور شود اما کسی را ندیدهام که این آزمایش کند.»
این عقیده اکنون هم بین ساکنان دهات مجاور و ایلات و عشایری که برای ییلاق و قشلاق در هر فروردگان و مهرگان از آنجا میگذرند، رایج است.
دور نیست که این تحریم در قرون اولیه اسلامی که آرامگاه کورش بنام قبر مادر سلیمان تغییر نام داده، به عمل آمده باشد.
حمداله مستوفی یکجا ضمن توصیف مرغزاران کالان از مشهد مادر سلیمان نام میبرد که اقتباس از فارسنامه ابن بلخی است. ولی مینویسد17 : «مرغزار کالان به جوار گور مادر سلیمان (ع) طولش چهار فرسنگ اما عرض کمتر دارد و قبر مادر سلیمان از سنگ کردهاند خانه چهارسو است . . . »
«ویل دورانت مینویسد:18
«در نزدیکی صفه تخت سلیمان و مرودشت مجاور آن گور کورش دیده میشود که اثر گذشت بیست و چهار قرن زمان بر آن مشهود است. گور کورش امروز برهنه و دور افتاده و بیپیرایه بنظر میرسد. هیئت آن آدمی را بیاد زیبائی گذشته این ساختمان میاندازد که از آن تقریباً هیچ برجای نماده است سنگهای شکسته و فروریخته تنها ما را به این فکر میاندازد که جسم بیجان در برابر تصرفات روزگار بسیار بیش از آدمیزاد ایستادگی بخرج میدهد. »
«سرپرسی سایکس افسر و مورخ انگلیسی از اینکه سه بار توفیق دیدار این آرامگاه برایش میسر شده است بر خود میبالد و چنین مینویسد:19 «من شخصاً سه بار به زیارت این آرامگاه رفتهام و در آنجا موفق شده مختصر تعمیری نمودهام و ضمناً در هر موقع ب این نکته متذکر شدهام که دیدن مقبره اصلی کورش پادشاه بزرگ و شاهنشاه عالم مزیت کوچکی نیست و من جقدر خوشبخت بودهام که به چنین افتخاری نائل شدهام و در مواقع شک دارم که آیا برای ما طایفه آریائی هیچ بنای دیگری نیست که زیاده از آرامگاه بنیانگذار شاهنشاهی پارس و ایران که تقریباً دو هزار و چهارصد و چهل سال قبل از این در آنجا مدفون شده، اهمیت تاریخی داشته باشد.»
پاسارگاد پس از کورش بزرگ
پاسارگاد پس از احداث تخت جمشید. بنا بر سابقه و حق تقدم و از آن لحاظ که هم موطن شهریاران هخامنشی و هم مدفن بزرگترین شخصیت برجسته آن خاندان بود، مقام معنوی خود را نگاهداشت و پیوسته مورد علاقه و احترام شهریاران هخامنشی بوده است و بطوریکه پارهای از مورخان مینویسند شاهان پس از کورش تاجگذاری خود را در پاسارگاد با تشریفات خاص و باشکوهی برگزار میکردهاند و نوشتهاند که شاهنشاه در روز تاجگذاری لحظهای جبه کورش را میپوشیده است و این کار نشانه آن بود که شاه نو باید در نیک کرداری و آبادانی و توسعه کشور و ملاطفت با رعایا، چون کورش کوشش نماید. سپس انجیر خشکی میخورد با قدری شیر و این کار نشانه آن بود که نوش شاهی با نیش نگاهداری آن توأم و هر که آنرا خواهد باید تحمل دشواریها وشدائد را بنماید. برای نمومه چند سطر از مراسم تاجگذاری اردشیر دوم هخامنشی (404 تا 358 ق. م) را از قول پلوتارک نقل مینماید:20
«پس از مرگ داریوش دوم، اردشیر به پاسارگاد رفت تا در آنجا بوسیله کاهنان آداب تاجگذاری را به عمل آورد. پرستشگاهی است متعلق به ربالنوع جنگ21، موافق آداب، شاه میبایست داخل معبد شده و لباس خود را بکند و لباسی را که کورش بزرگ پیش از آنکه به شاهی برسد میپوشید، در بر کند و پس از آن قدری انجیر خشک و برگ تر بنت بخورد و مشروبی از سرکه و شیر بیاشامد و اگر آداب دیگری بر حسب قانون مقرر بوده است فقط معلوم کاهنان میباشد . . . »22
اردشیر دوم در حین همین مراسم و در پاسارگاد مورد سوء قصد برادرش کورش کوچک قرار گرفت ولی نجات یافت.
آثار مسجد و محراب اطراف آرامگاه کورش
اطراف آرامگاه با فواصل نامنظم و بدون رعایت جهات و نکات معماری و مهندسی در زمان اتابکان فارس ستونهائی گذارده و آنجا را بصورت مسجد جامعی درآوردهاند که درب ورودی این مسجد سرپاست و روی آن این عبارت بخوبی خوانده میشود: «العمارةالمسجد الجامع الملک العادل العالم المؤید . . . الاسلام و المسلمین و ارث ملک سلیمان سلغر سلطان سعد بن زنگی اتابک ناصر امیرالمؤمنین خلداله سلطانه عشرین . . . »
از مفاد این کتیبه چنین برمیآید که مسجد جامع در زمان فرمانروائی ابابک سعد بن زنگی شروع و شاید به سالهای 620 یا 621 ه.ق برابر با آخرین سالهای پادشاهی او اتمام پذیرفته است. زیرا پسرش ابوبکربن سعد در سال 622 بجای پدر نشست.
سنگهای ستون این مسجد را از دو کاخ بارو پذیرائی آوردهاند به این ترتیب که ستونهای سه ایوان شرقی و غربی و جنوبی را با ستونهای قطور کاخ پذیرائی، و ستونهای ایوان شمالی مسجد را با ستونهای باریک کاخ اختصاص ساخته بودند یک دقت نظر در بینظمی نصب ستونها و بیتناسبی و پایهسازی میفهماند که این طرز کار نه تنها با معماری دقیق و محکم شاهان هخامنشی قابل مقایسه نیست بلکه از ناشیانهترین نمونههای معماری دوره اسلامی به شمار میرود. حتی این نکته را رعایت نکردهاند که اقلاً فواصل ستونها را یک اندازه و یا بنای آرامگاه کورش را که در آن زمان بنام قبر مادر سلیمان معروف بوده است در وسط مسجد قرار دهند که در ورودی مسجد موازی در قبر قرار گیرد، بلکه نمای مسجد به سمت جنوب متمایل گردیده است.
ضمن خاکبرداری ما در این مکان که در سال 1334 به منظور ساختمان حصار سنگی به دور صفه آرامگاه کورش انجام گرفت قطعه کتیبه دیگری به دست آمد که در سطر بالائی این عبارت «المنصور المجاهد» و در سطر پائین و حاشیه این عبارت نوشته شده است: «السلطان بنسعدبن زنگی ناصر امیرالمؤمنین خلداله ملکه فی رمضان ست مائه و عشرین ... » چنین استنباط میشود که مسجد اتابک دارای کتیبههای زیادی در اطراف و سردر بوده که مقداری از شکستههای آن بشرح بالا پیدا شد و همه این کتیبهها از سنگهای سفیدی که از کاخهای پاسارگاد آورده شده، تهیه گردیده است.
خاورشناسان و مورخانی که دربارهٔ پاسارگاد و آرامگاه کورش نوشتههائی دارند:
سوای خاورشناسان و مورخان قدیم و جدید که ضمن شرح مطالب نامی از آنها برده شد پژوهندگان زیر هم دربارهٔ پاسارگاد و آرامگاه کورش بزرگ [کوروش کبیر] در کتابها و سفرنامههای خود مطالبی نوشتهاند که نام مهمترین آنها بشرح زیر میباشد:
ژوزفات باربارو23، پیترو دولاوال24 ( 1621 م ) یوهان آلبرخت فون ماندلسلو25 ( 1638 ) دوبروین وجانس استرویس هلندی ( 1671 )26 جمس موریه27 ( 1811 ) انگلیسی، سر کرپرتر28، آندره آس29، استولز ( 1878)30، مارسل دیولافوا31 ( 1882 )، پروفسور هرتسفلد32 ( 1924-1931 )، دکتر اشمیت33 ( 1935 )، گیرشمن فرانسوی34، پروفسور واندنبرگ بلژیکی35، لرد گرزن36، فلاندنو کست37 ( 1841 ).
پینوشتها:
1. موضوع محل تمدن سنگهای سفید مرمرنمائی که در کاخها و آرامگاه کوروش بزرگ و همچنین در کعبه زرتشت (نقش رستم) به کار رفته است، قرنها افکار پژوهندگان و باستانشناسان را بهخود مشغول داشته و پیوسته مورد کنجکاوی و بررسی بود. در سال 1334 خورشیدی که کارگران و کارکنان بنگاه علمی تخت جمشید کوههائی را که تصور وجود این نوع سنگ در آن محل میرفت از زیر پا میگذراندند، معدن این نوع سنگ توسط آقای علیمراد برزو یکی از کارکنان بنگاه علمی، در کوه شمالی سیوند معروف به تنب کرم (کوه الماسبر) پیدا شد.
تکههای بزرگ سنگفرش و سنگ یکپارچه جرز و بدنه و سرستون و زیرستون، همانند سنگهائی که در کاخهای پاسارگاد بکار رفته در آنجا هنوز موجود است که از کوه جدا شده ولی دیگر به پای کار برده نشده، و در همانجا باقی مانده است.
2. صفحه 371 کتاب اقلیم پارس تألیف آقای سید محمد تقی مصطفوی نشریه شماره 48 انجمن آثار ملی ایران.
3. صفه سنگی جنوب فیروزآباد شرح این بنا در صفحه 226 کتاب تمدن ساسانی جلد دوم تألیف این نویسنده داده شده است.
4. صفحه 229 آثار عجم.
5. غبار پراکنده.
6. رومیان جسد را در قبر انداخته سپس دفن مینمودند.
7. شرح ساختمان و خصوصیات این سه هرم در صفحه 246 تمدن هخامنشی جلد اول تألیف این نویسنده نوشته شده است.
8. Rawlinson, March from Zohab to Khuzistan, Journal of the Royal
Geographical Society Vol . IX p . 38 – 39 1840.
9. در همان مجله Rawlinson
10. Fladin et cost . Voyage. P . 413 .
11. J . Macdonald Kinner.
12. W . Hinz. Zur Iranichen alterumskunde. Ein wiederaufgefundenes
Mediches felsgrab Zeitschirt Deutchen Morgenl Gesellschaft Vol .
93 (1939) p . 343 . 364 .
13. صفحه 139 کتاب اقلیم پارس تألیف آقای سید محمد تقی مصطفوی نشریه شماره 48 انجمن آثار ملی ایران.
14. صفحه 1871 تاریخ ایران باستان جلد دوم.
15. صفحه 1871 تاریخ ایران باستان جلد دوم.
16. فارسنامه ابن البلخی که حدود سال 500 تا 510 ه.ق تألیف شده صفحه 126 به اهتمام آقای سید جلالالدین تهرانی.
17. صفحه 180 کتاب نزهةالقلوب حمداله مستوفی.
18. صفحه 556 مشرق زمین یا گهواره تمدن ترجمه احمد آرام.
19. صفحه 236 جلد اول تاریخ ایران ترجمه سید محمد تقی فخر داعی گیلانی، انتشار وزارت فرهنگ سال 1323، تهران.
20. تاریخ ایران باستان مشیرالدوله پیرنیا صفحه 993 .
21. مینرو نزد یونانیها خدای جنگ و عقل بوده است و در پاسارگاد معبد آناهیتا (ناهید) بود، و یونانیها این ایزت را با میترو تطبیق کردهاند.
22 ـ تربنت درخت عصیر یا صمغ سقزی است ولی چنین بنظر میآید که پلوتارک اشتباه کرده باشد و این برگ گیاه (هائومه) بوده که چنانکه در قرون بعد دیده میشود زرتشتیان در موقع انجام آداب مذهبی استعمال میکردهاند.
23- Giosafat Barbaro
24- Pietro della valle
25- Johann Albrecht von Mandeslo
26- De Brvyn,Jans Strvys
27- J. Morier
28- Sir ker porter
29- Andreas
30- F. Stolze
31- Die ul afoy
32- Frnest Herzfeld
33- Eric Schmidt
34- Ghirshman
35- Vandenberg
36- Lord. Gerzn
37- Flandin et Cost
صفحه 21 باستان شناسی ایران تألیف لوئی واندنبرگ ترجمه آقای دکتر عیسی بهنام نشریهٔ شمارهٔ 1069 دانشگاه تهران سال 1340.
به کوشش: فریدون حسینی
عکس: مجتبی عالیخانی - ایرانبوم، گزارش تصویری از پاسارگاد 1 ، گزارش تصویری از پاسارگاد 2 ، گزارش تصویری از پاسارگاد 3