پنج شنبه, 09ام فروردين

شما اینجا هستید: رویه نخست نام‌آوران ایرانی بزرگان فرهاد ارژنگی (هزار و سیصد و هفده - هزار و سیصد و چهل)

نام‌آوران ایرانی

فرهاد ارژنگی (هزار و سیصد و هفده - هزار و سیصد و چهل)

پرتره فرهاد ارژنگی، اثر خود هنرمند 

فرهاد ارژنگی، در عمر کوتاه بیست و دو ساله اش، در زندگانی هنری‌اش که بیشتر از پنج سال  دوام نیافت، همچنان خاتم فیروزهٔ بواسحاقی، به قول لسان الغیب، خوش درخشید، ولی دولت مستعجل بود. فرهاد ارژنگی، در مجموعۀ انتشارات موسیقی ایرانی، که در این ایام بسی حجیم‌تر از دهه‌های پیش هم شده، کوچکترین رد پایی؛ و یا سایهٔ دستی ندارد. نه کسی صدای تار او را از همان نوارهای تکه پارهٔ قدیمی شنیده، و نه حتی قطعهٔ کوتاهی از او، در این همه نوار و سی دی و کنسرت اجرا شده است. خاطرهٔ او به شکلی دردناک، پرغرور، معصوم و همیشه جوان، فقط در ذهن همسالانش زنده است. یادهایی پر از علاقه و احترام و حسرت، برای نبوغی که در آستانهٔ جوانی، ناگاه به تیر بلا پرپر شد؛ و هیچکس به درستی ندانست که کمانکش، چه کسی بود و از چه رو، او را هدف گرفته بود.

اما، این فرهاد ارژنگی، موسیقیدان جوانمرگ و به قول استاد «رحیم معینی کرمانشاهی»، «خداوندگار رشتهٔ خویش، که بود؟ دانستن شرح حالی از او، شاید بتواند به شناختنش، کمک کند:
خانواده و تبار آذری او، با بیش از پانصد سال سابقه، در تاریخ هنر ایران حضور داشته‌اند. از نیاکان او، نام‌های آقا میرک تبریزی (استاد نقاش و قلمدان ساز دوره صفویه، و از شاگردان بنام کمال الدین بهزاد هراتی)،» استاد «ابراهیم میر» و «اختر مصور»، و استاد «حسین میر مصور ارژنگی» آوازه‌ای در خور دارند. پدر فرهاد، استاد «رسام ارژنگی»، نقاش و معلم ممتاز در دورهٔ پهلوی اول بود که آثارش، با پیروی از مکتب‌های اروپایی و با تاثیر پذیری از دیدگاه  و شخصیت هنری ویژه «رسام»، دارای مضامینی عاشقانه، طبیعت دوستانه و البته بسیار وطن پرستانه و ملی گرایانه است. علاقهٔ فرهاد به موسیقی، مثل اکثر نوابغ زودرس، از همان کودکی، جلوه کرد. پدر، با حساسیت هنرمندانهٔ خود، حدود وسیع این استعداد را دریافت و زمینهٔ رشد صحیح آن را فراهم آورد. هر چند که وی با مانعی درونی نیز مواجه بود؛ و آن تداعی دردناکی بود که هنر موسیقی در این خانواده برجای نهاده بود. خاطرهٔ جوانمرگی برادری بزرگتر، نخستین پسر رسام ارژنگی، «بهزاد»، که ویولون می‌نواخت و در رشته مهندسی راه و ساختمان درس می‌خواند؛ به هر صورت، عشق فرهاد کوچک به موسیقی، موقعیت یگانهٔ او به عنوان دُردانهٔ خانواده و علاقهٔ بی‌حد و حصر پدرش به این پسر خردسال که استعدادهای بی‌چون و چرایی از خود نشان می‌داد، وضعیت را به نفع موسیقی تغییر دارد. تار، جای ویولون را گرفت، مدت کوتاهی عمویش او را در یادگیری اصول آغازین، نوازندگی یاری کرد، و بالاخره فرهاد به دست استاد «علی اکبر شهنازی» سپرده شد. این هنرمند و نوازنده و معلم بزرگ، در آن سالها، یعنی از هزار و سیصد و بیست و چهار  تا هزار و سیصد و سی و چهار، کمتر در رادیو نوازندگی می‌کرد و بیشتر به تعلیم شاگردان می‌پرداخت. تنها مکتب‌دار روش کلاسیک تار نوازی و یادگار پدرش، «میرزا حسینقلی» – استاد بزرگ عصر قاجار – شناخته شده و در بین اهل هنر از اعتباری بسیار برخوردار بود. فرهاد، در هفت سالگی به کلاس استاد شهنازی رفت و شاید کم سن‌ترین شاگرد او، طی دورهٔ هفتاد سالهٔ تعلیم تار در آن مکتب بوده است. فرهاد این اقبال را داشت که از همان آغاز راه، زیر نظر معلمی ممتاز، با تکنیک صحیح و مطالب عالی، با روشی فاخر و برازنده، موسیقی بیاموزد و استعدادش، رشدی مطلوب یابد. فرهاد کوچک، طی سالیان متمادی ردیف‌های کلاسیک تار (روایت میرزا حسینقلی و روایت شهنازی) را با نظم و دقت آموخت و بعد همگی آنها را زیر نظر و راهنمایی استادش به نت کشید. وی همراه با عشقی که به موسیقی داشت شاگردی درس‌خوان و جدی نیز بود، از دبستان ابن یمین تا دبیرستان دارالفنون، و سپس در دانشگاه، این عشق و جدیت به موسیقی و علم را در تمام دوره زندگی بیست و دو ساله‌اش حفظ کرد. در آن هنگام، تدریس موسیقی در مدارس، جزو مصوبات وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش بعدی) بود و فرهاد ارژنگی جوان، سرپرست ارکستر دبیرستان دارالفنون نیز شد. پس از آن، در دانشکدهٔ علوم (دانشگاه تهران) به تحصیل در رشتهٔ شیمی ادامه داد و در دانشگاه نیز، برنامه‌های هنری و موسیقی، را عهده دار بود. در هجده سالگی (سال هزار و سیسد و سی و پنج)، اولین اشتغال هنری خود را اینگونه آغاز کرد. استاد «موسی خان معروفی» که در هنرستان موسیقی ملی، سالهای متمادی تدریس و آموزش تار را بر عهده داشت، با ورود به دوران سالخوردگی، قوّت گرفتن روحیهٔ مذهبی و تمایل به گوشه نشینی و پرداختن به زندگی معنوی خود، از هنرستان تقاضای بازنشستگی کرد؛ و برای خالی نماندن کرسی استادی وی، تصمیم گرفته شد تا از یکی از شاگردان نخبه تار نوازی به عنوان معلم استفاده شود. ارژنگی جوان در آزمونی دشوار و با رقابتی فشرده، گوی سبقت را از همگنان ربود و به عنوان جوان‌ترین استاد در کلاس‌های تار هنرستان عالی موسیقی (دورهٔ ریاست استاد روح الله خالقی) شروع به کار کرد. افق آینده‌ای درخشان به روی او باز شد و از آن به بعد هرچه پیش آمد، درهای موفقیت‌هایی پی در پی بود که به روی او گشوده می‌شد؛ توفیق او، شرایط مساعد فردی و اجتماعی او بود و البته فرهاد شرایط مساعد بسیاری را نیز در خود جمع داشت که شاید در هیچ هنرمند جوانی، در آن روزگار، وجود نداشت: او نزد استاد شایسته‌ای تعلیم دیده بود. استعداد و پشتکار فراوان در نوازندگی داشت. جوان، پویا، و از هر نظر سالم بود  و حتی به تفریحات معمول جوانی هم چندان اعتنایی نداشت؛ بیشتر اهل مطالعه، درونگرایی و کار در خلوت و گردش در طبیعت بود، با شعر و ادبیات انسی بسیار داشت، و به ویژه، در همان آغاز جوانی به مولانا و عوالم او جذب شده بود، با خطی خوش می‌نوشت، بسیار خوب نقاشی می‌کرد و تابلوهایی که از او باقی مانده، سوژه‌هایی ساده و زیبا را با قلمی پرکار، و رنگ‌هایی زنده و درخشان، نشان می‌دهد. تعدادی از آنها، پرترهٔ موسیقیدانان بزرگ کلاسیک غرب است؛ و برخی دیگر، مناظر طبیعت و جلوه‌های تاریخی از ایران زمین هستند. به جز این وی با آثار  موسیقی کلاسیک غرب و موسیقی‌دانان غربی به درستی آشنا بود و گواه این مدعا وجود کتابهای نت فراوانی از آثار شوپن، بتهون، اشتراوس، دوراک، موتزارت و... در میان کتاب‌های  او می‌باشد. همزمان با این کارها، فرهاد، تحصیلات دانشگاهی را هم با جدیت پی می‌گرفت. در برنامه‌های اداره هنرهای زیبا و در تلویزیون تازه تاسیس ایران (به کوشش حبیب ثابت پاسال)، کوشش‌ها و درخشش‌ها داشت. میلاد کیایی سنتور نواز جوان و پر آوازه در ان روزها که بینندهٔ کنسرت او در تالار فرهنگ (جنب تالار وحدت کنونی) بوده تعریف می‌کند: "ارژنگی در آن سالها، نوازنده‌ای بود با تکنیک بسیار بالا و جاذبه‌ای قوی، بسیار خوش چهره و محبوب، با غروری استوار، و با شخصیتی بارز که توجه همگان را به سویش جلب می‌کرد. «استاد رحیم معینی کرمانشاهی، با حافظه‌ای درخشان، از پس پنجاه سال، با تحسین و دریغ، می‌گوید: «او در کار خود از بهترین‌ها بود. در کارش خداوندگاری بود. و اگر مانده بود، از بزرگترین‌ها می‌شد.»

نقاشي فرهاد ارژنگي 

 در همین ایام (هزار و سیسد و سی و هفت-هزار و سیسد و چهل) بود که او در حالی که به ساختن آثار خویش (شامل درآمدها و آهنگ – ترانه و رنگ‌ها) می‌پرداخت (البته آنهایی که از دستبردها در امان مانده‌اند) ردیف‌هایی را که نزد استادش علی اکبر خان شهنازی آموخته بود  به همراه ردیف‌های آقا حسینقلی خان (پدر علی اکبر خان) نت نویسی کرد. نت‌هایی که خوشبختانه محفوظ مانده‌اند و از آنجا  که بدون دخالت یا ابراز سلیقه شخصی نوشته شده‌اند، دارای اعتبار ویژه‌ای می‌باشند. این نت‌ها نیز به زوی منتشر خواهند شد. این همه کار، آنهم از جوانی در سنین هجده تا بیست و دو سالگی، با آن همه مشغلهٔ تحصیلی و هنری (تدریس و اجرایی)، بسیار قابل تأمل است. موقعیت هنری ویژهٔ فرهاد ارژنگی، هنگامی مشخص‌تر می‌شود که موقعیت تاریخی او را نیز در نظر بگیریم: او تنها نوازنده و هنر آموختهٔ شاخص و ممتاز در مکتب استاد شهنازی از «نسل میانی» بود. نسل قبلی شامل افرادی است که از میان آنها محمد حسن عُذاری، حبیب الله صالحی و نصر الله زرین پنجه، به نام و آوازه رسیده اند؛ و نسل آخر، نام‌هایی چون محمدرضا لطفی، داریوش طلایی، حسین علیزاده، عطاالله جنگوک و داریوش پیرنیاکان را در بر می‌گیرد. نسل اول در فاصله سال‌های "هزار و سیسد و هژده-هزار و دویست و نود و هشت "" آموزش دیده و نسل آخر، در فاصله سالهای (هزار و سیسد و شصت و دو-هزار و سیسد و چهل و دو )از محضر استاد شهنازی بهره گرفته و هر کدام آثاری از آموخته‌های این مکتب را به فراخور حال و خواست خود، در نواخته‌ها و ساخته‌های خود بروز داده‌اند. در فاصله بین این دو نسل، تنها فرهاد ارژنگی بود که نمونهٔ کامل و تمام عیاری از نوازندهٔ آموزش دیده و کمال یافته در مکتب استاد شهنازی محسوب می‌شد و به تصریح هنرمند ارجمند، محمدرضا لطفی:" اگر زنده مانده بود، بهترین مکتب دار استاد شهنازی می‌شد" . این موقعیت ممتاز و منحصر او بود، که متأسفانه چراغ آن با جوانمرگی او خاموش شد و شاید بتوان از همسن و سال‌های او تنها هنرمند و استاد گرامی؛
جناب آقای هوشنگ ظریف را در این موقعیت قرار داد که سال‌های سال نزد علی اکبر خان شهنازی و موسی خان معروفی در هنرستان موسیقی ملی آموزش دیده و البته بعدها خود به تدریج صاحب جایگاهی در نوازندگی و تعلیم "تار"، گردیده که برای تارنوازان، شناخته شده است. جایگاهی با تکنیک صحیح و مطالب سنجیده و آراسته، که ریشه‌های عمیقی از آموزش‌های کلاسیک در تار نوازی را نشان می‌دهد.

