نامآوران ایرانی
بابک زمانه، دکتر سید حسین فاطمی
- بزرگان
- نمایش از دوشنبه, 20 آبان 1392 06:38
- اشکان رضوی
- بازدید: 4439
اشکان رضوی
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
19 آبان ماه 1392 خورشیدی
سپیده دم 19 آبان 1333 شلیکهای پی در پی دژخیمان استبداد آخرین فریاد یک گلوی حق گو را خاموش میکند. پاینده ایران – یا مرگ یا آزادی این آخرین واژه هایی بود که بابک زمانه بیان داشت.
بنا نیست در اینجا تاریخ این تراژدی ملی بیان شود چون دراین باره هر سال بدین مناسبت بارها و بارها دوستداران و هوادران این مرد بزرگ میگویند و می نویسند. خواستم نوشتارم فراتر از بازگویی یک تاریخ تراژیک باشد. تاریخی که سر نوشت ملتی را برای سالها به قهقرای استبداد به دست دربار پهلوی کشاند.
حسین فاطمی بی گمان نامش در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران جاودانه شده است اما درباره فاطمی یک واقیعت وجود دارد وآن اینکه بزرگی این مرد همواره در سایه بزرگی دکتر محمد مصدق آنگونه که باید دیده و شناخته نشده است. دکتر مصدق اگر چه یک سیاستمدار میهن پرست و خردمند و دموکرات بود اما آیا بدون رشادت های فاطمی و شجاعت های مثال زدنی او می توانست جنبش ملی شدن نفت رابه پیروزی برساند؟
امروزه بعد ازچند دهه هنوزآنگونه که شایسته شخصیت حسین فاطمی است به ابعاد مبارزات این مرد پرداخته نشده است. مردی که با ابزار و سلاح قلم و نطق های آتشین می توانست ملتی را به حرکت و مبارزه وا دارد و به سر منشاء اصلی همهٔ مشکلات ملت یعنی دربار و سفارت انگلیس اشاره نماید و عملا مبارزات ملت را در این راستا هدایت نماید. فاطمی به عنوان یک مبارز و نه سیاستمدار به باور من با اینکه پست وزارت امور خارجه را بر عهده داشت هیچگاه درگیر پارامترهای یک شخصیت سیاسی نشد و تا آخرین دم حیات تنها و تنها یک مبارزباقی ماند. دراین باره شاید عده ای خرده بگیرند که یک مبارز می تواند سیاستمدار هم باشد اما حقیقت این است که نگاه یک مبارز و یک سیاستمدار دو نگاه متفاوت به مقوله آزادی وآزدی خواهی، میهن و ملت است.
فاطمی توانست درهمگامی با ملت و شفاف بودن ودرمیان گذاشتن حقایق با ملتش و ارائه راهکارها و بیان مشکلات ملت را به صحنه مبارزات میدانی بکشاند و اکثریت خاموش راازبی تفاوتی به تاثیرگذاری درسرنوشت کشور هدایت نماید. تئوری مبارزاتی او یعنی بیان مشکلات با ملت و پرداختن به سر منشاء اصلی دشواری های کشور و رو در رو شدن با درباروآگاهی ملی ایرانیان بگذارد.
فاطمی را به جرات می توان در حوزه مبارزات مدنی یک تئورسین تمام عیار دانست که با هوشمندی این توانایی را داشت که از تمامی ابزارهای مدنی برای اهداف ملی بهره برداری کند . فاطمی حتا در حوزه روزنامه نگاری نیز مبدع روش نوینی بود . روزنامه که درآن دوران و در جامعه کم سواد و دانش ملت جایگاهی نداشت به یکباره توانست به عنوان مهمترین رکن مبارزات ملت ایران در بیاید . او این ابزار دموکراسی را به اعماق جامعه ایرانی برد و هر روز با نوشتن سر مقاله های تند وآتشین وافشا گرایانه درروزنامه باختر امروز ضمیر نا خودآگاه ملت تحت ستم را بیدار می نمود وآنها را وارد میدان مبارزه می کرد.
فاطمی در شماره یکمین سال انتشار روزنامه در این مورد مینویسد :
"دراین مدت یک سال هر روز که من چشم به روشنایی زندگی گشوده ام از وصف بدبختی و رنجهای اجتماع محروم ایران اندیشه های تازه ای در دماغ خویش یافته ام که در فرصت یکی دو ساعت آن اندیشه را در قالب کلمات و الفاظ بیرون آورده ضمن یادداشت اساسی آن روز به خوانندگان عرضه شده است.... چطور ممکن است تا دماغ و روح کسی به دردهای مردم خو نگیرد، تا ازهمه مصائب و بدبختی های جامعه با خبر نباشد و تا رنج و عذاب میلیون ها برهنه تراخمی و علفخوار بینوا را حس نکند تا از ظلم و ستم گری فاسد ترین طبقات ممتازکه ننگ تاریخ چند هزار ساله ایران است بستوه نیاید مثل داغ دیده ها و مصیبت کشیده ها اینطور ناله و فریاد زاری کند؟ می گویند مرغ حق در کنار خرابه ها آنقدر ناله سر می دهد تا دل او به صورت خون بیرون می ریزد واز صدا می افتد. نصیب من نیز این شده است که هر روز در این ویرانه جغد نشین نفرین و ناله کنم."
این سطور را با دقت باید خواند . این نوشتهای مردی است که با پوست، گوشت و همه ی وجود خود دردهای ملتش را لمس می کند و فریاد می زند و صادقانه این دردها را با ملتش در میان می گذارد. این مرد شجاع در حالی که در سنین جوانی قرار داشت توانست پایه های استبداد داخلی و استعمار خارجی را به لرزه در بیاورد و پس ازیک زندگی پر ثمر و البته کوتاه در تاریخ ملتش تاثیرات شگرفی بر جای بگذارد .
شادروان دکترمصدق را اگر چه به درستی پیشوای نهضت ملی ایران می دانند اما این نهضت بدون رشادت های سرباز شجاعی مانند فاطمی هرگز به سر انجام نمی رسید. فاطمی پس از خود نسلی را پرورش داد که سالهای پس از کودتای بیست هشت امرداد نیزدربرابراستبداد پهلوی سینه سپر کردند. و بی دلیل نبود که محمد رضا پهلوی تا روز اعدام دکتر حسین فاطمی آرام نگرفت و آرامش نداشت و به کمتر از اعدام او نیز راضی نشد.
فاطمی چنان در مظلومیت به شهادت رسید که حتا تا لحظه اعدامش نیز عده ای مغرض و حسود دست از اتهام زنی و ترور شخصیت او دست بر نداشته و او را عامل بیگانگان و جاسوس می دانستند . همان هایی که بعد از شهادتش درنقش وکیل مدافع فاطمی ظاهر شده تا نان محبوبیت او در بین ملت را بخورند. اینجاست که باید به جرات بیان شود فاطمی در کمال نا باوری در جبهه ملی نیز مورد ظلم و بی مهری واقع شد و عده ای از افراد نا آگاه و یامنفعت طلب درجبهه ملی تا توانستند بر علیه او اقداماتی را انجام دادند .
او هم زخم ارتجاع سیاه (مهدی عبد خدایی) را بر تن داشت و هم زخم ارتجاع دربار را (شعبان بی مخ) و هم جفای یاران دیروز را، تو گویی که برای ریختن خون اوهمه دشمناش به یک همگرایی و هم اندیشی واحد رسیده بودند و اینگونه است که سر انجام تن بیمار بابک زمانه در نهایت ایستادگی و عشق به میهن توسط عمله جات استبداد به جوخه آتش سپرده شد و خون او عاشقانه بر خاک میهن ریخته و زندگی جاودانه یافت.
...مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می شوم....
خورشید امروز از تابیدن شرم دارد
سیاهی پرده کشیده بر مام وطن
در این بامداد سرد دماوند بر خود می لرزد
زمین سرد و هوا سرد
آسمان غمگنانه و ابرناک
برگهای زرد درختان دیگر تاب و توان رقصیدن ندارند
فقط یک ناله کوچک و زمین افتادن
در کوچه پس کوچه های این شهر
سکوت مرگ حاکم شده است
دژخیم شادمانه
با لبخندی تلخ اما دلنگران پا به میدان می گذارد
او سرخوش و مست ،خوش رقصان
برده ای اسیر زر و زور و تزویر
ودر سویی دگر مردی ایستاده است
گردن کشی سرفراز
سینه ستبر و استوار گام
و نگاهی سر شار از غرور
نه خشم و نه نفرت
نه زبونی و نه خفت
او ایستاده است با قلبی عاشق
استواری گامهایش مرگ را به سخره می گیرد
دژخیم را وحشت بر تن و روان نشسته است
آن مردسپیده را بشارت می دهد
خورشید امروز از تابیدن شرم دارد
در این بامداد سرد دماوند بر خود می لرزد
آی وطن آی وطن
بر من و ما چه رفته است
تاریخ مان بیمناک و خاکمان هماره خون آلود
در خرابه های آبادی هایمان
شادمانی کودکان نوید فردایی روشن را می دهد
پژواک فریادی در این بامداد خون آلود
در فضایی آکنده از خیانت ،خباثت و مزدوری
آزادگی را به رخ می کشد
اینک حلاج نیز انالحق نمی گوید
آی مردم آی مردم چه نشسته اید
که اینک حلاجی دگر بر سر دارآونگ می شود
آه وطن آه وطن
فرزندت را می خواهند بر سر دار
خونین بدن و تب آلود ،این بابک زمانه را به مسلخ ببرند
دژخیم فریاد آتش می دهد
هنگامه ای دیگر
خاک وطن باز خونین میشود
تیر کین خواهان و کینه توزان
به اثبات شب پرستی، سینه ی بابک زمانه را می شکافد
قلبی عاشق از تپش وا می ماند
نگاهی خیره به دور دست
ایران را بدرود می گوید
خورشید امروز از تابیدن شرم دارد
دژخیم از نفس کشیدن
راه بابک زمانه اینک رهپویانی دگر
و این رسم خاکی است
که ققنوس ها در آن زنده می شوند
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا