شنیداری
سرودهیِ دکتر محمدعلیِ سجادیه دربارهیِ شادروان دکتر علیِ زرینهباف
- شنیداری
- نمایش از شنبه, 15 خرداد 1389 19:53
- بابك آذرتات(علیخانی)
- بازدید: 5330
فايل شنيداري سرودهیِ دکتر محمدعلیِ سجادیه دربارهیِ شادروان دکتر علیِ زرینهباف را از اينجا بشنويد.
هفته گذشته هنگامی که دکتر طالع گفتند که دکتر زرینهباف درگذشتهاند به فکر افتادم که چیزی برایِ ایشان بنویسم از آنجایی که ایشان شخص بزرگی بودند به یاد شعر رودکی افتادم که گفت:
گفت یکی خواجه مرادی بمرد / مرگ چُنان خواجه نه کاری است خرد
بعداً به فکر افتادم که سرور زرینهباف کم از خواجه مرادی نبوده آن در زمان خودش فوت کرده و ایشان در زمانِ دیگه یه خواجه مرادیِ دیگری بودهاند من این را نوشتم این مطلبی بود که به صورتِ شعر است و احساس هم درونش هست یا نه، ولی فکر می کنم بد نشده باشد. به همان وزن گفتم به وزنِ رودکی من فکر میکنم که ایرانیان خیلی رودکی را دستِ کم گرفتهاند که حقیقتاً آدمالشعرایِ ایران بوده و خیلیها از آن استقبال کردهاند و حتی مولانا جلالالدین، حافظ و سعدی و بقیه از آن اقتباس کردهاند استاد سعید نفیسی یک مطلبی در مثنوی نوشته بود که در مقدمه دیوانِ رودکی که معلوم است بسیاری از اشعار اینها از اشعار رودکی اقتباس شده و زبانِ فارسی هم بسیاری کلمات را کم دارد که می توان از آن استفاده کرد یک توضیحی هم بدهم که کلمه خواجه که در فارسی میگویند در اصل کلمه اووَجَ بودهاست در کلمه ایلام اوَجَ تبدیل شده به برایِ اینکه شاهانِ هخامنشی و شاهانِ ایران از بزرگانِ ایلامی را میآورده اند و پهلویِ خودشان نگه میداشتهاند این اووَجَ، هووَجَ که بعد خوز و خوزستان از آن گرفته شده بعد شده کلمه خواجه به عنوانِ شخصِ بزرگ بوده شخصی که سرور بوده همانی که ما الان میگوییم سرور یعنی خواجه در زبانهایِ دیگر هم وارد شده از جمله در زبانِ ترکی هم به صورت خوجه و در زبان آلبانی هم خوجه آمده در ترکی خواجه و خوجه آمده در آلبانی انور خوجه که می گویند انور خواجه بوده در اصل ولی خواجه بعداً معنیِ دیگری پیدا کرده چون پادشاهان اشخاصی را که میبردند دربارِ خودشان از ترسِ روابطِ نامشروع آنها را اخته میکردند کلمه خواجه آن معنیِ اصلی را از دست داد تبدیل شد به کلمه خواجه که معنیِ دیگری دارد در فارسی ولی در اصل خواجه به معنیِ شخصِ بزرگ و والاست و آنکه خواجه بخاری هم همان شخصِ بزرگ و سروری بوده است که بر ایران در آن زمان بوده خواجه بخاری که همان خواجه مرادی بود که
گفت یکی خواجه مرادی بمرد / مرگ چُنان خواجه نه کاری است خرد
حالا اگر دوستان دوست داشته باشند شعرِ رودکی زیباتر است و آن را باید بخوانند و این چند بیت نوشته خود من است؛
سروری از خطه آذر زمین
مشتعل از عشق و لبش آتشین
نیک سرشتی ز بزرگانِ قاف
نام علی شهره به زرینه باف
رفت و نهان گشت از این خاکدان
در دلِ اصحابِ خرد جاودان
عاشقِ این ملک و نیاخاک بود
چون گلِ سوسن نفسش پاک بود
مرغزنش گرچه به بر برگرفت
خاکِ سیه شمشِ طلا در برگرفت
خاکِ سیه گرچه بسی بی بهاست
گَه دلِ آن تا به قیامت طلاست
بود وکیل و هنرش داوری است
دشمن راه و چَه پیشهوری
داشت به شوقِِ وطنش التهاب
قومِ جداسر زِ وی اندر عذاب
مُرده ندانیم که آن پای مَرد
در همه جا نام زِ خود زنده کرد
مُرده ننامیم که نامش به جاست
مسلک و آیین و مَرامش به جاست
گفته و افکارِ مُدامَش به جاست
در همه جا سِحرِ کلامش به جاست
مُرده نخوانیم که او زنده ماند
تا به اَبد اَخترِ تابنده ماند
زندگیاَش زنده و آموزگار
مانده زِ بهرِ همگان ماندگار
دست زمان گر که مُرادی ربود
سرور چندی ز وطن را زدود
هست مرا دستِ دعایِ این مُغاک
بر همگان رحمتِ یزدانِ پاک
1- اینکه گفتم کوهِ قاف برایِ اینکه منطقه قاف منطقه قافلانکوه و آن منطقه آذربایجان را به نامِ منطقه قاف میشناسند.
2- اینجا من اشاره میکنم که مرغزن در شعرِ رودکی هم به معنیِ گورستان است و در فارسی الان مصطلح نیست ولی شاید کلمه قشنگی باشد و بتوان به کار برد.
3- جداسر منظور تجزیه طلبی.