 

فرهاد ارژنگي

 در تنها سند تصویری به جا مانده از هنر تار نوازی فرهاد ارژنگی ، می‌توان، چشم اندازی از تکنیک قوی، استیل زیبا، و لحن با صلابت و لطیف مضراب‌های او را ارزیابی کرد. این فیلم که به کوشش فیلمبرداران حرفه‌ای اداره کل هنرهای زیبا در سال‌های (هزار و سیسد و سی و هشت-هزار و سیسد و چهل) برداشته شده، سندی است با ارزش و قابل تأمل، شامل برنامه‌ای به سرپرستی فرامرز پایور، و حضور محمد اسماعیلی و رحمت اله بدیعی با صدای خاطره پروانه. به نظر می‌رسد که همه اعضای ارکستر، به استثنای خواننده، در سنینی زیر سی سال هستند و فرهاد ارژنگی از همهٔ آنها جوان‌تر به نظر می‌رسد. محتوای برنامه، آوازها و تصنیف‌های کلاسیک ایرانی است که با تنظیم ماهرانه و خوشاهنگ فرامرز پایور، استاد جوان سنتور، اجرا می‌شود و تکه‌هایی نه چندان کوتاه از هنر سنتور نوازی پایور، ویولون نوازی رحمت اله بدیعی و تار نوازی فرهاد ارژنگی در آن دیده می‌شود، که با مضراب‌ها (چپ و راست ها) یی مرتب و خوش نوا، نوانس (نواخت)‌های دقیق، دقت و خوانایی در اجرای جمله‌های مشکل و سریع، پای بندی به مکتب استاد شهنازی و بیقراری‌های خاص یک نوازندهٔ ذاتی، و نیز خرده ابتکاراتی زیبا که از شور و حال جوانی او بر خاسته است. این فیلم، که بعد از درگذشت فرهاد، نسخه‌ای از آن را " هنرهای زیبا" به پدر داغ دیدهٔ وی "هدیه" داد، با گذشت پنجاه سال، قدری کدر و ناخواناست، ولی هنوز قابل دید و شنود است. تصاویر، در کادرهایی ساده و بی‌ادا گرفته شده اند، و اصالت یک فیلم مستند قدیمی را به بهترین صورت – البته با در نظر گرفتن معیارهای تلویزیون ایران در پنجاه سال پیش – نشان می‌دهند.
 غیر از این سند تصویری با ارزش، تعدادی ضبط‌های پراکنده از هنر تار نوازی او نیز در دست است. بیشتر آنها ابتدا و انتهای منسجمی ندارند، و از کیفیت صوتی شفاف، آن طور که امروز می‌شناسیم، عاری هستند. بعضی از آنها به طرح اولیهٔ یک آهنگ زیبا شبیه هستند و برخی دیگر، بر گرفتهٔ مستقیم از ردیف‌ها می‌باشند. با این حال باز هم همگی اسنادی ارزشمند شناخته می‌شوند و می‌توانند نمونه‌هایی از خصوصیات نوازندگی او را که در سطور بالا وصفش رفت، بازگو کنند یکی از آنهآ، همنوازی دلنشینی است به همراهی سنتور داریوش صفوت و آواز محمود نخست (خوانندهٔ شاغل در اداره هنرهای زیبای وقت)، که در مایهٔ بیات اصفهان است. اجرای آن بسیار خوش صدا و با کوک دقیق و نوانس (نواخت)‌های لطیف و چشم گیر همراه است. به ویژه هنر سنتور نوازی داریوش صفوت (که ده سالی از فرهاد بزرگتربود) در این اجرا، به نحوی درخشان و تحسین برانگیز، شنیده می‌شود. همهٔ این آثار، هنوز قابل شنیدن هستند، بی‌نیاز به پالایش‌های دیجیتالی امروزی که گاه "صدا" را کاملاً از زنگ و رنگ اصلی آن خالی می‌کنند. و شاید هم روزگاری، آثاری صوتی و تصویری از این دست در گوشه و کناری، پیدا شوند؛ و غبار روبی همچنان ادامه یابد.

 نکتهٔ دیگری که باید در این غبار روبی پنجاه ساله از نام و اثار و فعالیت‌های فرهاد ارژنگی گفته شود، پیشگامی او در زمینه‌هایی است که موسیقی امروز، مستقیم و غیر مستقیم، وامدار آن است- او در طی سه سال و اندی همکاری با اداره کل هنرهای زیبا، به همراه گروه هنرمندان آن اداره به کشورهای همسایه (ترکیه، پاکستان و افغانستان) سفر کرد و در شهرهای استانبول، پیشاور، راولپندی، آنکارا، کابل و کراچی و لاهور، گاه با ارکستر و گاه به تنهایی، هنر نمایی داشت. او در این سفرها، نه یک بازدید کننده عادی، بلکه پژوهشگری کنجکاو بود، و موسیقی ایرانی را محدود به معیارهای زمانهٔ خود نمی‌دانست و به دنبال ریشه‌های قدیمی‌تر از عصر حاضر بود.در میان یاد داشتهای به جا مانده از او، به سلسله نوشتار هایی در باره  پیدایش موسیقی از روزگاران باستان برمی خوریم. از خلال این طرح‌ها می‌توان دریافت که  یکی از برنامه‌های فرهاد، پژوهش و بررسی موسیقی از روزگاران بسیار کهن یعنی از آغازین تمدن های بشری، همچون: آشور و بابل و اکد بوده است. یادداشتهایی با عناوین «موسیقی در سرزمین هند» و «موسیقی در بین النهرین» و بیان  نام سلسله‌هایی که بیست و هشت قرن را شامل می‌‌شوند، روشنگر این مدعا است. فرهاد در طول مسافرت هایش  با گروه هنرمندان هنرهای زیبای کشور، ابتدا در باره  نقاط مختلفی که از آنها  بازدید کرده اند، شرحی بیان نموده  و سپس در مورد تک تک ساز های هر کشور با کشیدن شکل ساز وخصوصیات فنی و   موسیقایی آن، با  دقت  و مو شکافی  باور نکردنی  توضیح داده است.   به این  ترتیب می بینیم که اگر مرگ به فرهاد امان داده بود، وی در مکتب «ساز شناسی» نیز مقامی استوار می یافت. فرهاد دریکی از همین سفرها، ساز "رباب" را از افغانستان به ایران آورد  و  صدای این ساز قدیمی که در اشعار کلاسیک و شعرای متقدم، بارها از آن یاد شده، بار دیگر در ایران طنین انداز شد. او بعد از مهدی مفتاح (آورندهٔ قانون به موسیقی ایران) و اکبر محسنی (آورندهٔ عود به موسیقی ایران)، سومین هنرمندی است که سعی در زنده کردن یک ساز مهجور ایرانی و اصیل را داشته است. ابتکار او نیز در سایهٔ جوانمرگی اش، تا سال‌های سال، از نظرها پوشیده ماند و اکنون رباب، یکی از سازهای رایج در گروه نوازی‌های موسیقی ایرانی است.

        فرهاد ارژنگي

 طُرفه این که تمام این تلاش ها، تنها طی پانزده سال آموزش، آفرینش و اجرا، انجام گرفته است. پانزده سال از زندگی بیست و دو ساله موسیقیدانی تحصیل کرده و پر استعداد که مرگ ناگهانی او، خانواده‌ای اصیل و هنرمند و ایراندوست را از هم پاشید، مادرش که سال‌های سال درد و داغ اولین پسرش بهزاد را با دشواری تحمل کرده بود، مصیبت دوم را تاب نیاورد و نوزده روز بعد از او با آگاهی از مرگ فرهاد یک شبه جان داد، استاد رسام ارژنگی، گرفتار درد عظیم مرگ پسر از یک سو، و ستم سنگین جامعهٔ آن روز (در موضع گیری بی‌مهر و عاطفه‌اش در قابل این واقعه) از سوی دیگر را بر وجود شکنندهٔ خود، سنگین و تحمل ناپذیر می‌دید، چهارده سال بعد از آن را در سوگی سیاه، به مرثیه خوانی، در عزلت گذراند. در این میان، از پس تلاطم‌های روزگار، خواهر کوچکترش، " هما  ارژنگی" امانت دار برادر شد و توانست آنچه را که از دستبرد زمانه و اهل زمانه، برجا مانده بود حفظ کند. یادداشت نویسی  در باره این هنرمند، در شرایط دشواری که داشتم  آسان نبود اما در نام فرهاد ارژنگی جاذبه‌ای بود که تمام این گرفتاری‌ها را نادیده گرفتم؛ و سعی کردم با همهٔ توان باقی مانده، آنچه را که از دستم بر می‌آمد، در خدمت به این چهره صمیمی و نامراد در موسیقی ایران، انجام دهم؛ و امید دارم کاری نکرده باشم که کاستی‌های آن در آینده موجب شرمساری و اعتذارم شود.

کار دربارهٔ فرهاد ارژنگی هنوز تمام نشده، و شاید زمان آن  تازه آغاز شده باشد.

میر سید علیرضا میر علینقی
دهم بهمن هشتاد و نه خورشیدی

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید