جمعه, 07ام دی

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان گفتگو علی دهباشی با مرتضی ثاقب فر

نام‌آوران ایرانی

گفتگو علی دهباشی با مرتضی ثاقب فر

علی دهباشی و شادروان مرتضی ثاقب فر در نشر فرزان
علی دهباشی و شادروان مرتضی ثاقب فر در نشر فرزان

 

از محیط آموزشی و تحصیلات خود بگویید؟

من در مرداد ۱۳۲۱ در تهران، در یک خانواده کارمند دولت (پدر و پدربزرگم هر دو کارمند بانک ملی بودند) زاده شدم. پیش از آغاز دبستان به علت آن‌که پدربزرگم برایم کتاب داستان یا قصه‌های مجلات را می‌خواند به مطالعه علاقه‌مند شدم و نزد او خواندن و نوشتن را تا حدی آموختم و بنابراین از کلاس دوم یا سوم دبیرستان به کرایه کردن کتابهای داستان از کتابفروشی سر خیابان به قرار شبی یک ریال می‌پرداختم. خانه ما باغ معروف مشیرالسلطنه در خیابان بلورسازی بود و من بهترین دوران کودکی‌ام را در این باغ گذراندم.

دوره ابتدایی را در دبستان نوبنیاد رازی و متوسطه را در دبیرستان رازی (متعلق به فرانسوی‌ها) طی کردم. این دبیرستان در آن زمان در اول خیابان منشعب از خیابان شاپور (وحدت اسلامی فعلی) قرار داشت، و چون رشته ادبی نداشت و من به علوم اجتماعی و ادبیات علاقه داشتم، به یاد دارم که از کلاس دهم به بعد اکثر ساعات بعد از دبیرستان را در کتابخانه ملی به مطالعه می‌پرداختم و گمان نمی‌کنم که کتاب ترجمه‌شده‌ای درباره تاریخ و بویژه تاریخ ایران را در آن دوران نخوانده باشم. همچنین در سالهای اولیه دبیرستان (یعنی سالهای ۱۳۳۵ به بعد) با مجلات سیاسی ـ فرهنگی «اندیشه و هنر» دکتر ناصر وثوقی و «علم و زندگی» خلیل ملکی آشنا شدم و همیشه خریدار آنها بودم. همچنین در سه سالی که سیکل دوم دبیرستان را طی می‌کردم، دوره زبان فرانسه را در «انستیتو ایران و فرانسه» به پایان رساندم.


شما در یک دوره وارد فعالیتهای سیاسی شدید. کی بود؟

در سال ۱۳۳۸ با شروع مجدد فعالیت «جبهه ملی دوم» وارد این جبهه شدم و در تمام فعالیتهای سیاسی یا تظاهرات دانش‌آموزان و دانشجویان شرکت می‌کردم. در سال ۱۳۳۹ یک بار دبیرستان را یک‌تنه به تعطیلی کشاندم که خوشبختانه مسئولان دبیرستان (مدیر مدرسه مرحوم موسیو آندریو، معاون او مرحوم دکتر اسماعیل رباطی و ناظم مدرسه آقای حجت) لطف کردند و مرا نه‌‌تنها در اختیار پلیس قرار ندادند و از در دیگر مدرسه به خانه فرستادند، بلکه، اخراج هم نکردند که یاد همگی‌شان گرامی باد.


بعد گرفتار زندان هم شدید؟

در سال ۱۳۴۱ در رشته علوم اجتماعی دانشگاه تهران قبول شدم ولی سال سوم (سال آخر) بودم که در ۱۶ آذر ۱۳۴۳ به علت رهبری دانشجویان در تعطیل کلاسهای دانشکده دستگیر و روانه زندان شدم. این حادثه به قیمت اخراج از دانشگاه، محکومیت در دادگاه، رفتن به سربازی و محرومیت از حقوق اجتماعی تا ۵ سال برایم تمام شد که در نتیجه نمی‌توانستم در جایی استخدام رسمی شوم. مهمترین ثمری که زندان برایم داشت آموختن زبان انگلیسی نزد آقای مجید امین مؤید بود که یادش گرامی باد. او محکوم به حبس ابد بود و در زندان آثار برتولد برشت را ترجمه می‌کرد که با امضای م. امین مؤید انتشار می‌یافت. پس از زندان و سربازی، دوباره به دانشگاه بازگشتم و توانستم لیسانس خود را بگیرم.


اولین کتابی که ترجمه کردید دارای چه متنی بود؟

اولین کتابی که ترجمه کردم در سال ۱۳۴۶ بود که اصول فلسفه نام داشت و تألیف آفانا سیف روسی بود. البته این کتاب قابل انتشار نبود و بنابراین نسخه خطی آن را در اختیار دوستم زنده‌یاد علی‌اکبر اکبری نهادم تا هر طور که صلاح می‌داند از آن استفاده کند. از سرنوشت آن خبری نداشتم تا سالها بعد که نسخه چاپ‌شده آن را در خارج از کشور دیدم که امضای فرد دیگری (واقعی یا جعلی؟) را که نمی‌شناختم در پای خود داشت.


بعد به چه نوع کارهایی گرایش پیدا کردید؟

به شاهنامه فردوسی عشق می‌ورزیدم. در این راه بزرگترین مشوق من دوست از دست رفته‌ام زنده‌یاد ارسلان پوریا بود. در سالهای ۱۳۵۰ ـ ۱۳۴۸ سلسله مقالاتم درباره شاهنامه فردوسی در فصلنامه روشنفکری «جهان نو» انتشار یافت.

در طی این سالها به صورت خرید خدمت در مؤسسات مختلف از جمله سازمان برنامه و مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران کار پژوهشی می‌کردم که میوه آن چاپ یک رساله در سمینار جوانان سازمان برنامه به نام اهمیت شناخت نگرشهای جوانان در بررسی مسائل آنان در سال ۱۳۵۰ و بررسی وضع کارمندان مرکز جوانان ایضاً در سال ۱۳۵۰ توسط مؤسسه تحقیقات اجتماعی بود. در سال ۱۳۵۰ ازدواج کردم و در بهار ۱۳۵۷ به فرانسه رفتم تا دکترای جامعه‌شناسی بگیرم. ولی به علت انقلاب در ایران از خیر دکترا گذشتم و به اخذ فوق لیسانس جامعه‌شناسی از سوربن پاریس قناعت کردم و با شتاب در اواخر سال ۵۹ به ایران بازگشتم.


کارهای شما پس از انقلاب شامل که نوع فعالیتهایی می‌شد؟

پس از انقلاب عمدتاً کارم ویراستاری و گهگاه ترجمه به ترتیب در مرکز انتشارات سازمان برنامه، انتشارات مهاب قدس، ‌انتشارات علمی و فرهنگی،‌ مجله دانشمند (به صورت سرویراستار و جانشین سردبیر) و سرانجام در انتشارت ققنوس بود. در سال ۷۴ با آقای امیرحسین زادگان مدیر انتشارات ققنوس آشنا شدم و تا سال ۷۶ در آن‌جا سرویراستار بودم. آشنایی با ایشان به سود من تمام شد زیرا از یک سو از سالها ویراستاری بسیار خسته شده بودم و دیگر حال و حوصله این کار را نداشتم و از سوی دیگر برای مدیریت تولید نیز مناسب نبودم چون همیشه کتابهایی را برای انتشار می‌پسندیدم که خودم دوست داشتم و طبعاً بازاری برای فروش نداشت و آقای حسین زادگان این مسائل را بدرستی تشخیص داد و به جای من آقای ارسلان فصیحی را که جوانی باهوش و در عین حال اهل قلم و ترجمه بود و برای کار مدیریت تولید شایستگی بیشتری داشت به سمت سرویراستاری و مدیر تولید منصوب کرد و به من پیشنهاد نمود که فقط به کار ترجمه منظم برای آن مؤسسه بپردازم که من با کمال میل پذیرفتم و در واقع کار بی‌وقفه ترجمه من از آن‌جا آغاز شد.

در عین حال ممانعت‌هایی که قبلاً ‌در چند کار دیگر برایم ایجاد شده بود به خانه‌نشینی و مترجم حرفه‌ای شدن من نیز کمک کرد. در سال ۱۳۷۰ تقاضای مجوز انتشار یک ماهنامه کرده بودم که رد شد و در سال ۱۳۷۸ نیز تقاضای مجوز انتشاراتی کردم که این نیز رد شد.


چه کتابهایی از ترجمه‌هایتان تاکنون منتشر شده است؟

به هر حال گفتنی است که پیش از شروع کار به عنوان مترجم حرفه‌ای و دائم، چند کتاب از زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه کرده بودم که از جمله می‌توان به آمریکای پیش از کلمب (سال ۵۷ برای مرکز مطالعه فرهنگها که هنوز منتشر نشده!؟)، چند رمان و یک کتاب جامعه‌شناسی با امضای مستعار (سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳)، عصر عطش نوشته آرتور کویستلر (سحر، ۱۳۶۳)، سه جلد از مجموعه تاریخ آفریقا (که فقط جلد دوم با همکاری استاد احمد بیرشک در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شده)، روح سرمایه‌داری و اخلاق پروتستانی نوشته ماکس وبر، روان‌شناسی جدید،‌ تاریخ پزشکی (در ۸ جلد برای دانشنامه بزرگ فارسی)، رساله‌ای درباره آزادی‌ها (نوشته ریمون آرون، انتشارات تبیان)،‌گالیله، تولد فیزیک (دانشمند، ۱۳۷۲)، و چند کتاب دیگر اشاره کرد. اما چنان که گفتم عمده فعالیت من به صورت بی‌وقفه و حرفه‌ای با انتشارات ققنوس آغاز شد که هم از انگلیسی و هم فرانسوی انجام می‌گرفت و می‌گیرد. کتابهایی که برای ققنوس ترجمه کرده‌ام عبارتند از: فرهنگ و دموکراسی (۱۳۷۶)، دو کتاب روان‌شناسی با امضای مستعار (۱۳۷۷)، ایران باستان (یوزف ویسهوفر، ۱۳۷۷)،‌ دیباچه‌ای بر جامعه‌شناسی (۱۳۷۷)، ایدئولوژی‌های مدرن سیاسی (۱۳۷۸)، هخامنشیان (۱۳۷۸)، جهان باستان (۱۳۷۹)، امپراتوری ایران (۱۳۷۹)، کورش بزرگ (۱۳۸۰)، و از ایران زردشتی تا اسلام (نوشته شائول شاکد) که زیر چاپ است.

جنابعالی در زمینه مقاله‌نویسی و تألیف هم تجربیاتی دارید.

در مجموع چهار کتاب تألیفی دارم که به دو تای آنها اشاره کردم، سومی بن‌بستهای جامعه‌شناسی (بیستون، ۱۳۷۸)، و چهارمی و مهمتر از همه شاهنامه فردوسی و فلسفه تاریخ ایران (معین و قطره، ۱۳۷۷) است که در سال ۱۳۶۴ تألیف شده و ۱۳ سال بعد انتشار یافته است!


چه تعداد کتاب در دست ترجمه دارید؟

تعداد کتابهای ترجمه‌شده توسط من به حدود ۳۳ عنوان می‌رسد که از جمله آنهایی که ناشران دیگر انتشار داده‌اند یا خواهند داد می‌توان به ۳ جلد از مجموعه تاریخ کمبریج توسط انتشارات جامی (جلد اول سرزمین ایران، جلد سوم هخامنشیان و جلد آخر،‌ از افشاریه تا پایان پهلویان)، جامعه‌شناسی معاصر آلمان (ریمون آرون، انتشارات تبیان، ۱۳۷۶)، نفت و قدرت در ایران (عطایی، ۱۳۸۰) اشاره کرد.

همچنین طی ۳۰ سال گذشته بیش از ۱۰ مقاله در مجلات جهان نو و نگاه نو و نشریات دیگر نوشته و بیش از ۱۰۰ مقاله برای آنها ترجمه کرده‌ام.

چنان‌که ملاحظه می‌فرمایید کارهایم عمدتاً در دو زمینه اصلی تاریخ و فرهنگ ایران، و جامعه‌شناسی بوده است. اکنون نیز جلد چهارم کتاب یونانیان و بربرها نوشته زنده‌یاد امیرمهدی بدیع را در دست ترجمه دارم.


برگرفته از تارنمای بخارا به نقل از مجله بخارا ۲۲-۲۱ ( آذر ـ اسفند ۱۳۸۰)

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید