نامآوران ایرانی
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - 3
- بزرگان
- نمایش از جمعه, 23 تیر 1391 16:22
- بازدید: 3154
برگرفته از روزنامه اطلاعات
شهرام انصاری
از فلسفه تا جامعه
... در تاریخ علم و فلسفه میبینیم، اکثر دانشمندان، فیلسوف هم بودهاند مانند: فیثاغورث، دکارت، لاربنیتس، نیوتن، انیشتین، یلانک و در مشرق زمین نیز میتوان، فارابی، ابنسینا، خیام و بیرونی را نام برد که همگی هم در رشته تخصصی خود استاد هستند و هم در فلسفه در نتیجه در مورد مسایل اجتماعی، ادبی، هنر و... اظهار نظر میکردند. هشترودی ریاضی دان نیز باین درک و فهم رسیده بود، که باید برای پیشبرد علم و جامعه به مطالعه و بررسی و تفکر پرداخت و راههای جدیدی برای حل مشکلات جامعه پیدا کرد. این است که او واقعاً عاشق علم جویی و تفکر بود و تمام اوقات شبانه و روزانه خود را صرف آن میکرد و کتاب تنها مونس او بود. او علاوه بر استادی ریاضیات، اکثر رشتههای علمی مانند فیزیک (نجوم، نسبیت، کوانتا، مکانیک) را میدانست و آنها را در دانشگاهها تدریس میکرد. در فلسفه، هنر، ادبیات و شعر نیز آنقدر مطالعه و بررسی کرده بود که در اکثر انجمن او مجامع علمی بهسخنرانی میپرداخت و حضار را به تأمل و اندیشه وا میداشت. سخن ماکسیم گورکی «معلم خوب ابتدا باید دانشآموز خوبی باشد» نیز از ویژگیهای او میباشد و او را هرگز از نوآموزی بازنداشت.
هشترودی بهنظام فلسفی اثبات گرایی منطقی گرایش داشت. باین دلیل در مورد ارزش علوم تجربی تند میرفت، بهطوری که هرگونه شناخت غیرتجربی را فاقد اعتبار علمی تلّقی میکرد. با اینکه نگرش او مبالغهآمیز مینمود، ولی برای دانشجویانی که در آن زمان، زیر چتر مطلق گرایی و جرمگرایی پرورده شده بودند، بسیار مفید بود. طبق این نگرش، علم، دریافتی محدود و معتبر است، زادة ادراک حسی بیواسطه، در جریان مشاهده و آزمایش دقیق مکّرر. هنر نیز دریافتی آمیخته با عواطف است و فلسفه هم، نقد و تعمیم دریافتهای علمی است برای تفکیک مسایل واقعی از مسایل کاذب و حل مسایل واقعی خلاصه آن که علم برای انسانیت و انسان پروری کافی نیست و برای آن باید از فلسفه و هنر و سلوک عرفانی کمک گرفت. (زندگی نامه ص 60).
الفـ فلسفه از دیدگاه پروفسور هشترودی: از نظر وی، فلسفه یعنی، اندیشه مجردی که از مجموع مشکلات موجود در اساس علوم در چارچوب 4 مسأله اساسی ذیل، به وجود میآید:
1ـ کیفیت اموری است که انسان با آن آشنا میشود. آیا هر پدیده یا حادثهای که در جهان رخ دهد، انسان به آن دسترسی پیدا میکند و از آن مطلع میشود؟ آیا امور و حوادثی وجود دارند که انسان از آن بیخبر بماند؟ در دانشهای مختلف، پدیدههایی وجود دارند که بررسی آنها در حد قدرت انسان هستند و اصول این بررسی، دانش خاصی میسازد که مورد مطالعه و تحقیق اهل فن قرار میگیرد و به طور کلی به نام دانشهای خاص طبقهبندی میگردد. این مسأله جز راه ایدهآلگرایی افلاطون جوابی قانعکننده در مقابل ندارد.
2ـ مسأله یقین و اطمینان علمی است. آیا آنچه که بشر دریافته است و در مییابد، چگونه یقین و اعتقاد پیدا میکند که اشتباه یا خطایی در آن رخ داده است؟ در این مورد نیز جز نظر ایدهآلگرایی عالم مثل افلاطون، جواب قاطعی شناخته شده نیست.
3ـ مدرکات و محسوسات است. یعنی تکوین مفاهیم در ذهن انسان. تجربیات و بررسیهای انسانی در امور و حوادث به نحوی به بستگیهای بین پدیدهها منجر میشود و روابطی بین آنها از طرف ذهن برقرار میشود و مفاهیمی تجریدی یا انتزاعی، یعنی مفاهیمی که ذهن مستقیماً نمیتواند وضع کند یا مفاهیمی که با استقراء و تجربههای مکرر از طرف ذهنی تجرید میشود، به وجود میآید که در دانشهای خاص جزء مبانی علوم قرار میگیرد.
4ـ انتقال مدرکات از فردی به فرد دیگری است. روشن است که محسوسات فردی را نمیتوان کلی کرد، زیرا حواس انسانی، هر یک دارای آستانه فاصلهای که در افراد مختلف یکسان نیست و برای مثال؛ حس رنگ زرد در افراد مختلف است. ادراک رنگ مفهومی ایجاد میکند که بدون شک بر احساس قائم است و انتقال این مدرکات کمابیش، اگر ممتنع نباشد، متعسر است. بدیهی است که انتقال ادراکی که از شمارش حاصل میشود یعنی اعداد مجرد، بسیار از انتقال ادراکی که از نامناسبی محیط و برای مثال گرمای سخت تابستانی، به کسی رخ دهد، سهلتر و آسانتر است. مسأله اساسی علمی و یا معرفت و آگاهی، با این مسأله شروع میشود. یعنی مفاهیم انتزاعی و یا تجریدی، به مفاهیم کلی قراردادی میگرایند و دانش به معنی دانش عام صورت میپذیرد.(شریعتمداری ص5ـ1).
بـ کیهاناندیشی هشترودی: دکتر لطفالله نبوی که از دوستداران و پیروان هشترودی بود، در مورد «کیهاناندیشی» او میگوید: هشترودی علاوه بر استادی در همه بخشهای ریاضیات، با فیزیک جدید، نجوم، نسبت، فیزیک کوانتا آشنا بود و کیهانشناسی جدید را میدانست. او آرامآرام پلههای معرفت را طی کرده بود و به افق بالاتری رسیده بود. تأملات فلسفی او درباره هستی و وجود را میتوان از کیهاناندیشی او شناخت. در حقیقت او یک کیهاناندیش بود و نه کیهانشناس و کیهاندان.کیهاناندیشی به این معنی است که درک از کیهان، تمام ذهن ما را پر کرده باشد. بینشی که همیشه با ماست. این درک حالت جذبهای ایجاد میکند که وجود ما را معطوف و متمرکز دیدگاه ویژهای میسازد که از این منظر به عالم نگاه کنیم. با درکی فراتر و افقی بالاتر. هشترودی یک کیهاناندیش و یک فیلسوف کیهانی بود. ریاضیات و فیزیک و منطق برای او ابزاری بود برای رسیدن به افق بالاتر. هشترودی تفکری خلاق داشت و به همه چیز در عالم فکر میکرد و بنابراین به نوعی بصیرت رسید. نوعی بصیرت عرفانی که به تعبیر خودش «عرفان علمی» است. او ادعای عطاری نمیکرد، ولی در تمام سخنانش، بوی عطر استشمام میشد. او ادعای عاشقی نمیکرد، ولی ترنم عشق در کلاسش شنیده میشد. چنین شخصی که از افق بالاتری، مطلبی را طرح میکند، طبعاً میل دارد، از هر طریقی درس بگوید، بحث کند، حرف بزند یا اثری عرضه کند تا دیگران هم به این افق دست پیدا کنند. به این دلیل است که میخواست در جامعه حضور پیدا کند تا بتواند برای جوانان، فضای فکری ایجاد کند و در نتیجه افق فکری آنها را توسعه بخشیده و اسباب سلوک علمی آنها را فراهم سازد.(اطلاعات 2/11/1385 ص6).
جـ هشترودی و جامعه: در نگاه، هشترودی، نه آمریکای سوداپرست جای داشت و نظام شوروی آرمانطلب، بلکه او در جستجوی جهانی بود، که در آن ظلم و ستم و جهل و نادانی وجود نداشته باشد و همواره جهان در جستجوی علم و دانش برای ایجاد صلح و دوستی باشد. او بر این باور بود که با وجود پیشرفت علم و تکنیک و شکافتن اتم و سفر به ماه و تسخیر فضا، ما هنوز اکثراً گرفتار نفرت، تعصب، جهل و عقبماندگی هستیم و چیزی نیز وحشتناکتر و ظالمانهتر از تقسیم دنیا به دو بلوک ثروتمند و فقیر، تقسیم جهان به دو بلوک دانا و نادان نیست، زیرا اولی حتی اگر به اوج شدت هم برسد، از علاج آن کاملاً قطع امید میتوان نکرد، ولی دومی بلایی است که همه جهان را، حتی بلوک و پیشرفته و مترقی را تهدید میکند. امروزه که ما نتایج پرشکوه اعتلاء دانش و علو همت بشری را به صورت تحقق یکی از خیالانگیزترین آرزوهای انسان میبینیم، با جرأت و قاطعیت محکمتر و حسابشدهتر از قبل، میتوانیم تکرار کنیم که مقتضیات و شرایط روحی و مادی جهان امروز از هیچ نظر با گذشته قابل مقایسه نیست و در رأس همه ضرورتهای فراموشناپذیر این عصر، با مسأله بیشعوری روبرو هستیم.
در جوامع وسیعی از خانواده بزرگ بشری، مبارزه با بیشعوری حتی از مبارزه با فقر و بیسوادی لازمتر است و چون هیچ اجتماعی، سرمایهای گرانقدرتر و عزیزتر از نسل جوان خود ندارد، باید نتیجه گرفت که در رأس همه ضرورتهای فراموش نشدنی امروز، مسألهای جدیتر از جوان وجود ندارد.
پروفسور هشترودی سه ماه قبل از فوتش در مصاحبهای با روزنامه کیهان، به دفاع از حیثیت انسان برخاست و گفت: «پیشرفت دانش و تکنیک به زیان انسان است و به هنر و سعادت انسان صدمه میزند (به احتمال زیاد نظر هشترودی در مورد زیان زدن به انسان، این است که دانش و تکنیک مهار نشده و بدون رهبری صحیح عاقلانه به زیان انسان است، وگرنه دانش و تکنیک به عنوان یک ابزار مفید رفاه و آسودگی خوبی برای بشر به ارمغان آورده است). در شرایط فعلی، دانش و تکنیک که میتواند برای انسان مفید باشد، خطرناک است. اگر من اختیار و قدرت داشتم، درب مؤسسات تحقیقات علمی و فنی را میبستم و پژوهش تحقیقات علمی را متوقف میکردم و بشر را از زیان و خسران و بدبختیای که اکنون گریبان او را گرفته، نجات میدادم. اگر اختیار داشتم، بشر را به ظلمت مغارهای میبردم تا برای گرم کردن خود، هیزم روشن کند و نیازی به رادیوم و اورانیوم نداشته باشد. تا برای دستیابی به آن، بازار درست کند و جنگ راه بیاندازد. خرید و فروش اسلحه خیانت به اخلاق انسانی است، این دانش و تکنیک نیست، این خسران و زیان معنوی است. تا زمانی که مردم خود را خواهر و برادر یکدیگر ندانند، دانش و تکنولوژی به صورت یک شیطان و ابلیس به قلع و قمع بشریت کمر خواهد بست.(زندگینامه، ص 32)
گزیده سخنان هشترودی
ـ دانش در جستجوی چیزی است که هست ولی هنر در پی آفرینش چیزی است که نیست.
اگر جامعه را به دانش واگذار کنید، شاید تکنیک و رفاه را بیشتر کند، ولی تامین سعادت، از راز سر به مهر دیگری سرچشمه میگیرد که معبر دانش از آن راه نیست، راهگشایش، راه هنر و اخلاق است.
جستجوی این راه و پیدا کردن فجر اندیشه بشری، امری است که افراد اندیشمند باید در آینده، آن را پیدا کند وگرنه جهنمی علمی به وقوع خواهد پیوست.
ـ هیچگاه، منظور دانشمند از شکافتن اتم، ساختن بمب و انداختن آن بر سر انسانها نبوده و نیست. این فجایع از طرف جهانداران و جهانگشایان که امروزه دستآوردهای علمی را به خدمت گرفتهاند، صورت میگیرد.
ـ علم و تکنیک در قرن بیستم، اقتصاد درست کرده ولی هنوز، راه رهایی و سعادت را نیافته است.
ـ دانش باید راهی برای فجر اندیشه بشر پیدا کند. ما فعلاً در نقطه عطف دانش قرار داریم، دانش به کیهان راه یافته و رازی پیدا کرده که در کتابها موجود است.
ـ گذشته انسان در زیر خاک مدفون است. سعی کنید، کتابهای اصلی قدیمی مانند: تورات، قرآن، کتاب های آسمانی و جمهوریت افلاطون و ... را بخوانید و به آثار باستانی که از زیر خاک بیرون آمده، توجه کنید. (یادنامه، ص 276)
ـ اگر با بزرگداشت گذشتگان میخواهیم کاری کنیم که جوانان به استخوانهای پوسیده آباء و اجدادشان ببالند؛ سخت خطا کاریم، و اگر با انجام این کار میخواهیم انسانهای امروزی را تحقیر کنیم و به آنان بفهمانیم که نتوانستند مانند پدرانشان در زمینههای گوناگون بشکفند؛ در اشتباه هستیم، اما اگر میخواهیم از این راه، آنان را برانگیزیم تا راه آن بزرگان را در پیش گیرند، راه ما درست است و باید آن را دنبال کنیم.(یادنامه، ص 285ـ 276)
ب ـ هشترودی به خوبی واقف بود که یک دانشمند باید به تاریخ علم نیز آگاهی داشته باشد تا بتواند به ریشه افکاری برسد که باعث اختراع و اکتشاف شدهاند. به این دلیل گزیده تاریخ علم کتاب «سرِ اندیشه سیر» را مطرح و به نقد و بررسی کشانده است. در این جا سیر قسمتی از گفتههای هشترودی در مورد تاریخ علم مسلمانان و آثار آن را از زبان خودش میآوریم:
وقتی آخرین سوسوهای علم در اسکندریه و یونان باقی ماند، با ظهور حضرت محمد(ص) و شعار «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مُسلمه» (آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمانی واجب است)، علم به شرق و جهان غرب منتقل شد. و این زمان درست در زمانی است که اروپا در جهل مرکب به سر میبرد، کشیشها زمینهای بهشت را میفروختند و دختری که خواب مردی را میدید بایستی با اسقف اعظم همخوابه شود تا گناهش پاک شود.
در همان زمانی که دانشمندان را به نام جادوگر آتش میزدند و یا چشمهایشان را در میآوردند و یا آنها را تبعید میکردند، چند صد سالی علم بدست مسلمانان افتاد، بغداد و قرطبه مراکز تجمع دانشمندان و محل تأسیس دانشگاهها و کتابخانهها شد.
وقتی که زکریای رازی با شعار «باید دید تا باور کرد» بر اثر تجربیات مداوم، موفق به کشفیات جدیدی در علم شیمی و پزشکی شد، و ابنسینا هم شاهکارهای مسلم علوم تجربی را به شاگردانش میآموخت، و خوارزمیها و خیامها، اصول جبر نوین را بنیاد نهادند، کشیشی از راهبان بزرگ اروپا به نام کوسماس (cosmas)، کرویت زمین را انکار کرد و گردش زمین به دور چیزی را طبق گفته ارسطو، اهانت به خدای مسیح و مسیحیان اعلام کرد. او اعلام کرد که بشر ناقصالعقل بوده و تجربیات بشر هم افکار شیطانی است و با الهام از شیطان به خدا و مسیح اهانت میشود.
مذلتی که از قرن 5 تا 15 م گریبان اروپا را گرفت به علاوه افسانه قدرت کلیسا در قرون وسطی، کتابی دردناک، اسفانگیز و در عین حال خندهدار است. شستشوی مغزی اروپائیان هنوز هم گریبان بعضی از آنها را گرفته است. چندی پیش، دانشمندی کوشش کرد عکس مسیح(ع) را بوسیله ماشین زمان بگیرد. حتی تلاشهایی هم برای اثبات به آسمان رفتن مسیح(ع) از قبر و حرکت دادن سنگ جلوی غار محل جسد وی شد. حتی تأسیس دانشگاههای اکسفورد، سنپلیه، ناپل و کمبریج در اوایل قرن سیزدهم در ابتدا، برای تأسیس مراکز تفتیش عقاید بود. و حتی دانشمندانی هم از آنها محاکمه و محکوم شدند. هنوز هم پاپ در برابر بعضی از اقدامهای جدید دانشمندان و متفکران جبهه میگیرد. ولی از طرف دیگر، کعبه آمال دانشمندان در دوران بدبختی اروپائیان، شهر بغداد و دانشگاههای آن بود. در زمان خلافت مأمون، علوم ریاضی، جبر و شیمی و پزشکی به اوج خود رسیده بود و کشفیات جدید باعث جذب تشنگان علم از همه دنیا شد.
بزرگترین فیزیکدان دنیای اسلام، حسن بن هیثم (965 م) در کتاب خود بنام «فی ضوءالقمر» شاهکار علمی خود درباره نور را ارائه داد و علم مناظر «پرسپکتیو» را بنیان گذاشت. تشریح او از ساختمان چشم و دقت او در قسمتهای مختلف آن مانند مخاط خارجی، قرنیه، شبکیه و عنبیه بسیار شگفتآور و تحسینانگیز است. او اصول اطاق تاریک را اثبات و تشریح کرد و فرمول زاویه بین تابش و انکسار نور را که مقدار ثابتی است، به دست آورد.یکی از مهمترین کارهای دانشمندان اسلامی، ایجاد سیستم اعشاری که به قولی از هند آمده بود، میباشد. اختراع جبر که بنیاد ریاضیات جدید است، کار خوارزمی است.
دکتر هشترودی معتقد بود: دانشمندان اسلامی پایههای علوم فیزیک، شیمی و پزشکی را پیریزی کردند. ولی در آخر، با حمله چنگیز و تیمور به ممالک اسلامی و پیدایش جنگهای صلیبی و چند دستگی میان مسلمانان، قدرت پشتیبانی از بغداد و علوم کم شد و علم و دانش میان مسلمانان سیر نزولی پیدا کرد. و دوباره علوم و سرنوشت و هرچه مقدر بود به سر مسلمانان آمد و عدهای از دانشمندان دنبال مداحی و بیان احساسات شخصی خود رفتند. در زمان اعتلای علوم در بغداد و قرطبه، بعضی از بزرگان اروپا علوم مسلمانان را اخذ کردند و برای خود دانشگاههایی تأسیس کردند، ولی گرفتار تعصبات مذهبی هم شدند. در اروپا سعی شد عقاید و تجارب افلاطون، جالینوس و ارسطو که از طریق ترجمه یونانی به عربی و بعد از زبان عربی به لاتین به اروپا رسید، موافق عقاید مسیح تفسیر شود. با اینکه پیر روسو مورخ تاریخ علم با تمام تلاشی که میکند تا مسلمانان را فقط جمعآوری کننده علوم یونانی قلمداد کند، ولی اقرار میکند که زبان علمی آن زمان، عربی بود و زمانی که مسلمانان به اوج تمدن و ترقی رسیدند، اروپاییها مشغول سوهان زدن بر زنجیرهای توحش آباء و اجداد خود بودند. بالاخره مبارزات بزرگان اروپا علیه ظلم و جهل و اخذ علوم اسلامی از شرق، توانستند راه ترقی خود را پیدا کنند. بعد از این دوران، مشعل علم از بغداد و قرطبه به ایتالیا، فرانسه و آلمان برده شد. لازم به ذکر است که علاوه بر پیدایش جهل و خرافات در دوران نزول تمدن اسلامی بعد از قرن هفتم هجری، استعمار هم به جهل و نادانی ممالک اسلامی اضافه شد (سیر اندیشه بشر، 1362، 40 ـ 36 ص).
پروفسور هشترودی از میان دانشمندان اسلامی در ایران، خیام را به خاطر رباعیات و ریاضیاتش گرامی میداشت و ابوریحان بیرونی و محمد زکریای رازی را میستود و از خواجه نصیرالدین طوسی نیز به عنوان یک ریاضیدان قوی در آثارش یاد میکند، چون او در آثارش به پیوستگی ریاضیات و منطق اشاره کرده است. (زندگینامه ص 58).
پایان سخن آنکه هم چنانکه در تاریخ علوم ریاضی سنتی ایران از ریاضیدانانی چون خوارزمی، کوشیار گیلی، بوزجانی، غیاثالدین جمشید کاشانی و باقر یزدی یاد میشود، بیشک در تاریخ ریاضی ایران نیز همواره از پروفسور هشترودی به عنوان عالم و متفکر و ریاضیدان برجسته نام خواهند برد.
ج ـ رساله شافیه خواجه نصیر (سخنرانی دکتر هشترودی در روز هشتم خرداد 1335) ـ در این جا، سعی شده فقط گزیده مقاله او ارائه شود.
نکته1ـ خواجه نصیرالدین طوسی (672 ـ 597 هـ .ق)، قبل از آنکه ساکری (saccheri) (1733 ـ 1667 م) ایتالیایی، استقلال حکم اقلیدس یا اصل موضوع معروف توازی را روشن کرده باشد، چهارصد سال قبل از او، روش ساکری را برای اثبات این اصل به کار برده است. ولی متأسفانه تا آنجا که من اطلاع دارم، در تاریخ علوم، سخنی از این مسأله به میان نیامده است. شاید اگر استدلال خواجهنصیر مورد توجه دانشمندان قرون 17 و 18 م قرار میگرفت، کشف و وضع هندسههای غیراقلیدسی زودتر از قرن 19 صورت میپذیرفت.
نکته2ـ خواجه نصیر در پایان نامهای که او به علمالدین قیصر نوشته است، اشاره به ماهیات و عوارض ذاتی خطوط مستقیم یا اشکال هندسی میکند، چون این نکته وسعت نظر و قدرت منطقی خواجهنصیر را نشان میدهد. چنانکه گویی در اندیشه ژرفنگر او، مفهوم بنا و تأسیس دستگاههای قیاسی منطق جدید به صورت ابهام صورتپذیر بود و این مسئله عجیبی نیست چون خواجه نصیر در منطق صاحبنظر بوده و خود مکتبی خاص داشته است.
نکته3ـ اشارهای که خواجه نصیر به دستگاه بنای هندسه میکند، به صورت مبهم، بیان نکته مهمی است که معلوم میکند، فکر او دقیق بوده و شاید اگر عمر او وفا میکرد و در کار پیشین خود در «رساله شافیه» تجدیدنظری به عمل میآورد، به حل مشکل فایق میآمد و کشفی که قریب 6 قرن بعد از او صورت گرفت، در عصر و زمان حیات او انجام میشد (یادنامه خواجهنصیر ص 136 ـ 133).
هشترودی و دانشگاه
میدانیم که در اول دهه 1310، ضرورت ایجاد دانشگاه احساس شد و با تصویب مجلس شورای ملی در خردادماه 1313، و زدن کلنگ آن توسط رضاخان پهلوی در روز 24 اسفند، دانشگاه تهران رسماً افتتاح شد و دانشکدههای فنی، پزشکی، ادبیات معقول و منقول، حقوق و علوم با هیئتهای علمی خود شروع به کار کردند و کمکم، دانشکدههای دیگر افتتاح شدند. البته در ابتدای کار، دانشگاه تهران، کار خود را با ادغام دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه فلاحت مظفر، مدرسه صنایع و هنر، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق، و مراکز دیگر عالی و بکارگیری اساتید آنها شروع و اساتیدی نیز از خارج استخدام کرد. ضمناً برای انتقال یافتههای علمی جهان به ایران، رسم اعزام دانشجو به خارج کشور را ادامه داد. اساتید آن زمان بیشتر، ماهیت نظام بروکراتیک و مدرکگرایی تحصیلات عالیه را میشناختند و میدانستند، تفکر در این دانشگاه ایستاست و نه پویا. و مسأله تحقیق و محقق در دانشگاه مطرح و تعریف نشده است. به این دلیل اکثراً وظیفه خود میدانستند، ضمن تدریس و آموزش، تحصیل کردههای خوبی را برای خدمت در عرصههای مختلف تربیت کنند و این کار به خوبی انجام شد، ولی فضای دانشگاه، فضای تفکر و تحقیق نبود و اختناق نیز وجود داشت. روی این اصل، جای خالی برای اساتید و دانشمندان متفکر و خلاق خالی بود. هشترودی با رویکردی دیگر به دانش و دانشگاه گوشهای از این جای خالی را پر کرد، چون اولاً با نظام بروکراتیک و مدرکگرایی تحصیلات عالیه همسو نبود و ضمناً با مطالعات وسیع خود در حوزههای مختلف، همیشه چیزی برای گفتن و طرحی برای عرضه داشت و میخواست دانشجویان را کنجکاو، نونگر، اهل خرد و محقق بار آورد. به این دلیل، روشن است که مورد بیاعتنایی و بیمهری دیوانسالاران حکومتگر قرار گرفت و مجبور شد، تریبون کلاس دانشگاه را رها کرده و به رسانههای گروهی پناه آورد تا بتواند علیه نظام سترون، با قدرت دانایی خود، جایگاه فراموش شده علوم نظری و روش تحقیق و باز شدن ذهن را به نسل کنجکاو و حقیقتجو بشناساند. هشترودی عقیده داشت که آنچه یک کار علمی و تحقیقی را از یک سری کار تجربی و تخصصی جدا میسازد، در درجه اول، تفاوت دو دیدگاه محقق و متخصص است. محقق به کلیتهای یک علم کار دارد و متخصص متوجه به دقایق اجزاء است و جای هر دو نیز مشخص است.
هشترودی، بر این باور بود که عدم خلاقیت کار دانشگاهی در عدم جامعیت برنامههای درسی و اهداف بروکراتیک تحصیلات عالیه و ابهام موضعی تحقیق میباشد.هشترودی، اوایل دهه پنجاه با اختلافاتی، طرح وحدت حوزه و دانشگاه را که امروزه به عنوان یک طرح خودکفایی در زمینه تحقیق، تبلیغ میشود و سالهاست که در معرض نقد و بررسی صاحبنظران حوزوی و دانشگاهی قرار گرفته، نه به صورت اطلاق خاص که به صورت رهنمودهای عملی کار تحقیق در صحبتهای خصوصی و عمومی پیشنهاد کرد. اساس طرح او مبتنی بود بر تلفیق «روش» تحصیل و تدریس حوزهای و حلقهای و کار جمعی برای بررسی و نمود موشکافانه موضوع، با «محتوای» علوم جدید و برخورد تحلیلی با مسایل مورد نیاز توسعه در جامعه جهانی امروز، برای کم کردن فاصلههای علمی با جوامع پیشرفته. وحدت منطقی روش سنتی تعلیم با محتوای گسترده دانش امروز، فقط در مبانی علوم نظری میسر است. در مقولات تخصصی تعویض زبان سمبولیک با زبان منطق عقل سلیم، به مقدار زیاد از دشواری دریافت میکاهد.(یادنامه؛ ص137ـ136).